هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
بسم الله الرحمن الرحیم
نقش دنیا طلبی در انحراف انسان و جهنمی کردن او. شنبه ۱۳ خرداد. سوره انعام آيه 30
يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي وَيُنْذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَٰذَا ۚ قَالُوا شَهِدْنَا عَلَىٰ أَنْفُسِنَا ۖ وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَشَهِدُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ
قالوا شهدنا علی انفسنا اینجا در مراحل میانی قیامت هست و دیگر ميدانند که نمیتوانند از خودشان دفاع کنند و سؤال پرسیده میشود از آنان که الم یاتکم رسل منکم
اینجا باید میگفتند قالوا بلی قد جائنا رسل قصوا علینا آياتك دائما و انذرونا دائما لقاء یومنا هذا؛ بله رسولانی آمدند و پیوسته آيات تو را بر ما خواندند و پيوسته ما را انذار دادند و ما فهمیدیم و با راههايی به ما چشاندند که از درون یافتیم. ، ولي مخالفت كرديم و امروز خودمان بر عليه خودمان شهادت ميدهيم.
ولی به جاي اين همه، همین اندازه گفتند که «ما با جان و دل یافتیم ومخالفت عمدي كرديم».
یادتان هست در آیه ۱۲۸ که خدا مختصر صحبت میکرد و انسانها طولانی صحبت میکردند و عبارت طولاني (رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ وَبَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِي أَجَّلْتَ لَنَا) را گفتند، چون آنجا اوائل قیامت بود هنوز عذابي نديده بودند و هول و هراسي نداشتند و همين دليل زیاد صحبت میکردند اما در این آیه ۱۳۰ دیگه شیرین زبانی تمام شد و بر علیه خود شهادت میدهند با عبارت مختصر. شهادت یعنی با چشم دیدن و با حواس درک کردن و هیچ شک و شبههای در آن نداشتن. شهادت، علم و معرفت نیست بلکه بالاتر است و در بارۀ اينكه چه وقت حق داري شهادت دهي، معصوم با اشاره به خورشيد میفرماید: لمثل هذا فلیشهد والا فلیسکت اگر مثل خورشید واضح بود باید شهادت داد والا باید ساکت شد و وقتی در قيامت انسان شهادت میدهد که همه چیز برای او آشکار باشد. در دنيا هم همينطور است مثلا در مسئله زنا کسی که میخواهد شهادت دهد باید مثل میله در سرمه دان باید باشد اما اگر زن و مردی غریبهای دیدید و زن آبستن شد و دي. أن.آي بچه انتسابش به آن دو را ثابت ميكرد، شما علم پیدا میکنید که رابطه داشتهاند ولی حق شهادت دادن ندارید چون شما علم دارید نه اينكه مشاهده كرده باشيد.
در سوره ملک آیه ۸ داریم ( تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ ۖ كُلَّمَا أُلْقِيَ فِيهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ).
(قَالُوا بَلَىٰ قَدْ جَاءَنَا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنَا وَقُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلَالٍ كَبِيرٍ).
بله نذیری آمد نا تکذیب کردیم و گفتیم خدا چیزی نازل نکرده و آیه ده میگویند(وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ)
اگر ما میشنیدیم یا عقلمان را بکار میبردیم از اصحاب سعیر نبودیم این حرف را زمانی زدند که جهنم از خشم داره …بعد قرآن میفرماید (فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقًا لِأَصْحَابِ السَّعِيرِ)
اونجا لفظ اعتراف بکار رفته است نه شهادت. یک مرحله علم داریم یک مرحله بالاتر عرفان و یک مرتبه بالاتر داریم مشاهده،
در سوره ملک مرحله دوم هستند، به همين دليل باز پر حرفي ميكنند ولي اینجا در سوره انعام مرحله بالاتر و سوم هستند و عذاب شدیدتر هست که توان صحبت کردن دیگر ندارند و خیلی کم صحبت میکنند پس قیامت صحنههای مختلف دارد که از مقایسه صحنههای مختلف با هم میفهمیم کدام مرحله هستند، مثلا اوائل قیامت تکذیب میکنند (رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ) بعد طولانی صحبت میکنند و بعد از آن صحبتها کم میشود.
پس اینجا باید میگفتند: بله رسولان آمدندو تبلیغ کردند و عالم شدیم و معرفت پیدا کردیم و بعد به مرحلۀ مشاهده رسيديم و مخالفت كرديم و اكنون عليه خود شهادت میدهیم.
پس اینکه آن مراحل حذف شده است از باب ضیق مجال است، مثل جايي كه آتش ميگيرد و گفته ميشود: آتش آتش! يا طرف که فرزندش را صدا میزند او میگوید: هم چرا. پدر میگوید چرا اینطور میگویی؟ بايد بگويي: بله. فرزند میگوید: وقتي بگويم: بله. ميگويي: فلان كار را بكن. من ميگويم: نميخواهم. تو ميگويي: چرا نميخواهي؟ من ميگويم: هم چرا. پس چون حوصله انجام کاري را ندارم از همون اول اینطور میگویم که انجام ندهم.
چون در اين مرحله صحنههای هولناکي است و باید خیلی حرف میزدند اما جملات فراواني حذف شده است. خداوند وارد میشود و میفرماید: «غررتهم الحیاة الدنیا؛ زندگی دنیا آنها را فریب داد».، خودشان از بس وضعشان بد است چیزی نمیگویند.
الحیاةُ الدنیا فاعل غررتهم هست که گرفتاری امروز آنان بخاطر این است که دنیا آنها را فریب داد.
حالا چطور حیات دنیا فریبمان میدهد؟بعضی وقتها حیات دنیا باعث یک مثلا دزدی کوچک میشود یا کسی گناه ناموسی انجام دهد یا چکی بعنوان امانت پیش او گذاشتهاند و تبدیل به پول میکند و توجیه میکند که نیاز زن و بچه است یا روضه دروغ خواندن یا تملق اشخاص رباخوار را گفتن یا کسانی میخواهند مسئولیتی بگیرند و بنا میکنند وعده های دروغ میدهند درحالیکه میدانند توان آنرا ندارند و امکانات آن موجود نیست. اما حیات دنیا فریب میدهد و مثلا طرف دوست دارد که به او بگویند آقای رئیس.
پس این آیات ربطی به شرک ندارد و مخصوص افرادی است که مکر میکنند چون میخواهند به دنیا برسند و چنان این تزویر کردن طرف را بیچاره میکند که گفتیم در سوره ملک كافران به ربوبيت الله، توان صحبت کردن را دارند اما اینجا در سوره انعام اين مكر زنندگان چنين تواني را از دست دادهاند.
(وَلِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ ۖ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ) در آیه ۶ سوره ملک بود و در ادامه(إِذَا أُلْقُوا فِيهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِيقًا وَهِيَ تَفُورُ)، پس آنها که کفر به رب پیدا کردند باز عذابشان کمتر است اما کسانی که مکر میزنند از کافران عذابشان بیشتر هست و توان حرف زدن آنها در حد «شهدنا علی انفسنا» هست و قرآن علت گرفتاري آنها را توضیح میدهد که دنیا آنها را فریب داده است. مقایسه این آیات با آیات سوره ملک مشخص است که ظالمانِ مکار وضعشان به مراتب از کافران به ربوبيت الله بدتر است.
روح آیه این است که مواظب باشیم که دنیا فریبمان ندهد که نخواهیم مکر بزنیم و با مکر به مردم ظلم کنیم، از جمله مکرها مکر پولی است که هر روز با سقوط پول مواجه هستیم و چاپ بيرويۀ پول و کم شدن ارزش مال مردم از آن مكرهاي ظالمانه است. اينکه مثلا طرف یک کیلو طلا دارد و جابجایی و نگهداری آن سخت است و بانک میگوید که بجای اين يك كيلو طلا من هزار حواله يك گرمي به تو میدهم و کم کم كسري بودجه پيدا ميكند و دو هزار حواله چاپ ميكند و قيمت حوالههاي او نصف ميشود ولي نميفهمد. باز كسري بودجه پيدا ميكند، بیشتر حواله چاپ میکند و به مرور زمان در زندگی مردم اين چاپ بيرويه پول خودش را نشان میدهد. چرا چنین شده است؟
چون پست ومقامم را دوست دارم و میخواهم در پُست بمانم به اهل و طايفهام برسم و…
این ظلم است که از کفربه ربوبيت عذابش بالاتر است.
وَشَهِدُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ دومی را خداوند فرموده است.
در مات زید از نحوی میپرسیم که چطور تركيب ميكني؟ نحوی میگوید مات فعل است و زید فاعل. ولي یک عارف يا آدم ظریف و نكته سنج میگوید: زید اگر فاعل بود چطور در دام مرگ گرفتار شد.
زید وقتی فاعل است که کاری انجام دهد مثل ضرب زید و در مات زید که زید کاری نکرد بلکه زید مفعول مرگ، واقع شد.
مات زید زید اگر فاعل بود
لیک فاعل نیست کو عاطل بود
او ز روی لفظ نحوی فاعلست
ورنه او مفعول و موتش قاتلست.
طبق اين مبنا آیه قرآن میفرماید الحیاة الدنیا غررتهم؛ زندگي دنيا آنان را فريفت. اگر حیات دنیا فاعل است باید آنرا مواخذه کرد نه ما را که فاعل نيستيم و حق نیست که ما عذاب شویم.
جواب این است که حیات دنیا وسیله است و در واقع هوای نفس و دنیاخواهی ما هست که تحریک میشود و ما را فریب میدهد و زندگی این دنیا اعتباری است، آن که مرا فریب میدهد عشق من به مقام است پس حیات دنیا مجاز است و در حقیقت من خودم را فریب دادهام یعنی من با نفس اماره فریب دادم نفس عاقله ام را چون عشق به حیات دنیا داشتم، پس حیات دنیا وسیله است برای مسلط شدن هواي نفس، بر عقل و وجدان.
مفصل این بحث را در تفسیر تنسیم ج ۲۷صفحه ۱۹۶_۱۹۹ ببینید که غررتهم بررسی شده است که مثلا از نهجالبلاغه خطبه ۲۳۰ نقل کرده که دنیا فریبشان داد.(وَ لاَ تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا کَمَا غَرَّتْ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ مِنَ الاْمَمِ الْمَاضِیَةِ).
یا در حکمت ۴۱۵ میفرماید (الدنیا تَغُرُّ و تَضُرُّ و تَمُرُّ)
بعضی جاهای دیگر فریب به شیطان نسبت داده میشود «وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلَّا غُرُوراً» یا (الشيطان المضل و الانفس الاماره بالسوء غرتهم بالاماني) نهجالبلاغه حکمت ۳۲۳ حکمت.
باز سؤال ميشود كه شیطان گمراهگر و نفس اماره به بدي او را فريب دادهاند. باز پرسيده ميشود كه كداميك فريبش دادند؟.
پس بالاخره کدام ما را فریب داد؟
جواب این است که هر دو را میشود گفت و در طول هم هستند مثل من با دستم کلید را تاب دادم و درب را باز کردم و میشود به همه آنها نسبت داد، اینجا هم همینطور است نفس اماره همه کاره است اما استفاده میکند از زینتهای دنیا و حیات دنیا عناوینی است که دوست داریم به خودمان بچسبانیم و در واقع هیچ نفعی هم ندارد.
آیت الله جوادی آملی میفرماید:
دنیا کالای فریب و نفس اماره و شیطان فریب دهنده است.
شیطان مثل دست است برای نفس اماره.
در اینصورت وسیله دروغ و فریب گاهی کالا و خانه است و گاهی مسائل علمی مثل اعلم دانستن شخص خودش را از دیگران یا مقام معنوی که خودش را بالاتر در زهد از دیگران میداند و تا انا خیر منه هست، آن دنیا است چون سخن شیطان است و او مبدا فریب.
جمع بین قول ها که دنیا متاع است و شیطان و نفس اماره فریب دهنده است از بیان امیرالمؤمنین است که به شخصی فرمود دنیا انسان را فریب نداد و خودت بودی که عاشق دنیا شدی و سرنگونی را ندیدی، انسان با ابزار دنیا خودش را فریب میدهد (نهجالبلاغه خطبه ۲۲۳).
عقل عملی باید حاکم باشد بر شهوت وغصب و عقل نظری حاکم بر وهم و خیال .
اما مشکل زمانی میشود که شهوت و غضب قوی میشوند و عقل عملی را اسیر میکند یا وهم و خیال قوی میشود و عقل نظری را اسیر میکند. “كمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍ تَحْتَ هَوَى أَمِيرٍ”[حکمت ۲۱۱].
داستان:
شخصی چندتا تخم مرغ داشت در سبدی بالای سرش و با خودش میگفت تخم مرغ ها را زیر مرغ میزارم و جوجه میشوند و بزرگ میشوند و آنها را میفروشم و بزغاله میخرم و زاد و ولد میؤکنند و بعد بزرگ میکنم و گله میخرم و کسی جلودار من نیست حتی کدخدا را با چوب میزنم که در همین حال که چوب را بلند کرد سبد افتاد و تخم مرغ ها شکست. خیلی از ماها در همین خیالات گیر کردهایم و واقعیت را رها کردهایم، با تملق کردن که چیزی درست نمیشود با توهّم زدگی که بجائی نمیرسیم و با بستن دهان منتقد که به واقعیت نمیرسیم. پس دنیا ابزار فریب است و باید عقل و وجدان و علم انسان مواظب باشد انسان فریب نخورد.