سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
برای شنیدن فایل صوتی جلسه دهم درس علم رجال بر روی لینک زیر کلیک کنید:
↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓
متن پیاده شدۀ جلسه دهم درس علم رجال:
جلسه دهم درس علم رجال
توضیح دادیم که بحث چگونگی اعتماد به احادیث یک بحث عقلی است و عقل درک میکند که با وجود مشکلات زیادی که روایات پیدا کرد، نمیتوان به آنها به راحتی اطمینان پیدا کرد.
حتی باید به مباحث قبل این مطلب را اضافه کرد که بعید ندانید برخی افراد که شیعۀ خالص ولی کم فهم بودند نیز احادیثی به ائمه نسبت دادهاند که در واقع اشتباه بوده است مثل اینکه در احادیث داریم که ماه رمضان هیچگاه از 30 روز کمتر نمیشود. این حرف خلاف واقع است و احتمال دارد شخص کم فهمی از این حرف خوشش آمده و آن را به امام نسبت داده است.
در مجموع گفتیم که یقین و اطمینان به صدور حدیثها نداریم و در مجموع گمانی اندک به احادیث وجود دارد. حال اینکه گروهی گفتهاند اخبار کتب اربعة قطعی هستند حرف کاملا اشتباهی است چون اولا احادیث این کتب با یکدیگر تعارض دارند. ثانیا در بین اخبار احادیثی هست که توهین به ائمه است و برخی نیز با عقل سازگار نیست مثل حدیث سلسلة الحمار که از الاغ پیامبر(ص) تا الاغ حضرت نوح(ع) سلسله سند آمده و حدیثی از آنها نقل شده است. حدیث به این صورت است:
وَرُوِیَ اَنَّ اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسّلام) قَالَ: اِنَّ ذَلِکَ الْحِمَارَ [الْحِمَارِ عُفَیْر] کَلَّمَ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَقَالَ: بِاَبِی اَنْتَ وَ اُمِّی اِنَّ اَبِی حَدَّثَنِی عَنْ اَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ اَبِیهِ اَنَّهُ کَانَ مَعَ نُوحٍ فِی السَّفِینَةِ فَقَامَ اِلَیْهِ نُوحٌ فَمَسَحَ عَلَی کَفَلِهِ ثُمَّ قَالَ: یَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ هَذَا الْحِمَارِ حِمَارٌ یَرْکَبُهُ سَیِّدُ النَّبِیِّینَ وَ خَاتَمُهُمْ فَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنِی ذَلِکَ الْحِمَار.
و روایت شده که امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) فرمود: این الاغ با پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به سخن درآمد و گفت: پدر و مادرم قربانت! پدرم از پدرش و او از جدش و او از پدرش نقل کرد که او با جناب نوح در کشتی بوده و نوح برخاسته و دست به کفل او کشیده و گفته: از پشت این الاغ، الاغی آید که سید پیغمبران و آخرین ایشان بر آن سوار شود، خدا را شکر که مرا همان الاغ قرار داد.(کافی،ج1،ص237 )
حال چطور میتوان این حدیث را قطعی الصدور دانست؟ ثالثا خود کلینی نیز در مقدمۀ کافی حرف از تعارض اخبار کتابش زده است.
پس نمیتوان احادیث کتب اربعة را قطعی دانست. حال اینکه چرا عدهای چنین میگویند توضیح دادیم که احتمالا دست سیاست در کار بوده است.
شاید در زمان صفویه خبر ساختن باب شده و برای اینکه میخواستند با عثمانیها بجنگند آن اخبار را قطعی الصدور دانستند و علماء نیز برای کم کردن فیتیلۀ آن حرف، گفتند كه برخی احادیث قطعی الصدور است نه همه، ولی به هر حال این حرف تا حدودی جا افتاد.
و اما بحث بعدی در مورد این است که با وجود اینکه احادیث قطع آور نیست چگونه میتوان از آن در فقه استفاده کرد در حالی که قرآن پیروی از ظن را منع کرده است.
در این مسأله چند قول مطرح است:
برخی مثل سید مرتضی و ابن ادریس گفتهاند اخبار، قطعی الصدور نیستند ولی ما در مواردي كه نیاز به قطع داریم، قطع وجود دارد. این افراد از طرفی به خبر واحد عمل نمیکردند، زيرا قطعي الصدور نيست و از طرفي چون نزدیک به زمان ائمه بودند نظرشان این بوده که دلایل قطعی نزد ما موجود است و ما از آن استفاده میکنیم و اگر با ظن فتوا داده شد طبق آیات قرآن افتراء علی الله حساب میشود.
البته ما امروزه نمیتوانیم این حرف را بزنیم چون قرائن در زمان ما بریده شده و به آن دسترسی نداریم و به هر حال اخبار در زمان ما معمولا بدون قرینه هستند.
و اما متأخران گفتهاند اخبار، با وجود اینکه علم آور نیستند ولی دلیل علمی پشتیبان آنها است. آنها میگویند: قرآن يا پيامبر يا امامان به طور يقين به ما گفتهاند كه از این اخبار پیروی کنید و در این صورت پیروی از ظن نشده بلکه از آیۀ قرآن يا سخن قطعي پيامبر يا امام پیروی شده است که گفته است از این اخبار پیروی کنید.
بنده به این حرفها اشکال دارم. به نظر بنده، در جایی که قطع داریم به قطع عمل میکنیم و اگر جایی نميتوانيم قطع پيدا كنيم و تنها راه ظن به روي ما باز است و ظن داریم به همان ظن عمل میکنیم و این اشکالی ندارد. و اما آیاتی که از پیروی کردن از ظن نهی کرده مربوط به جایی است که مسیر قطعي براي رسيدن به قطع وجود دارد. پس تا جایی که قطع هست نوبت به ظن نمیرسد ولی اگر جایی قطع نباشد میتوان به ظن عمل کرد.
پس به ظن يا «گمان قوی» نیز میتوان در مواردی عمل کرد. حتی در مواردی قیاس اشکال ندارد. قیاس در واقع همان تنقیح مناط است و اگر از قیاس منع شده است مربوط به وقتی است که راه یقینی وجود دارد که در چنین مواردی نباید قیاس کرد ولی اگر مسیر رسیدن به یقین بسته است میتوان از راههای جایگزین استفاده کرد.
متأسفانه با این حرفهایی که زده شده مجبور شدهاند قواعدی بسازند که خودشان هم میدانند در بیرون حوزه اگر این حرفها را زدند مورد تمسخر قرار میگیرند و به همین خاطر است که مثلا آقای قرائتی گفته بود جای بحث استصحاب در حوزه است همانطور که جای لُنگ در حمام است. حال واقعا چرا ما حرفهایی درست کردهایم که نمیتوانیم در بین مردم بزنیم در حالی که پیامبر(ص) و ائمه حرفهای دین را علنی و در بین مردم میگفتند.
آمدهاند گفتهاند اگر قطع نبود استفاده از ظن ممنوع است و در این صورت باید اصل جاری کرد و سراغ استصحاب رفتهاند در حالی که عقلاء چنین چیزی را نمیپذیرند ولی عقلائی این است که بگوییم اگر قطع بود به قطع عمل کنیم و اگر قطع ممكن نبود به ظن عمل میکنیم و اگر شک بود از راههای عقلایی یک طرف را عمل میکنیم.
پس حرف بنده، هم با حرف سید مرتضی فرق دارد و هم با حرف علماء متأخر. شاید علماء از تعبیر «اَوَّلُ من قاس ابلیس» زیاد ترسیدهاند یا برای اینکه سنیها قیاس را قبول دارند نمیتوانند از آن زیاد سخن بگویند.
طبق تحقیقات بنده اولا تعبیر «اَوَّلُ من قاس ابلیس» در روایات زیادی نیامده و ثانیا بیشتر مربوط به جایی است که راه یقینی وجود دارد مثل اینکه افراد میخواستند درب خانۀ امام صادق(ع) را ببندند و سراغ ابوحنیفه بروند. در اینجاست که امام از قیاس نهی کرده است. با بررسی روایت نهی از قیاس میفهمیم که این نهی مربوط به وقتی است که دلیل قطعی هست و با اين حال میخواهیم سراغ قیاس برویم ولی اگر دلیل قطعی وجود نداشت میتوان از ظنونی مثل خبر و قیاس استفاده کرد.
حرف من در واقع همان ظن انسدادی است یعنی وقتی راه علم منسد شد عمل به ظن نسبت به شک و وهم راجح میشود.
و اما علماء در جواب این حرف میگویند درست است که راه قطع مسند است ولی راه علمی منسد نیست و راه علمی خبر ثقه است.
به این حرف دو اشکال مطرح است:
اولا اخبار که راه علمی است نسبت به بسیاری از مشکلات امروز ناقص است مثل نماز و روزه در قطبین که خبری در این زمینه نداریم ولی با حرفی که ما زدیم متوجه میشویم که آنها نیز باید نسبت به عرف خودشان نماز بخوانند و روزه بگیرند.
ثانیا اینکه گفتهاند راه علمی برای ما باز است این نیز اشکال دارد چون دلایل آنها برای این حرف تمام نیست که در جلسه آینده به آن اشاره خواهم کرد.