تفسیر آیات 14 تا آخر سوره حجرات

تفسیر آیات 14 تا آخر سوره حجرات

تفسیرآیات 14 تا آخر سوره حجرات

قٰالَتِ الْأَعْرٰابُ آمَنّٰا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لٰكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنٰا وَ لَمّٰا يَدْخُلِ الْإِيمٰانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ إِنْ تُطِيعُوا اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ لاٰ يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمٰالِكُمْ شَيْئاً إِنَّ اللّٰهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ  ﴿الحجرات‏، 14﴾

بادیه‌نشینان گفتند: ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاورده‌اید، بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم؛ زیرا هنوز ایمان در دل‌هایتان وارد نشده است. و اگر خدا و پیامبرش را اطاعت کنید، چیزی از [مزد] اعمالتان را نمی‌کاهد؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتٰابُوا وَ جٰاهَدُوا بِأَمْوٰالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللّٰهِ أُولٰئِكَ هُمُ الصّٰادِقُونَ  ﴿الحجرات‏، 15﴾

ترجمه: مؤمنان فقط کسانی‌اند که به خدا و پیامبرش ایمان آورده‌اند، آن گاه [در حقّانیّت آنچه به آن ایمان آورده‌اند] شک ننموده و با اموال و جان هایشان در راه خدا جهاد کرده‌اند؛ اینان [در گفتار و کردار] اهل صدق و راستی‌اند.

قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللّٰهَ بِدِينِكُمْ وَ اللّٰهُ يَعْلَمُ مٰا فِي السَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِي الْأَرْضِ وَ اللّٰهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ  ﴿الحجرات‏، 16﴾

بگو: آیا خدا را از دین خود [به خیال اینکه آگاه نیست] خبر می‌دهید [که از عمق قلب ایمان آورده‌اید؟!] در حالی که خدا آنچه را در آسمان‌ها و آنچه را در زمین است می‌داند، و خدا به همه چیز داناست.

يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لاٰ تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلاٰمَكُمْ بَلِ اللّٰهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدٰاكُمْ لِلْإِيمٰانِ إِنْ كُنْتُمْ صٰادِقِينَ  ﴿الحجرات‏، 17﴾

از اینکه اسلام آورده اند بر تو منت می‌گذارند؛ بگو: اگر [در ادعای مؤمن بودن] راستگویید، بر من از اسلام آوردن خود منت نگذارید، بلکه خداست که با هدایت شما به ایمان بر شما منت دارد.

إِنَّ اللّٰهَ يَعْلَمُ غَيْبَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللّٰهُ بَصِيرٌ بِمٰا تَعْمَلُونَ  ﴿الحجرات‏، 18﴾

یقیناً خدا نهان آسمان‌ها و زمین را می‌داند و خدا به آنچه انجام می‌دهید، بیناست.

تفسیر آیه 14 سوره حجرات در تاریخ 14/01/1403

نکته 1: دقت کنید که الف ولام در الاعراب جنس نیست که همۀ اعراب را شامل شود چرا که طبق دیگر آیات قرآن مثل آیه 99 سوره توبه در بین اعراب انسان‌های مؤمن نیز هستند. حتی طبق آیه 97 و 101 سوره توبه برخی از اعراب، کافر و برخي منافق بوده‌اند. بنابراین الف و لام در الاعراب، عهد است که شامل برخی ديگر از آنها كه نزد مردم مشخص بوده‌اند، می‌شود.

نکته 2: اعراب به معنای عرب‌ها نیست بلکه بادیه‌نشینان از عرب‌ها را اعراب می‌گویند.

نکته 3: اینکه در آیه 14 به اعراب گفته شده که شما ایمان نیاورده‌اید به این معنا نیست که شما کافر و منافق هستید بلکه مراد این است که شما فعلا در مراحل اولیه هستید و فعلا تسليم قدرت حكومت شده‌ايد.

بد نیست در کنار آیه 14 سورۀ حجرات آیۀ اول سورۀ منافقون را نیز ببینیم که در آنجا آمده است:

إِذٰا جٰاءَكَ الْمُنٰافِقُونَ قٰالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللّٰهِ وَ اللّٰهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللّٰهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنٰافِقِينَ لَكٰاذِبُونَ  ﴿المنافقون‏، 1﴾

چون منافقان نزد تو آیند، می‌گویند: گواهی می‌دهیم که تو بی‌تردید فرستادۀ خدایی. و خدا می‌داند که تو بی‌تردید فرستادۀ اویی، و خدا گواهی می‌دهد که یقیناً منافقان دروغگویند.

خداوند ایمان منافقان را رد می‌کند و آنها را دروغگو معرفی می‌کند ولی نسبت به اعراب اگر چه ایمانشان رد شده است ولی جزو مسلمانان معرفی شده‌اند.

نکته 4: در شأن نزول آیۀ 14 سورۀ حجرات آمده است که این آیه مربوط به بنی اسد بوده است که در بیابان‌ها و صحراها زندگی می‌کردند و اگرچه با مسلمانان نجنگیدند ولی مدافع مسلمانان نیز نبودند و در عام الوفود که قحطی شده بود به مدینه آمدند و مسلمان شدند.

نکته 5: جملۀ وَ لٰكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنٰا تعبیر جالبی است چرا که بجای این جمله می‌توانست بگوید وَ قُولُوا أَسْلَمْتُم ولی اگر این‌گونه می‌گفت دلالت می‌کرد که شما در ادعای ایمان دروغ می‌گویید ولی با تعبیر وَ لٰكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنٰا این نکته را رساند که شما دروغ نمی‌گویید ولی خودتان را خوب تحلیل نمی‌کنید و به خودتان ناآگاه هستید.

نکته 6: از تعبیر وَ لَمّٰا يَدْخُلِ الْإِيمٰانُ فِي قُلُوبِكُمْ با توجه به کلمۀ «لمّا» این نکته رسانده شده است که احتمال دارد در آینده ایمان در قلب اعراب وارد شود.

نکته 7: از آیۀ 14 می‌فهمیم که ظرف اسلام، زبان است ولی ظرف ایمان، قلب است.

نکته 8: تعبیر لاٰ يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمٰالِكُمْ شَيْئاً دو احتمال دارد:

ممکن است مربوط به دنیا باشد یعنی حالا که مؤمن نیستید نگران نان و آب خود نباشید چرا که به سهم خود خواهید رسید.

ممکن هم هست مربوط به آخرت باشد یعنی نگران بهشت نباشید.

در مجموع خدا می‌خواهد بگوید شما شأن ایمان را دارید و با منافقان متفاوت هستید.

نکته 9: اینکه در آیه 14 از فعل يَلِتْكُمْ استفاده شده است جالب است چرا که این کلمه در عرب، کم استعمال می‌شده است ولی اصطلاح طائفۀ بنی‌اسد بوده است و چه بسا خدا می‌خواهد دل اینها را بدست آورد و به همین خاطر واژه‌ای بکار برده است که اصطلاح خودشان است. جالب است که خدا با گروه‌های مختلف، بیشتر با اصطلاحات خودشان صحبت می‌کند و این تنها مخصوص یک مورد نیست. مثلا در سورۀ مریم که بحث مسیحیان مطرح است، خدا خودش را دائما با صفت «الرحمان» معرفی می‌کند. همچنین در سورۀ توبه که بیشتر با مشرکان حجاز بحث شده است خدا خودش را با تعبیر «الله» معرفی کرده است. پس در قرآن به این جنبه‌ها نیز باید دقت کرد.

نكته 10: برخی گفته‌اند ریشۀ «يلتكم» کلمۀ «لَیَتَ» است. برخی هم گفته‌اند ریشۀ این کلمه «اَلَتَ» است. البته اختلاف قرائتی نیز در این تعبیر هست و برخی «لا یَألِتَکُم» یعنی با همزه خوانده‌اند. برای توضیح بیشتر در این زمینه به تفسیر التحریر و التنویر، ج26 ص222 ذیل آیۀ مورد بحث مراجعه شود.

نکته 11: دقت کنید که در برخی آیات قرآن اسلام جزو بالاترین مقام‌ها نامیده شده است تا جایی که ابراهیم خود را مسلمان می‌داند و حضرت یعقوب به فرزندانش توصیه می‌کند که مسلمان باشید. پس چرا در اینجا اسلام، مورد كم مهري قرار گرفته است؟

جواب این سؤال این است که باید دقت داشت که متعلق اسلام در آن آیات خدا است ولی متعلق اسلام در آیۀ 14 سورۀ حجرات حکومت پیامبر(ص) است. توضیح اینکه بنی اسد سال‌های اول در مقابل حکومت پیامبر(ص) تسلیم نشدند ولی وقتی حکومت در مدینه رشد کرد و مكه فتح شد، اسلام آوردند و به همین خاطر اسلامشان به معناي تسليم در برابر حكومت پيامبر است نه تسليم در برابر خدا. پس اسلامشان نسبت به ايمان پايين‌تر بود و نسبت به اينكه ايمان نداشتند، مذمت داشت.

نکته 12: در تعبیر لاٰ يَلِتْكُمْ فعل به صورت مفرد آمده است در حالی که قبلش بحث خدا و رسول بود و طبیعتا باید فعل به صورت تثنيه بیاید نه مفرد؛ حال، چون فعل به صورت مفرد آمده است معمولا آن را به خدا زده‌اند و تعبیر را مربوط به آخرت گرفته‌اند، یعنی خدا در آخرت چیزی از اعمالتان نمی‌کاهد. ولی به نظر مي‌رسد كه اگر ضمير به رسول برگردد و تعبیر مربوط به دنیا باشد، بهتر است؛ یعنی رسول در دنیا چیزی از سهم شما نمی‌کاهد.

تفسیر آیه 15 سوره حجرات در تاریخ 29/01/1403

نکته 1: ممکن است کسی بگوید با قید «ثم لم يرتابوا» که در مورد صفات مؤمنان آمده است بسیاری افراد از مؤمن بودن خارج می‌شوند چون بالاخره در طول حوادث، برای انسان شک پیش می‌آید. مثلا در دوران کرونا برخی در وجود خدا يا قدرت او شک کردند یا بالاخره در زمان ما به دلایلی که همه می‌دانیم بسیاری در دین شک کرده‌اند. حال با اين اوصاف آیا باید بگوییم بسیاری از افراد مؤمن نیستند؟ همچنین در مورد ادامۀ آیه نیز این سؤال پیش می‌آید که در بسیاری از زمان‌ها اصلاً جهاد مصداق ندارد، به خصوص جهاد با دشمن در بسیاری از موارد پیش نمی‌آید، چون جنگی رخ نمی‌دهد؛ اگر هم پیش آمده باشد بسیاری از افراد جهاد نکرده‌اند. حال آیا همۀ این افراد باید از دایرۀ ایمان خارج شوند؟ آیا واقعا طبق این آیه تنها تعداد معدودی از افراد در ایمان داخل می‌شوند؟! انگار که مؤمن در اینجا به گونه‌ای تعریف شده است که بسیاری از ما از آن خارجیم. به هر حال این مشکلی است که باید در مورد آن بحث شود.

در تفسیر التحریر و التنویر شايد براي حل اين مشكل نوشته که حصر در اینجا اضافی و نسبی است ج 26 ص 223. شايد از يك نظر حق با ايشان باشد، چرا که در آیات دیگر، مؤمن به گونۀ دیگری تعریف شده و مثلا بحث جهاد در آن آیات اصلا مطرح نشده است. مثلا در سورۀ انفال آمده است:

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذٰا ذُكِرَ اللّٰهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذٰا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيٰاتُهُ زٰادَتْهُمْ إِيمٰاناً وَ عَلىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ  ﴿الأنفال‏، 2﴾

مؤمنان، فقط کسانی هستند که چون یاد خدا شود، دل‌هایشان ترسان می‌شود، وهنگامی که آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان می‌افزاید، و بر پروردگارشان توکل می‌کنند.

اَلَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاٰةَ وَ مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ يُنْفِقُونَ  ﴿الأنفال‏، 3﴾

هم آنان که نماز را برپا می‌دارند و ازآنچه به آنان روزی داده‌ایم، انفاق می‌کنند.

در این آیات که اتفاقا مثل آیۀ مورد بحث با «إِنَّمَا» شروع شده است اصلا از جهاد و عدم شک صحبتی به میان نیامده است. پس حصر اضافی است، يعني نقطۀ مقابل آیۀ قبلی است و در واقع جواب باديه نشيناني است که ادعای ایمان می‌کردند و آیه می‌خواهد به آنها بگوید شما نباید ادعای ایمان کنید چرا که مؤمن واقعی این صفات را دارد. بنابراین آیۀ مورد بحث نفی نمی‌کند که كسان ديگري نيز می‌توانند مؤمن واقعي باشند.

بررسي:  به نظر مي‌رسد كه زمان نزول آیات را باید در نظر گرفت چرا که هر زمانی مؤمن مناسب با آن زمان معنا شده است. پس اینکه به طور کلی بگوییم مؤمن از دید قرآن این ويژگي‌ها را دارد، درست نیست. باید دید در چه زمانی، مؤمنِ از دید قرآن معرفی شده است.

اولين سوره‌اي که در آن صفات مؤمنین آمده، سورۀ مؤمنون است که در مکه نازل شده است. دومي سورۀ انفال است که در سال دوم هجری نازل شده و سومي سورۀ حجرات است كه در اواخر عمر پیامبر(ص) نازل شده است. پس اینها سه زمان دارند و هریک به گونه‌ای مؤمن را تعریف کرده است. پس مؤمن مکی با مؤمن مدنی متفاوت است. حتی مؤمن مدنیِ زمان اول با مؤمن مدنی زمان آخر متفاوت است. به عنوان مثال کسی که در مكه مسلمان شده و در مكه مرده است مؤمن بودنش متفاوت است از كسي كه در مکه مسلمان شده و تا پایان مدینه همراه پیامبر(ص) بوده است، اين دومي بايد به گونه‌ای باشد كه همۀ اين مدارج را طي كرده باشد و كسي كه اواخر دوران مدنی مسلمان شده است، مؤمن بودنش به گونۀ دیگری است.

حتی می‌توان افراد را به گونۀ دیگری تقسیم‌بندی کرد و گفت افراد در مکه یا مؤمن بودند یا کافر یا مشرک و در مکه منافق نبوده است، چرا که در مکه حکومت دست مشرکان و کافران بود و در چنین حکومتی منافق معنا ندارد.

پس اینکه برخی گفته‌اند ابوبکر و عمر در مکه منافق بودند حرف درستی نیست چرا که در شرائط زمان مکه اصلا نفاق معنا ندارد.

و اما در مدینه نفاق معنا پیدا می‌کند و علاوه بر نفاق، افراد «في قلوبهم مرض» هم ممکن است باشد؛ مثل کسی که اسلام آورده است ولی حاضر به شکنجه شدن در راه اسلام نیست بلکه منتظر می‌ماند تا ببیند در آینده چه می‌شود.

با توجه به این توضیحات متوجه می‌شویم که تعریف قرآن از مؤمن مکی با مؤمن مدنی فرق دارد.

اگر در آیۀ 15 سورۀ حجرات از عدم شک صحبت شده، مربوط به مؤمنی است که از ابتدا تا انتها همراه پیامبر(ص) بوده است. چنین کسی که در طول 20 سال اینقدر نشانه دیده است نباید نسبت به حقانیت پیامبر(ص) شک کند، به عنوان مثال بحث درگیری با یهودیان خیلی مهم بود و نشانۀ بزرگی بر حقانیت پیامبر(ص) بوده است و کسی که این امور را دیده نباید شکی داشته باشد.

پس انسان‌هایی که از اول دوران مکی تا آخر دوران مدنی همراه پیامبر(ص) بودند باید صفات بیان شده در آیۀ 15 سورۀ حجرات را داشته باشند تا بتوان به آنها مؤمن گفت.

و اما حال که بحث درگیری پیامبر(ص) با یهودیان پیش آمد خوب است قدری در این زمینه سخن بگویم تا جواب برخی شبهات نیز داده شود.

یهودیان خیلی قوی بودند ولی خیلی زود از مدینه بیرون شدند و جالب است که خودشان رفتند. اول یهودیان بني قینقاع رفتند و سپس بنی نضیر رفتند. اينها تنها حق داشتند یک بار شتر ببرند. جالب است که با کف زدن و شادی رفتند.

در مورد بنی قریظه به نظر مي‌رسد كه پیامبر(ص) به آنها گفته که فقط خودتان حق دارید بروید ولی چیزی نبرید.

حال سؤال این است که چرا با مشرکان جنگ شد ولی با یهودیان جنگی رخ نداد در حالی که اگر یهودیان واقعا می‌جنگیدند چه بسا پیروز می‌شدند چرا که بسیار قوی بودند و قلعه‌های محکمی داشتند.

حدس من این است که در درون یهودیان، زن‌ها و بچه‌ها و مردان ساده‌ای که پست و مقام نداشتند طرفدار پیامبر(ص) شده و در واقع گروه زیادی از آنها به پیامبر(ص) متمایل شده بودند و به نظر بنده همین گروه بودند که نگذاشتند دیگران بر علیه پیامبر(ص) بجنگند.

قرآن در مورد یهودیان می‌فرماید:

تَحْسَبُهُمْ جَمِيعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتّٰى ﴿الحشر، 14﴾

آنان را متحد و هم دست می‌پنداری در حالی که دل‌هایشان پراکنده است.

پس برخی یهودیان متمایل به پیامبر(ص) بودند و حتی عده‌ای از آنها ترسو بودند و به همین خاطر یهودیان نتوانستند با مسلمانان بجنگند و برای اینکه ضعفشان روشن نشود، اموالشان را برداشتند و رفتند.

حتی به نظر بنده، برخي زنان یهودی خیلی فداکاری کردند تا فتح‌های مسلمانان رخ داد. مثلا صفیه آنقدر به نفع اسلام کار کرد که شوهرش به او سیلی زد و احتمالا گزارشاتي مي‌داد که مسلمانان بر یهودیان پیروز شوند.

جالب است که بعد از فتح خیبر، صفیه را نزد پیامبر(ص) آوردند و شب نزد ایشان بود؛ عده‌ای امروزه مي‌گويند: پیامبر(ص) آن شب از صفیه بهرۀ جنسی برده است، ولی این صحیح نیست، چرا که صفیه در آن شب در حال گزارش دادن امور و ارائۀ رمز و رازها بوده تا مسلمانان بتوانند بقیۀ قلعه‌ها را نیز فتح کنند. اصلا پیامبری که چندین زن داشت وآنها را حتی در جنگ به دنبال خود می‌برد چگونه ممکن است در شب درگیری آن هم بدون استبراء اسير، با وي مجامعت کند و كسي از مسلمانان يا منافقان يا دشمنان اشكالي نگيرد؟

تفسیر آیات 14 و 15 سوره حجرات در تاریخ 05/02/1403

نکته 1: مجموع آیات انتهایی سورۀ حجرات، هم مشکل است و هم من نمی‌دانم چه بگویم. بنابراین باید بحث را پیش ببریم تا ببینیم به کجا می‌رسیم.

نکته 2: در توضیح آیۀ 14 سوره حجرات گفتیم که اسلام عام‌تر از ایمان است. در کتاب اصول کافی عربی، ج2، ص24 به بعد نیز در این زمینه روایاتی آمده است که به دو مورد از آنها اشاره می‌کنیم:

محمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد، عن الحسن بن محبوب، عن جمیل بن صالح، عن سماعة قال: قلت لابی عبدالله علیه السلام: أخبرنی عن الاسلام والایمان أهما مختلفان؟ فقال: إن الایمان یشارک الاسلام والاسلام لایشارک الایمان، فقلت: فصفهما لی، فقال: الاسلام شهادة أن لا إله إلا الله والتصدیق برسول الله صلى الله علیه وآله، به حقنت الدماء وعلیه جرت المناکح والمواریث وعلى ظاهره جماعة الناس، والایمان الهدى ومایثبت فی القلوب من صفة الاسلام وما ظهر من العمل به والایمان أرفع من الاسلام بدرجة، إن الایمان یشارک الاسلام فی الظاهر والاسلام لایشارک الایمان فی الباطن وإن اجتمعا فی القول والصفة.

ترجمه: سماعة گوید: به امام صادق(ع) گفتم از اسلام و ایمان به من خبر بده که آیا آن دو با یکدیگر فرق دارند؟ ایشان فرمود: همانا ایمان با اسلام مشترک است ولی اسلام با ایمان مشترک نیست. به امام گفتم این دو را برایم وصف کن. فرمود: اسلام شهادت دادن به یگانگی خدا و تصدیق رسول است که به سبب آن خون‌ها محفوظ می‌ماند و بر طبق آن نکاح و ارث جاری می‌گردد و جماعت مردم بر ظاهر اسلام هستند. و اما ایمان همان هدایت و ثبوت اسلام در قلب و عملی است که درظاهر انجام می‌گیرد. و ایمان نسبت به اسلام درجۀ بالاتری دارد. همانا ایمان در ظاهر با اسلام شریک است ولی اسلام در باطن با ایمان شریک نیست اگرچه هر دو در گفتار و صفت با یکدیگر اجتماع دارند.

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَيُّهُمَا أَفْضَلُ الْإِيمَانُ أَوِ الْإِسْلَامُ فَإِنَّ مَنْ قِبَلَنَا يَقُولُونَ إِنَّ الْإِسْلَامَ أَفْضَلُ مِنَ الْإِيمَانِ فَقَالَ الْإِيمَانُ أَرْفَعُ مِنَ الْإِسْلَامِ قُلْتُ فَأَوْجِدْنِي ذَلِكَ قَالَ مَا تَقُولُ فِيمَنْ أَحْدَثَ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ مُتَعَمِّداً قَالَ قُلْتُ يُضْرَبُ ضَرْباً شَدِيداً قَالَ أَصَبْتَ قَالَ فَمَا تَقُولُ فِيمَنْ أَحْدَثَ فِي الْكَعْبَةِ مُتَعَمِّداً قُلْتُ يُقْتَلُ قَالَ أَصَبْتَ أَ لَا تَرَى أَنَّ الْكَعْبَةَ أَفْضَلُ مِنَ الْمَسْجِدِ وَ أَنَّ الْكَعْبَةَ تَشْرَكُ الْمَسْجِدَ وَ الْمَسْجِدُ لَا يَشْرَكُ الْكَعْبَةَ وَ كَذَلِكَ الْإِيمَانُ يَشْرَكُ الْإِسْلَامَ وَ الْإِسْلَامُ لَا يَشْرَكُ الْإِيمَانَ.

ترجمه: از ابى الصباح كنانى، گويد: به امام صادق (ع) گفتم: كدام برترند، ايمان يا اسلام؟ زيرا كسانى كه نزد ما هستند مىگويند: اسلام برتر از ايمان است. در پاسخ فرمود: ايمان بالاتر از اسلام است. گفتم: اين مطلب را به من بفهمانيد. فرمود: چه گوئى در باره كسى كه عمداً در مسجد الحرام حدثى صادر كند؟ گفتم: به سختى او را بزنند، فرمود: درست گفتى. پس چه گوئى در باره كسى كه در خانه كعبه حدثى عمداً صادر كند؟ گفتم: او را بكشند، فرمود: درست گفتى، نبينى كه خانه كعبه برتر از مسجد است و خانه كعبه در احترام شريك مسجد است و مسجد شريك خانه كعبه نيست همچنين ايمان شريك و ملازم اسلام است و اسلام شريك ايمان نيست.

روایات دیگری نیز هست که می‌توانید آنها را در همان آدرسی که داده شد مطالعه کنید. در مجموع از آیه و روایات بدست می‌آید کسانی هستند که اسلام آورده‌اند ولی هنوز ایمان نیاورده‌اند.

نکته 3: باید بررسی شود که مراد از تعبیر لاٰ يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمٰالِكُمْ در آیۀ 14 چیست؟ اینکه خدا از اعمال شما چیزی نمی‌کاهد به چه معناست؟ مگر قرار است خدا چیزی از اعمال كسي بکاهد؟

برخی تعبیر مِنْ أَعْمٰالِكُمْ را به معنای مِنْ ثَوَابِ أَعْمٰالِكُمْ گرفته‌اند یعنی از ثواب اعمالتان چیزی کم نمی‌شود.

اشکالي كه به اين معنا وارد است این است که کسی که هنوز مؤمن نشده اصلا ثواب اعمال را قبول ندارد که بخواهیم به او بگوییم از ثوابت کم نمی‌شود.

به نظر مي‌رسد كه اولا ضمیر در لاٰ يَلِتْكُمْ به پیامبر(ص) برمی‌گردد نه به خدا. ثانیا مراد از این جمله این است که شما با وجود اینکه ایمان ندارید ولی پیامبر(ص) از بخشش‌های خود به شما کم نمی‌گذارد. پس مراد از اعمال، مزد دنیایی است نه ثواب آخرتی و مراد این است که پیامبر(ص) با وجود اینکه می‌داند شما مؤمن نیستید جیرۀ شما را قطع نمی‌کند.

نکته 4: طبق معنایی که کردیم متوجه شدیم که خداوند می‌توانست به طور صریح همین مطلب را بگوید که «لايُنقص من عطاياكم شيئا؛ خدا جیرۀ شما را قطع نمی‌کند ولی اگر این چنین می‌گفت، آبروی آنها می‌رفت و تحقیر می‌شدند. به همین خاطر از تعبیری استفاده کرد که تحقیر آنها نباشد و مثلا به جای سهمیه و پول، از تعبیر اعمال استفاده کرد. عبارت مِنْ أَعْمٰالِكُمْ برای حفظ آبروی آنها است و این، روانشناسی قرآن است که انسان‌ها تحقیر نشوند بر خلاف ما که اگر جیره‌ای به دیگری دادیم به گونه‌ای او را تحقیر می‌کنیم.

و اما تعبیر إِنَّ اللّٰهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ در انتهای آیۀ 14 نیز زیبایی دیگر آیه است که نوعی ترحم بر آنها را می‌رساند.

نکته 5: در آیۀ 15 از ریب صحبت به میان آمده است. تفاوت ریب و شک این است که در شک، شخصِ شاک، نمی‌داند که کدام طرف درست است و اتهامی در آن نیست مثل اینکه شخصی شک داشته باشد که امروز چند شنبه است ولی در ریب، اتهامی وجود دارد مثل شک داشتن نسبت به پیامبر بودن حضرت محمد(ص) که در یک طرفش نوعی اتهام وجود دارد، چرا که کسانی که در پیامبري حضرت محمد (ص) شک دارند به ایشان نوعی اتهام مقام‌طلبي يا رياست‌طلبي می‌زنند و مي‌گويند ما شك داريم كه او واقعا پيامبر است يا مي‌خواهد با اين عنوان بر ما حكومت كند.

با این توضیحات متوجه می‌شویم شايد تعبیر ثُمَّ لَمْ يَرْتٰابُوا به این معناست که مؤمنان واقعی هیچ‌گاه پیامبر(ص) را متهم نمی‌کنند. مثلا وقتی پیامبر(ص)، حضرت علی(ع) را معرفی می‌کند مؤمنان واقعی هیچ‌گاه ایشان را متهم نمی‌کنند که او مي‌خواهد خويشاوندانش را بر ما حاكم كند، ولی دیگران ممکن است پیامبر(ص) را متهم کنند که مثلا براي حاكم كردنِ خويشاندانش چنین يا چنان کرده است. خود ما در برخی موارد حتی خدا را به اموری متهم می‌کنیم که چنین و چنان کرده است. مثل اينكه خدا را آن چنان که باید عادل نمی‌دانیم.

با توضیحات بیان شده متوجه شدیم که معنای ثُمَّ لَمْ يَرْتٰابُوا این است که مؤمنان واقعی كساني هستند كه بعد از ديدن سال‌های مکی و مدنی پيامبر(ص) نباید در ذهنشان کوچکترین اتهامی به پیامبر(ص) بزنند.

در تاریخ مواردی داریم که دلالت دارد حتی مهاجران و انصار نیز بعضا پیامبر(ص) را متهم می‌کردند مثلا در جنگ هوازن وقتی غنائم بین مسلمانان تقسیم شد، پیامبر(ص) صد شتر به ابوسفیان و صد شتر به صفوان بن اميه داد. انصار وقتی این را دیدند ایراد گرفتند و گفتند جنگ را ما باید انجام دهیم، ولی غنائم به مکیان می‌رسد که پیامبر(ص) آنها را جمع کرد و با صحبت‌هایی آنها را قانع کرد.

به هر حال عبارت ثُمَّ لَمْ يَرْتٰابُوا ایمان فوق العاده بالایی را می‌گوید.

نکته 6: استفهام در ابتدای آیه 16 توبیخی است. به همین خاطر نمی‌توان گفت این آیه مربوط به باديه نشينان است چرا که باديه نشينان اگر چه مؤمن واقعی نبوده‌اند ولی به هر حال خدا آنان را توبیخ نکرده است؛ پس اینکه بگوییم باديه نشينان قسم می‌خوردند که ما ایمان آورده‌ایم و آیۀ 16 آنها را توبیخ کرده است صحیح نیست اگر چه همین مطلب به صورت یک شأن نزول در كتب تفسیری شيعه و سني بيان شده است. (ر.ك. التحرير و التنوير ج 26 ص 224؛ الميزان ج 18 ص330؛ مجمع البيان ج 9 -10 ص139، نمونه ج22 ص 215).

 به هر حال خداوندي كه در آيۀ 14 نسبت به باديه نشينان نرمي نشان داد بعید است که یکدفعه بدون هيچ خطاي ثابت‌شده‌اي چنین توبیخی نسبت به آنان روا بدارد. حتی جالب است که برخی توجه كرده‌اند كه این شأن نزول گفتار یک مفسر به نام بَغَوي است نه اینکه چنين شأن نزولي روايت شده باشد. ( التحرير و التنوير ج26 ص 224)؛ با اين حال چرا همۀ مفسران آن را نقل كرده‌اند احتمالا به خاطر اين است كه در تفسير آيه راه اشتباه رفته‌اند و بنابراين چاره‌اي نداشته‌اند كه كم‌كم روشن خواهد شد. ان شاء الله.

چه بسا بتوان گفت این آیه خطاب به عموم مردم و حتی خود ماست و خدا می‌خواهد امثال ما را که مدعی ایمان هستیم توبیخ کند.

ان شاء الله این نظریه را مفصلا در جلسۀ آینده بررسی خواهیم کرد.

بررسی اینکه آیات انتهایی سوره حجرات مربوط به چه کسانی است(تفسیر سوره حجرات در تاریخ 19/02/1403)

چون واقعا چيزي نمي‌دانستم قصد داشتم امشب در تفسیر این آیات آنچه را که مفسران گفته‌اند بگویم و رد بشوم و اعلام کنم که غیر از این چیزی نمی‌دانم، ولی جرقه‌ای به ذهنم زد که در اینجا بیان خواهم کرد.

همۀ مفسران آیات 14 تا آخر سورۀ حجرات را با یکدیگر و در ارتباط با هم معنا کرده‌اند و گفته‌اند مربوط به بادیه‌نشینان اطراف مدينه است و آنها بودند که بر خدا منت می‌گذاشتند و می‌خواستند خدا را به دین خودشان آگاه سازند، ولی به نظر من با این گونه معنا كردن نوعی ناسازگاری بین این مجموعه از آیات ایجاد می‌شود.

بزرگ‌ترین تناقض در آیۀ 17 در تعبیر بَلِ اللّٰهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدٰاكُمْ لِلْإِيمٰانِ وجود دارد چرا که خدا ابتدا  در آيۀ14به آنها گفت شما ایمان نیاورده‌اید، ولی در این عبارت از ایمان آنها صحبت کرده است. اگر حرف مفسران درست بود باید عبارت چنین بود: بَلِ اللّٰهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدٰاكُمْ لِلْإِسلَام

مشکل دیگر این است که اعراب مورد بحث مثل منافقان نبوده‌اند که خدا بخواهد با آنها تندی کند بلکه هدف این بود که آنها آرام آرام به ایمان برسند و برای این هدف نباید چنین تندی که در آیات 16 و 17 دیده می‌شود وجود داشته باشد.

بله در این زمینه شأن نزولی از بغوي نقل شده که علاوه بر مستند نبودن به وحي با این دو اشکال نیز رو به رو است.

تحليلي جديد از آيات

به ذهن من می‌رسد که آیات 15 به بعد، ارتباطی با آیۀ 14 ندارند و خودشان یک مجموعۀ مستقل هستند كه به اول سوره مرتبطند.

مؤيدش اینکه مفسران بزرگي مثل صاحب الميزان نظرشان بر این است که ابتدا و انتهای یک سوره با یکدیگر ارتباط دارند و با این چيزي كه خواهم گفت، ارتباط ابتدا و انتهای سورۀ حجرات درست می‌شود. بحث ابتدای سوره مربوط به این بود که عده‌ای از مهاجران و انصار، فريب دروغ وليد بن عقبه را خورده بودند و برخي رياست طلبان از اين فرصتْ قصد سوء استفاده داشتند تا با جنگ با قبيلۀ بني المصطلق كه پيروزي خود بر آنان را قطعي مي‌دانستند قصد خودنمايي داشتند و شعار جنگ جنگ تا پیروزی بر بنی المصطلق می‌دادند و زمانی که دیدند پیامبر(ص) از خانه بیرون نمی‌آید، این شك و ترديد به ذهنشان آمد که پيامبر مقام طلب  و خوش‌گذران است و الان كه به مقام رسيده، دوست دارد در خانه و پیش زنانش خوش باشد؛ حال در جواب این شبهه و ترديد آيۀ 15 آمده كه مؤمن واقعي كسي است كه در قصۀ باقي ماندن پيامبر در حجرۀ همسرانش به پيامبر شك نكرد. پس آیۀ 15 مربوط به باديه نشينان نیست بلکه مربوط به مهاجران و انصار است و به آنها می‌گوید مؤمن واقعی بعد از اين همه سال و اين همه آزمودن پيامبر(ص) ديگر در کار پیامبر(ص) شک نمی‌کند و اگر ایشان در خانه مانده است او را متهم نمی‌کند.

بعد از این در آیۀ 16 به آنها می‌گوید شما با اینکه مهاجر و انصار هستید و این همه برای اسلام زحمت کشیده‌اید لزومی ندارد پيوسته با بيان خاطرات و سختي‌ها خبر بدهید که چکار کرده‌اید.

تفاوت علم، اعلام و تعليم

 خوب است در مورد تعبیر «أَ تُعَلِّمُونَ» قدری توضیح دهم.

 گاهی اوقات از عَلِمَ استفاده می‌شود که به معنای «دانست» است و گاهی از أعْلَمَ استفاده مي‌شود يعني اعلام كرد و گاهي از عَلَّمَ استفاده می‌شود که به معنای «یاد داد» است.

حال در این آیه نمی‌گوید أتُعْلِمُونَ الله؛ آيا به خدا اعلام مي‌كنيد، بلکه گفته است «أَ تُعَلِّمُونَ الله» یعنی آیا به خدا یاد می‌دهید؟ و با این توضيح متوجه می‌شویم که این آیه اصلا به اعراب باديه ربطي ندارد، چون آنها اصلا در مقام تكرار نبودند تا بر كارشان تعلیم صدق كند، ولی مهاجران و انصار با توجه به گفتن سختی‌هایی که کشیده بودند تعبیر «أَ تُعَلِّمُونَ» با آنها سازگار است، چرا که طبيعتاً آنها دائما از کارهای خود صحبت می‌کردند انگار که می‌خواستند به خدا چیزی یاد دهند مبني بر اينكه ما خيلي براي دين زحمت كشيده‌ايم.

از آن طرف جملۀ «وَ اللّٰهُ يَعْلَمُ مٰا فِي السَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِي الْأَرْضِ» نیز با اعرابي كه تازه اسلام آورده بودند تناسبي ندارد، چون آنها هنوز در حدّی نبودند که به چنین علمي نسبت به خدا باور داشته باشند و خدا باید به قدر عقول مردم با آنها صحبت کند.

نکتۀ دیگر مربوط به تعبیر «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا» است که در آن از فعل مضارع يَمُنُّونَ استفاده شده است که استمرار را مي‌رساند و اگر مربوط به اعراب بود باید از فعل ماضی «مَنّوْا» استفاده می‌شد. همچنین اگر مربوط به اعراب بود آنها منت برای ایمان آوردن گذاشته بودند در حالی که آيه می‌گوید آنها منت گذاشتند که اسلام آورده‌اند.

پس با اين قراين معلوم شد كه این آیات مربوط به مهاجران و انصار است كه چندين سال در محضر پيامبر تعليم ديده‌اند، نه مربوط به اعرابی که هنوز از این مطالب خبر ندارند و همچنين منظور از اسلام در تعبیر يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا تسلیم در برابر خدا و مرحلۀ بالای اسلام است؛ نه تسليم در برابر حكومت اسلامي.

خلاصه از نوع استدلال این آیات می‌فهمیم که خدا با چه کسانی در حال صحبت کردن است.

و اما تعبیر إِنْ كُنْتُمْ صٰادِقِينَ  این نکته را می‌رساند که ممکن است در برخی از آنها افراد غیر راستگو نیز وجود داشته باشند.

و اما در انتهای سوره از غیب آسمان‌ها و زمین صحبت به میان آمده است. حال باید دید گفتن این مطلب چه نکته‌ای را می‌رساند؟ در این زمینه باید روشن شود كه در بسیاری از موارد خود ما فکر می‌کنیم كه واقعا مؤمن هستیم در حالی که اين چنين نیست و گاهي خودمان از درون خودمان خبر نداريم. همچنين آیندۀ ما مشخص نیست که مؤمن می‌مانیم یا نه. به همین خاطر خدا گفته است که من از همه چيز خبر دارم. يعني علاوه بر اينكه ظاهر آسمانها و تعداد، مواد، تركيب و… آنها را مي‌دانم، از غيب آنها كه براي هيچ كسي معلوم نيست، نيز خبر دارم و چون از غیب آسمان‌ها و زمین خبر دارم مسلّما از درون شما نيز خبر دارم.

در مجموع به نظر مي‌رسد، با این نظریه مشکل آیات آخر اين سوره حل شد و ارتباط انتها و ابتدای سوره نیز مشخص شد و روشن شد که این آیات مربوط به مؤمنانی است که مراحلی را پیش آمده‌اند نه اعرابی که تازه مسلمان شده‌اند چرا که آنها هنوز در حدّ فهمیدن این آیات نبوده‌اند.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی ترین
تازه‌ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات