سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
برای شنیدن فایل صوتی جلسه بیست و سوم تفسیر سوره اعراف وارد لینک زیر شوید:
↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓
جلسه بیست و سوم تفسیر سوره اعراف
متن پیاده شدۀ جلسه بیست و سوم
نکات درس تفسیر در تاریخ 19/03/1403(نوشته شده توسط یکی از شاگردان استاد عابدینی)
تفسیر آیه 6 سوره اعراف
فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ ﴿الأعراف، 6﴾
[روز قیامت] از کسانی که پیامبران به سویشان فرستاده شده ، و از شخص پیامبران به طور یقین پرسش خواهیم کرد.
نکته 1: ابتدا این نکته را اشاره کنم که باید متوجه باشیم اشکالات و پرسشهای مختلف که در جلسۀ قبلی و این جلسه بیان میشود آیه را از جهت اصلی خود که انذار است دور نسازد و این انذار به این صورت است که ظالمان گمان نکنند مجازات آنها فقط محدود به عذاب دنیوی آنهاست بلکه باید بدانند وقتی هلاک شدند تازه سؤال و جواب شروع میشود. پس آنچه از طرف مردم رخ میدهد مقداری از مجازات ظالمان است ولی حق خدا باقی است و حتما از آنها سؤال میکند که چرا عاقبت خود را ویران کردید و چرا سخن رسولان و کتابهای آسمانی را نشنیدید. نکته فاء در ابتدای آیه 6 نیز همین است که پس از مرگ ظالمان کار پایان نیافته بلکه پس از آن تازه ابتدای سؤال و جواب آنهاست.
نکته 2: اینکه در تعبیر فَلَنَسْئَلَنَّ از ضمیر جمع استفاده شده چند احتمال دارد:
الف) مراد خداست ولی از باب عظمت چنین تعبیری بکار رفته است.
ب) مراد خدا و ملائکه است.
ج) مراد خدا و انسانها در طول تاریخ هستند یعنی بعد از مرگ آنها در طول تاریخ از طرف بشریت این سؤال مطرح میشود که چرا امثال فرعون خود و ملت خودشان را نابود کردند.
نکته 3: ممکن است وقتی در قیامت از ظالمان سؤال میشود آنها توجیه کنند که زمانه ما را چنین کرد و ظلم کردن دست خود ما نبود. حال برای اینکه بفهمند توجیهشان اشتباه است وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ اتفاق میافتد و در این حالت از رسولان الهی که از جنس مردم و در بین مردم بودند پرسش میشود که آیا این احکام قابل عمل نبود؟ پس پرسش از پیامبران توبیخی و استفهامی نیست بلکه اسکاتی و اقناعی است تا از این طریق مردم ساکت و قانع شوند و بفهمند دستورات خدا تکلیف محال یا تکلیف به محال یا غیر قابل تحمل و حتی سخت نبوده است بلکه راه آسان و راحتی بوده است.
نکته 4: چرا با اینکه راه پیامبران آسان است برای ما سخت شده است؟
میتوان در جواب این سؤال گفت که شیطان همیشه راه بد را که بسیار سخت است برای ما زینت داده است مثلا راه عدالت که هر کسی به مقدار نیاز مصرف کند زندگی را برای همه شیرین میکند ولی امروزه کسی که کار نکرده مال هنگفتی برمیدارد و بقیه به سختی میافتند ولی همین امر برای مردم زینت داده شده و فکر میکنند همین صحیح است که عدهای سرمایهدار و عدهای زیردست باشند تا زندگی بچرخد.
نکته 5: محتوای پرسشهای از مردم و از پیامبر چیست؟
در این زمینه باید گفته شود که تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است به عنوان مثال وقتی گفته میشود که «دانشمند را محترم بشمار» با این جمله میفهمیم که علت احترام دانشمند علم اوست. یا وقتی گفته میشود «پزشک مشغول کار است» از این جمله میفهمیم که مشغول کار ویزیت بیماران و درمان آنها است. پس از وصف دانشمند و پزشک میتوان علیت حکم را فهمید. حال در آیۀ مورد بحث از وصف الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ میفهمیم پرسش در مورد چگونگی برخورد با پیامبران و کتاب آنهاست که آیا راهنماییهای پیامبران را گوش دادهاید؟ آیا محتوای کتاب را فهمیدهاید؟ آیا آن را چراغ راه خود قرار دادهاید؟
و اما محتوای پرسش از پیامبران نیز این همین راه روشن میشود که آیا پیام الهی را رساندید؟ آیا دستورات عملی آن را عمل کردید تا معلوم شود قابل عمل است؟ آیا پیام را به گونهای رساندید که مردم آن را خوب بفهمند؟
نکته 6: رساندن پیام الهی توسط پیامبران همان تجسم پیام است یعنی علاوه بر اینکه کتاب میآورند آن را عمل نیز میکنند. در واقع تبلیغ آنها تنها زبانی نیست بلکه عملی نیز هست.
نکته 7: ظاهر پرسشهای از رسولان استفهامی است در حالی که خدا همه چیز را میداند ولی با توجه به همین نکته که خدا همه چیز را میداند میفهمیم این سؤالات اسکاتی است تا امثال ابوسفیان قانع شوند که سخن پیامبران قابل فهم و قابل عمل بوده و تقصیر از ناحیۀ خود آنها بوده است. پس در واقع نتیجۀ پرسش از رسولان توبیخ کسانی است که رسولان به سوی آنها فرستاده شدهاند ولی حاضر به قبول پیام آنها نشدند.
نکته 8: با توجه به اینکه سؤال از پیامبران اسکاتی است پس جملۀ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ نیز خودش نوعی انذار است تا مردم بترسند و به پیام پیامبران عمل کنند. پس دو جملۀ آیه 6 دقیقا انذار را میرسانند.
نکته 9: جالب است که سیر طبیعی این است که اول پیامبران ارسال میشوند و سپس از مردم توقع عمل میرود، همانطور که عالِم اول باید علمش را یاد بدهد تا جاهل یاد بگیرد. حال چرا در آیۀ مورد بحث ابتدا سؤال از مردم آمده و سپس سؤال از پیامبران؟
در مورد این سؤال میتوان چند جواب داد:
الف) قرآن علاوه بر محتوای عالی، زیبایی ظاهری و لفظی نیز دارد و برای اینکه انتهای آیه با آیات قبل و بعد سازگار باشد ابتدا سؤال از مردم را آورده و بعد سؤال از پیامبران را تا همۀ آیات به «یاء و نون» و «واو و نون» ختم شود.
ب) بحث اصلی آیات انذار بود و اینکه ابتدا از سؤال مردم صحبت بشود هشدار و انذار بیشتری را میرساند.
نکته 10: نگاهی که بنده به این آیات داشتم با نگاهی که بقیۀ مفسران داشتهاند متفاوت است.
برای فهم این تفاوت میتوان نظرات برخی از مفسران را به صورت خلاصه آورد. به عنوان مثال صاحب المیزان در جلد 8، ص8 در ذیل آیه 3 چنین گفت که بحث آیات این است که باید پیرو ولیّ بود و چون خدا ولیّ است باید از او پیروی کرد و لازم است در ولایت خدا وارد شویم و آیات 5 و 6 دلالت دارد که خدا ظالمان را به خاطر اینکه ولایت غیر خدا را ملاک قرار دادند و توحید را انتخاب نکردند هلاک کرد. در واقع صاحب المیزان فاء در ابتدای آیه 6 را با آیه 3 مرتبط کرده است و از نظر ایشان توحید مهمترین دغدغۀ خداست و همۀ سؤالات و جوابها در حول همین محور است و کسی که آن را نپذیرفت خدا او را به عذاب استیصال دچار کرد.
ما گفتیم علت هلاکت ظالمان زورگوئی آنها به مظلومان بود و ظالمان توسط مردم مظلوم نابود شدند.
پس نظر علامه این بود که آنها توسط خدا و با عذاب استیصال به خاطر عدم قبول ولایت خدا و توحید عذاب شدند ولی بنده گفتم که عذاب خدا توسط مردم بر ظالمان به خاطر بیعدالتی نازل شد و این فهم من به برکت جوانان است که سؤالاتی میپرسند که انسان به فکر فرو میرود.
جوانان میپرسند اگر خدا ظالمان را به خاطر ولایت غیر خدا و عدم قبول توحید عذاب کرد این دلالت دارد که خدا خیلی زود عصابنی میشود و قدرت تحمل ندارد. جوانان میگویند این چه خدایی است؟ آیا خدا مثل پادشاهان است که میخواهند مردم را به زور در ولایت خود وارد کنند؟
با این سؤال در آیه بازاندیشی میکنیم و میبینیم در قسمت اول آیه 3 بحث ولایت نبود. در آیات مربوط به عذاب نیز «اهلکتُ» نبود بلکه «اهلکنا» بود. همچنین آیات از ظلم سخن گفته نه کفر و شرک.
با این بازاندیشی حرفی متفاوت از حرف علامه زدیم.
به هر حال علامه زور آیه را بر روی توحید برده ولی بنده زور آیه را بر روی عدالت بردهام.
به این نکته نیز دقت شود که طبق نظر علامه آیه 6 توسط فاء به آیه 3 ارتباط پیدا کرده ولی بنده میخواهم بگویم آیه 6 با آیات 4 و 5 نیز مرتبط است و این کمی سخت است که بخواهیم آیات 4 و 5 را در این میان ندید بگیریم.
این تفاوت نظر بنده با نظر علامه بود. در جلسۀ آینده نظر برخی دیگر از مفسران را خواهیم آورد تا این تفاوت بهتر مشخص شود.
سؤال اصلی من این است که آیا واقعا دین آمده است تا توحید را به عنوان توحید جا بیندازد یا دین آمده است تا عدالت را در جامعه بر قرار کند؟ در واقع آیا خدا برای تصحیح اعتقاد مردم دین فرستاده یا برای تصحیح عمل مردم یا برای تصحیح هر دو؟
احتمالا همگی نظر سوم را بگویند که دین آمده تا هم توحید را جا بیندازد و هم عدل را. حال اگر این نظریه قبول شد این سؤال پیش میآید که توحید مهمتر است یا عدالت؟ آیا مطرح کردن توحید برای برقراری عدالت است یا اینکه ممکن است عدالتی بدون توحید نیز وجود داشته باشد؟ اگر توحید نباشد آیا امکان عدالت هست یا اینکه ابتدا باید توحید به عنوان یک پایه برقرار شود تا عدالت نیز رخ دهد؟
اینها مباحثی مبنایی است که باید خوب مورد دقت و بررسی قرار گیرد.