سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
برای شنیدن فایل صوتی جلسه بیست و هشتم تفسیر سوره اعراف مربوط با آیات 7 و 8 این سوره وارد لینک زیر شوید:
↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓
لینک جلسه بیست و هشتم تفسیر سوره اعراف
متن پیاده شدۀ این جلسه
نکات درس تفسیر در تاریخ 26/03/1403(نوشته شده توسط یکی از شاگردان استاد عابدینی)
تفسیر آیات 7 و 8 سوره اعراف
فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ وَ مٰا كُنّٰا غٰائِبِينَ ﴿الأعراف، 7﴾
بیتردید برای آنان [در آن روز، عقاید، اعمال و اخلاقشان را] از روی دانشی [دقیق و فراگیر] بیان خواهیم کرد؛ و ما هیچ گاه از آنان غایب نبودهایم.
وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوٰازِينُهُ فَأُولٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿الأعراف، 8﴾
میزان [سنجش اعمال] در آن روز حق است؛ پس کسانی که اعمال وزن شده آنان سنگین و با ارزش باشد، رستگارند.
نکته 1: این احتمال در معنای تعبیر فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ هست که این چنین معنا شود که: ما همانطور که میخواهیم امور را پیش میبریم. این معنا همان توحید افعالی است. خداوند جهان را با برنامهریزی پیش میبرد و ما چون علم به علم خدا نداریم از ما سلب اختیار نمیشود.
پس تعبیر فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ چند درجه دارد:
درجۀ اول: بازگو کردن عملکرد
درجۀ دوم: پخش فیلم عملکرد
درجۀ سوم: تجسم عملکرد یعنی زمان به عقب برگردد و خود عمل به ما نشان داده شود.
درجۀ چهارم: عملکرد ما طبق برنامه ریزی خدا و تحت توحید افعالی پیش میرود.
نکته 2: برای اثبات علم خدا اگر آیهای نبود باز عقلا میفهمیدیم که خدا به تمام شئون زندگی ما علم دارد و دلیلش نیز این است که خدا علت ایجادگر ما و موجودی مجرد و عاقل و بلکه عقل کل است و علم عاقل به معقولات خود از کاملترین علوم است.
دقت شود که دو نوع علم وجود دارد:
علم حصولی: علمی است که در مدرسه و با کتاب و درس و به واسطۀ حواس فرا گرفته میشود.
این نوع علم چند اشکال دارد از جمله اینکه ممکن است اشتباه یاد داده شود، حال یا به این دلیل که خود معلم علم ندارد یا اینکه قصد دارد اشتباه به دانشآموز یاد دهد. همچنین در این علم ممکن است خود متعلم اشتباه بفهمد. سالیان سال اشتباها فکر میکردند که زمین مرکز عالم است ولی بعدا متوجه شدند که اشتباه میفهمند. البته این نوع علم خیلی خوب است ولی به هر حال احتمال اشتباه در آن راه دارد.
علم حضوری: علمی است که اشتباه در آن راه ندارد چرا که علم بی واسطه است به صورتی که معلوم خارجی خودش نزد عالِم حاضر است و نیاز به واسطه شدن حواس ندارد.
مثال علم حضوری تصورات ذهنی ماست مثل کسی که غذا یا ماشینی را در ذهنش تصور میکند. آن چه که در ذهن ماست مخلوق ماست و علم آن برای ما کاملا روشن است و این همان علم حضوری است.
حال عالم هستی و جهان خارج نسبت به خدا مثل تصورات ذهنی ما به ماست. ایجادگری خدا و علم خدا به عالم هستی مثل همین تصورات ذهنی ماست. همانطور که ما یک لحظه تصوری در ذهن ایجاد میکنیم ایجاد عالم نیز برای خدا مثل همین است و هیچ واسطهای نیاز ندارد.
فلاسفه میگویند:
«عالم الاعیان عند الله کعالم الاذهان عندنا»
ترجمه: «عالم اشیاء خارجی نزد خدا مثل عالم ذهن نزد ماست.»
سازنده به آنچه که ساخته است از هرکس دیگری بیشتر علم دارد. حال وقتی خدا جهان را ساخته است به همۀ کنه و بنه جهان علم دارد.
تازه سازندگی خدا مثل سازندگی بناء نسبت به یک ساختمان نیست که مصالحش از جای دیگری آمده باشد که بناء از آن مصالح خبر نداشته باشد بلکه مثل تصورات ذهنی ماست که مصالحش نیز از خودمان است.
با این توضیحات تعبیر فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ روشن میشود که علم خدا نسبت به جهان علم حضوری است و تخلفی ندارد.
مؤید این مطلب تعبیر وَ مٰا كُنّٰا غٰائِبِينَ است که دلالت میکند خدا اصلا غائب نبوده است مثل ما که نسبت به تصورات ذهنی خود کاملا واقفیم و غائب نیستیم.
نکته 3: آیت الله صالحی نجف آبادی در ذیل آیه 8 چنین پاورقی زده است:
برخی گفتهاند موازین در اینجا جمع موزون است که ترجمهاش: به وزن آمده است نه جمع میزان که ترازو باشد. بنابراین مراد از موازین، اعمال سنجیده شدۀ اوست.
این مطلبی که آیت الله صالحی آورده است دلالت دارد که نمیشود دقیقا معنای آیه را در ترجمه آورد. واقعا معنا کردن این آیه بسیار مشکل است تا جایی که تفسیر تسنیم 29 صفحه در ذیل این آیه سخن گفته است و من با دقت تمام این صفحات را خواندم. تفاسیر المیزان و التحریر و التنویر را نیز با دقت خواندم ولی با این حال نمیدانم چه بگویم. دلیلش این است که معنای دقیق میزان روشن نیست.
هرچقدر علم پیش میرود مشاهده میکنیم که وسائل سنجش بالاتر و متنوعتری ایجاد میشود ولی وقتی آیه را میبینیم ترازوهای قدیمی به ذهن میآید. حال آیا آیه میخواهد بگوید در روز قیامت یک ترازو داریم که در یک کفه، اعمال را میگذارند و در کفۀ دیگری حق را میگذارند؟
این در حالی است که در طول زمان بجای ترازوی دو کفهای ترازوهای دیگری درست شد و اصلا خیلی از چیزها مثل پارچه یا سردی و گرمی وسیلۀ سنجشش ترازو نیست. همچنین خون انسان، وسیلۀ سنجش مخصوص به خودش را دارد و ارتباطی با ترازوی دو کفهای ندارد. پس هر چیزی ترازوی خاص خودش را دارد.
به نظر من بجای اینکه در معنای واژۀ میزان گیر بیفتیم بیشتر در این زمینه دقت کنیم که آیه میخواهد بگوید کنه و بنه زندگی شما معیاری دقیق دارد و با آن سنجیده میشود. این آیه جامعیتی دارد که دلالت دارد هر کسی دقیق به اعمالش رسیدگی میشود. در دنیا ممکن است دو نفر خوب باشند ولی یکی قدری بهتر باشد ولی دقیقا نتوان جزای دقیق هر دو نفر را داد یا از آن طرف ممکن است کسی یک نفر را کشته باشد و دیگری چند نفر را ولی در دنیا هر دو یک بار قصاص میشوند ولی در قیامت هرکسی جزای دقیق اعمالش را میگیرد.
نباید فراموش کنیم که این مجموعه از آیات برای انذار و هشدار است. بنابراین نباید آنقدر در مباحث الفاظ آیه و ترکیب آن بمانیم که هدف اصلی آیه فراموش شود.
من علاوه بر اینکه دقیقا این مباحث مفصل آیه را که مفسران آوردهاند نمیفهمم فکر میکنم مشغول این مباحث شدن ما را از هدف اصلی آیه دور میکند. به همین خاطر تصمیم گرفتم اگر دوستان سؤالی ندارند از مباحثی که ما را از هدف اصلی دور میکند خودداری کنیم.
همین اندازه برای ما کافی است که بفهمیم وزن برای سنجیدن وضع شده است. حال یا سنجیدن کمیت است یا سنجیدن کیفیت. پس میزان به معنای وسیلۀ سنجش است و در هر زمانی مصداقی دارد مثل مصباح که برای انواع چراغها در طول زمان بکار میرفته است. حال اعمال ما نیز وسیلۀ سنجشی دارد اگر چه ما نفهمیم ترازوی سنجش اعمال چیست.