سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
برای شنیدن فایل صوتی جلسه هشتم تفسیر سوره فتح مربوط به آیه 2 این سوره وارد لینک زیر شوید:
↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓
(ممکن است برای باز شدن این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)
متن پیاده شدۀ این جلسه
نکات درس تفسیر در تاریخ 27/04/1403
تفسیر آیات 1 و 2 سوره فتح
إِنّٰا فَتَحْنٰا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً ﴿الفتح، 1﴾
به راستی ما برای تو پیروزی آشکاری فراهم آوردیم.
لِيَغْفِرَ لَكَ اللّٰهُ مٰا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ مٰا تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِرٰاطاً مُسْتَقِيماً ﴿الفتح، 2﴾
تا خدا گناهان گذشته و آیندهات را بپوشاند و نعمتش را بر تو کامل کند، و به راهی راست راهنماییات نماید.
نکته 1: توضیح دادیم مراد از فتح مبین هرچه که باشد فتحی است که تنها خود پیامبر(ص) درک میکند و بقیه از آن درکی ندارند و به همین خاطر «لَکَ» مقدم شده است یعنی تنها تو میفهمی.
توجه: با وجود اینکه به دنبال فتح، معمولا خوشحالی و جشن انجام میشود در اینجا بحث بخشش گناهان مطرح شده است که باید دلیل آن را بررسی کرد.
نکته 2: دقت کنید که برخی تعبیر لِيَغْفِرَ لَكَ اللّٰهُ مٰا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ مٰا تَأَخَّرَ را اشتباه معنا کرده و میگویند خدا گناهان گذشته و آیندۀ پیامبر(ص) را بخشیده در حالی که این درست نیست. دقت کنید که مراد از مٰا تَأَخَّرَ آینده نیست بلکه مٰا تَأَخَّرَ نیز نسبت به الآن که این آیات نازل شده است گذشته است یعنی گناهانی که بعد از قبلي ها رخ داده است نه گناهانی که آینده رخ میدهد. ما تأخّرَ با ما يتأخَّر تفاوت دارد. همچنين وقتی ذنب به پیامبر(ص) نسبت داده میشود نباید فکر کنیم که ایشان واقعا گناه انجام میداده است. پس باید بررسی کرد که مراد از «ذنب» چیست؟ برخی میگویند مراد ترک اولی است یعنی کار خوبتر رها شود و كار خوب انجام شود. همانطور که شاعر میگوید:
زاهد ز گنه توبه کند عارف ز عبادت استغفار.
يعني عارف عبادات خود را خوبترين كار نميداند بلكه كار خوبي ميداند كه به واسطۀ انجام آن فرصت انجام كار خوبتر از دستش رفته است. پس از عبادتش استغفار ميكند.
میگویند عارفي كه بازاري بود يك شب شنید بازار آتش گرفته و دوید تا ببیند چه شده است. وقتی رسید متوجه شد بازار غربی آتش گرفته نه بازار شرقی که مغازهاش در آن است. همان موقع گفت: الحمد لله. ولی بعد از مدتی با خود فکر کرد که چرا من چنین گفتم؟ آیا نباید به فکر مردم باشد که مغازههایشان در بازار غربی آتش گرفته است و میگویند تا آخر عمر از این الحمد لله استغفار میکرد. سعدی این داستان را در قالب شعر زیر آورده است:
شبی دود خلق آتشی برفروخت شنیدم که بغداد نیمی بسوخت
یکی شکر گفت اندران خاک و دود که دکان ما را گزندی نبود
جهاندیدهای گفتش ای بوالهوس تو را خود غم خویشتن بوَد و بس؟
پسندی که شهری بسوزد به نار اگر چه سرایت بود بر کنار؟
به جز سنگدل ناکند معده تنگ چو بیند کسان بر شکم بسته سنگ
توانگر خود آن لقمه چون میخورد؟ چو بیند که درویش خون میخورد؟
مگو تندرست است رنجوردار که میپیچد از غصه رنجوروار
تنکدل چو یاران به منزل رسند نخسبد که واماندگان از پسند
دل پادشاهان شود بارکش چو بینند در گل خر خارکش
اگر در سرای سعادت کس است ز گفتار سعدیش حرفی بس است
همینت بسندهست اگر بشنوی که گر خار کاری سمن ندروی
(بوستان سعدی – بخش 14)
البته بنده این را در مورد ذنب قبول كردم ولي در تفسیر آیات مورد بحث باز اشكال کردم و گفتم باز ارتباط بین فتح و مغفرت ترك اولاي پيامبر(ص) مشخص نمیشود.
پس باید چنین معنا کنیم که خدا فتح مبین را برای تو پیش آورد تا بتوانی حاکم شوی و در زمان حاکم شدن بتوانی ببخشی. تا خدا نيز ترك اولاهاي تو را ببخشد. دقت شود که عفو در جایی معنا دارد که قدرت بر انتقام باشد. حال خداوند به پیامبر(ص) میگوید من برای تو فتح مبین پیش آوردم تا تو به مقامی برسی که در عین قدرت داشتنِ بر انتقام، خطاکاران را ببخشی تا من هم ترک اولاهای تو را ببخشم.
پس اینجا طبق این معنا واسطهای خورده شده است و این واسطه برای این است که ارتباط بین آیات مشخص باشد.
البته با وجود این تفسیر سؤال دیگری پیش میآید و آن اینکه مگر خدا فصیح و بلیغ نیست و قرآن کتاب مبین نیست؟ پس چرا خدا اینگونه صحبت کرده که هر مفسری در رابطۀ با آن، مطلبی از خودش گفته که نقص قرآن را برطرف كند. در واقع اين افزودههاي ما اعتراف است به اينكه قرآن نقصهایی دارد که ما سعی کردیم آن نقصها را با تفسیر خود جبران کنیم. حال این چه کلام فصيحی است که این چنین پیچیدگی دارد؟
پاسخ اين اشكال به نظر من اين است كه قرآن کتابی است که میخواهد همه را در تمامي دوران ها ارتزاق کند و به همه، روزی علمی و معنوی برساند. حال اگر خداوند صریح میگفت که من فتح مبین را برای تو پیش آوردم تا تو هند جگر خوار و امثال او را ببخشی، در این صورت مردم اعتراض میکردند که اگر چنین فتحی موجب بخشش هند شود ما اصلا این فتح را نمیخواهیم. به هر حال مردم ظرفيت قبول خیلی از چیزها را ندارند. پس خداوند به گونهای جملاتش را میگوید که خود پیامبرش بفهمد و متوجه شود که اگر برای تو فتح پیش آمد برای این است که مثل بقیۀ حاکمان نباشی بلکه برای این است که عفو کنی.
مردم به دنبال این هستند که خطاکاران را به تیغ عدالت بدهند و تحمل ندارند که جنایتکاران عفو شوند. به همین خاطر خداوند صراحتا چنین مطلبی را بیان نکرده است. اگر گفته میشد که این فتح عاملی است تا تو جنایتکاران را ببخشی مردم قبول نمیکردند.
بله پیامبر(ص) به وقتش همۀ عفوهای لازم را به گونهای که مردم اعتراض نکنند انجام داد و مثلا به وقت خودش گفت «الیوم یوم المرحمة؛ امروز روز رحمت است» و به وقتش گفت خانۀ ابوسفیان امن است، به وقتش به ابوسفیان صد شتر داد که البته اين آخري را مسلمانان اعتراض کردند ولی پیامبر(ص) با یک سخنرانی آنها را آرام کرد.
دقت کنید اینکه پیامبر(ص) به ابوسفیان شتر داد برای این بود که دلش به اسلام گرم شود. (المؤلّفة قلوبهم) و فکر نکند حالا که اسلام آمد به ضرر اوست و اموالش را میگیرند و… و در واقع این بخشش برای این بود که با اسلام ضدیت نکند. از طرف دیگر از دید ما با این شرائطی که الآن داريم كه از يك طرف گراني و تورم است و از طرف ديگر دنيادوست و تجملاتي شدهايم، برايمان مال دنیا خیلی مهم است ولی پیامبر(ص) به مال دنیا ارزش نمیدهد و به همين خاطر و به خاطر مصلحتهایی، اموالی را به ابوسفیان میدهد.
با این توضیحات متوجه شدیم که نباید آیۀ اول سوره را برای همۀ مسلمانان فتح آشکار دانست. بله فتح مربوط به مسلمانان در آیات 18 و 27 آمده است.
نکتۀ دیگری که قابل تأمل است این است که یقینا مسلمانان از فتح مكه يا خيبر خوشحال شدند ولی پیامبر(ص) فتح را در راستای اعتلای خود بکار گرفته است و با غفران خطاکاران زمینۀ بخشش ترک اولاهای خود را فراهم کرده است و خدا نیز زیادهرویهای ناخواستۀ او را بخشیده است مثلا ممکن است در جنگ بدر زیادهرویهایی شده باشد که البته کسی مقصر نبوده ولی ترک اولاهایی حساب میشده که آنها نیز لازم است بخشیده شود.
با این توضیحات متوجه میشویم که رویکرد مسلمانان و پیامبر(ص) به فتح، زمین تا آسمان متفاوت است و به قول شاعر:
بلبل به باغ و جغد به ویرانه ساخته هرکس به قدر همت خود خانه ساخته
(دیوان هلالی جغتایی – غزل شماره 354)
پیامبر(ص) با فتح میخواهد خود را متکاملتر کند به گونهای که حتی به دشمنان خود کمک کند ولی مسلمانان با فتح به دنبال پای کوبی يا جمع غنيمت هستند.
نکته 4: باید دید مراد از اتمام نعمت در تعبیر وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ چه نعمتی است و چه ارتباطی با فتح دارد که قبل از فتح آن نعمت قابل كامل شدن نبوده است؟ پس باید ارتباط بین فتح با كامل شدن نعمت را پیدا کنیم.
برای توضیح این مطلب ابتدا به جملهای از دعای افتتاح اشاره کنم که میفرماید:
و لا یزیده کثرة العطاء الا جودا و کرما
ترجمه: حمد مخصوص خدایی است که بخششهاي فراوان او زیاد نمیکند مگر جود و کرمش را.
این جمله به این معناست که هر چقدر خدا جود و کرم بکند باعث میشود که بیشتر جود و کرم بکند.
مرحوم آیت الله ایزدی در تفسیر این جمله میگفت: وقتی پدر دوست دارد به بچۀ پنج سالهاش چیزهایی یاد بدهد ولی بچه نمیفهمد باید آرام آرام آنچه را كه الآن ياد ميگيرد به او یاد دهد تا زمينه فراهم شود تا بعدا بيشتر و علوم بالاتر را به او ياد دهد. پس پدر نسبت به فرزندش بخل ندارد و مشکل خود فرزند است که ظرفیتش کم است. پس باید با ياد دادن به او ظرفیتش را بالا برد و وقتی ظرفیتش بالا رفت دوباره به او قدری علم بالاتر یاد داده میشود.
در نهج البلاغه نیز آمده است:
عنه عليه السلام : كُلُّ وِعاءٍ يَضيقُ بِما جُعِلَ فيهِ إلاّ وِعاءَ العِلمِ ؛ فإنَّهُ يَتَّسِعُ بِهِ .(نهج البلاغة : الحكمة 205.)
ترجمه: امام على عليه السلام : هر ظرفى وقتى چيزى در آن گذارند، گنجايش خود را از دست مىدهد، مگر ظرف دانش كه با افزودن آن گنجايشش بيشتر مىشود.
حال خداوند چیزهای زیادی به پیامبرش داده ولی چون خدا وجود مطلق است باز خیلی چیزها دارد که پیامبر(ص) ظرفیت دریافتش را ندارد. پس دائما به پیامبر(ص) چیزهایی میدهد تا او ظرفیتش بالا رود تا توان دریافت بقیۀ چیزها را داشته باشد.
پس خدا فتح را پیش آورد تا پیامبر(ص) عفو پیشه کند و زمینه فراهم شود تا نعمتهای بالاتر را دریافت کند و در نتیجه پیامبر(ص) مظهر جود خدا شود. خداوند آنقدر جواد است که به شمر هم روزی میدهد اما پیامبر(ص) اینگونه نبوده ولی با این فتح ظرفیت جواد شدن را پیدا میکند.
وقتی خداوند «باسط الیدین بالعطیة» است و دو دستی عطا میکند پیامبرش نیز چنین خواهد شد.
پس پیامبر مظهر عطاء خدا میشود. اگر خداوند این چنین است که:
ای کریمی که از خزانۀ غیب گبر و ترسا وظیفه خور داری. (دیباچه بوستان سعدی)
پیامبرش نیز همینگونه خواهد شد.
دقت شود که آنچه موجب کمی اعطاء است کم ظرفیتی ممکنات است. البته پیامبر(ص) نسبت به همۀ ممكنات ظرفیت بالاتری داشته تا جایی که لیاقت دریافت وحی را پیدا کرده است ولی با نماز شب ظرفیت خود را باز بالاتر برده است. در سوره مزمل آمده است:
قُمِ اللَّيْلَ إِلاّٰ قَلِيلاً ﴿المزمل، 2﴾
شب را جز اندکی [که ویژه استراحت است، برای عبادت] برخیز؛
نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلاً ﴿المزمل، 3﴾
نصف [همه ساعات] شب [را به عبادت اختصاص ده] یا اندکی ازنصف بکاه،
أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً ﴿المزمل، 4﴾
یا [مقداری] بر نصف بیفزا، و قرآن را شمرده و روشن و با تأمل و دقت بخوان.
إِنّٰا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً ﴿المزمل، 5﴾
به یقین ما به زودی گفتاری سنگین [چون آیات قرآن] به تو القا خواهیم کرد.
طبق این آیات پیامبر(ص) برای دریافت قول ثقیل باید با عبادت شبانه ظرفیت خود را بالا ببرد.
همچنین در سوره اسراء نیز آمده است:
وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نٰافِلَةً لَكَ عَسىٰ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقٰاماً مَحْمُوداً ﴿الإسراء، 79﴾
و پاسی از شب را برای عبادت و بندگی بیدار باش که این افزون [بر واجب،] ویژه توست، امید است پروردگارت تو را [به سبب این عبادت ویژه] به جایگاهی ستوده برانگیزد.
بنابراین پیامبر(ص) برای بدست آوردن مقام محمود باید ظرفیت خود را بالا ببرد.
جالب است که سورههای مزمل و اسراء مکی هستند و پیامبر(ص) با انجام دستور این آیات بسیار کامل شده است تا به زمان نزول سوره فتح رسیده است ولی باز در اینجا خدا میخواهد جهش و تکامل بالاتری به پیامبر(ص) بدهد تا جایی که پیامبر(ص) به گونهای بشود که دشمن خونخوارش را ببخشد.
با این توضیحات متوجه میشویم که تعبیر يَهْدِيَكَ صِرٰاطاً مُسْتَقِيماً نیز از قبیل همین چیزهاست. دقت کنید که پیامبر(ص) دائما در نماز «اهدنا الصراط المستقیم» میگفته است و ایشان در صراط مستقیم قرار داشته ولی از اینجا میخواهد به مرحلۀ بالاتری وارد شود.
پس صراط مستقیمی که خداوند میخواهد پیامبرش را بیست سال پس از بعثت به آن هدایت کند بسیار بالاتر و والاتر از صراط مستقیم اول بعثت اوست و صراط مستقيم اول بعثت او بسيار والاتر از صراط مستقيم ماست. صراط مستقیم پیامبر(ص) در ابتدای بعثت توحید محض بوده و با صراط مستقیم ما فرق داشته ولی با این حال باز خدا میخواهد ایشان را به صراط مستقیم والاتری هدایت کند.
ما همین که دست از شرک برداریم را صراط مستقیم میدانیم ولی صراط مستقیم پیامبر(ص) این است که مظهر اسم جواد خدا شود و به همه نیکی کند، دنیا را برای همه روا بدارد، به راحتی صد شتر به ابوسفیان و صد شتر به صفوان بن امیه بدهد ولی برخی از ما آب و نان را از دوستان خود دریغ میداریم تا چه رسد به دشمنانمان. كافي است وضع اختلاس گران و اسراف كنندگان زمان خودمان را بنگريد.
حال هرچه پیامبر(ص) در صراط مستقیم پیش رود باز جا دارد ولی ما در همان مرحلۀ اول ماندهایم و اصلا صراط مستقیم پیامبر(ص) در ذهن ما نمیگنجد.
نکته 5: دقت شود که کلمۀ صراط عربی نیست بلکه اصلش یونانی بوده و همان strad است و با street در انگلیسی نیز مرتبط است. این کلمه به معنای اتوبان پهن است.
حال جالب است که در اتوبانهای بین شهری، ما که از اصفهان به تهران میرویم در هر زمانی در مکانی هستیم ولی مکانها هیچ حرکتی ندارند و این ما هستیم که در حرکت هستیم.
این در حالی است که در برخی از حرکتها همه چیز با هم حرکت میکند مثل حرکت نطفه به سمت طفل شدن که همان حرکت جوهری است.
حال همین حرکتها در حرکات معنوی نیز هست مثل حرکت از جهل به سوی علم یا حرکت از بخل به سمت جود و تعبیر يَهْدِيَكَ صِرٰاطاً مُسْتَقِيماً اشاره به این نوع حرکات دارد به گونهای که کل وجود پیامبر(ص) دائما به سمت والایی حرکت میکند.
پس پیامبر(ص) باید آنقدر متکامل شود که دشمن را نیز مثل دوست، پرورش دهد و به او كينهاي نداشته باشد و او را دوست بدارد مثل موسی که به دنبال فرعون میدود تا او غرق نشود.
حال پیامبر(ص) نیز باید چنان متکامل شود که حتی عاشق دشمنانش باشد و تمام تلاشش را بکند تا آنها راه هدایت را پیدا کنند.