سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
برای شنیدن فایل صوتی جلسه هجدهم شرح دعای ابوحمزه وارد لینک زیر شوید:
↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓
(ممکن است برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)
متن پیاده شدۀ این جلسه
جلسه هجدهم شرح دعای ابوحمزه
از جلسات قبل جملهای را فراموش کردیم که توضیح دهیم و در اینجا به آن اشاره میکنم:
أَدْعُوكَ يَا سَيِّدِى بِلِسانٍ قَدْ أَخْرَسَهُ ذَنْبُهُ، رَبِّ أُناجِيكَ بِقَلْبٍ قَدْ أَوْبَقَهُ جُرْمُهُ
ترجمه: «ای آقایم تو را به زبانی میخوانم که گناهش او را ناگویا کرده و با دلی با تو مناجات میکنم که جرمش او را هلاک ساخته»
تعبیر «اوبقه» به معنای فرار کردن است یعنی من با قلبی با تو مناجات میکنم که جرمش او را از در خانۀ تو فراری داده است. حال آیا این معنا مصداق ضرب المثل «کوسه و ریش پهن» نمیشود؟ از طرفی میگوید من با تو مناجات میکنم و از طرفی میگوید من از در خانۀ تو فرار میکنم. به خصوص اینکه نجوا به معنای صحبت در گوشی است. جملۀ اول نیز به نوعی «کوسه و ریش پهن» است چرا که از طرفی میگوید تو را صدا میزنم و از طرفی میگوید زبانم گنگ است.
در توضیح این جملات آقای صلواتی در شرح دعای ابوحمزه داستانی را نقل کرده است که خوب است ما نیز به آن اشاره کنیم:
جوانی در یکی از خیابانهای تهران راه میرفت. در راه زنی زیبا را دید و دلش آن زن را خواست و قصد کرد او را بدست آورد. خانهاش را پیدا کرد و به درب خانۀ او رفت. او آنقدر محو جمال آن زن شده بود که با همان لباسهای کثیف به نزد او رفت و آن زن اهل کمالات بود و آینهای به او داد و به او گفت خودت را ببین. او وقتی خود را دید شرمنده شد.
پس این شخص از طرفی دلش آن زن را میخواست ولی از طرف دیگر میبیند که نمیتواند با شرائطی که دارد به آن زن برسد.
حال در اینجا نیز همینگونه است. از طرفی دعا کننده میخواهد نزد خدا بیاید ولی از طرفی میبیند که چیزی از خود ندارد.
به هر حال گاهی اوقات انسان بدی خود را میبیند ولی مهربانی خدا را نیز میبیند و این حالت برای او دست میدهد که یک پا پیش میگذارد و یک پا پس. حافظ میگوید:
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟ ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
(غزل شماره 206 دیوان حافظ)
و اما آقای صلواتی اشعاری از مولوی را در این زمینه آورده است:
بانگ میآمد که ای طالب بیا جود، محتاج گدایان چون گدا
جود میجوید گدایان و ضعاف همچو خوبان کآینه جویند صاف
روی خوبان ز آینه زیبا شود روی احسان از گدا پیدا شود
پس ازین فرمود حق در والضحی بانگ کم زن ای محمد بر گدا
چون گدا آیینهٔ جودست هان دم بود بر روی آیینه زیان
آن یکی جودش گدا آرد پدید و آن دگر بخشد گدایان را مزید
پس گدایان آیت جود حقند وانک با حقند جود مطلقند
وانک جز این دوست او خود مردهایست او برین در نیست نقش پردهایست
(دفتر اول مثنوی معنوی)
این اشعار میخواهد بگوید از فقیر صبر کردن شایسته است و از جواد جود کردن قبل از درخواست فقیر. پس صبوریِ فقیر کمال اوست ولی جواد محتاج فقراء است و باید به دنبال آنها بگردد.
به هر حال اینها را میخوانیم تا پاکتر شویم و در این زمانه که فقر، زیاد است سعی کنیم دست فقراء را بگیریم.