سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
برای شنیدن فایل صوتی تفسیر آیه 23 سوره بقره(1) وارد لینک زیر شوید:
↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓
(ممکن است برای باز شدن این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)
متن پیاده شدۀ این جلسه
نکات درس تفسیر – آیه 23 سوره بقره(نوشته شده توسط یکی از شاگردان استاد عابدینی)
وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمّٰا نَزَّلْنٰا عَلىٰ عَبْدِنٰا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَدٰاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللّٰهِ إِنْ كُنْتُمْ صٰادِقِينَ ﴿البقرة، 23﴾
و اگر در آنچه ما بر بنده خود محمّد (صلی الله علیه وآله) نازل کردهایم، شک دارید [که وحی الهی است یا ساخته بشر] پس سورهای مانند آن رابیاورید، و [برای این کار] غیر از خدا، شاهدان و گواهان خود را [از فُصحا و بُلغای بزرگ عرب به یاری] فرا خوانید، اگر راستگویید.
نکته 1: همانطور که در جلسۀ قبلی گفتیم در مورد آیه 23 سوره بقره سؤالاتی مطرح است از جمله اینکه اگر خطاب آیه کافران هستند «ان کنتم» معنا ندارد بلکه باید «اذ کنتم» میگفت چون شک آنها در قرآن قطعی است نه احتمالی که با «اِن» بیان شود. همچنین بجای «ما انزلنا علی عبدنا» چرا از قرآن استفاده نکرد؟ سؤال دیگر این بود که «مِن» در این آیه چه وجهی دارد؟ چون اگر نمیآمد معنا کامل بود. همین «مِن» موجب شده که برخی از مفسران بگویند مراد آیه این است که معجزه بودن قرآن از این باب است که از طرف یک شخص امی صادر شده است که لازمۀ این حرف این است که دانشمندان میتوانند مثل قرآن را بیاورند. حتی برخی با توجه به این «مِن» گفتهاند مراد این است که از مثل قرآن که تورات و انجیل است مثل قرآن را بیاورید. سؤال دیگر در مورد شهداء است که مراد از گواهان چه کسانی هستند؟ اگر مسلمانان مراد است که خودشان مورد اتهام هستند و اگر کافران مراد است که به نفع خودشان حکم خواهند کرد. پس این محکمهای است که گواه در آن فایدهای ندارد چون وجود آنها دردی را دوا نمیکند. پس شاهد بیطرف در اینجا پیدا نمیشود. تازه شهداء من دون الله نیز محل سؤال است. مگر در جایی خدا شاهد بوده است که در اینجا گفته شده خدا شاهد باشد؟ در ادامه سعی خواهیم کرد این سؤالات مهم و مشکل را در حدّ وسع خودمان پاسخ دهیم.
نکته 2: بجای وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ میتوانست بگوید «ان شککتم» یا «ان ارتبتم» و حتی بجای «اِن» میتوانست «اِذ» بیاورد. باید بررسی کنیم که وجه آوردن این تعبیر چیست؟
دقت شود که آیۀ قبلی خطاب به ناس بود. پس ضمایر مخاطب در آیۀ مورد بحث به همۀ مردم اشاره دارد نه به کافران. در بین مردم برخی شک دارند و برخی شک ندارند و به همین خاطر جمله به صورت کلی گفته شده است که اگر شک دارید.
علاوه بر این اساسا در قرآن کافران مورد خطاب قرار نمیگیرند. خطابِ خدا قرار گرفتن مایۀ افتخار و خوشحالی است و کافران در شأنی نیستند که خدا مستقیما با آنها وارد صحبت شود و به همین خاطر خداوند برای صحبت با کفار پیامبر(ص) را واسطه قرار میدهد و از «قل …» استفاده میکند.
پس با توجه به سیاق آیات که مربوط به عموم مردم است و همچنین با توجه به اینکه خداوند کفار را خصوصا خطاب نمیکند جواب سؤال مطرح شده داده شد.
نکته 3: در بین مردم در مورد قرآن تفاوت دیدگاه وجود دارد. برخی مؤمن هستند و قرآن را قبول دارند. بعضی دیگر ممکن است در مواردی شبههای در ذهنشان بیاید که این شبهه به اندک التفاتی دفع میشود مثل توجه به اینکه بدانیم این کتاب در اوج فصاحت و بلاغت است. برخی دیگر شبهه دارند و در عین حال حس بدبینی و تهمت زدن نیز دارند که چنین افرادی با اندک التفات مشکلشان حل نمیشود. حال آیه از ریب استفاده کرده که به شک همراه با تهمت میگویند مثل مواردی که به شخصی شک داریم و او را متهم نیز میکنیم.
حال این آیه خطاب به کسانی که شک بسیط دارند نیست بلکه خطاب به کسانی است که شکشان یک مرحله بالاتر است. دقت کنید که در مواردی ما اشکالی به شخصی میگیریم و وقتی او پاسخ اشکال ما را داد قبول نمیکنیم چرا که او را قبول نداریم و شک نسبت به قرآن در اینجا از این نوع است.
پس بحث آیه مربوط به کسانی است که شکی نسبت به قرآن دارند که به راحتی دفع نمیشود و به همین خاطر از واژۀ ریب استفاده شده و با «اِن کنتم» استمرار را رسانده است.
با این حرفها جواب چند اشکالی که مطرح شد داده شد.
پس بحث در مورد کسانی است که اهل اتهام هستند و الا کسانی که اهل شک هستند ولی اتهام نمیزنند آیات دیگری در جواب آنها آورده شده مثل آیات ابتدایی سوره یس.
نکته 4: چرا بجای استفاده از عنوان «قرآن» از عنوان «مما نزلنا علی عبدنا» استفاده شده است؟
با این جمله چند مطلب را رسانده است: اول اینکه قرآنی که در دست پیامبر(ص) است حقیقت قرآن نیست بلکه فرود آمده و ساده شدۀ قرآن است. خداوند مطالب عالی را تنزیل کرده تا مطلب برای ما قابل فهم باشد. از طرف دیگر این جمله مقام عبودیت پیامبر(ص) را میرساند و ما را تشویق میکند که اگر عبد شدیم میتوانیم معارف الهی را دریافت کنیم. اگر ما از معارف بی بهره هستیم دلیلش این است که عبد نیستیم. قرآن بر قلب متکبر جبار نازل نمیشود بلکه بر قلب عبد نازل میشود.
آیت الله جوادی در تفسیر تسنیم این توجه را دادهاند که در قرآن هر کجا عنوان «عبد» بکار رفته است قبل یا بعدش مصداق آن عبد را مشخص میکند مثل «عبدنا ایوب» در آیه 41 سوره ص یا «عبدنا داود» در آیه 17 سوره ص و تنها در مورد پیامبر(ص) است که برای ایشان عنوان «عبد» بکار رفته ولی اسم او نیامده است انگار که اسم عبد مخصوص ایشان است. پس عبد مطلق پیامبر اکرم(ص) است. بنابراین عبودیت پیامبر اکرم(ص) نسبت به دیگران پیامبران بیشتر است.
نکته 5: اگر بجای «مما نزلنا علی عبدنا»، از قرآن سخن گفته بود تنها قرآن تثبیت میشد ولی با این بیان وقتی کسی نمیتواند مثل قرآن را بیاورد هم قرآن تثبیت میشود و هم پیغمبر(ص) و در واقع هم قرآن معجزه میشود و هم عبد ما رسول میشود. پس با گفتن «مما نزلنا علی عبدنا» هم حقانیت قرآن ثابت شده و هم رسالت پیامبر(ص).
نکته 6: بجای تعبیر «مما نزلنا علی عبدنا» میتوانست بگوید «مما نزلت علی عبدی» ولی با این بیان این نکته رسانده شد که قرآن در نزول و رسیدن به پیامبر(ص) وسائطی داشته است مثل جبرئیل امین و با این بیان به واسطهها نیز اشاره شده است.
نکته 7: برخی مثل علامه طباطبایی گفتهاند کلمۀ نَزَّلَ با اَنزَلَ فرق دارد به این صورت که انزل مربوط به نزول دفعی و نزل مربوط به نزول تدریجی است.
البته آیاتی در قرآن است که با این نظریه سازگار نیست مثل آیه 32 سوره فرقان که میفرماید:
وَ قٰالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لاٰ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وٰاحِدَةً كَذٰلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤٰادَكَ وَ رَتَّلْنٰاهُ تَرْتِيلاً ﴿الفرقان، 32﴾
و کافران گفتند: چرا قرآن یک باره بر او نازل نشد؟ این گونه [قرآن را به تدریج نازل میکنیم] تا قلب تو را به آن استوار سازیم، و آن را بر تو با مهلت و آرامی خواندیم.
در این آیه نزل برای نزول دفعی بکار رفته است.
پس حداقل این است که حرف علامه طباطبایی کلی نیست. بنابراین فعلا برای آورده شدن نزّل بجای انزل حرف دقیقی نداریم.