سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
ابتکار امام کاظم(ع) در دستگیری از بیچارگان و مبارزه با ستمگران
چکیده:
امام کاظم(ع) در زمانی به امامت رسید که خفقان بنیعباس بیداد میکرد بهگونهای که منصور دوانیقی به فرماندار مدینه نامه نوشت که جانشین و وصی امام صادق(ع) را هر کس که باشد به قتل برساند و این زیرکی امام صادق(ع) بود که جان وصیّ واقعی خود را نجات داد؛ زیرا او پنج نفر از جمله منصور دوانیقی و فرماندار مدینه محمد بن سلیمان را وصی خود قرار داده بود.
از ظلمهای دیگر منصور این بود که اموال مردم را غصب میکرد و اقتصاد مردم را واقعاً فلج کرده بود با این سیاست که «سگ خود را گرسنه نگهدار تا دنبالت بیاید» مردم را رام حکومت کرده بود. هر کسی که کوچکترین ارتباط با امامان معصوم داشت، قلع و قمع میشد، به همین جهت امام کاظم(ع) در این شرایط استثنایی از ازدواج با زنان آزاد خودداری میکرد؛ زیرا گرفتن همسر از هر خانوادهای آن خانواده را در معرض هجومهای کینهتوزانه نظامی، سیاسی و اقتصادی منصور قرار میداد.
امام بهجای ازدواج با زنان آزاد به خریدن کنیزکان اقدام نمود تا از این طریق بتواند کنیزی را آزاد و گرسنهای را سیر کند. به این خاطر تمامی فرزندان حضرت کاظم(ع) از «ام ولد»[1] هستند نه از زنان آزاد.
با این برنامهی ابتکاری و دقیق علاوه بر اینکه، امام(ع) به وظیفهی ﴿أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناكُمْ﴾[2] یا ﴿وَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ﴾[3] و نظایر آن عمل کرده، از انقراض نسل علویها جلوگیری نموده است. آن حضرت کنیزکانی را آزاد و تا آخر عمر تأمین مالی کرد؛ و شرافت متصل بودن به بیت امامت و تربیت خوب را به آنان ارزانی داشت. بدون اینکه به خانوادهای ضرر و زیانی رسانیده باشد و رسماً با خانمی ازدواج کرده باشد تا مبادا حکومت آن خانواده را شناسایی کند و مورد آزار قرار دهد.
این برنامهی از سر اجبار و در عین حال دقیق و زیبای امام(ع) اگر کنار حرفهای ناپختهی برخی گذاشته شود که فرزندان زیاد او را بهانهی حملهی به او قرار میدهند، اوج مظلومیت آن امام همام(ع) روشن میشود. در این مظلومیت او نظیر جدش محمد مصطفی(ص) است که برای احسان، پیوند قبایل، دستگیری از زنان بیسرپرست و دیگر دلایل، ازدواجهای متعدد انجام داد. مثلاً برخی از همسران او مانند امحبیبه، در حبشه اقامت داشتند ولی تهمت زن دوستی افراطی به نبی گرامی اسلام(ص) زده شده است که شرح این غمنامه را در کتاب «شیوهی همسرداری پیامبر اکرم(ص)» آوردهام. شرح غمنامه حضرت کاظم(ع) نیز انشاءالله در فرصت مناسب بیان خواهد شد. اکنون این مقاله پیشزمینهای از آن غمنامه است.
امام کاظم(ع) متولد 128 هجری است که در سن بیستسالگی در سال 148 پدر خود امام صادق(ع) را از دست داد و دوران امامتش شروع شد.
زمانی که امامت امام کاظم(ع) شروع شد 12 سال بود که منصور دوانیقی به حکومت رسیده بود و تا سال 158 نیز حکومت منصور ادامه داشت یعنی 10 سال از امامت امام كاظم(ع) و تا سیسالگی عمر شریفش در زمان منصور گذشت.
اولین خلیفهی عباسی عبدالله سفاح از 132 تا 136 و دومین آنان منصور برادر او، از 136 تا 158 حکومت کرد. بنیعباس با شعار اینکه فردی از آل محمد(ص) که مورد رضایت همه باشد (الرضا من آل محمد) بر ضد بنیامیه قیام کردند و مردم به آنان پیوستند.
بنیعباس خوب میدانستند که مردم به خاندان امام علی(ع) بهویژه به اولاد امام حسین(ع) گرایش دارند به همین جهت پس از تثبیت حکومت خود، دشمنی با امام صادق(ع) و پس از او با فرزندش امام کاظم(ع) را در سرلوحهی کار خود قرار دادند؛ زیرا خوب میدانستند که از دید مردم و نیز واقع امر، حکومت حق أئمّة اطهار: است، پس آنان باید به شدت سرکوب میشدند، نامشان محو میشد، اقتصادشان نابود میشد و… لذا اگرچه در اواخر دوران امامت امام باقر(ع) و اوایل دوران امامت امام صادق(ع) به دلیل متزلزل بودن حکومت، این دو بزرگوار توانستند تا حدودی اسلام حقیقی را گسترش دهند، اما در اواخر عمر امام صادق(ع) حکومت عباسی تثبیت شده بود و منصور در پی نابود نمودن اسم امام صادق(ع) و نابودي نسل او بود تا آنان که در نظر مردم عزیزند و امت اسلام تنها به حکومت آنان رضایت میدهند، کاملاً نابود شوند تا بنیعباس ترسی از نابود شدن حکومتشان نداشته باشند و علاوه بر حکومت بر بدنها به روح و دل افراد نیز حکومت کنند.
دقیقاً همانگونه که فرزندان حضرت یعقوب(ع) میخواستند با کشتن یوسف(ع) و نابودی او محبت پدر را به خود جلب کنند تا همانگونه که بر امور مادی پدر مسلط هستند بر روح او نیز مسلط باشند، بنیعباس نیز میخواستند بر جسم و روح مسلمانان مسلط باشند.
به همین جهت منصور علاوه بر فشارهای اقتصادی بر امام صادق(ع) و احضار مکرر او به دربار و اذیت و آزار او، همینکه توسط فرماندارش محمد بن سلیمان، از وفات امام صادق(ع) اطلاع یافت فوراً به او نامه نوشت که اگر جعفربنمحمّد کسی را جانشین خود قرار داده او را احضار کن و گردنش را بزن.
فرماندار با تحقیقات دریافت که امام صادق(ع) طبق وصیتنامهای رسمی خليفه عباسي منصور، فرماندار مدينه محمد بن سلیمان، حمیده همسر امام صادق(ع) و دو فرزندانش عبدالله و موسی را وصی خود قرار داده است. او این نامها را برای منصور فرستاد و در مورد کشتن کسب تکلیف کرد و منصور گفت «ایشان را نمیتوان کشت».
اگر امام یک فرزند یا بیشتر را وصی خود قرار میداد کشته میشدند اما وصی قرار دادن خلیفه، فرماندار مدینه و همسرش سپری شد که عبدالله و امام کاظم(ع) زنده بمانند. مقداري از خفقان سیاسی و فشار علیه آل علی(ع) از آن دستور و این وصیت روشن میشود.
این قسمت از تاریخ که یقینی است اوج خفقان سیاسی آن برهه از زمان را میرساند که منصور نمیخواهد فردی از اولاد حسین(ع) بهعنوان وصی و جانشین امام صادق(ع) مطرح باشد.
گوشهای از فشارهای اقتصادی را که منصور بر مردم و از جمله بر بنیهاشم و بهویژه به فرزندان (خاندان) امام حسین(ع) وارد میساخت تا حدودی میتوان از لقب دوانیقی فهمید؛ زیرا طبق گفتهی دهخدا دوانیق جمع دانه است و به او دوانیقی گفتهاند زیرا دانه دانه هزینه میکرد. ممکن است دوانیق جمع دانق به معنای دانگ فارسی باشد و به او دوانیقی گفتهاند زیرا از هر دِرهَم مردم، دانگی را به زور میگرفته است یا دانگی را سرقت میکرده است.
گوشهی دیگر فشارهای اقتصادی او را از اموالی که از مردم غصب کرد و پس از او پسرش مهدی، بسياري از آنها را پس داد، میتوان فهمید؛ و روشنترش را از ضربالمثلی که خودش از قول چادرنشینان نقل کرد که «أجع کلبک یتبعک؛ سگ خود را گرسنه نگهدار تا به طمع نان دنبال تو بیاید»[4] میتوان فهمید. او در این تشبیه خود را آقا و مالک و مردم را سگانی دانسته که باید گرسنه باشند تا به دنبال حاکمان بدوند و برایشان شعار دهند شاید که آنان تکهنانی پیششان بیندازند.
در چنین زمانی روشن است که امام صادق(ع) نمیتواند جهت خواستگاری برای پسرش به در خانهی شیعهای از شیعیان برود؛ زیرا آن خانه با اهلش ویران میشود و نمیتواند از اهل سنت آن روزگار خواستگاری کند زیرا حکومت با انواع فشارها آن خانواده را جاسوس اندرون خانهی امام(ع) قرار میدهد. بيهمسري ناپسند است و ترک انفاق پسندیده نیست زيرا مالها جمع ميشود و منصور آنها را به يغما ميبرد. بنابراین باید کنیزکانی را برای همسری برگزید تا حکومت منصور علیه خانوادهای موضعگیری نکند و آن زن در خانهی امام نتواند جاسوسی کند؛ زیرا کنیزان، شهروند درجهیک نبودند و نمیتوانستند از رمز و رازهای زندگی سر در بیاورند و معمولاً سطح فکری پایینتری داشتند؛ بنابراین نمیشد با تطمیع، آنان را به جاسوسی و امثال آن واداشت. از همهی اینها گذشته پس از احساس خطر از ناحیهی آنان، امام(ع) میتوانست آن کنیز را آزاد کند تا از خانهی امام(ع) برود و آزادسازی برده، کاری است که ازنظر شرع مستحب است برخلاف طلاق که مکروه است. همچنین پس از آزاد شدن برده، ولای او برای مالکش باقی است و امام(ع) باز میتوانسته از احوال بردهی آزادشدهی خویش باخبر باشد و به او کمک مالی کند.
از نظر اقتصادی حکومت منصور نمیتوانست کنیزکان را غصب کند؛ زیرا کنیزی که با او آمیزش شده و مادر فرزند است در حکم زن شوهردار است. بنابراین مالهای امام(ع) بهصورت کنیز در آمده و با این آمیزشها برایش باقی میمانده است. از سوی دیگر، این کنیزکان معمولاً افرادی بودند که قاچاقچیان انسان، از کشورهای آفریقایی به حجاز میآوردند و بههرحال به افراد فروخته میشدند و در جامعهی فاسد آن روز یا به فساد کشیده میشدند و یا با آنان معاملهی حیوانی میشد و مجبور میشدند تماموقت برای مالک خود کار کنند تا تکه نانی بخورند. خریده شدن آنان از سوی امام معصوم(ع) در راه یافتنشان به خانهی علم و تقوی مسیر سعادتی برایشان بود تا با آنان معاملهی انسانی شود، نقش مادر را برای فرزندان امام(ع) ایفا کنند، از مواهب مادی زندگی بهرهمند شوند و در خانهی امام(ع) به معنویتی نیز برسند و در نهایت آزاد شوند.
بنابراین اگر دقت شود امام کاظم(ع) رنج فراوانی برده است؛ زیرا همسر عقدی دائمی نداشته تا از نظر عرفي همطراز و یار و غمخوار او باشد، بلکه با کنیزکانی بوده که عرفاً هیچکدام جای همسر عقدی را پر نمیکردهاند، ولی چارهای جز این راه نبود. با این کار امام(ع) به چند هدف میرسید: اول اموالش حفظ میشد؛ دوم: نسلش ادامه مییافت؛ سوم: خلیفه نمیتوانست اموال او یعنی کنیزان را غصب کند یا بفروشد و چهارم به آزادسازي بردهها و به فقیران کمک کرده است. آنگاه اگر با این امور کسی امام(ع) را به خاطر فرزندان زیادش و داشتن کنیزکان متعدد سرزنش کند واقعاً بیانصافی کرده است؛ زیرا بهجای مطالعه و درک شرایط آن روز، امام(ع) را با افراد تنوعطلب امروزی اشتباه گرفته است.
شاید اشاره به حادثه و داستان حقیقی که در زمان ما اتفاق افتاد و همین حادثه ذهن مرا بهسوی این مسائل برد، برای فهم مطلب و جلوگیری از بیانصافیهایی که گاهی ابراز میشود مناسب باشد.
در ایامی که مرحوم آیتالله منتظری در حصر خانگی بود، آیتالله موسوی اردبیلی مدظلهالعالی برای عمل چشم، به تهران رفت و پس از عمل موفقیتآمیز، شبی به دیدنش رفتم، من با ايشان از حدود یکی دو سال قبل مأنوس بودم و هفتهای سه شب برای بحثهای علمی خدمتشان میرسیدم. آن شب قصهای برایم گفت که راه دستیابی به حقایق فراوانی را برایم گشود. آیتالله موسوی اردبیلی گفت: من نزد همان دکتری رفتم که چشم آیتالله منتظری را عمل کرد، دکتر آزمایشها را انجام داد و به من گفت: برو و فردا صبح ساعت 8 برای عمل بیا. گمان کردم که نمیخواهند مرا خوب تحویل بگیرند یا نمیخواهند چشم مرا بهخوبی چشم آقای منتظری عمل کنند به همین جهت اعتراض کردم.
گفتم: چرا به آقای منتظری نگفتید برو و فردا بیا؟ دکتر جواب داد به او نیز گفتم: او گفت: جایی ندارم که بروم، اگر تهران به منزل کسی بروم حکومت نسبت به او حساس میشود و برایش مشکل میآفریند، اگر به قم بروم چون در حصر هستم، نمیتوانم ساعت 8 به تهران بیایم. بالإجبار اتاقی در بیمارستان به او دادیم تا شب بخوابد و صبح عمل شود. بنده از آن زمان همیشه فکر میکنم وقتی حکومت ناب اسلامی زمان ما! در عصر آزادی و وجود وسايل ارتباط جمعي و … با فقیهی چنین میکند چرا حکومت خبیث و پلید منصور دوانیقی با مرتبطان با امام کاظم(ع) برخوردی نکند؟
وقتی شهریهی طلاب و مالهای شخصی فقیهی در روز روشن، به تاراج میرود، چرا اموال امام کاظم(ع) در حکومت فاسد آن روز که به اسم اسلام بود اینگونه نشود؟
وقتی آیتالله موسوی اردبیلی به پزشکی متخصص گمان ببرد که پارتیبازی کرده و آیتالله منتظری محصور را بیش از او تحویل گرفته است، چطور جوان امروزی گمان نکند که امام کاظم(ع) تنوعطلب بوده است و برای لذت جنسی زنان زیادی گرفته و فرزندان زیادی تولید کرده است؟!
از اینجا معلوم میشود که ائمهی ما: بسیار بیش از حد تصور ما مظلوم بودهاند و چون خفقان بوده و از آن زمان تا هماکنون شیعه در اقلیت بوده است، کسی حوادث زمان آنان را تحلیل نکرده است بلکه برخی عاشقانه هر کار آنان را تجلیل کردهاند و برخی که گمان کردهاند برخی از آن امور باتقوا و عصمت امامان معصوم(ع) سازگار نیست، آنها را تکذیب کردهاند. ولی به نظر میرسد وقت گذاشتن، مطالعه و مقایسه کردن برای شناخت آن برهه از تاریخ بسیار لازم است تا سیوهفت فرزند داشتن امام کاظم(ع) رازش روشن شود.
البته شرایط جامعهی زمان پیامبر(ص) تا حدود زیادی تحلیلشده و معلوم شده که اگر او همسرهای متعددی انتخاب کرد، برای شهوترانی نبوده زیرا تا 26 سالگی زن نگرفت پس از آن با حضرت خدیجه که بیوه بود ازدواج کرد و تا بالای پنجاهسالگی با او به سر برد. پس از او سوده را گرفت که باز بیوهای مسن بود. در همان زمانها وقتی شنید أمّحبیبه، دختر ابوسفیان که با شوهرش به حبشه هجرت کرده بود، در آنجا تنها مانده زیرا شوهرش مسیحی شده و او را رها کرده است، از نجاشی خواست تا او را به عقد پیامبر(ص) درآورد درحالیکه بین آن دو فرسنگها فاصله بود. باز پیامبر(ص) با حفصه دختر عمر بن الخطاب که بیشوهر مانده بود و ابوبکر و عثمان حاضر نشدند به پیشنهاد عمر ترتیب اثر دهند و با او ازدواج کنند، ازدواج کرد تا مشکلی از عمر حل کرده باشد و سایر ازدواجها که شرحش در جای خود نوشته شده است.[5] ولی شرایط زمان ائمهی معصوم: شیعه هنوز بهطور کامل تحلیل نشده است. هنوز وجود گروهی که دلهای مردم متوجه آنان است و آنان اساس اسلاماند، در درون حکومت ظالمی که بر خودش نام اسلام کامل گذاشته و هر صدای مخالفی را با عنوان مخالفت با اسلام سرکوب میکند، تحلیل نشده است. هنوز کسی نمیداند که خلفای عباسی بهویژه منصور در پی نابودی کامل امامان شیعه: بودند، برای همین به اموال امام صادق(ع) تعرض کرد، دستور داد تا وصی او را گردن بزنند. شیعیان و دوستداران او را بهشدت آزار رساند و همهی آنان را در تنگنای اقتصادی شدید قرار داد.
در چنین اوضاع و شرایط امام کاظم(ع) با خودداری از ازدواج با زن آزاد و اقدام به خریدن کنیز و بچهدار شدن از آنان، توطئههای منصور را خنثی کرد. بدینگونه که مالی بهعنوان درهم و دینار نداشت تا بشود آن را تاراج کرد و کنیزها مستولده بودند یعنی به قصد فرزنددار شدن با آنان آمیزش شده بود و نمیشد آنها را تاراج کرد.
امام(ع) از این راه تا حد مقدور به بردگان فقیر کمک رساني كرد، حکومت عباسی راهی برای شناخت دوستان امام پیدا نکرد. فرزندانی از این راه به دنیا آمدند که نسل امام معصوم(ع) را گسترش داد.
یادآوری: آیاتی از قرآن که ما را به مبارزه با ظلم، حمایت از مظلومان و مستضعفان، تبلیغ و گسترش دین، گسترش نسل بشر، تربیت انسانها و… فرمان داده است راه آن را مشخص نکرده تا در هر دورهای مؤمن با توجه به شرایط و جوّ موجود آن را انجام دهد.
مثلاً پیامبر(ص) تا چند سال مخفیانه تبلیغ کرد و از اموال خود و حضرت خدیجه، برخی بردگان مسلمان شدهی تحت شکنجه را خرید و آزاد ساخت؛ اما امام کاظم(ع) با خریدن کنیز و مستولده ساختن و غذا دادن به آنان و بچههایشان به ﴿انفقوا مما رزقناکم﴾ عمل کرد و با تربیت همین فرزندان بخشی از وظیفهی تبلیغی خود را انجام داد و بخش دیگرش را توسط اصحاب پدرش که مخفیانه با او ارتباط داشتند انجام داد.
شناخته نشدن خانوادههای اصیل و طرفدار امام(ع) با ترک ازدواج، مبارزهی منفی بود که امام(ع) آن را پایهگذاری کرد تا ظالمان، مؤمنان واقعی را نشناسند و نتوانند آنان را اذیت کنند.
توضیح: بنیهاشم، بنیعباس و مسلمانان آسیبدیده از بنیامیه، همه با هم ضد بنیامیه قیام كردند و شعار «الرضا من آل محمد» را مطرح ساختند؛ يعني خلافت را به فردی میدهیم که آلمحمد: راضی باشند. پس از به خلافت رسیدن بنیعباس، متوجه شدند که درب خانهی امام صادق(ع) کاملاً بسته نشده است، افرادی به آنجا میروند تا علم فراگیرند، عدهای خمس و غیره میبرند و هزینههای مالی بیت امام(ع) را تأمین میکنند، خواستند این افراد را بشناسند، امام صادق(ع) اصحاب را از رفت و آمد علنی منع کرد. از همین روی، آنان با عنوان دستفروش، روغنفروش و… در کوچهها دورهگردی میکردند و به منزل امام(ع) وارد میشدند و مسائل خود را میپرسیدند لقبهای لحّام، شحّام، زیّات، دهّان، بیّاعالسابری و… به همین جهت است، نه اینکه واقعاً یک فردی گوشتفروش یا دنبه فروش یا روغنزیتون فروش یا روغن حیوانی فروش یا پارچه شاپوری فروش از امام(ع) سؤال کرده است و گمان کنید کارگران آن روز اینقدر دقیق و بافرهنگ بودهاند؛ لذا حکومت نتوانست یاران واقعی را از این راه بشناسد. شناخت از راه فامیلهای نسبی نیز ممکن نبود؛ زیرا اولاً همهی یاران امام منحصر در علویها نبودند و ثانیاً تمامی علویها یاران امام(ع) نبودند، لذا باید راههای دیگری را در نظر میگرفتند که ارتباطات دامادی یکی از آن راهها بود. کسانی که امام به آنان انفاق میکند یکی از آن راهها بود که امام کاظم(ع)، به وسیله ازدواج نکردن با زنان آزاد راه اول را بست و نگذاشت از راه دامادی خانوادههای متمایل به ائمه اطهار: شناخته شوند و با ازدواج با کنیزکان و کمک نمودن به آنان و از طریق آنان به فقیران دیگر، راه دوم را بست و نگذاشت که حکومت از راه دوم بهرهای ببرد. نظیر اینکه مرجع تقلیدی از راه یکی از خویشاوندانش که یک زندانی سیاسی است به زندانیهای سیاسی دیگر کمک کند تا حکومت مرکزی حسّاس نشود.
بالأخره امام در آن شرایط حساس نیز تلاش کرد که به آیات انفاق نظیر ﴿أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناكُم﴾ و ﴿آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصادِه﴾ و یا ﴿فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌ مَعْلُومٌ. لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُوم﴾ و نظایر آن عمل کند، بدون اینکه راهی برای سوءاستفادهی حکومتها باز بگذارد؛ و تصمیم گرفت به سنت «تناکحوا تناسلوا؛[6] نکاح کنید و نسل را زیاد کنید»، عمل کند و تصميم گرفت به حدیث «استر ذهبک و ذهابک و مذهبک» طلا، روش زندگی و دینت را [در زمان خفقان] پوشیده دار، عمل کند.
اما امروزه که روزگار گذشته و جاهلان یا بدخواهان به امام(ع) عیب میگیرند که چرا بچهی زیاد داشته است، راه و روش امام(ع) نشان داده میشود تا بدانند مردان خدا در راه خدا چقدر آزار دیدهاند تا دین به دست ما رسیده است، باشد که آن را خوب پاسداری کنیم.
[1] ـ کنیزی که از مولا دارای فرزند شده است.
[2] سوره بقره، آیه 254.
[3] سوره ذاریات،آیه 19.
[4] ـ سیرهی پیشوایان، ص 394؛ به نقل از حیاة الامام موسی بن جعفر، ج 1، ص 369.
[5] ـ ر.ک شیوه همسرداری پیامبر (ص) به گزارش کتاب و سنّت، فصل اول.
[6] ـ عیون أخبار الرضا، ج2، ص35.