سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
برای شنیدن فایل صوتی قسمت سوم پاسخ احمد عابدینی به شبهات آقای ایمان سلیمانی امیری وارد لینک زیر شوید:
↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓
(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)
متن پیاده شدۀ این جلسه
بسم الله الرحمن الرحيم
پاسخ به شبهات جناب آقای ایمان سلیمانی امیری در فايل 28 . (قسمت سوم)
در ادامۀ صحبتهای آقای سلیمانی ایشان گفته است دینداران میگوید عزیزها را بدهید تا مقرّب درگاه خدا شوید.
در جواب باید توجه شود كه اینگونه نیست؛ بلكه وقتی دینداران مشاهده میکنند که ظالمان و طرفداران ظلم اجازه نمیدهند كه آنها آزادانه موحد باشند و تحت شکنجه قرار میگیرند، مجبور ميشوند كه برای به دست آوردن آزادی، از جمله آزادی انتخاب دين، هزينههايي بدهند و مثلا عزیزانشان را فدا کنند.
پس هیچ مسلمانی به اختیار خود عزیزان خود را نمیدهد بلکه در نزاع بین آزادی و خفقان، آنقدر آزادی عقيده را مهم میدانند که حاضرند در راه آن، عزیزان خود را بدهند چون وقتی آزادی نباشد جان نیز ارزش ندارد، آنگاه به بركت اهميت آزادي، هزينههاي پرداخت شدۀ در راه آن نيز عزيز ميشود. و مسلمانان واقعي چون آزادي خواهند محبوب پروردگار و مقرب درگاه اويند.
اشکال دیگر ایشان این است که میگوید تروریستها که همان مسلمانان هستند مرگ را مقدس میدانند.
در جواب باید توجه شود که مسلمانان صدر اسلام تروریست نبودند. بله امروز در بین مسلمانان داعش نیز هست ولی مسلمانان واقعی تروریست نیستند. اتفاقا امروزه هم در بین مسلمانان کسانی هستند که برای آزادی تلاش میکنند که نمونۀ واقعی آن مرحوم آیت الله منتظری بوده است. ایشان قبل از انقلاب برای آزادی مبارزه کرد و در این راه به زندان افتاد. بعد از انقلاب نیز با اینکه قائم مقام رهبری بود وقتی مشاهده کرد افرادی در زندان شکنجه میشوند از آنها دفاع کرد و برای این کارش، تمام پستهای خود را از دست داد و چندين سال در حصر خانگي ماند.
پس امروزه انسانهای متفاوتی در بین مسلمانان وجود دارند. اما در صدر اسلام، مسلمانان همه به دنبال آزادی بودند و در راه آزادی جنگ کردند و کشته شدند. از همین مطلب یاد میگیریم که نباید تسلیم خفقان شویم به این صورت که برای زنده ماندن جسم، روحمان در فشار و خفقان باشد. حال آیا شما میگویید در هر شرایط و زندگی ننگینی نان بخوریم و شهوت رانی کنیم ولی آزادی نداشته باشیم؟!
پس اسلامِ پیامبر(ص) آن است که برای دفاع از آزادی اندیشه در مواقع اضطرار جان انسان داده شود و این کار خوبی است.
مسألۀ دیگری که آقای سلیمانی مطرح میکند این است که میگوید ابراهیم بچۀ خودش را قربانی كرد و به استناد این کار مسلمانان نیز چنین میکنند.
در این زمینه باید توجه شود که قصۀ حضرت ابراهیم یک داستان طولانی است که باید راجع به آن دقت شود. به نظر میرسد که باید این داستان طبق رشد حضرت ابراهيم همراه با آیات قرآن با دقت مورد تأمل قرار گیرد چون در بین خود مسلمانان نیز برخی این داستان را به درستی درک نکردهاند.
بنده سعی میکنم داستان حضرت ابراهیم را مرحله به مرحله توضیح دهم:
ابراهیم ابتدا عقلش را بکار گرفت تا بتواند حق را تشخیص دهد. او با این کار به این نتیجه رسید که بتپرستی اشتباه است و در نتیجه با عموی خود بحث کرد و به او فهماند که بتپرستی غلط است:
وَ إِذْ قٰالَ إِبْرٰاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْنٰاماً آلِهَةً إِنِّي أَرٰاكَ وَ قَوْمَكَ فِي ضَلاٰلٍ مُبِينٍ ﴿الأنعام، 74﴾
و [یاد کنید] هنگامی را که ابراهیم به پدر[خوانده]اش آزر گفت: آیا بتهایی را به عنوان معبود خود انتخاب میکنی؟ قطعاً من تو را و قومت را در گمراهی آشکار میبینم.
ابراهیم با بکار گرفتن عقل و موحد واقعی شدن با پدرش بحث کرد و از خانوادهاش طرد شد و در نتیجه به مقام رؤیت ملکوت آسمانها و زمین رسید:
وَ كَذٰلِكَ نُرِي إِبْرٰاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ ﴿الأنعام، 75﴾
و این گونه فرمانروایی و مالکیّت و ربوبیّت خود را بر آسمانها و زمین به ابراهیم نشان میدهیم تا از یقینکنندگان شود.
ابراهیم فهمید که آسمانها و زمین نیاز به ربّ دارند و در نتیجه به صورت عملی مراحل اعتماد به ربّ را یمود و بیان کرد:
فَلَمّٰا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأىٰ كَوْكَباً قٰالَ هٰذٰا رَبِّي فَلَمّٰا أَفَلَ قٰالَ لاٰ أُحِبُّ الْآفِلِينَ ﴿الأنعام، 76﴾
پس چون [تاریکی] شب او را پوشانید، ستارهای دید. گفت: این پروردگار من است؛ هنگامی که ستاره غروب کرد، گفت: من غروب کنندگان را دوست ندارم.
فَلَمّٰا رَأَى الْقَمَرَ بٰازِغاً قٰالَ هٰذٰا رَبِّي فَلَمّٰا أَفَلَ قٰالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضّٰالِّينَ ﴿الأنعام، 77﴾
هنگامی که ماه را در حال طلوع دید گفت: این پروردگار من است؛ چون ماه غروب کرد، گفت: یقیناً اگر پروردگارم مرا هدایت نکند بدون شک از گروه گمراهان خواهم بود.
فَلَمّٰا رَأَى الشَّمْسَ بٰازِغَةً قٰالَ هٰذٰا رَبِّي هٰذٰا أَكْبَرُ فَلَمّٰا أَفَلَتْ قٰالَ يٰا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمّٰا تُشْرِكُونَ ﴿الأنعام، 78﴾
وقتی خورشید را در حال طلوع دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگتر است؛ و هنگامی که غروب کرد، گفت: ای قوم من! بی تردید من [با همه وجود] از آنچه شریک خدا قرار میدهید، بیزارم.
إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ مٰا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿الأنعام، 79﴾
من به دور از انحراف و با قلبی حق گرا همه وجودم را به سوی کسی که آسمان ها و زمین را آفرید، متوجه کردم و از مشرکان نیستم.
پس ابراهیم در راه عقیدۀ عاقلانۀ خودش تلاش کرد و خدا نیز مزد تلاشش را داد. او عقیدۀ خود را برای خانوادهاش بیان کرد و به همین خاطر از خانوادۀ خود رانده شد و حتی تهدید به سنگسار شدن گردید که در سوره مریم در این زمینه چنین آمده است:
إِذْ قٰالَ لِأَبِيهِ يٰا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مٰا لاٰ يَسْمَعُ وَ لاٰ يُبْصِرُ وَ لاٰ يُغْنِي عَنْكَ شَيْئاً ﴿مريم، 42﴾
آن گاه که به پدر [خوانده] اَش گفت: پدرم! چرا چیزی را که نمیشنود و نمیبیند و نمیتواند هیچ آسیب و گزندی را از تو برطرف کند، میپرستی!؟
يٰا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جٰاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ مٰا لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِرٰاطاً سَوِيًّا ﴿مريم، 43﴾
پدرم! همانا برای من دانشی آمده که تو را نیامده؛ بنابراین از من پیروی کن تا تو را به راهی راست راهنمایی کنم.
يٰا أَبَتِ لاٰ تَعْبُدِ الشَّيْطٰانَ إِنَّ الشَّيْطٰانَ كٰانَ لِلرَّحْمٰنِ عَصِيًّا ﴿مريم، 44﴾
پدرم! شیطان را مپرست؛ زیرا شیطان همواره نسبت به خدا نافرمان است.
يٰا أَبَتِ إِنِّي أَخٰافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذٰابٌ مِنَ الرَّحْمٰنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطٰانِ وَلِيًّا ﴿مريم، 45﴾
پدرم! به یقین میترسم که عذابی از سوی [خدای] رحمان به تو برسد، و در نتیجه همنشین شیطان شوی.
قٰالَ أَ رٰاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يٰا إِبْرٰاهِيمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَ اُهْجُرْنِي مَلِيًّا ﴿مريم، 46﴾
گفت: ای ابراهیم! آیا تو از معبودهای من روی گردان هستی؟ اگر [از بت ستیزی] باز نایستی، قطعاً تو را سنگسار میکنم، و [تا از من آسیبی به تو نرسیده] زمانی طولانی از من دور شو.
آقای ایمان سلیمانی امیری باید بداند کسانی که از آنها دفاع میکند امثال پدر ابراهیم هستند که جلو آزادی بیان را میگیرند و مخالف فکری خود را تهدید به بدترين مرگ میکنند. کدام آزاد اندیش تهدید به سنگسار میکند؟ حال جالب است که ابراهیم در جواب پدرش چنین میگوید:
قٰالَ سَلاٰمٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كٰانَ بِي حَفِيًّا ﴿مريم، 47﴾
ابراهیم گفت: سلام بر تو، به زودی از پروردگارم برای تو آمرزش میخواهم؛ زیرا او همواره نسبت به من بسیار نیکوکار و مهربان است.
این ابراهیم است که با وجود اینکه از خانه رانده شده و تهدید به سنگسار شده ولی باز مهربان و دلسوز است و حاضر است برای پدرخواندهاش استغفار کند. ( دقت کنید که مراد از اب غیر از والد است و به قرائنی که در جای دیگر گفته شده مراد از اب در اینجا پدر صلبی ابراهیم نبوده است.)
پس ابراهیم انسانی عاقل و در عین حال مهربان بوده است. یکی از مصادیق مهربانی ابراهیم در آیهای که آورده شد مشخص گردید ولی در آیات دیگر نیز مهربانی ابراهیم با بروز بیشتری بیان شده است. به این آیات از سوره هود دقت کنید:
فَلَمّٰا ذَهَبَ عَنْ إِبْرٰاهِيمَ الرَّوْعُ وَ جٰاءَتْهُ الْبُشْرىٰ يُجٰادِلُنٰا فِي قَوْمِ لُوطٍ ﴿هود، 74﴾
پس هنگامی که ترس و دلهره از ابراهیم برطرف شد و آن مژده به او رسید، با ما درباره قوم لوط [به قصد دفع عذاب از آنان] به گفتگو پرداخت.
إِنَّ إِبْرٰاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوّٰاهٌ مُنِيبٌ ﴿هود، 75﴾
به راستی که ابراهیم بسیار بردبار و دلسوز و روی آورنده [به سوی خدا] بود.
يٰا إِبْرٰاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هٰذٰا إِنَّهُ قَدْ جٰاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ إِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذٰابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ ﴿هود، 76﴾
ای ابراهیم! از این [گفتگو] درگذر؛ زیرا فرمان پروردگارت [بر عذاب قوم لوط] فرا رسیده و یقیناً آنان را عذابی بدون بازگشت خواهد آمد.
جالب است که طبق این آیات ابراهیم برای عدهای لواط کار چانه میزند تا عذاب از آنها برداشته شود. پس ابراهیم مهربانی را به نهایت رسانده بوده است.
تا اینجا پیرامون عقل و مهربانی ابراهیم مطالبی بیان شد.
حال ابراهیم دوست داشت عقل دیگران را نیز بیدار کند و به همین خاطر تدبیری طراحی کرد که در آیاتی از سورههای صافات و انبیاء به آن اشاره شده است. در سوره صافات آمده است:
فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ ﴿الصافات، 88﴾
[چون از او دعوت کردند که به مراسم عیدشان برود] نگاهی به ستارگان انداخت،
فَقٰالَ إِنِّي سَقِيمٌ ﴿الصافات، 89﴾
و گفت: من بیمارم.
فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ ﴿الصافات، 90﴾
پس پشت کنان از او روی گرداندند.
احتمالا بیماری ابراهيم موقتی بوده و در شهر مانده و پس از بهبودي تدبیري انديشيده و کار خود را انجام داده است. در سوره انبیاء آمده است:
فَجَعَلَهُمْ جُذٰاذاً إِلاّٰ كَبِيراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ ﴿الأنبياء، 58﴾
پس [همه] بتها را قطعه قطعه کرد و شکست مگر بت بزرگشان را که [برای درک ناتوانی بتها] به آن مراجعه کنند.
قٰالُوا مَنْ فَعَلَ هٰذٰا بِآلِهَتِنٰا إِنَّهُ لَمِنَ الظّٰالِمِينَ ﴿الأنبياء، 59﴾
[چون به بتخانه آمدند، با شگفتی] گفتند: چه کسی این کار را با معبودانمان انجام داده است؟ به یقین او از ستمکاران است.
قٰالُوا سَمِعْنٰا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقٰالُ لَهُ إِبْرٰاهِيمُ ﴿الأنبياء، 60﴾
گفتند: از جوانی شنیدیم که از بتان ما [به عنوان عناصری بی اثر و بی اختیار] یاد میکرد که به او ابراهیم میگویند.
قٰالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلىٰ أَعْيُنِ النّٰاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ ﴿الأنبياء، 61﴾
گفتند: پس او را در برابر دیدگان مردم بیاورید تا آنان شاهد باشند.
قٰالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هٰذٰا بِآلِهَتِنٰا يٰا إِبْرٰاهِيمُ ﴿الأنبياء، 62﴾
گفتند: ای ابراهیم! آیا تو با معبودان ما چنین کردهای؟
قٰالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هٰذٰا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كٰانُوا يَنْطِقُونَ ﴿الأنبياء، 63﴾
گفت: بلکه [سالم ماندن بزرگشان نشان میدهد که] بزرگشان این کار را انجام داده است؛ پس اگر سخن میگویند، از خودشان بپرسید.
فَرَجَعُوا إِلىٰ أَنْفُسِهِمْ فَقٰالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظّٰالِمُونَ ﴿الأنبياء، 64﴾
پس آنان [با تفکر و تأمل] به خود آمدند و گفتند: شما خودتان [با پرستیدن این موجودات بی اثر و بی اختیار] ستمکارید [نه ابراهیم].
ثُمَّ نُكِسُوا عَلىٰ رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مٰا هٰؤُلاٰءِ يَنْطِقُونَ ﴿الأنبياء، 65﴾
آن گاه سرافکنده و شرمسار شدند [ولی از روی ستیزه جویی به ابراهیم گفتند:] مسلماً تو میدانی که اینان سخن نمیگویند.
قٰالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ مٰا لاٰ يَنْفَعُكُمْ شَيْئاً وَ لاٰ يَضُرُّكُمْ ﴿الأنبياء، 66﴾
گفت: [با توجه به این حقیقت] آیا به جای خدا چیزهایی را میپرستید که هیچ سود و زیانی به شما نمیرسانند؟!
أُفٍّ لَكُمْ وَ لِمٰا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ ﴿الأنبياء، 67﴾
اُف بر شما و بر آنچه به جای خدا میپرستید؛ پس آیا نمیاندیشید؟
ابراهيم ميدانست كه با اين كار جان خود را به خطر مياندازد ولي برای بیداری عقل بشر چنين اقدامي را كرد. ایشان آنقدر در راه عقیدۀ خود مبارزه کرد که مخالفانش قصد کردند او را در آتش بیندازند. بنابراین او را در آتش انداختند و خدا او را نجات داد:
قٰالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فٰاعِلِينَ ﴿الأنبياء، 68﴾
گفتند: اگر میخواهید کاری انجام دهید [و مرد کار هستید] او را بسوزانید، و معبودانتان را یاری دهید.
قُلْنٰا يٰا نٰارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاٰماً عَلىٰ إِبْرٰاهِيمَ ﴿الأنبياء، 69﴾
[پس او را در آتش افکندند] گفتیم: ای آتش! برابر ابراهیم سرد و بی آسیب باش!
وَ أَرٰادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْنٰاهُمُ الْأَخْسَرِينَ ﴿الأنبياء، 70﴾
و بر ضد او نیرنگی سنگین به کار گرفتند [که نابودش کنند] پس آنان را زیانکارترین [مردم] قرار دادیم.
اگر چه امروز افرادي منكر سرد شدن آتش و اساسا منكر معجزه هستند ولي طبق قرآن حضرت ابراهیم عنایت خدا را دید و برایش روشن شد که اگر برای خدا کار کرد و عقل مردم را بیدار کرد و از خرافه گریخت و گریزاند و حرف مردانه زد خدا او را کمک خواهد داد. پس ابراهیم یک تجربۀ شخصی بزرگ در برابر دشمنانش پیدا کرد که خدا میتواند او را در برابر همۀ دشمنانش پیروز کند. بنابراین ابراهیم عنایات پروردگار را عمیقا و با تمام وجود لمس کرده بود.
و اما بعد از این همه مراحل، خدا در سن پیری ابراهیم به او بچه داد. ابراهیمی که عقل و مهربانیاش در بالاترین مراحل است وقتي خدا به او بچه داد مسلما هدیه معجزه آسا را بسيار دوست ميدارد.
پس ابراهیم از خدا فوق عقل دیده است و به همین خاطر اعتماد فوق العادهای به خدا دارد. ابراهیم میگوید با اینکه من عقل دارم ولی خدا بالاتر و برتر است. پس ابراهیم مطالب عقلگریزِ از ديد ما را میتواند پس از امر خدا بپذیرد چون مرله عقل را طی کرده و به مرحلۀ بالاتری رسیده است.
در این شرائط خدا به ابراهیم میگوید زن و فرزندت را در بیابان بدون آب و علف بگذارد:
رَبَّنٰا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوٰادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنٰا لِيُقِيمُوا الصَّلاٰةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّٰاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرٰاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ ﴿إبراهيم، 37﴾
اي پروردگار ما! من برخی از فرزندانم را در درهای بی کشت و زرع نزد خانه محترمت سکونت دادم؛ اي پروردگار ماا! برای اینکه نماز را بر پا دارند؛ پس دلهای گروهی از مردم را به سوی آنان علاقمند و متمایل کن، و آنان را از انواع محصولات و میوهها روزی بخش، باشد که سپاس گزاری کنند.
شاید ابراهیم در درون فکر می کرد که آیا علاقه اش به فرزندش مانع از عمل به دستورهای پروردگارش می شود و خدا برای نشان دادن ایمان او، او را به این کار دستور داد. او با این عمل ایمانش روشن شد و همچنین دوباره عنایت خدا را ديد که با وجود اینکه زن و فرزندش را در بیابان غير قابل كِشت گذاشت ولی سالم ماندند. حال همین ابراهیم در درون خود شک میکند که نسبت امر خدا و جان فرزندش چگونه است؟ خدا در خواب به او مینمایاند که بچهاش را ذبح میکند. در اینجا احتمال است که ابراهیم در بیداری هم اقدام کرده و احتمال است که کلا این واقعه در خواب اتفاق افتاده است.
و اما بر فرض که در بیداری بوده باشد این کار مخصوص ابراهیم است که اول مرحلۀ عقل و سپس مهربانی و بعد مرحلۀ مشاهدۀ عنایات الهی را پشت سر گذاشته است. پس این رویداد برای تبلیغ خشونت نیست بلکه برای بیان مقام تسلیم ابراهیم و این که كار در راه خدا بيپاسخ نميماند، می باشد. پس خدا میخواهد مقام والای ابراهیم را به ما نشان دهد كه پس از ديدن ربوبيت رب و عنايات او به حدي تسلیم است كه امور عقل گريز را وقتي كه بیابد از ناحيۀ خداست به راحتي ميپذيرند، نه اینکه خدا بخواهد به ما بگوید بچهات را بکش.
هیچ کسی از ما مقام ابراهیم را ندارد. تنها ابراهیم عقلگراست که یا در خواب و یا در بیداری مامور به چنین کاری شد و آن هم محقق نشد ولی هیچ کسی حتی حق فکر کردن در مورد چنین کاری را ندارد.
ابراهیم در مراحل اول زندگی به مرحلۀ عقل کل و سپس به مرحلۀ مهربانی رسید ولی ما هنوز اندر خم یک کوچه ماندهایم چه برسد به مراحل بالا . ابراهیم است که میفهمد اگر پروردگارش دستوری بدهد بالاتر از عقل است.
پس کسی نگوید دین خشن است و دلیلش این است که ابراهیم فرزندش را ذبح کرد. خیر، اولا این اتفاق رخ نداد و ثانیا هر چه باشد دلالت بر مراحلی دارد که چند مرحله از عقل بالاتر است و ما هنوز به تصور آن مراحل هم نرسيدهايم چون هنوز در مدل لباس و نوع غذا ماندهايم و بت و ساير خرافات زندگيمان را احاطه كرده است.
بنابراین اگر کسی خواب ذبح فرزندش را دید اصلا حجت نمیباشد.
ابراهیم ربوبیت خدا را به نحوی فهمیده است که اگر از طرف رب دستوری آمد فراتر از عقل است و میفهمد که باید از آن پیروی کند.
و اما آقای سلیمانی در ادامۀ صحبتهای خود از اسماعیل هنیئه سخن میگوید که از کشته شدن فرزندش ناراحت نبود و آقای سلیمانی این عدم ناراحتی را مورد مذمت قرار میدهد.
در جواب باید گفته شود که من از درون اسماعیل هنیئه خبر ندارم ولی میدانم که هر انسانی از کشته شدن انسان دیگر ناراحت میشود از جمله پدر نسبت به فرزند؛ پس شاید در وجود اسماعیل هنیئه این باشد که آزادی فلسطین این هزینهها را لازم دارد.
کسی که مبارزه نمیکند نباید به مبارزین اهانت بکند. اسماعیل هنیئه هر چه که هست رهبر مبارزه با ظلم اسرائیل است. به هر حال شکی نیست که اسرائیل بسیاری از زمینهای فلسطینیان را گرفته و بسیاری از آنها را کشته است. حال اگر کسی بخواهد سرزمین خودش را پس بگیرد آیا نباید مورد تشویق قرار گیرد؟ آیا آقای سلیمانی وجدان را زیر پا گذاشته یا میخواهد بدون دلیل با هر چیزی مخالفت کند.
و اما اشکال دیگر ایشان این است که میگوید چرا در طول جنگ ایران و عراق آخوندها جبهه نرفتند و چرا آخوندها فرزندان خود را به جبهه نفرستادند؟
در جواب باید روشن شود که خود من آخوند هستم و به جبهه هم رفتم. روز اول طلبگی من جنگ شروع شد و 40 روز بعدش من به جبهه رفتم و بسیاری از آخوندها در جبهه بودند و شهید شدند. فرزند مرحوم آیت الله منتظری در جبهه بوده و يك چشمش را از دست داد. بله عدهای از آخوندها نیز به جبهه نرفتند که شاید دلیل منطقی داشته باشند و شاید هم نداشته باشند. به هر حال ما از هر آخوندی دفاع نمیکنیم. بد بودن برخی آخوندها دلیل بر بد بودن دین نیست. اما شما بفرماييد كه كجا و چقدر از كشور دفاع كرديد؟!
باز ایشان در ادامۀ صحبتهایش میگوید قمهزنی کار عوام است و خود آخوندها قمه نمیزنند.
بله قمهزنی کار بدی است که آخوندها انجام نمیدهند و درست عمل میکنند كه قمه نميزنند. آیا در اینجا شما طرفدار آخوندها شدهاید؟!
اشکال دیگر ایشان به امام حسین(ع) است و میگوید امام حسین(ع) برای حکومت خروج کرد و با یک اشتباه محاسباتی خود و اصحابش را به کشتن داد.
در این زمینه باید توجه شود که امام حسین(ع) برای حکومت نرفت بلکه بیعت نکرد تا به مردم و بلكه به تاريخ بگوید معاویه کار خلافی انجام داده است و يزيد نبايد حاكم ميشد، آیا نباید به کار خلاف حکومتها اعتراض کرد؟!
انسان عاقل این را درک میکند که باید به گونهای نسبت به حکومتها اعتراض کند که آشوب بپا نشود و امنیت به هم نخورد و اتفاقا امام حسین(ع) همینگونه عمل کرد. بله امام بیعت نکرد و مخالفت مدنی هم نکرد بلکه برای عمره به مکه رفت تا ببیند مردم خودشان چه تصمیمی برای حکومت میگیرند. در مكه در ايام نزديك به حج متوجه شد که قصد ترور او را دارند. به همین خاطر به سمت کوفه که مردم آنجا برایش نامه فرستاده بودند رفت تا هدايت معنوي همچنین رهبری مبارزه با خلاف قانونی که معاویه کرده است را به عهده بگيرد و وقتی متوجه شد مردم کوفه نميتوانند يا نميخواهند پذيراي او باشند يا پیمان شکنی کردهاند مسیرش را تغییر داد و در این مسیر حکومت جلو او را گرفت و آن اتفاق عظیم رخ داد. پس محاسبات امام دقیق بوده و براي به حكومت رسیدن نبوده بلکه برای امر به معروف و نهی از منکر بوده و اشتباهی هم در مسیرش نبوده است.
و اما اینکه ایشان میگوید فردی به حضرت علی(ع) اعتراض کرد و به خاطر این اعتراض مالك و ديگراني او را دنبال کردند و کشتند اولا ممکن است از دروغهایی باشد كه بر ضد حكومت حضرت علی(ع) ساختهاند چون با مشي او با ساير مخالفانش در بصره و صفين و خوارج نميسازد؛ ثانيا اگر ديگران بدون امر حضرت علي دنبال كردند و كشتند باز گناهش به پاي حضرت علي است؟!
آنچه که من از علی(ع) سراغ دارم و در نهج البلاغه آمده است این است که در حکمت 420 آمده است:
وَ رُوِيَ أَنَّهُ (عليه السلام) كَانَ جَالِساً فِي أَصْحَابِهِ، فَمَرَّتْ بِهِمُ امْرَأَةٌ جَمِيلَةٌ فَرَمَقَهَا الْقَوْمُ بِأَبْصَارِهِمْ، فَقَالَ (عليه السلام: إِنَّ أَبْصَارَ هَذِهِ الْفُحُولِ طَوَامِحُ، وَ إِنَّ ذَلِكَ سَبَبُ هِبَابِهَا؛ فَإِذَا نَظَرَ أَحَدُكُمْ إِلَى امْرَأَةٍ تُعْجِبُهُ، فَلْيُلَامِسْ أَهْلَهُ، فَإِنَّمَا هِيَ امْرَأَةٌ كَامْرَأَتِهِ. فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْخَوَارِجِ: قَاتَلَهُ اللَّهُ كَافِراً، مَا أَفْقَهَهُ! فَوَثَبَ الْقَوْمُ لِيَقْتُلُوهُ، فَقَالَ (عليه السلام)
رُوَيْداً، إِنَّمَا هُوَ سَبٌّ بِسَبٍّ، أَوْ عَفْوٌ عَنْ ذَنْبٍ.
«نقل شده كه آن حضرت در ميان يارانش نشسته بود، زنى زيبا بر آنان عبور كرد، آنان ديده بر او دوختند، آن حضرت عليه السّلام فرمود: ديده اينان به شهوت نگران، و اين نظر اندازى موجب هيجان است، هرگاه يكى از شما به زنى كه او را خوش آيد نظر كند بايد با همسر خود در آميزد، كه اين زنى است همانند آن. مردى از خوارج گفت: خدا اين كافر را نابود كند، چقدر داناست! مردم برجستند تا او را بكشند، فرمود: او را واگذاريد، پاسخ ناسزاگويى ناسزاست، يا گذشت از گناه»
من از حضرت علی(ع) این را سراغ دارم. سندش را نیز بیان کردم. شما نیز باید برای حرفها و نقلهایی که میآورید سند ارائه دهید. ممکن است از تاریخ طبری دلیل بیاورید ولی تاريخ طبري همه چيز نقل كرده و خودش در اولش اعتراف دارد كه چاق و لاغرش را از هم جدا نساخته است. به هرحال چه کسی گفته تمامی آنچه در تاریخ طبری آمده است صحیح است؟!
طبق جملات نهج البلاغه خوارج در حین سخنرانی يا نماز جماعت او عليه او شعار میدادند ولی کسی آنها را نکشته است. حتی ایشان طبق نامه 47 نهج البلاغه نسبت به قاتل خود توهین نمیکند بلکه سفارش میکند تنها یک ضربه به او بزنید.
خبری که آقای سلیمانی آورده است با این مطالب در تعارض است. وقتی غربیها علی(ع) را ترجیح میدهند و در مورد رفتار او کتاب «صوت العدالة الإنسانيه» مینویسند آقای سلیمانی امیری باید ببیند در کجا ایستاده است؟ من از او میخواهم وجدان خود را بکار ببرد و چه آخوندها و حکومتها بد باشند و چه خوب، او سعی کند خوب باشد. دروغ علیه علی(ع) را که صدها خبر، مخالف آن است قبول نکند.
آقای سلیمانی به نفع شماست که به دنبال حرف حق باشید نه دنبال مخالفت با بهترینها.