سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
برای شنیدن فایل صوتی قسمت چهارم پاسخ احمد عابدینی به شبهات جناب آقای ایمان سلیمانی امیری وارد لینک زیر شوید:
↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓
(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)
متن پیاده شدۀ این جلسه
پاسخ به شبهات جناب آقای ایمان سلیمانی امیری فايل 28(قسمت چهارم)
با شنیدن قسمتی دیگر از سخنرانی آقای ایمان سلیمانی امیری خیلی اعصابم به هم ریخت چون مطالب ایشان ضد بدیهیات تاریخ بود.
ایشان میگوید چون در دین امر به معروف و نهی از منکر آمده سلطۀ پدر را در خانواده تثبیت کرده تا جایی که پدر میتواند در نوع غذا و پوشش اهل خانواده نیز دخالت کند.
باید به ایشان گفت در زمان قدیم و در بین عربها، سلطۀ مرد بر خانواده سلطۀ طبیعی و تكويني بوده است يعني چون مرد زور و قدرت داشته بر زيردستان خود مسلط بوده و حتی در زمان جاهلیت فرزندان خود را به دلایل مختلف میکشته است. به عنوان مثال طبق آیات قرآن برخی از عربها دختران خود را زنده به گور میکردند. در قرآن در سوره تکویر آمده است:
وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ ﴿التكوير، 8﴾
و هنگامی که از [دختر] زنده به گور بپرسند
بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ ﴿التكوير، 9﴾
به کدام گناه کشته شده؟
پس پدران، دختران خود را میکشتند و قرآن آنها را به عذاب جهنم و غيره تهدید كرده تا سلطۀ مردان را کم کند. حتی مرد سالاری افراطی موجب میشد که پسرها را هم بکشند به این صورت که اگر احتمال میدادند که در آینده رزقی برای خوردن نداشته باشند فرزندان خود را میکشتند. در سوره اسراء آمده است:
وَ لاٰ تَقْتُلُوا أَوْلاٰدَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاٰقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيّٰاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كٰانَ خِطْأً كَبِيراً ﴿الإسراء، 31﴾
فرزندانتان را از بیم تنگدستی نکشید؛ ما به آنان و شما روزی میدهیم، یقیناً کشتن آنان گناهی بزرگ است.
طبق این آیه با وجود اینکه هنوز فقیر نشده بودند تنها از ترس فقرِ در آینده، فرزندان خود را میکشتند و طبق آیهای از سوره انعام در هنگام فقر هم آنها را میکشتند. به این آیه دقت کنید:
قُلْ تَعٰالَوْا أَتْلُ مٰا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاّٰ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوٰالِدَيْنِ إِحْسٰاناً وَ لاٰ تَقْتُلُوا أَوْلاٰدَكُمْ مِنْ إِمْلاٰقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيّٰاهُمْ وَ لاٰ تَقْرَبُوا الْفَوٰاحِشَ مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا وَ مٰا بَطَنَ وَ لاٰ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللّٰهُ إِلاّٰ بِالْحَقِّ ذٰلِكُمْ وَصّٰاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ﴿الأنعام، 151﴾
بگو: بیایید تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده بخوانم: اینکه چیزی را شریک او قرار مدهید، و به پدر و مادر نیکی کنید، و فرزندانتان را از تنگدستی نکشید، ما شما و آنان را روزی میدهیم، و به کارهای زشت چه آشکار و چه پنهانش نزدیک نشوید، و انسانی را که خدا محترم شمرده جز به حق نکشید؛ خدا این [گونه] به شما سفارش کرده تا بیندیشید.
پس قرآن سلطۀ پدر را محدود کرده است و چه نسبت به فقر حاضر و چه فقر آینده اجازه نمیدهد فرزندان خود را بکشند. بله قرآن سلطۀ طبیعی پدر بر فرزند را آرام آرام محدود کرده است، نه اينكه با حكم امر به معروف آن سله را ايجاد كرده باشد.
و اما در قضیۀ امر به معروف و نهی از منکر پدر فقط نسبت به معروف چنین وظیفهای دارد. معروف يعني خوبي. یعنی به آنچه که به خوبی شناخته شده است میتواند امر کند، آن هم شناخته شده نزد عقل و عرف عقلاء و شرع. در مفردات راغب مادۀ «عرف» ص 343 نوشته: المعروف اسم لكل فعل يُعرَف بالعقل او الشرع حُسنُه؛ معروف اسم است براي هر كاري كه از عقل يا شرع نيكو بودنش شناخته شده باشد
پس چیزی که از اصل مشکوک است مثل نحوۀ پوشش «معروف» نيست و قابلیت امر ندارد و اگر افرادی از روی نفهمی بر پوشش خاصی اصرار میکنند ربطی به قرآن و دین و اسلام ندارد. چرا اشتباهات کسانی که از دین سوء استفاده میکنند یا جاهلند را به دین نسبت دهیم؟
خوب است آیات مربوط به امر به معروف و نهی از منکر را مشاهده کنیم تا این قضیه بهتر فهمیده شود.
در سوره آل عمران آمده است:
وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿آلعمران، 104﴾
و باید از شما گروهی باشند که به سوی خیر دعوت نمایند، و به کار شایسته و پسندیده وادارند، و از کار ناپسند و زشت بازدارند؛ و اینانند که یقیناً رستگارند.
طبق این آیه باید به خیر دعوت کرد و خیر به معنای نیکویی است و شرع نیکویی را مشخص نکرده پس مراد از خیر، نیکویی نزد عقلاء و عرف است.
وقتی این آیه را با آیات قبل و بعد ببینیم متوجه میشویم که موضوع این آیات مربوط به اتحاد و دوستی است و ربطی به نوع پوشش ندارد. پس به نظر میرسد مراد از معروف که باید به آن امر کرد دوستی و اتحاد است و مراد از منکر نیز کینه و دشمنی است و اتفاقا شأن نزول این آیات نیز مؤید همین مطلب است چرا که مربوط به اوس و خزرج است که با یکدیگر جنگ و نزاع داشتند که با آمدن اسلام دشمنی آنها به دوستی تبدیل شد و همین موجب حسادت برخی یهودیان شد. به همین خاطر یک یهودی قصد کرد دوباره بین این دو گروه اختلاف ایجاد کند ولی پیامبر(ص) آمد و از چنین کاری جلوگیری کرد و این آیات نازل شد.
پس مراد از امر به معروف و نهی از منکر مشخص است و من نمیدانم چرا آقای سلیمانی چنین حرفهایی میزند؟ آیا دروغ میگوید یا بیسواد است؟ اگر شما با حکومت يا گشت ارشاد مشکل دارید همانها را بیان کنید.
همه میدانند که در جاهلیت مردها بر زنها و بچهها تسلط کامل داشتند نه اینکه دین با دستور امر به معروف مرد را بر آنها مسلط کرده باشد. اشکالات شما مثل اشکال شخصی است که میخواست به خدا ایراد بگیرد و این چنین ایراد گرفت که چرا خدا روز که روشن است خورشید را وسط آسمان قرار داده و شب که تاریک است خورشید را برده است.
شما نیز همینطور اشکال میکنید. اگر انصاف دارید باید حق را قبول کنید و اگر تخصص ندارید نباید حرف بزنید. اتفاقا مشکل کشور ما نیز همین است که افراد غیر متخصص سر کار هستند و چه بسا شما نیز همین اشتباه را میکنید که غیر متخصصانه نظر میدهید. پس از روی جهالت یا از روی کینه نسبت به جاهلان کشور، نباید حرفهای نامربوط بزنید.
به هر حال لغت معروف مشخص و محتوای دین و شأن نزولها نیز مشخص است. پس حضرت علی(ع) و غیر او با استفاده از ابزار امر به معروف، مردان را مسلط نکردهاند بلکه مردها مسلط بودهاند و اسلام با تهدیدها و بیدار کردن عقل مردم، سلطۀ مرد را کم کرد و یک وظیفۀ انسانی بر عهدۀ او گذاشت.
تازه امر کردن موضوعیت ندارد بلکه مهم عمل شدن به معروف است مثل بردن بچه به مدرسه برای یادگرفتن درس که سفارش دین نیز هست و خودش گسترش معروف است.
به نظر من همانطور که غیر متخصصین، كشور را به بيراهه بردند و دین را بد معرفی کردند و دین عوضی شد شما هم غیر تخصصی به دین ایراد میگیرد و به خود و علم و دين ضربه ميزنيد. به شما پیشنهاد میدهم که در این زمینه صحبت نکنید. واقعا چه انگیزهای موجب میشود شما حرفهایی بزنید که همه میفهمند غلط است؟
باز آقای سلیمانی در ادامه گفته: دین ميگويد که اگر برادر و خواهرت محارب هستند آنها را بکشید تا خدا خوشحال شود و در دین خوشحالی مردم مطرح نیست بلکه خوشحالی خدا مطرح است.
این حرفها اشتباه است. اتفاقا خدا زمانی خوشحال میشود که مردم خوشحال باشند و خوشحالی خدا به پیروی از عقل و فطرت است. دستورات پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) عاقلانه بود ولی امروزه دین را تعبدی کردهاند و به این مشکلات دچار شدهایم و الا همان عربهای صدر اسلام از پیامبر(ص) دلیل طلب میکردند.
از شما میخواهم که این جمله را از من به یاد داشته باشید که در صدر اسلام آنقدر اسلام خوب بود که اهل فطرت پاک و اهل عقل و وجدان سالم به آن ایمان آورده و متعصبین با آن مخالفت میکردند ولی اسلام امروز آنقدر بد معرفی شده و تغییر کرده که متعصبین در آن میمانند و جوانهایی که فطرت پاک دارند از آن گریزانند. پس باید اسلام قرآنی را به مردم معرفی کرد نه اینکه چون جوانان از اسلام گریزان شدهاند از هر وسیلهای استفاده کنیم تا دین را بیشتر بکوبیم و حتی دروغ بگوییم. انصاف این نیست که جوانان را از دین گریزانتر کنیم بلکه باید حرف درست بزنیم تا راه کج را بفهمند و به سمت آن نروند. پس باید به سمت اسلام فطری برویم.
سپس آقای سلیمانی با خواندن ادامۀ ترجمۀ خطبۀ 56 میگوید: اسلام با آدمکشی به مناطق مختلف رسید.
در حالی که این چنین نیست.
وقتی اسلام آمد حضرت علی(ع) ده ساله بود و در طول زمان مکی اصلا کسی به دست مسلمانان کشته نشد. سپس مسلمانان از سلطۀ جهنمی زورمداران در مکه فرار کردند و به مدینه رفتند ولی باز مکیان لشگری به راه انداختند و در کنار مدینه به جنگ مسلمانان آمدند و نصيحتهاي پيامبر(ص) اثر نكرد و جنگ به پا شد و در اينجا بود که علی(ع) شمشیر زد. پس این شمشیر برای دفاع از آزادی بود.
بنابراين اسلام با شمشیر پیش نرفت بلکه با قرآن و اخلاق و رفتار پیامبر(ص) پیش رفت و این عوامل اوس و خزرج را با هم متحد کرد. بله در این پیشروی موانعی به وجود آمد که حضرت علی(ع) این موانع را از راه برداشت. در این شرائط است که اگر یکی از موانع برادرِ زورگوي متجاوز جنگطلب باشد حضرت میفرماید آن را از سر راه برمیداشتیم.
پس آقای سلیمانی باید شرائط آن زمان را با دقت بیان کند. آیا حضرت علی(ع) قبل از آن جنگهای دفاعی، اسلام را با شمشیر گسترش داد؟ مسلما خیر.
حتی در سوره توبۀ که مربوط به اوخر عمر پیامبر(ص) است چنین آمده است:
وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجٰارَكَ فَأَجِرْهُ حَتّٰى يَسْمَعَ كَلاٰمَ اللّٰهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاٰ يَعْلَمُونَ ﴿التوبة، 6﴾
و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست، پس پناهش بده تا سخن خدا را بشنود، آن گاه او را به جایگاه امنش برسان؛ این به سبب آن است که آنان گروهی هستند که [حقایق را] نمیدانند [باشد که در پناه تو و شنیدن سخن حق مسلمان شوند.]
پس پیامبر(ص) موظف است حتی با مشرکانی که یک عمر با اسلام جنگیدند این چنین رفتار کند.
تازه بعد از اينها در بحث جنگ نیز قرآن میفرمايد: با رهبرانِ پيمانشكنِ كافر بجنگيد، نه با تمامي مشركان. آيۀ ذيل را بنگريد:
وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمٰانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقٰاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاٰ أَيْمٰانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ ﴿التوبة، 12﴾
و اگر پیمانهایشان را پس از تعهدشان شکستند و در دین شما زبان به طعنه و عیب جویی گشودند، در این صورت با پیشوایان کفر بجنگید که آنان را [نسبت به پیمانهایشان] هیچ تعهدی نیست، باشد که [از كفر، طعنه زدن و پیمان شکنی] بازایستند.
پس بحث بر سر تودۀ مردم نیست بلکه مربوط به پیمان شکنان و پيشوايان کفر است. بنابراین باید در واژهها دقت داشته باشید. با این صحبتها این سؤال پیش میآید که دین واقعی با آنچه شما میگویید چه ارتباطی دارد؟
پس اگر پیامبر گفته باشد «امرت ان اقاتل الناس حتی یقولوا لا اله الا الله= به من دستور داده شده تا با مردم بجنگم تا لا اله الا الله بگویند.» مقصودش جنگيدن با پيشوايان كفر است. به عبارت ديگر الف و لام در واژۀ «الناس» در این روایت الف و لام عهد است نه الف و لام جنس. پس مراد کل مردم نیست بلکه همین مردمی است که عهد شکن بودند و ائمۀ کفر هستند. اصلا رفتار پیامبر(ص) این نبوده که بخواهد با همۀ مردم بجنگد بلکه ایشان در مکه و مدینه دین را تبلیغ کرده است. علاوه بر این، مطلب بیان شده یک روایتی است که احتمال اشتباه در نقل كلمات آن وجود دارد و چه بسا کلماتی در آن كم يا زياد يا تبديل به ديگري شده باشد. خلاصه با توجه به قرآن و عمل پیامبر(ص) میفهمیم که مراد از «الناس» در اینجا همۀ مردم نیستند. از همۀ اينه گذشته اصلا جنگهای پیامبر(ص) ابتدایی نبوده بلکه این ائمۀ کفر بودند که جنگ به راه میانداختند و پیامبر(ص) و مسلمانان دفاع میکردند.
و اما آقای سلیمانی در ادامه به آیاتی از سوره انفال اشاره کرده است که آن را نیز اشتباه معنا میکند. دقت شود که دو آیه در قرآن وجود دارد که شبیه به هم هستند و باید هریک را جداگانه مورد بررسی قرار داد.
در سوره انفال آمده است:
قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ مٰا قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِينَ ﴿الأنفال، 38﴾
به کسانی که کافرند بگو: اگر از کفر خود بازایستند گناهان گذشتۀ آنان بخشیده خواهد شد، واگر [به كفرشان] بازگردند، سنت خدا در رابطه با [عذاب وهلاک] پیشینیان گذشت. [ و همان بر اينان نیز جاری میشود.]
وَ قٰاتِلُوهُمْ حَتّٰى لاٰ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّٰهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللّٰهَ بِمٰا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ﴿الأنفال، 39﴾
و با آنان بجنگید تا هیچ نوع فتنه[=شكنجه]اي نماند، و دین ویژه خدا شود؛ پس اگر بازایستند [با آنان نجنگید] زیرا خدا به آنچه انجام میدهند، بیناست.
وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللّٰهَ مَوْلاٰكُمْ نِعْمَ الْمَوْلىٰ وَ نِعْمَ النَّصِيرُ ﴿الأنفال، 40﴾
و اگر روی گرداندند [باک نداشته باشید] بدانید که خدا سرپرست و یار شماست؛ نیکو سرپرست و نیکو یاوری است.
مراد از فتنه در آیه 39 شکنجه است یعنی با آنها بجنگید تا آزادی محض وجود داشته باشد و هرکسی بتواند خودش دینش را انتخاب کند.
و اما آیۀ دیگری شبیه همین تعابیر در سوره بقره آمده است که در اینجا به آن نیز اشاره میشود:
وَ قٰاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّٰهِ الَّذِينَ يُقٰاتِلُونَكُمْ وَ لاٰ تَعْتَدُوا إِنَّ اللّٰهَ لاٰ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ ﴿البقرة، 190﴾
و در راه خدا با کسانی که با شما میجنگند بجنگید، و تجاوز نکنید، که خدا تجاوزکاران را دوست ندارد.
وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لاٰ تُقٰاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرٰامِ حَتّٰى يُقٰاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِنْ قٰاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذٰلِكَ جَزٰاءُ الْكٰافِرِينَ ﴿البقرة، 191﴾
و آنان را هر کجا یافتید، به قتل برسانید و از جایی که شما را بیرون کردند بیرونشان کنید و فتنه [=شكنجه] از قتل وکشتار بدتر است. و کنار مسجدالحرام با آنان نجنگید مگر آنکه در آنجا با شما بجنگند؛ پس اگر با شما جنگیدند، آنان را به قتل برسانید که پاداش وکیفر کافران همین است.
فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللّٰهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿البقرة، 192﴾
اگر بازایستند، یقیناً خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
وَ قٰاتِلُوهُمْ حَتّٰى لاٰ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلّٰهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلاٰ عُدْوٰانَ إِلاّٰ عَلَى الظّٰالِمِينَ ﴿البقرة، 193﴾
و با آنان بجنگید تا فتنه[=شكنجه]ای نماند و دین فقط ویژه خدا باشد. پس اگر بازایستند [به جنگ با آنان پایان دهید و از آن پس] تجاوزی جز بر ضد ستمکاران جایز نیست.
در رابطۀ با این آیات چند نکته قابل ذکر است:
الف) آیه 190 دلالت دارد که اسلام طرفدار جنگ ابتدایی نیست بلکه با کسانی میجنگد که آنها جنگ را شروع کردهاند. علاوه بر این در همین آیه دستور داده شده که در جنگ نباید از حدّ تجاوز کرده و به دشمن ظلم کرد.
ب) دستور وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ در آیه 191 تهدیدی است و قرینهاش این است که در این آیه ابتدا دستور قتل آمده و سپس اخراج در حالی که طبیعتا ابتدا باید اخراج صورت گیرد و اگر باز به كار خود ادامه دادند نوبت به قتل ميرسد؛ در عمل نیز نه کسی از مکه اخراج شد و نه کسی کشته شد. پس خود پیامبر(ص) از آيات تهديد فهمیده و ما از آيات و عمل پيامبر(ص) ميفهميم که این آیات تهدیدی است.
ج) در تعبیر وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ مراد از فتنه، شکنجهای است که توسط مشرکان به مسلمانان داده میشد.
د) آیه 193 دلالت بر آزادی فکر و عمل دارد و به این معناست که با آنها بجنگید تا شکنجه نکنند و در نتیجه آزادی رخ دهد تا هر فردی بتواند آزادانه دین خود را انتخاب کنند. وقتی آزادی عقیده وجود داشته باشد وجدان، هر فردی او را مجبور به انتخاب راه حق میکند.
تفاوت این آیات با آیات سوره انفال این است که در زمان نزول آیات سوره انفال دشمنان قوی بودند و به همين دليل با عذاب قيامت تهديدشان كرد نه با كشتن و از حالت رويگرداني آنان سخن گفت، ولی در زمان نزول آیات سورۀ بقره دشمنان ضعیف شده بودند، بنابراين از عذاب قيامتي و رويگرداني صحبتي نشد، بلكه به قتل تهديد شدند و از مسلمانان خواست كه س از پيروزي بر آنان از حد تجاوز نكنند.
و اما خالد بن ولید نزد اهل سنت محبوب است ولی نزد ما محبوب نیست. خالد تنها شمشیر داشته بر خلاف حضرت علی(ع) که علم و منطق داشت و در زمان ضرورت شمشیر هم میزد. پس خالد بن ولید با حضرت علی(ع) فرق دارد و نباید اشتباهات خالد به حساب اسلام گذاشته شود همانطور که اشتباهات الآن مسلمانان نباید به حساب اسلام گذاشته شود.
در آخر امیدوارم آقای سلیمانی امیری دیگر از این حرفهاي غير تخصصي عوامانه و غلط نزند و نگوید افرادی خوشنما هستند که بجنگند. خیر، خوشنما پیامبر است که با اخلاق و رفتار خوب دین را گسترش داد. خوشنما قرآن است که آیاتش بسیار روشن است. شمشیر حضرت علی(ع) نیز رفع کنندۀ موانع بود و در جاي خودش خوش نما بود.