سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
برای شنیدن فایل صوتی جلسه نهم شرح خطبه سوم نهج البلاغه وارد لینک زیر شوید:
↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓
(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)
متن پیاده شدۀ این جلسه
نکات درس نهج البلاغه در تاریخ 04/07/1403
شرح خطبه سوم نهج البلاغه
إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ [خَضْمَ] خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ إِلَى أَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ.
ترجمه: «تا آن كه سومى آنان به خلافت رسيد، دو پهلويش از پرخورى باد كرده، همواره بين طويله و آخورش سرگردان بود، و خويشاوندان پدرياش با او به پاخاستند و همراه او بيت المال را همانند شتري كه علف بهاري را بخورد، خوردند تا آنكه بافتههايش پنبه شد و أعمالش او را آمادۀ مرگ كرد و شكم بارگىاش بر زمينش زد»
باید بررسی کرد که آیا تعبیر نَافِجاً حِضْنَيْهِ(دو پهلويش از پرخورى باد كرده) اشاره به چاق بودن عثمان دارد یا اینکه کنایه از خوردن مال بیت المال است؟ به نظر من بیشتر احتمال دوم مدّ نظر است.
و اما تعبیر بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ به تعبير امروزي به این معناست که عثمان بین توالت و آشپزخانه در رفت و آمد بود و اینکه ابتدا به توالت اشاره کرده برای این است که وقتی انسان زیاد پر خور باشد به توالت میرود تا تخلیه کند و بتواند دوباره بخورد. پس چه بسا برای رساندن این نکته ابتدا به توالت اشاره کرده است.
در مجموع حضرت میخواهد بگوید کسی که تنها به فکر خوردن باشد به دین و دیانت نمیرسد و به نوعی پستی دنیا او را احاطه کرده است.
و اما بجای تعبیر بَنُو أَبِيهِ (فرزندان پدرش) میتوانست از تعبیر «اخوته: برادرانش» استفاده کند ولی تعبیر بَنُو أَبِيهِ به مردان قبیلهاش اشاره دارد که همان بنی امیه هستند.
باید معنای دقیق این تعابیر را یاد گرفت تا اشتباه فهمیده نشود. خوب است مثالی بزنم:
میگویند شمر در روز تاسوعا به کربلا آمد و گفت «این بنو اُختِنَا : فرزندان خواهر ما کجایند» و امام حسین(ع) به عباس و برادرانش گفت ببینید شمر با شما چکار دارد.
برخی در اینجا فکر کردهاند شمر دایی ابوالفضل بوده است. خیر، شمر اهل قبیلۀ بنی کلاب بوده است و فاطمۀ کلابیه مادر حضرت ابوالفضل نیز از همان قبیله بوده است و خواهر شمر نبوده و شايد خويشاوندي دوري با شمر داشته، ولی چون با هم از يك قبیله بودهاند، شمر اینگونه گفته است.
پس تعبیر «پسران خواهر» به این معنا نیست که ام البنین خواهر شمر بوده بلکه همینکه مربوط به آن قبیله بود برایش این تعبیر بکار رفته است.
حال برخی چون این اصطلاحات را نمیدانند حرفهایی میزنند که خیلی اشتباه است.
مثال دیگرش مربوط به آیه 28 سوره مریم است که میفرماید:
يٰا أُخْتَ هٰارُونَ مٰا كٰانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ مٰا كٰانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا ﴿مريم، 28﴾
ای خواهر هارون! نه پدرت مرد بدی بود و نه مادرت بدکاره بود [این طفل را از کجا آوردهای؟]
برخی این آیه را درست نفهمیدهاند و اشکال کردهاند که هارون برادر موسی بوده و خواهرشان در زمان خود آنها میزیسته و همگی مربوط به حدود هزار سال قبل از تولد مسیح بودهاند و در نتیجه خواهر هارون اصلا ربطی به حضرت مریم و عیسی ندارد و قرآن در اینجا اشتباه کرده است.
جواب این است که این یک اصطلاح بوده است، در آن زمان خانمهای خوب را به هارون نسبت میدادند و میگفتند خواهر هارون.
پس آیه نمیخواهد بگوید مادر عیسی خواهر تني موسی و هارون بوده است بلکه این یک اصلاح بوده است و عدهای چون این را نمیدانند به قرآن اشکال گرفتهاند.
حال تعبیر «بَنُو أَبِيهِ» در اینجا نیز به معنای مردان بنیامیه است نه برادران تنی عثمان. وقتی عثمان به حکومت رسید بنیامیه دور او را گرفتند از جمله ابوسفیان و معاویه و …
حتی برخی از بنیامیه مثل حکم بن عاص با اینکه طرید رسول الله(ص) بودند و پیامبر(ص) آنها را طرد کرده بود و حتی ابوبکر و عمر آنها را به مدینه نیاورده بودند در حکومت عثمان وارد مدینه شدند و مالهای هنگفتی به آنها داده شد.
در کتاب شرح ابن ابی الحدید، ج1،ص198 و 199 آمده است:
«عثمان کل فدک را به مروان داد. چراگاههای دور مدینه تنها مخصوص بنیامیه شد. در زمان عثمان در آفریقا فتوحات شد و هرچه در آنجا به عنوان فیء بدست آمد به عبدالله بن ابی سرح داده شد. همچنین به ابوسفیان 200 هزار درهم داده شد. 200 هزار درهم خیلی زیاد است. دقت کنید که یک گوسفند در آن زمان حدود دو درهم بوده است و معلوم میشود چه مال هنگفتی به ابوسفیان داده شد. عثمان به مروان نیز علاوه بر فدک 100 هزار درهم داد و دخترش را نیز به عقد او درآورد.
زید بن ارقم در آن زمان خزینهدار بود و وقتی این چنین دید کلیدهای بیت المال را به عثمان داد و گریه کرد. عثمان به او گفت چرا گریه میکنی؟ من با این کارها صلۀ رحم کردهام. چرا ناراحتی؟ زید گفت من به فکر آخرت تو هستم و فکر میکنم این اموال را در مقابل اموالی که در زمان رسول الله(ص) دادی تصاحب کردهای. عثمان در جواب گفت: کلیدها را به من بده و برو.
و اما عثمان دختر دیگرش را به حارث بن حکم داد و 100 هزار درهم از بیت المال نیز به او داد.
از آن طرف مسلمانان واقعی را تحت فشار قرار داد مثل ابن مسعود و ابوذر که با وجود اینکه صحابی پیامبر(ص) بودند مورد اذیت عثمان قرار گرفتند تا جایی که گفته شده عثمان، ابن مسعود را آنقدر کتک زد که پهلوهایش شکست. ابوذر را نیز به ربذه تبعید کرد»
اینجاست که معنای تعبیر یَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ [خَضْمَ] خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ فهمیده میشود.
ابن ابی الحدید گفته است «خضم» مقابل «قضم» است. «قضم» به معنای کسی است که آنقدر فقیر است که کمکم نان میخورد مثل کسی که نان خشکه میخورد که باید آرام آرام بخورد ولی «خضم» به معنای کسی است که نان را لاف لاف میخورد و مقداری از آن را ضايع میکند و بیشتر مغز آن را میخورد.
تعبیر نِبْتَةَ الرَّبِيعِ نیز به معنای گیاه بهاری است.
و اما تعبیر إِلَى أَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُ به این معناست که عثمان با کارهایی که کرد قصد بقاء خودش را داشت ولی کارش موجب شد که بافتههایش پنبه شود و تازه مخالفانی پیدا کند که وارد مدینه شدند و او را کشتند. دقت کنید که «نکث» مقابل بافتن و به معنای نقض و باز کردن است و «فتل» به معنای بافتههاست.
توجه شود که وقتی حاکم جامعهای مردم را به خودی و غیر خودی تقسیم کند و فقط به خودیها برسد این موجب تفرقه خواهد شد. عثمان به والی کوفه نامه نوشته بود که گروهی از مسلمانان را به خاطر مخالفت بکشید و از آن طرف برخی از بنیامیه را با اینکه فاسد بودند مورد توجه قرار میداد و همین موجب شد با اینکه عثمان سعی کرده بود در همۀ شهرها مسلط باشد و کسی صدایش در نیاید به هدفش نرسد.
تعبیر وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ نیز خیلی جملۀ مختصر و زیبایی است. اجهاز به معنای ضربۀ نهایی است که در جنگ به کسی زده میشود. پس ضربۀ نهایی را عمل عثمان به او وارد کرد و در واقع عملش موجب مرگش شد.
در تعبیر وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ ریشۀ «کبی» به معنای این است که کسی با صورت به زمین بیاید. در ضرب المثلی هم گفته شده است که «الجواد قد یکبو» یعنی اسبِ سواری تیز گاهی با صورت به زمین میافتد و سقوط میکند.
حال در این تعبیر میگوید پر خوری عثمان او را به زمین انداخت. البته پر خوری ممکن است به معنای ظاهری حمل شود و ممکن هم هست کنایه از پرمصرفي از بیت المال باشد.
در اینجا مطالب دیگری نیز در شروح نهج البلاغه از عثمان نقل شده است ولی ما به همین اندازه اکتفا میکنیم چرا که شاید لازم نباشد راجع به کسانی که مربوط به گذشتهها هستند زیاد بحث کنیم و پروندههای آنها را رو کنیم. البته خواندن قدری از آنها لازم است تا عبرتی برای خودمان و آیندگان باشد.
به هر حال در کشور ما در اوایل انقلاب 5 درصد فقیر بودند ولی الآن بعد از گذشت 45 سال گفته شده که 60 درصد مردم فقیر هستند. يكي از دلیلهاي این فقر کارهایي نظير كارهاي حکومت عثمان است که از بیت المال تا جایی که توانستند خوردند و به خويشان دادند.
فَما راعَنى اِلاّ وَالنَّاسُ كَعُرْفِ الضَّبُع اِلَىَّ، يَنْثالُونَ عَلَىَّ مِنْ كُلِّ جانِب، حَتّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنانِ، وَ شُقَّ عِطْفاىَ، مُجْتَمِعينَ حَوْلى كَرَبيضَةِ الْغَنَمِ.
ترجمه: «آن گاه چیزی مرا به وحشت نینداخت جز اینکه مردم همانند یال کفتار بر سرم ریختند، و از هر طرف به من هجوم آورند، به طوری که دو فرزندم در آن ازدحام کوبیده شدند، و ردایم از دو جانب پاره شد، مردم چونان گله گوسپند محاصره ام کردند»
در این عبارت از تعبیر «یال کفتار» استفاده شده که نوعی کنایه است چرا که یال کفتار خیلی پر پشت است و این طرف و آن طرف میافتد و در اینجا میخواهد به ازدحام مردم اشاره کند که آنقدر با شور و اشتیاق میآمدند که موج میزدند و این طرف و آن طرف میافتادند.
و اما تعبیر لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنانِ محل اختلاف شده است که آیا مراد این است که حسن و حسین زیر دست و پا رفتهاند؟
گروهی گفتهاند این معنا نمیتواند درست باشد چون در آن زمان امام حسن(ع) و امام حسین(ع) حدود 34 سال داشتهاند و معنا ندارد که زیر دست و پا له شده باشند.
به همین خاطر برخی گفتهاند مراد از «حسنان» شستهای پا میباشد چرا که این لغت به این معنا نیز استعمال میشود.
ابن ابی الحدید معنای اول را انتخاب کرده و گفته است نوعی مبالغه در آن است و میخواهد بگوید جمعیت خیلی زیاد بود.
در مورد تعبیر شُقَّ عِطْفاىَ نیز برخی گفتهاند به معنای شکافتن پهلو نیست بلکه مراد این است که عبای حضرت پاره شد.
در مورد تعبیر مُجْتَمِعينَ حَوْلى كَرَبيضَةِ الْغَنَمِ نیز برخی مثل قطب راوندی گفتهاند درست نیست چرا که توهین حساب میشود ولی به نظر من همۀ این جملات میخواهد کثرت جمعیت و احساسات آنها را برساند که اصرار داشتند حضرت حکومت را قبول کند.
من با خواندن این جملات به یاد حادثهای افتادم که میتواند نوعی تقریب به ذهن باشد:
من شبی در مسجد اعظم قم بودم و مراسمی در آنجا برگزار شده بود. یکدفعه گروهی سینه زن که شعار میدادند از دالان مسجد اعظم قم وارد شدند. همان لحظه آیت الله حسن زاده نیز در آن نزدیکی بود و من ديدم كه ایشان پیرمرد است و با این جمعیت ممکن است به زمین بخورد. به همین خاطر خودم را سپر ایشان کردم که به زمین نیفتد.
تعبیر من در مورد آن شب این است که استخوانهای من شکست چرا که فشار بسیار زیاد بود.
حال چه بسا اطراف حضرت علی(ع) نیز بسيار شلوغ بوده که امام حسن و حسین علیهما السلام سپر حضرت علی(ع) شدند و واقعا به آنها فشار آمده است.
هر چه که باشد حضرت میخواهد بگوید من خودم طالب حکومت نبودم و این گونه هم نبود که چند نفر محدود از من درخواست حکومت کنند بلکه واقعا جمعیت زیادی حول من جمع شده و با فشار و اصرار تمام از من درخواست قبول حکومت را داشتند.
و اما گلۀ گوسفند در تعبیر مُجْتَمِعينَ حَوْلى كَرَبيضَةِ الْغَنَمِ برای تشبیه به نفهمی نیست که نوعی بیاحترامی به مردم باشد بلکه حضرت میخواهد اجتماع و شور و موجشان را بگوید. من که بچۀ کشاورز بودهام و دامداری را دیدهام میدانم که گلۀ گوسفند وقتی زیاد باشند یکدفعه همگی به یک سو متمایل شده و سپس به سوی دیگر میروند و در واقع موجوار فشار میآورند و در این تعبیر توجه، به این مورد است نه توجه به نفهم بودن آنها.
فَلَمّا نَهَضْتُ بِالاَمْرِ نَكَثَتْ طائِفَةٌ، وَ مَرَقَتْ اُخْرى، وَ قَسَطَ آخَرُونَ،
ترجمه: «اما همین که به امر خلافت اقدام نمودم گروهی پیمان شکستند، و عده ای از مدار دین بیرون رفتند، و جمعی دیگر سر به راه طغیان نهادند»
مراد از نَكَثَتْ طائِفَةٌ طلحه و زبیر است.
مراد از مَرَقَتْ اُخْرى خوارج هستند که آنقدر دیندار ظاهرگرا بودند که از دین بیرون رفتند. خوارج آنقدر به ظاهر دین چسبیدند که باطن دین را فراموش کردند و در واقع آنقدر جمود داشتند که در مقابل حضرت ایستادند.
مراد از قَسَطَ آخَرُونَ، معاویه است.
دقت شود که در مورد ریشۀ «قسط» گفته شده که دو معنای ضد هم دارد چرا که هم به معنای ظلم بکار میرود و هم عدل اگرچه برای عدل معمولا از باب افعالِ این ریشه استفاده میشود و در نتیجه مقسطین به معنای عادلان و قاسطین به معنای ظالمان است. برخی هم گفتهاند در عبارت مورد بحث نسخۀ بدل وجود دارد و فَسَقَ آخَرُونَ نیز خوانده شده است.
اَنَّهُمْ لَمْ يَسْمَعُوا كَلامَ الله حَيْثُ يَقُولُ: «تِلْكَ الدّارُ الاْخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لايُريدُونَ عُلُوًّا فى الاَرْضِ وَلافَساداً وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ»
ترجمه: «گویی هر سه طایفه این سخن خدا را نشنیده بودند که می فرماید: «این سرای آخرت را برای کسانی قرار داده ایم که خواهان برتری و فساد در زمین نیستند، و عاقبت خوش از پرهیزکاران است»
دقت شود که برخی افراد به دنبال علوّ فی الارض هستند که طبق آیۀ آورده شده اشکال دارد ولی برخی مثل حضرت علی(ع) علاقهای به حکومت ندارند ولی به خاطر فشار مردم حکومت را قبول میکنند تا مشکلات آنها را بر طرف کنند.
پس کسانی که به دنبال پست و مقام هستند و آیندهنگری آنها و برنامهريزي آنها برای رسیدن به مقام است چنین کسانی طبق آیۀ آورده شده به پاداشهاي دار آخرت نخواهند رسید.
بَلى وَ الله لَقَدْ سَمِعُوها وَ وَعَوْها، وَلكِنَّهُمْ حَلِيَتِ الدُّنْيا فى اَعْيُنِهِمْ، وَ راقَهُمْ زِبْرِجُها.
ترجمه: «چرا، به خدا قسم شنیده بودند و آن را از حفظ داشتند، امّا زرق و برق دنیا چشمشان را پر کرد، و زیور و زینتش آنان را فریفت.»
طبق این جملات همۀ این سه گروه دنیا طلب بودند. درست است که مارقین جمود فکری در دین داشتند ولی بالاخره به دنبال پست و مقام بودند. پس همان افراد مقدس نیز در واقع دنبال پست و مقام بودند.
ان شاء الله در جلسۀ آینده در مورد این تعابیر بیشتر سخن خواهیم گفت.