جلسه اول شرح خطبه قاصعه

جلسه اول شرح خطبه قاصعه

برای شنیدن فایل صوتی جلسه اول شرح خطبه قاصعه وارد لینک زیر شوید:

↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓

لینک این جلسه

(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)

متن پیاده شدۀ این جلسه

شرح خطبه قاصعه- جلسه اول

این روزها بحث تفسیر سوره اعراف به داستان آدم و حوا و ابلیس رسیده است و به مناسبت یادم به خطبۀ قاصعه افتاد و کمی آن را مطالعه کردم و به ذهنم رسید شرح آن را در چند جلسه مطرح کنم.

در جلد نهم و دهم از کتاب شرح نهج البلاغه آیت الله منتظری، ایشان حدود 400 صفحه در مورد این خطبه سخن گفته‌اند. این خطبه بزرگ‌ترین خطبۀ نهج البلاغه است و معمولا شارحان آن را مفصلا توضیح داده‌اند. این خطبه مربوط به تکبر است و حضرت علی(ع) توضیح داده که ابلیس به خاطر تکبر، در برابر آدم سجده نکرد و در نتیجه شش هزار سال عبادتش از دست رفت. پس بزرگ‌ترین خطبۀ نهج البلاغه بحث تکبر را هدف قرار داده است. این خطبه برای انسان‌سازی است و درد اصلی ما را دوا می‌کند.

بزرگ‌ترین نامۀ نهج البلاغه نیز نامۀ شماره 53 به مالک اشتر است و موضوع آن، چگونگی ایجاد یک حکومت سالم و صالح است.

پس دو چیز در نهج البلاغه بزرگ‌ترین است: یکی خطبۀ قاصعه با شماره 192 با موضوع انسان‌سازی و دوم نامۀ حضرت به مالک اشتر با شماره 53 مربوط به خصوصیات حکومت سالم.

و اما قبل از شروع بحث خطبۀ قاصعه به مطلبی اشاره کنم و آن اینکه یکی از دانشمندان این جمله را گفته است که اول ‌خواستم کل جهان را اصلاح کنم ولی بعد از گذشت مدتي فهمیدم که نمی‌شود و باید تنها کشور خود را اصلاح کرد. بعد از آن فهمیدم که کشور را نیز نمی‌توان اصلاح کرد و باید سراغ شهر خودم بیایم. بعد از اینکه دیدم آن نیز نمی‌شود و سراغ خانواده آمدم و وقتی مشاهده کردم که آن نیز نمی‌شود سراغ اصلاح خودم آمدم ولی افسوس که دیر شده بود.

در واقع وقتی آخر عمر رسید به فکر اصلاح خود مي‌افتيم که دیگر وقتمان تمام شده و بايد از اين جان برويم. حال باید توجه شود که همۀ ما تکبر داریم و در نتیجه باید بجای دیگران خودمان را اصلاح کنیم. یکی از جلوه‌های تکبر لجبازی کردن است یعنی می‌فهمیم حق با طرف مقابل است ولی حاضر نیستیم از حرفمان دست برداریم. حتی در مواردی حق کاملا روشن است ولی ما چون حرفی زده‌ایم می‌خواهیم هر طور که شده روی همان بایستیم.

می‌توان گفت اگر از دوران جوانی بجای فكر اصلاح جهان از اصلاح خود شروع کرده بودیم و در واقع خودسازی کرده بودیم می‌توانستیم تکبر را به تواضع و حق‌ناپذیری را به حق‌پذیری تبدیل کنیم. اگر چنین کرده بودیم کم‌کم شهر و کشور و جهان را نیز شايد می‌توانستیم اصلاح کنیم ولی چنین نکرده‌ایم و در نتیجه به اینجا رسیده‌ایم که هزاران مشکل در کشور وجود دارد و الآن می‌فهمیم كه راه اشتباه است ولی باز غرور اجازه نمی‌دهد بگوییم اشتباه کردیم. اینکه همه‌جا ویران است، نه اینکه نمی‌دانیم. خوب می‌دانیم اما توان و تواضع اعتراف وجود ندارد.

حتی گاهی اوقات در یک خانواده همین‌گونه است و مثلا مرد حاضر نیست در مقابل همسر خود کوتاه بیاید. گاهی اوقات پدر می‌فهمد خودش اشتباه رفته است ولی حاضر نیست در برابر خانوادۀ خود متواضعانه اعتراف به اشتباه خود کند.

این مقدمه‌ای برای ورود به این خطبه بود که بدانیم چه مباحث مهمی پیش رو داریم.

وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السّلامُ وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يُسَمّى هذِهِ الْخُطْبَةَ بِالْقاصِعَةِ

ترجمه: «از خطبه‌های‌ آن حضرت است که گروهی‌ از مردم آن را «قاصعه» (کوبنده متکبران) می‌‌نامند»

از تعبیر «وَ مِنْ خُطْبَة» استفاده می‌شود این مقداری که در نهج البلاغه آمده است بخشی از این خطبه است و خطبۀ کامل آن طولانی‌تر از این است و ظاهرا سید رضی مقداري از آن را نیاورده است.

و اما در مورد اینکه چرا به این خطبه قاصعه گفته شده است نظرات مختلفی وجود دارد. برخی گفته‌اند قاصعه به معنای تحقیر کننده است یعنی خدا ابلیس را تحقیر کرده است که در واقع با این کار متکبران تحقیر شده‌اند.

برخی دیگر گفته‌اند وقتی شتر آب را بمکند و دور دهانش تاب دهد تا کف کند عرب برای این کار ریشۀ «قصع» بکار می‌برند و اگر به این خطبه قاصعه گفته شده به این خاطر بوده که حضرت علی(ع) در حالی این خطبه را خوانده که بر شتری سوار بوده و آن شتر در حین خطبه آب را در دهانش تاب می‌داده و دهانش کف کرده بوده است. و اما اینکه چرا امام بر روی شتر خطبه خوانده، به خاطر شرائط حادّ آن روز کوفه بوده است. توضیح اینکه کوفه یک شهر نظامی بود که در زمان عمر تشکیل شده بود و در آن شهر، گروه‌های مختلفی زندگی می‌کردند که هر یک فرهنگ خاص خود را داشتند و گاهی با یکدیگر نزاع می‌کردند و احتمالا حضرت برای حل نزاعی بین طائفه‌های مختلف رفته بوده و برای اینکه همه او را ببینند و صدایش به همه برسد بر روی شتر این خطبه را خوانده است.

دقت کنید که گاهی اوقات شرائط سخنرانی در مسجد وجود ندارد بلکه باید به نزد مردم رفت و در بین آنها سخن گفت و افرادی مثل حضرت علی(ع) چنین کاری می‌کردند یعنی بین مردم می‌رفتند همانطور که راجع به پیامبر(ص) نیز داریم که «طبیب دوّار بطبه»  یعنی خود پیامبر(ص) دور می‌زد تا مردم را هدایت کند بر خلاف ما آخوندها که در خانه یا مسجد می‌نشینیم و توقع داریم همیشه مردم نزد ما بیایند.

و اما برخی نیز ریشۀ «قصع» را به معنای زائل کردن دانسته‌اند چرا که اين خطبه از بین برندۀ روحیۀ تکبر است.

معانی دیگری نیز برای واژۀ «قاصعه» گفته شده است که فعلا به همین اندازه اکتفا می‌کنیم.

وَ هِىَ تَتَضَمَّنُ ذَمَّ اِبْليسَ لعنه الله عَلَى اسْتِكْبارِهِ وَ تَرْكِهِ السُّجُودَ لاِدَمَ وَ اَنَّهُ اَوَّلُ مَنْ اَظْهَرَ الْعَصَبِيَّةَ وَ تَبِعَ الْحَمِيَّةَ، وَ تَحْذيرَ النّاسِ مِنْ سُلُوكِ طَريقَتِهِ-.

ترجمه: «این خطبه حاوی‌ مذمّت ابلیس ملعون به خاطر استکبار و ترک سجودش نسبت به آدم است و اینکه او اولین کسی‌ است که عصبيت را ظاهر كرد و پیرو غيرت‌ شد، و [این خطبه] مردم را از پیروی‌ راه او برحذر می‌ دارد.»

در این جملات، موضوع کلی خطبه بیان شده است.

الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْكِبْرِياءَ، وَ اخْتارَهُما لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ، وَ جَعَلَهُما حِمًى وَ حَرَماً عَلى غَيْرِهِ، وَ   اصْـطَـفاهُـما لِـجَـلالِـهِ.

ترجمه: «حمد خدای‌ را که لباس عزت و بزرگواری‌ شایسته اوست، و این دو صفت را نه برای‌ آفریده هایش بلکه به خود اختصاص داد، و آنها را قرقگاه و حریم خود نمود، و بر دیگران ممنوع کرد، و هر دو را محض جلالت و عظمت خویش برگزید.»

شایسته است که یک سخنران صحبت خود را با حمد خدا شروع کند و بهتر است حمد خود را با محتوای سخنرانی هماهنگ کند که عرب‌ها به این کار «براعت استهلال» می‌گویند یعنی در ابتدای خطبه کلماتی بیاید که شنوندگان بفهمند که موضوع بحث چیست.

حال در این جملات حضرت در ابتدای خطبه به این نکته اشاره می‌کند که کبر و عزت مخصوص خداست. و علت این امر این است که خدا هر چه دارد از خودش است بر خلاف ما که هیچ چیزی از خودمان نداریم. زندگی ما وابسته به هزاران چیز است که هیچ‌یک در دست ما نیست. پس ما ناقص هستیم ولی خدا به تمام معنا کامل است.

اگر خدا به خورشید تشبیه شود ما همانند پرتو خورشید هستیم که پیوسته به خورشید محتاج است. پس ما اولا پرتو هستیم و ثانیا پرتو بودنمان نیز از خودمان نیست.

پس کبریاء و بزرگی و عزت مخصوص خداست. پس هیچ‌یک از بندگان حق ندارند خود را بزرگ بشمارند. کسی که می‌گوید من بهترین عالِم هستم نباید فراموش کند که عقل و ذهن و ساير امكانات را خدا به او داده است و چون چیزی از خود ندارد پس نباید خود را بزرگ شمارد. و بر عكس كسى كه خدا در نزدش بزرگ، و منزلت او در قلبش والاست، سزاوار است كه هر چه جز خدا را كوچك شمارد. پس ما بايد نسبت به خدا شناخت پيدا كنيم تا خود را بزرگ نشماریم و حالت تکبر نداشته باشیم.

دقت کنید که تعبیر وَ جَعَلَهُما حِمًى وَ حَرَماً عَلى غَيْرِهِ خیلی جالب است که دلالت دارد کبریاء و عظمت قرقگاه خداست که کسی نباید در آن وارد شود.

دقت کنید که جلال در تعبیر اصْـطَـفاهُـما لِـجَـلالِـهِ در مقابل جمال است. صفات جمال خدا اشاره به چیزهایی است که خدا دارد و صفات جلال اشاره به چیزهایی است که خدا ندارد مثل اینکه خدا گوش و چشم و زمان و مکان ندارد. پس خدا به خاطر صفات جلالش هیچ احتیاجی ندارد.

وَ جَعَلَ اللَّعْنَةَ عَلى مَنْ نازَعَهُ فيهِما مِنْ عِبادِهِ

ترجمه: «و بر هرکس ازبندگانش که در این دو صفت با او به ستیز برخاست لعنت مقرر کرد.»

پس هرکسی از بندگان خدا اگر با خدا نزاع و کشمکش کرد و گفت من هم برای خودم کسی هستم مورد لعنت خداست. نباید کسی در مقابل خدا برای خود موجودیتی قائل شود.

آیت الله ایزدی می‌گفت حتی اگر ما بگوییم خدا مثل دریا و ما مثل نم دریا هستیم این هم غلط است چون نم دریا بالاخره چیزی از آب دارد. بهتر است گفته شود ما مثل سایه هستیم که در واقع سايه نبود نور است يا انعكاسِ وجودِ مانع براي تابش نور است و در واقع هیچ است. بنابراین حتی اگر کسی خودش را عددِ یک در مقابل بي‌نهايت یا خود را نم در مقابل دريا دانست خدا او را لعنت می‌کند.

البته لعنت خدا به این معنا نیست که خدا تسبیح در دست گرفته و لفظا او را لعنت می‌کند بلکه به این معناست که خدا دیگر چیزی به او نمی‌دهد و می‌گوید اگر تو مستقل هستي و از خودت چيزي داري، پس از خودت کمک بخواه و من کمکی به تو نمی‌دهم و در واقع او را از رحمت خود دور می‌کند.

می‌گویند حضرت موسی به کوه طور رفت و به خدا گفت تو این همه بنده داری. من هم دوست دارم بنده داشتم باشم. خدا قبول کرد و به او بنده داد. موسی و بنده‌اش که در مسیر با هم می‌رفتند وقتی موسی از بنده‌اش رو برمی‌گرداند او روی زمین می‌افتاد و مي‌مرد. موسی اعتراض کرد و گفت خدایا این چه بنده‌ای است که به من داده‌ای؟! خدا به موسی گفت همۀ شما نسبت به من همین‌گونه هستید و اگر من لحظه‌ای چشم از شما بردارم شما نیز مثل همین بنده بر زمین می‌افتید.

به اندك التفاتي زنده دارد آفرينش را         اگر نازي كند در هم فرو ريزند قالب‌ها

پس اگر نظر خدا از ما برگردد همه نابودیم. البته نابودی تنها به معنای مرگ نیست بلکه نابودی آبرو یا نابودی ارزش نیز برای ما اتفاق خواهد افتاد. به هر حال پیوسته باید مواظب باشیم که غرور ما را فرا نگیرد.

ثمَّ اخْتَبَرَ بِذلِكَ مَلائِكَتَهُ الْمُقَرَّبينَ لِيَميزَ الْمُتَواضِعينَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَكْبِرينَ،

ترجمه: «آن گاه با این دو وصف فرشتگان مقرّب خود را آزمایش نمود، تا خاکساران آنان را از گردنکشان جدا کند»

این تعبیر اشاره به امتحان ملائکه توسط خدا دارد.

فَقالَ سُبْحانَهُ ـ وَ هُوَ الْعالِمُ بِمُضْمَراتِ الْقُلُوبِ، وَ مَحْجُوباتِ الْغُيُوبِ

ترجمه: «پس با اینکه به آنچه در دلها مستور است و از غیوب هستی‌ که ازنظرها محجوب است داناست، خطاب به فرشتگان فرمود:»

دقت کنید اگر خدا امتحان می‌کند برای این نیست که خدا علم ندارد و می‌خواهد بفهمد بلکه برای این است که ما بفهمیم چه کاره‌ایم. گاهی اوقات امور بر خود ما مشتبه می‌شود و مثلا فکر می‌کنیم خیلی صبور هستیم ولی با پنچر شدن تایر ماشین به همه بد و بیراه می‌گوییم. پس این جمله می‌خواهد بگوید خدا به همه چیز عالم است و اگر فرشتگان را امتحان کرده برای این است که خود ملائکه بفهمند چکاره‌اند. در واقع این جمله، یک جملۀ معترضه است و جواب شبهۀ مقدر را می‌دهد.

اِنّى خالِقٌ بَشَراً مِنْ طين، فَاِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحى فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ. فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ اَجْمَعُونَ، اِلاّ اِبْليسَ

ترجمه: «به فرشتگان فرمود: من بشری‌ را از گل به وجود می‌‌آورم، چون او را ساختم و از روح خود در او دمیدم برای‌ او سجده کنید. جز ابلیس تمام فرشتگان سجده کردند»

این جملات آیات 71 تا 73 سوره ص است.

اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِيَّةُ، فَافْتَخَرَ عَلى آدَمَ بِخَلْقِهِ، وَ تَعَصَّبَ عَلَيْهِ لِأصْلِهِ.

ترجمه: «که کبر و نخوت به او روی‌ آورد و به آفرینش خویش به آدم فخر کرد، و به خاطر ریشه‌اش که از آتش بود بر او تعصب ورزید»

این جمله به این مطلب اشاره دارد که شیطان را غیرت فرا گرفت و به همین خاطر حاضر نشد به آدم سجده کند.

البته خود ما نیز چنین حالاتی را داریم و خودمان را بالاتر از دیگران می‌دانیم تا جایی که در مواردی حاضر نیستیم ابتدای به سلام کنیم یا زودتر از دیگری به دیدار او برویم.

تشكيك در اهميت آتش

دقت کنید که در قدیم آتش را بسيار مهم‌تر از خاك می‌دانستند چون برای زندگی‌ها اهمیت فوق العاده‌ای داشت و ایجاد آن سخت بود و به همین خاطر در هر شهری آتش‌کده وجود داشت تا برای ایجاد آتش به مشکل برنخورند ولی امروزه به برکت تکنولوژی ایجاد آتش راحت شده است و به همين جهت ارزش و اهميت خود را از دست داده است و بر عكس امروزه به بركت پيشرفت علم خاك اهميت بيشتري يافته است.

به هر حال چون ابلیس از آتش بود بر خود بالید و گفت بر آدمی که از گِل خلق شده است سجده نمی‌کنم.

البته اینکه آدم از گل خلق شده ضرورتا به این معنا نیست که واقعا در عالَم خارج مجسمه‌اي گِلی درست شده باشد  و در آن فُوت شده باشد بلکه چه بسا در سیر تکامل موجودات كه همه از خاك به وجود آمده‌اند یکی از آنها جهشی پیدا کرده و آدم شده باشد. به عبارت ديگر در سير تكاملي موجودات چيزهايي به شكل انسان ايجاد شدند و خدا به يكي از آنان عقل داد و او با يكي از ماده‌هاي هم شكل خود ازدواج كرد و نسل انسان به وجود آمد.

فَعَدُوُّ اللهِ اِمامُ الْمُتَعَصِّبينَ، وَ سَلَفَ الْمُسْتَكْبِرينَ،

ترجمه: «این دشمن خداوند [= ابليس] پیشوای‌ اهل تعصّب، و پیشرو گردنکشان است،»

از این جمله می‌فهمیم آنهایی که متعصب هستند امامشان ابلیس است. متأسفانه متعصب در بین ما کم نیست. نباید تعصب داشت بلکه باید پیرو حق بود. نباید راه کج را و لو یک قدم جلو برویم.

ﺍﺯ ﺑﺮﺗﺮﺍﻧﺪ ﺭﺍﺳﻞ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ :

«ﭼﺮﺍ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﻣﺘﻌﺼﺐ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﺪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺗﺶ ﺷﮏ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺭﺍﻫﺶ ﺭﺍ ﺍﺻﻼﺡ ﮐﻨﺪ؟

ﺑﺮﺗﺮﺍﻧﺪ ﺭﺍﺳﻞ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻫﺪ :

ﭼﻮﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩش ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ، ﭼﻪ ﺟﻮﺭ ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﻪ ﺗﺎولهای ﮐﻒ ﭘﺎﯾﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺴﯿﺮﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﻩﺍﻡ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟»

به هر حال باید از اشتباهات دست برداشت و اصرار بر اشتباه نداشت.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی ترین
تازه‌ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات