سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
برای شنیدن فایل صوتی جلسه سوم شرح خطبه قاصعه وارد لینک زیر شوید:
↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓
(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)
متن پیاده شدۀ این جلسه
شرح خطبه قاصعه- جلسه سوم
توضیح دادیم که تکبر مشکل اصلی جامعۀ امروز است و بسیاری از دعواها ریشهاش تکبر است. مثلا اگر در جامعۀ ما طلاق زیاد است يكي از دلیلهايش این است که هیچکدام از زوجین کوتاه نمیآیند و در واقع تکبر میکنند. همچنین در زمان خود حضرت علی(ع) نیز اگر در كوفه ميان قبايل جنگ و درگیری بود يكي از دلیلهايش غرور و تکبر بود. البته همین امروز نیز اختلافات قومی و قبیلهای فراوان است و حتی بین دو محله درگیری وجود دارد. اختلافات سیاسی و گروههای چپ و راست نیز از همین نوع است و معمولا هر گروه بر دیگری تکبر دارند و حاضرند کشور را به خاطر تکبر خودشان نابود کنند.
و اما در رابطۀ با جملات ابتدایی خطبۀ قاصعه توضیح دادیم که خدا میتوانست آدم را موجودی نورانی بیافریند ولی چنین نکرد تا باب امتحان باز باشد. در تلویزیون، امامان ما را با عمامه و سر و صورتهایی نورانی نشان میدهند در حالی که این چنین نبوده است بلکه امامان نیز لباس و سر و صورتهایی مثل بقیۀ مردم داشتهاند و به همین خاطر وقتی شخص ناشناسی وارد میشده نمیتوانسته آنها را تشخیص دهد. اگر امامان صورتهای نورانی داشتند، حق کاملا واضح میشد و باب امتحان بسته میشد. بنابراین خداوند خلقت را به گونهای طراحی کرده که لازم باشد خود ما به دنبال حق بگردیم و برای این کار باید برای کسب علم تلاش کنیم تا حق را بشناسیم.
برای شناخت حق نباید به ظاهر نگاه کرد بلکه باید دنبال علم رفت و تحقیق کرد تا به نتیجه رسید. در قرآن مثال زیبایی برای روش شناخت حق زده است که خوب است به آن اشاره شود. در سوره رعد آمده است:
أَنْزَلَ مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً فَسٰالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهٰا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رٰابِياً وَ مِمّٰا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النّٰارِ ابْتِغٰاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتٰاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذٰلِكَ يَضْرِبُ اللّٰهُ الْحَقَّ وَ الْبٰاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفٰاءً وَ أَمّٰا مٰا يَنْفَعُ النّٰاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذٰلِكَ يَضْرِبُ اللّٰهُ الْأَمْثٰالَ ﴿الرعد، 17﴾
خدا از آسمان آبی نازل کرد که در هر دره به اندازه گنجایش و وسعتش جاری شد، سپس سیلاب، کفی پُف کرده را به روی خود حمل کرد، و نیز از فلزاتی که برای به دست آوردن زینت و زیور یا کالا و متاع، آتش بر آن میافروزند، کفی پُف کرده مانند سیلاب بر میآید؛ این گونه خدا حق و باطل را [به امور محسوس] مَثَل میزند. اما آن کف به حالتی متلاشی شده از میان میرود، و اما آنچه به مردم سود میرساند، در زمین میماند. خدا مَثَلها را این گونه بیان میکند [تا مردم حق را از باطل بشناسند]
از این آیه میفهمیم که نباید برای شناخت حق، ظاهربین باشیم بلکه باید دنبال حقیقت مطلب باشیم. گاهی اوقات مردم، ظاهر کار پادشاهان و حاکمان را میبینند و فکر میکنند حق با آنهاست در حالی که چه بسا حق با آن کسی باشد که در زندان هستند و از آنان بدگويي ميشود.
یادم هست در جبهه کسانی بودند که با ظاهری ساده بهترین نقشهها را برای عملیات میکشیدند ولی از آن طرف افرادی بودند که با ادعای زیاد، احساساتی بودند و نه تنها براي عمليات طرحي نداشتند بلكه با احساسات طرحهای خوب ديگران را با مشکلات زیادی رو به رو میكرد. خلاصه اینکه نباید ظاهربین باشیم.
وَ لَکِنَّ اللهَ سُبحَانَهُ يَبْتَلى خَلْقَهُ بِبَعْضِ ما يَجْهَلُونَ اَصْلَهُ،
ترجمه: «ولی خداوندِ پاک از هر عيب و نقص بندگانش را به برخی از اموری که به حقیقت و ریشه آن آگاه نیستند آزمایش میکند»
در این جمله استفاده از واژۀ «سبحان» این نکته را میرساند که خداوند کارهایش بدون عیب و نقص است. پس حضرت علی(ع) با این جمله اعلام میدارد که خداوند کار بدون حکمت نمیکند و نباید به او ایراد گرفت.
دقت شود که برخی از امور دین، تعبدی است. تعبدیات، آنها هستند که ما دلیل اصلی آنها را نمیدانیم. مثلا تعداد رکعات نماز تعبدی است و دلیل آن برای ما روشن نیست.
البته تعبدیات بهانهای نشود که کسی بگوید همه چیز تعبدی است. خیر، در دین امور غیر تعبدی نیز فراوان داریم. در مورد همان تعبدیات نیز تا حدی دلیلش قابل فهم است مثل اینکه نماز برای تواضع است یا روزه برای صبر است ولی جزئیات آن تعبدی است.
و اما امور دیگر دین مثل معاملات و مجازاتها و امثال آن تعبدی نیستند و دلیل آن روشن است. مثلا در امر مجازات اسلامی میفهمیم که اگر دین در جایی مجازات قرار داده برای این است که مجرم دست از جرم بردارد. حال اگر دانستیم که مجرم بدون مجازات چنین میشود لزومی به مجازات نیست.
در معاملات نیز عقل حکمفرماست و باید در آن انصاف رعایت شود همانطور که دین نیز گفته است:
يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا لاٰ تَأْكُلُوا أَمْوٰالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبٰاطِلِ إِلاّٰ أَنْ تَكُونَ تِجٰارَةً عَنْ تَرٰاضٍ مِنْكُمْ … ﴿النساء، 29﴾
ترجمه: «ای مسلمانان! اموال یکدیگر را در میان خود به باطل [= از راههاي حرام و نامشروع] مخورید، مگر آنکه تجارتی از روی خشنودی و رضایت طرفين میان خودتان انجام گرفته باشد.»
حتی نکاح و ازدواج نیز همهاش امور تعبدی نیست و باید برای فرزند همسری گرفت که خودش دوست داشته باشد نه اینکه پدر بگوید چون من پدر هستم به تو دستور میدهم که حتما باید با فلانی ازدواج کنی.
سؤال: آیا امور تعبدی در رشد عقلی کمک میکند؟
جواب: بله میتواند کمک کند مثلا در مورد نماز میتوان دقت و مطالعه کرد تا خدا را بهتر بشناسیم. اتفاقا چیزهایی که عقل را رشد میدهد مباحث توحیدی است و اتفاقا در همین نهج البلاغه مباحث توحیدی دقیقی آمده است که با خواندن آنها عقل رشد میکند. به هر حال باید در امور تعبدی نیز دقت کرد تا عقل رشد کند. در رابطۀ با نماز اگر تنها متوجه اذکار باشیم و ذکر زبانی برای ما مهم باشد رشدی نمیکنیم ولی اگر در رابطۀ با چگونگي و معاني اذکار فکر کنیم رشد خواهیم کرد.
و اما در رابطۀ با بحث امتحان الهی باید به این نكته توجه داشته باشیم که کل جهان آفرینش امتحان است. در ابتدای سوره ملک آمده است:
اَلَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَيٰاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ ﴿الملك، 2﴾
آنکه مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید، و او توانای شکست ناپذیر و بسیار آمرزنده است.
در این آیه بیشتر بودن عمل ملاک قرار نگرفته بلکه عمل بهتر ملاک دانسته شده است. ابلیس شش هزار سال عبادت کرد ولی ثمرهای برایش نداشت. از آن طرف عبادت فردی مثل حضرت علی(ع) حتی اگر اندک باشد جزو بهترین عبادات است.
فَاعْتَبِرُوا بِما كانَ مِنْ فِعْلِ اللهِ بِاِبْليسَ،
ترجمه: «از برنامۀ كار خدا با ابليس عبرت بگیرید»
عبرت گرفتن به این معناست که از حادثهای عبور کنیم و به چیز دیگری برسیم و در اینجا منظور این است که خودت را جای ابلیس بگذار که اگر تو بجای او بودی چه میکردی.
اِذْ اَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّويلَ، وَ جَهْدَهُ الْجَهيدَ وَ كانَ قَدْ عَبَدَ الله سِتَّةَ آلافِ سَنَة ـ لا يُدْرى اَمِنْ سِنِى الدُّنْيا اَمْ سِنِى الاْخِرَةِ ـ عَنْ كِبْرِ ساعَة واحِدَة.
ترجمه: «که [خدا] اعمال طولانی، و سختکوشی او[=ابليس] را به خاطر یک ساعت تکبر تباه کرد، در صورتی که خداوند را شش هزار سال بندگی کرد که معلوم نیست ازسالهای دنیایی است یا سالهای آخرتی (که هر روزش هزارسال دنیایی است)»
حَبَطَ به معنای تباه شد و أحْبَطَ به معناي تباه كرد، است. پس خداوند کوشش و عمل زیاد ابلیس را تباه كرد و از بین برد با اینکه عبادات زیادی داشته است.
پس هرچقدر کسی بندۀ خوبی باشد اگر در آخر عمر تکبر کرد تمام اعمالش از بین خواهد رفت. بنابراین واجب است که تکبر را از وجود خودمان بیرون کنیم چون موجب حبط عمل است.
شما ببینید یک زن و مرد چه بسا ده سال با یکدیگر زندگی کردهاند ولی یک لحظه تکبر زندگی آنها را نابود میکند و کارشان به طلاق و تبعات آن میانجامد.
حتی ممکن است شاه یک کشور بر علیه کشور دیگر تکبر کرده و جنگی به پا کند و تبعات آن جنگ هر دو کشور را تا مرز نابودی بکشاند. همین جنگ بین ایران و عراق از کبر شروع شد و ثمرات جبرانناپذیری به بار آورد. جنگهای کنونی نیز همین است و از تکبر به وجود آمده است. پس تبعات تکبر را دستکم نگیریم و برای علاج آن چارهای بیندیشیم.