جلسه یازدهم شرح خطبه سوم نهج البلاغه

جلسه یازدهم شرح خطبه سوم نهج البلاغه

برای شنیدن فایل صوتی جلسه یازدهم شرح خطبه سوم نهج البلاغه وارد لینک زیر شوید:

↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓

لینک این جلسه

(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)

متن پیاده شدۀ این جلسه

نکات درس نهج البلاغه در تاریخ 18/07/1403

شرح خطبه سوم نهج البلاغه

بعد از نقدهایی که حضرت علی(ع) از خلفای قبلی مطرح کرد در ادامه، علت‌های قبول حکومت توسط خودش را بیان می‌نماید چرا که ممکن است با مطالب قبلی کسی ایراد بگیرد که اشکال از اصل حکومت است و اگر حضرت به حکومت‌های قبلی اشکال دارد خودش نیز نباید حکومت را قبول می‌کرد.

حال حضرت استدلالاتی می‌آورد و جواب‌هایی می‌دهد که قابل توجه است:

اَما وَ الَّذى فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَبَرَاَ النَّسَمَةَ، لَوْلا حُضُورُ الْحاضِرِ، وَ قيامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ، وَ ما اَخَذَ اللهُ عَلَى الْعُلَماءِ اَنْ لايُقارُّوا عَلى كِظَّةِ ظالِم وَ لاسَغَبِ مَظْلُوم، لاَلْقَيْتُ حَبْلَها عَلى غارِبِها، وَ لَسَقَيْتُ آخِرَها بِكَاْسِ اَوَّلِها، وَ لاَلْفَيْتُمْ دُنْياكُمْ هذِهِ اَزْهَدَ عِنْدى مِنْ عَفْطَةِ عَنْز!

ترجمه: «هان! به خدایی‌ که دانه را شکافت، و انسان را به وجود آورد، اگر حضور حاضر، و تمام بودن حجت بر من به خاطر وجود یاور نبود، و اگر نبود عهدی‌ که خداوند از دانشمندان گرفته که در برابر شکمبارگی‌ هیچ ستمگر و گرسنگی‌ هیچ مظلومی‌ سکوت ننمایند، دهنه شتر حکومت را بر کوهانش می‌انداختم، و پایان خلافت را با پیمانۀ خالی‌ اولش سیراب می‌‌کردم، آنوقت می‌‌دیدید که ارزش دنیای‌ شما نزد من از اخلاط دماغ بز کمتر است!»

در این جملات استدلال‌های حضرت علی(ع) برای قبول حکومت بیان شده است. ایشان سه دلیل برای قبول حکومت آورده است:

  1. حضور جمعیت
  2. اتمام حجت به خاطر وجود یاور
  3. پیمان الهی و وجدانی بر یاری مظلوم

حال در ادامه باید این موارد را یک به یک توضیح دهیم.

دقت شود که تعبیر الَّذى فَلَقَ الْحَبَّةَ از آیۀ قرآن گرفته شده است که می‌فرماید:

إِنَّ اَللّٰهَ فٰالِقُ اَلْحَبِّ وَ اَلنَّوىٰ ﴿الأنعام‏، 95﴾

ترجمه: «بی تردید خدا شکافنده دانه و هسته است.»

وقتی دانه‌ای سفت در زمین کاشته شود از همان، جوانه‌ای می‌روید و به درختی تبدیل می‌شود. این کار خداست که ما نسبت به آن بی‌توجه هستیم ولی در اینجا حضرت به آن توجه می‌دهد.

آیت الله منتظری می‌فرمود: اگر بگویند آمریکا دستگاهی ساخته که از یک طرف آب و کاه در آن مي‌ریزند و از آن طرف شیر بیرون مي‌آید چقدر تعجب می‌کنيم و آن را مهم مي‌شماريم، ولی گاو همین است که خدا ساخته است و واقعا تعجب برانگیز است. تازه ضایعات گاو برای طبیعت خیلی خوب است و خود گاو نیز از گوشت و دیگر اعضایش استفاده می‌شود در حالی که دستگاه ساخت بشر ضایعات فاسدی دارد و خود دستگاه نیز ثمرۀ دیگری ندارد و تازه آرام آرام فرسوده شده نیاز به تعمیر دارد.

پس ما به خلقت بی‌توجه هستیم ولی حضرت در اینجا به خدایی که حبه را می‌شکافد سوگند خورده است.

و اما تعبیر وَ بَرَاَ النَّسَمَةَ به معنای حیات دادن به موجود زنده است. این نیز از عجائب است. از ذره‌ای نطفه که چه بسا در حال از بین رفتن بوده موجودی زنده به وجود می‌آید و سپس رشد می‌کند و قدرتمند شده و به کارهای خارق العاده دست می‌زند. آیا نباید به سازندۀ آن موجود توجه داشت؟ به قول شاعر، راجی کرمانی:

در جهان چون حسن یوسف کس ندید     حسن آن دارد که یوسف آفرید

پس باید به آفرینندۀ یوسف توجه بیشتری کرد.

در این جهانْ انسان از عجائب خلقت است چرا که مسلط بر طبیعت است و همۀ جهان را مسخر خود کرده است و در نتیجه باید به سازندۀ انسان توجه بیشتری شود.

پس این قسم‌های منسوب به حضرت علی(ع) نکته‌ای دارد. البته ما نمی‌توانیم قسم بخوریم که این کلمات دقیقا از دو لب حضرت صادر شده است یا نه بر خلاف قرآن که می‌دانیم حتما از خداوند صادر شده است. البته احتمال زیادی می‌دهیم که این جملات از حضرت صادر شده باشد چون دارای مفاهیم بسیار والایی هستند.

به هر حال پس از اشکالات حضرت علی(ع) به خلفاء در این جملات پاسخ به این اشکال داده شده است که اگر حکومت بد است چرا آن را قبول کردی و اگر خلفاء بد بودند از کجا معلوم که تو بد نشوی؟

دقت شود که مردم آن زمان مثل ما شیعیان قرن 14، حضرت علی(ع) را معصوم نمی‌دانستند و به همین خاطر اشکالاتی به او داشتند. اگر حضرت علی(ع) داماد پیامبر(ص) است می‌گفتند عثمان نیز داماد پیامبر(ص) بوده و اگر گفته مي‌شد علي(ع) پسر عموی پیامبر(ص) است مي‌گفتند برخي عموهای پیامبر(ص) انسان‌های صالحی نبودند. بنابراین حضرت علی(ع) باید جواب این اشکالات مطرح شده را بدهد.

حال در اینجا حضرت با قسم‌های محکمی اعلام می‌کند که به دلايلي كه ذكر كرده، بايد حکومت را قبول مي‌کرده است.

در عبارت حُضُورُ الْحاضِرِ الف و لام، عهد ذکری است و اشاره به جملات قبلی دارد که گفته شد مردم مثل یال کفتار دور حضرت جمع شده بودند تا جایی که حسنین له شدند و عبای حضرت پاره شد. پس اولین دلیل حضرت این است که جمعیت زیادی جمع شده بودند و مرا تحت فشار قرار دادند كه حاكميت را قبول كنم.

دلیل دوم با عبارت وَ قيامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ بیان شده است. طبق این جمله حضرت نمی‌تواند به خدا، به تاريخ و به وجدان خودش بگويد كه براي اصلاح امور یاوری نداشتم. در نتیجه وقتی افراد فراواني جمع شده‌اند كه حاضرندفداكاري كنند، حجتْ  قائم شده که حضرت براي اصلاح امور قدرت دارد.

دقت شود که خلفای قبل از حضرت علی(ع) آنقدر در دين انحراف ایجاد کرده بودند که به راحتی اصلاح نمی‌شد و نیاز به قدرت و وقت زیادی داشت. فساد حکومت‌های پیش از حضرت علی(ع) را می‌توان از این جمله از نامۀ 53 نهج البلاغه فهمید:

فَاِنَّ هذا الدین قد کان اسیرا فی ایدی الاشرار یعمل فیه بالهوی و تطلب به الدنیا

ترجمه: «همانا این دین در دستان اشرار اسیر بوده که با هوای نفس خود در آن عمل کردند و به وسیلۀ آن دنیا را طلب کردند.»

وقتی دین در دست افراد شرور اسیر باشد از آن تفسیر بدی می‌کنند و آن دين انحرافي را بين مردم گسترش مي‌دهند، در نتیجه اصلاح آن به راحتی ممکن نیست و نیاز به یاور فراوان دارد.

از قول دکتر شریعتی نقل شده است که اگر ناآگاهی بخواهد به او دين بياموزم از او یک ریال می‌گیرم و اگر آگاه باشد، دو ریال از او می‌گیرم چون ابتدا باید مطالب ذهنی‌اش را پاک کنم و سپس دين را به او یاد دهم.

می‌توان در این زمینه مثالی زد و آن اینکه کار حضرت علی(ع) از کار پیامبر(ص) مشکل‌تر بود چون پیامبر(ص) وظیفه داشت مشرکان را که جاهل بودند هدایت کند ولی حضرت علی(ع) وظیفه داشت بعد از 25 سال که دین به اشتباه به مردم معرفی شده، دین صحیح را به آنها یاد دهد. پس کارش واقعا مشکل بود چون افراد مقاومت می‌کردند و می‌گفتند دین همان است که سه خلیفۀ اول عمل کرده‌اند. پس حضرت باید ابتدا زحمت بکشد و به آنها بفهماند که دین خدا آن نیست و سپس دین صحیح را به آنها یاد دهد.

از همین‌جا می‌توان شبهۀ دیگری را که پیرامون حضرت علی(ع) مطرح می‌کنند جواب داد. آن شبهه می‌گوید چرا پیامبر(ص) توانست حکومت اسلامی دلخواهش را تشکیل دهد ولی حضرت علی(ع) نتوانست حکومت دلخواهش را درست کند؟

جوابش این است که پیامبر(ص) با افرادی مواجه بود که مشرک بودند و حرفشان ضد عقل بود و در مقابل آنها وقتی حرف عاقلانه زده شد آن حرف ضد عقل رنگ باخت ولی در زمان حضرت علی(ع) حرف‌های ضد عقل مطرح نبود بلکه اسلامی انحرافی وجود داشت که غیرعاقلانه و غیرعادلانه بود و حضرت علي(ع) باید ابتدا آنها را تصحیح می‌کرد تا بتواند اسلام صحیح را جایگزین آن کند و این کار واقعا سخت است. پس اینکه حضرت علی(ع) موفق به تشکیل حکومت دلخواهش نشد به خاطر همین امر بود. در دعاي ندبه گفته شده که پیامبر(ص) برای تنزيل دین مبارزه می‌کرد و حضرت علی(ع) برای تأویل دین و طبیعتا تأویل سخت‌تر است.

جواب دیگر این است که عمر حکومت حضرت علی(ع) کمتر از عمر حکومت پیامبر(ص) بود و حتی دوران حکومت خلفای ثلاثه شرائط برای حضرت مهیا نبود که بتواند همانند دوران مكي پيامبر(ص) تبلیغ دین کند و به همین خاطر به کشاورزی و کندن چاه و قنات ‌پرداخت. پس دوران 25 سال خانه‌نشینی حضرت علی(ع) مثل دوران مکی پیامبر(ص) نبود چرا که در دوران مکی، پیامبر(ص) جلسات مخفی برگزار می‌کرد، ولی در زمان خلفاي سه‌گانه کسی حق نداشت نزد حضرت علي(ع) برود و حتی فدک را به این خاطر از حضرت زهرا(س) گرفتند که دست اهل بيت خالی باشد و نتوانند کار فرهنگی بکنند.

پس حضرت علی(ع) اولا با افرادی مواجه بود که خود را دیندار آگاه می‌دانستند و اینکه به آنها بفهماند دین شما واقعی نیست زحمت زیادی می‌طلبید. ثانیا فهماندن اسلام واقعی خودش زحمت دوم بود. ثالثا این امر یک کار تدریجی بود و نیاز به زمان داشت و حضرت علی(ع) زمان کافی برای این کار نداشت چرا که در دوران خانه‌نشینی واقعا خانه‌نشین بود و نمی‌توانست کاری بکند. در دوران حکومت هم علاوه بر زمان اندک، جنگ‌هایی علیه ایشان به راه انداختند که حضرت عملا نتوانست آنطور که شایسته است به کار فرهنگی بپردازد.

به هر حال حضرت علي(ع) مي‌يافت که انحراف‌هاي بزرگی در دين ایجاد شده است و در جملۀ مورد بحث می‌گوید حجتی قائم شده که ياور براي اصلاح امور جود دارد و در نتیجه باید کاری مي‌كردم.

البته پس از مدتی مشخص شد که یاوران واقعی براي اصلاح امور وجود نداشت، چرا که عده‌ای از آنهايي كه بايد اصلاحگر بودند خودشان منحرف و افسادگر شدند و با انسان منحرف نمی‌توان انحراف را از بین برد.

در زمان حضرت علی(ع) همان کسانی که بايد دواء بودند داء شدند. طلحه و زبیر به گونه‌ای و معاویه به گونۀ دیگر و خوارج نیز جمود فکری داشتند.

پس حضرت علی(ع) واقعا یاور نداشت ولی این امر، بعدا معلوم شد و اگر حضرت علي(ع) حکومت را قبول نمی‌کرد عده‌ای می‌گفتند چرا ایشان با وجود یاوران فراوان حکومت را نپذیرفت پس حضرت باید حکومت را قبول می‌کرد تا بر همگان مشخص شود که یاوران در واقع یاور نبوده‌اند.

و اما سومین دلیل حضرت(ع) پیمان خدا از علماء است همانطور که شاعر گفته است:

و گر بینم که نابینا و چاه است   اگر خاموش بنشینم گناه است

(گلستان سعدی – حکایت شماره 38)

پس اگر حضرت ببیند عده‌ای از پرخوري چاق شده و عده‌ای فقیر هستند باید کاری بکند.

البته در چنین شرائطی ابتدا باید با بیان و گفتگو و نصیحت پیش رفت و چندین بار تذکر داد ولی اگر عده‌ای قبول نکرده و به مقابله برخواستند طبیعتا باید در مقابل آنها ایستاد. پس حضرت جنگ شروع نکرد. جنگ از طرف ظالمان شروع می‌شود. پیامبران و اولیای الهی ابتدا سخن از عقل و عدل و مروت می‌گویند و زمانی که برخی ظالمان حرف حق را قبول نکردند و از روی عصبانیت، شروع به جنگ کردند طبیعتا باید در مقابل آنها ایستاد.

و اما خدا در کجا از علماء پیمان گرفته است؟ آیا کاغذی برای علماء آورده شده و از آنان امضا گرفته که نباید در مقابل ظالمان سکوت کنند؟

جواب این است که این پیمان همان فطرت و وجدان انسان است. وجدان هر انسانی به خصوص اهل علم این را می‌فهمد که باید به فکر مستضعفان بود. اتفاقا بحث مربوط به عالم ذرّ نیز که در آیۀ 172 سورۀ اعراف آمده است اشاره به همین وجدان و فطرت دارد نه اینکه انسان‌ها مثل مورچه از پشت آدم بیرون آمده باشند و از آنها پیمان گرفته شده باشد.

وجدان آدمی بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم صبر نمی‌کند.

دقت کنید که مفاد پیمان از علماء با این جمله بیان شده است: لايُقارُّوا عَلى كِظَّةِ ظالِم وَ لاسَغَبِ مَظْلُوم

«لا یقاروا» به معنای این است که قرار و آرام نگیرند و ساکت ننشینند. «كِظَّةِ ظالِم» نیز به معنای پری شکم ظالم و «سَغَبِ مَظْلُوم» به معنای گرسنگی مظلوم است.

البته مراد از پرخوری و گرسنگی در اینجا تنها ظاهری نیست که کسی بگوید هرکس شکمش بزرگ است پرخوری کرده است. دقت کنید که اکل علاوه بر معنای خوردن، معنای تصرف هم می‌دهد. وقتی گفته می‌شود فلانی مال یتیم را خورده است ضرورتا به این معنا نیست که غذای یتیمی را خورده است، بلکه اگر زمین یتیمی را تصرف کرده باشد می‌گویند مال یتیم را خورده است. همچنین اکل مال به باطل كه در قرآن آمده به معنای هرگونه تصرف باطل در مال است.

پس پُرخوری ظالم در اینجا به معنای تصرف زياد در اموال دیگران است و زمانی که انسان می‌بیند ظالمی در اموال مردم تصرف می‌کند باید موضع بگیرد.

در زمان جاهلیت که مردم مال یکدیگر را به ظلم تصرف می‌کردند پیامبر(ص) دلش برای مظلومان سوخت و پیمان جوانمردان را شکل داد تا مال افراد محفوظ بماند.

و اما در تعبیر لاَلْقَيْتُ حَبْلَها عَلى غارِبِها نوعی تشبیه وجود دارد، حكومت به شتري تشبيه شده كه افساري به گردنش بسته‌اند تا حاكم آن را به هر سو كه مي‌خواهد بكشد، حال حضرت مي‌گويد که اگر این سه دلیل نبود من ریسمان حکومت را رها می‌کردم تا هر جا كه مي‌خواهد برود.

تعبیر وَ لَسَقَيْتُ آخِرَها بِكَاْسِ اَوَّلِها نیز به این معناست که اگر این سه دلیل نبود من همانطور که در زمان سه خلیفه، به حکومت اقبالي نکردم اكنون نیز قبول نمی‌کردم.

حال باید راجع به این سه دلیل بیشتر بحث کنیم که آیا حکومت الهی را می‌رساند یا حکومت مردمی را؟ آیا بین مشروعیت و مقبولیت فرقي وجود دارد یا نه؟ ان شاء الله در جلسات آینده در این زمینه صحبت خواهم کرد.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی ترین
تازه‌ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات