سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
برای شنیدن فایل صوتی جلسه هفدهم تفسیر سوره فتح مربوط به آیات 9 و 10 این سوره وارد لینک زیر شوید:
↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓
(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)
متن پیاده شدۀ این جلسه
نکات درس تفسیر در تاریخ 18/07/1403
تفسیر آیات 9 و 10 سوره فتح
لِتُؤْمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً ﴿الفتح، 9﴾
تا [شما مردم] به خدا و پیامبرش ایمان آورید و او را یاری دهید و بزرگش بشمارید و بامداد و شام گاه تسبیحش گویید.
إِنَّ الَّذِينَ يُبٰايِعُونَكَ إِنَّمٰا يُبٰايِعُونَ اللّٰهَ يَدُ اللّٰهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمٰا يَنْكُثُ عَلىٰ نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفىٰ بِمٰا عٰاهَدَ عَلَيْهُ اللّٰهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً ﴿الفتح، 10﴾
به یقین کسانی که با تو بیعت میکنند، جز این نیست که با خدا بیعت میکنند؛ قدرت خدا بالاتر از همه قدرتهاست. پس کسی که پیمان شکند فقط به زیان خود میشکند، و کسی که به پیمانی که با خدا بسته است وفا کند، خدا به زودی پاداشی بزرگ به او میدهد.
نکته 1: در این جلسه میخواهم قدری پیرامون کلمۀ تُعَزِّرُوهُ صحبت کنم. این کلمه در دو آیۀ دیگر از قرآن نیز آمده است. یکی آیه 12 سوره مائده و دیگری آیه 155 سوره اعراف. آیه 12 سوره مائده میفرماید:
وَ لَقَدْ أَخَذَ اللّٰهُ مِيثٰاقَ بَنِي إِسْرٰائِيلَ وَ بَعَثْنٰا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً وَ قٰالَ اللّٰهُ إِنِّي مَعَكُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاٰةَ وَ آتَيْتُمُ الزَّكٰاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِي وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْتُمُ اللّٰهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُكَفِّرَنَّ عَنْكُمْ سَيِّئٰاتِكُمْ وَ لَأُدْخِلَنَّكُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ فَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذٰلِكَ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوٰاءَ السَّبِيلِ ﴿المائدة، 12﴾
خدا از بنی اسرائیل [بر لزوم اطاعت از آیینش و پیروی از موسی] پیمان گرفت، و از میان آنان دوازده سرپرست برانیگختیم [تا هر یک عهدهدار امور قبیلهای از قبایل بنیاسرائیل باشد] ، و خدا به آنان فرمود: یقیناً من با شمایم، اگر نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و به پیامبرانم ایمان آورید و آنان را تقویت و یاری کنید و به خدا وامی نیکو دهید، مسلماً گناهانتان را محو میکنم، و شما را در بهشتهایی که از زیرِ آن نهرها جاری است در میآورم؛ پس هر که از شما بعد از این کافر شود ،یقیناً راه راست را گم کرده است.
در این آیه از تعبیر عَزَّرْتُمُوهُمْ استفاده شده و با توجه به اینکه بعد از ایمان آمده دلالت دارد که چیزی بالاتر از ایمان است.
در تفسیر مجمع البیان در ذیل آیه 12 سوره مائده در مورد این لغت چنین آمده است:
قال أبو عبيدة، التعزير: التوقير، وأنشد: وكم من ماجد لهم كريم * ومن ليث يعزر في الندي أي: يعظم. والعزر: الرد والمنع في قول الفراء، تقول: عزرت فلانا: إذا أدبته وفعلت به ما يردعه عن القبيح، ومنه التعزير في النصرة والتعظيم، لان ذلك يمنع صاحبه ممن أراده بسوء.(مجمع البیان من ج ص 170 و چاپ ديگر،ج3،ص295)
ترجمه: «تعزیر به معنای تعظیم و بزرگ شماردن است. اصل «عزر» به معنای منع کردن است و عزرتُ فلانا یعنی او را ادب کردم و کاری کردم که از امر قبیح نگه داشته شود و از همین ماده تعزیر برای نصرت بکار میرود چرا که با یاری کردن، مانع بدی کردن دیگران به او شدهایم.»
کلمۀ حدّ و تعزیر در جمهوری اسلامی زیاد شنیده میشود و این گونه تعریف شدهاند که گناهانی که مجازات آنها در دین مشخص است به آن مجازاتها حدّ گفته میشود و گناهانی که مجازاتش مشخص نیست و کمتر از حدّ است به آن مجازاتها تعزیر گفته میشود.
حال آیا وقتی گفته میشود پیامبران را تعزیر کنید یعنی آنها باید مجازات شوند؟ مسلما خیر.
پس واژۀ تعزیر بکار میرود ولی معانی متفاوتی دارد. مثلا بنده را دادسراي ويژه اصفهان به 20 ماه حبس تعزیری محکوم کردند. این یعنی من جرمی كه در دین حکم مشخصی داشته باشد، انجام ندادهام. و از مستند مجازات معلوم ميشود من جرم خلاف قانونهاي مصوب كشور هم مرتکب نشده بودم؛ به همین خاطر به مسألۀ پنج ملحقات حد مسكر تحریر الوسیله استناد کرده بودند که مربوط به ارتداد و منكر ضروري دين است،كه توضیح غير صحيح بودن اين استناد را در جای دیگر باید بگویم.
به هر حال باید ببینیم مراد از تعزیر پیامبر(ص) چیست و چگونه باید معنا شود؟
برخی گفتهاند تعزیر دو معنای متضاد دارد که باید ببینیم آیا این حرف صحیح است یا اینکه میتوان گفت این واژه، یک معنا دارد ولی همین یک معنا را میشود به گونهای تفسیر کرد که در هر جایی مصداقي متفاوت از جاي ديگر داشته باشد.
جالب است بدانید که در قرآن هیچکجا حدّ به معنای شلاق زدن و مجازات نیامده است بلکه همهجا به معنای رعایت قانون آمده و 90 درصد آن مربوط به رعایت قانون نسبت به بانوان است.
تعزیر نیز در قرآن سه بار بکار رفته و هر سه مورد در مورد پیامبران است که در سوره مائده مربوط به همۀ پیامبران و دو مورد دیگر به خصوص مربوط به پیامبر اکرم(ص) است.
حال اگر تعزیر به معنای تأدیب باشد این سؤال پیش میآید که مگر پیامبران نیاز به ادب کردن دارند؟
مسلما اینطور نیست. پس تعزیر معنای دیگری دارد که تأدیب از دل آن بیرون میآید. متأسفانه مثل بقیۀ موارد که مطالب را اشتباه میفهمیم یا اشتباه عمل میکنیم لغت تعزیر را هم اشتباه فهمیدهایم.
تعزیر به معنای دفاع از فرد به واسطۀ بزرگ شمردن و یاری کردن اوست. در کتاب التحقیق فی کلمات القرآن الکریم ج8 ص 130آمده: اصل واحد در این ماده دفاع کردن به همراه تقویت است.
بله، ممکن است از کسی دفاع شود ولی تقویت کردن به دنبال آن نباشد مثل اینکه به کسی که در حال زدن دیگری است بگوییم این شخص که زدن ندارد. در این مورد از آن شخصی که در حال کتک خوردن است دفاع کردهایم ولی دفاعمان با توهین همراه است، ولی گاهی دفاع کردن از شخصی با تقویتی همراه است که دیگران جرأت تعرض پیدا نمیکنند. مثل اینکه مسلمانان اجازه نمیدادند آب وضوی پیامبر(ص) بر روی زمین بریزد که مشرکان با دیدن این صحنه جرأت نمیکردند به پیامبر(ص) اهانت کنند.
در سوره اعراف نیز این لغت آمده است. به این آیه توجه کنید:
فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿الأعراف، 157﴾
پس کسانی که به او ایمان آوردند و او را [در برابر دشمنان] حمایت کردند و یاریش دادند و از نوری که بر او نازل شده پیروی نمودند، فقط آنان رستگارانند.
در این آیه تعزیر بین ایمان و نصرت آمده و در آیه مورد بحث در سورۀ فتح تعزیر بین ایمان و توقیر آمده است. پس تعزیر امری بالاتر از ایمان و پایینتر از نصرت و توقیر است.
حال به معنای تعزیر در مجمع البیان برمیگردیم که این کلمه را به ردّ و منع معنا کرده بود. باید توجه داشت که ردّ و منع دو گونه است: گاهی اوقات به روش خشونتآمیز است مثل اینکه پدری فرزندش را دعوا میکند تا آن فرزند کار بدی انجام ندهد. و اما گاهی اوقات منع کردن به این روش است که آنقدر به شخصی احترام میگذاریم که این احترام موجب میشود شخص کار بدی انجام ندهد مثل اینکه در یک جلسه به خاطر اینکه احترام متقابل بین افراد وجود دارد کسی کارهای خلاف عرف نمیکند.
پس منع کردن همیشه با زدن نیست. البته حکومتها به خاطر اینکه سواد درست و حسابی نداشتند منع کردن را با زدن و مجازات کردن، اِعمال کرده و میکنند و مثلا در قضیۀ حجاب برای اینکه بانوان را از بدحجابی منع کنند با زدن و بستن چنین میکنند. و تقريبا حكومتها هزار و چهارصد سال همینگونه عمل كردهاند تا جایی که وقتی گفته میشود «باید منع کرد»، منع كردن با نيروي قهريه و خشونت به خرج دادن و مجازات به ذهن میآید، ولی اینکه با احترام گذاشتن منع صورت گیرد چنین امری به ذهن نمیآمده و نمیآید.
چند شب پيش یکی از دوستانم در این زمینه به من اشکال میکرد و میگفت اینکه میگویی باید احترام بگذاریم و مجرمان را عفو کنیم برای همه فایده ندارد و با عدهای باید محکم برخورد کرد و الا فساد، جامعه را میگیرد. او مثالهایی برایم زد و گفت این موارد را فقط باید با خشونت آرام کرد.
در جواب باید بگویم مردم جامعۀ ما هرچقدر بد باشند و مثلا چاقوکِش و قمه زن باشند ولی مردم زمان پیامبر(ص) به مراتب بدتر از مردم این زمان بودند و اصلا راه درآمدشان کشتن و غارت بود به گونهای که کتابی به نام «ايام العرب» هست که اشاره به غارتهای مردم جاهلیت دارد ولی پیامبر(ص) همین مردم را با احترام گذاشتن و منع کردن با احترام و ادب آدم کرد.
به قول آیت الله جوادی آملی کسانی که پشت در خانۀ پیامبر(ص) میآمدند و پیامبر(ص) را با اسم محمد صدا میزدند پیامبر(ص) با آنها کاری کرد که به تعبیر ایشان با ناخَن به درب خانۀ پیامبر(ص) میزدند.
پس پیامبر(ص) با احترام گذاشتن، مردم را ادب كرد و به مقام آدمیت رساند.
میگویند شخصی در یک روستا دائما دلو چاه را میدزدید. برای جلوگیری از دزدی، او را با احترام آوردند و مسئولیت دلو چاه را به او دادند و به او گفتند مواظب باش که کسی دلو را ندزدد و این کار از دزدی او جلوگیری کرد. باز میگویند شخصی به مسجدی رسید و افسار اسبش را دست کسی داد که اتفاقا دزد بود ولی آن دزد با همین کار دست از دزدی برداشت و گفت تو مرا با این کار امانتدار کردی.
ما فکر میکنیم باید امکانات را از دزدان و مجرمان گرفت و آنها را منع کرد تا کار درست شود ولی اتفاقا بر عکس، تعزیر به این معناست که باید به همه احترام گذاشت تا وجدانشان بيدار شود و خوب شوند. پس اگر احترام گذاشتیم افراد خوب میشوند نه وقتی که کتک زدیم.
در سوره فصلت آمده است:
وَ لاٰ تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَدٰاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ ﴿فصلت، 34﴾
ترجمه: «نیکی و بدی یکسان نیست. [بدی را] با بهترین شیوه دفع کن؛ [با این برخورد متین و نیک] ناگاه کسی که میان تو و او دشمنی است [چنان شود] که گویی دوستی نزدیک و صمیمی است.»
با این توضیحات تا حدودی مشخص میشود که چگونه باید پیامبر(ص) را تعزیر یعنی دفاع و تقویت کنیم.
یکی از راههایش همان است که مسلمانان در صدر اسلام انجام دادند و مثلا در صلح حدیبیه نگذاشتند آب وضوی پیامبر(ص) بر زمین بریزد یا با ایشان بیعت کردند یا وقتی عدهای از مشرکان قصد داشتند با گرفتن ریش پیامبر(ص) به ایشان توهین کنند مسلمانان اجازه ندادند. ما نیز امروزه باید با پاسخ دادن علمی به اتهاماتی که نسبت به پیامبر(ص) مطرح است ایشان را تعزیر يا تكريم کنیم یعنی از ایشان دفاعی کنیم که موجب تقویت اسلام شود.
نکته 2: و اما تُوَقِّرُوهُ در قرآن تنها در همین آیه از سوره فتح آمده است. بله ریشۀ این کلمه که «وقر» است در دیگر آیات آمده است مثل این آیه که میفرماید:
وَ فِي آذٰانِهِمْ وَقْراً ﴿الإسراء، 46﴾
و در گوشهایشان سنگینی مینهیم.
وقر در این آیه به معنای سنگینی گوش است. توقیر نیز به معنای سنگین گرفتن است و تعبیر تُوَقِّرُوهُ یعنی او را دارای سنگینی و ثقل معنوی بدانید.
نکته 3: اگر بر روی تُوَقِّرُوهُ وقف شود و سپس جملۀ وَ تُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً خوانده شود ضمیر در این جمله خود به خود مرجع خود را پیدا میکند چون ما میدانیم که در آیات قرآن همواره گفته شده است که خدا را تسبیح کنید و در اینجا نیز منظور تسبیح خداست.
یک احتمال دیگر این است که لزومی نداشته باشد بر روی تُوَقِّرُوهُ وقف کنیم بلکه باید وَ تُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً را نیز به دنبال جملات قبل خواند و در نتیجه مراد این است که باید پیامبر(ص) را تسبیح کرد یعنی او را در جنبۀ پيامبري بدون عیب و نقص بدانیم.
ما باید بدانیم که کارهای پیامبر(ص) همگی درست بوده است. ممکن است مسلمانان در حین انجام یک کار به پیامبر(ص) ایراد میگرفتند ولی پس از گذشت زمان متوجه میشدند که کار پیامبر(ص) درست بوده است مثل همین صلح حدیبیه که ابتدا به پیامبر(ص) برای این صلح ایراد میگرفتند ولی پس از چند سال مشخص شد که این صلح چه ثمراتی داشته است. به هر حال اگر اين احتمال قبول شد، ولي دو نكته را بايد توجه داشت يكي اينكه مرز خدا و رسول مشخص باشد و دوم اينكه غير او جاي او گذاشته نشود.
نکته 4: دقت شود که در تعبیر إِنَّ الَّذِينَ يُبٰايِعُونَكَ إِنَّمٰا يُبٰايِعُونَ اللّٰهَ بیعت با پیامبر(ص) عین بیعت با خدا معرفی شده نه مثل آن. پس باید در معنای این عبارت دقت کرد. بد نیست مثال دیگری بزنم. در سوره نساء آمده است:
إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوٰالَ الْيَتٰامىٰ ظُلْماً إِنَّمٰا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نٰاراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً ﴿النساء، 10﴾
بی تردید کسانی که اموال یتیمان را به ستم میخورند، فقط در شکم های خود آتش میخورند، و به زودی در آتش فروزان در آیند.
در این تعبیر نیز برخی میگویند خوردن مال یتیم مثل خوردن آتش است در حالی که آیه میگوید عین آن است.
حال در آیۀ مورد بحث بیعت کنندگان با پیامبر(ص) دقیقا بیعتکنندگان با خدا معرفی شدهاند.
نکته 5: بد نیست به مناسبت، قدری پیرامون بیعت صحبت کنیم. این واژه از ریشۀ «بیع» میآید که به معنای فروختن است. به دکاندار نیز بایع میگویند چون جنسهای خود را میفروشد و به کسی که جنس را میخرد مشتری یا خریدار میگویند.
البته امروزه بایع و مشتری مشخص هستند چون در مقابل بايع كه جنس را ميدهد، مشتري است كه پول را ميدهد، ولی در قدیم که معاملات پایاپای بوده بایع و مشتری مشخص نبوده چون جنس در برابر جنس داده میشده است و مثلا کسی گوسفند میداده و برنج میگرفته است.
به نظر بنده مشتری کسی است که عاشق چیزی است و به دنبال بدست آوردن آن است و کسی که اینگونه نیست مشتری نیست بلکه بایع است. بایع اگر چه عاشق جنسش نیست ولی به هر حال جنسش را مجانی نمیدهد.
حال بیع وقتی به باب مفاعله میرود مبایعه میشود یعنی دو طرف فروشنده هستند که یکی از آنها دست بالاتر را دارد ولی اگر دو طرف به صورت مساوی فروشنده باشند به آن تبایع میگویند.
با توجه به این نکات باید بیعت را معنا کرد، يعني باید توجه داشت که بیعت کردن، امری طرفینی است و اینگونه نیست که مردم با پیامبر(ص) بیعت کنند و فقط خودشان وظیفهای داشته و انتظاری از پیامبر(ص) نداشته باشند. خیر، انتظار مردم از پیامبر(ص) این است که ایشان آنان را به سعادت دنيايي و آخرتي برساند. پس اینکه حکومتها میگویند مردم با ما بیعت کردند این بیعت یک طرفی نیست بلکه حکومتها نیز باید از جان و مال و امنیت مردم دفاع کنند و آنان را همراه جهان به پيشرفت برسانند.
پس بیعت طرفینی است مثل خود بیع که کسی مالش را مجانی به دیگری نمیدهد و بلکه در مقابل آن توقع دارد. بنابراین کسی که با حکومت بیعت میکند به این معناست که حاکم هم باید وظیفۀ خود را به درستی انجام دهد.
نکته 6: آیه 10 پیرامون بیعت مردم با پیامبر(ص) در صلح حدیبیه است و در این صلح هرکسی به گونهای بیعت کرد. فردی با پیامبر(ص) بیعت کرد و گفت من با تو بر سر آنچه در ذهنت است بیعت میکنم. گروه دیگر بیعت کردند بر اینکه فرار نکنند. گروه دیگر نیز بر مرگ بیعت کردند یعنی تعهد دادند که بمانند و لو اینکه کشته شوند. البته هر کدام که باشد این بیعت، یک طرفه نبوده است.
نکته 7: دقت کنید که این آیات بعد از صلح حدیبیه نازل شده است و در نتیجه بجای تعبیر «إِنَّ الَّذِينَ يُبٰايِعُونَكَ» باید از تعبیر «إِنَّ الَّذِينَ بَایَعُوکَ» به صورت فعل ماضی استفاده میکرد ولی اینکه از فعل مضارع استفاده کرده برخی گفتهاند به این خاطر است که این بیعت آنقدر مهم بوده که وقتی آیه نازل شده مثل اینکه پیامبر(ص) و مسلمانان را به قبل برگردانده تا آن صحنه جلو آنها حاضر شود تا یادشان به شرائط آن زمان بیاید انگار که همین لحظه در آن صحنه حضور دارند.