بحث جبر و اختیار

بحث جبر و اختیار

برای شنیدن فایل صوتی جلسۀ مربوط به بحث جبر و اختیار وارد لینک زیر شوید:

↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓

لینک جلسۀ مربوط به بحث جبر و اختیار

(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)

متن پیاده شدۀ این جلسه

بحث جبر و اختیار

در این جلسه می‌خواهم با بیان چند قصه و لطیفه مبحثی را مطرح کنم که بحث جبر و اختیار ان‌شاءالله برای همیشه حل شده و سؤالی باقی نماند و از اشتباه‌فهمی نیز جلوگیری شود و خلاصه اینکه لبّ مطلب گفته شود تا همواره مورد توجه قرار گیرد.

بحث را اینگونه آغاز کنم که جهان آفرینش مثل سکه‌ای است که دو رو دارد و این ما هستیم که باید بدانیم از کدام طرف به آن نگاه کنیم. قرآن کریم از هر دو رو به جهان نگاه کرده است. قرآن گاهی از دید خدایی به جهان می‌نگرد و آن را برای ما بیان می‌کند و مثلا می‌گوید جهان به آن گونه‌ای است که خدا می‌خواهد و به سرانجامی می‌رود که خدا خواسته است و اول تا آخرش آن است که در علم خدا بوده و همه چیز همانطوری که خواست خداست اتفاق افتاده و اتفاق خواهد افتاد؛ مثلا خدا تکوینا می‌خواسته آدم خلق شود و هر کدام از انسان‌ها همانگونه که خدا می‌خواهد تصمیم بگیرند. خدا تکوینا ابلیس را نیز خلق کرد و تکوینا می‌خواست که او بر آدم سجده نکند. کسی که این مطالب را همين‌گونه قبول نداشته باشد، جاهل يا مشرک است. مثلا اگر کسی فکر کند خداوند تکوینا می‌خواسته ابلیس سجده کند ولی به خدا رودست زده و سجده نکرده این یعنی برای ابلیس نوعی توان و قدرت قائل شده که خلاف قدرت خدا عمل کند؛ زيرا خدا می‌خواسته ابلیس به آدم سجده کند ولی ابلیس آنقدر قدرت داشته که چنین نکرده است. این تصور صحیح نیست و نباید برای ابلیس در برابر خدا قدرتی تصور کرد.

پس یک روی سکه این است که خداوند آن طوری که می‌خواسته جهان را آفریده و آن را به سمتی که می‌خواهد خواهد برد. این همان توحید افعالی است که مقتضای آن این است که هر چه در علم ازلی خدا بوده باید دقیقا محقق شود و مي‌شود.

در عین حال باید دقت کرد که هیچ‌یک از ما از علم خدا خبر نداریم. نه آدم از علم خدا خبر داشته نه ابلیس و نه هیچ‌کس. حال خداوند دستوراتی به انس و جن داده است که به آن‌ها شرع و قانون گفته می‌شود و ما شرعا باید به آنها علم کنیم. البته ما از لحاظ تکوینی اختیار داریم که به آن دستورات عمل بکنیم یا نکنیم. حال کسی که طبق امر شرعی خدا عمل نکرده گنه‌کار و کسی که عمل کرده مطیع است. پس ابلیس که حاضر به سجده بر آدم نشد چون دستور شرعی خدا را اطاعت نکرده است گنه‌کار است، اگرچه خدا از ازل می‌دانسته که ابلیس اطاعت نمی‌کند و خواست تکوینی خدا بر آن استوار شده است.

پس سناریوی خدا همانطور که بود عمل شد اما ابلیس که از این سناریو اطلاع نداشت بندۀ گنه‌کار به حساب می‌آيد. آدم نیز طبق سناریوی خدا خلق شد و مسجود ملائکه گردید و از آن میوۀ ممنوعه كه نبايد مي‌خورد، خورد. پس آدم یک موجود مختار بوده که مورد دستور خدا قرار گرفته و خلاف آن عمل کرده و گنهكار است و چون علم به علم خدا نداشت از نظر تكويني همان كرد و همان شد كه خدا مي‌خواست.

حال اگر ابلیس و آدم خلاف دستور خدا عمل کردند به این معنا نیست که توانسته‌اند در مقابل خدا بایستند که بگوییم خدا می‌خواست آدم در بهشت بماند ولی ابلیس اجازه نداد. خیر، خدا در عالم تکوین مغلوب هیچ‌کس نمی‌شود.

بله خدا در عالم تشریع دستوراتی می‌دهد و می‌داند که بنده‌اش چه می‌کند ولی بنده، خودش نمی‌داند. پس خدا می‌دانست که آدم و ابلیس هر دو معصیت می‌کنند ولی خود آنها نمی‌دانستند و اگر تخلفی کردند مختار بودند و می‌توانستند تخلف نکنند. همچنین خداوند از ازل می‌دانست که آدم توبه می‌کند، ولی خودش نمی‌دانست و در نتیجه توبه کردنش امر اختیاری بوده و اجر و ثواب دارد.

پس از یک طرف كه ديد خدايي است، جبر محض است و از طرف دیگر كه ديد موجود ممكن غير عالم به علم خداست، اختیار است. از دید خدا و عالم تکوین همه چیز جبر است و کسی نمی‌تواند کوچکترین ضربه‌ای در نظام تکوین به خدا بزند. و اما از دید بندۀ خدا، هر موجود عاقلي مختار است و می‌تواند بین بدی و خوبی انتخاب کند.

و اما آیا بندۀ خدا به آنچه اختیار می‌کند می‌رسد یا نه؟ جواب این است که از جانب خدا مانعی نیست و اگر مانعی هست از سوی امور دنیایی است.

پس در جهان همه اختیار دارند که چیزی را اراده کنند ولی اینکه به مرادشان برسند یا نه بستگی به امور دیگر دارد که خدا جلو هیچ‌یک از آن امور را نمی‌گیرد بلکه ممکن است خود انسان‌ها جلو آن را بگیرد.

بنابراين ما در این جهان باید به دنبال انجام وظیفه باشیم، بايد بدانيم شرع، عقل، اخلاق، وجدان و قانون يا عرف چه ما مي‌گويند آن را انجام دهيم اما نتيجه چه مي‌شود بحث ديگري است.

اگر در محدودۀ آن قوانین حرکت کردیم انسان خوبی هستیم ولی اگر خلاف شرع رفتیم از دید شرع مقصریم و اگر خلاف عرف رفتیم از دید عرف گنه‌کاریم.

پس باید ببینیم عقل و عرف و شرع چه قوانینی مطرح کرده‌اند و طبق آن عمل کنیم و در تزاحمات به قانون تزاحم عمل كنيم، ولی اینکه خدا از ما تکوینا چه می‌خواهد ما نمی‌دانیم و بر فرض هم که بدانیم نباید به آنچه که می‌دانیم و مخفیانه به ما خبر داده‌اند عمل کنیم.

مثلا خدا می‌داند که یک ماه دیگر برای من چه اتفاقی می‌افتد و فرض کنید من نیز از طریقی اطلاع پیدا کردم. در این فرض من نباید برنامه‌های موظف خود را تغییر دهم بلکه باید طبق قوانین عقل، شرع و عرف کارهای خود را پیش ببرم و نباید به خاطر آن علم غیب، زندگی خود را به هم بزنم و خلاف عقل و شرع و عرف عمل کنم تا به آن اتفاقي كه مي‌دانم يك ماه ديگر اتفاق مي‌افتد، برسم. خیر، من باید وظیفۀ خود را از لحاظ شرع و عرف و عقل عمل کنم و تكوين یک ماه دیگر را به خدا واگذار کنم.

همین مطلب را می‌خواهم با چند مثال توضیح دهم:

طبق خبرهایی که به ما رسیده است و بر فرضی که صحت داشته باشد خداوند به پیامبر(ص) خبر داده بوده که امام حسین(ص) شهید می‌شود و خود امام نیز از این خبر آگاهی داشته است. در این فرض امام حسین(ع) نمی‌تواند بگوید من باید به سمت کربلا بروم تا وقتی شمر خواست مرا بکشد آماده باشم تا حرف خدا محقق شود. خیر، ایشان باید ببیند عقل و شرع و عقلاء چه می‌گویند و طبق همان عمل کند. مثلا وقتی فرماندار مدینه او را دعوت کرد عاقلانه این بود که به فرمانداری برود و چند نفر را نیز برای محافظت از خود همراه داشته باشد. سپس عاقلانه این بود که از مدینه به سمت مکه برود. سپس اختیار عقلی این بود که وقتی احتمال ترور در مکه وجود داشت از مکه به سمتی برود که او را دعوت کرده‌اند. سپس وقتی می‌بیند که نمی‌تواند به سمت کوفه برود مشورت می‌کند و راه را به سمت دیگری ادامه می‌دهد.

خلاصه اینکه تمام کارهای امام طبق یک روال عقلی بوده است که بنده در کتاب «زوایای ناپیدای نهضت امام حسین(ع)» مفصلا به شرح آن پرداخته‌ایم.

امام حسین(ع) عاقلانه پیش رفت تا اینکه تکوین و تشریع مثل هم شد. پس کسی نمی‌تواند به امام بگوید باید به سمت کربلا بروی چون خدا می‌خواهد تو را کشته ببیند.

مثال دیگر اینکه در زمان شاه برنامه‌ای در رادیو با نام مسابقۀ بیست سؤالی پخش می‌شد. در این مسابقه مجری چیزی را در نظر می‌گرفت و شرکت‌کنندگان باید با بیست سؤال آن چیز را کشف می‌کردند تا برنده شوند. شرکت‌کننده‌ها می‌پرسیدند آن چیز منقول است یا غیر منقول؟ در این مکان هست یا نیست؟ جامد است یا مایع؟ و این‌گونه اگر به آن چیز می‌رسیدند، برندۀ مسابقه بودند. در يكي از برنامه‌ها یکی از شرکت‌کنندگان این مسابقه با مجری رفیق بود و مجری جواب را به او داد و گفت مواظب باش با همان سؤال اول و دوم جواب را نگویی تا به ما شک نکنند.

جواب بیسکویت بود و قرار شد آن شرکت‌کننده به گونه‌ای سؤال نکند که دیگران متوجه شوند؟

سپس مسابقه شروع شد و او سؤال کرد که یک کویت است؟ دو کویت است؟ سه کویت است؟ و اینگونه می‌خواست به بیست کویت برسد.

وقتی مجری مشاهده کرد که مردم فهمیدند جواب لو رفته به آن شرکت‌کننده گفت می‌خواهم تو را راهنمایی کنم و آن اینکه این چیز را با چایی می‌خورند. او از روی نفهمی خودش گفت: قند است.

او مسابقه را باخت چون روند غیر طبیعی را طی کرد و به او تقلب داده شده بود و او می‌خواست از روشی غیر صحیح به آن نتیجۀ تقلب برسد.

حال اگر خداوند به من و شما تقلب دهد و بگوید یک ماه دیگر چه اتفاقی می‌افتد خود ما برای رسیدن به آن اتفاق، مثل همین شرکت‌کننده، اشتباه خواهیم رفت و کار خراب خواهد شد.

یادمان نرود که ما بنده هستیم و روی این زمین زندگی می‌کنیم و باید با عقل و وجدان و شرع و قانون حرکت کنیم تا کسی به ما ایراد نگیرد. بايد مثل امام حسین(ع) عمل كنيم كه كارهاي عاقلانه، اخلاقي و صحيح بود، ولی اگر کسی بخواهد تقلب کند اتفاق دیگری خواهد افتاد.

پس اینکه برخی نزد عارف می‌روند و از او توقع دارند آیندۀ آنها را بیان کند اشتباه است. ما موظف به وظیفۀ فعلی هستیم و باید آینده را به خدا واگذار کنیم. حتی اگر ما از راه غيبي از آینده خبر داشته باشیم نباید عقل و وجدان و شرع را كنار بگذاريم و طبق آن علم غيب عمل کنیم.

پس دانستن و ندانستن علم خدا برای ما متساوی است و در هر حال ما وظیفۀ شرعی و عقلی و عرفی امروز خود را داریم. پس کسی نگوید ای کاش ابلیس سجده می‌کرد یا ای کاش آدم از آن درخت نمی‌خورد یا ای کاش شمر امام حسین(ع) را نمی‌کشت. خیر، خدا تکوینا می‌خواسته است که چنین اتفاقاتی بیفتد اگرچه مقصران گنه‌کارند.

ما نباید «ای کاش» بگوییم بلکه باید وظیفۀ خود را تشخیص داده و آن را انجام دهیم.

دقت شود که این صحبت‌ها در هر جای قرآن باید مورد توجه باشد که از طرفی خداوند جهان را آنگونه که خواسته پیش برده و پیش می‌برد و از طرف دیگر در این جهان همۀ ما مختاریم و هر چه بخواهیم می‌توانیم اراده کنیم ولی اینکه به آنچه اراده کردیم می‌رسیم یا نه بستگی به امور این جهان دارد نه بستگی به خدا. خدا کسی را منع نکرده و رو دست نمی‌خورد. پس از دید خدا ما مختار محض هستیم و این، امور جهانِ خداست که ما را محدود می‌کند نه خود خدا.

پس این مطالب را در ذهن داشته باشید و در تمام قرآن مدّ نظر قرار دهید.

3 1 رای
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی ترین
تازه‌ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات