سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
برای شنیدن فایل صوتی جلسه نوزدهم تفسیر سوره فتح مربوط به آیه 10 این سوره وارد لینک زیر شوید:
↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓
(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید.)
متن پیاده شدۀ این جلسه
نکات درس تفسیر در تاریخ 02/08/1403
تفسیر آیه 10 سوره فتح
إِنَّ الَّذِينَ يُبٰايِعُونَكَ إِنَّمٰا يُبٰايِعُونَ اللّٰهَ يَدُ اللّٰهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمٰا يَنْكُثُ عَلىٰ نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفىٰ بِمٰا عٰاهَدَ عَلَيْهُ اللّٰهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً ﴿الفتح، 10﴾
به یقین کسانی که با تو بیعت میکنند، جز این نیست که با خدا بیعت میکنند؛ قدرت خدا بالاتر از همه قدرتهاست. پس کسی که پیمان شکند فقط به زیان خود میشکند، و کسی که به پیمانی که با خدا بسته است وفا کند، خدا به زودی پاداشی بزرگ به او میدهد.
نکته 1: تعبیر يُبٰايِعُونَكَ که به صورت فعل مضارع است میتواند اشاره به تمام بیعتهایی داشته باشد که مسلمانان با پیامبر(ص) بستند. پس آیه تنها مربوط به بیعت رضوان نیست اگرچه بیعت رضوان مصداق بارز آن است.
نکته 2: در بحث بیعت رضوان نقل میکنند که پیامبر(ص) دستش را بالا گرفته بود و دیگران دستشان زیر دست پیامبر(ص) بود. اگر جنين باشد، تعبیر يَدُ اللّٰهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ میتواند اشاره به همین مطلب داشته باشد که دست پیامبر(ص) که بالای دست شماست در واقع رقيقۀ دست خداست و دست خدا بالای دست شما قرار دارد. پس رسول الله(ص) رقیقۀ خدا بوده است. نظیر این تعبیر در سوره انفال نیز هست که به این صورت آمده است:
وَ مٰا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لٰكِنَّ اَللّٰهَ رَمىٰ ﴿الأنفال، 17﴾
[ای پیامبر!] هنگامی که به سوی دشمنان تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد.
در اینجا نیز تیر انداختن پیامبر(ص) همان تیر انداختن خدا معرفی شده و پيامبر(ص) رقيقۀ دا دانسته شده است مثل آیۀ مورد بحث که دست پیامبر(ص) همان رقيقۀ دست خدا دانسته شده است.
تفسیر المیزان این مطلب را اینگونه توضیح داده است:
ايـنـكـه فـرمـود (ان الذيـن يبايعونك انما يبايعون الله) در حقيقت مىخواهد بيعت با رسـول خـدا (صـلّى الله عـليـه و آله وسـلّم ) را به منزله بيعت با خدا قلمداد كند، به اين ادعـاء كـه اين همان است، هر اطاعتى كه از رسول خدا (صلّى الله عليه و آله وسلّم ) بكنند در حـقـيقت از خدا كرده اند؛ چون طاعت او طاعت خدا است. آنگاه همين نكته را در جمله (يد الله فوق ايديهم) بيشتر بيان نموده و تأكيد كرده مى فرمايد: دست او دست خدا است. همچنان كه در آیه (و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمى) نيز دست او را دست خدا خوانده است.
و در اينكه كارها و خصائص رسول خدا (صلّى الله عليه و آله وسلّم ) كار خدا و شاءن خدا است، آيات بسيارى در قرآن عزیز آمـده، مـانـند آيه (من يطع الرسول فقد اطاع الله)(نساء/80) و آیه (فانهم لا يكذبونك و لكن الظالمين بايات الله يجحدون) (انعام/33) و آيه (ليس لك من الامر شىء.)(آل عمران 128)
نکته 3: نکث در عبارت فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمٰا يَنْكُثُ عَلىٰ نَفْسِهِ به معنای پیمانشکنی است. نکث همان معنای نقض را دارد ولی برای بحث پیمانشکنی بیشتر از لغت نکث استفاده میشود.
نکته 4: طبق تعبیر فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمٰا يَنْكُثُ عَلىٰ نَفْسِهِ کسی که نقض عهد میکند ضررش به خودش برمیگردد. در اینجا بحث فلسفی مهمی مطرح است که بد نیست به آن اشاره شود:
معلوم است که در این دنیا هر كسي از ما هر کاری که انجام میدهیم برای رسیدن به یک منفعت است. حتی در مواردی که در راه خدا مالمان را میدهیم برای رسیدن به بهشت است یا ممکن است کسی مالی را بدهد تا اسمش باقی بماند. پس هر انسان عاقلی کاری که میکند برای رسیدن به نفع است.
حال سؤالی مطرح است که آیا کارهای خدا نیز همینگونه است یعنی برای رسیدن به منفعت است؟ باید توجه داشت که کار خدا برای این نیست که به او نفعی برسد چرا که اگر چنین بگوییم خدا را ناقص تصور کردهایم انگار که به آن نفع نیاز دارد. حتی جود و بخشش خدا به بندگان برای این نیست که به او جواد يا بخشنده بگوييم؛ خدا نیازمند تعریف و تمجید بندگان نيست. کاری که بندگان نسبت به خدا انجام میدهند و مثلا از او تعریف و تمجید میکنند هیچ نفعی به خدا نمیرساند.
بر عکسش نیز همینگونه است. مثلا قرار نیست کار ما موجب ضرر خدا باشد. اگر خدا ضربهپذیر باشد اصلا خدا نیست. حال که خدا نفع و ضرری از کارهای ما و کارهای خودش ندارد پس آیا کارهایش لغو است؟ این نیز اشتباه است. پس اینکه بگوییم نفع کارهای خدا به خودش میرسد درست نیست و اینکه بگوییم کارهای خدا اصلا نفعی ندارد شبهۀ لغو بودن پیش میآید.
در اینجاست که باید گفته شود این صحبتها كه نفع هر كاري بابد به كنندۀ كار برسد مربوط به عالم ممکنات است یعنی در مورد غیر خداست. ممکن الوجود ناقص است و به همین خاطر کارهایش برای رسیدن به نفع به خودش یا دوری از ضرر به خودش است. پس این قاعده که کارها برای رسیدن به منفعت است مربوط به ممکنات است.
این بیان، بیان فلاسفه بود. عرفاء نیز بیان دیگری دارند و میگویند ما فقیر هستیم و کارهای فقیر برای رسیدن به غناست.
متکلمان نیز میگویند ما حادث هستیم نه قدیم و در نتیجه در حال تغییر و تغیّریم و برای اینکه نابود نشویم کارهایی میکنیم تا به منفعت برسیم.
هر بیانی که باشد میفهمیم که این قوانین مربوط به خدا نیست چون خدا محتاج يا ممکن الوجود يا حادث نیست.
اصلا بسیاری از قوانینی که ما داریم مربوط به عالم امکان است و اگر از عالم امکان بالا رویم و به عالم وجوب و غنا و ضرورت برسیم اصلا این قوانین وجود ندارد مثلا اینکه گفته شده هر موجودی نیازمند علت است این قانون مربوط به موجودات ممکن است چون این ممکنات هستند که چون از خودشان وجودي ندارند، نیازمند علت ايجادگر میباشند اما این قانون در مورد خدا كه وجودش ضروري است و بايد باشد، صادق نیست. خدا اصلا جزو ممکنات نیست بلکه ضروری الوجود است و در نتیجه نیازمند علت نمیباشد.
مثال ديگر: برخی به جهان خدا اشکالی میکنند و میگویند اگر یک کارخانه 20 درصد ضایعات داشته باشد این یک نکتۀ منفی برای آن کارخانه است. حال در عالم هستی که مثل یک کارخانه است ضایعات بیشتري دارد مثلا صدها هزار نفر خلق میشود و یکی از آنها پیامبر میشود. در قرآن نیز معمولا نسبت به اکثریت دید منفی وجود دارد. پس کارخانۀ تولید انسان توسط خدا ضایعات فراوانی دارد. چرا خدا این کارخانه را به گونهای خلق نکرده که تولیداتش بهتر باشد؟ پس مثل اینکه اشکال از خلقت خداست و ضایعات خلقت بسیار زیاد است.
برخی از شیعیان میگویند همۀ جهان برای پیامبر(ص) و ائمه خلق شده است. حال اگر اینگونه است پس ضایعات خلقت بسیار زیاد است و از بين صدها ميليارد انسان تنها تعداد انگشتشماري وبند و این اشکالی به خداست.
به هر حال این اشکال جوانان امروز است ولی جواب این سؤال همان است که گفتیم و آن اینکه ضایعات زیاد یک کارخانه که یک نکتۀ منفی است مربوط به عالم ممکنات است. ما ممکنات چون فقیر هستیم باید کاری که میکنیم ثمرهاش بیشتر از ضایعاتش باشد و الا اگر چنین نباشد و کار ما به اصطلاح به صرفه نباشد یا ثمرهای برای ما نداشته باشد آن را انجام نمیدهیم چون ما فقیر هستیم و برای جبران فقر مجبوریم کاری بکنیم که از آن نفع ببریم. اما این حرفها در مورد خدا صادق نیست چون خدا غنی بالذات است و نیازی به نفع ندارد. پس اگر خدا برای خلقت انسان میلیاردها اسپرم ایجاد میکند که یکی از آنها به ثمر مینشیند و بقیه از بین میرود کسی ایراد نگیرد که خدا با این کار ضرر کرده است چون ضایعاتش بیشتر بوده است.
این حرف صحیح نیست چون ضایعات در مورد ما ممکنات معنا میدهد که باید درآمدها از هزینهها بیشتر باشد ولی در مورد موجودی که غنی بالذات است معنا ندارد.
پاسخ ديگگر به فراواني ضايعات كارخانۀ انسانسازي خدا اين است که ما علاوه بر اینکه موجودی ممکن هستیم ضایعات کارخانههای ما با طبیعت ناسازگار است و موجب ایجاد گرفتاری است ولی ضایعات کارهای خدا اگرچه از دید ما بِلا استفاده و ضايعات است ولی از دید خدا همگی به طبیعت بازمیگردد و تبدیل به چیز دیگری میشود. جهان خدا جهان تبدیل و تبدّل است و تعبیر ضایعات نسبت به خلقت خدا معنا ندارد. جهان خدا به گونهای است که آن چه لازم است ایجاد میشود و بقیه به طبیعت برمیگردد.
پس در کارهای ما كه ممكن هستيم نفع به فاعل میرسد ولی در مورد خدا اینگونه نیست و نفع کارهای خدا به خودش که فاعل است نمیرسد بلکه به همان کار میرسد.
به بحث برگردیم. با این صحبتها میخواستم بگویم اگر با خدا پیمانشکنی کردیم هیچ ضرری برای خدا ندارد. ما هر نوع پیمان شکنی انجام دهیم ضررش متوجه خودمان است چه آن پیمان مربوط به پیمان با خدا باشد یا با مردم یا با خودمان.
نکته 5: عواقب پیمان شکنی بسیار بد است و حتی مشرکان نیز وفای به عهد را قبول داشتند چرا که ضرر پیمان شکستن را مشاهده میکردند.
در نامه 53 نهج البلاغه آمده است:
فَإِنَّهُ لَيْسَ مِنْ فَرَائِضِ اللهِ شَيْءٌ النَّاسُ أَشَدُّ عَلَيْهِ اجْتِمَاعاً، مَعَ تَفَرُّقِ أَهْوَائِهِمْ وَتَشَتُّتِ آرَائِهِمْ، مِنْ تَعْظِيمِ الْوَفَاءِ بِالْعُهُودِ. وَقَدْ لَزِمَ ذَلِکَ الْمُشْرِکُونَ فِيمَا بَيْنَهُمْ دُونَ الْمُسْلِمِينَ لِمَا اسْتَوْبَلُوا مِنْ عَوَاقِبِ الْغَدْرِ؛ فَلاَ تَغْدِرَنَّ بِذِمَّتِکَ، وَلاَ تَخِيسَنَّ بِعَهْدِکَ،
ترجمه: «مردم بر چيزى از واجبات الهى چون بزرگ شمردن وفاى به پيمان- با همۀ هواهاى گوناگون و اختلاف آرايى كه دارند- اتفاق ندارند. مشركين هم علاوه بر مسلمين وفاى بر عهد را بر خود لازم مى دانستند، چرا كه عواقب زشت پيمان شكنى را آزموده بودند. پس در آنچه به عهده گرفتهاى خيانت نورز، و پيمان خود را مشكن.»
متأسفانه در جامعۀ ما چون بارها پیمان شکنی شده است افراد حتی نمیتوانند به یکدیگر قرض دهند. البته این کارها از دولتها شروع شده چرا که آنها پایۀ پیمانشکنی را گذاشتهاند و مثلا وعدههایی میدهند ولی خلاف آن عمل میکنند.
پس وقتی پیمانها وفا نشد تولید نیز میخوابد و هرکسی مواظب است که با روشهایی مال و ارزش مالش را حفظ کند و مالها در صندوقچهها ذخيره ميشود و در راه توليد به كارگرفته نميشود، این میشود يكي از ضررهای پیمان شکنی که در جامعۀ ما کاملا مشهود است.
حال گاهی اوقات ضرر پیمان شکنی به جامعه میرسد که گفته شد و همه كم و بيش ميدانيم ولی در عبارت فَإِنَّمٰا يَنْكُثُ عَلىٰ نَفْسِهِ به ضرر فرد اشاره دارد و میگوید پیمان شکنی هر فرد به ضرر خودش تمام میشود. ضرر پیمانشکنی جمعی مشخص است و در اینجا از ضرر پیمانشکنی فردی صحبت به میان آمده است.
یادمان نرود که صلح حدیبیه با اینکه ظاهر بدی داشت ولی نتایج فوق العادهای به همراهش بود و بیشتر از سالهای قبلی که پیامبر(ص) در مدینه بود اثر گذاشت. پس اینکه کسی نفع شخصی خود را بگیرد و بخواهد پیمان صلح حدیبیه را بشکند اصلا درست نبوده و کاملا به ضررش بوده است حتی اگر آن را نفهمد.
در مجموع باید یاد بگیریم هرگونه قولی دادیم به آن عمل کنیم.
نکته 6: در تعبیر وَ مَنْ أَوْفىٰ بِمٰا عٰاهَدَ عَلَيْهُ اللّٰهَ تنها حفص از عاصم است که «علیهُ» را به ضم خوانده است و بقیۀ قاریان «علیهِ» خواندهاند که اتفاقا درستتر است. جالب است که شاگرد دیگر عاصم نیز «علیهِ» خوانده و معلوم نیست چرا حفص، «علیهُ» قرائت کرده است.
نکته 7: در عبارت وَ مَنْ أَوْفىٰ بِمٰا عٰاهَدَ عَلَيْهُ اللّٰهَ طبق نظم طبیعی، «الله» باید مقدم بر «علیه» میشد به این صورت که: وَ مَنْ أَوْفىٰ بِمٰا عٰاهَدَ اللهَ عَلَيْه پس باید بررسی کرد که چرا الله در این جمله مؤخر شده است؟ ان شاء الله در جلسۀ آینده در اینباره سخن خواهیم گفت.