سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
برای شنیدن فایل صوتی جلسه هفتاد و یکم شرح دعای ابوحمزه وارد لینک زیر شوید:
↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓
(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)
متن پیاده شدۀ این جلسه
جلسه هفتاد و یکم شرح دعای ابوحمزه
با توجه به مطالب جلسۀ گذشته بد نیست قدری در مورد بهشت سخن بگوییم تا متوجه شویم نمیتوانیم حقیقت بهشت را درک کنیم.
باید توجه داشت که ما تا زمانی که در این دنیا هستیم نمیتوانیم از دنیای دیگر با خبر شویم. حتی ما در این دینا از گوشۀ دیگر همین دنیا که در آن نیستیم خبر نداریم. مثلا اگر من بخواهم در مورد لبنان و حد فاصلش با اسرائیل صحبت کنم ممکن است برای شما قابل درک نباشد که مگر ممکن است بین این دو، هیچ خط مرزی وجود نداشته باشد؟ یا معمولا ما هر چه آبشار دیدهایم از بالای کوه سرازیر بوده است. حال اگر به ما بگویند آبشار نیاگارا خودش یک دریاست که پایین میریزد این برای ما قابل درک نیست. مثال دیگر جنین در شکم مادر است که اگر برای او دنیا را وصف کنند اصلا نمیتواند تصور کند.
پس مادامی که چیزی ندیدهایم درکش برای ما سخت است. حال دنیا نسبت به آخرت همینگونه است. فلاسفه میگویند مثل یک سنگ ریز در یک بیابان است. به همین خاطر هرچقدر بهشت برای ما توضیح داده شود نمیفهمیم و مثلا وقتی گفته میشود در بهشت میوه دارد ما تنها به اندازۀ میوههای دنیا میتوانیم درک کنیم.
بنابراین جملات قرآن و ادعیه میخواهد ما را به بهشت تشویق کند نه اینکه حقیقت مطلب را به ما بفهماند.
فرض کنید برای بچهای که کوچک است و به بستنی علاقه دارد بخواهند لذت ازواج و نکاح را وصف کنند. به او میگویند به اندازه هزار بستنی لذت دارد. آیا با این وصف میتوان حقیقت مطلب را به او فهماند؟ مسلما خیر ولی به هر حال وقتی کسی اصلا نمیتواند چیزی را درک کند چارهای نیست که به اندازۀ فهم خودش برایش مَثَل زده شود. لذت بستنی و لذت نکاح دو سنخ هستند ولی برای تقریب به ذهن چارهای نیست که به یکدیگر تشبیه شوند.
حال سنخ و نوع لذتهای آخرتی با لذتهای دنیوی فرق دارد. دنیا جهان مرده است و آخرت دار زندگی است و امور جهان زنده با امور جهان مرده یکی نیست و به همین خاطر است که در مورد نعمتهای بهشتی سؤالاتی برای ما پیش میآید مثلا وقتی در قرآن از نهر عسل یا شیر سخن گفته شده ممکن است کسی بگوید نهر عسل و شیر به چه درد میخورد و مگر هریک از ما چقدر عسل میخورد؟ که البته چه بسا بتوان گفت نهر عسل به فراوانی آن اشاره دارد نه اینکه در آن شنا کنیم. الله اعلم.
پس آن جهان اصلا از لحاظ بزرگی و تنوع برای ما قابل تصور نیست و تشبیهات قرآن میخواهد به ما بگوید چیزهای کوچک دنیا شما را نفریبد و مثلا دزدی نکن تا در آخرت دهها برابر به تو داده شود یا به دنبال فحشاء نرو تا در بهشت خدا به تو حور العین دهد.
اینکه اولیای الهی دنیا را به خاطر آخرت رها میکنند همین را به ما یاد میدهد که فریب دنیا را نخوریم. حضرت علی(ع) در حکمت 456 میفرماید:
أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا؟ إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ، فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا.
ترجمه: «آيا آزاده اى نيست كه اين ته مانده غذاى در دهن مانده را براى آنان كه در خور آن هستند، بيفكند. هر آينه نفسهاى شما را بهايى جز بهشت نيست، پس خود را جز به آن بها مفروشيد.»
«لماظة» باقیماندۀ غذا در دهان است و مواهب دنیا در این حکمت نهج البلاغه تشبیه به چنین چیزی شده است. با این توضیحات باید بفهمیم که آخرت و بهشت واقعا خوب است که اولیای الهی برای رسیدن به آن تلاش میکنند و دنیا را به پشت میاندازند.
اصلا شاید نعمتهای بیان شده در قرآن در مورد بهشت جسمانی نباشد و مثلا وقتی قرآن گفته است بهشتیان رو به روی هم نشستهاند چه بسا مراد این است که از لحاظ فکری کاملا با یکدیگر هماهنگ هستند.
إِلٰهِى وَسَيِّدِى وَعِزَّتِكَ وَجَلالِكَ لَئِنْ طالَبْتَنِى بِذُنُوبِى لَأُطالِبَنَّكَ بِعَفْوِكَ،
ترجمه: «خدایا؛ ای آقای من، به توانمندی و بزرگیات سوگند، اگر مرا به گناهانم پیجویی کنی، من تو را به عفوت پیجویی میکنم»
وقتی در این جمله به عزت و جلال خدا سوگند خورده شده است پس حتما مطلب مهمی در میان است. عزت به معنای نفوذ ناپذیری است و اگر به خدا عزیز گفته میشود به این معناست که کسی نمیتواند در خدا نفوذ کرده و از طریق پارتی بازی نظر او را عوض کند. و اما جلال به نفی صفات نقص از خدا گفته میشود. پس جلال بودن خدا به این معناست که خدا نقصی ندارد.
و اما جملهای که در اینجا بیان شده است بسیار عاشقانه است و به همین خاطر ممکن است ما نفهمیم. در این جمله خدا بدون «یا» صدا زده شده است که اوج نزدیکی را میرساند و همچنین بحث عاشقانهای مطرح شده است انگار که آنقدر به خدا نزدیک شدهایم که به او میگوییم اگر تو مرا به گناهانم مطالبه کنی من تو را به عفوت مطالبه میکنم.
وَلَئِنْ طالَبْتَنِى بِلُؤْمِى لَأُطالِبَنَّكَ بِكَرَمِكَ،
ترجمه: «و اگر مرا به پستیام تعقیب نمایی، من تو را به بذل توجّهت تعقیب میکنم»
در این جمله به خدا میگوییم خدایا تو آنقدر به من توجه کردهای که موجب شده من دستم برای برخی کارها باز باشد.
وَلَئِنْ أَدْخَلْتَنِى النَّارَ لَأُخْبِرَنَّ أَهْلَ النَّارِ بِحُبِّى لَكَ .
ترجمه: «و اگر به دوزخم دراندازی اهل دوزخ را به محبتم به تو آگاه میسازم.»
به هر حال این جملات، نوعی معاشقه است که ما نمیفهمیم و به قول معروف: «رو مجرد شو مجرد را ببین»
إِلٰهِى وَسَيِّدِى إِنْ كُنْتَ لَاتَغْفِرُ إِلّا لِأَوْلِيائِكَ وَأَهْلِ طاعَتِكَ فَإِلىٰ مَنْ يَفْزَعُ الْمُذْنِبُونَ؟ وَإِنْ كُنْتَ لَاتُكْرِمُ إِلّا أَهْلَ الْوَفاءِ بِكَ فَبِمَنْ يَسْتَغِيثُ الْمُسِيئُونَ؟
ترجمه: «معبودم و آقایم، اگر جز اولیا و اهل طاعتت را نیامرزی، پس گنهکاران به چه کسی پناه برند و اگر جز اهل وفا را گرامی نداری، پس بدکاران از چه کسی فریادرسی خواهند؟»
در این جملات انگار که از خدا طلبکاریم و لطف حق را به جوش میآوریم همانطور که شاعر گفته است:
تا نگرید کودک حلوا فروش بحر رحمت در نمیآید به جوش
(مثنوی معنوی – دفتر دوم – بخش 11)
در اینجا به خدا میگوییم: اگر تو فقط به فریاد خوبان برسی و به آنها توجه کنی پس بدان کجا بروند.
إِلٰهِى إِنْ أَدْخَلْتَنِى النَّارَ فَفِى ذٰلِكَ سُرُورُ عَدُوِّكَ، وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِى الْجَنَّةَ فَفِى ذٰلِكَ سُرُورُ نَبِيِّكَ، وَأَنَا وَاللّٰهِ أَعْلَمُ أَنَّ سُرُورَ نَبِيِّكَ أَحَبُّ إِلَيْكَ مِنْ سُرُورِ عَدُوِّكَ؛
ترجمه: «خدایا اگر مرا وارد دوزخ کنی این موجب خرسندی دشمن توست و اگر مرا به بهشت وارد نمایی، این سبب خوشحالی پیامبر توست و من به خدا سوگند این را میدانم که دلشادی پیامبرت نزد تو، از خرسندی دشمنت محبوبتر است؛»
از حاج آقا رحیم ارباب نقل میکنند که گفته است امام سجاد(ع) با این جملات خدا را در سکوری (سه گوشۀ دیوار) گیر انداخته است و ما حصل این دعا این است که تو مرا به جهنم نمیبری.
البته این جملات را درحالت عادی نمیتوان گفت بلکه مربوط به مرحلۀ معاشقه است.