سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
برای شنیدن فایل صوتی جلسه دوم شرح خطبه چهارم نهج البلاغه وارد لینک زیر شوید:
↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓
(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)
متن پیاده شدۀ این جلسه
نکات درس نهج البلاغه در تاریخ 09/08/1403
شرح خطبه چهارم نهج البلاغه
یکی از جنگهای صدر اسلام که قرآن از آن به عنوان بینه و معجزه یاد کرده جنگ بدر است. در این جنگ مسلمانان تعداد اندکی بودند و اصلا به قصد جنگ نرفته بودند و محیط آن جنگ نیز از لحاظ جغرافیایی برای مسلمانان خوب نبود و دشمن، موقعیت مکانی بهتری داشت و خلاصه همه چیز به نفع مشرکان بود ولی خدا مسلمانان را پیروز کرد. در مورد این جنگ در قرآن آمده است:
لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيىٰ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ إِنَّ اللّٰهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿الأنفال، 42﴾
تا هر که هلاک میشود از روی دلیلی روشن هلاک شود، وهر که زندگی میکند ازروی برهانی آشکار زندگی کند؛ و یقیناً خدا شنوا و داناست.
بعد از جنگ، پیامبر(ص) با مردگان مشرکان حرف زد و وقتی از ایشان سؤال شد که چرا با مردگان حرف میزنی فرمود شما شنواتر از آنها نیستید. در صحیح بخاری آمده است: پیامبر با مردگان از کفار در جنگ بدر صحبت کرد و گفت آیا آنچه خدا وعده داده بود را یافتید؟ در اینجا بود که عمر از ایشان پرسید: آیا با جسمهائی صحبت میکنی که روح ندارند؟ بعد پیامبر جواب داد : ما أنتم بأسمع لما أقول منهم یعنی شما از چیزهائی که من به آنها می گویم شنواتر نیستید.(تفسیر ابن کثیر، ذیل آیه 79 سوره اعراف)
پس جنگ بدر از لحاظ ویژگیها و علامتها و نشانههایی که داشته واقعا خاص بوده است. حال به نظر ميرسد جنگ جمل نیز نظیر جنگ بدر بود که در آن نیز علامتهای متعددی بر حقانیت حضرت علی(ع) وجود داشت. البته جنگ بدر برای تنزیل قرآن و جنگ جمل برای تأویل قرآن بود.
وَ بَصَّرَنيكُمْ صِدْقُ النِّيَّةِ.
ترجمه: «و صدق نیت من، حقیقت حال شما را به من نشان داد.»
توضیح دادیم که برخی میخواهند این جمله را به چشم برزخی معنا کنند. بنده بدون تکذیب این نظریه چنین میفهمم که برخی مثل حضرت علی(ع) دنیا طلب نیستند تا جایی که مقام را به زور به آنها میدهند. برخی دیگر مقام طلب هستند که خود این گروه دو دستهاند: گروهی صراحتا نشان میدهند که مقام طلبند ولی برخی دیگر زرنگ هستند و پشت پرده قرار میگیرند و نیروهای خود را به صورت ناشناس بین مردم میفرستند تا تبلیغ آنها را بکنند.
حال آن کسی که واقعا مقام طلب نیست مقام طلبان را از کارهایشان میشناسد مثل همینجا که حضرت علی(ع) از کارهای طلحه و زبیر به مقامطلبی آنها پی میبرد. بد نیست در اینجا قصهای بگویم تا مطلب بهتر جا بیفتد.
«مرحوم آیت الله ایزدی امام جمعۀ اسبق نجف آباد از قول سید علی آیت نجف آبادی جدّ مادر من نقل میکرد که یک تاجر اصفهانی طلبهها را از جمله آقای آیت را برای افطاری دعوت کرده بود. صاحب خانه گفته بود صبر کنید تا امام جماعت مسجد محل نیز بیاید. او نیز نماز جماعت را در ماه رمضان طول داده بود ولی برای او صبر کردند تا بالاخره آمد. وقتی آمد با آدابی شروع به غذا خوردن کرد و پس از دو سه لقمه خوردن، سریع دست کشید و عقب آمد و دیگران نیز مجبور شدند به احترام او عقب بنشینند. مرحوم آیت مشاهده کرده بود این آقا با این هیکل و گردن کلفت با این کارهایی که میکند نوعی ریاکاری در کارش هست و میخواهد خود را زاهد نشان دهد و همانجا برای طلبهها قصهای گفت که یکی از شاهان به اصفهان آمده بود و او را به دیدار زاهدی برده بودند که در واقع زاهد نما بود. در آن جلسه قدری نان خشک گذاشتند و شاه قصد کرد که برای تبرک یک تکه از آن نان را بخورد ولی آنقدر سفت بود که نتوانست آن را بجود. او دائما به آن زاهد نگاه میکرد. زاهد گفت: قبلۀ عالَم چه چیزی در وجود من دیده که اینقدر به من نگاه میکنید. شاه گفت این نانها به این خشکی با این گردن به این کلفتی سازگار نیست.»
پس برخی زاهد نیستند ولی به دیگران پول میدهند تا برای آنها تبلیغ زهد کنند. حال در اینجا حضرت علی(ع) میفرماید: من مقام طلب نبودم و صدق نیت داشتم و به همین خاطر فهمیدم که شما چکارهاید.
اَقَمْتُ لَكُمْ عَلى سَنَنِ الْحَقِّ فى جَوادِّ الْمَضَلَّةِ،
ترجمه: «در کنار مسیر گمراه کننده ایستادم تا شما را به راه حق آرم،»
پس حضرت در کنار راههای گمراه كننده ایستاده تا به مردم بگوید نباید فلان راه را بروید. البته اگر راهها را مادي بگيريم با توجه به اینکه حضرت خودش نمیتواند در کنار هر راهی ایستاده باشد طبیعتا بر سر برخی راهها تابلو زده است و شاید به همین خاطر باشد که مرحوم آیت الله منتظری این جمله را اینگونه ترجمه کرده است:
«برای هدایت شما بر سر راه حق در جادههای گمراهی ایستادم یا نشانههایی را بر پا داشتم.»
البته میتوان چنین گفت که حضرت کاری کرده که هرکس به آن کار نگاه کند بفهمد در هر جایی چکار کند. به عبارت واضحتر حضرت یک کار کرده ولی آنقدر درس آموز است که برای همه و در هر جایی درس زندگی است.
بد نیست مثالی از پیامبر(ص) بزنم:
در مورد پیامبر(ص) و زنهای ایشان در سوره تحریم مطالبی آمده است و مشخص است که برخی از زنان پیامبر(ص) ایشان را اذیت میکردند و نقشههایی بر علیه او میکشیدند و پیامبر(ص) میفهمید که آنها اذیت میکنند ولی به گونهای رفتار میکرد که آنها خودشان شرمنده شده و دیگران نیز میفهمیدند که کار با محبت پیش میرود.
حتی طبق نقل تفسیر علی بن ابراهیم دو نفر از زنان پیامبر(ص) با کمک پدرانشان نقشۀ سم دادن ایشان را کشیدند ولی پیامبر(ص) با آنها مدارا کرد و فقط قسمتی از ماجرا را به آنها گفت تا بفهمند او در جریان است و از قسمتی گذشت کرد و طبق آیۀ 3 سوره تحریم گفت خدای علیم و خبیر به من خبر داده است.
حتی پیامبر(ص) کاری نکرد که بین خود زنان نزاع شود. همچنین وقتی طبق آیه اول سوره تحریم به پیامبر(ص) گفتند دهانت بوي بد میدهد ایشان میتوانستند با نشان دادن به دیگران ثابت کند که دهانش بو نمیدهد ولی چنین نکرد. و به نظر ميرسد زنان پیامبر(ص) مطمئن بودند که ایشان آبروی آنها را نمیبرد.
خود این رفتارها علامت است که اگر کسی میخواهد بر مردم حاکم باشد راهش بزرگواری و رعایت قانون «شتر دیدی ندیدی» است ولی برخی از ما شتر که هیچ بلکه سعی میکنیم سر سوزن را هم ببینیم.
کسی میتواند درست حکومت کند که اگر حتي اشتباهی به بزرگی شتر دید را نادیده بگیرد مثل پیامبر(ص) که به او اُذُن میگفتند. در سوره توبه آمده است:
وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّٰهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللّٰهِ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِيمٌ ﴿التوبة، 61﴾
و از منافقان کسانی هستند که همواره پیامبر را آزار میدهند، و میگویند: شخص زود باور و نسبت به سخن این و آن سراپا گوش است. بگو: او در جهت مصلحت شما سراپا گوش و زود باور خوبی است، به خدا ایمان دارد و به نفع مؤمنان اعتماد میورزد، و برای کسانی از شما که ایمان آوردهاند، رحمت است، و برای آنانکه همواره پیامبر خدا را آزار میدهند، عذابی دردناک است.
بله پیامبر(ص) خیلی زود عذر دیگران را میپذیرفته است.
خلاصه اینکه این یک علامت بود. در مورد حضرت علی(ع) نیز همینگونه است اگرچه داستانهای زمان ایشان کمتر برای ما نقل شده است.
پس حضرت علی(ع) کارهایی کرده که حق را از باطل مشخص کند. مثلا در بازار راه میرفته و به مردم میگفته که انصاف را رعایت کنید و تقلب نکنید. همچنین حمالان را کمک میکرد و گمشدگان را راهنمایی مینمود.(فضائل الصحابه لابن حنبل، ج2،ص621، ح1064)
حضرت با این کارها نشان میداد که نباید پست و مقام موجب شود که مسؤلان در بین مردم نباشند. مسئول نباید متکبر باشد که مردم به او دسترسی نداشته باشند.
پس حضرت یک کار کرده ولی همین یک کار خیلی چیز نشان میدهد. بنابراین حضرت اقامۀ علامت کرده که راه گم نشود و همۀ مسؤلان راه حق را براي خود بيابند.
حَيْثُ تَلْتَقُونَ وَلادَليلَ،
ترجمه: «آن زمان که با هم ملاقات میکنید و راهنما ندارید»
پس کارها و روش حضرت همه جا وجود داشت و افراد میتوانستند از آن برای پیدا کردن حق از باطل استفاده کنند.
به عنوان مثال هنگام جنگ جمل حضرت از اهل کوفه خواست که بیایید و قضاوت کنید که چه کسی بر حق و چه کسی بر باطل است و به آنها گفت: اگر حق با من است از من دفاع کنید و اگر حق با آنهاست از آنها دفاع کنید.
در نامه 57 نهج البلاغه چنین است:
(نامه به مردم كوفه در سال 36 هجرى هنگام حركت از مدينه به سوى بصره) پس از ياد خدا و درود. من از جايگاه خود، مدينه بيرون آمدم، يا ستمكارم يا ستم ديده، يا سركشى كردم يا از فرمانم سرباز زدند. همانا من خدا را به ياد كسى مىآورم كه اين نامه به دست او رسد، تا به سوى من كوچ كند: اگر مرا نيكوكار يافت يارى كند، و اگر گناهكار بودم مرا به حق بازگرداند. (نامه 57)
جالب است که حضرت در اینجا نمیگوید من حقم و آنها بر باطل. سپس بعدا که مشخص شد حق با حضرت علی(ع) است ایشان هر کاری که توانست کرد تا جنگ رخ ندهد و بسیار سخنرانی و نصیحتگری کرد ولی طرف مقابل جنگ را شروع کرد و چندین نفر از سپاه حضرت را کشتند تا اینکه ایشان مجبور شد جنگ را شروع کند.
اگر جنگ جمل با دقت مورد بررسی قرار گیرد حضرت در آنجا راههای مختلفی که دلالت بر جدایی حق از باطل باشد را نشان داده است.
وَ تَحْتَفِرُونَ وَلاتُميهُونَ.
ترجمه: «و برای رسیدن به آب هدایت چاه میکنید و به آب نمیرسید.»
افرادی در کشور ما بودند که ادعا داشتند خیلی کار میکردند ولی واقعا چه نتیجهای داشت؟ کار زیاد مهم نیست بلکه کار دقيق علمي و سنجيدۀ خوب مهم است.
در مَثَل حضرت با حفر یک چاه به آب میرسید و همینگونه مردم را به راه هدایت میرساند. چه بسا یک گذشت و عفو پیامبر(ص) موجب هدایت کثیری از مردم میشد. از همینجا میفهمیم که ایشان میدانست چه باید بکند و از چه طریقی مردم را هدایت کند بر خلاف برخی افراد که نمیدانند و حتی از راههای متعدد نیز نمیتوانند مردم را هدایت کنند.
میگویند دستگاهی خراب شد و خیلی از افراد نتوانستند آن را تعمیر کنند. فردی آمد و با یک چکش آن را درست کرد و 50 دلار مزد خواست. وقتی گفتند چقدر گران میگیری او گفت یک دلارش برای چکش زدن بود و 49 دلارش برای اینکه دانستم کجا باید چکش را بزنم که دیگران این را نفهمیدند.
حال عدهای نیز چاه حفر میکنند ولی به آب نمیرسند. در کشور ما خیلی زحمت کشیده شد ولی چون بدون علم بود اوضاع و احوال این است که میبینیم.
غَرَبَ رَأْىُ امْرِئ تَخَلَّفَ عَنّى.
ترجمه: «آن که از پیروی من بازماند رأیش غروب کرد.»
حضرت در اینجا میگوید وقتی بارها من را آزمایش نمودید و توان علمي و اخلاصي مرا ديديد چرا از من تخلف ميکنید؟ این جمله ممکن است نفرینی باشد، يعني غروب باد رأي كسي كه از من تخلف كند و ممکن است خبری باشد. يعني غروب ميكند و به نتيجه نميرسد رأي كسي كه از من تخلف كند. بله وقتی مردم راههای دینداری را نمیدانند اگر از دستور حضرت تخلف کنند به نتیجۀ مطلوب نخواهند رسید.
مَاشَكَكْتُ فِى الْحَقِّ مُذْ اُريتُهُ.
ترجمه: «از زمانی که حق به من نمایانده شد در آن تردید ننمودم»
طبق این جمله حق به حضرت نشان داده شده است و به همین خاطر وقتی حق را ارائه میدهد حتما صحیح است و ما باید به حرف او گوش دهیم. متأسفانه ما به خاطر دنیا طلبی، نمیتوانیم حق را ببینیم.
لَمْ يُوجِسْ مُوسى عَلَيْهِ السَّلامُ خيفَةً عَلى نَفْسِهِ، بَلْ اَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهّالِ وَ دِوَلِ الضَّلالِ.
ترجمه: «موسی بر خودش نترسید، وحشتش از پیروزی جهّال و حکومتهای گمراه بود.»
دقت شود که به نظر میرسد در اینجا برخی از جملات حضرت حذف شده است و یا اینکه خود حضرت نگفته چون فکر میکرده مردم میفهمند.
این جمله اشاره به داستان موسی دارد که در آیات زیر به آن اشاره شده است:
قٰالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذٰا حِبٰالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهٰا تَسْعىٰ ﴿طه، 66﴾
موسی به ساحران گفت: بلکه شما بیفکنید. پس [چون افکندند] ناگهان ریسمانها و چوب دستیهایشان بر اثر جادویشان در خیال، چنان وانمود شد که با سرعت به راه افتادند.
فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسىٰ ﴿طه، 67﴾
پس موسی در دلش ترسی احساس کرد.
قُلْنٰا لاٰ تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلىٰ ﴿طه، 68﴾
گفتیم: مترس که بی تردید تو برتری.
در اینجا بحث است که چرا موسی ترسید؟ حضرت علی(ع) میفرماید ترس موسی برای خودش و شک در حق نبود بلکه یقین داشت که خودش بر حق و ساحران بر باطل هستند. پس ترس موسی به خاطر این بود که چه بسا مردم نتوانند حق و باطل را تشخیص دهند.
حضرت علی(ع) نیز حق و باطل را میداند ولی با این حال میترسد که مردم به دنبال باطل بروند. حضرت میترسد که باطل به خاطر زینتی که دارد مردم را فریب دهد و اتفاقا همین گونه شد و بسیاری از مردم به دنبال معاویه و خوارج رفتند و سپس حضرت ترور شد و بعد از آن نیز از امام حسن(ع) حمایت نکردند و به همین خاطر امام حسن(ع) مجبور به صلح شد.
اَلْيَوْمَ تَواقَفْنا عَلى سَبيلِ الْحَقِّ وَالْباطِلِ.
ترجمه: «امروز ما و شما بر سر دو راهی حق و باطلیم.»
یعنی امروز من آنقدر برای شما نشانه آوردم که هرکسی به راه حق رود طبق بینه رفته و هرکسی بر راه باطل رود او نیز طبق بینه رفته است.
در کتاب ربا در حالت تورم و ضمانت سقوط پول این قصه را آوردهام که:
از امام حسن -علیه السلام- نقل شده است که هنگامى كه اميرالمؤمنين صلوات اللَّه علیه طلحه و زبير را شكست داد، لشكريان به حالت شكستخورده عقبنشيني كردند. در مسيرشان به زنى باردار برخوردند. زن از آنان ترسيد و جنين خود را زنده سقط كرد و جنين آنقدر لرزيد تا مرد. سپس بعد از او مادرش مرد. بعد از آنان امام على عليه السّلام و يارانش از كنار آن زن عبور نمودند و زن و كودكش در كنار راه افتاده بودند. حضرت از ماجراى آنها پرسيد. گفتند : او زن باردارى بود كه هنگامى كه فرار سپاه را ديد، ترسيد! امام على عليه السّلام از آنان پرسيد : كدامیک زودتر از ديگرى مُرد؟ گفتنند : كودك، پيش از مادرش مُرد! آن حضرت شوهر زن یعنی پدر بچهی مرده را فراخواند و از پسرش، دو سوم ديه را به ارث به او داد و یک سوم دیه را به مادر مردهی بچه ارث داد. سپس از همسر مردهاش، نصف ديهاى را كه زن از پسر مردهاش ارث برده بود به ارث به او داد. و باقيمانده آن را به فاميلهاى زن داد. سپس نصف ديه خود آن زن مرده را كه دو هزار و پانصد درهم بود. به آن مرد داد. به دليل اينكه زن، جز همان فرزندى كه در اثر ترس آن را سقط كرد، فرزندى نداشت و باقی آن را به قرابه آن زن ارث داد و این دیات را از بیت المال بصره پرداخت نمود! (کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج ۷ ، صفحات ۱۳۸ – ۱۳۹)
این خودش یک علامت است که فرماندۀ فاتح جنگ توجهش به همه چيز هست و چنين با دقت عمل میکند و حقوق يك زن و بچهاي كه از مخالفان او بودهاند نيز كاملا رعايت ميشود. این در حالی است که در کشور ما در برخی مراسمات انسانهایی کشته میشوند ولی کسی جوابگو نیست به ويژه اگر خط سياسي او با حكومت زاويه داشته باشد. متأسفانه حقوق بسیاری از مردم اينگونه در کشور پایمال میشود. اگر بخواهم از خودم بگویم میتوانم این مثال را بزنم که من از طرف ارگانهای مختلف به جبهه رفتم ولی وقتی مشخص شد که خط و ربط من با آنها یکی نیست حتی برگۀ حضور در جبهه را سپاه به من نداد با اینکه حضور من در جبهه در آن زمان براي همه مثل خورشيد وسط روز بود، زيرا مهمترین کارها را به عهده داشتم يعني دیدبان توپخانه و خمپاره بودم.
خلاصه اینکه ما اینگونه هستیم و حضرت علی(ع) آنگونه که حتی کشته شدن زن منسوب به سپاه مخالفانش را پیگیری میکند تا دیه و ارث او به درستی پرداخت شود با آنکه مقصر در کشته شدن او سپاهیان طلحه و زبیر بودند. طرف مقابل وقتی بصره را گرفت بدترین جنایتها را کرد ولی حضرت با ورود به بصره حق را به حقدار رساند.
مَنْ وَثِقَ بِماء لَمْ يَظْمَأْ.
ترجمه: «کسی که اطمینان به وجود آب دارد تشنه نمیماند.»
اين جملات همه تشبيه و استعاره است، کسی که مطمئن است در جایی آب هست آنقدر زمین را میکَند تا به آب برسد. البته ممکن است این جمله به یک حالت روانی اشاره داشته باشد مثل کسی که اگر بداند امروز آب قطع است خود به خود تشنه میشود ولی کسی که مطمئن به وجود آب است حتی اگر آب نخورد ولی تشنه نمیشود. گاهی اسم قحطی افراد را گرسنه میکند. حال در اینجا حضرت میگوید اگر مطمئن باشید امامی دارید كه راه حق را ميداند و شما را به سوي حق ميبرد، افسرده نمیشوید ولی وقتی اطمینانی نباشد افسردگی پیش میآید مثل کشور ما که وقتی صبح بیدار میشویم نمیدانیم قیمتها تا شب چقدر بالا میرود، چون شخص خبيري سُكّان امور را به دست ندارد.
وقتی اطمینان نباشد اضطراب پیدا خواهد شد. در کشور ما افراد پولدار خود را بیمه و بیمه تکمیلی میکنند و طلا و دلار میخرند و اگر توانستند زمین میخرند و حتی اگر توان داشته باشند در خارج کشور ملک میخرند. این کارها به خاطر این است که اطمینان ندارند فردا چه میشود. با خود میگویند ممکن است بیمار شویم و بیمه جواب ندهد یا داروها به خاطر تحریم در دسترس نباشد. پس باید طلا و دلار داشته باشیم تا بتوانیم به گونهای جبران کنیم. باز با خود میگویند شاید فردا جنگ شد. پس باید در خارج کشور خانه داشته باشیم.
با این رویکرد پولهای کشور که باید صرف تولید و صنعت شود مصرف اموری میشود که به خاطر توهمِ ایجادِ مشکل است. اولین چیزی که حکومتها باید ایجاد کنند امنیت و اطمینان است ولی وقتی ناآگاهی باشد یا غرضی در کار باشد نتیجه این میشود که اطمینان مردم سلب شود و وقتی اطمینان سلب شد سرمایهها بجای مصرف شدن در تولید، ذخیره میشوند.