سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
برای شنیدن فایل صوتی جلسه بیست و یکم تفسیر سوره فتح مربوط به آیه 11 این سوره وارد لینک زیر شوید:
↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓
(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)
متن پیاده شدۀ این جلسه
نکات درس تفسیر در تاریخ 23/08/1403
تفسیر آیه 11 سوره فتح
سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرٰابِ شَغَلَتْنٰا أَمْوٰالُنٰا وَ أَهْلُونٰا فَاسْتَغْفِرْ لَنٰا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مٰا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللّٰهِ شَيْئاً إِنْ أَرٰادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرٰادَ بِكُمْ نَفْعاً بَلْ كٰانَ اللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ خَبِيراً ﴿الفتح، 11﴾
کسانی از بادیهنشینان که [از همراهی با تو در عمرۀ منجر به صلح حدیبیه] تخلف کردند به زودی [از روی بهانه جویی] به تو میگویند: اموال و خانوادهمان ما را به خود مشغول کردند [و در همراهي کوتاهی کردیم] پس برای ما آمرزش بخواه. با زبانهایشان چیزی میگویند که در دلهایشان نیست. بگو: اگر خدا زیانی یا سودی را برای شما بخواهد چه کسی میتواند در برابر خدا از شما دفاع کند؟ بلکه خدا همواره به آنچه انجام میدهید، آگاه است.
نکته 1: تعبیر «الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرٰابِ» به متخلفان از اعراب بادیهنشین اشاره دارد نه هر متخلفی. حال باید بررسی کرد که اینها مسلمان بودند یا نه؟
این احتمال هست که بگوییم مسلمان نباشند چون برخی از گروههای غیر مسلمان با پیامبر(ص) قرارداد میبستند که ما در جنگهای شما شرکت کرده و به شما کمک خواهیم کرد. به خصوص اینکه قبل از اسلام از غنائم جنگی، یک چهارم به رئیس قبیله میرسید، ولی پیامبر(ص) یک پنجم برمیداشت و این به نفع آنها بود و حاضر بودند در جنگهای پیامبر(ص) شرکت کنند.
حال در قضیۀ حدیبیه ممکن است پیامبر(ص) به آنها گفته باشد که بیایید تا به عمره برویم و آنها تخلف کرده باشند. البته سؤال نشود که مگر غیر مسلمانان عمره بجا میآوردند چرا که جوابش این است که بله آنها نیز عمره میرفتند و عمره مختص مسلمانان نبود تا اینکه 14 ماه پس از فتح مکه با نزول آیات سوره برائت قرار شد مشرکان حج انجام ندهند. پس مشرکان حج و عمره انجام میدادند.
البته این احتمال نیز هست که پیامبر(ص) به خصوص در مورد همین سفر عمره با برخی قبائل قرار داد بسته باشد و آنها ابتدا قرار داد را قبول کرده ولی بعد که فکر کردند و خطرات آن را سنجیدند و حتی مشاهده کردند که با دادن قربانی از لحاظ اقتصادی برای آنها به صرفه نیست پشیمان شده و تخلف کردند. به خصوص اینکه با خود گفتند این کار از لحاظ سیاسی نیز به صرفه نیست چون احتمال اینکه مشرکان آنها را محاصره کنند و حمله کنند وجود داشت.
به هر حال اعراب بادیه که تخلف کردند ممکن است مسلمان بوده باشند و ممکن است مسلمان نباشند. اگر مسلمان بودند با اسلام آوردن اعلام کردهاند که ما تابع پیامبریم و این خودش نوعی قرار داد بود. اما اگر مسلمان نباشند لزوم رفتن آنها به عمره متوقف بر وجود یک قرار داد بود.
در صورت غير مسلمان بودن باديه نشينان، اینکه پیامبر(ص) با غیر مسلمانان قرار داد بسته و آنها را به عمره دعوت کرده برای این است که تعدادشان در این سفر زیاد شود تا مشرکان مکه جرأت نکنند به آنها حمله کنند.
پس پیامبر(ص) از طرفی تعداد عمره کنندگان را زیاد کرد و از طرف دیگر قربانی با خود برد و همچنین دستور داد کسی جز سلاح مسافر با خود حمل نکند. بنابراین پیامبر(ص) تمام تدابیر لازم براي اجازه دادن مشركان را رعایت کرد.
اگر تخلفکنندگان مسلمان بودند و در این امر، پیامبر(ص) را اطاعت نکردند از این مطلب میتوان این ثمره را بدست آورد که تخلف از پیامبر(ص) حتی در یک امر عبادی، فرد را کافر نمیکند. پس اینکه در بین ما اگر کسی از رهبر یا مرجع تقلیدی تخلف کرد مارک منافق و کافر به او میچسبانند صحیح نیست.
و اما اگر غیر مسلمان بوده باشند و تخلف کردند پیامبر(ص) با آنها برخوردی نکرد. پس اینکه بگوییم باید با تخلفکنندگان برخورد کرد و آنها را از بین برد، صحیح نیست.
پس هر طرفی را که بگیریم یک ثمرۀ عملی برای ما دارد.
نکته 2: در رابطۀ با تعبیر يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مٰا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ در آیه 11 باید گفته شود که معمولا زبان سخنگوی قلب است و اصل این است که اگر کسی سخنی گفت آن سخن مطابق قلبش است. و اما اینکه در ایران اینقدر تعارف زیاد شده اشتباه است. در جامعۀ تعارفزدۀ ما اگر چیزی را میخواهیم ده بار میگوییم نمیخواهیم و بعدا با بیمیلی میگوییم میخواهیم در حالی که از همان اول آن چیز را میخواستهایم.
پس اصل این است که زبان سخنگوی قلب باشد و اصل این است که اگر کسی حرفی را زد مطابق دلش است. بنابراین پیوسته باید بر ظاهر زبان حکم کرد الا در مواردی که خلافش ثابت شود مثل همینجا که خداوند از درون آنها خبر داده است.
نکته 3: دروغ گفتن متخلفان ممکن است در رابطۀ با شَغَلَتْنٰا أَمْوٰالُنٰا وَ أَهْلُونٰا باشد چون آنها از ترس سیاسی دوست نداشتند قراردادشان به کل منتفی باشد؛ زیرا بالاخره در قراردادها منافعی داشتند. بنابراین با گفتن این دروغ سعی در توجیه کارشان داشتند.
علامه طباطبائی میگوید آنها حتی در گفتن فَاسْتَغْفِرْ لَنٰا نیز دروغ میگفتند یعنی تنها برای اینکه با شخصیتی معنوي مثل پیامبر(ص) رو به رو بودند طلب آمرزش را گفتند نه اینکه واقعا او و دعايش را قبول داشته باشند. بنابراین شايد در دلشان محمد (ص) را به عنوان شخصی که مستجاب الدعوة باشد و استغفارش در درگاه خدا اثر داشته باشد قبول نداشتند.
نکته 4: برخی با توجه به جملۀ فَاسْتَغْفِرْ لَنٰا خواستهاند بگویند این جمله دلالت بر این دارد که گویندگان مسلمان بودهاند ولی این حرف صحیح نیست چرا که مشرکان و غیر مسلمانان نیز استغفار داشتند.
نكته 5: آهسته بگويم که مشرکان کسانی بودند شبیه خود ما یا حتی در توحيد بهتر از ما. آنها خدا و بت را صدا میزدند ولی ما به گونهای شدهایم که اصلا کاری به خدا نداریم. آنقدر که در روضهها از غير خدا صحبت میشود و حاجت خواسته ميشود از خدا صحبت نمیشود و حاجت خواسته نميشود.
نکته 6: قبائل پنجگانۀ اعراب برای اینکه مورد ضرر قرار نگیرند به عمره نرفتند. حال خداوند به آنها میگوید همه چیز در دست خداست و اگر او بخواهد به شما ضرر برساند کسی نمیتواند جلو او را بگیرد و مشرکان این را قبول داشتند چرا که بتها را شفیع میدانستند نه مسلط بر خدا. بنابراین بر این فرض که اعراب، مسلمان نباشند باز این استدلالِ آورده شده را قبول داشتند. اگر هم اعراب مسلمان بوده باشند که حتما این استدلال را قبول داشتند.
البته جالب است که همین مطلب را برخی جاهلان كشور ما قبول ندارند و در روضهها مطالبی میخوانند که اگر خدا چیزی بخواهد ائمه میتوانند جلو آن را بگیرند.
در جلسهای شاهد بودم که مداحی میگفت: کسی مشکلی داشت و وقتی با رفتن به مکه کارش حل نشد سراغ پیامبر(ص) رفت. باز مشکلش حل نشد و به نجف سراغ حضرت علی(ع) رفت و وقتی باز حل نشد سراغ امام حسین(ع) رفت و از امام حسین(ع) که ناامید شد سراغ ابوالفضل رفت و ابوالفضل به خدا گفت یا اسم باب الحوائجی را از روی من بردار یا مشکل این شخص را حل کن.
مشاهده میکنید که متأسفانه اعتقاد برخی از شیعیان نسبت به توحید از اعتقاد مشرکان مکه نیز بدتر است.
نکته 6: در تعبیر بَلْ كٰانَ اللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ خَبِيراً در انتهای آیه 11 از عمل صحبت شده در حالی که کار اعراب عمل نکردن بود چرا که به همراه پیامبر(ص) به عمره نرفتند و این، عدم عمل است نه عمل.
علامه میگویند مراد از عمل در اینجا اعتقاد است یعنی خدا به اینکه فکر میکردید رسول و مسلمانان از این سفر، سالم برنمیگردند خبیر بود.
البته شاید بتوان مطالب دیگری نیز در اینجا بیان کرد که نیاز به تأمل بیشتری دارد.
نکته 7: طبق آیه 11 معلوم شد که این اعراب اولا راه نفع طلبی را نمیدانستند و ثانیا آبروی خود را با نقض عهد از بین بردند.
سؤال: آیا رفتن پیامبر(ص) به عمره نوعی جنگ ابتدایی نبوده است؟ شاید اعراب بادیهنشین با همین استدلال حاضر به تبعیت از پیامبر(ص) در این مورد نشدند.
جواب: خیر، اصلا براي جنگ نبوده چه ابتدايي جه دفاعي. دلایل زیادی وجود دارد که رفتن پیامبر(ص) به عمره برای جنگ نبوده چون از طرفی اعلام کرد که تنها برای عمره میرویم و کسی جز سلاح مسافر نیاورد و شترهای قربانی را نیز به همراه برد. علاوه بر این بر فرض که برای جنگ رفته باشند، براي جنگ ابتدایی نبوده چون مسلمانان توسط مشرکان از مکه اخراج شده بودند و در نتیجه مقابلۀ با آنها جنگ ابتدایی نبوده است. علاوه بر این آنچه برای اعراب بادیهنشین اهمیت داشت غنیمت بود و کاری نداشتند که جنگ، ابتدایی است یا دفاعی.