سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
برای شنیدن فایل صوتی شرح خطبههای ششم و هفتم نهج البلاغه وارد لینک زیر شوید:
↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓
شرح خطبههای ششم و هفتم نهج البلاغه
(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)
متن پیاده شدۀ این جلسه
نکات درس نهج البلاغه در تاریخ 23/08/1403
شرح خطبه ششم و هفتم نهج البلاغه
شرح خطبه ششم نهج البلاغه:
حجت الإسلام و المسلمبن حاج شيخ محمود صلواتی ذیل هر خطبهای آدرس آن خطبه را از کتابهای دیگر نیز آورده است مثلا در مورد خطبه 5 نوشته است: فرازهایی از این خطبه را بیهقی در المحاسن و المساوی، ج2، ص139 و همچنین شیخ طبرسی در الاحتجاج و ابن جوزی در تذکرة الخواص با ذکر سند از مجاهد از عکرمه از ابن عباس آورده است و این خطبه پس از وفات پیامبر خدا در 28 صفر سال 11 هجری ایراد شده است.
و در مورد خطبه 6 نوشته است مضمون این خطبه با اندکی اختلاف از ابوعبید قاسم بن سلام متوفای 222 در کتاب غریب الحدیث و نیز از ابوجعفر محمد بن جریر طبری متوفای 310 قمری در کتاب تاریخ الرسل و الملوک،ج4،ص455 و نیز به نقل از شیخ الطائفه محمد بن حسن طوسی متوفای 460 قمری در کتاب الامالی،ج2،32 آمده است. نگاه شود به مصادر نهج البلاغه، ج2، ص45. این سخن را امام در راه مسیر مدینه به بصره در جریان جنگ جمل در پاسخ فرزندش امام حسن(ع) در سال 36 هجری ایراد فرموده است.
با این صحبتهای مقدماتی وارد خطبه 6 شویم که در جواب برخی افراد که گفته شده امام حسن(ع) از جملۀ آنها بوده داده شده است. معلوم است که در اینجا اشکال بزرگی وجود داشته که امام در مقام جواب بر آمده است.
وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ لَمّا أُشيرَ عَلَيْهِ بِاَنْ لايَتْبَعَ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ وَ لايَرْصُدَ لَهُما الْقِتالَ
ترجمه: «از سخنان آن حضرت است هنگامی که از او خواستند طلحه و زبیر را دنبال نکند و آماده جنگ با آنان نگردد»
در واقع اشکال این بوده که دنبال طلحه و زبیر نرو و لزومی ندارد به بصره بروی بلکه تو در همان مدینه بمان.
وَالله لا اَكُونُ كَالضَّبُع تَنامُ عَلَى طُولِ اللَّدْمِ حَتّى يَصِلَ اِلَيْها طالِبُها، وَيَخْتِلَها راصِدُها.
ترجمه: «به خدا قسم به مانند کفتار نیستم که با آهنگ ملایم میخوابد تا شکارچی در رسد و غافلگیرش نموده شکارش کند.»
«ضبع» به معنای کفتار و «لدم» به معنای صدای آهسته است و طبق گفتهها، کفتار با صدای آرام میخوابد و شکارچی از همین طریق او را غافلگیر کرده، شکار میکند.
وَلكِنّى اَضْرِبُ بِالْمُقْبِلِ اِلَى الْحَقِّ الْمُدْبِرَ عَنْهُ، وَ بِالسّامِع الْمُطيع الْعاصِىَ الْمُريبَ اَبَداً، حَتّى يَأْتِىَ عَلَىَّ يَوْمى.
ترجمه: «بلکه همیشه با یاری شخص حق طلب، رویگردان از حق را میزنم، و با کمک شنوندۀ فرمانبر، عاصی شکاک را میکوبم، تا مرگم فرا رسد.»
ظاهرا جملات حضرت طولانی بوده و سید رضی برخی از آنها را به خاطر فصاحت و بلاغت آورده است.
فَوَالله مازِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّى، مُسْتَأْثَراً عَلَىَّ مُنْذُ قَبَضَ الله نَبِيَّهُ صَلَّى الله عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَتّى يَوْمِ النّاس هذا.
ترجمه: «به خدا سوگند، از زمان وفات پیامبر صلّی الله علیه وآله تا کنون از حقّم کنار زده شدهام و غير همسانم بر من مقدم شده است.»
در واقع حضرت علي(ع) میخواهد بگوید حتي الآن هم که مردم مرا حاکم کردهاند باز عدهای میخواهند این حق را از من بگیرند.
در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج1، ص226 چنین آمده است:
«شخصی به نام طارق بن شهاب احمسی که از اصحاب و شیعیان حضرت علی(ع) بود در حالی که حضرت در مسیر رفتن به سوی عایشه و اصحابش بود در ربذه به استقبال حضرت علی(ع) رفت. او ابتدا از دیگران پرسید برای چه منظوری حضرت علی(ع) لشگری به راه انداخته است؟ به او جواب دادند که عایشه و طلحه و زبیر با او مخالفت کرده و به بصره رفتهاند و حضرت علي(ع) برای مقابله با آنها به سمت بصره میرود. طارق میگوید من پیش خودم گفتم پس جنگی رخ خواهد داد. حال آیا باید با ام المؤمنین عایشه و حواریین رسول الله یعنی طلحه و زبیر بجنگم؟ این امر عظیم و بزرگی است و جرأت میخواهد. از آن طرف با خود گفتم آیا باید علی(ع) را که اول المؤمنین و پسر عموی پیامبر(ص) و وصی او بوده رها کنم؟ این عظيمتر و بزرگتر است. سپس میگوید نزد حضرت رفتم و سلام کردم و نشستم و حضرت داستان خودش و داستان گروه مقابلش را برایم تعریف کرد. سپس حضرت نماز ظهر را خواند و زمانی که نماز تمام شد فرزندش حسن(ع) نزد او آمد و شروع به گریه کرد. حضرت به او گفت چه شده که گریه میکنی؟ حسن(ع) گفت: از این گریه میکنم که فردا کشته میشوی بدون اینکه یاوری داشته باشی. هشدار که من به تو امر کردم و تو معصیت کردی و دوباره نیز امر کردم و تو گوش ندادی. حضرت علی(ع) گفت: پیوسته مانند گریۀ کنیز گریه میکنی. تو چه چیزی را به من امر کردی؟ حسن(ع) گفت: وقتی مردم دور عثمان برای قتلش جمع شده بودند به تو گفتم خودت را کنار بکش. مردم عثمان را میکشند و نزد تو میآیند. ولی تو گوش ندادی. سپس وقتی عثمان کشته شد به تو گفتم بر بیعت توافق نکن تا همۀ مردم و وفود عرب جمع شوند. این را هم انجام ندادی. سپس این قوم با تو مخالفت کردند و من به تو گفتم از مدینه خارج نشو و آنها را رها کن. اگر امت بر تو اتفاق کردند حکومت کن و الا به قضای خدا راضی باش. اینجا بود که حضرت علی(ع) این خطبه 6 را خواند.»
من به این حرف نقد جدی دارم و میخواهم این سؤال را مطرح کنم که آیا امام حسن(ع) اینقدر بیادب است که چند بار به پدرش بگوید من تو را امر کردم و تو گوش ندادی؟ آیا پسر به پدر امر میکند؟ تعبیر «امرتک فعصیتنی» و تکرارش نشان میدهد که شخص گوینده امام حسن(ع) نبوده بلکه کس دیگری مثل عباس بن عبد المطلب بوده است چون امر کردن مربوط به یک شخص بزرگ است و نمیشود امام حسن(ع) به حضرت علی(ع) امر کرده باشد. البته ممکن هم هست طارق از خودش عبارات را ساخته باشد و مثلا امام مجتبا (ع) از تعبیر «پیشنهاد» استفاده کرده ولی طارق آن را به «امر» تبدیل کرده است.
نکتۀ دیگر اینکه بر فرض پیشنهاد بوده باشد پیشنهاد آخر که گفته تو نسبت به بیعتشکنان در خانه بنشین و کاری به جایی نداشته باش صحیح نیست و به حرف یک انسان عاقل نمیآید چون معنایش این است که بنشین تا تو را دستگیر کنند.
به هر حال معمولا شارحان در شرح خطبه ششم گفتهاند که این خطبه در جواب امام حسن(ع) است ولی کسی این نقدها را مطرح نکرده اما این نقدها وارد است و امام حسنی که من ميشناسم ادب دارد و این چنین با امير المؤمنين سخن نميگويد و اگر اينقدر بيادب باشد من او را قبول ندارم و اتفاقا در مباحثهاي که با شبکۀ کلمه داشتم نیز وقتی طرف مقابل همین جملات را خواند من همین را گفتم و او هم به فكر افتاد كه هر چيزي را نبايد قبول كرد و نسبت داد.
پس هم الفاظ این نقل قول و هم محتوای آن دارای اشکال است ولي خطبۀ حضرت علي(ع) بي اشكال است.
شرح خطبه هفتم نهج البلاغه:
این خطبه را نیز میتوان به جنگ جمل ارتباط داد. اتفاقا حجت الإسلام و المسلمين آقای محمود صلواتی در مورد این خطبه گفته است: این سخن جز در نهج البلاغه در منبع دیگری از منابع اهل سنت یا شیعه یافت نشده است. آیت الله طالقانی در مقدمۀ ترجمۀ این خطبه گفته است: چنین مینماید که این خطبه را حضرت علي(ع) دربارۀ طلحه و زبیر و اصحاب جمل گفته باشد. در این صورت تاریخ آن میتواند در ماههای اول سال 36 هجری قمری باشد.
اِتَّخَذُوا الشَّيْطانَ لِاَمْرِهِمْ مِلاكاً، وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ اَشْراكاً،
ترجمه: «شیطان را ملاک و پشتوانۀ كار خود گرفتند، او هم از آنان به عنوان دام استفاده کرد،»
اشراک ممکن است جمع شریک باشد، طبق اين معنا عدهای معیار و ملاکشان شیطان است و هر چه شیطان گفت میشنوند و عمل میکنند و شیطان نیز آنها را متقابلا شریک خود قرار میدهد. و ممکن است جمع شَرَک باشد و در این صورت به معنای بندهای دام است یعنی اینها دام شیطان هستند و شیطان توسط آنها دیگران را به دام میاندازد.
فَباضَ وَ فَرَّخَ فى صُدُورِهِمْ، وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فى حُجُورِهِمْ،
ترجمه: «در درونشان [لانه کرد و] تخم گذاشت و جوجه كرد، و در دامنشان جنبيد و به راه افتاد»
این تعابیر به ترتیب مراحل نفوذ شیطان اشاره دارد. «باض» به معنای تخمگذاری كرد، است. «فرخ» به معنای به جوجه تبديل كرد، است. «دبّ» به معنای جنبيد و حرکت کرد و «درج» به معنای به تدریج پیش رفت، است.
فَنَظَرَ بِاَعْيُنِهِمْ، وَ نَطَقَ بِاَلْسِنَتِهِمْ
ترجمه: «با چشمشان ديد و با زبانشان سخن گفت»
پس پیروان شیطان به جایی میرسند که تمامي اعضا و جوارحشان در اختيار شيطان قرار ميگيرد، چشمشان، چشم شیطان و زبانشان زبان شیطان میشود.
فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ، وَ زَيَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ،
ترجمه: «به وسیلۀ آنها بر مرکب لغزشها سوار شد، و امور فاسد را در دیدگانشان جلوه داد،»
در این جملات نیز اشاره به اين دارد كه آن افراد الاغ و استري شدند كه شيطان از آنان به عنوان مَرْکَب استفاده كرد و فريبخوردگاني شدند كه شیطان امور را برايشان زينت داد.
فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِكَهُ الشَّيْطانُ فى سُلْطانِهِ، وَ نَطَقَ بِالْباطِلِ عَلى لِسانِهِ.
ترجمه: «[كارشان براي شيطان چنان دلسوزانه است، نظير] كار كسي است که شیطان او را شریک سلطنت خود قرار داده، و با زبان او به یاوه سرایی برخاسته است.»
در واقع آنها مثل معاون و وزیر شیطان عمل میکنند و هر حرفی میزنند پشت صحنۀ آنها شیطان است.
در این خطبه استعاره و تشبیه زیادی آمده است و چه بسا به همین دلیل سید رضی این خطبه را در نهج البلاغه آورده است. به عنوان مثال اینکه از تخمگذاری شیاطن صحبت شده یک تشبیه است نه اینکه واقعا شیطان، تخمگذار باشد. آنچه مهم است این است که این خطبه مراحل نفوذ شیطان را بیان کرده است که ابتدا وسوسه میکند و سپس جایش را محکم میکند و آنقدر نفوذش زیاد میشود که انسان کاملا دنبالهرو او میگردد.
ظهور عبارات قرآن و روایات این است که شیطان یک موجود خارجی است ولی اینکه تكثير نسل شيطان با تخمگذاری باشد، معلوم نیست بلکه بیشتر از طریق فريب است. وقتی ما گوش به حرف شیطان دادیم خودمان شیطان دیگری میشویم و ما نیز افراد دیگری را فریب میدهیم و اینگونه سپاه شیطان تکثیر میشود. پس اگر هوای نفسمان را تابع شیطان کردیم جزو لشگر شیطان میشویم.
اگر این خطبه با اصحاب جمل مرتبط باشد مراد این است که آنها برای رفتن به بصره و توطئه کردن، شیطان را معیار قرار دادند و شیطان آنها را دامی قرار داد تا از طریق آنها دیگران را نیز فریب دهد. عایشه و طلحه و زبیر عاملی شدند که دیگران فریب بخورند چون وقتی مسلمانان مشاهده کردند این افراد که خود، جزو نزدیکان پیامبر(ص) بودند در مقابل حضرت علی(ع) ایستادهاند به ذهنشان نرسيد که اينان راهشان اشتباه باشد. تصور مردم این بود که عایشه محبوبترین زن پیامبر(ص) است و قرآن نیز زنان پيامبر(ص) از جمله او را امّ المؤمنین نامیده است. پس زمانی که همسر محبوب پيامبر و مادر مؤمنان از مردم یاری میخواهد طبیعتا عدهای به سمت او خواهند رفت.
بنابراین عایشه و طلحه و زبیر دامی برای فریب مردم بودند تا جایی که گفته شده 30000 نفر به سمت آنها رفتند و 90 نفر از صحابه دور شتر عایشه بودند.
البته این 30000 نفر یکدفعه نیامدند بلکه طبق آنچه در خطبه گفته شد آرام آرام گمراه شدند مثلا هر يك از اين سه نفر ابتدا یک سخنرانی ابتدائی کردند و سپس روز به روز و مرحله به مرحله مردم را به سمت خود کشاندند. چه بسا حتی كرامات و معجزاتی براي عائشه ساخته باشند و از این طریق نیز مردم را جذب خود کرده باشند.
از آن طرف شیطان، خطای بزرگ جنگ با حضرت علی(ع) را برای مردم زینت میدهد همانطور که در خطبه آمده است که: زَيَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ