تفسیر سوره فتح – جلسه بیست و سوم

تفسیر سوره فتح – جلسه بیست و سوم

برای شنیدن فایل صوتی جلسه بیست و سوم تفسیر سوره فتح مربوط به آیات 13 تا 15 این سوره وارد لینک زیر شوید:

↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓

لینک این جلسه

(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید.)

متن پیاده شدۀ این جلسه

نکات درس تفسیر در تاریخ 07/09/1403

تفسیر آیات 13 تا 15 سوره فتح

وَ مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ فَإِنّٰا أَعْتَدْنٰا لِلْكٰافِرِينَ سَعِيراً  ﴿الفتح‏، 13﴾

و هر کس به خدا و پیامبرش ایمان نیاورد [زیانی به خدا و پیامبر نمی‌رساند] ، ما برای کافران آتشی سوزان آماده کرده‌ایم.

وَ لِلّٰهِ مُلْكُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشٰاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشٰاءُ وَ كٰانَ اللّٰهُ غَفُوراً رَحِيماً  ﴿الفتح‏، 14﴾

و فرمانروایی آسمان‌ها و زمین فقط در سیطره خداست، هر کس را بخواهد می‌آمرزد و هر کس را بخواهد عذاب می‌کند؛ و خدا همواره بسیار آمرزنده و مهربان است.

سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلىٰ مَغٰانِمَ لِتَأْخُذُوهٰا ذَرُونٰا نَتَّبِعْكُمْ يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلاٰمَ اللّٰهِ قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونٰا كَذٰلِكُمْ قٰالَ اللّٰهُ مِنْ قَبْلُ فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنٰا بَلْ كٰانُوا لاٰ يَفْقَهُونَ إِلاّٰ قَلِيلاً  ﴿الفتح‏، 15﴾

هنگامی که شما برای به دست آوردن غنایمی روانه [میدان جنگی] می‌شوید، متخلفان [از عمرۀ منجر به صلح حدیبیه] به زودی خواهند گفت: بگذارید ما هم به دنبال شما بیاییم؛ می‌خواهند وعدۀ خدا را [که تنها به حديبيه‌اي‌ها وعدۀ پیروزی و غنیمت داد] تغییر دهند. بگو: هرگز دنبال ما نخواهید آمد؛ این گونه خدا پیش از این [دربارۀ شما] فرموده است. پس به زودی خواهند گفت: شما نسبت به ما حسد می‌ورزید، [چنین نیست] بلکه آنان جز اندکی نمی‌فهمند.

نکته 1: آیۀ 13 مثل آیۀ 12  جملۀ معترضه است. جملۀ معترضه بین مبتدا و خبر یا شرط و جزا می‌آید که اگر نیاید مطلبی از دست می‌رود. حال مطلب آیۀ 11 و 14 با یکدیگر مرتبط هستند و می‌گویند همه چیز در دست خداست. در این بین دو جملۀ معترضه بیان شد که هر دو نوعی خبر غیبی است. یکی اینکه نرفتن متخلفان به دنبال پیامبر(ص) به خاطر شغل و گرفتاری نبود بلکه گمانشان این بود که این گروه مسلمانان از اين سفر سالم برنمی‌گردند. این مطلب در آیۀ 12 بیان شد. مطلب دیگر اینکه اگر شما متخلفان با پیامبر(ص) نرفتید از عدم ایمان شما نشأت می‌گیرد. این مطلب نیز در آیۀ 13 بیان گردیده است.

پس خداوند با این دو جمله نوعی خبر غیبی به عنوان معجزه ارائه داده تا افراد ایمان بیاورند.

نکته 2: در قرآن جز در موارد استثناء مثل ابولهب و همسرش، هیچ‌گاه صریح گفته نمی‌شود که فلان فرد جهنمی است بلکه به صورت کلی بیان می‌کند. در آیه 13 می‌توانست بگوید وَ مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ فَاُولئِک هُمُ الکَافِرُون ولی چنین نگفت.

این روانشناسی قرآن را می‌رساند چرا که اگر به شخصی صراحتا گفته شود تو کافر هستی ممکن است موجب شود که او لجباز شده و از هدایت دور شود و تازه اثر منفی داشته باشد. قرآن هیچ‌گاه افراد را مستقیم خطاب نمی‌کند که تو جهنمی هستی.

اگر روش تبلیغ ما اثر وارونه دارد به این خاطر است که بر روی این چیزها دقت نمی‌کنیم. جملۀ فَإِنّٰا أَعْتَدْنٰا لِلْكٰافِرِينَ سَعِيراً جواب شرط نیست بلکه علت جواب است و خود جواب شرط نیامده تا صراحتی در کار نباشد و اثر منفی نداشته باشد.

نکته 3: مُلک به معنای پادشاهی و مِلک به معنای دارایی است. مُلک، نياز به مَلِک دارد و مِلک، نيازمند مالک است. هر کدام از اینها نیز یا حقیقی است یا اعتباری. مُلک‌های ما در دنیا اعتباری و قرار دادی است و هر لحظه ممکن است از فرد گرفته شود. به قول آقای قرائتی مُلک‌های ما دو ریالی است چون قبلا یک تلفن زدن دو ریال خرج داشت و منظور این است که با یک تلفن شخصی نصب یا عزل می‌شود. مِلک‌های ما بر اشياء بيرون از ذات خودمان نیز اعتباری است و با بِعتُ و اشتریت یا امروزه حتی با زدن یک کلید بله روي دستگاه به دیگری منتقل می‌شود.

و اما مِلکیت دیگری نیز داریم که حقیقی است مثل مِلکیت ما بر اعضاء بدنمان که جزئی از وجودمان است. مالکیت ما بر اعضاء بدنمان حقیقی است که البته به قول فلاسفه حقيقيِ ظلیه است یعنی درست است که من مالک دستم هستم ولی خودم و دستم در ملک دیگری هستیم چرا که همه، تحت مالکیت خداییم. پس مالک حقیقی حقه خداست.

و اما مِلک ارزش کمتری از مُلک دارد و مالک توان کمتری از مَلِک دارد. شاهدش اینکه مَلِک می‌تواند مِلْک ما را درست یا اشتباه از ما بگیرد. پس در دعوای بین مِلْک و مُلک، مُلک برنده است.

مِلک حقیقی ما ظلیه است و همه چیز ما در مِلک خداست و تازه همه، مُلک خداست و خداوند بر همه چیز حقیقتا مَلِک است. پس مُلک خدا بالاتر از تصور ماست.

با این صحبت‌های معنای جملۀ وَ لِلّٰهِ مُلْكُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ را می‌فهمیم به خصوص اینکه با مقدم شدن خبر، حصر رسانده شده یعنی مُلک همه چیز تنها در اختیار خداست.

پس اینکه کسی بخواهد به حرف پیامبر(ص) گوش ندهد و با ایشان در آن واقعۀ خاص به مکه نرود تا سالم بماند تصور کاملا اشتباهی است. خداوند کسی است که شیشه را در بغل سنگ نگه می‌دارد. از آن طرف اگر خدا بخواهد کسی را بکشد لازم نیست لشگر از جای دیگر بیاورد بلکه می‌تواند با اعضاء و جوارج خودمان ما را بکشد. در خطبه 199 نهج البلاغه آمده است:

أَعْضَاؤُكُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُكُمْ عُيُونُهُ وَ خَلَوَاتُكُمْ عِيَانُه

ترجمه: «اعضاى شما شاهدان خدا [بر شما]، و اندامتان لشگر خدا [براي مبارزه با شما]، و درونتان جاسوسان الهى [براي بردن اخبار شما] هستند، و خلوتهاى شما براى او آشكار است.»

با توجه به این مطالب کسی نباید دستور خدا را با این توجیه که می‌خواهم جانم حفظ شود، ترک کند.

البته قرار نیست کسی جای پیامبر(ص) بنشیند و از جانب خدا نظر دهد. باید دقت داشت که پس از پیامبر(ص) رابطۀ زمین و آسمان قطع شده است. در خطبه 235 نهج البلاغه چنین آمده که:

 لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ؛

ترجمه: «هر آينه با مرگ تو قطع شد چيزى كه با مرگ ديگران قطع نمى‌شود و آن نبوت و احاديث دين و خبرهاى آسمانى است»

پس اینکه مثل رهبر بگوید فلان کار را بکنید، نباید خيال کنیم كه او از طرف خدا خبر آورده است. علاوه بر این اگر پیامبر(ص) از طرف خدا خبر يا خبرهائي می‌آورد بعد از مدتی صحتش ثابت می‌شد مثل همان چیزهایی که در آیات قبلی توضیح دادم و در آیات بعدی خواهیم خواند. مسلمانان باید آنقدر پیامبر(ص) را قبول داشته باشند که پس از صلح حدیبیه همان 1400 نفر به جنگ حدود 10000 نفر رزمندگان خيبر با برج و استحكامات بروند. آنها مطمئن بودند که چون خبری از ناحیۀ خدا آمده است حتما صحیح است. آنها چنان به پیامبر(ص) مطمئن بودند که هر آنچه ایشان دستور می‌داد انجام می‌دادند، با اینکه واقعا مشکلات فراوانی داشتند. آنها تمام توان خود را برای انجام دستورات خدا كه توسط رسول به آنها مي‌رسيد، به‌کار می‌بردند چون به باور رسیده بودند.

در کتاب «محمد بر پایۀ کهن‌ترین منابع» آمده است که شخصی بسیار فقیر نزد پیامبر(ص) آمد. ایشان قبایی به او داد. او قبا را به هشت درهم فروخت. 4 درهمش را قبایی ارزان‌تر خرید. 2 درهمش را نان و ضروريات زندگي را خرید و 2 درهم برای آمدن به خیبر هزينه كرد. وقتی پیامبر(ص) او را دید و متوجه شد چکار کرده است، گفت: شما چقدر کم هزینه هستید و باری بر دوش دیگران نیستید.

خداوند نیز وقتی این کارها را از آنها می‌دید از طرق مختلف به آنها کمک می‌کرد.

نکته 4: مراد از مخلّفون در آیۀ 15 ممکن است همان مخلّفان از اعراب در آیۀ 11 باشد. ممکن هم هست همۀ متخلفان باشند چه اعراب و چه متخلفان مدینه که در قضیۀ حدیبیه شرکت نداشتند.

نکته 5: در تعبیر سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ در آیۀ 15 بر خلاف تعبیر سَيَقُولُ لَكَ اَلْمُخَلَّفُونَ در آیۀ 11 عبارت «لَکَ» نیست و دلالت دارد که متخلفان در آیۀ 15 حرفشان را به همۀ مسلمانان زده‌اند نه فقط به پیامبر(ص).

نکته 6: مراد از کلام الله در عبارت أَنْ يُبَدِّلُوا كَلاٰمَ اللّٰهِ حرف خداست که گفت کسی غیر از مسلمانانی که در حدیبیه حضور داشتند نباید بیاید و آنها می‌خواستند این را تغییر دهند و بیایند.

نکته 7: مراد از عبارت قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونٰا می‌تواند این باشد که ما شرعا اجازه نمی‌دهیم شما به همراه ما برای اخذ غنائم بیایید چون کسانی باید غنائم را بدست آورند که قبلا در حدیبیه هزینه داده‌اند.

نکته 8: تفسیر التحریر و التنویر آیۀ 14 را با آیۀ 11 مقایسه کرده که در آیۀ 11 در عبارت «إِنْ أَرٰادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرٰادَ بِكُمْ نَفْعاً» ابتدا ضرر آمد و بعد نفع ولی در آیۀ 14 در عبارت «يَغْفِرُ لِمَنْ يَشٰاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشٰاءُ» ابتدا مغفرت آمده و بعد عذاب. دلیل این تفاوت این است که آیۀ 11 مربوط به متخلفان بود که برای اینکه ضرر نبینند تخلف کردند و به همین خاطر ابتدا به ضرر اشاره شد و بعد نفع ولی در آيۀ 14 حالت طبیعی است که وقتی می‌خواهیم خدا را معرفی کنیم ابتدا باید رحمت و مغفرت او را بیان کرد و سپس عذاب را مطرح نمود.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی ترین
تازه‌ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات