تفسیر سوره فتح – جلسه بیست و چهارم

تفسیر سوره فتح – جلسه بیست و چهارم

برای شنیدن فایل صوتی جلسه بیست و چهارم تفسیر سوره فتح مربوط به آیات 13 تا 15 این سوره وارد لینک زیر شوید:

↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓

لینک این جلسه

(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید.)

متن پیاده شدۀ این جلسه

نکات درس تفسیر در تاریخ 14/09/1403

تفسیر آیات 13 تا 15 سوره فتح

وَ مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ فَإِنّٰا أَعْتَدْنٰا لِلْكٰافِرِينَ سَعِيراً  ﴿الفتح‏، 13﴾

و هر کس [پس از دليلهاي آورده شده] به خدا و پیامبرش ایمان نیاورد [و كفر بورزد، زیانی به خدا و پیامبر نمی‌رساند] ، ما برای کافران آتشی سوزان آماده کرده‌ایم.

وَ لِلّٰهِ مُلْكُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشٰاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشٰاءُ وَ كٰانَ اللّٰهُ غَفُوراً رَحِيماً  ﴿الفتح‏، 14﴾

و فرمانروایی آسمان‌ها و زمین فقط در سیطره خداست، هر کس را بخواهد می‌آمرزد و هر کس را بخواهد عذاب می‌کند؛ و خدا همواره بسیار آمرزنده و مهربان است.

سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلىٰ مَغٰانِمَ لِتَأْخُذُوهٰا ذَرُونٰا نَتَّبِعْكُمْ يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلاٰمَ اللّٰهِ قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونٰا كَذٰلِكُمْ قٰالَ اللّٰهُ مِنْ قَبْلُ فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنٰا بَلْ كٰانُوا لاٰ يَفْقَهُونَ إِلاّٰ قَلِيلاً  ﴿الفتح‏، 15﴾

هنگامی که شما برای به دست آوردن غنایمی روانه [میدان جنگی] می‌شوید، متخلفان [از عمرۀ منجر به صلح حدیبیه] به زودی خواهند گفت: بگذارید ما هم به دنبال شما بیاییم؛ می‌خواهند وعدۀ خدا را [که تنها به حديبيه‌اي‌ها وعدۀ پیروزی و غنیمت داد] تغییر دهند. بگو: هرگز دنبال ما نخواهید آمد؛ این گونه خدا پیش از این [دربارۀ شما] فرموده است. پس به زودی خواهند گفت: شما نسبت به ما حسد می‌ورزید، [چنین نیست] بلکه آنان جز اندکی نمی‌فهمند.

نکته 1: در جلسات قبلی به این نکته اشاره کردم که پیامبر(ص) خبرهایی غیبی به افراد می‌داد و همين مي‌توانست دلیلی بر اثبات نبوتش باشد. در واقع پيشگويي‌ها و خبر از درون افراد بارقه‌هايي براي ايمان افراد بود. از جمله در همین سورۀ فتح مواردی از این خبرهای غیبی بیان شده است. موارد دیگر نیز در تاریخ ثبت شده است. به عنوان مثال در مورد عباس عموی پیامبر(ص) كه از پولداران و رباخواران معروف بود و در جنگ بدر گفته شده که هزينه‌هاي یک روز لشكر را بر عهده گرفته بود. در همین جنگ اسیر شد و قرار شد هر اسيري براي آزادي خود پولی بدهد تا آزاد شود. او گفت من پولی ندارم. پیامبر(ص) به او گفت: آن کیسه طلائی که هنگام حركت نزد خانمت ام‌فضل گذاشتی و گفتی اگر من برنگشتم استفاده کن، چیست؟ این یک خبر غیبی است. و نقل شده كه عباس با همان خبر ايمان آورده است.( محمد بر پايۀ كهن‌ترين منابع ص 286)

مورد دیگر اینکه در دوران مکی پیامبر(ص) از مکه به طائف رفت و در آنجا برخورد بدی با او کردند تا جایی که بچه‌ها را تحریک کردند که به پیامبر(ص) سنگ بزنند و ایشان فرار کرد و برای اینکه سنگ به او نخورد از دیوار یک باغ خود را درون آن باغ انداخت. مالك آن باغ دو نفر از سران شرک به نام عتبه و شیبه بود که خودشان اهل مکه بودند ولی باغی نزدیک طائف داشتند. وقتی این صحنه را مشاهده کردند که هم‌شهری آنها به این وضع مبتلا شده است به غلامشان گفتند یک سبد میوه برایش ببر. وقتی غلام نزد پیامبر(ص) رفت پیامبر(ص) او را به اسمش صدا زد. ( سيرة النبويةج1 ص 421) و همین دلیل برای مسلمان شدن آن غلام کافی بود.

در سوره فتح نیز مواردی از این قبیل دیده می‌شود. از جمله در آیه 11 این سوره گفته شد که وقتی مسلمانان به مدینه برمی‌گردند اعراب متخلف چه توجیهی برای نیامدن خود می‌کنند.

پس این خود معجزه‌ای برای اثبات رسالت پیامبر(ص) بود و در آیه 13 گفته شد که اگر کسی با وجود این معجزات ایمان نیاورد [پيداست كه كافر است و] خداوند برای کافران آتش را آماده کرده است. اما زيبايي قرآن اين است كه [پيداست كه كافر است] را نگفته است كه در نكته بعدي توضيحش خواهد آمد.

نکته 2: در آیه 13 نگفته است کسی که ایمان نیاورد کافر است بلکه عبارت را به گونه‌ای بیان کرده که صراحتا عنوان کافر به کسی داده نشود. این روانشناسی دقیق قرآن است که کسی را صریح و چشم در چشم متهم به کافر بودن نمی‌کند. بله اگر قرآن صریح می‌گفت آنها به لجبازی می‌افتادند. از این ادبیات قرآن می‌فهمیم که نباید عیب طرف مقابل را صریح گفت بلکه باید با لطائف الحیل بیان کرد.

نکته 3: آیۀ 14 دنبالۀ آیه 11 است. بحث آیه 11 این بود که کارها در دست خداست و نفع و ضرر شما در اختیار اوست. حال در آیه 14 دلیل این حرف را بیان کرده و گفته است که پادشاهی حقیقی عالم در اختیار اوست. چنین خدایی هر کاری که بخواهد می‌کند. پس ما اگر فهمیدیم دستوری یقینا از طرف خداست باید گوش دهیم و توجیه نکنیم. بله اگر کسی یقین ندارد حرف‌های محمد(ص) حرف‌های خداست حق دارد که عمل نکند.

البته با همین اخبار غیبی که در این آیات آمده است پیامبری حضرت محمد(ص) ثابت شد و وقتی که او گفت اين حرفش حرف خداست باید به آن گوش داد.

نکته 4: با توجه به تعبیر يَغْفِرُ لِمَنْ يَشٰاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشٰاءُ این سؤال پیش می‌آید که آیا کارهای خدا بدون حساب و کتاب است؟ مثلا خدا از صد نفر 50 نفر را بدون دلیل می‌بخشد و 50 نفر را عذاب می‌کند؟

جواب این است که کارهای خدا از روی حکمت است و اگر کسانی را می‌آمرزد یا عذاب می‌کند از روی حساب و کتاب است اگر چه ما آن حکمت خدا را نفهمیم.

ما به دلیل اینکه علم کافی نداریم ممکن است این و آن را کافر بدانیم ولی شاید فردی واقعا بی‌توجه است یا بالاخره فهم افراد متفاوت است و شخصی تیز فهم و دیگری کند ذهن است. نمی‌توان از تمامي افراد یک توقع داشت.

قصه‌ای می‌گفتند که پسر پادشاهی با پسر شخص دیگری در مکتب درس می‌خواندند و معلم بیشتر به پسر دوم توجه داشت. پادشاه اعتراض کرد که چرا به پسر من بی‌توجهی می‌کنی؟ معلم گفت: پسر تو اگر چه پسر شاه است ولی فهم بالایی ندارد. پادشاه گفت این طور نیست و قرار شد آنها را امتحان کنند. به همین خاطر زیر فرش هریک چیزی گذاشتند تا ببینند عکس العمل آنها چیست؟ زیر فرش آن پسر یک چیزی مثل پوست گذاشتند و زیر فرش پسر پادشاه خشت بزرگی گذاشتند. وقتی هر دو بر روی فرش نشستند آن پسری که زیر فرشش پوست گذاشته شده بود به بالا و پایین نگاه می‌کرد و گفت یا سقف پایین آمده یا زیر من کمی بالا آمده ولی دیگری اصلا به این چیز توجه نمی‌کرد.

حال در بحث اعجاز نیز ممکن است کسی معجزه را بفهمد و دیگری نفهمد. همچنین ممکن است کسی ذهن جوالی داشته باشد و دائما شبهه به ذهنش برسد ولی دیگری ذهن ساده‌ای داشته باشد و هیچ سؤالی به ذهنش نرسد.

می‌گویند به سارتر که خدا و قیامت را باور نداشت گفتند اگر قیامتی در کار بود و خدا به تو گفت چرا من را باور نکردی چه می‌گویی؟ جواب داد من به خدا می‌گویم چرا دلیل بی‌نقصي نیاوردی که من قانع شوم؟

به هر حال خداست که دقیقا می‌فهمد چه کسی را باید ببخشد و چه کسی را عذاب کند. ما نباید راجع به افراد قضاوت کنیم.

نکته 5: از عبارت وَ كٰانَ اللّٰهُ غَفُوراً رَحِيماً در انتهای آیه 14 بدست می‌آید که بنای خدا بر بخشش است نه اینکه بخواهد مو را از ماست بکشد و افراد را به جهنم ببرد.

نکته 6: در تفسیر نمونه، ج22، ص53 تا 55 در مورد توجیه کردن گناه مطالب جالبی دارد که بد نیست به آن اشاره کنم:

نكته: توجيه گناه، يك بيمارى عمومى است!

هر قدر گناه سنگين باشد به سنگينى توجيه گناه نيست، چرا كه گنهكار معترف به گناه غالبا به سراغ توبه مى‌رود، اما مصيبت زمانى شروع مى‌شود كه پاى توجيه‌گريها در ميان آيد كه نه تنها راه توبه را به روى انسان مى‌بندد، بلكه او را در گناه راسختر و جرى‌تر مى‌سازد.

اين توجيه‌گرى گاه براى حفظ آبرو و جلوگيرى از رسوايى در برابر مردم است، اما از آن بدتر زمانى است كه براى فريب و جدان صورت گيرد.

اين توجيه‌گرى مطلب تازه‌اى نيست، و نمونه‌هاى مختلف آن را در تمام طول تاريخ بشر مى‌توان يافت، كه چگونه جنايتكاران بزرگ تاريخ براى فريب خود يا ديگران دست به توجيهات مضحكى مى‌زدند كه هر انسانى را غرق تعجب مى‌كند.

قرآن مجيد كه درس بزرگ تربيت و انسان‌سازى است در اين باره بحثهاى فراوانى دارد كه نمونه‌اى از آن را در آيات فوق خوانديم.

بد نيست نمونه‌هاى ديگر را براى تكميل اين بحث نيز مورد بررسى قرار دهيم:

1- مشركان عرب براى توجيه شرك خود گاه متوسل به رسم نياكان مى‌شدند و مى‌گفتند: إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‌ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى‌ آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ‌” ما پدران خود را بر آئينى يافتيم و ما به آثار آنها اقتدار مى‌كنيم! (زخرف- 23)

و گاه به نوعى جبر متوسل شده مى‌گفتند: لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكْنا و لا آبائنا:” اگر خدا مى‌خواست نه ما و نه پدرانمان هرگز مشرك نمى‌شديم”! (148- انعام)

2- گاه مؤمنان ضعيف الايمان براى فرار از جنگ، خدمت پيامبر ص مى‌آمدند، و به اين عنوان كه خانه‌هاى ما در و ديوار درستى ندارد و آسيب پذير است صحنه را خالى مى‌كردند: وَ يَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِراراً (احزاب- 13):” گروهى از آنها از پيامبر اجازه مى‌خواستند و مى‌گفتند خانه‌هاى ما آسيب پذير است در حالى كه آسيب پذير نبود آنها فقط مى‌خواستند فرار كنند.

3- گاه به اين بهانه كه اگر ما به جنگ روميان برويم ممكن است زيبا رويان رومى، دل ما را بربايند، و به حرام بيفتيم! اجازه عدم شركت در جنگ را از پيامبر ص مى‌خواستند: وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَ لا تَفْتِنِّي‌ (توبه- 49):” بعضى از آنان مى‌گويد به من اجازه ده و مرا به گناه نينداز”! و گاه به اين عنوان كه اموال و زن و فرزند ما را گرفتار و به خود مشغول ساخته، گناه بزرگ فرار از اطاعت فرمان پيامبر ص را توجيه مى‌كردند (آيات مورد بحث)

5- شيطان نيز با يك مقايسه غلط نافرمانى صريح خود را در برابر خداوند توجيه كرد و گفت:” مرا از آتش آفريده‌اى و آدم را از خاك! چگونه ممكن است موجودى شريفتر براى موجودى پستتر سجده كند”!: أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ‌ (اعراف- 12)

6- در عصر جاهليت نيز براى توجيه جنايت بزرگ” فرزند كشى” مى‌گفتند از اين مى‌ترسيم كه در جنگها دختران ما به دست دشمنان بيفتند، غيرت ناموسى ما ايجاب مى‌كند كه نوزادان دختر را زير خاك پنهان كنيم!، و گاه مى‌گفتند اگر فرزندانمان زنده بمانند قادر بر تامين زندگى آنها نيستيم! (اسراء- 31)

حتى از بعضى آيات قرآن بر مى‌آيد كه گناهكاران براى توجيه گناهان خود در قيامت نيز به امورى متشبث مى‌شوند از جمله اينكه ما پيروى از بزرگان قوم خود كرديم و آنها بودند كه ما را گمراه كردند، و بجاى ما تصميم گرفتند!: ” رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا”(احزاب- 67)

خلاصه اينكه بلاى” توجيه‌گرى” بلائى است فراگير كه گروه عظيمى از مردم اعم از عوام و خواص را در برگرفته، و خطر بزرگ آن اين است كه راههاى اصلاح را به روى گنهكاران مى‌بندد، و گاه واقعيتها را حتى در نظر خود انسان دگرگون جلوه مى‌دهد.

بسيارند كسانى كه” ترس و جبن” خود را به عنوان” احتياط”، و” حرص” را به” تامين آينده” و” تهور” را به” قاطعيت” و” ضعف نفس” را به” حيا” و” بى‌عرضگى” را به” زهد” و” ارتكاب حرام” را به” كلاه شرعى” و” فرار از زير بار مسئوليت” را به” ثابت نبودن موضوع” و” ضعفها و كوتاهيها” ى خود را به” قضا و قدر” توجيه مى‌كنند، و چه دردناك است كه انسان با دست خود راه نجات را به روى خود ببندد؟! گرچه اين مفاهيم هر كدام در جاى خود معنى صحيحى دارد، ولى اشكال در اين است كه آن را تحريف كرده، و نتيجه وارونه مى‌گيرند، و چه زيانهاى عظيمى كه از اين رهگذر به جوامع بشرى و خانواده‌ها و افراد رسيده است؟! خداوند همه ما را از اين بلاى بزرگ و خانمان سوز حفظ كند (آمين) (پايان)

یادم هست شهید علی پورقاسمیان می‌گفت: اگر قدرتِ توجیه نبود انسان به جهنم نمی‌رفت.

نکته 7: مفسران آیه 15 را این‌گونه معنا کرده‌اند که مراد از کلام الله در این آیه این است که خدا گفت غیر از شما افراد حدیبیه کسی نباید برای اخذ غنائم بیاید. به خصوص اینکه از عبارت كَذٰلِكُمْ قٰالَ اللّٰهُ مِنْ قَبْلُ بدست می‌آید که خداوند از قبل و شاید در راه بازگشت به مدینه چنین وعده‌ای را به مسلمانان داده بود که غنائم خیبر را بدست می‌آورید ولی کسی نباید با شما در این غنائم همراه شود. پس عبارت لَنْ تَتَّبِعُونٰا را مفسران به صورت تشریعی معنا می‌کنند یعنی کسی غیر از شما نباید برای گرفتن غنائم بیاید.

به نظر من آیه نباید اینگونه معنا شود بلکه لَنْ تَتَّبِعُونٰا یک امر تکوینی را می‌گوید به این معنا که این متخلفان که در قضیۀ حدیبیه شرکت نداشتند در غزوۀ خیبر نیز شرکت نخواهند داشت چون غزوۀ خیبر نیز در شروع، امری غیر معقول و مثل رفتن به عمره خطرناک بود. خیبری‌ها واقعا قوی بودند و یهودیان در آنجا جمع بودند و دژهای محکمی داشتند و مسلمانان در ظاهر توان اینکه بتوانند آنجا را فتح کنند نداشتند. پس اینکه گروهی از مسلمانان بخواهند خیبر را بگیرند محالی عرفی بود.

جالب است که وقتی مسلمانان در جنگ بدر مشرکان را شکست دادند و با خوشحالی به مدینه برگشتند یهودیان بنی قینقاع به آنها گفتند شما گروهی را شکست داده‌اید که جنگ نمی‌دانند و اگر با ما مواجه شوید خواهید فهمید ما چقدر قوی هستیم. ( محمد بر پايه كهن‌ترين منابع ص295؛ السيرة النبوية ج2 ص 47) ولی اتفاقا در جنگ شکست خوردند.

به هر حال خیبريان بسیار قوی بودند. پس واقعا رفتن مسلمانان برای فتح خیبر خیلی خطرناک بوده است.

البته دقت کنید که فتح خیبر جنگ ابتدایی نبوده است و در این زمینه باید بررسی کرد که این جنگ چگونه دفاعی بوده است که در جای خود باید بررسی شود.

به هر حال من نظرم این است که این آیه یک حقیقت خارجی را بیان می‌کند و آن این است که متخلفان اصلا به خیبر نخواهند آمد. طبق این دیدگاه این آیه نیز یک معجزۀ دیگر از ناحیۀ پیامبر(ص) بوده و نوعی خبر غیبی را بیان کرده است.

البته بنده برای این نظریه باید قرائنی پیدا کنم که ان شاء الله در جلسات بعدی بیان خواهد شد.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی ترین
تازه‌ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات