پرسش‌هایی پیرامون مناظرۀ جناب حاج آقای لطفی با آقای قاسم تبریزی

پرسش‌هایی پیرامون مناظرۀ جناب حاج آقای لطفی با آقای قاسم تبریزی

برای شنیدن فایل صوتی پرسش‌های احمد عابدینی در رابطۀ با مناظرۀ جناب حاج آقای لطفی با آقای قاسم تبریزی وارد لینک زیر شوید:

↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓

لینک فایل صوتی پرسش‌های احمد عابدینی در رابطۀ با مناظرۀ جناب حاج آقای لطفی با آقای قاسم تبریزی

(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)

متن پیاده شدۀ این جلسه

پرسش‌هایی پیرامون مناظرۀ جناب حاج آقای لطفی با آقای قاسم تبریزی

سلام بر برادر عزیز و بزرگوار جناب حاج آقا لطفی

مناظرۀ شما را با جناب آقای قاسم تبریزی گوش دادم و لذت بردم و با عرض معذرت می‌خواهم مواردی را خدمت شما عرض کنم.

اولا مناظرۀ خوبی بود و من واقعا استفاده کردم ولی چند سؤال برایم پیش آمد که از شما می‌پرسم تا شما یا آقای تبریزی یا شنوندگان جواب دهند.

جناب آقای تبریزی اصرار داشتند که بگویند مرحوم آیت الله منتظری ذیل مرحوم امام خمینی معنا و مفهوم پیدا می‌کند چرا که امام خميني رهبر بوده و ایشان پیرو؛ و با توجه به این مطلب آیت الله منتظری نباید مستقل فکر کند و به امام اشکال بگیرد.

این در حالی است که من هرچه در قرآن نگاه می‌کنم خلاف این را می‌فهمم. در قرآن چهار داستان را به عنوان نمونه انتخاب کردم که برای شما بگویم:

اولی مربوط به دو پيامبر يعني حضرت سلیمان و حضرت داود است که حضرت سلیمان ذیل حضرت داود معنا می‌شد چرا که اولا پسر او بوده و ثانیا حضرت داود رهبر انقلاب بود که جالوت را کشته بود و قرآن در مورد او می‌فرماید:

يٰا دٰاوُدُ إِنّٰا جَعَلْنٰاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ ﴿ص‏، 26﴾

[و گفتیم:] ای داود! همانا تو را در زمین جانشین قرار دادیم.

حال همین حضرت داود در مورد یک مسأله قضاوت کرد و قضاوت بهتر را حضرت سليمان كرد. قرآن این قضاوت را چنین نقل کرده است:

وَ دٰاوُدَ وَ سُلَيْمٰانَ إِذْ يَحْكُمٰانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ كُنّٰا لِحُكْمِهِمْ شٰاهِدِينَ  ﴿الأنبياء، 78﴾

و داود و سلیمان را [یاد کن] زمانی که درباره آن کشتزار که شبانه گوسفندان قوم در آن چریده بودند، داوری می‌کردند، و ما گواه داوری آنان بودیم.

فَفَهَّمْنٰاهٰا سُلَيْمٰانَ وَ كُلاًّ آتَيْنٰا حُكْماً وَ عِلْماً وَ سَخَّرْنٰا مَعَ دٰاوُدَ الْجِبٰالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ وَ كُنّٰا فٰاعِلِينَ  ﴿الأنبياء، 79﴾

پس [داوری] آن را به سلیمان فهماندیم، و هر یک را حکمت و دانش عطا کردیم، و کوه‌ها و پرندگان را رام و مسخّر کردیم که همواره با داود تسبیح می‌گفتند، و ما انجام دهنده [این کار] بودیم.

حال وقتی خدا حکم را به سلیمان فهمانده آیا سلیمان چون ذیل داود است نباید در مقابل داود حرف بزند؟

مورد دوم حضرت یوسف است که در مصر به عنوان یک برده فروخته شد و کسی که او را خرید او را از هر جهت حمايت كرد. در این داستان، حضرت یوسف ذیل زلیخا تعریف می‌شود چرا که بردۀ اوست ولی وقتی زلیخا می‌خواهد از او بهرۀ غیر اخلاقی ببرد یوسف زیر بار نمی‌رود؟ و كسي به يوسف اشكال نمي‌كند كه تو ذيل زليخا بودي و بايد به حرف او گوش مي‌كردي؟

باید توجه داشت که هر انسانی در دین عقل دارد و هیچ‌کسی ذیل دیگری نیست. خدا به همه عقل داده و کسی در ذیل دیگری تعریف نمی‌شود. حال تعجب است که در این مناظره گفته شده آیت الله منتظری ذیل امام خمینی تعریف می‌شود و باید پیرو مطلق باشد.

مثال سوم زید بن حارثه است که بردۀ آزاد شدۀ پیامبر(ص) بوده و تنها صحابه‌ای است که نامش در قرآن آمده است تا شاید همه، آیۀ مربوط به او یعنی آیه 37 سوره احزاب را ببینند.

زید از هر لحاظ ذیل پیامبر(ص) بوده چون اولا پیامبر(ص) او را آزاد کرد و ثانیا او را پسر خواندۀ خود قرار داد. ثالثا اسلام را به او معرفی کرد و موجب مسلمان شدن او شد رابعا دختر عمۀ خود را که از قریش بود و شخصیتی داشته و زیبا رو بوده برای او به همسری گرفت. پس زید حتما در ذیل پیامبر(ص) تعریف می‌شود. با این حال وقتی پیامبر(ص) با تأكيد به او گفت: «تقوا پيشه كن و همسرت را طلاق نده». زید این حرف پیامبر(ص) را رعایت نکرد و كسي اشكال نكرده كه جون زيد ذيل پيامبر بود بايد به حرف پيامبر گوش مي‌داد؛ چون دوست داشتن همسر يا دوست نداشتن او یک امر شخصی است و یک مرد به هر دلیلی ممکن است یک زن را دوست نداشته باشد. پس زید همسرش را طلاق داد و با این حال کسی زید را به خاطر انجام ندادن دستور پیامبر(ص) كه ذيل او تريف ميرشده است، سرزنش نكرده و او را فاسق نمی‌داند. تازه از اين داستان معلوم مي‌شود كه پیامبر(ص) حق دخالت در امور شخصی افراد را ندارد. حال اینکه کسی فکر کند افراد دفتر ايت الله منتظري را دیگران باید تعیین کنند صحیح نیست. وقتی دخالت پیامبر(ص) در امور خصوصی افراد ممنوع است و تخلف از آن گناه ندارد نسبت به دیگران حتما همین‌گونه است.

زید از چهار جهت ذیل پیامبر(ص) است ولی تخلف می‌کند. پس آيت الله منتظري هم می‌تواند بدون هر محظوري از اوامر شخصي امام خميني تخلف كند. امیدوارم این صحبت‌ها پخش شود تا اگر جوابی هست به بنده ارائه دهند.

و اما مثال چهارم مربوط به آیات ابتدایی سوره مجادله است که دربارۀ ظهار است که یکی از قوانین جاهلیت بوده است. مردی زنش را ظهار کرد و آنها بر یکدیگر حرام شدند. آن زن نزد پیامبر(ص) آمد و گفت همسرم مرا ظهار کرده است. چکار کنم؟ وقتی پیامبر(ص) طبق همان قانون قبل به او گفت باید جدا شوید آن زن گفت نمی‌شود چون من بچه دارم و اگر بچه‌ها را نزد مرد بگذارم از بین می‌روند و اگر با خود ببرم گرسنه می‌مانند. إن ضممتهم اليه ضاعوا و إن ضممتهم اليّ جاعوا(کنزالعرفان،ص600)

او با این حرف به پیامبر(ص) می‌گوید قانون نباید ظالمانه باشد و در نتیجه قرآن نازل می‌شود و حق را به آن زن می‌دهد و برای مرد کفاره‌های سنگینی در نظر می‌گیرد.

جالب است که در اینجا آن زن که به خاطر پيامبر(ص) دين آورده و آزادي بيان يافته و ذیل پیامبر(ص) تعریف می‌شده آزادانه شروع به مجادله با پیامبر(ص) کرده است. پس در زمان پیامبر(ص) یک زن حق داشته با شخص اول اسلام مجادله کند. توجه شود که بحث سؤال از پیامبر(ص) نیست بلکه بحث جدال(ص) با پیامبر است که اسم سوره نیز از همین گرفته شده است. در آیۀ اول سوره مجادله چنین آمده است:

قَدْ سَمِعَ اللّٰهُ قَوْلَ الَّتِي تُجٰادِلُكَ فِي زَوْجِهٰا وَ تَشْتَكِي إِلَى اللّٰهِ وَ اللّٰهُ يَسْمَعُ تَحٰاوُرَكُمٰا إِنَّ اللّٰهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ  ﴿المجادلة، 1﴾

به راستی خدا گفتار [زنی] را که درباره همسرش با تو گفتگو داشت و به خدا شکایت می‌کرد، شنید و خدا گفتگوی شما را می‌شنود؛ زیرا خدا شنوا و بیناست.

من نمی‌دانم این چه استدلالی است که اگر کسی ذیل دیگری بود نباید اشکال کند و حرفی بزند؟

بنده فکر می‌کنم دو اشتباه اساسی پدر کشور را در آورده است: یکی اینکه نظام صدر اسلام نظام برده‌داری بوده است و به همین خاطر افراد فکر مي‌كنند كه باید اوامر خدا مثل اوامر ارباب زورگو معنا شود در حالی که خدا مربی و مرشد و معلم است و ما دانش‌آموز و متعلم و تحت تعلیم و تربیت هستیم. پس نباید خودمان را برده تصور کنیم و بگوییم ما بردۀ رهبر انقلاب هستیم.

اشتباه دوم اینکه ما سر و کارمان با فقه و اعتباریات بوده ولی در مورد امور حقیقی نیز نظر دادیم. یک فقیه تنها می‌تواند در امور مربوط به خود که اعتباری هستند نظر دهد و مثلا وقتی کسی سؤالی راجع به وضوء می‌کند می‌تواند پاسخ بدهد ولی امور حقیقی مثل جنگ و صلح و اقتصاد، تخصص خودش را می‌خواهد و کسی نمی‌تواند با تخصص در اعتباریات در مورد امور حقيقي نظر دهد. نمي‌دانم چرا امور اعتباری با امور حقیقی با یکدیگر خلط شده است؟ چرا در امور اقتصادی نظر مرجع را می‌خواهیم؟ مگر مرجع در این زمینه متخصص است؟

از شما تقاضا دارم این مطالب را پخش کنید تا جواب این سؤالاتم داده شود.

موفق باشيد.                         احمد عابديني

5 1 رای
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی ترین
تازه‌ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات