شرح خطبه های سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم نهج البلاغه در تاریخ 19 دی 1403

شرح خطبه های سیزدهم  و چهاردهم و پانزدهم نهج البلاغه در تاریخ 19 دی 1403

برای شنیدن فایل صوتی شرح خطبه های سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم نهج البلاغه در تاریخ 19 دی 1403 وارد لینک زیر شوید:

↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓

لینک این جلسه

(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)

متن پیاده شدۀ این جلسه

نکات درس نهج البلاغه در تاریخ 19/10/1403

شرح خطبه سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم نهج البلاغه

اگر در جملات انتهایی خطبه سیزدهم از آب و هوا و زمین بد اهل بصره صحبت شده توضیح دادیم که به هر حال این چیزها در روحیۀ انسان اثر دارد. آب و هوای خشک اقتضائي دارد و آب و هوای مرطوب اقتضای دیگر. همچنین نوع زمین نیز در روحیۀ انسان اثر دارد. البته این اثرها عامل اجبار نیست. نیروهای مؤثر در انسان محیط و ژنتیک است ولی این چیزها قصد و تصمیم خود انسان را از بین نمی‌برند. مثلا پسر نوح در یک خانوادۀ فرهنگی است و ژن نوح را دارد ولی با قصد و تصميم خودش بد می‌شود. از آن طرف همسر فرعون با وجود اینکه در محیط بدی بوده و زن نیز در آن زمان موجودی ضعیف بوده ولی تصمیم مي‌گيرد كه خوب باشد و خوب می‌شود. پس عزم و اراده بر محیط و ژن غلبه دارد؛ با توجه به این توضیحات سزاوار است که اهل بصره مورد توبیخ قرار بگیرند که چرا شما بد شديد و بد بودید و اینکه بگویند زمین و آب و هوای ما بد بود و ما مجبور بودیم بد باشیم چنین توجیهی صحیح نیست.

و اما در ادامۀ خطبه سیزدهم به این جملات می‌رسیم:

وَ بِها تِسْعَةُ اَعْشارِ الشَّرِّ

ترجمه: «و نُه دهم شر در آن [= بصره] است.»

آیا مراد از این جمله این است که اگر شرور عالَم صد عدد باشد نود عدد آن در بصره است؟ این حرف صحیح نیست و با واقع نمی‌سازد. مرحوم آیت الله منتظری در جلد دوم شرح نهج البلاغه، ص174 گفته است:

«شاید مقصود حضرت این نیست که نه دهم کل بدی‌های دنیا در بصره رخ می‌دهد، بلکه منظور این است که اگر بدی‌های دنیا ده رشته باشد نه رشتۀ آن در بصره دیده می‌شود.»

طبق این حرف منظور این است که اگر ده نمونه شرّ در عالم وجود داشته باشد نُهْ نمونۀ آن در بصره هم یافت می‌شود ولی اینکه نُهْ دهم همۀ شرور عالم در بصره باشد نه بلکه مراد این است که نمونۀ آن در بصره وجود دارد به گونه‌ای که اگر کم فروشی در عالم هست در بصره هم هست. اگر دزدی در عالم هست در بصره هم هست.

الْمُحْتَبَسُ فيها بِذَنْبِهِ، وَالْخارِجُ بِعَفْوِ اللهِ.

ترجمه: «هر که در آن گرفتار است به گناه اوست، و هرکه بیرون رفت به عفو خدا بود.»

طبق این جمله کسی که در بصره باشد گرفتار گناه شده و هرکه از این شهر خارج باشد به عفو خدا خواهد رسید. پس محیط بصره در آن زمان بسیار بدی بوده است.

كَاَنِّى اَنْظُرُ اِلى قَرْيَتِكُمْ هذِهِ قَدْ طَبَّقَهَا الْماءُ حَتّى ما يُرى مِنْها اِلاّ شُرَفُ الْمَسْجِدِ، كَاَنَّهُ جُؤْجُؤُ طَيْر فى لُجَّةِ بَحْر.

ترجمه: «گویی‌ به این شهر شما می‌ نگرم که آب همه جای‌ آن را فرا گرفته به گونه ای‌ که فقط کنگره‌های‌ مسجد نمایان است، گویی‌ سینه مرغی‌ است در میان امواج دریا.»

ما نه مقدار علم امام را می‌دانیم و نه از حقایقی که برای او گشوده شده است خبر داریم. پس دقیقا نمی‌دانیم منظور این جملات چیست. اگر بخواهم مثالی بزنم اینطور مثال می‌زنم که در بیابان وقتی رعد و برق زده می‌شود چنان در يك لحظه نور قوييی ایجاد می‌شود که ریزترین چیزها دیده می‌شود.

ممکن است گفته شود علم امامان مانند چنین برقی است که در یک لحظه حقایق آیندۀ بصره بر او نمایان شده است. همنطور که سعدی در شعری در مورد احوال حضرت یعقوب چنین گفته است:

یکی پرسید از آن گم‌کرده‌فرزند                    که ای روشن‌گُهر پیرِ خردمند

ز مصرش بویِ پیراهن شنیدی                   چرا در چاهِ کَنْعانش ندیدی؟!

بگفت: احوالِ ما برقِ جِهان است                دمی پیدا و دیگر دم نهان است

گهی بر طارَمِ اعلیٰ نشینیم                    گهی بر پشتِ پایِ خود نبینیم

(گلستان سعدی – باب دوم – حکایت شماره 10)

حال در اینجا نیز شاید یک لحظه حوادث بصره بر حضرت منکشف شده و غیب را ديده و گفته است ولی افراد در شنیدن این غیب با یکدیگر اختلاف کردند که در این خطبه چند مورد از این موارد نقل شده است.

این تحلیل بنده است که شاید علم حضرت علی(ع) مثل همان برق بوده است. البته این احتمال نیز هست که پیامبر(ص) چنین خبرهای غیبی را به حضرت علی(ع) داده باشد.

خطبه چهاردهم:

و اما به خطبه چهاردهم برسیم که به نظر مي‌رسد ادامۀ همان خطبۀ سیزدهم است. احتمالا کتاب الجمل از ابومخنف در دست سید رضی بوده و جملاتی را که برایش زیبا بوده، جدا کرده و ظاهرا می‌خواسته بعدا نظمی به آنها بدهد ولی اجل به او مهلت نداده است. من بعید می‌دانم کتاب نهج البلاغه کار نهایی‌اش شده باشد. با خواندن خطبه چهاردهم می‌فهمیم که بسیار شبیه جملات خطبۀ سیزدهم است. به متن خطبه توجه کنید:

اَرْضُكُمْ قَريبَةٌ مِنَ الْماءِ، بَعيدَةٌ مِنَ السَّماءِ.

ترجمه: «زمین شما به دریا نزدیک، و از آسمان دور است.»

بصره کنار شط العرب بوده و در نتیجه به آب نزدیک بوده است. و اما دور بودن بصره از آسمان به چه معناست؟ اگر مراد از سماء، آسمان آبی رنگ باشد همه جا به یک شکل است و دور بودن بصره از آسمان معنا نمی‌دهد. اگر مراد از سماء قسمت بالا باشد هر فصل و هر روزی مصداقی دارد. بعضی وقت‌ها مصداق سماء، ابر است و در برخی آیات قرآن آمده است که از آسمان باران فرستاده می‌شود که مراد می‌تواند ابر باشد.

حال با توجه به اینکه محیط بصره پایین‌تر از دیگر نقاط بوده وقتی هوا ابری می‌شده طبیعا بصره از ابرها نسبت به مکان‌های دیگر دورتر بوده است. البته ممکن است از لحاظ علمی به این دیدگاه اشکال شود که ابرها ارتفاعش نسبت به سطح زمین در همه جا مساوی هستند. بنده در این زمینه تخصصی ندارم و طبیعتا نمی‌توانم نظر دهم.

بله ممکن است گفته شود مراد از سماء در این عبارت آسمان معنویت است یعنی بصره از فهم و معنویت و معارف دور است.

به هر حال این یک قضیۀ خارجیه است و معلوم نیست همیشه نقطۀ منفی باشد.

خَفَّتْ عُقُولُكُمْ

ترجمه: «عقولتان سبک»

شاهد سبكي عقلتان خطبۀ سیزدهم است که آنها به دنبال یک زن و یک شتر راه افتادند.

وَ سَفِهَتْ حُلُومُكُمْ.

ترجمه: «و خردهاتان سفیهانه است.»

حلوم جمع حُلُم به معنای عقل است و در اینجا به سفاهت و کم خردی عقول اهل بصره اشاره دارد.

فَاَنْتُمْ غَرَضٌ لِنابِل، وَ اُكْلَةٌ لاِكِل، وَ فَريسَةٌ لِصائِل.

ترجمه: «پس هدف هر تیرانداز، و لقمه هر خورنده، و شکار هر شکارچی‌ هستید.»

باید دقت داشت که غَرَض به معنای سیبل است و طبیعتا سیبل ارزشی ندارد و دائما به سوی آن تیر انداخته می‌شود.

قریب به این جملات در خطبۀ فدکیۀ حضرت زهرا(س) نیز هست و خلاصه اینکه این جملات بی‌ارادگی اهل بصره را می‌رساند که هرکسی می‌توانست از آنها سوء استفاده کند.

آیت الله منتظری در ذیل این خطبه مطالبی گفته‌اند که شاید صلاح نباشد در اینجا بیان شود. برخی از این مطالب مربوط به اوایل انقلاب بود که همگی آن را قبول داشتیم ولی الآن به نظر می‌رسد که غلط بودنش روشن شده است و شاید خود ایشان نیز اگر زنده بود چنین حرف‌هایی را امروزه قبول نمی‌کرد.

ایشان به سران کشورهای عربی و غیر عربی ایراد می‌گیرد که شما اراده ندارید و اگر محکم بودید اسرائیل را از بین می‌بردید. نمی‌دانم اگر ایشان الآن بود همین حرف‌ها را می‌زد یا نه؟ بالاخره الآن جهان استکبار اجازه نمی‌دهد اسرائیل از بین برود و عقلا لزومی ندارد کشورهای اسلامی را برای رسیدن به چنین هدفی به ویرانی بکشانیم. همانطور که سران کشورهای عربی به نتیجۀ دیگری رسیده‌اند، شاید ما نیز به همان نتیجه برسیم.

در امور سیاسی روزانه باید تصمیم گرفته شود که چه باید کرد. به هر حال در بسیاری از موارد بجای مقاومت نظامی باید مقاومت علمی کرد.

بد نیست رد بشویم و به خطبۀ بعدی برسیم.

خطبۀ پانزدهم:

فيما رَدَّهُ عَلَى الْمُسْلِمينَ مِنْ قَطائِع عُثْمانَ

ترجمه: «در رابطه با آنچه برگرداند به مسلمانان از املاکي که عثمان به میل خودش به دیگران بخشیده بود»

بین شیعه مشهور است که عثمان اموال بیت المال و انفال و فیء و اراضی خراجیه را بین بنی‌امیه تقسیم می‌کرد و اینکه مردم بر علیه او شورش کردند و او را کشتند مؤیدی بر این مطلب است که نظر شیعه صحیح است به خصوص اینکه او خلیفۀ مسلمین بود و معلوم است که مردم از دست او ناراضی بودند و اگر او از سهم خود يا سهم رياستش چنين بخشش‌هايي را كرده بود معترضي نداشت.

وَ الله لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّساءُ، وَ مُلِكَ بِهِ الإماءُ لَرَدَدْتُهُ

ترجمه: «به خدا قسم اگر آن املاک را يافته بودم كه مهریه زنان شده یا با آن کنیزها خریده شده بود باز آنها را [به بيت المال] برگردانده بودم»

این عبارت با «لو» شروع شده که دلالت بر امتناع دارد. به هر حال این جمله دلالت دارد که این مال برای بنی‌امیه کاملا حرام بوده و باید از دست آنها خارج می‌شد.

فَاِنَّ فِى الْعَدْلِ سَعَةً، وَ مَنْ ضاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ اَضْيَقُ.

ترجمه: «زیرا گشایش امور با عدالت است، کسی‌ که عدالت او را در مضیقه اندازد ظلم و ستم مضیقۀ بیشتری‌ برای‌ او ایجاد می‌ کند.»

من دیروز که در مورد این جملات مطالعه می‌کردم این اشکال به ذهنم آمد که حضرت علی(ع) قصد کرد حق را صد درصد اجراء کند و اموال را از بنی‌امیه بگیرد و در نتیجه آنها احساس خطر کردند و جنگ به راه انداختند از جمله جنگ جمل و بعد از آن جنگ صفین و بعد از آن جنگ نهروان رخ داد و پنج سال حکومت حضرت به جنگ گذشت و آنچه حضرت به دنبال آن بود محقق نشد. از آن طرف افراد زیادی از جمله طلحه و زبیر کشته شدند.

حال آیا حضرت علی(ع) توانست به هدفی که داشت برسد؟ خیر. آیا حضرت توانست برای مردم زندگی آرام و مرفهی درست کند؟ خیر.

درست است که طرف مقابل ناحق بوده است ولی جوان امروزی سؤال می‌کند که حضرت می‌توانست تا حدی که کشور به هم نریزد و به جنگ و خونریزی منجر نشود ایستادگی کند تا این همه امکانات صرف جنگ نشود. اگر حضرت به عدالت حداقلی رضایت می‌داد بهتر بود تا بخواهد عدالت حداکثری بدست آورد که بدست نيامد و تازه امکانات فراوانی نيز از بین رفت.

درست است که حضرت علی(ع) به دنبال عدل محض بود، ولی نتیجه‌اش جز جنگ و از بین رفتن امکانات چیز دیگری نبود و اگر حضرت به عدل حداقلی رضایت می‌داد به نفع جامعه بود.

به عبارت دیگر اشكالي كه در اينجا وارد است اينكه عثمان اگرچه مال‌هایی را به بنی‌امیه داد ولی اینکه حضرت در این خطبه می‌گوید من همۀ آنها را می‌گیرم موجب تحریک بنی‌امیه شده و در نتیجه موجب ایجاد جنگ شد. حضرت باید مثل پیامبر(ص) عمل می‌کرد که امتیازاتی به ابوسفیان داد و خانۀ او را امن اعلام کرد و شترهای زیادی به او داد. پس پیامبر(ص) به گونه‌ای دل ابوسفیان را بدست آورد تا دیگر با او نجنگد؟ حال حضرت علی(ع) چرا چنین نکرد؟

در جلسات قبلی این شبهه را بیان کردیم که چرا حضرت به طلحه و زبیر مقام نداد و جواب این بود که حتی اگر حضرت به طلحه و زبیر مقام می‌داد مشکل حل نمی‌شد چون هریک از آنها مقام‌طلب بود و دوست داشت قلمرو دیگری را تصاحب کند.

ولی اینجا بحث، چیز دیگری است و اشكال به گفتۀ حضرت است كه فرموده هر ملك ناحقی كه نزد هرکسی هست از او پس می‌گیرم و این جمله عامل تحریک مردم شده تا بر علیه حضرت قیام کنند.

به نظر من جواب این شبهه با دقت در واژۀ «لو» بدست می‌آید که البته برخی مترجمان و شارحان به آن توجه نکرده‌اند.

وقتی حضرت گفته «اگر یافته بودم» اولا از گذشته سخن می‌گوید و ثانیا این جمله به این معناست که ایشان نیافته است. پس این جمله نوعی تهدید یا برای اهدافی بوده که ما نمی‌دانم ولی بالاخره جملۀ شرطیۀ با «إن» نيست که احتمال وقوع جملۀ شرط را داشته باشد، نیست.

و اما جملۀ فَاِنَّ فِى الْعَدْلِ سَعَةً، وَ مَنْ ضاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ اَضْيَقُ بسیار زیباست و دلالت دارد که ظلم و جور حدّ نهایت ندارد و اگر مسئولان شروع به پارتی‌بازی کردند دیگر متوقف نمی‌شود یا اگر باب رشوه باز شد دیگر نمی‌توان جلو آن را گرفت.

باز در ذیل این خطبه آیت الله منتظری در مورد مصادرۀ اموال در اول انقلاب صحبت‌هایی کرده‌اند که به نظر من آنها نیز جای بحث دارد ولی فعلا نمی‌خواهم به آن ورود پیدا کنم.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی ترین
تازه‌ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات