شرح خطبه شانزدهم نهج البلاغه در تاریخ 10 بهمن 1403

شرح خطبه شانزدهم نهج البلاغه در تاریخ 10 بهمن 1403

برای شنیدن فایل صوتی شرح خطبه 16 نهج البلاغه در تاریخ 10 بهمن 1403 وارد لینک زیر شوید:

↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓

لینک این جلسه

(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید.)

متن پیاده شدۀ این جلسه

نکات درس نهج البلاغه در تاریخ 10/11/1403

شرح خطبه شانزدهم نهج البلاغه

اَلا وَ اِنَّ الْخَطايا خَيْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَيْها اَهْلُها، وَ خُلِعَتْ لُجُمُها، فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِى النّارِ.اَلا وَ اِنَّ التَّقْوى مَطايا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَيْها اَهْلُها، وَ اُعْطُوا اَزِمَّتَها فَاَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ.  حَقٌّ وَ باطِلٌ، وَ لِكُلٍّ اَهْلٌ، فَلَئِنْ اَمِرَ الْباطِلُ لَقَديماً فَعَلَ، وَلَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ فَلَرُبَّما وَ لَعَلَّ. وَ لَقَلَّما اَدْبَرَ شَىْءٌ فَاَقْبَلَ.

ترجمه: «بدانید خطاها اسبان سرکشند که اهلش بر آن‌ها سوار شده‌اند و افسارشان گسیخته است [و سواره های‌ خود را به پیش می‌ برند] تا با آنان به جهنم فروافتند. آگاه باشید که تقواها شترهای‌ راهوارند که اهلش بر آن‌ها سوارند ومهارشان به دست آنان است [و آنان را به پیش می‌برد] تا آنان را وارد بهشت نمایند. [این وضع] حق و باطل است، که هر یک را طرف‌دارانی‌ است. اگر باطل بسیار باشد از گذشته چنین بوده، و اگر حق اندک باشد پس چه بسا برای … و شاید برای… باشد. هر آینه کم است جریانی‌ که از دست رفته به جای‌ اصلی‌ خود برگردد.»

سید رضی در ذیل این جملات مطالبی گفته که ترجمۀ آن را از نهج البلاغه با ترجمۀ آقای محمود صلواتی می‌آوریم:

«در این سخنان آخر امام زیبایی‌هاست که سخن هیچ یک از سخن سرایان به آن نرسد و اظهار شگفتی از آن پسندیده‌تر است از ابزار خودستایی نسبت به درک آن. زیاده بر آنچه گفتیم در فصاحت به آن پایه است که زبان از توصیفش فرو می‌ماند و انسانی به عمق آن پی نمی‌برد و اندیشۀ انسان ژرفای آن را نمی‌داند. آنچه را گفتم جز کسی که در این فنّ توسن فکرت راند و به ریشه‌های سخن دسترسی داشته باشد نداند.»

خلاصه اینکه سید رضی این جملات را آنقدر فصیح و بلیغ می‌داند که کسی نمی‌تواند بگوید فهم من از آن بالاتر است.

در این عبارات انواع استعاره بکار رفته و مقابله‌ای بین گناه و تقوا صورت گرفته است. گناهان به اسب چموشی تشبیه شده‌اند که لگام و دهنه‌اش رهاست و شخصی بر آن سوار است و در نتیجه چنان با سرعت می‌رود که صاحبش را بر زمین خواهد افکند.

از آن طرف تقوا به حیوان رامی تشبیه شده است که احتیاجی به لگام ندارد و تازه صاحبش آن را حرکت می‌دهد و در نتیجه حتما او را به سر منزل خواهد رساند.

تقابل واژه‌های این عبارت بسیار زیباست. «خطایا» مقابل «تقوا»، «خیل» مقابل «مطیة»، «شُمُس» مقابل «ذُلُل»، «خُلِعَت لُجُمُها» مقابل «اعطوا ازمتها»

اگر کسی فنّ بلاغت بداند می‌فهمد که این عبارات بسیار دقیق و زیباست. به هر حال وقتی انسان علمی را نداند چیزی از آن سر در نمی‌آورد به عنوان مثال امروزه از وسایل ارتباط جمعی استفاده می‌شود که ما می‌توانیم با شخصی که در کشور دیگری است به صورت تصویری تماس بگیریم و صحبت کنیم ولی اینکه چگونه چنین چیزی اتفاق می‌افتد نمی‌دانیم و تنها از آن استفاده می‌کنیم. حال در نهج البلاغه نیز ما بیشتر می‌توانیم از محتوای آن بهره ببریم و مثلا بگوییم اگر تقوا داشته باشیم زندگی خوبی خواهیم داشت. ولی اینکه این محتوا با چه عبارتی بیان شده در تخصص ما نیست. کسانی که علم بلاغت دارند مثل سید رضی می‌فهمند که عبارات بیان شده چقدر زیباست.

و اما قبلا آدرس این خطبه را از کتب مختلف بیان کردیم. جالب است که در برخی نقل‌ها تعدادی از جملاتی که در نهج البلاغه هست اصلا نیامده و در برخی از آنها اضافاتی وجود دارد.

بد نیست به مناسبت به این نکته اشاره کنم که من زمانی در مورد حدیث غدیر تحقیق کردم که می‌گفتند این خطبه در 350 منبع از کتب اهل سنت آمده ولی وقتی مراجعه می‌کنیم می‌بینیم در هر کتابی قسمتی و گاهی یک جمله از آن خطبه آمده است نه اینکه همۀ خطبه در 350 کتاب آمده باشد. حال در اینجا نیز همینگونه است و همۀ خطبۀ شانزدهم در همۀ کتبی که به عنوان آدرس این خطبه گفته شده نیامده است.

آیت الله منتظری از جلد هشتم کتاب کافی که همان روضۀ کافی است این خطبه را با اضافاتی نقل کرده است. البته در مورد کتاب روضه کافی بحث است که آیا از خود مرحوم کلینی است یا نه و اصلا استاد بر شاگرد می‌خوانده یا نه و آیا استحکام هفت جلد قبلی را دارد یا نه؟ اتفاقا روضۀ کافی از لحاظ متنی با هفت جلد قبلی فرق دارد چرا که احادیث کافی معمولا چند خط است ولی در روضۀ کافی چه بسا حدیثی چند صفحه است که به صورت قصه بیان شده است.

به نظر من با توجه به تحقیقات کلی که انجام داده‌ام وقتی خطبۀ روضه کافی را با خطبۀ شانزدهم نهج البلاغه مقایسه می‌کنیم بر سید رضی احسنت می‌فرستیم که قسمت‌های بلیغ آن را انتخاب کرده و الا در روضه کافی چیزهایی آمده که برخی از آنها حشو و زائده است و حتی برخی به نظرم مجعول است و چه بسا راوی چیزهایی به خطبه اضافه کرده است به خصوص اینکه روضۀ کافی در مجامع علمی خوانده نمی‌شده و شاگرد بر استاد نمی‌خوانده است. پس احتمال اینکه در آن، جعل و تغییر و اشتباهات نسخه‌ای باشد بسیار زیاد است. پس این خطبه در کتاب روضه، بزرگ و طولانی است ولی سید رضی که آن را کوچک کرده کار درستی انجام داده است.

بزرگ بودن خطبه در کتاب روضه شاید به خاطر این باشد که بخشی از آن اشتباه راوی است و بخشی را نسخه نویس بد نوشته و بخشی را راوی جعل کرده و ممکن است بخشی از آن بالاتر از فهم ما باشد ولی این چیزهایی که سید رضی در نهج البلاغه آورده هم می‌فهمیم و هم قابل پیروی است.

اینکه گاهی به سید رضی اشکال می‌شود که ای کاش کل خطبه را آورده بود اتفاقا در اینجا می‌گوییم خوب شد کل خطبه را نیاورده چون در این صورت مشکلاتی پیش می‌آمد و باید وقتی برای حلّ آن مشکلات می‌گذاشتیم.

دقت شود که کلینی حدود سه نسل قبل از سید رضی است و احتمالا سید رضی این خطبه را در کافی دیده ولی به ذهنش آمده که بخشهایی از آن را حذف کند.

آشنایی با طبقات راویان می‌تواند چنین ثمراتی داشته باشد. اگر پیامبر(ص) را مرکز حساب کنیم صحابۀ ایشان طبقۀ اول می‌شوند که حرف پیامبر(ص) را مستقیم شنیده‌اند. بعدا کسانی که پیامبر(ص) را ندیده ولی صحابه را دیده‌اند طبقۀ دوم هستند که به آنها تابعین گفته می‌شود. و اما کسانی که نه پیامبر(ص) را دیده و نه صحابه و تنها تابعین را دیده‌اند تابعین تابعین هستند که طبقۀ سوم می‌شوند. جلوتر می‌آییم و به کلینی می‌رسیم که طبقۀ نهم است یعنی اگر بخواهد از پیامبر(ص) حدیثی نقل کند باید هشت واسطه وجود داشته باشد. حال سید رضی و سید مرتضی و شیخ طوسی طبقۀ دوازدهم هستند یعنی شاگرد شاگرد شاگردان کلینی هستند.

سید رضی شاید خطبه را از کلینی نقل و بخشی از آنها را حذف کرده است. این احتمال نیز هست که آن جملات اضافی اصلا در کافی نبوده و بعدا به کافی اضافه شده است. پس ما دقیقا نمی‌دانیم اصل حدیث چه بوده است.

امروزه با وجود این همه رسانه و امکانات ضبط مشاهده می‌شود آنقدر چیزهایی جعل و تحریف می‌شود که اخبار آحاد قابل اعتماد نیستند. بارها شده کسانی از من پرسیده‌اند فلان مطلب را شما گفته‌اید و من گفته‌ام خیر. حتی با وجود اینکه فایل‌های صوتی من در کانالم موجود است ولی باز حرف‌های جعلی به من نسبت داده می‌شود. پس در زمان حیات خود انسان و با وجود حضور خود او چیزهای زیادی به انسان نسبت داده می‌شود که درست نیست. حال وقتی مطلبی به کسی نسبت داده شد که خودش حضور ندارد بیشتر باید دقت کرد. وقتی واسطه زیاد شد و مثلا به ده واسطه رسید احتمال جعل بسیار بیشتر است.

با این حرف‌ها نمی‌خواهم بگویم حدیث‌ها را کنار بگذاریم بلکه باید دستگاه تصفیۀ حدیث را با دقت به کار بیندازیم و احادیث را غربال کنیم. این کار از چند طریق انجام می‌شود:

یکی با عقل که خدا به همه داده است به این صورت که اگر مشاهده شد حدیثی عقل‌ستیز است باید کنار گذاشته شود و اگر چیزی را عقل نفهمید می‌گوییم نمی‌دانیم.

دیگری قرآن است به این صورت که اگر حدیثی با قرآن سازگار نبود باید کنار گذاشته شود.

باید دقت داشت که در دین، جعلیات زیاد است چون موجب منفعت است و دنیا‌طلبان از این طریق یعنی بستن حرفی به خدا و پیامبر(ص) و امام منفعت‌هایی کسب خواهند کرد.

پس ما باید این دو منبع یعنی قرآن و عقل را در فهم دین بکار ببریم و الّا مقصریم.

اگر حتی حدیث کلینی را می‌خوانیم و مشاهده می‌کنیم که به عقل بعید است باید بیشتر تأمل کنیم. بد نیست مثالی بزنم همین خطبه‌ای که می‌خوانیم اولش در کافی چنین است:

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ: «قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: أَيُّهَا النَّاسُ‏، إِنَ‏ الْبَغْيَ يَقُود أَصْحَابَهُ إِلَى النَّارِ، وَ إِنَّ أَوَّلَ مَنْ بَغى‏ عَلَى اللَّهِ عَنَاقُ بِنْتُ آدَمَ، فَأَوَّلُ‏ قَتِيلٍ قَتَلَهُ‏ اللَّهُ‏ عَنَاقُ، وَ كَانَ مَجْلِسُهَا جَرِيباً فِي جَرِيبٍ، وَ كَانَ لَهَا عِشْرُونَ إِصْبَعاً فِي كُلِّ إِصْبَعٍ ظُفُرَانِ مِثْلُ الْمِنْجَلَيْنِ‏، فَسَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهَا أَسَداً كَالْفِيلِ، وَ ذِئْباً كَالْبَعِيرِ، وَ نَسْراً مِثْلَ الْبَغْلِ، فَقَتَلْنَهَا وَ قَدْ قَتَلَ اللَّهُ الْجَبَابِرَةَ عَلى‏ أَفْضَلِ أَحْوَالِهِمْ وَ آمَنِ مَا كَانُوا»

ترجمه: «همانا بغی صاحبش را به آتش می کشاند. اولین کسی که بر خدا ستم کرد عناق دختر آدم بود .اولین كشته كه خدا او را كشت عناق بود، كه نشیمنگاه [یا منزلگاهش] یك جریب در یك جریب بود و بیست انگشت داشت كه در هر انگشتى دو ناخن بود چون دو داس، پس خدا شیرى مانند فیل، و گرگى به بزرگى شتر، و كركسى باندازه استر بر او مسلط كرد، و آنها او را كشتند، و همانا خدا جباران را در برترین حالات و امن‌ترین لحظات می‌کشد.»(کافی، ج4، ص17؛ همچنین روضۀ کافی حدیث 23)

طبق آیات قرآن اولین کسی که ظلم کرد قابیل پسر آدم بوده و ظاهرا سازندۀ این روایت ضد زن و دختر بوده و دختر آدم را اولین ظالم دانسته است. علاوه بر این مطالب ذکر شده در این روایات واقعا عجیب و غریب است. بله مطلب این روایت ضد عقل نیست ولی بسیار بعید از ذهن است و شبه‌ناک؛ اصلا بیان آن چه فایده‌ای دارد؟

ادامۀ خطبه 16

شُغِلَ مَنِ الْجَنَّةُ وَالنّارُ اَمامَهُ.

ترجمه: «کسی‌ که بهشت و دوزخ را پیش رو دارد [ذهنش به آنها] مشغول است»

کسی که به فکر بهشت و جهنم است از چیزهای دیگر غافل است و حواسش تنها به این است که کاری کند تا به بهشت رود و مرتکب خطایی نشود که به جهنم برود.

بد نیست مثالی بزنم: برخی از دانش‌آموزان آنقدر به فکر کنکور هستند که از بقیۀ چیزها غافل می‌شوند و مثلا به مهمانی نمی‌روند و یا حتی به ظاهر خود نمی‌رسند. مثال دیگر اینکه وقتی کسی در حال افتادن در ته دره است طناب را می‌گیرد و نسبت به اینکه طناب کثیف است بی‌توجه است.

حال کسی که بهشت و جهنم را پیش روی خود می‌بیند، مشغول چیزهایی که او را از مسیر غافل کند نمی‌شود.

پس اگر مشاهده می‌کنید که ما به بحث‌های خاله‌زنکی مشغولیم یا به قیافۀ این و آن ایراد می‌گیریم دلیلیش این است که ما بهشت و جهنم را پیش روی خود نمی‌بینیم و الّا به این چیزها توجه نمی‌کردیم.

آیت الله موسوی اردبیلی می‌گفت بچۀ تاجری را برای طلبه شدن به نجف نزد مرحوم ممقانی آورده بودند که لباس فاخری با دگمه‌های فراوان پوشیده بود. ایشان گفته بود این بچه به درد طلبگی نمی‌خورد چون او فقط فرصت دارد دگمه‌های لباسش را باز کند و ببندد.

منظور این است که وقتی فکر و ذهن کسی این چیزها باشد نمی‌تواند در حدود ده رشته متخصص شود تا به دنبال آن مجتهد شود.

سَاع سَريعٌ نَجا، وَ طالِبٌ بَطىءٌ رَجا، وَ مُقَصِّرٌ فِى النّارِ هَوى.

ترجمه: «کوشندۀ باشتاب نجات یافت، و جویندۀ کندرو را امید هست، و مقصّر در آتش سرنگون است.»

انسان‌ها سه دسته‌اند: برخی اهل تلاش هستند و به شدت کوشش می‌کنند. این دسته موفق خواهند شد. برخی طالب موفقیت هستند ولی کُندی می‌کنند. برای این گروه امید است که به نتیجه برسند. گروه سوم کسانی هستند که اهل تقصیرند. این گروه می‌توانستند از عمرشان استفاده کنند ولی نکردند، اینان در آتش جهنم یا آتش حسرت و ندامت سقوط می‌کنند. خداوند این همه امکانات در عالَم قرار داده تا ما پیشرفت کنیم ولی این گروه عمر خود را تلف کرده و سرمایۀ وجودی خود را نابود می‌کنند. پس مقصر هستند.

برخی افراد در روزهای تعطیلی به خواب و وقت تلف کردن می‌پردازند. ما باید بدانیم که اگر یک روز تعطیل شد باید کار دیگری کرد نه اینکه وقت خود را تلف کنیم.

آیت الله منتظری در شرح خود ص 215 نوشته: این خطبه که در کتاب کافی آمده، بجای سه دسته مردم را به پنج دسته تقسیم کرده است. بنده از حدیث کلینی چیزی نفهمیدم چون واقعا مغشوش بود. البته در قرآن نیز افراد سه دسته شده‌اند. یکی سابقان هستند که جزو مقربان می‌باشند. دیگری اصحاب یمین هستند که بالاخره اهل نجاتند و سوم اصحاب شمال می‌باشند.

به هر حال ما خودمان باید تصمیم بگیریم که در کدام دسته قرار داشته باشیم. حتی اگر عمری از ما گذشته نباید ناامید شویم چرا که هریک از ما می‌توانیم بهتر از آن چیزی که هستیم بشویم. پس باید پشت کار و وقت تلف نکردن را سر لوحۀ کار خود قرار دهیم.

جناب آقای شیخ حسین نصر که حدود سی سال رئیس مدرسۀ امام صادق بود می‌گفت: امام جمعه‌های مستعفی یا کنار گذاشته به مدرسه می‌آمدند و لب پله‌ها می‌نشستند. به آنها گفتم سکوهای درون مدرسه مخصوص شما امام جمعه‌های مستعفی و سکوهای بیرون مدرسه مخصوص بازنشستگان است که انگار هر دو گروه باید وقت خود را به گونه‌ای بگذرانند و تنها بر روی سکو بنشینند و مردم را نگاه کنند.

این در حالی است که اگر امام جمعه‌ای مستعفی شد باید سراغ درس برود و بازنشسته باید به دنبال علم برود. پس کسی نباید خود را از علم بازنشسته بداند.

 اَلْيَمينُ وَالشِّمالُ مَضَلَّةٌ، وَ الطَّريقُ الْوُسْطى هِىَ الْجادَّةُ

ترجمه: «راست و چپ گمراهی‌ است، و راه میانه جاده اصلی‌ است»

این جمله می‌خواهد بگوید افراط و تفریط ممنوع است بلکه باید حدّ وسط را گرفت. نه چپ‌گرایی و نه راست‌گرایی، نه شرقی و نه غربی. باید در جادۀ وسط حرکت کرد.

و اما جادۀ وسط همان صراط مستقیم است که قرآن به آن اشاره کرده است و مصداقش در پیامبر(ص) و ائمه ظاهر می‌شود. پس باید دید آنها چه عملی داشته‌اند؟

جالب است که همه‌گونه حکومت و مردمی در مقابل ائمه بوده و برخورد آنها همان صراط مستقیم است. به خاطر عملکرد صحیح ائمه بود که آنها مصداق مغضوب علیهم نبوده‌اند یعنی نه مورد غضب خدا و نه مورد غضب مردم نشدند.

پس ما باید زندگی ائمه را یاد بگیریم و پیروی کنیم تا در راه مستقیم قرار بگیریم.

عَلَيْها باقِى الْكِتابِ، وَ آثارُ النُبُوَّةِ،

ترجمه: «کتابِ ماندگار الهی‌ و آثار نبوت بر این راه است»

طبق این جمله اگر می‌خواهیم بر مسیر صحیح باشیم باید از قرآن و سنت پیامبر(ص) پیروی کنیم.

ان شاء الله در جلسۀ آینده در این زمینه بیشتر توضیح خواهم داد.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی ترین
تازه‌ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات