تفسیر آیات 31 و 32 سوره اعراف

تفسیر آیات 31 و 32 سوره اعراف

تفسیر آیه 31 سوره اعراف

متن عربی آیه

يٰا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لاٰ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاٰ يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ  ﴿الأعراف‏، 31﴾

ترجمه آیه

تهران که بودم خدمت جناب آقای معادیخواه رفتم. ایشان ترجمۀ قرآن نوشته‌اند و آن را به من دادند و با مطالعۀ آن مشاهده کردم که ایشان نیز توجّهات زیبایی در ترجمه داشته‌اند. ترجمۀ ایشان از آیه مورد بحث چنین است:

ای آدمیزادگان، در آستان هر مسجد زیور خویش را برگیرید و بخورید و بیاشامید بی‌آنکه اسراف کنید که او هیچ اسراف کننده‌ای را دوست ندارد.

علت خطاب يٰا بَنِي آدَمَ

خطاب در این آیه به همۀ انسان‌هاست و وقتی از خطاب يٰا بَنِي آدَمَ استفاده کرده می‌خواهد توجه دهد که قصۀ آدم را قبلا خواندیم و باید یادتان به آن باشد که در قسمتی از آن داستان این اتفاق افتاد که آدم و حوا از درختی خوردند و این موجب شد که برهنه شوند و سپس با برگ‌های درخت شروع به پوشاندن خود کردند. پس پوشش امری طبیعی و مورد نیاز است و برهنگی بد و زشت است.

اهمیت پوشش و لباس از داستان آدم و حوا

در آن داستان با وجود اینکه شخص دیگری نبوده که عورت آدم و حوا را ببیند و تازه خود آدم و حوا زوج بوده‌اند و اشکالی نداشت که عورت هم را ببینند ولی اینکه خود را پوشاندند دلالت بر اهمیت پوشش و لباس، و زیان‌های برهنگی دارد که آنان با طبع اولیۀ خود آن را فهمیده‌اند.

نهی از طواف عریان، مقصود ابتدایی آیه

حال با این مقدمه بنی‌آدم خطاب شده‌اند که زینت داشته باشید و مقصود از زینت در این آیه در آن زمان لباس است و می‌خواسته بگوید عریان طواف نکنید ولی جالب است که این را مستقیم نگفته است و خود این، نکته دارد.

وجه ورود غیر مستقیم آیه به بحث

در جمهوری اسلامی قانون‌گذاران اصلا به این مطلب توجه ندارند. ما می‌گوییم اگر می‌خواهید برهنگی خانم‌ها درست شود گفتن مستقیم اثر منفی دارد. تازه اگر جریمه وضع شود و مجازات قرار داده شود و افرادی برای تذکر قرار داده شوند اثر منفی بیشتری خواهد داشت.

همۀ مفسران در ذیل این آیه گفته‌اند که هدف اصلی خدا این بوده که افراد به صورت برهنه دور خانۀ خدا طواف نکنند ولی این مطلب را مستقیم نگفته است بلکه ابتدا داستان آدم و حوا را گفت و سپس فوائد لباس را بیان کرد و سپس بحث مصادیق هدایت‌شدگان و گمراه‌شدگان را گفت و سپس با نرمی وارد بحث شده است و می‌گوید قبلا گفتیم لباس، زینت است و فوائد فراوانی مثل زینت و پوشاندن عورت و حفظ کردن از شمشیر دشمن را دارد. حال که اینطور است شما زینت خود را هنگام ورود به مسجد با خود همراه بگیرید.

جالب است که آیه نمی‌گوید لباس بپوشید بلکه عام‌تر می‌گوید و از زینت استفاده کرده که نوعی از لباس است. تازه نمی‌گویند «عند المسجد الحرام» بلکه می‌گوید «عند کلّ مسجد» و می‌خواهد به آنها بفهماند زمان دعا و ارتباط با خدا احترام دارد.

پس قرآن با لطائف الحیلی یعنی چاره‌اندیشی‌های لطیفی می‌فهماند که عریان به دور خانۀ خدا نیایید. این چاره‌های لطیف به گونه‌ای است که اصلا از برهنگی و طواف و مسجد الحرام نامی برده نشده است.

حال وقتی قرآن با این لطافت حرف می‌زند چرا عده‌ای به گونۀ دیگری وارد گود شده و می‌خواهند دین‌داری مردم را با روش خودشان درست کنند؟

مراد از زینت و عند کل مسجد در زمان نزول آیه

پس مقصود از زینت در زمانی که آیه نازل شده لباسی بوده است که عورت را بپوشاند.

و اما «عند کل مسجد» در زمان نزول آیه «عند المسجد الحرام» بوده چون در آن روز و مکان مسجد دیگری نبوده است و اصلا در مساجد دیگر بر فرض وجود به صورت عریان نمی‌رفتند، حال یا لباس داشتند یا نداشتند ولی به خصوص در مورد مسجد الحرام به خاطر فتوای متصدیان کعبه افراد به صورت عریان طواف می‌کردند.

نتایج بد برخی از فتاوی

متأسفانه برخی اوقات فتاوایی صادر می‌شود که فتوا دهنده قصد خوب دارد ولی توجه ندارد که مردم طرف بدش را می‌گیرند.

بارها این قصه را گفته‌ام که پدری می‌خواست فرزندش شراب نخورد و برای اینکه به او بفهماند شراب خوردن چقدر بد است سطلی از شراب و سطلی از آب جلو الاغش گذاشت و الاغ شراب نخورد و آب را خورد. سپس به فرزندش گفت از این صحنه چه فهمیدی؟ او گفت من فهمیدیم که هرکسی شراب نخورد خر است.

در واقع فرزند کاملا وارونه مطلب را فهمید.

حال ممکن است افراد فتاوی را اشتباه بفهمند. پس در فتوا دادن و نوع لفظ آن باید دقت کرد. بعید نیست متولیان کعبه قصدشان این بوده که به مردم بفهماند گناه نکنید و اگر گناه کردید باید از لباسی که در آن گناه کرده‌اید بیرون بیایید و لباس جدیدی که در آن گناه نکرده‌اید بپوشید و در آن طواف کنید.

با این حرف می‌خواستند بگویند باید از گناه دوری کنید و برای طواف خانۀ خدا که مکانی مقدس است از لباسی استفاده کنید که در آن گناه نکرده‌اید، ولی مردم از این حرف این را فهمیدند که ما بالاخره گناه کرده‌ایم. پس باید برهنه طواف کنیم.

یادم هست جوانی به من گفت من نماز نمی‌خوانم چون در مجلسی شراب خوردم و گفته‌اند تا 40 روز نماز شراب‌خوار قبول نیست. پس من در این 40 روز نماز نمی‌خوانم.

ببینید چگونه شیطان انسان را فریب می‌دهد. من به او توضیح دادم که نمازت باطل نیست و اگر گفته‌اند تا 40 روز نماز قبول نیست برای این است که شراب نخوری نه برای اینکه نماز نخوانی.

پس ما در گفتن باید به گونه‌ای بگوییم که شراب‌خوار اینگونه نفهمد که نباید نماز بخواند.

در محل بحث نیز ممکن است متولیان قصد خوب داشتند ولی بیان بدی کردند و موجب شد مردم فکر کنند باید عریان طواف کنند.

پس در گفتار بیشتر دقت کنیم. فکر نکنیم همه می‌توانند موعظه‌گر باشند. اگر خوب صحبت نکردیم خود موعظه‌گری کار را خراب می‌کند. باید مواظب باشیم گفتار و رفتارمان و قانون‌های وضع شده مجوز کار حرام نباشند. گاهی برخی قانون‌ها یاد دادن تخلف است مثل اینکه گرفتن پروانه برای ساخت آنقدر مشکل است که موجب می‌شود افراد بدون پروانه ساخت و ساز کنند و با دادن جریمه‌ای کار خود را پیش ببرند.

کاربرد آیه برای امروز

به بحث برگردیم. بحث این بود که قرآن می‌خواهد بگوید برهنه طواف نکنید ولی جمله‌ای عام گفته تا آیه برای امروز نیز کارائی داشته باشد.

امروزه کسی برهنه طواف نمی‌کند ولی از تعبیر خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ استفاده می‌شود که وقتی می‌خواهیم به مسجد برویم باید لباس‌های تمیز بپوشیم.

پس عبارت بکار رفته در آیه در زمان خودش درد برهنه طواف کردن را دوا کرد و در زمان ما نیز نکته‌ای مهم دارد که وقتی برای مهمانی لباس زینت می‌پوشید برای مسجد هم بپوشید.

و اما تعبیر عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ همۀ مساجد را شامل می‌شود یعنی در همۀ مساجد لباس تمیز بپوشیم.

اولویت پوشیدگی بر پاکی لباس نمازگزار

 با توجه به اینکه در جای خود ثابت شده که باید با لباس پاک نماز خواند برخی به خاطر احتیاط که شاید لباسشان نجس باشد شلوار تمیز خود را در آورده و با زیرشلواری یا مایو نماز می‌خوانند.

این درست نیست. نباید آنقدر دستور به پاکی لباس نمازگذار مهم قلمداد شود که دستور قرآنی خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ و لباس مرتب داشتن در حین نماز کنار رود.

نقدی بر حکم طهارت و نجاست رساله‌ها

تازه پاکی و نجاست را به غیر از بهداشت و کثافت معنا کرده‌اند که آن هم مشکل دارد. پاکی و نجاستی که در دین آمده به نظر من همان بهداشت است نه بیشتر و تازه بهداشت آن زمان سطح پایینی داشته و ما همین که بهداشت این زمان را رعایت کنیم پاک هستیم ولی متأسفانه برای ما به گونه‌ای گفته‌اند که یک قطرۀ احتمالی ادرار برای ما اهمیت بسیاری پیدا می‌کند. از آن طرف آب بینی حیوانات حلال‌گوشت یا ادرار و فضولات آنها که که از دید فقهی نجس نیست، چه بسا از آنها دوری نمی‌کنیم و با لباسی که آغشتۀ به آنهاست نماز می‌خوانیم.

یک سر سوزن خون در انگشت برای ما احتیاط می‌آورد ولی اگر سر تا پای ما آغشته به فضولات حیوانات حلال گوشت باشد به آن بی‌توجهیم.

سیستم برده‌داری عامل نگاه تعبدی به دستورات خدا

 از قدیم با توجه به سیستم برده‌داری، خدا را ارباب و انسان‌ها را برده تصور و معرفی می‌کردند و به همین خاطر در بارۀ دستورات دینی چون و چرا نمی‌کردند و تنها در مقام عمل بودند. در واقع آنها همۀ دستورهای دین را مولوی می‌دیدند و طبق آن فتوا می‌دادند و به همین خاطر در بحث طهارت و نجاست مطالبی گفته‌اند که بیان شد. ولی اگر دستورات خدا را ارشادی دیدیم متوجه می‌شویم که مراد خدا تمیز بودن است و دوست دارد موقع عبادت زینت داشته باشیم. پس اگر لباس نمازگزار، آغشته به ادرار حیوان حلال‌گوشت است باید شسته شود. خدا قصد ندارد ما را در مضیقه قرار دهد بلکه می‌خواهد وقتی وارد مسجد می‌شویم بوی بد ندهیم ولی وقتی نگاه تنها مولوی شد به این چیزها توجه نمی‌شود و مثلا بوی عرق جوراب‌ها یا بوی فرش‌ها واقعا انسان را اذیت می‌کند. این در حالی است که اگر یک قطره ادرار بچه روی فرش مسجد ریخت عصبانی می‌شوند و خود را برای پاک کردن آن به تکاپو می‌اندازند.

می‌گویند دو نامزد جوانی از کنار مسجد رد می‌شدند و از آنجا بوی بدی به مشامشان رسید. دختر به پسر گفت این چه بوئی است؟ پسر گفت این بوی مسلمانی است.

این خیلی مایۀ تأسف است. نباید اوامر را مولوی بگیریم و بگوییم این ده مورد نجس است و حتی یک قطره‌اش وجوب اجتناب کامل دارد و بقیۀ چیزها پاک است و آغشته بودن کامل بدن و لباس به آن اشکال ندارد. خیر. باید فهمید که اگر گفته‌اند آن ده مورد نجس است برای چیست. هدف این است که انسان نظیف باشد و در کثافت غرق نشود.

به عبارت دیگر آن چه باید ملاک قرار داده شود عام‌های قرآن است مثل تعبیر خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ برای پاکی و تمیزی و تعبیر «وَ اَلرُّجْزَ فَاهْجُرْ  ﴿المدثر، 5﴾: و از پلیدی دور شو» برای پلیدی و نجاست.

پس باید این آیات را بگیریم و دین را اینگونه که گفته شد بفهمیم نه دین رساله‌ها که در طول قرن‌ها پیوسته روی مبنای اوامر مولوی نوشته شده است.

اگر اوامر را ارشادی دیدیم دیگر لازم نیست زیاد رساله بخوانیم و حساس شویم بلکه در مواردی می‌توان از عقل استفاده کرد. وقتی زمان برده‌داری تمام شد زمان امر مولوی نیز تمام شده است و باید اوامر الهی را ارشادی نگاه کرد.

در همین‌جا به این نکته اشاره کنم که در ذیل این آیه بحث‌های زیادی می‌توان مطرح کرد و من دوست دارم آنها را مطرح کنم چون حرف‌های نوی در اینجا دارم که البته نمی‌دانم درست است یا غلط ولی دوست دارم بگویم تا درست و غلط بودن آن مشخص شود؛ زیرا اگر بیان نشود نمی‌توان معلوم کرد که صحیح است یا غلط.

بحث من این است که قبلا نظامی بوده با عنوان نظام برده‌داری. اگربخواهیم خیلی رقیقش کنیم می‌توان مثال پادگان را زد که سرهنگ هرچه بگوید سرباز باید گوش دهد که حتی با سوت فرمانده باید عمل کند به گونه‌ای که انگار عقل ندارد و مثل عصای سرهنگ است مانند یک ربات. تازه آن نوکرها در زمان‌های قدیم از ربات‌ها ربات‌تر بودند.

این روزها مطلبی خواندم که نمی‌دانم راست است یا دروغ. گفته شده بود که داعشی‌ها از ایزدی‌ها برده گرفتند و آنها را فروختند و یک فرد آلمانی، خانم و دختری را از داعشی‌ها خریده بود و برای اینکه به آنها بفهماند شما کنیز هستید و فقط باید حرف مولا را گوش دهید جلو چشم مادر، دخترش را در آفتاب داغ بدون آب و غذا گذاشته بود تا بمیرد.

نظام برده‌داری این چنین بود. آن زمان مولی برده‌اش را می‌زد و برده هیچ حقی نداشت. در نظام برده‌داری فقط باید گوش به حرف مولی داد و عقل برده کاملا تعطیل بود. آن نظام نه فقط در بین مردم حجاز بلکه در ایران و روم نیز حاکم بود. اسلام آمد و دستور به محبت به بردگان داد و گفت حتی اگر برده زده شد و جایی از بدنش مشکلی پیدا کرد باید آزاد شود یا دیه‌اش پرداخت گردد. بنده مقاله‌ای نوشته‌ام و در آن گفته‌ام که برده‌گیری در اسلام نبوده است ولی به هر حال برده‌هایی در جامعه وجود داشت که اسلام دستوراتی راجع به آنها داده بود تا آرام آرام آزاد شوند. در این زمینه مراجعه شود به مقالۀ «بررسی برده‌گیری و برداری در اسلام» که بر روی سایت من نیز موجود است.

به هر حال نظام برده‌گیری وجود داشت و اسلام هم نتوانست آن را ریشه‌کن کند تا اینکه بالاخره در قرون اخیر الغای برده‌داری صورت گرفت. به لطف تلاش سازمان‌های حقوق بشر، نظام برده‌داری ملغی شد ولی فکرش در حوزه و فقیهان مانده است و به همین خاطر خدا را مثل ارباب و مردم را مثل برده معرفی می‌کنند. تازه خدا بالاتر از اربابان دنیوی و ما برده‌تر از بردگان دنیوی هستیم چون همه چیز ما از خداست. با این فکر می‌گویند پس حرف، حرف خداست و نباید مقابل دستور او حرف زد.

این در حالی است که ما در نظام جدید به دنیا آمده‌ایم و مثلا در زمانی آمده‌ایم که اصلا برده‌ای وجود ندارد و همه انسانند البته با تفاوتهایی. امروزه فهمیده‌ایم که همه دارای حقوق متساوی هستند. و به ما گفته شده که بجای ارباب و برده بگویید: رب و مربوب؛ خدا پرورش دهنده و ما پرورش یابنده‌ایم یا بگویید: خدا مرشد و ما ارشاد شونده هستیم. خدا معلم و ما متعلم می‌باشیم.

بنابراین ارتباط ما با خدا تنها به ارباب و بندگی نیست بلکه چیزهای دیگری نیز هست. خدا ولیّ ماست و رحمان و رحیم است. چرا وقتی اوامر الهی را می‌نگریم تنها به این دید می‌بینیم که خدا ارباب و ما نوکر او هستیم؟ آیا بهتر نیست بگوییم خدا مثل معلم مهربان و ما مثل دانش‌آموز یا دانشجو هستیم که اهل پرسش و سؤال است؟

وقتی خدا حبیب است پس می‌توان از او سؤال کرد.

اگر خدا ارباب و ما نوکر باشیم به اوامرش به گونه‌ای نگاه می‌شود و اگر خدا مثل معلم مهربان است به اوامرش به گونۀ دیگری نگاه می‌شود و در نتیجه می‌توان از او سؤال کرد و توضیح خواست. اگر خدا دوست است می توان با او حرف زد.

خلاصه کلام اینکه در حوزه و جامعه چون نظام ارباب و رعیتی حاکم بوده اوامر را این‌گونه می‌دیدند ولی ما از باب دیگر نیز می‌بینیم.

از جمله در بحث حجاب نباید فکر کرد خدا به عنوان ارباب به زنان دستور حجاب می‌دهد بلکه چه بسا از باب ارشاد چنین دستوری داده و در نتیجه ما می‌توانیم عقل خود را در این زمینه بکار ببریم که چگونه با حفظ رعایت آزادی جامعۀ عفیف و خوبی داشته باشیم.

حال در ذیل آیه 31 سوره اعراف می‌توان همین بحث را مطرح کرد که آیا دستور خُذُوا زِينَتَكُمْ امری مولوی است که ما کاری به علت و حکمتش نداریم یا اینکه علت را در نظر می‌گیریم که اگر خدا این دستور را داده نوعی ارشاد است نه اینکه از باب ارباب و رعیتی بخواهد مچ بگیرد.

البته جملۀ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لاٰ تُسْرِفُوا را همه قبول دارند که ارشادی است و البته این عجیب است که چطور یکدفعه این دو امر را قبول کرده‌اند که ارشادی است. البته در مورد لاٰ تُسْرِفُوا و مصداق آن اختلاف دارند که در ادامه توضیح خواهم داد.

به هر حال این حرف را مطرح می‌کنم تا جوانهای حوزه به فکر بیفتند. البته قدیمی‌ها که یک عمر اوامر الهی را با فکر برده‌داری دیده‌اند بعید است تغییر کنند. پس بیشتر باید این مباحث را برای افراد جدید بیان کرد که یک دور از اول، رساله‌ها را بازبینی کنند که مثلا اگر در فقه آمده است که ادرار با آب پاک می‌شود و باید آب ریخته شود آیا این دستور، مولوی است که جز با آب پاک نمی‌شود و چرایی برای آن مطرح نیست یا ارشادی است و امروزه با دستمال کاغذی نیز می‌توان خود را پاک کرد و چنین گفت که اگر قرار است جای ادرار تمیز شود چه با آب حاصل شود یا با دستمال کاغذی.

نجاست‌های دیگر نیز همین‌طور که مثلا اگر خون بر روی سرامیک ریخته است آیا تنها باید آب بریزیم تا پاک شود یا از طریق دیگری نیز می‌توان آن را پاک کرد؟

و اما جالب است که در فقه سنتی گاهی دفعات را برای تطهیر واجب می‌دانستند و از آیت الله خمینی نقل می‌کردند که باید برای پاک شدن محل ادرار دو بار آب ریخته شود و مثلا اگر با آفتابه به طور مستمر حتی چندین دقیقه بر روی آن آب ریختید پاک نمی‌شود و حتما باید بین آب ریختن، قطع وجود داشته باشد و الا پاک نمی‌شود.

حال آیا واقعا این امری مولوی یا تعبدی است یا قصد این است که نجاست بر طرف شود؟ بماند که وقتی روایات در این زمینه بررسی شود متوجه خواهیم شد که اصلا روایت به گونۀ دیگری است که فعلا قصد ورود به این بحث را ندارم.

ارشادی بودن دستور خُذُوا زِينَتَكُمْ

حال دستور آیۀ مورد بحث ارشادی است یعنی وقتی به مسجد می‌روید تمیز باشید تا دیگران خوششان بیاید و احترام مسجد حفظ شود. پس به نظر بنده این دستور اگر ارشادی باشد بهتر است و حتی خوب است از این به بعد کل قرآن را تا جایی که ممکن است از دید ارشادی بودن بفهمیم.

اشاره به دو سر طیف آیه

و اما امروزه زینت را زینت عارضی می‌دانند مثل گردند و کروات و لباس‌های زینتی. بله در زمان‌های قدیم که برهنه بودند خود لباس نوعی زینت بوده است.

پس یک سر طیف این آیه مربوط به کسانی است که برهنه بوده‌اند و آیه می‌گوید با لباس به مسجد بروید و طیف دیگر آیه امروز است که همه لباس دارند و در نتیجه زینت امری خارج از لباس است یعنی حتی طلاهایت را بر خودت آویزان کن و به مسجد برو و عطر بزن و حتی لباست اوتو زده باشد.

آیه بین این دو طیف را نیز شامل می‌شود و وسط آن یعنی با لباس معمولی به مسجد بروید.

پس خُذُوا زِينَتَكُمْ همۀ این مراحل را شامل می‌شود. بنابراین اگر در روایات چیزهای مختلفی در این زمینه دیدیم همه درست است مثل اینکه روایات بگوید موهایت را شانه کن. روایت دیگر می‌گوید عطر بزن. همۀ اینها مصداق زینت می‌شود. پس زینت دارای عرض طولانی می‌شود.

و اما عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ ممکن است اشاره به همۀ مساجد در تمام کرۀ زمین داشته باشد. ممکن است آن زمان را ببینیم و بگوییم مراد از عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ همۀ محل‌های عبادت همۀ ادیان باشد نه فقط جایی که اصطلاحا امروزه مسجد است. پس این عبارت کُلی مشکک است، مثل نور که دارای درجات مختلف است. همچنین امر خُذُوا زِينَتَكُمْ همۀ مراتبش ارشادی است.

و اما همۀ مفسران گفته‌اند که امر در كُلُوا وَ اشْرَبُوا ارشادی است نه مولوی.

پاسخ به اشکالی پیرامون ارشادی دانستن اوامر الهی

اشکال: شما می‌گویید نباید نگرش ما به خدا مثل نظام برده‌داری باشد. این در حالی است که آیات زیادی در قرآن چنین نظامی را تأیید می‌کند مثل آیۀ:

وَ مٰا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّٰ لِيَعْبُدُونِ  ﴿الذاريات‏، 56﴾

و جن و انس را جز برای اینکه مرا بپرستند نیافریدیم.

در این آیه هدف خلقت عبودیت معرفی شده است. همچنین در آیات متعددی از قرآن تسلیم بی‌چون و چرا بودن در برابر فرمان خدا سفارش شده از جمله این آیه از سوره بقره:

إِنَّ اللّٰهَ لاٰ يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً مٰا بَعُوضَةً فَمٰا فَوْقَهٰا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مٰا ذٰا أَرٰادَ اللّٰهُ بِهٰذٰا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَ مٰا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفٰاسِقِينَ  ﴿البقرة، 26﴾

بی تردید خدا [برای فهماندن مطلبی به مردم] از اینکه به پشه و فراتر از آن [در کوچکی] مَثَل بزند، شرم نمی‌کند؛ اما اهل ایمان آگاهند که آن مثل از سوی پروردگارشان درست و حق است و اما کافران می‌گویند: خدا از این مثل چه اراده کرده است؟! خدا بسیاری را به آن مثل [به خاطر عدم دقت و مطالعه] گمراه می‌کند، و بسیاری را به آن مثل [به سبب درک صحیح] هدایت می‌نماید؛ و جز فاسقان را به آن گمراه نمی‌کند.

طبق این آیه حتی اگر مطلب عجیبی در فرامین خدا یافت شد باید پذیرفت و سؤال نکرد.

پاسخ: وقتی آیات متعددی پیرامون خواندن و تفکر کردن و سؤال کردن در قرآن یافت می‌شود پس باید آنها را اصل قرار داد و چنین آیاتی که در سؤال آورده شد را طبق آنها معنا کرد. به همین خاطر است که در روایات تعبیر «لیعبدون» به «لیعرفون؛ تا خدا را بشناسند» معنا شده است. همچنین آیۀ سوره بقره به معنای سؤال نکردن در برابر حکم خدا نیست بلکه بر عکس آیه در مقام بیان این است که خدا در مقام یاد دادن از هیچ کوششی فو گذار نمیرکند و حتی به پشه و غیره مثال می‌زند و تازه تسلیم فرمان خدا بودن یا نبودن، غیر از اشکال کردن و سؤال پرسیدن است. در این آیه از کافران صحبت شده که به معنای حق‌پوشان است. بلکه اگر کسی حق را بفهمد و آن را بپوشاند مصداق این آیه است ولی کسی که سؤال دارد حتما از این آیه خارج است.

آیا زینت طلا و نقره بر مرد حرام است؟

و اما گفتیم امروزه وقتی آیه خوانده می‌شود بیشتر زینت عرضی از آن فهمیده می‌شود که مثلا طلاهایت را بر خودت آویزان کن. با این حرف این سؤال پیش می‌آید که مگر زینت کردن طلا و نقره بر مرد حرام نیست؟

کسانی که زینت طلا و نقره بر مرد را حرام می‌دانند می‌گویند روایاتی که این امر را حرام می‌داند مخصص این آیه هستند. به عبارت دیگر می‌گویند: اگر ما باشیم و آیه، آیه دلالت دارد که مرد در حین نماز می‌تواند طلا بر خود آویزان کند، بلکه چنین کاری خوب هم هست، ولی روایات می‌گوید استعمال طلا و نقره و ابریشم خالص برای مرد حرام است.

آنگاه سؤال من این است که آیا واقعا با این روایات که خبر واحد نام دارند می‌توان آیۀ قرآن را تخصیص زد؟ برخی می‌گویند بله چنین تخصیصی صحیح است. برخی نیز گفته‌اند زینت در آیه اصلا طلا و نقره را شامل نمی‌شود و مراد از زینت در آیۀ مورد بحث لباس است و بر فرض که عمومیت داشته باشد با روایات تخصیص می‌خورد.

به نظر بنده روایاتی که طلا و نقره را بر مرد حرام می‌داند اطلاق ندارد و حلقه و انگشتر  و دندان طلا را شامل نمی‌شود بلکه تیپ روایات این است که می‌خواهد به مرد بگوید نباید مثل قارون و فرعون باشی که طلا و نقره آن چنان برایت مهم باشد که آنقدر بر خود آویزان کنی که معلوم شود تمام همّ و غمت زندگی خوش دنیاست. پس طاغوتی صفت بودن، مورد نهی روایات است اما اگر طاغوتی صفت نیست و صرف حلقه یا مچ‌بند طلاست تا این حد اشکال ندارد. پس طاغوتی بودن است که حرام است.

آیا با خبر واحد می‌توان قرآن را تخصیص زد؟

و اما بحثی مطرح است که اصلا روایاتی که به اصطلاح خبر واحد است آنقدر زور دارد که آیۀ قرآن را تخصیص بزند؟ این خودش بحث دیگری است که به ذهن می‌رسد اصلا خبر واحد نمی‌تواند قرآن را تخصیص بزند و در نتیجه اطلاق آیه باقی است و به افراد می‌گوید هنگام رفتن به مسجد زینت خود را همراه داشته باشید.

زینت طلا برای عبادت و حسرت فقراء

حال کسی سؤال می‌کند که در مسجد افراد فقیری هستند که چیزی ندارند و با دیدن طلاهای دیگران غصه می‌خورند؟ پس نماز فرد زینت‌دار حسرت دیگران را به همراه دارد و کار صحیحی نیست. بنابراین بر طبق آیه باید طلا بر خود آویزان کنیم و نماز بخوانیم و طبق اینکه نباید دیگران را آزار دهیم نباید با طلا نماز بخوانیم و چنین نمازی صحیح نیست.

جواب این است که اغنیاء باید به فقراء کمک کنند. اصلا قرار است افراد این‌گونه به مسجد بروند تا قدری از اموال خود را به فقرا بدهند.

ارتباط فراز وَ لاٰ تُسْرِفُوا با عبارت خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ

و اما فراز وَ لاٰ تُسْرِفُوا حتما و بدون شبهه با عبارت كُلُوا وَ اشْرَبُوا مرتبط است و از اسراف در خوردن و آشامیدن نهی می‌کند ولی آیا این فراز مربوط به عبارت خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ هم هست یا نه؟

به ذهن می‌رسد که بله به آن جمله نیز مربوط است و می‌خواهد بگوید در زینت کردن نباید اسراف کرد. بله باید مزین باشیم ولی در عین حال متعارف بودن نیز باید رعایت گردد و طبیعتا نباید زینت آنقدر زیاد باشد که طاغوتی حساب شود یا فقراء حسرت بخورند.

با توجه به این توضیحات تعبیر إِنَّهُ لاٰ يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ  به این معناست که خدا اسراف کاران را دوست ندارد چه آنها که در خوردن و آشامیدن اسراف می‌کنند و چه آنها که در زینت کردن اسراف می‌کنند.

حکم کم مصرف کردن

و اما زیاده‌روی ممنوع است. حال آیا کم مصرف کردن نیز ممنوع است؟

برخی گفته‌اند تعبیر إِنَّهُ لاٰ يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ کم مصرف کردن را نیز در بر می‌گیرد چون کم مصرف کردن خودش نوعی اسراف است مثل کسی که گفته بود تا «خر هست باید سواری کشید و الا اسراف است.» پس اگر غذا باشد ولی نخوریم و مریض شویم خودش اسراف است.

توجیه عرب‌های جاهلی برای طواف عریان

در جاهلیت عیب‌های مختلفی وجود داشته است و یکی از عیب‌های آنها طواف عریان بوده است و برای این کار توجیهاتی داشته‌اند از جمله اینکه می‌گفتند خدا اینگونه ما را خلق کرده و در نتیجه این‌گونه بهتر خوشش می‌آید. توجیه دیگر این بود که می‌گفتند در لباسی که در آن گناه کرده‌اید حق طواف ندارید و به همین خاطر لباس‌های خود را در می آوردند. توجیه سوم اینکه قریش خودشان را از دیگران بالاتر می‌دانستند و می‌گفتند ما اهل حرم هستیم و خدا برای ما غیرت به خرج داده و به خاطر ما راه‌ها را امن کرده است. آنها می‌گفتند هرکس می‌خواهد طواف کند باید در لباسی باشد که ما به او می‌دهیم و هرکسی غذا می‌خواهد باید از غذای ما بخورد. حال افرادی که با قریشی‌ها رفیق بودند از آنها لباس اجاره می‌گرفتند و کسی که رفیقی از قریش نداشت عریان طواف می‌کرد. این مطلب را از تفسیر التحریر و التنویر، ج8،ص72 نقل کردم.

اشاره به برخی تفکرات اعراب جاهلی

البته قریشی‌ها از روی تکبر عادات دیگری شبیه این هم داشتند و مثلا می‌گفتند ما اهل حرم هستیم و نباید مثل دیگر مردم از حَرَم خارج شویم و به عرفات برویم. بلکه در آخر مِنا وقوف می‌کردند و پس از بازگشتن حجاج از عرفات آنان نیز سرازیر می‌شدند ولی قرآن در سوره بقره از چنین کاری نهی کرد و ‌فرمود:

ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفٰاضَ النّٰاسُ ﴿البقرة، 199﴾

سپس از همان جایی که مردم روانه می‌شوند [به سوی منی،] روانه شوید.

شأن نزول امر كُلُوا وَ اشْرَبُوا

همچنین در همان صفحه 72 از جلد 8 کتاب تفسیر التحریر و التنویر نقل شده است که در جاهلیت برخی ملتزم بودند که در ایام حج گوشت و چربی نخورند و فقط قوت اندکی بخورند و به همین خاطر قرآن در آیۀ مورد بحث، امر کرده که بخورید و بیاشامید.

عدم منافات حج با تجارت

بد نیست در همین‌جا به مناسبت به این نکته اشاره کنم که من خودم روحانی کاروان حج بودم و بارها شاهد بودم که مسئولان حج به حجاج می‌گفتند از مکه و مدینه سوغاتی نخرید و وقت خود را در بازارها تلف نکنید چون معنویت حج با رفتن به بازار منافات دارد. این در حالی است که اتفاقا آیات قرآن با این حرف منافات دارد و می‌گوید خرید و فروش و تجارت با حج منافات ندارد و از قدیم حج و تجارت با هم عجین بوده‌اند. پس نه تنها خوردن وآشامیدن با حج منافات ندارد تجارت هم با حج منافات ندارد. در سوره بقره آمده است:

لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنٰاحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ ﴿البقرة، 198﴾

بر شما گناهی نیست که [در ایام حج] از پروردگارتان [به وسیله تجارت و داد و ستد] فضل و روزی و منافع مادی بطلبید.

غذای مفصل در کنار خداشناسی در مِنا

جالب است که اگر خدا در مِنا افراد را برای عبادت و بندگی جمع کرده غذای مفصلی نیز برای آنها فراهم کرده است چون وقتی قربانی صورت گیرد، مواد خوراکی غذای مفصل مهیا می‌شود. پس خدا همه چیز مهیا کرده است تا مسألۀ خداشناسی و پاسخ به شبهات انجام شود. این چند روز در منا طبق آیات قرآن باید ذکر خدا صورت گیرد که متأسفانه فراموش شده و بیشتر راجع به رمی جمرات حساس هستند که اصلا در قرآن نیامده است. دین وارونه شده و آنچه مهم بوده و در قرآن آمده به حاشیه رفته و آنچه که در قرآن نیامده اصل شده است.

روحانیون وظیفه‌شان این شده است که در اول مغرب مردم را به این الفاظ وادار کنند که: «بیتوته می‌کنم در منا از الآن تا صبح برای حج تمتع از حجت الاسلام قربتا الی الله». بگذریم.

حلّ مسألۀ برهنگی توسط قرآن

با توضیحات گذشته متوجه شدیم نزول آیه 31 سوره اعراف مربوط به حج و طواف بوده است ولی اینکه بگوییم این آیه تا ابد در مورد این مسأله است خیر. این آیه طبق معنای زمان خودش عملیاتی شده و مسائل آن حل شده است و امروزه کسی برهنه طواف نمی‌کند و اساسا کسی برهنه نیست و افراد طبعا و عرفا و عقلا پوشیدگی را زینت و لازم و کمال می‌دانند.

علت عریانی در زمان ما در کشور ایران

بله اگر امروزه کسی در کشور ما عریان می‌شود از باب اعتراض است و مقصر اصلی در آن حاکمان هستند. در نامه 14 نهج البلاغه آمده است که زنان حتی اگر به شما توهین کنند نباید آنها را به هیجان بکشید. به متن کامل این نامه توجه کنید:

و من وصية له (علیه السلام) لعِسكره قبلَ لقاء العدوّ بصفّين:

لَا [تُقَاتِلُونَهُمْ] تُقَاتِلُوهُمْ حَتَّى يَبْدَءُوكُمْ، فَإِنَّكُمْ بِحَمْدِ اللَّهِ عَلَى حُجَّةٍ، وَ تَرْكُكُمْ إِيَّاهُمْ حَتَّى يَبْدَءُوكُمْ حُجَّةٌ أُخْرَى لَكُمْ عَلَيْهِمْ؛ فَإِذَا كَانَتِ الْهَزِيمَةُ بِإِذْنِ اللَّهِ فَلَا تَقْتُلُوا مُدْبِراً وَ لَا تُصِيبُوا مُعْوِراً وَ لَا تُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ، وَ لَا تَهِيجُوا النِّسَاءَ بِأَذًى وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَكُمْ وَ سَبَبْنَ أُمَرَاءَكُمْ، فَإِنَّهُنَّ ضَعِيفَاتُ الْقُوَى وَ الْأَنْفُسِ وَ الْعُقُولِ؛ إِنْ كُنَّا لَنُؤْمَرُ بِالْكَفِّ عَنْهُنَّ وَ إِنَّهُنَّ لَمُشْرِكَاتٌ، وَ إِنْ كَانَ الرَّجُلُ لَيَتَنَاوَلُ الْمَرْأَةَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ بِالْفَهْرِ أَوِ الْهِرَاوَةِ فَيُعَيَّرُ بِهَا وَ عَقِبُهُ مِنْ بَعْدِه.

ترجمه: «از وصيت هاى آن حضرت است به لشگرش، پيش از ديدار با دشمن در صفّين:

دست به جنگ نزنيد تا آنان شروع كنند، زيرا به حمد خدا حجّت با شماست، و جنگ نكردن از سوى شما تا شروع جنگ از جانب آنان، حجّت ديگرى از شما بر آنهاست.

دشمن چون به اذن حق پاى به هزيمت نهاد فرارى را به قتل نرسانيد، و ناتوان را آسيب نزنيد، و زخمى را نكشيد، و زنان را با آزردن به هيجان نياوريد گرچه متعرض آبروى شما شوند، يا به بزرگانتان ناسزا گويند، زيرا توان و جان و عقلشان ضعيف است. زمانى كه در شرك بودند مأموريت داشتيم از آنان دست بداريم. و اگر در روزگار جاهليّت مردى زنى را با سنگ يا چماق مى‌زد، او و فرزندانش را به اين عمل سرزنش مى‌كردند.»

نمی‌دانم چرا در جمهوری اسلامی به این نامه عمل نمی‌شود و پیوسته با ندانسته‌کاری زنان به لجبازی کشیده می‌شوند. کار به جایی رسیده که امروزه مرد و زن نسبت به حکومت و تذکرات ما پیرها، همه لجباز شده‌اند و حتی اگر در امور فنی هم نظر دهیم جوانان گوش نمی‌دهند چه برسد چیزی مثل حجاب را بخواهیم تحمیل کنیم. یکی از اساتید دانشگاه برایم گفت: چند جوان مشغول کاری بودند و کسی به آنها رسید و گفت این کارتان اشتباه است. آن جوانان با یکدیگر گفتند: گوش به حرف این پیرها ندهید:  اگر اینها عقل داشتند انقلاب نمی‌کردند.

کاربرد آیه برای امروز

با این توضیحات این سؤال پیش می‌آید که آیا امروزه این آیه کاربردی ندارد؟

جواب این است که سبب نزول، مخصص آیه نیست بلکه می‌توان از آن استفادۀ عام کرد و گفت مراد از زینت لباس ساتر عورت نیست، بلکه چیزهای دیگر نیز هست و چنین گفت که دو نوع زینت داریم: زینت ذاتی و زینت عرضی.

توضیح: صورت فردی ممکن است زیبا باشد که این می‌شود زینت ذاتی. ممکن است زینت، عرضی باشد و به زیبایی‌هایی که عارض تمامی بدن انسان می‌شود اطلاق گردد مثل لباس که موجب زیبایی تمامی بدن انسان می‌شود. ممکن است زینت عرضی قسمت خاصی را زینت دهد، مثل النگو یا انگشتر یا عطر و ….

پس آیه می‌تواند این نوع زینت‌ها را نیز شامل شود و در نتیجه برای امروزه کاربرد داشته باشد.

وجه کنار هم قرار گرفتن بحث زینت و خوردن و آشامیدن

و اما اینکه در کنار زینت به خوردن و آشامیدن اشاره شده برای این است که اینها همه جزو نیازهای ضروری بشر است و طبق آنچه در هرم مازلو بیان شده در صدر احتیاجات انسان قرار دارد.

باید دقت داشت که عبادت با خوردن و آشامیدن منافات ندارد بر خلاف برخی از زهاد که فکر می‌کنند برای رسیدن به مقامات معنوی نباید غذای کافی خورد در حالی که طبق این آیه باید خورد و آشامید ولی اسراف نکرد. اصلا خدا غذاها را خلق کرده تا بخوریم ولی قرار است با استفاده از عقل و شرع متکامل شویم و پیشرفت کنیم و خداپرست باشیم.

اشاره به نظرات بزرگان در مورد مولوی دانستن آیه 31 سوره اعراف

توضیح دادیم که فقهاء معمولا اوامر را مولوی دانسته‌اند. بد نیست برای اثبات این مطلب چند شاهد بیاورم. در کتاب کنز العرفان فی فقه القرآن از فاضل مقداد که مربوط به آیات الاحکام است و مباحث را طبق باب‌های فقهی آورده در بحث مقدمات نماز، ابتدا آیه 27 سوره اعراف را آورده است و معنا کرده و گفته است خداوند سه غرض برای لباس انسان گفته است: یکی ستر عورت. دوم زیبایی و سوم برای تقوا. در ادامه برای اهل علم متن عربی این قسمت آورده می‌شود:

در جلد اول این کتاب، ص96 ذیل آیۀ 26 اعراف آمده است:

  1. أنّه تعالى ذكر لحكمة إنزال اللّباس ثلاثة أغراض :

أحدها ستر العورة وينقسم أقساما الأوّل أن يكون واجبا مطلقا عن كلّ ناظر محترم وغيره حتّى عن نفسه وهو حالة الصّلاة والمراد بذلك للرّجل القبل والدّبر وهو قول أكثر علمائنا وقال شاذّ منهم أنّه ما بين السرّة والركبة وأمّا المرأة فجسدها كلّه عورة عدا الوجه والكفّين والقدمين وقال ابن عباس في قوله تعالى: إِلّا ما ظَهَرَ مِنْها المراد الوجه والكفّان.

 الثّاني أن يكون واجبا لا مطلقا بل عن كلّ ناظر محترم غير مكفوف بعمي وغيره لأنّ النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله لعن الناظر والمنظور إليه كما في غير الصّلاة من سائر الحالات.

 الثّالث أن يكون مستحبّا وهو في الصّلاة وهو ستر ما بين السرّة والرّكبة وأفضل منه ستر البدن كلّه وفي غير الصّلاة مستحبّا مطلقا ولو في الخلوة حتّى وهو في الماء.

وثانيها التجمّل به بين النّاس فانّ الله يحبّ أن يرى آثار نعمه على عبده وقد لبس زين العابدين عليه‌السلام ثوبين للصيف بخمسمائة درهم وأصيب الحسين عليه‌السلام و عليه الخز ولبس الصّادق عليه‌السلام الخزّ.

وثالثها كونه للتّقوى. قيل المراد به ما يحترز به عن الضّرر كالحرّ والبرد وحال الحرب وليس بشي‌ء إذ التقوى عرفا وشرعا يراد بها الطّاعة وقيل ما يقصد به العبادة أو الخشية من الله تعالى والتّواضع له كالصّوف والشّعر.

ترجمه: «خداوند متعال برای حکمت فرو فرستادن لباس سه هدف ذکر کرده است:

اولی آن [هدف]‌ها پوشاندن عورت است و خودش به سه قسم تقسیم می‌شود: اول اینکه به طور کلی واجب است که  بپوشاند از هر ناظر محترم و دیگران، حتی پوشاندن از خودش هم، واجب است و آن در حالت نماز است که مرد از جلو و عقب باید خود را بپوشاند و این نظر اکثر علمای ماست و برخی نیز گفته‌اند باید بین زانو و ناف را بپوشاند. و برای زن گفته شده که کل جسدش باید پوشیده شود الّا صورت و دست و پا [تا مچ]. ابن عباس گفت: در قول خداوند متعال: «الا آنچه ظاهر می شود»، مقصود از آن صورت و دست [تا مچ] است. دوم واجب است نه به طور کلی بلکه از هر ناظر محترم غیر کور، چون پیامبر صلی الله علیه و آله ناظر و نگاه شونده را لعنت کرده است، مانند همه حالات غیر از نماز، سوم اینکه پوشاندن در نماز مستحب است و آن پوشاندن بین ناف و زانوست و بهتر از آن پوشاندن تمام بدن است و در خارج از نماز به طور کلی مستحب است حتی در خلوت و حتی در آب.

[هدف] دوم اینکه در میان مردم خود را با آن آراسته کند، زیرا خداوند دوست دارد آثار نعمت خود را بر بنده‌اش ببیند حضرت زین العابدین علیه السلام دو جامه تابستانی به ارزش پانصد درهم پوشید و امام حسین علیه السلام در حین مصیبت کربلا لباس [از پوست]خز پوشیده بود و حضرت صادق علیه السلام لباس [از پوست] خز پوشید.

[هدف] سوم اینکه [لباس] برای تقوا است. گفته شده منظور چیزی است که برای حفظ خود از ضرر و زیان از جمله گرما و سرما و جنگ استفاده می‌شود ولی این حرف صحیح نیست؛ زیرا تقوا طبق عرف و شرع به معنای اطاعت گفته شده است. گروهی نیز گفته‌اند مراد از تقوا، عبادت یا ترس از خداوند متعال و خضوع در برابر اوست.

و ذیل آیه 31 اعراف در ص 97آورده است

واتّفق المفسّرون على أنّ المراد بأخذ الزّينة هو ستر العورة في الصّلاة وهنا أحكام :

١ ـ الستر واجب لصريح الأمر والأمر للوجوب.

٢ ـ هل السّتر شرط في الصّحة مع الإمكان مطلقا أو مقيّدا بحال العمد؟…

٣ ـ لا يسقط الصّلاة مع عدم السّاتر بل يجب فإن أمن المطّلع صلّى قائما مؤميا ومع عدم أمنه جالسا مؤميا.

٤ ـ يجب شراء السّاتر أو استيجاره ويقدّم ثمنه على ثمن الماء لو تعارضا إذ الماء له بدل و…

٥ ـ.. قوله عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ أي كلّ صلاة تسمية الحالّ باسم المحلّ وعن الباقر والصّادق عليهما‌السلام هو استحباب لبس أجمل الثياب في الجمع والأعياد ….

قوله  وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلا تُسْرِفُوا كان بنو عامر في أيّام حجّهم لا يأكلون الطّعام إلا قوتا ولا يأكلون دسما يعظّمون بذلك حجّهم فقال المسلمون نحن أحقّ بفعل ذلك فنزلت الآية.

واعلم أنّ خصوص السّبب لا يخصّ العامّ كما بيّن في الأصول فالآية حينئذ عامّة في الأمر بالأكل والشّرب وعدم الإسراف فيهما وفيه جمع لقواعد الطبّ البدنيّ في بعض آية وكذا جمع النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله في قوله : « المعدة بيت الداء والحميّة رأس الدّواء وأعط كلّ بدن ما عوّدته » وقضيّة عليّ بن واقد بين يدي الرّشيد مع بختيشوع الطّبيب مشهورة.

ترجمه: مفسران اتفاق نظر دارند که مراد از زینت پوشاندن عورت در نماز است و اینجا احکامی است:

1- پوشش واجب است؛ زیرا با صراحت به آن امر شده و امر برای وجوب است.

2 – آیا پوشاندن شرط صحت [نماز] است با امکان مطلقا یا مقید است به حال عمد؟…

3 – در صورت نداشتن پوشش نماز ساقط نمی‌شود بلکه اگر نگاه کننده‌ای نباشد ایستاده و با اشاره نماز بخواند و اگر ناظر هست باید نشسته و با اشاره نماز بخواند.

4 – لباس برای پوشاندن عورت باید خریداری یا اجاره شود و در صورت نداشتن لباس پوشانندۀ عورت و آب برای وضو و امکان تهیۀ یکی از آنها لباس مقدم است، زیرا آب بدل دارد [که تیمم است]…

5 –…. قول خداوند که گفته است «در هر مسجدی» مقصودش «در هر نماز است»، زیرا مَجازاً می‌توان بر چیزی که در جایی واقع می‌شود اسم آن جا را گذاشت. و از دو امام باقر و صادق علیهما السلام نقل شده است که پوشیدن زیباترین لباس‌ها در روزهای جمعه و اعیاد مستحب است….

گفتۀ خدا: «و بخورید و بیاشامید، امّا اسراف نکنید» برای این است که قبیلۀ بنی عامر، در ایام انجام حج، فقط غذای بخور و نمیر می‌خوردند و هیچ چیز چرب نمی‌خوردند، پس مسلمانان می‌گفتند». «ما سزاوارتر به چنین کاری هستیم» و آیه نازل شد [که خیر بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید.]

بدانيد كه اشاره به سبب خاص عام را تخصیص نمی‌زند همان طور كه در اصول بيان شده است، پس آيه در امر به خوردن و آشاميدن و عدم اسراف عام است و آیه قواعد طبّ بدن را جمع کرده است همانطور که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنها را در کلام خود آورده است: «معده خانه بیماری است و رژیم غذایی دوای هر بدنی است و به هر بدنی رژیم خاص خود را بدهید.» و مسئله علی بن واقد در حضور الرشید نزد بختیشوعِ طبیب معروف است.»

نتیجه:

با خواندن مطالب فاضل مقداد به راحتی می‌توان فهمید که امر «زینت خود را برگیرید» در این آیه مولوی دانسته شده و از آن وجوب شرعی نتیجه‌گرفته شده است.

در مورد آیه 31 سوره اعراف کتاب‌های مختلف بحث‌های مفصلی مطرح کرده‌اند مثلا علامه طباطبائی مفصلا در ذیل این آیه در مورد زینت در زندگی بحث کرده است. البته ایشان با صاحب المنار اختلافی نیز دارند و بعضا حرف‌های ایشان را نیز نقل و نقد کرده است.

در کتب فقهی نیز این آیه مورد بحث قرار گرفته است و آنها معمولا امر و نهی این آیه را مولوی فهمیده‌اند و از آن وجوب و حرمت نتیجه گرفته‌اند همانطور که از فاضل مقداد نقل شد.

توجه به تبعات مطرح کردن بحث ارشادی بودن اوامر الهی

با توجه به اینکه قبلا بحث ارشادی بودن اوامر الهی را مطرح کردم در اینجا می‌خواهم بگویم بنده از مطرح کردن این بحث می‌ترسم، نه ترس از افراد بلکه ترس از اینکه نمی‌دانم درست است یا نه و تبعات آن چه می‌شود. پس این بحث را یقینی نپندارید بلکه پیرامون آن فکر و تأمل کنید.

بحث این است که وقتی در قرون اخیر برده‌داری ملغی شد تبعات فراوانی داشت و مثلا اموال افراد یکدفعه صفر شد. این در حالی است که دین در این موارد می‌خواسته کاری کند که این مشکلات ایجاد نشود و مالکین برده‌ها یکدفعه سرمایۀ خود را از دست ندهند. به همین خاطر عقد المکاتبه را مطرح کرد که در تفسیر آیه 33 سوره نور مفصلا به آن پرداخته‌ام و گفته‌ام که برده با مولای خودش قرارداد می‌بست و پول خودش را به مولایش می‌داد و آزاد می‌شد و اسلام پیشنهاد داده که مستحب است خود مولی بخشی از مال قرارداد شده را به برده‌اش ببخشد تا برده بهتر و زودتر آزاد شود. علاوه بر این از مال زکات به برده داده می‌شده تا بتواند پول قرارداد شده را فراهم کند و هرچه زودتر و راحت‌تر آزاد شود و مالک هم به مالش برسد.

پس اسلام راهی را پیش گرفت که نه صاحب مال یک مرتبه مالش از بین برود و نه برده یکدفعه آزاد شود که نداند چه کند. بنابراین اسلام راه الغای برده‌داری را آرام آرام و بدون تنش پیش گرفت که البته به خاطر عملکرد حکومت‌ها عملیاتی نشد و برده‌داری بود تا اینکه در قرون اخیر به طور کلی ملغی شد.

چیزی که من می‌خواهم بگویم این است که آنچه در فهم افراد از دین حاکم بود نظام ارباب و رعیتی بود و مثلا وقتی قرآن گفته در نماز، زینت خود را بگیرید فقهاء از این امر، مولویت می‌فهمیدند و می‌گفتند این کار واجب است و پایین‌تر از آن مستحب.

حال اینکه ما یکدفعه بگوییم همۀ اوامر ارشادی است و خدا مرشد و مربی است و ما پرورش داده شده و با این حرف بخواهیم این نظامی که 14 قرن است وجود دارد را بشکنیم و بگوییم اوامر خدا ارشادی است شکی وارد می‌شود آن هم از آن شک‌هایی که در بحث الغای برده‌داری گفته شد. به هر حال مشکلات نظام فکری از مشکلات نظام خارجی بیشتر است و تبعات این حرف زیاد است و برخی بلکه بسیاری از قوانین و حرف‌های قبلی به هم می‌ریزد و خلاصه اینکه تبعات سختی دارد. به همین خاطر است که باید آرام آرام این بحث را مطرح کرد تا افراد راجع به آن فکر کنند که اگر بخواهیم اصول فقهی طبق این دیدگاه تنظیم کنیم چگونه باید باشد؟

بد نیست مثالی بزنم. جناب آقای شبستری که مجتهد حوزه و فردی روشنفکر است حرف‌های جدیدی می‌زند. مثلا می‌گوید نباید گفته شود که نماز واجب است بلکه باید گفت دین سفارش به نماز کرده است. مسلما مقصود ایشان نماز نخواندن افراد نیستۀ ولی برخی اینگونه برداشت کرده‌اند؛ آنگاه برخی اشکال می‌کنند که چرا ایشان چنین حرفی زده است که موجب شود به خاطر حرف ایشان برخی نماز نخوانند؟

تازه ایشان در قسمت نماز این حرف را زده ولی حرف بنده که اصل در اوامر الهی ارشادی بودن است در تمام احکام است نه فقط در نماز و در نتیجه لازم می‌شود که تعابیر وجوب و استحباب از رساله‌ها حذف شود و واقعا من نمی‌دانم افراد این حرف را چگونه می‌فهمند آیا به خاطر اینکه خدا خیرخواه آنان است و به خاطر دلایل عقلی به ارشادات خدا گوش می‌دهند یا همه چیز دین را کنار می‌گذارند؟ اگر تعابیر دیگری آوردیم مردم چه می‌فهمند؟

ممکن است در این صورت مردم چیزی بفهمند که در آینده متوجه شویم اصلا آن را قصد نکرده بودیم. آقای قرائتی لطیفۀ قشنگی می‌گفت که مرجع تقلیدی فتوا داده بود که دود روزه را باطل نمی‌کند. سپس دیده بود که مقلدی، روز ماه رمضان گوشت را روی آتش گذاشت و کبابی درست کرد و چای آتشینی آماده کرده بود و خلاصه دود زیادی راه انداخته بود. به او گفته بودند چرا در ماه رمضان چنین می‌کنی؟ او گفته بود مگر دود بدون چای و کباب می‌شود؟!

در اینجا مشاهده می‌کنیم حرف مرجع درست بوده ولی وقتی در بین عوام آمد آن را اشتباه می‌فهمند.

حال ما نیز نمی‌دانیم تبعات حرفمان چه می‌شود؟ پس وقتی می‌گویم از بیان این دیدگاه می‌ترسم به این معناست که اولا نمی‌دانم حرفم تا چه حدی درست است که اهل علم باید نظر دهند و ثانیا اگر این حرف را زدم که اوامر الهی ارشادی است عرف از آن چه می‌فهمد؟

به عنوان مثال من می‌گویم حجاب امر عرفی و ارشادی است و افراد خودشان می‌فهمند که چه باید بکنند. حال ممکن است کسی بگوید پس می‌توان عریان بود در حالی که اصلا چنین چیزی مدّ نظر من نیست.

ولی به هر حال باید بحث را باز کرد تا افراد با فکر جدید آشنا شوند و اوامر و نواهی را تنها از دید مولویت نگاه نکنند.

نظریه محقق اردبیلی در مورد آیه‌های 26 و 31 سوره اعراف

در زبدة البیان از محقق اردبیلی،ج1،ص111 به بعد آمده است:

«يُوارِي سَوْآتِكُمْ» صفة «لِباساً» يستر عورتكم وروي أنّ العرب كانوا يطوفون بالبيت عراة ويقولون لا نطوف في ثياب عصینا الله فيها

«وَرِيشاً» عطف على «لباسا» ، وهو لباس التجمّل.

ففي الأوّل إشارة إلى وجوب ستر العورة باللّباس مطلقا لقوله« يواري سوءاتكم» فإنّه يدلّ على قبح الكشف وأنّ الستر مراد الله تعالى ، وفي الثاني إلى استحباب التجمّل باللّباس…

ترجمه: در آیه عبارت «عورت شما را می‌پوشاند»، صفت «لباس» است. یعنی لباسی نازل کرد که عورت شما را می‌پوشاند، روایت شده است که عرب به صورت برهنه خانه خدا را طواف می‌کرد و می گفت: «ما در لباسی که در آن نافرمانی کرده‌ایم، طواف نمی‌کنیم».

و واژۀ «ریشا» عطف بر لباس است و منظور لباس زینت است.

 اولى به طور کلی بر وجوب پوشاندن عورت دلالت دارد؛ زیرا «عورت شما را می‌پوشاند» دلالت بر زشتی کشف عورت می‌کند.

 و دومى دلالت بر مطلوبیت آراستگی با لباس دارد….

 الثانية: «يا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ» أي لباسكم ، حيث إنّه ساتر للعورة ، فهو زينة «عِنْدَ» دخول «كُلِّ مَسْجِدٍ» لطواف أو صلاة أو مطلق دخول المساجد ، ويحتمل أن يريد أخذ ثياب التجمّل فيهما فإنّ الزينة أخذت لله تعالى ، فعلى الأوّل دليل وجوب ستر العورة في الصلاة والطواف. وعلى الثاني استحباب الزينة فيهما ، أو مطلق المسجد ، وقد فسّر بالمشط والسواك والخاتم والسجّادة والسبحة.

دوم: اى فرزندان آدم، زينت خود را بگيريد، يعنى لباس خود را بپوشید چون ساتر عورت است پس در هر مسجدى براى طواف، نماز، يا به طور كلى وارد شدن به مساجد، نوعی زينت است و محتمل است که مقصود گرفتن لباس زینتی برای نماز و طواف باشد؛ زیرا [در اینصورت] زینت برای خدا گرفته شده است. پس طبق نظر اولی [آیه] دلیل بر وجوب ستر عورت در نماز و طواف است. و طبق [احتمال] دوم، [دلیل بر] استحباب زینت در نماز و طواف است یا [دلیل بر استحباب گرفتن زینت] در هر مسجد.

 و زینت به شانه و خلال دندان و انگشتر و سجاده و تسبیح تفسیر شده است.»

عاقلانه بودن دستور آیه

مشاهده می‌شود که ایشان نیز به آیه از دید مولویت نگاه کرده است ولی اگر ما عاقلانه فکر کنیم می‌فهمیم که لباس خوب پوشیدن امر شایسته‌ای است و وقتی انسان در نزد مردم، لباس خوب پوشیدن را رعایت می‌کند پس در مسجد که هم مردم هستند و هم کار عبادی برای خدا، به طریق اولی باید لباس خوب پوشید. پس دستور این آیه چیزی است که خودمان به آن می‌رسیم و خدا ما را به آنچه خودمان می‌فهمیم ارشاد کرده است.

دقت شود که بجای خُذُوا زِينَتَكُمْ می‌توانست بگوید «اُستُرُوا عَورَتَکُم» که در این صورت نوعی مولویت یا تعبد از آن می‌فهمیدیم ولی با عبارت خُذُوا زِينَتَكُمْ ما را به یک امر درونی توجه می‌دهد که انسان مرتب بودن و تمیز بودن را دوست دارد و خدا نیز به همین امر کرده است. پس خدا به زیبایی خواهی‌های انسان توجه دارد. بنابراین امرش مولوی نیست و الا با عبارات دیگر می‌آورد.

پس خود آیه با ما حرف می‌زند که امر مرا مولوی نگیر بلکه ارشاد به آن چیزی است که در وجودتان است.

بد نیست مثالی بزنم. حضرت علی(ع) در جمله‌ای گفته است: لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا.(نامه 31 نهج البلاغه) معنای ظاهری این جمله این است که نباید برای تکه نانی خودمان را تحقیر کنیم و بردۀ دیگری باشیم. ولی این جمله باطنی دارد و آن این است که انسان از حریت و آزادگی خوشش می‌آید و از نوکر بودن متنفر است. انسان از استقلال داشتن خوشش می‌آید. حال حضرت می‌گوید تو که دوست داری آزاد باشی، پس خود را اسیر دیگری نکن.

در اینجا نیز آیه می‌گوید تو از زینت داشتن خوشت می‌آید. پس زینت کن.

پس خُذُوا زِينَتَكُمْ مولوی نیست بلکه با فطرت افراد حرف می‌زند. در این آیه بحث وجوب مطرح نیست بلکه بحث اشباع خواستۀ انسان مطرح است.

پس به نظر می رسد خود آیه می‌گوید خُذُوا زِينَتَكُمْ یک امر مولوی و تعبدی نیست و در واقع ترغیب کردن یا مجوز صادر کردن برای چیزی است که انسان از آن خوشش می‌آید.

قرینۀ این حرف عبارت وَ كُلُوا وَ اِشْرَبُوا است که مولوی نیست. انسان خودش میوه‌ها و غذاهای گوناگون را دوست دارد و خدا نیز می‌گوید تو ای انسان در این امر آزاد هستی پس بخور.

توضیحاتی پیرامون نهی وَلا تُسْرِفُوا

و اما به عبارت وَلا تُسْرِفُوا می‌رسیم که فقهاء گفته‌اند دلالت بر اسرافِ حرام دارد. در کتاب زبده البیان آمده است:

«كُلُوا وَاشْرَبُوا وَلا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ »أي يبغضه ، فينبغي حمل «وَلا تُسْرِفُوا» على الإسراف الحرام (زبده البیان،ج1،ص114)

ترجمه: « بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید؛ زیرا او اسراف کنندگان را دوست ندارد یعنی او را دشمن می‌دارد. پس نهی وَلا تُسْرِفُوا بر اسراف حرام حمل می‌شود.»

ایشان از این آیه و این عبارت مولویت فهمیده است. اتفاقا در قصۀ آدم و حوا نیز به گونه‌ای نهی خوردن از درخت نهی شده، تحریمی فهمیده شد.

صاحب تفسیر التحریر و التنویر در جلد8 ص 73 ذیل آیه نوشته: گفته شده که… مقدار اسراف قابلیت انضباط ندارد پس تکلیف به آن تعلق نمی‌گیرد و به تدبیر نمودن مصلحت‌های مردم از سوی خودشان واگذار می‌شود.(تفسیر التحریر و التنویر)

ارتباط آیۀ 31 و 32

در همین کتاب این نکته نیز گفته شده است که آیه 32 تفسیری برای آیه 31 است. آیه 32 استفهام توبیخی است و کسی نمی‌تواند بگوید رزق‌های طیب و زینت‌ها حرام است. حال که معلوم شد حرام نیست به بنی‌آدم می‌گوید از زینت‌ها استفاده کنید و بخورید و بیاشامید. پس آیه 32 مثل یک دلیل برای آیه 31 است.(تفسیر التحریر و التنویر ج8 ص 73)

ارتباط آیه 31 با آیات قبل

نکتۀ دیگر ارتباط این آیه با آیات قبل است. در آیه 31 سومین خطاب بنی‌آدم بیان شده است و ربطش با آیات قبلی این است که در آیه 26 سه نوع لباس بیان شد. در آیه 27 گفته شد که شیطان لباس پدر و مادرانتان را در آورد. پس بحث اصلی در آیات قبلی لباس بود. سپس در آیه 28 از فاحشه صحبت شد که یک مصداقش حاکمان ظالم بودند که تا آیه 30 به آنها اشاره شد و یک مصداقش برهنگی در حین طواف است که در آیه 31 به آن اشاره شده و دستور داده که باید لباس بپوشید.

پس ربط آیات این است که در این مجموعه از آیات بحث پیرامون پوشش است و می‌خواهد با زبان نرمی مشکل پوشش را حل کند. پس قرآن آرام آرام کار را پیش می‌برد بر خلاف ما که چکشی عمل می‌کنیم.

خطاب يٰا بَنِي آدَمَ و شمول رسالت پیامبر(ص)

در تفسیر تسنیم، ج28، ص455 چنین آمده است:

«خطاب در این آیه عام و دربرگیرندۀ همۀ افراد بشر تا قیامت است. از این رو می‌تواند نشان بعثت رسول اکرم برای جمیع بشر باشد.»(تفسیرتسنیم)

برخی آیات می‌رساند که رسالت پیامبر(ص) جهانی است مثل این آیات:

وَ مٰا أَرْسَلْنٰاكَ إِلاّٰ رَحْمَةً لِلْعٰالَمِينَ  ﴿الأنبياء، 107﴾

و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.

وَ مٰا أَرْسَلْنٰاكَ إِلاّٰ كَافَّةً لِلنّٰاسِ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ لٰكِنَّ أَكْثَرَ النّٰاسِ لاٰ يَعْلَمُونَ  ﴿سبإ، 28﴾

و تو را برای همه مردم جز مژده‌رسان و بیم‌دهنده نفرستادیم، ولی بیشتر مردم [به این واقعیت] معرفت و آگاهی ندارند.

آیت الله جوادی آملی آیۀ مورد بحث را نیز از قبیل همین آیات می‌داند. ایشان در ص456 از جلد 28 تفسیر تسنیم چنین می‌گویند:

«عمومیت خطاب

خطاب یا بنی آدم از خطابات عمومی قرآن است و بر فراگیر بودن این دستور الهی برای همۀ افراد بشر تا قیامت ظهور دارد.

صاحب المنار می‌نویسد خطاب یا بنی‌آدم بر بعثت پیامبر برای جمیع بشر دلالت می‌کند و این آیه دلیل عمومیت رسالت حضرت رسول اکرم است. ظاهرا این وصایا را پیامبران گذشته هم داشتند. (المنار،ج8،ص336)»(تفسیر تسنیم)

بررسی

اینکه رسالت پیامبر(ص) جهانی است قبول است چون آیات متعددی در این زمینه وجود دارد و اصل مسأله مقبول است ولی اینکه آیه 31 دلالت بر این مطلب داشته باشد محل بحث و گفتگوست و مثلا علامه طباطبائی این دیدگاه المنار را نمی‌پذیرد. بد نیست مثالی بزنم. زمانی آیت الله منتظری شرح نهج البلاغه می‌گفتند و به جمله‌ای در نامۀ حضرت به عثمان بن حنیف رسیدند که «بلی کان فی ایدینا فدک» ایشان در مورد این جمله توضیح داده بود که از این جمله نمی‌فهمیم که اهل بیت فدک را مالک بودند. مقصودشان این بود که ملکیت آنها بر فدک را از ادلۀ دیگر می‌فهمیم.

با گفتن این حرف، کسانی که می‌خواستند ایشان را زمین بزنند گفتند آقای منتظری گفته است فدک ملک حضرت زهرا(س) نیست. در حالی که ایشان فدک را ملک حضرت زهرا(س) می‌دانست ولی می‌خواست بگوید از این جمله در این نامه، چنین برداشتی نمی‌شود. یادم هست که ایشان اطلاعیه‌ای در این زمینه داد. ایشان می‌گفت ممکن است چیزی در دست من باشد ولی من مالکش نباشم. پس جملۀ «بلی کان فی ایدینا فدک» دلیل مالکیت نمی‌شود اگرچه دلایل دیگری بر مالکیت حضرت زهرا(س) بر فدک وجود دارد.

حال در اینجا نیز همین بحث مطرح است. صاحب المنار می‌گوید عبارت «یا بنی آدم» دلالت می‌کند که رسالت پیامبر(ص) جهانی است ولی علامه گفته است این جمله چنین دلالتی ندارد.

آیت الله جوادی حرف علامه را اینگونه نقل کرده است:

«علامه پس از بیان حکم زینت، اباحۀ اکل و شرب و تحریم اسراف و اینکه همۀ این مطالب از داستان بهشت آدم اخذ شده فرموده است: اینها خطاب‌های عمومی‌اند نه ویژۀ شرع خاص و صنف مخصوص از بشر. آنگاه در نقد این سخن مفسر یاد شده می‌فرماید: آیه دلالت دارد که احکام عامی برای همۀ بشر خواه به یک رسالت یا بیشتر هست. (تسنیم ج 28 ص 457)

علامه طباطبائی در تفسیر المیزان،ج8،ص79 مقصودش را مفصل توضیح داده و گفته است:

خطابات این آیه عام است و اختصاص به شرع خاصی ندارد و همۀ شرع‌ها این حرف‌ها را می‌زنند و مربوط به صنف خاصی از مردم نیست. از همین‌جا فساد نظریۀ برخی روشن می‌شود که گفته‌اند جملۀ «یا بنی آدم خذوا زینتکم» دلالت بر بعثت پیامبر(ص) بر همۀ بشر دارد.»

پس المیزان می‌گوید این آیه نشان نمی‌دهد که اسلام برای جمیع بشر است بلکه حکم عامی را بیان کرده است و وجود یک حکم عام در یک دین دلالت بر اینکه دین جهانی است نمی‌کند و جهانی بودن دین را باید در جای دیگری اثبات کرد.

به نظر من این حرف دقیقی است که علامه زده است. حال برخی مثل آیت الله جوادی آملی گمان کرده‌اند علامه منکر جهانی بودن اسلام است. ایشان در صفحه457 علامه را اینگونه نقد کرده است که:

«نقد حضرت علامه بر استدلال مفسر مذکور این است که مضمون آیۀ مورد بحث حکمی است جهانی و برای همۀ بشر خواه به یک رسالت بیان شود یا به چند رسالت. پس آیه دلیل عمومیت رسالت پیامبر نیست.

نقد استاد بر استدلال پیش گفته تام نیست زیرا قرآن کریم پایان بخش کتاب‌های آسمانی است کتابی که هم عموم افرادی دارد مثل «یا بنی آدم» و «یا ایها الناس» و هم عموم ازمانی؛ یعنی کتابی پس از آن نازل نخواهد شد. پس همۀ انسان‌ها تا قیامت مخاطب قرآن هستند و منافاتی ندارد که حکمی در شرایع پیشین باشد و اکنون همان حکم به ضمیمه احکام دیگر برای مردم تثبیت شده باشد. به هر روی اکنون که به زبان حضرت ختمی نبوت بیان شد، دانسته می‌شود رسالت آن حضرت جهان شمول بوده و سعه هدایت ایشان همگانی و همیشگی یعنی کلی و دائم است. پس می‌توان عبارت یاد شده را نشان بعثت حضرت برای جمیع بشر دانست.»(تفسیر تسنیم ج 28 ص457 و 458)

به نظر بنده، دقت علامه دقت خوبی است و اشکال آیت الله جوادی آملی وارد نیست و علامه می‌خواهد به ما یاد دهد چیزی که به آن علم داریم را به هر جای دیگری نمی‌شود چسباند.

خطاب يٰا بَنِي آدَمَ و چگونگی شمول آن نسبت به زنان

و اما تفسیر تسنیم در ادامه آورده است:

«صاحب المنار می نویسد که خطاب بنی‌آدم زنان را به تبع مردان شامل می شود نه برابر لغت.»

علامه طباطبایی گفته است:

«خطاب بنی‌آدم زنان را با تغلیب شامل می‌شود چنانچه قرینه عقلی زنان را با مردان مشترک می‌داند.» (ناقل، تسنیم ج 28 ص 458)

تغلیب یعنی اگر مذکری در بین جمعی از مؤنث‌ها بود ضمیر را می‌توان به صورت مذکر بکار برد. دقت شود که طبق قواعد عربی اگر چند مذکر و چند مؤنث باشند باید ضمیر به صورت مذکر بکار برده شود. اگر همه مؤنث باشند ضمیر مؤنث بکار می‌رود. اگر همه مذکر باشند ضمیر مذکر بکار می‌رود. پس ضمیر مذکر در دو مورد بکار می‌رود و جایی که مذکر و مؤنث با هم وجود داشته باشند می‌گویند از باب تغلیب، ضمیر مذکر بکار می‌رود.

حال حرف المنار این است که خطاب آیه پسران آدم است و دختران به تبع وارد هستند.

به مناسبت بد نیست بگویم که این روزها حرفی از جناب سید کمال حیدری نقل شده که حرف قابل تأملی است. ایشان می‌گوید دو گونه خطاب داریم: گاهی همۀ افراد زن هستند که الفاظ و ضمایر مؤنث بکار می‌رود و در غیر این مورد خطاب مذکر بکار می‌رود که در واقع خطابات قانونی همه طبق قانون با ضمیر مذکر است.

پس در عربی تنها برای مؤنث ضمیر مؤنث بکار رفته و در غیرش مذکر بکار می‌رود. پس اگر برای خدا ضمیر مذکر بکار می‌رود برای این نیست که خدا مذکر است. خیر، خطابات مربوط به غیر مؤنث همگی مذکر هستند.

نقدی بر فهم حداقلی فقیهان از آیه

طبق مجموع آنچه بیان شد فهمیدیم که از این آیه طبق نظر فقیهان وجوب ستر عورت در هنگام نماز و عبادت فهمیده می‌شود. حال ممکن است کسی اشکال کند که اگر دین می‌خواست حرف فقیه را بزند خیلی راحت می‌توانست از عبارت «اُستُرُوا سَؤآتِکُم عِندَ الصَّلاة» استفاده کند. پس چرا اینقدر آیه پیچ داده شده است؟

کسی که در سر سفره احتیاج به نمک دارد می‌تواند صراحتا بگوید نمک را بیاور ولی اینکه حرف را بپیچاند تا بفهماند من نمک می‌خواهم درست نیست. چرا خدا در اینجا صراحتا بحث ستر عورت را مطرح نکرده است؟

به نظر می‌رسد اینکه فقیه از آیه حداقل را فهمیده است درست نیست بلکه از آیه می‌توان استفاده‌های فراوانی کرد مثل استفاده از طلا و عطر و شانه کردن مو. پس آیه عمومیت دارد و تنها محدود به ستر عورت نیست.

علت اینکه فقیه چنین فهمیده است دلیلش همان است که قبلا بیان شد. آنها امر آیه را مولوی گرفته و گفته‌اند خدا مولی و ما برده‌ایم. آنها می‌گویند امر در اینجا وجوب را می‌رساند، پس موارد استحبابی از آیه استفاده نمی‌شود چرا که موارد استحبابی مجمل هستند و قدر متیقن آیه مربوط به پوشاندن عورت است.

پس اینکه اوامر خدا را مولوی و خدا را ارباب بدانیم موجب می‌شود امری که خیلی زیبا و قابل استفاده است و دارای شدت و ضعف می‌باشد را به صورت حداقلی مورد استفاده قرار دهیم.

پس فهم فقهی از قرآن گاهی اوقات کار را به ابتذال می‌کشاند و موجب می‌شود چیزهای اساسی فهمیده نشود بلکه چیزهایی فهمیده شود که اساسی نیست.

توضیحاتی پیرامون امر كُلُوا

و اما در رابطۀ با امر كُلُوا همه گفته‌اند امر اباحی است نه وجوبی. البته می‌توان با توجه به نکاتی که در مورد خُذُوا زِينَتَكُمْ گفتیم در اینجا نیز بگوییم امر كُلُوا می‌تواند در حدی واجب باشد و آن مربوط به حداقل خوردن است. اگر انسان چیزی نخورد می‌میرد. پس خوردن در آن مقداری که رمق انسان را نگه دارد واجب است.

و اما توضیح دادیم که برخی گفته بودند موقع ایام حج نباید چیزی خورد. اگر این چنین باشد امر كُلُوا امر در مقام توهم حظر است که برای رد حرف گروهی بوده که می‌گفتند نباید در ایام حج غذا خورد. پس طبق این حرف كُلُوا وجوب را نمی‌رساند.

البته نظر غالب این است که امر و نهی در این قسمت ارشادی است و اصلا لزومی به این بحث‌ها نیست که بگوییم وجوب است یا استحباب یا … چرا که آیه اصلا در مقام بیان واجب و مستحب نیست.

بعضی وقت‌ها آوردن برخی کلمات دینی درست نیست. در آیه کلماتی مثل وجوب و استحباب و امر شرعی نیست بلکه یک امر عرفی را بیان کرده است که بخورید و بیاشامید.

با این توضیح می فهمیم خُذُوا زِينَتَكُمْ نیز همینطور است و زینت کردن مثل خوردن و آشامیدن جزو نیازهاست.

البته صاحب تفسیر المیزان با این حرف‌ها مخالف است که در ادامه برای شما خواهم گفت.

لزوم ایجاد نظام فکری جدید در تفسیر قرآن

بد نیست در همین‌جا به این نکته اشاره کنم که اگر می‌بینید گاهی بحث‌ها تکراری یا ناسازگار است به این خاطر است که من آیه را هنوز دقیق نفهمیده‌ام. به هر حال چون نظام فهمی افراد در گذشته نظام برده و مولی بوده همه تقریبا با یک روال می‌فهمیدند ولی الآن که نظام فکری بنده تغییر کرده است و قرار است فهم جدیدی داشته باشم طبیعتا ممکن است با مشکلاتی رو به رو شوم. پس به همین صورت پیش می‌رویم تا نظام فکری جدیدی برای خود و خواننده ایجاد شود.

ثمرۀ بحث مولوی و ارشادی بودن اوامر الهی

«خُذُوا» آیا امر مولوی است که باید در مقابل آن «چَشم» بگوییم و فورا وارد عمل شویم و سؤال نکنیم که چرا؟ و چه مقدار؟ و چه فایده‌ای دارد؟ و آیا جایگزینی دارد؟ و اگر زشت بود یا زیان داشت چه می‌شود؟ دقیقا مثل امر «اُسجُدُوا» که مولوی دانسته شده است؛ دقت شود که چون فقهاء «اُسجُدُوا» را مولوی می‌دانند در مورد مقدارش می‌گویند ماهیت سجده کافی است و همین که سجده صدق کند مکلف دستور را انجام داده است.

اگر «خُذُوا» نیز همین‌گونه باشد حداقل زینت کافی است و همین که نمازگزار، عورت را بپوشاند دستور آیه را انجام داده است. طبق این فهم با یک مایو نیز می‌توان نماز خواند. پس حداقل پوشش واجب است و بیشتر از آن مستحب است.

ولی اگر امر «خُذُوا» از مولوی بودن خارج گردید و ارشادی شد منظور این است که شما انسان هستید و انسان‌ها دوست دارند نزد دیگران احترام داشته باشند. پس هرچقدر لباس منظم‌تر باشد طبیعتا بهتر است. طبق این حرف نه تنها علت امر را می‌فهمیم بلکه در هر موردی عقل یا عرف می‌گوید که تا چه اندازه باید پوشش داشته باشیم. مثلا اگر قرار است مهمانی برویم خیلی به ظاهر خودمان می‌رسیم. اگر قرار است به مسجد برویم در آنجا نیز با پوشش کامل می‌رویم. برای استخر پوشش دیگری داریم و وقت کار پوشش خاص کار را داریم. در اینجاها دیگر حرف از استحباب و ثواب زده نمی‌شود بلکه از عاقلانه و خوب بودن صحبت می‌شود.

اگر امر، مولوی و تعبدی باشد زبانمان به واجب و مستحب می‌چرخد ولی اگر امر ارشادی شد زبانمان به خوب بودن و مناسب بودن و امثال آن می‌چرخد و دیگر بحث ثواب مطرح نیست.

توضیح قید «عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ»

آیا قید «عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ»، «خُذُوا» را قید می‌زند و آن را عبادی می‌کند که باید قصد الهی در آن وجود داشته باشد یا اینکه این چیزها نیست و «عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ» تنها ظرف است همانطور که در نزد عرف مرسوم است که خُذُوا زِينَتَكُمْ عند کل ضیف؛ نزد هر میهمانی زینت کنید؟ به نظر می‌رسد که وجه دوم صحیح باشد. پس «عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ» برای انحصار و تعبدی کردن نیست و تنها اشاره به یکی از مکان‌ها دارد و دلیل اینکه به خصوص به مسجد اشاره کرده برای این است که متصدیان کعبه گفته بودند موقع طواف عریان باشید و برای همین این قید را آورده که بگوید: خیر، در مسجد الحرام عریان نباشید.

آیا زینت پوشیدن امری عبادی است؟

آیا امروزه باید گفته شود به خاطر این دستور آیه لباس پوشیدن امر اسلامی است و ثواب دارد؟

در جلد 28 تفسیر تسنیم، ص458 آیت الله جوادی اینگونه آورده است:

«تزین عبادی

دستور زینت کردن به هنگام حضور در مسجد تنها دستوری اباحی نیست بلکه به قرینۀ «عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ» و «زینة الله» در آیۀ پسین که این زینت را به خدا نسبت می‌دهد امری عبادی و محبوب خداست. از این رو تزین در حال عادی را – مانند هنگام رفتن به مهمانی و … – یاد نفرمود و تنها زینت کردن هنگام حضور در مراکز عبادی را بیان داشت که قصد قربت در آن شایسته است.»(تفسیر تسنیم)

با این توضیحات موضع بنده و دیگران مشخص شد. من می‌گویم دستور به تزیین در آیه امری عرفی است و اصلا کاری به ثوابش نداریم چرا که عقل می‌گوید در همه جا باید مرتب و تمیز باشیم. آیت الله جوادی می‌گوید این آیه اصلا امور عرفی مثل مهمانی‌ها را نمی‌گوید.

تفاوت امر «خُذُوا» با امر «كُلُوا وَ اشْرَبُوا»

سپس آیت الله جوادی می‌گوید:

«امر كُلُوا وَ اشْرَبُوا برای اباحه است و دلیلی بر عبادی بودن آن نیست هرچند اگر کسی توصلیات – کارهایی که قصد قربت در آن شرط نیست مانند شستن لباس و خوردن غذا – را به قصد قربت انجام دهد ثواب می‌برد.»(تفسیر تسنیم. همان)

من در اینجا دوباره حرف دارم و می‌گویم كُلُوا وَ اشْرَبُوا اصلا امر نمی‌خواهد. انسان‌ها وقتی گرسنه شوند چیزی می‌خورند. کسانی که خدا را قبول ندارند نیز در هنگام گرسنگی نان می‌خورند و نیاز به دستور خدا ندارند. حتی حیوانات و گیاهان وقتی گرسنه شوند طبق غریزه به سمت غذا می‌روند. پس كُلُوا وَ اشْرَبُوا را خود به خود هرکسی انجام می‌دهد.

البته كُلُوا وَ اشْرَبُوا و تزیّن این فرق را دارند که بدن انسان وقتی گرسنه شد چه بخواهد و چه نخواهد سراغ غذا می‌رود. در واقع انسان برای اینکه نمیرد وقتی گرسنه شد اتوماتیک‌وار سراغ غذا می‌رود ولی زینت اینگونه نیست که اگر زینت نداشتیم اتوماتیک‌وار به سمت آن برویم.

با این تفاوت آیا امر «خُذُوا» با امر «كُلُوا وَ اشْرَبُوا» متفاوت است و بگوییم اولی مولوی و وجوبی است و دومی ارشادی و اباحی است یا اینکه هر دو مثل هم هستند؟

باید توجه داشت که برخی چیزها جزو ضروریات حیات است و برخی چیزها جزو ضروریات حیات نیست مثلا خوردن و آشامیدن جزو نیازهای ضروری است و حتی در جهنم هم به جهنمیان غذا می‌دهند. بله غذای جهنمیان بد است ولی به هر حال «خوردن» در آنجا هست اگرچه نه چاق می‌کند و نه رفع گرسنگی؛ لا یسمن و لا یغنی من جوع.

به مناسبت به این خاطره اشاره کنم که سال‌های اول که به اصفهان آمده بودم در آن زمان مقداری مرا قبول داشتند و به همین دلیل حوزه را بیشتر نقد می‌کردم. یادم هست که مسئولان حوزه می‌گفتند چون فلان طلبه درس نخوانده باید شهریه‌اش را قطع کنیم و من به انها می‌گفتم که نمی‌شود طلبه نان نداشته باشد. خدا نان جهنمیان را هم قطع نمی‌کند. دیگر نمی‌دانستم که در کشور به جایی می‌رسیم که…

به هر حال با وجود تفاوتی که بین دو امر وجود دارد ولی به نظر می‌رسد از لحاظ ارشادی بودن، هر دو مثل هم هستند و هر دو برای رفع ضرورتند ولی نوع ضرورتها با هم متفاوت است.

همۀ مراکز عبادی حتی مراکز عبادت دیگر ادیان مصداق كُلِّ مَسْجِدٍ است

و اما آیت الله جوادی در ادامه گفته است:

«كُلِّ مَسْجِدٍ همۀ مراکز عبادی است. از این رو حرم‌ها و همۀ بقاع متبرکه و مصلاها مندرج در این حکم هستند.»(تفسیر تسنیم ج 28 ص 459)

اشکال ما به این حرف این است که چرا کلیسا و صومعه و معبد بوداییان را از «کل مسجد» نفهمیدید و نگفتید؟ آیه گفته عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ و روشن است که در آن زمان و آن مکان به جز مسجدالحرام مسجد دیگری نبوده است و بنابراین با توجه به لفظ «کل» که متعدد بودن را می‌رساند مقصودش از تمامی مساجد، تمامی معبدهاست پس آیه می‌خواهد مسلمانان و غیر مسلمانان را نصیحتی بکند که من با یک داستان به آن اشاره می‌کنم:

علت اینکه ابرهه لشگری به راه انداخت تا کعبه را خراب کند این بود که طبق نقل‌ها مسیحیان در صنعا کلیسای مجهزی ساختند و مردم را برای عبادت به آن دعوت کردند. عربی از عرب‌های جاهلیت به آنجا رفت و در آن معبد مدفوع کرد و با این کار می‌خواست از کعبه طرفداری کند و ضدیت خودش را با آن کلیسا نشان دهد. با این کار، پادشاه صنعا عصبانی شد و قصد خراب کردن کعبه را کرد.

من می‌خواهم بگویم نباید کاری کرد که گروه‌های دیگر تحریک شوند و بخواهند مراکز عبادی مسلمانان را از بین ببرند. عبارت مورد بحث می‌گوید در هر عبادت‌گاهی با زینت باشید و آن را مقید به عبادت‌گاه مسلمانان نکرده است. پس آیه می‌گوید اینگونه نباشد که بخواهید در عبادت‌گاهی که مورد توجه شما نیست کثافت‌کاری بکنید و زینت نداشته باشید.

ما در اسلام حرمت تنجیس مساجد را داریم اما بعضی نسبت به معابد یهود و نصاری کم لطفی کردند و در مورد تنجیس آنها ساکت بودند در حالی که هر محل عبادتی باید پاک و پاکیزه باشد و پاک و پاکیزه بماند.

اینکه ما فکر کنیم ما حق هستیم و چون حق هستیم نسبت به دیگر مراکز عبادی می‌توانیم بی‌احترامی کنیم ممنوع است. به نظر من عبارت «عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ» تمام مراکز عبادی را شامل می‌شود.

اشکال ما به آیت الله جوادی این است که ای کاش کلیسا و صومعه را هم گفته بود تا افراد، احترام آن مکان‌ها را نیز حفظ کنند.

تزین خاص هر نماز

سپس ایشان در ادامۀ همان مطلب می‌گوید:

«امر به تزین در آن نیز به نماز جمعه و عید فطر و قربان اختصاص ندارد بلکه همۀ نمازها را در برمی‌گیرد.»(تفسیر تسنیم. همان)

البته طبیعتا وقتی روزهای معمولی انسان به مسجد می‌رود که همه افراد آشنا هستند یک نوع لباس پوشیده می‌شود ولی روز جمعه یا عید فطر که افراد بیشتری به مسجد می‌آیند و عنوان عید بر روی آن است طبیعتا باید لباس بهتری پوشید. اینها همه اموری عرفی است نه شرعی.

لزوم تزین برای تک‌تک نمازگزاران

سپس ایشان گفته است:

«جملۀ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ مانند آیۀ اوفوا بالعقود جمع در مقابل جمع و عموم در مقابل عموم است یعنی یکایک شما در هنگام حضور در مراکز عبادی زینت داشته باشید (عام استغراقی) نه اینکه مکلف هستید همه با هم با زینت به مسجدها بروید (عام مجموعی) هرچند برخی فاقد آن باشند.»(تفسیر تسنیم. همان)

طبق این حرف دستور آیه نسبت به تک تک افراد است نه مجموع که چند نفری لازم نباشد زینت کنند.

جامعه‌ای مزین و به دور از آلودگی نتیجۀ عمل به آیه

سپس ادامه داده است:

«از سوی دیگر مستحب است نمازگزاران به ویژه همسایگان مسجد نمازهای خود را در آنجا بخوانند و حدیث داریم که «لا صلاة لجار المسجد الا فی المسجد.» برخی روایات تا 40 خانه را در محدودۀ همسایگی مسجد می‌دانند. اکنون اگر مانند صدر اسلام نمازها را در 5 وقت و 5 نوبت در مسجد بخوانند یا سه بار خود را در روز بیارایند و به مسجد حاضر شوند جامعۀ اسلامی جامعه‌ای مزین و از آلودگی‌های ظاهری و باطنی پاک خواهد شد.»

در رابطۀ با این صحبت‌ها چند نکته بگویم:

اول اینکه تصور کنید روزانه چندین بار خودمان را بشوییم و عطر بزنیم و به مسجد برویم و برگردیم، این می‌شود جامعۀ تمیز و نظیف.

ارتباط اقتصاد خوب با زیبائی مساجد

و اما اینکه کفش‌هایمان را داخل یک پلاستیک بگذاریم و در نماز کنارمان باشد آیا مصداق خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ است یا زشت است؟

طبیعتا زشت است. حال چرا مساجد ما اینطور شده است که به خاطر فقر، دزدان سراغ مساجد هم می‌آیند؟

اگر می‌خواهیم به خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ عمل شود حداقل باید شدت فقر را از بین برد و الا مجبورند کفش‌ها را به همراه خود بیاورند و این گرفتن زشتی همراه خود است. بله نباید در یک جامعۀ اسلامی، آنقدر افرادی فقیر باشند که کفش دیگری را بدزدند.

بنده بارها گفته‌ام در حرم امامان آینه‌کاری و طلاکاری نشود و مقداری از هزینۀ این کارها خرج فقراء شود. عده‌ای می‌گویند این حرف‌ها را نزن. این در حالی است که اگر به فقراء رسیدگی نشود و کفش‌ها دزدیده ‌شود و حتی در زیارتگاه‌ها اموال زائران دزدیده شود، شکوه طلاها و آیینه‌ها با زشتی دزدیها لجن‌مال می‌شود. پس برای عمل به «زینت خود را نزد هر مسجدی برگیرید» باید به شکم افراد رسید تا آنها مجبور نباشند کفش یا چیزهای دیگر را بدزدند.

نقدی بر سه وعده نماز خواندن بجای پنج وعده در بین شیعیان

نکتۀ دیگری که ایشان اشاره کردند در 5 وقت نماز خواندن مسلمانان در صدر اسلام است؛ اهل سنت امروزه هم در 5 وقت نماز می‌خوانند. حال سؤال این است که چرا  شیعه 5 نماز را در سه وقت می‌خواند؟

جالب است که بدانید مرحوم آیت الله حاج شیخ جواد تبریزی در درس خارج فقه سعی می‌کرد اثبات کند که اصلا سه وقت نماز خواندن مستحب است. اگر به قول آیت الله جوادی آملی در صدر اسلام پیامبر(ص) 5 وقت نماز می‌خوانده چطور شده که الآن در جامعۀ ما سه وقت شده است؟ آیا در این امور هم انحرافی ایجاد شده است؟

توجه به تناسب حکم و موضوع در معنای خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ

به این نکته دقت کنید که وقتی بحث در مورد زینت عرفی باشد تناسب حکم و موضوع و تناسب مکان و موضوع خودش زینت هر جایی را مشخص می‌کند. مثلا وقتی می‌گویند خودت را برای عروسی زینت کن به گونه‌ای زینت می‌کنیم و وقتی می‌خواهیم بازار برویم به گونۀ دیگری زینت می‌کنیم و برای مسجد نیز زینت خودش را می‌پوشیم. همچنین خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ با توجه به تناسب زمان و مکان باید معنا شود مثلا اگر برای نماز آنقدر طلا بپوشد که حواسش پرت شود درست نیست.

ارتباط «خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ» با «وَ أَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ»

در آیه 29 همین سوره این عبارت آمده بود که: «وَ أَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ» یعنی در حین عبادت تمام توجه باید به نماز باشد. حال اگر چیزهای قیمتی با خود داشتیم توجهمان از حضور قلب در نماز از بین می‌رود و با دستور این آیه نمی‌سازد.

همچنین لباس بسیار تنگ که به بدن فشار آورده و حواسمان از نماز پرت شود نیز شایسته نیست. همچنین اگر نیاز به دستشوئی داشتیم باز با عبارت «وَ أَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ» سازگار نمی‌باشد.

پس خیلی از چیزهایی که در روایات برای حضور قلب در نماز سفارش شده برای این است که تمام توجهمان به نماز باشد. حال وقتی در آیۀ مورد بحث گفته شده که زینت بگیرد مقید می‌شود به اینکه آن زینت توجهمان را از نماز باز ندارد و حتی دیگران را نیز از توجه به نماز باز ندارد. وقتی کسی با لباس‌های زرباف به مسجد برود ممکن است توجه دیگران نیز از نماز پرت شود و این نیز اشتباه است.

پس از فراز خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ زینت‌های طلای زیاد که تحریک‌گر است بدست نمی‌آید.

حاشیۀ بنده بر کتاب عروة در مورد استعمال طلا و نقره برای مرد

همانطور که قبلا اشاره شد به نظر بنده اینکه مرد مقدار کمی طلا نظیر یک انگشتر یا گردنبندی از طلا یا نقره داشته باشد اشکال ندارد و آنچه مشکل دارد طاغوتی شدن است. بنده این مسأله را مفصلا از نظر فقهی کار کرده‌ام.

من قم که بودم با چند نفر از دوستان به همراهی آیت الله موسوی اردبیلی بر عروة الوثقی حاشیه می‌زدیم. در عروة، ج1،ص417 بنده در این زمینه حاشیه زده‌ام و همچنین ص305 و 312 توضیح داده‌ام که استعمال طلا و نقره اگر بر وجهی نباشد که طاغوت‌ها و مترفین استعمال می‌کنند اشکالی ندارد و در نتیجه یک حلقه و انگشتر و این چیزهای جزئی مشکل ندارد.

بررسی اجمالی مقالۀ خود، در باب جواز استعمال طلا و نقره برای مرد

در بحث‌های گذشته گفتم آنچه در مورد استفاده از طلا و نقره مورد نهی قرار گرفته است استفادۀ طاغوتی از طلا و نقره است و الا یک انگشتر یا گردنبند طلا مانعی ندارد. بنده مقاله‌ای در این زمینه نوشته‌ام که در مجلۀ الاجتهاد و التجدید، شماره ششم در سال 2007 میلادی چاپ شده است و در آن مقاله مفصلا آیات و روایات را آورده‌ام که در اینجا به برخی از آنها اشاره می‌کنم. این مقاله 12 صفحه است و حدود 70 ارجاع دارد که در آن حدود 12 آیۀ قرآن بررسی شده و روایات شیعه و اهل سنت در موضوع مورد بحث آورده شده است. به هر حال آوردن 70 منبع، دلالت دارد که بنده مفصلا در این زمینه کار کرده‌ام. پس کسی فکر نکند اگر مطلبی در این‌باره گفته‌ام بدون تحقیق بوده است.

مهم‌ترین مسأله این است که استعمال طلا و نقره برای مرد و زن در آن زمان متعارف بوده و وقتی چیزی متعارف باشد با نهی در یک یا دو روایت نمی‌توان آن را حرام اعلام کرد.

یادم هست من در مورد حکم رقص و موسیقی به مرحوم آیت الله منتظری گفتم شما نمی‌توانید با یک روایت این چیزها را حرام کنید چون در مورد عرب‌ها معروف است که وقتی دو نفر باشد یکی از آنها تنبک زده و دیگری می‌رقصد. پس رقص نزد عرب‌ها مثل سیزده بدر نزد ماست که متعارف است و با یک بیان که کسی به پسرش بگوید به سیزده بدر نرو نمی‌توان تحریم فهمید بلکه در این صورت مثلا اینگونه فهمیده می‌شود که امروز کار مهم‌تری داریم و به خاطر آن نباید سیزده بدر رفت. بله اگر قرار باشد حرمت سیزده بدر اعلام شود باید رادیو و تلویزیون دائما آن را با بیان‌های مختلف بگویند و حتی راه‌ها بسته شود. اینگونه سیزده بدر تحریم می‌شود. موسیقی و تزیین نیز اگر بخواهند حرام شوند همین‌گونه هستند. بنده در مقاله‌ام نوشته‌ام که تزیین جزو فطرت انسان است. در قرآن نیز طلا و نقره جزو زینت نامیده شده است. در سوره آل عمران آمده است:

زُيِّنَ لِلنّٰاسِ حُبُّ الشَّهَوٰاتِ مِنَ النِّسٰاءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَنٰاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعٰامِ وَ الْحَرْثِ ذٰلِكَ مَتٰاعُ الْحَيٰاةِ الدُّنْيٰا وَ اللّٰهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ  ﴿آل‏عمران‏، 14﴾

محبت و عشق به خواستنی‌ها [که عبارت است] از زنان و فرزندان و اموال فراوان از طلا و نقره و اسبان نشاندار و چهارپایان و کشت و زراعت، برای مردم آراسته شده است؛ اینها کالای زندگیِ [زودگذرِ] دنیاست؛ و خداست که بازگشت نیکو نزد اوست.

در این آیه طلا و نقره جزو زینت معرفی شده است. همچنین فرزندان نیز زینت معرفی شده‌اند. حال اگر در جای دیگر قرآن آمده است که فرزندان فتنه هستند آیا نباید بچه‌دار شد؟ خیر، بچه‌دار شدن و طلا و زینت داشتن همه حلال است و اگر نهیی از آن شده مربوط به مورد خاص و شرائط خاص است.

مثلا روایاتی داریم که پیامبر(ص) به حضرت علی(ع) گفته است انگشتر طلا به دستت نکن.

این روایات ممکن است مخصوص حضرت علی(ع) باشد و عمومیت نداشته باشد. علاوه بر این می‌تواند مربوط به مقام بالای معنوی باشد یعنی اگر کسی می‌خواهد به اوج معنویت برسد از طلا استفاده نکند ولی نمی‌شود از آن حرمت فهمید.

همچنین روایاتی که می‌گوید از ظرف طلا و نقره استفاده نکن مربوط به کنز یعنی گنج است که در سوره توبه در این رابطه چنین آمده است:

وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لاٰ يُنْفِقُونَهٰا فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذٰابٍ أَلِيمٍ  ﴿التوبة، 34﴾

و کسانی را که طلا و نقره می‌اندوزند و آن را در راه خدا هزینه نمی‌کنند، به عذاب دردناکی مژده ده.

پس این نهی‌ها مربوط به این است که مقدار زیادی طلا در زیر خاک پنهان می‌کردند یا اینکه سقف خانه‌های خود را طلاکاری می‌کردند یا مثل قارون بودند که قرآن در مورد او می‌فرماید:

فَخَرَجَ عَلىٰ قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ ﴿القصص‏، 79﴾

[قارون] در میان آرایش و زینت خود بر قومش درآمد.

این کارها که دلالت بر طاغوتی بودن و مترف بودن دارد اشکال دارد نه استفاده از چند گرم طلا به عنوان انگشتر یا گردنبد. طبع انسان زینت کردن را می‌پسندند و آیاتی از قرآن مثل آیه 32 سوره اعراف نیز این کار را تأیید می‌کند.

بله اینکه مردی حتی انگشتر طلا به دست نکند و آن را به فقراء بدهد بهتر است ولی بحث ما در اینجا در مورد حرمت است.

به این نکته نیز دقت شود که از آیات و روایات و عرف و لغت فهمیده می‌شود که طلا و نقره واقعا زینت هستند و نمی‌توان زینت در آیه 32 سوره اعراف را منحصر در لباس دانست.

علت انحصار حرمت استفاده از طلا در روایات به مردان

سؤال: با این حرف شما، استفاده از طلا اگر طاغوتی باشد برای زن هم حرام است. پس چرا روایات، حرمت طلا را منحصر در مرد دانسته است؟

جواب: باید دقت داشت که زن‌ها در آن زمان استقلال نداشته‌اند و کارها در دست مردان بوده است و به همین خاطر مردها پول‌دار بوده‌اند و روایات به مردها می‌گوید قارونی نشوید ولی زن‌ها به حالت مترف و طاغوتی نمی‌رسیدند. بنابراین چون طاغوتی شدن زنان متعارف نبوده و اصلا زنان توان طاغوتی شدن را نداشته‌اند از آن نهی نشده است.

در ادامه منابع روایی که در مقاله‌ام آورده‌ام را می‌آورم تا علاقه‌مندان خود به منابع اصلی مراجعه کنند:

نور الثقلین، ج2،ص213

وسائل الشیعة، ابواب النجاسات، باب 65

وسائل الشیعة، کتاب الصلاة، احکام الملابس

وسائل الشیعة، ابواب لباس المصلی

وسائل الشیعة، باب النجاسات، باب 67

سنن بیهقی، ج1، ص27

سنن بیهقی، ج2، ص423

استفاده‌ای عجیب از آیه 32 سوره اعراف

در آخر به این نکته اشاره کنم که یادم هست زمانی که لمعه می‌خواندم در خود لمعه یا حواشی آن از طریق آیه 32 سوره اعراف می‌خواستند حرمت استفاده از طلا و نقره در دنیا برای مردان را استفاده کنند و می‌گفتند طلا و نقره مصداق «متاع الذین لا یوقنون» است.

این حرف نیز به نظرم تفاوت فقه قرآنی و فقه روایی را می‌رساند. چطور از آیه‌ای که تحریم‌کنندگان زینت را مذمت کرده حرمت زینت طلا و نقره را بدست آورده‌اند؟ واقعا عجیب است.

اگر کسی بخواهد بیشتر در این زمینه تحقیق کند می‌تواند به لمعه و حواشی آن مراجعه نماید.

نقدی بر بیان آیت الله جوادی آملی پیرامون مکلف بودن غیر مسلمانان به احکام اسلام

در ادامه در کتاب تفسیر تسنیم، ج28،ص460 چنین آمده است:

«گفتنی است که هر مسلمان شایسته است در زندگی محلی، منطقه‌ای و بین المللی نظافت و زینت و دلپذیر بودن را رعایت کند. و چون نامسلمانان هم مکلف به دستور اسلامند برای آنها نیز همین شایستگی و گاهی در حد بایستگی آمده است که به سلامت آنان مرتبط است.»(تفسیر تسنیم)

اینکه غیر مسلمانان مکلف به دستورات اسلام هستند محل بحث و گفتگوست و در اصول فقه باید راجع به آن بحث شود. بر فرض که این حرف صحیح باشد سؤال من این است که آیا گفتن آن در اینجا خوب است یا بد؟ در هر زمانی باید با زبان خود آن زمان صحبت کرد. دکتر شبستری در جایی گفته بود امروزه نگوییم نماز واجب است بلکه بگوییم مورد سفارش خداوند است. البته ایشان نمی‌خواهد بگوید نماز نخوانید بلکه می‌خواهد بگوید امروزه به گونه‌ای شده که کلمۀ وجوب و حرمت، آن احترام سابق را ندارد. آنقدر بد عمل شده که استفاده از این کلمات نتیجۀ عکس دارد ولی اگر این گونه سخن گفتیم که همانطور که جسم غذا می‌خواهد روح هم غذا می‌خواهد و شایسته است با خدا ارتباط بگیرید و نماز راه یا وسیلۀ ارتباط است، چنین بیانی بیشتر مورد پذیرش قرار می‌گیرد. پس برای غیر مسلمانان باید با زبان اخلاقی و عاطفی صحبت کرد تا آن را بپسندند. بله امروزه با مسلمانان هم نمی‌توان با زبان واجب و حرام صحبت کرد تا چه رسد به غیر مسلمانان.

حال اینکه آیت الله جوادی فرموده است نامسلمانان مکلف به دستورات اسلام هستند این بیان امروزه مورد پذیرش نیست اما اگر گفته شود زینت کردن، هم برای مسلمان و هم برای غیر مسلمان خوب است، این بیان قابل پذیرش است. انسانیت انسان می‌فهمد که لباس بهتر از بی‌لباسی است اما اگر گفتیم نامسلمانان مکلف به زینت هستند قابل پذیرش نیست.

امروزه باید زبان امروزی یاد گرفت. اگر این جمله در علم اصول و برای طلاب بیان شود اشکالی ندارد ولی نمی‌توان این بیان را در بین عموم مردم مطرح کرد.

تحقق واجب و عدم تحقق حرام موضوعیت دارد نه لفظ واجب و حرام

 قبلا گفتیم که چون نظام برده‌داری ساقط شده امر و نهی‌های دین نباید مولوی معنا شود. سپس گفتیم شاید از همان اول امر و نهی‌ها مولوی نبوده و افراد چون با نظام برده‌داری سر و کار داشتند اوامر و نواهی خدا را اینگونه می‌فهمیدند و خدا از همان اول تنها قصد ارشاد داشته و فقیه ذهن ما را به اشتباه برده است. حال نکتۀ جدید این است که بر فرض خدا خودش گفته باشد اوامر و نواهی من مولوی است، حال در جامعۀ امروز می‌بینیم اگر این دو لفظ را بکار ببریم کار زمین می‌ماند و اگر الفاظ دیگری بکار ببریم می‌توان همان واجب را عمل کرد و حرام را ترک نمود. حال آیا بکار بردن این الفاظ واجب است تا کار انجام نشود یا اینکه این الفاظ را بکار نبریم تا خواست اصلی خدا محقق شود؟ آیا وجود لفظ واجب و حرام موضوعیت دارد یا تحقق یافتن واجب و تحقق نیافتن حرام مهم است؟ به نظر بنده آنچه موضوعیت دارد آن است که در عالم خارج اسراف محقق نشود یا زینت محقق شود. پس واقعیت مهم است و الفاظ تنها راهی برای رسیدن به آن هستند. قبلا الفاظ واجب و حرام کمک می‌کرد تا به نتیجۀ مدّ نظر برسیم ولی اگر بر عکش شد و این الفاظ عاملی برای لجبازی شد می‌توان این الفاظ را بکار نبرد.

 به عبارت دیگر در مورد امر به معروف و نهی از منکر گفته شده که وجوب امر و نهی، مخصوص وقتی است که احتمال تأثیر وجود داشته باشد و اگر مطمئن باشیم که کار بر عکس می‌شود لزومی ندارد. حال در اینجا نیز بر فرض که امر زینت کنید و نهی اسراف نکنید وجوبی و تحریمی باشد اگر زمانی مشاهده شد که لفظ واجب و حرام اثرش را از دست داده گفتنش موضوعیت ندارد. پس الفاظ موضوعیت ندارند و آنچه موضوعیت دارد محقق شدن محتوای الفاظ است.

ارشادی گرفتن آیه و آسان شدن معنای آن

نکتۀ بعدی اینکه فقهاء خُذُوا را وجوبی گرفته و به قدرمتیقن تمسک کرده‌اند و از آن ساتر عورت بودن را نتیجه گرفته‌اند، ولی همگی می‌فهمیم که پوشش بیشتر که زانو و سینه را نیز بپوشاند بهتر است. به همین خاطر فقهاء گفته‌اند پوششِ بیشتر از عورت، استحباب دارد، اما نتوانسته‌اند دلیلی بر استحباب از آیه بیابند. ما گفتیم نیازی به این حرف‌ها نیست. به جای اینها می‌توان گفت امر در این آیه ارشادی است و می‌خواهد بگوید لباس داشته باشید و خود افراد اهمیت پوشش برخی جاها را بیشتر از برخی جاهای دیگر می‌دانند. و با قید عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ توجه می‌دهد که زینت هر مکانی به حسب آن است. بد نیست مثالی بزنم. در سوره نحل آمده است:

وَ اَلْخَيْلَ وَ اَلْبِغٰالَ وَ اَلْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوهٰا وَ زِينَةً وَ يَخْلُقُ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ  ﴿النحل‏، 8﴾

و اسب‌ها و استرها و الاغ‌ها را آفرید تا بر آنها سوار شوید و [برای شما] تجمل و زینت باشد، و چیزهایی [در آینده جز این وسایل نقلیه حیوانی] به وجود می‌آورد که شما نمی‌دانید.

زینت بودن در اینجا یعنی جزء مال و دارایی شما حساب می‌شود و به آنها افتخار می‌کنید، نه اینکه این چیزها را به مسجد ببرید یا شما بروید و در طویله یا سوار بر این حیوانها نماز بخوانید.

پس زینت هر چیزی به حسب خودش است. زینت در مسجد منظور این است که لباس‌ها تمیز باشد. زینت در عروسی چیز دیگری است. زینت باغ به این است که درخت‌ها زیبا و هَرَس شده باشند.

بنابراین نمی‌توان از کنار هم نهادن این آیه با آیۀ 46 سورۀ کهف اَلْمٰالُ وَ اَلْبَنُونَ زِينَةُ اَلْحَيٰاةِ اَلدُّنْيٰا که فرزندان را زینت می‌داند، استحباب بردن بچه‌ها به مسجد را فهمید.

و اما در مورد كُلُوا وَ اِشْرَبُوا کسی نگفته که امرش وجوبی است چون همه، این کار را انجام می‌دهند و وجه آمدنش در اینجا را اینگونه گفته‌اند که در زمان قدیم در ایام حج گوشت و مواد غذایی نمی‌خوردند ولی آیه می‌گوید حج منافاتی با خوردن ندارد.

حل شدن مشکل حدّ اسراف با ارشادی گرفتن آیه

و اما در مورد وَ لاٰ تُسْرِفُوا گفته‌اند نهی تحریمی است، ولی این بحث مطرح است که چه چیزی اسراف است چرا که حدّ و حدود اسراف معلوم نیست و به همین خاطر هرکسی اسراف را به گونه‌ای معنا می‌کند و کم‌کم به جایی می‌رسند که می‌گویند همین که یک لُنگ بپوشیم کافی است.

داستان: استادی سر کلاس اقتصاد برای تمرین صرفه‌جویی گفت: خوب است برای اینکه اسراف نشود چراغ‌ها را خاموش کنیم چون من از زبانم استفاده می‌کنم و شما از گوش‌هایتان؛ بعد از تمام شدن درس و روشن کردن لامپ مشاهده کرد که یکی از شاگردها شلوار خود را کَنده بود با این توجیه که کسی او را نمی‌دیده و شلوار پوشیدن و ساییده شدن آن روی میز اسراف است.

به هر حال اگر نهیی تحریمی باشد باید حدّ و مرزش مشخص باشد ولی وقتی مشخص نیست به حداقل اکتفا می‌کنند ولی اگر آیه را ارشاد دانستیم به خود افراد واگذار می‌شود و افراد سعی می‌کنند خودشان را بیشتر بپوشانند.

تحریمی دانستن نهی «لَا تُسرِفُوا» موجب ابتذال است

آیت الله جوادی آملی با وجود اینکه در مقام تفسیر آیه است و مفسران بهتر از فقهاء نظر می‌دهند در صفحه 460 از جلد 28 تفسیر تسنیم گفته است:

«نهی در لَا تُسرِفُوا تحریمی است.»(تفسیر تسنیم)

اشکال به سخن ایشان همین است که نباید این نهی را تحریمی دانست و الا به ابتذال کشیده می‌شود.

داستان: در شهری زن استاندار مشاهده کرد که زنان شهر لخت به حمام می‌آیند و به همین خاطر به شوهرش اصرار کرد که از این شهر برویم. استاندار گفت این مشکل علاج دارد و دستور می‌دهم کسی لخت به حمام نیاید. بعد از مدتی زن استاندار پیرزنی را در حمام دید که تکۀ پارچه‌ای جلوش گذاشته بود و در حمام راه می‌فت و می‌گفت: این برای بستن دهان حاکم است.

مشاهده می‌کنید که تحریم و تحلیل‌ها گاهی کار را به ابتذال می‌کشاند. باید در امور مربوط به عرف همانند قرآن سخنی کلی گفت و بقیه‌اش را به فهم و عمل خود افراد واگذار کرد.

نظر تفسیر التحریر و التنویر در مورد اوامر و نواهی آیه

و اما در تفسیر التحریر و التنویر،ج8،ص72 آمده است:

«امر در خُذُوا زِينَتَكُمْ برای وجوب و كُلُوا وَ اِشْرَبُوا برای اباحه است. و در ص 73 نوشته: گفته شده است که این آیه تمامی قوانین سلامتی را از لحاظ غذا بیان کرده است. پس نهی از اسراف ارشاد است نه نهی تحریمی به قرینۀ آیۀ بعدی که مباح بودن زینت را بیان کرده است و این با نهی تحریمی سازگار نیست. علاوه بر این مقدار اسراف قابلیت انضباط ندارد پس تکلیف به آن تعلق نمی‌گیرد و به تدبیر نمودن مصلحت‌های مردم از سوی خودشان واگذار می‌شود.»(تفسیر التحریر و التنویر)

البته ما کل آیه را ارشاد دانستیم نه فقط قسمت آخرش را. خوب است نگاهمان را به قرآن عوض کنیم و از این دید که خدا معلم و مربی ماست اوامر و نواهی‌اش را ببینیم.

به هر حال وقتی مسلمان و غیر مسلمان از آیه مطلب بهداشتی می‌فهمند و می‌گویند انجام دستورات این آیه برای سلامت جسم مفید است بهتر است گفته شود اوامر و نواهی آیه همگی ارشادی هستند نه وجوبی و تحریمی. مؤید این مطلب روایتی است که مفسران معمولا در ذیل این آیه آورده‌اند و ما در اینجا به نقل از مجمع البیان می‌آوریم:

نقل شده است كه هارون را طبيبى مسيحى بود. روزى وى به على بن حسين واقد گفت: در كتاب شما از علم طب چيزى نيست، در حالى كه علم دو تاست: علم پزشكى و علم اديان. وى در جواب گفت: خداوند تمام پزشكى را در نصف آيه، جمع كرده، مى‌فرمايد: كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا و پيامبر ما تمام پزشكى را در يك جمله، خلاصه كرده، فرمود: المعدة بيت كل الداء و الحمية رأس كل دواء و اعط كل بدن ما عودته‌ يعنى: شكم خانه هر بيمارى و پرهيز اصل هر داروست و بدن را از آنچه بدان معتاد كرده‌اى محروم مگردان. طبيب گفت، قرآن و پيامبر شما از پزشكى براى جالينوس چيزى باقى نگذاشته‌اند.(ترجمه تفسیر مجمع البیان از محمد بیستونی، ج9، ص88)

معانی مختلف لاٰ تُسْرِفُوا

گاهی اوقات می‌گویند اسراف نکنید و مراد این است که حرام‌ها را انجام ندهید و در اینجا با توجه به اینکه نهی لاٰ تُسْرِفُوا بعد از داستان آدم و حوا آمده این معنا نیز به ذهن می‌رسد که مراد نهی از کارهای حرام باشد. پس اسراف یعنی مرتکب شدن کارهای حرام.

معنای دیگر لاٰ تُسْرِفُوا این است که زیادی نخورید بلکه به مقدار متعارف بخورید. حال آیا اگر کسی زیاد خورد جهنم می‌رود و خدا او را عذاب می‌کند؟ این را نمی‌دانم ولی این را می‌فهمم که خوردن زیاد موجب مرض می‌شود که آن مرض همان عذاب پرخوری است.

معنای سوم لاٰ تُسْرِفُوا این است که زیاد مصرف نکنید که بخواهید قدری از غذا را بخورید و قدری از بین برود. مثلا انسان با تجربه می‌داند که چقدر غذا لازم دارد. حال اینکه بیشتر در بشقاب بریزد و زیادی دور ریخته شود اسراف است. پس باید اگر حتی غذای بیشتری در بشقاب است دست نخورده باقی بماند تا بعدا مصرف شود تا غذا سرازیر سطل زباله نشود.

البته باید توجه شود که آبرو داری نزد مهمان حرفی است و اسراف نشدن حرف دیگر؛ بد نیست مثال بزنم: حصرت ابراهیم چند مهمان داشت و طبق آیات قرآن برای آنها یک گوسالۀ چاق بریان شده آورد. (هود/69) . (الذاریات/51) این غذا از خوراک 5 نفر بیشتر است. پس ابراهیم جلو مهمان آبروداری می‌کند. پس غذا زیاد باشد اشکال ندارد ولی مهم این است که بقیه‌اش از بین نرود. این خودش تخصص می‌خواهد که انسان در مقابل مهمان آبروداری کند ولی در عین حال اسراف نشود.

معنای دیگر اسراف که در روایات نیز آمده بد مصرف کردن است مثل اینکه لباس کار انسان و لباس مهمانی انسان یکی باشد. اینکه کسی با لباس مهمانی، کار هم بکند درست نیست.

همچنین اینکه چیزی بد جا مصرف شود نیز اسراف است مثل اینکه یک لیوان آب را -و لو- کنار دریا بجای اینکه در دریا بریزیم روی زمین بریزیم.

این مثال طبق روایتی است که یادم هست آیت الله ایزدی شاید سال 1364 برای ما می‌خواند که زاینده‌رود پر از آب بود و ما خنده‌مان می‌گرفت که این چه مثالی است و با خود می‌گفتیم شاید امام در حجاز بوده و به خاطر بی‌آبی در آنجا این مورد را اسراف دانسته است ولی الآن می‌فهمیم که اتفاقا این حرف درست بوده است که اگر هر کسی یک لیوان آب را هدر ندهد چقدر صرفه‌جویی می‌شود.

البته این یک مثال بود و می‌توان مثال‌های دیگر نیز زد. مثلا این همه آب که جلو مغازه ریخته می‌شود تا شسته شود صحیح نیست و بجای آن می‌توان جارو زد. همچنین برای شستن ماشین نیاز به این همه آب نیست بلکه می‌توان با یک پا رچه‌کهنه آن را تمیز کرد. هچنین چمن‌کاری در جاهایی که اصلا از آن استفاده نشود نیز جزو اسراف است.

عبارت إِنَّهُ لاٰ يُحِبُّ اَلْمُسْرِفِينَ دلیل دیگری بر ارشادی بود آیه

عبارت إِنَّهُ لاٰ يُحِبُّ اَلْمُسْرِفِينَ دلالت دارد که نهی قبلی ارشادی است چون بحث را اخلاقی کرده است. در اینجا بحث دوست داشتن و دوست نداشتن مطرح شده مثل اینکه مادر به بچه می‌گوید اگر فلان کار را کردی دوستت ندارد. از این حرف، امر و نهی مولوی بدست نمی‌آید. و شاید صاحب مجمع البیان چون خواسته نهی را مولوی بداند «لایحب» را به معنای «یبغض» دانسته است. (مجمع البیان مجلد 2 ص 413، ذیل آیه)

پس این آیه سر تا ذیلش فریاد است به اینکه من را مولوی نگیرید و ارباب و رعیتی با من برخورد نکنید بلکه مهربانانه و ارشاد گونه و معلم گونه حرف‌های من تلقی شود و خودتان را متعلم قرار دهید تا آیه برایتان جا بیفتد.

ترس از تفسیر به رأی نباید مانع فکر کردن در آیات قرآن شود

بد نیست در همین‌جا مطلبی بگویم و آن اینکه از تفسیر به رأی نترسید. گاهی برخی افراد از ترس تفسیر به رأی از فکر کردن راجع به آیات قرآن دوری می‌کنند. این صحیح نیست. تفسیر به رأی بیشتر مربوط به افراد حکومتی است که به آنها پول می‌دهند تا کار حاکمان را توجیه کنند مثل عمرو و عاص که قرار بود کارهای معاویه را توجیه کند. او در آیات قرآن می‌گشت تا آیه‌ای برای معاویه پیدا کند و این آیه را پیدا کرد که:

وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللّٰهِ إِمّٰا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمّٰا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ اللّٰهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ  ﴿التوبة، 106﴾

و گروهی دیگر کارشان موقوف به مشیّت خداست، یا آنان را عذاب می‌کند یا توبه آنان را می‌پذیرد؛ و خدا دانا و حکیم است.

پس اینکه انسان راه باطلی برود و بخواهد آن را از قرآن تثبیت کند بد است ولی اینکه بفهمیم قرآن احتمالات مختلف را برمی‌تابد که وقتی مخالف ضرورت عقل و نقل نباشد می‌توان آنها را مطرح و اخذ کرد، این تفسیر به رأی نیست. بله اگر احتمالات با یکدیگر سازگار نبود باید احتمال برتر را گرفت و اگر منافاتی نداشت می‌توان گفت همۀ احتمالات شاید مدّ نظر قرآن باشد. بلکه اگر نصّ و صریح بود می‌گوییم حتما آیه این را می‌گوید ولی وقتی صریح نبود به صورت احتمالی گرفته می‌شود.

آیا مسجد به انسان سجده‌کننده نیز اطلاق می‌گردد؟

یکی از دوستان گفته بود مسجد در عبارت عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ را خود انسانِ سجده‌کننده بگیریم. این حرف صحیح نیست چرا که انسان وقتی سجده می‌کند «ساجد» است و مسجد اسم زمان یا اسم مکان یا مصدر میمی است.

بله شاید مراد از «مسجد»، از باب مَجاز «نماز» باشد حال یا از باب علاقۀ حالّ و محلّ یا از باب اینکه سجده قسمت اصلی نماز است لذا به عمل دارای سجده، مسجد گفته شده باشد. چرا که سجده جزو اصلی نماز است و گاهی به کل نماز سجده می‌گویند مثل اینکه وقتی سر انسانی دیده شود می‌گوییم فلانی را دیدم چون رکن اصلی انسان سرش است.

پس عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ می‌تواند به معنای عند کل صلاة باشد ولی اینکه گفته شود عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ یعنی عند کل ساجد درست نیست.

مصادیق دیگری از زینت و عام بودن آیه

و اما خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ می‌تواند حمام کردن را نیز شامل شود. همچنین می‌تواند منظور این باشد که امام جماعت شما عالم‌ترین و خوش صداترین شما باشد. در واقع امام جماعت باید زینت شما باشد.

اگر آیه بجای واژۀ زینت از الفاظی که لباس‌های آن زمان را شامل می‌شد استفاده می‌کرد قرآن بیشتر مربوط به همان زمان می‌شد ولی اینکه از عبارت کلی استفاده کرده دلالت دارد که عبارت قرآن در هر زمانی قابل استفاده است.

پوشیدن لباس ذاتی است یا به برکت اسلام است؟

آیا بشر بما هو بشر اگر خودش بود می‌فهمید که باید لباس بپوشد؟

صاحب تفسیر المنار به این سؤال جواب منفی می‌دهد و دلیلش را این‌گونه ذکر می‌کند که آدم‌های اولیه که در غار زندگی می‌کردند لباس نداشتند و حتی در هند و برخی کشورها با وجود اینکه صنعت و تجارت داشتند ولی یا برهنۀ کامل بودند یا فقط عورتین خود را می‌پوشاندند.

او می‌گوید لباس پوشی انسان‌ها به برکت اسلام آمد و این مجموعه از آیات ترغیب تدریجی و آرام آرام به پوشش است.

زمانی که مردم مشاهده کردند مسلمانان لباس دارند این عادت را از آنها یاد گرفتند و فهمیدند که لباس پوشیدن امر خوبی است.

سپس این مفسر می‌گوید در آفریقا کشیشی بر علیه اسلام بدگویی می‌کرد. دیگری که فکر اقتصادی داشت به او گفت اگر اسلام در آفریقا گسترش یافت به نفع ما شد چون قبلا کسی از ما پارچه نمی‌خرید ولی وقتی مردم آفریقا مسلمان شدند از ما پارچه می‌خرند. پس اسلام به نفع ما هم شده است.

خلاصه ایشان می گوید لباس خواهی جزء ذاتیات انسان نیست.

دعوت به لباس و پوشش با راه و روش مناسب در ضمن چند خاطره

جالب است که اسلام آرام آرام لباس را جا انداخت و ما نیز باید همین کار را بکنیم. اینکه من با قانون حجاب و عفاف مخالفت کردم به همین خاطر بود که با زور و ضرب نمی‌توان حجاب را جا انداخت. اسلام آرام آرام حجاب را مطرح کرد. اصلا خود پیامبر(ص) فکرش را با کار فرهنگی پیش برد. ما باید دعوت کنندۀ به سوی اسلام باشیم همانطور که در دعای افتتاح آمده است:

 وَتَجْعَلُنا فِيها مِنَ الدُّعاةِ إِلَىٰ طاعَتِكَ، وَالْقادَةِ إِلىٰ سَبِيلِكَ

«و ما را در آن دولت از دعوت‌کنندگان به‌سوی طاعتت و رهبران به‌سوی راهت قرار دهی.»

آیات سوره اعراف به ما یاد می‌دهد که چگونه دعوت به لباس بکنیم.

در سوریه در دهۀ 60 من زیاد دیدم که وقتی بی‌حجاب‌ها می‌خواستند وارد مسجد شوند روسری تمیز در مسجد آویزان بود که به سر می‌کردند و وارد مسجد می‌شدند و نمازشان را می‌خواندند و روسری را می‌گذاشتند و می‌رفتند. پس بی‌حجاب، بی‌نماز نبود.

حتی یادم هست وقتی در سال 1366 در لبنان در ضاحیۀ جنوبی در شام غریبان راهپیمائی به راه انداخته بودیم زنان بی‌حجاب که به آنها سافرة می‌گفتند چیزی روی سر خود می‌انداختند و به ما ملحق می‌شدند. من به همراه چند نفر دیگر برای حفظ امنیت از پشت زنان حرکت می‌کردیم و به همین خاطر این صحنه‌ها را مشاهده می‌کردم.

پس این مطلب برای مردم جا افتاده است که موقع راز و نیاز با خدا پوشیده‌تر از دیگر زمان‌ها باشند.

ما در این دوره با اجبار کردن حجاب کاری کردیم که بی‌حجاب‌ها برای مبارزۀ با ظلم بدحجاب می‌شوند و دیگران نیز آنها را الگوی خود می‌گیرند. پس این روش، برهنگی کامل ایجاد می‌کند. متأسفانه عده‌ای از مسئولان ما نمی‌فهمند و چیزی از دین و روان‌شناسی نمی‌دانند و به همین خاطر تصمیم‌های آنها نتایج بدی به همراه دارد.

ارتباط كُلُوا وَ اشْرَبُوا با خُذُوا زِينَتَكُمْ

خیلی از افراد می‌پرسند ربط كُلُوا وَ اشْرَبُوا با خُذُوا زِينَتَكُمْ چیست؟

جواب این است که مشرکان فکر می‌کردند وقتی برای طواف می‌روند علاوه بر اینکه باید عریان طواف کنند نباید چیز بخورند یا باید کم بخورند یا گوشت و چربی نخورند. در واقع غذا خوردن را با عبادت منافی می‌دانستند. حال آیه تمام این کارها را مورد نقد قرار داده است.

البته كُلُوا وَ اشْرَبُوا را با عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ مقید نکرد تا هر موردی را شامل شود.

متعلق كُلُوا وَ اشْرَبُوا

و اما در مورد كُلُوا وَ اشْرَبُوا در این آیه نگفته است که چه چیزی بخورید و بیاشامید تا متعلق عام باشد و شامل همۀ خوراکی‌ها بشود. برخی از چیزها معلوم است که نباید خورده یا آشامیده شود مثل سَمّ و نفت. و هر چیز لذیذ و خوردنی را می‌توان خورد و اگر چیزی حرام بود حتما گفته شده/ می‌شد که در ادامه چند چیز حرام بیان می‌شود. یعنی برخی چیزهایی که ممکن است توسط انسان خورده یا آشامیده شود ولی در واقع بد و حرام است، را قرآن مطرح کرده است مثل گوشت مردار یا خون یا گوشت خوک یا گوشت حیوانی که به نام غیر خدا ذبح شده است یا از نوشیدنی‌ها شراب را حرام دانسته است.

معنای تبذیر

در تفسیر تسنیم، ج28،ص460 آمده است:

«تبذیر مانند بذر پاشیدن در زمین شوره‌زار و سنگلاخ و بی‌آب است که استعداد رویش ندارد.»(تفسیر تسنیم)

پس مُبذّر قِسمی از مُسرف است. مبذر کسی است که چیزی را آن قدر زیاد مصرف می‌کند که در نهایت آن را از بین می‌برد. پس استفاده از مال بدون سود دهی تبذیر است مثل کسی که قدری از غذا را نمی‌خورد و آن را به سطل زباله می‌ریزد.

معنای نفیی از عبارت خُذُوا زِينَتَكُمْ

و اما آقای صادقی تهرانی تعبیر خُذُوا زِينَتَكُمْ را، هم نفیی معنا کرده و هم اثباتی. اثباتی‌اش این است که در نزد هر سجده‌گاهی زینت به خود برگیریم و نفیی‌اش این است که نزد هر سجده‌گاهی زینت‌ها را از خود دور کنیم. مثال اثباتش پوشیدن لباس تمیز و مثال نفیش دور کردن زینت‌هایی است که انسان را از یاد خدا غافل می‌کند. پس خُذُوا می‌تواند به معنای گرفتن و دور کردن هم معنا شود، چیزی که معمولا مفسران به آن اشاره نکرده‌اند.

خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ و طلاکاری بقاع متبرکه

سؤال: آیا از این آیه می توان -علی رغم نظر شما-  استحباب طلاکاری بقاع متبرکه را استفاده کرد؟

جواب: اصل اینکه مسجد و محل عبادت باید تمیز باشد صحیح است. همچنین اینکه به گونه‌ای زینت کاری شود که عامل جذب دیگران باشد نیز صحیح است ولی این به شرطی است که در آن شهر فقیر وجود نداشته باشد. من بارها گفته‌ام با توجه به این همه فقیر در شهرهای زیارتی شایسته است بجای طلاکاری بقاع متبرکه تنها به ساخت سالن‌هایی ساده برای استفادۀ زائران اکتفا شود و پول طلاکاری خرج فقرا شود، تا زیبایی زینت‌ها به واسطۀ فقر فقیران به زشتی تبدیل نشود.

تفسیر آیه 32 سوره اعراف

متن عربی آیه:

قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّٰهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبٰادِهِ وَ الطَّيِّبٰاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيٰاةِ الدُّنْيٰا خٰالِصَةً يَوْمَ الْقِيٰامَةِ كَذٰلِكَ نُفَصِّلُ الْآيٰاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ  ﴿الأعراف‏، 32﴾

ترجمه آیه:

بگو: زینت‌های خدا را که او برای بندگانش پدید آورد و [همچنین] روزی‌های لذیذ و دلپذیر را چه کسی حرام کرده؟! بگو: این‌ها در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آورده‌اند [و بدون دغدغه از آن استفاده می‌کنند و] در قیامت ویژه [برای آنان] است؛ ما این گونه آیات خود را برای گروهی که می‌دانند [و اهل دانش و بصیرت‌اند] بیان می‌کنیم.

راه حل‌های تعارض بین مدح زینت و مذمت زینت

با خواندن آیه 32 این اشکال پیش می‌آید که مگر کسی غیر از خود خدا زینت‌ها را حرام کرده است؟ به عبارت دیگر آن کسی که زینت‌های خدا را حرام کرده، خود خدا و عمل فرستادگانش است؛ زیرا خدا در قرآن آنقدر از تزیین شیطان صحبت کرده که ما ترسیده‌ایم نکند فلان کار تزیین شیطان باشد و به همین خاطر از خیلی از زینت‌ها دوری می‌کنیم و می‌گوییم شاید تزیین شیطان است. علاوه بر این مشاهده می‌کنیم خود خدا به پیامبرش مال نداده تا جایی که از گرسنگی به شکمش سنگ می‌بست. حال اگر مال و نعمت‌های دنیا خوب است چرا خدا به پیامبرش نداده است؟ در روایات نیز دو دستگی وجود دارد که برخی از مال و زینت‌های دنیا نهی کرده و برخی تشویق و انسان در سر دو راهی قرار می‌گیرد که بالاخره این نعمت‌ها خوب است یا بد؟

من در این زمینه راه حل‌هایی به ذهنم می‌رسد که در اینجا بیان می‌کنم و دوست دارم شما راجع به آن فکر کنید:

راه حل اول این است که بگوییم زینت با تزیین فرق دارد. زینت یک امر واقعی است مثل طلا ولی تزیین یعنی چیزی را به شکل طلا در آوردن مثل درست کردن طلای قلابی.

حال تزیین‌های شیطان از نوع دوم است یعنی شیطان چیزی که واقعی نیست را واقعی نشان می‌دهد. پس شیطان کالای تقلبی را به ما می‌فروشد به گونه‌ای که فکر می‌کنیم برای خدا کار می‌کنیم در حالی که واقعا اینگونه نیست.

راه حل دوم این است که وقتی می‌گویند زینت نکنید از باب اسراف و زیاده‌روی است.

گاهی نهی از زینت برای این است که طلا و زینت اگرچه خوب است ولی علم بهتر است و اگر توصیۀ به دوری از زینت شده از این باب است که برای ما علم اولویت داشته باشد.

احتمال دیگر این است که زینت خوب است ولی موجب راحت طلبی می‌شود و در نتیجه عاملی می‌گردد تا انسان نتواند سختی‌هایی مثل جنگ را تحمل کند ولی انسان‌هایی که خودشان را با سختی تربیت کرده‌اند اگر شرائط دشواری پیش آمد راحت‌تر می‌توانند تحمل کنند. پس اگر روایات، ما را تشویق به دوری از زینت می‌کند برای این است که خودساخته شویم تا کارهای بالاتر که ما را به کمال می‌رساند انجام دهیم.

پس زینت حلال است ولی انجام هر حلالی واجب نیست و افراد سطح بالا دوست دارند پیشرفت کنند و به دنبال علم بروند تا چیزهای بهتری برای آنها باقی بماند. به همین خاطر بجای مال اندوزی به دنبال علم می‌روند. البته در چنین صورتی نباید علم‌دوست، افرادی را که به دنبال زینت‌های حلال رفته‌اند پایین‌تر از خود بداند. پس کسی که به دنبال علم می‌رود برای این است که محو در خداشناسی یا کمال شود نه اینکه مغرور شود.

پس اگر کسی امرش دایر بین علم داشتن و مال داشتن شد و مورد اول را انتخاب کرد خود این ممکن است موجب تزیین شود و شیطان علمش یا نمازش یا حتی ساده بودنش را برایش تزیین دهد و موجب شود از کسی که مال‌دار است پست‌تر شود.

و اما جواب دیگری که به سؤال مطرح شده می‌توان داد تفاوت بین حاکم و مردم است. حاکم ولو اینکه مال داشته باشد باید زندگی‌اش را مثل ساده‌ترین افراد جامعه بگیرد تا درد آنها را بفهمد و فایدۀ دیگرش این است که مردم سختی‌ها و فشارها را تحمل می‌کنند و می‌گویند اگر ما نداریم و در فشار هستیم حاکممان نیز مانند ماست.

در خطبه 209 نهج البلاغه آمده است:

إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ [الْحَقِ] الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ، كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ.

ترجمه: «خداوند بر پيشوايان عادل واجب فرموده كه خود را با مردم تهيدست برابر قرار دهند تا تهيدستى بر فقير سنگينى نكند و او را از پاى در نياورد.»

پس ممکن است دو برادر مثل هم باشند ولی اگر یکی از آنها حاکم شد تزیین کردن ولو با مال حلال برایش درست نیست چون در جامعه مردمی هستند که ضعیفند و حاکم باید همۀ مردم را در نظر بگیرد.

جواب دیگر این است که استقلال و قناعت بهتر از این است که قناعت نکند و زینت کند تا استقلالش از دست برود. به نظر شما کدام‌یک از این دو بهتر است: اینکه آزاد باشیم و قناعت کنیم یا اینکه غذا و لباس بهتر داشته باشیم ولی مستقل نباشیم؟ مسلما اولی بهتر است. پس رها کردن زینت برای بدست آوردن استقلال بهتر است.

اینها جواب‌هایی بود که به ذهن من آمد. بد نیست روایات را نیز در این زمینه بخوانیم. در تفسیر تسنیم،ج28،ص483 روایات در این باب آمده است که برخی از آنها در مورد خوارج است.

شباهت روش ما و طالبان با روش خوارج

وقتی اوصاف خوارج را می‌خوانیم می‌فهمیم که خود ما در اوایل انقلاب تیپ خوارج را داشتیم و جامد و خشک و نفهم بودیم و وقتی امروزه طالبان را می‌بینیم مشاهده می‌کنیم که روش ما در اول انقلاب مثل روش طالبان بود و این مصیبتی است که با وجود جمود و نفهمی، خودمان را انقلابی و فهیم می‌دانستیم تا کم‌کم فهممان بالا رفت. ما آنقدر نفهم بودیم که وقتی شخص تمیز و مرتبی را می‌دیدیم فکر می‌کردیم این کار او با دین‌داری منافات دارد. به گونه‌ای مذهبی شده بودیم که مذهبی بودن با تمیز بودن سازگار نبود. خوارج هم آن زمان این‌گونه بودند.

اشاره به روایات باب زینت

و اما به برخی از روایات اشاره کنم:

در روایت کافی ج6 ص441 حدیث6 آمده که عبدالله بن عباس پیش ابن کواء که جزو خوارج بود رفت. ابن عباس با لباس تمیزی نزد آنها رفت. وقتی پیش آنها رسید گفتند تو نزد ما جزو خوبان بودی. پس چرا این لباس را پوشیده‌ای؟ ابن عباس گفت اتفاقا این اولین چیزی است که می‌خواهم در رابطۀ با آن با شما صحبت کنم. مگر قرآن نگفته است: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّٰهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبٰادِهِ وَ الطَّيِّبٰاتِ مِنَ الرِّزْقِ …. و همچنین قرآن فرموده است: يٰا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ ….

در روایت دیگری در کافی ج6  ص442 حدیث 8 آمده است که:

سفیان ثوری در مسجد الحرام راه می‌رفت و امام صادق(ع) را دید که لباس قیمتی و زیبایی پوشیده است. به خود گفت: من حتما می‌روم و او را توبیخ می‌کنم. به امام گفت: رسول الله چنین لباسی نمی‌پوشید. علی و پدرانت هم همینطور. امام صادق(ع) به او گفت: رسول الله در زمانی بود که زمان فقر بود و طبق شرائطش عمل می‌کرد ولی دنیا بعد از آن زمان، نعمت‌هایش کثیر شد. پس شایسته‌ترین افراد به نعمت‌های خدا نیکوکاران هستند. قرآن می‌فرماید: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّٰهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبٰادِهِ وَ الطَّيِّبٰاتِ مِنَ الرِّزْقِ …. و ما سزاوارترین افراد به این چیزها هستیم. تازه این لباسم را که می‌بینی برای مردم پوشیده‌ام. سپس امام دست او را گرفت و زیر لباس خود برد تا به او بفهماند زیر آن، لباس خشنی برای خدا پوشیده است و سپس لباس سفیان را کنار زد و معلوم شد او زیر آن لباس خشنش لباسی نرم پوشیده است.

البته این قسمت آخر روایت را آیت الله جوادی نیاورده و من هم فکر می‌کنم این قسمت آخر اشکال دارد. به نظر می‌رسد نه امام لباس زیرین خود را به او نشان می‌دهد و نه اینکه بخواهد به او بفهماند تو زیر لباست لباس نرم پوشیده‌ای. این کارها مچ‌گیری است و امام چنین نمی‌کند.

البته این روایت مرفوعه است و به اصطلاح سند صحیحی و متصل ندارد ولی به هر حال قسمت ابتدائش می‌تواند درست باشد اما اینکه امام، آبروی طرف مقابل را ببرد صحیح نیست. وقتی امام رهبر است زمانی پیشوائی‌اش درست در می‌آید که آبروی افراد را نبرد.

مذمت وابستگی به دنیا

به هر حال مال داشتن بد نیست و آنچه بد است دوست داشتن و وابستگی به مال است. همچنین زینت داشتن بد نیست بلکه دوست داشتن و وابستگی به زینت بد است.

داستان: گفته شده که مرحوم نراقی هم پدر و هم پسر مال‌دار بودند و صاحب کتاب اخلاق. زاهدی به فکرش افتاد که نراقی را ببیند. سراغ او رفت و دید اوضاع خوبی دارد. با خود فکر کرد چقدر این ملا، دو رو است که در کتاب‌هایش از زهد می‌گوید ولی خودش چنین اوضاع خوبی دارد. ملا که از فکر او مطلع شد به او گفت: بیا تا با هم به صحرا برویم. او کوله پشتی خود را برداشت. ملا به او گفت کوله پشتی را نیاور. او گفت من نمی‌توانم از این کوله پشتی دل بکنم. به هر حال رفتند و نزد چشمه‌ای نشستند و مشغول صحبت شدند و وقتی آن شخص غرق گفتگو گردید غافل شد و در حین برگشت کوله پشتی خود را فراموش کرد. بعد که فهمید قصد کرد برگردد و کوله پشتی‌اش را بیاورد. نراقی به او گفت: کوله پشتی دیگری به تو می‌دهم ولی زاهد گفت من از کوله پشتی خودم دل نمی‌کَنَم. مرحوم نراقی به او گفت: من با وجود اینکه این همه مال و دارایی دارم به آنها وابسته نیستم ولی تو به یک کوله پشتی وابسته‌ای.

فقراء دنیا دوست

دنیا یعنی وابستگی و این وابستگی است که مورد مذمت است. حتی ممکن است کسی فقیر باشد ولی در عین حال به دنیا وابسته باشد. بد نیست مثال‌های روز بزنم. اگر می‌بینیم غذایی یا میوه‌ای در خانۀ ما گندید و فاسد شد در حالی که دیگری نیازمند آن است بد نیست فکر کنیم که چرا فاسد شد؟ دلیلش این است که به کسی نمی‌دهیم و خودمان هم نمی‌خوریم و این موجب فساد می‌شود.

پس حتی می‌شود کسی فقیر باشد ولی آنقدر از این و آن غذا می‌گیرد که غذا فاسد می‌شود. این فقیر، دنیا دوست است اگرچه چیزی ندارد.

مال دوستی ما طلاب

بله معمولا مال دوست‌ها مال جمع می‌کنند ولی برخی نیز اگرچه چیزی ندارند ولی مال دوستند و چون علمبه دست آوردن مال را ندارند فقیرند و نمی‌توانند مال جمع کنند. مثلا ما طلاب معمولا مال دوست هستیم ولی راه بدست آوردن مال را نمی‌دانیم. به همین خاطر اگر قرار شد پُستی به ما داده شود برای بدست آوردن آن حاضریم هر کاری حتی ناحق انجام دهیم تا از طریق پست و ریاست، اموال را برای خودمان جمع کنیم.

پس اگر الآن فقیر هستیم به این معنا نیست که مال را دوست نداریم بلکه راه بدست آوردن مال را نمی‌دانیم. برخی از ما از دنیا بیزار نیستیم بلکه بدست آوردن دنیا را بلد نیستیم.

یادم هست از یکی از علماء می‌پرسیدم که چه خبر و او در جواب می‌گفت: دنیا ما را طلاق داده است. راست می‌گفت در واقع این دنیاست که از ما إعراض کرده نه اینکه ما از دنیا دل کنده باشیم. شاهدش هم اینکه وقتی پستی به ما داده شد امتحان خوبی پس ندادیم. بله، یک نفر امتحان خوبی پس داد و همه جا درخشید و او آیت الله منتظری بود که دنیا به او روی آورد و قائم مقام شده بود و به او گفتند چند روز صبر کن تا حاکم شوی. او گفت نه. من باید اشتباهات را بگویم، از کجا معلوم که من زودتر نمیرم.

پس معلوم است که پست و مقام ایشان را فریب نداد. دیگران را ببینید که اگر کمی زودتر، خودشان کنار رفته بودند شرائط برایشان بهتر رقم می‌خورد ولی دنیا دوستی و مقام طلبی موجب شد که بخواهند تا ابد در قدرت بمانند و اتفاقا قدرت از آنها گرفته شد.

پس خودسازی به این نیست که دنیا نداشته باشیم بلکه به این است که به دنیا وابسته نباشیم.

مطرح کردن اشکالات مربوط به معانی آیه 32 سوره اعراف

در مورد جملۀ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيٰاةِ الدُّنْيٰا خٰالِصَةً يَوْمَ الْقِيٰامَةِ سؤالاتی مطرح است و من هر کاری می‌کنم می‌بینم این جمله با مشکل رو به رو است از جمله اینکه آیا مراد از این جمله این است که رزق‌ها تکوینا برای کافران حرام است همانطور که طبق آیۀ 12 سوره قصص در مورد حضرت موسی شیر بقیۀ زنان غیر از مادر خودش بر او حرام شده بود که موسی از پستان هیچ زن دیگری غیر از مادر خودش نمی‌خورد و در واقع نمی‌توانست بخورد.

آیا رزق‌ها تکوینا مخصوص مسلمانان است؟ این حرف صحیح نیست؛ زیرا غیر مسلمانان می‌توانند رزق بخورند و می‌خورند و به مذاقشان سازگار است، به خصوص اینکه مصداق اَلَّذِينَ آمَنُوا کم است و پیوسته اهل ایمان در تنگنای اقتصادی بوده‌اند مثل پیامبر(ص) و اصحاب صفه. و بر عکس دیگران که کافر بودند اوضاع خوبی داشته‌اند و خوب خورده‌اند و خوب بهره‌مند شده‌اند. اگر اَلَّذِينَ آمَنُوا ما شیعیان ایران باشیم که دائما در مشکلات به سر می‌بریم چون آسیب‌پذیری ما زیاد است. حتی اَلَّذِينَ آمَنُوا در صدر اسلام مشکلات زیادی داشتند. مسلمانان در مکه با مشکلات فراوانی رو به رو بودند و وقتی به مدینه رفتند در آنجا نیز با فقر دست به گریبان بودند. پس قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيٰاةِ الدُّنْيٰا نمی‌تواند مربوط به حلال و حرام تکوینی باشد.

و اما اگر رزق‌ها شرعا برای مسلمانان است این سؤال پیش می‌آید که آیا زینت کردن غیر مسلمانان یا رزق خوردن آنان کار حرامی است و آنها با زیبا کردن خود یا غذا خوردن خود، کار حرام انجام داده‌اند؟ آیا زینت‌های خدا تنها برای مسلمانان حلال است؟ خصوصا با توجه به اینکه قدر متیقنِ زینت، لباس بود این حرف به این معنا است که اگر غیر مسلمانان لباس بپوشند حرام است و خود این حرف ضد قوانین دین است.

برخی خواسته‌اند بگویند زینت‌ها بالاصالة مخصوص مسلمانان و به تَبَع آنان برای غیر مسلمانان است. شاید بتوان این دیدگاه را با چند بیان توضیح داد:

بیان اول: برخی از شیعیان می‌گویند خدا جهان را برای اهل بیت خلق کرد. آنها این جمله را می‌آورند که «لولاک لما خلقت الافلاک» یعنی این همه ستاره و سیاره و زمین و آسمان تنها و تنها برای این خلق شده که پیامبر(ص) به وجود بیاید. در واقع طبق این روایتی که سندش هم صحیح نیست، علت غائی خلقت، پیامبر اکرم(ص) می‌شود مثل اینکه وقتی باغبان درختی می‌کارد هدفش میوه است و هر کاری می‌کند برای رسیدن به ثمره است. حال ثمرۀ آفرینش تمامی جهان، پیامبر(ص) و ائمه هستند. در اینجا نیز طبق تعبیر مورد بحث زینت برای این ثمره است که مسلمانان آن را بپوشند؛ بله دیگران به تبع از زینت‌ها استفاده می‌کنند ولی ثمرۀ اصلی برای مسلمانان است. پس اگر دیگران لباس می‌پوشند و به همه لباس می‌رسد برای این است که لباس نهایتا به مسلمانان برسد.

جالب است که طبق این بیان خدا زینت را برای مسلمانان خلق کرده ولی در عمل چیز زیادی به مسلمانان نرسیده است و از علت غائی عقب افتاده‌اند. این همه زینت به دیگران رسیده و به مسلمانان کمتر از بقیه رسیده است. آیا این عاقلانه است؟ مثل اینکه خدا در بیابانی باران را برای فردی بفرستد ولی به همه باران خوبی برسد ولی به آن فرد، تنها یک قطره برسد. آیا این وجه صحیحی دارد؟

اصلا اینکه بگوییم این همه کهشکشان و ستاره برای آفرینش حضرت رسول (ص) یا طبق روایات دیگری برای آفرینش حضرت زهرا(س) آفریده شده، قابل قبول نیست. متأسفانه خدای ذهنی ما خیلی کوچک است به گونه‌ای که همۀ افلاک را برای یک فردی  کرده که چند سال محدود در حجاز بوده است. واقعا وجود کهکشان‌ها چه ارتباطی به وجود فردی مثل پیامبر(ص) یا حضرت زهرا(س) دارد؟ اینها سؤالاتی است که مطرح است.

پس این بیان کامل به نظر نمی‌رسد.

بیان دیگر این است که این حرف را با داستان ابراهیم مشابه دانسته‌اند. در سوره بقره آمده است:

وَ إِذْ قٰالَ إِبْرٰاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هٰذٰا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرٰاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللّٰهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ قٰالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلىٰ عَذٰابِ النّٰارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ  ﴿البقرة، 126﴾

و [یاد کنید] آن گاه که ابراهیم گفت: پروردگارا! این [مکان] را شهری امن قرار ده و اهلش را آنان که به خدا و روز قیامت ایمان آورده‌اند از هر نوع میوه و محصول روزی بخش. خدا فرمود: [دعایت را درباره مؤمنان اجابت کردم، ولی] هر که کفر ورزد بهره اندکی به او [هم] خواهم داد، سپس او را به عذاب آتش می‌کشانم و آن بد بازگشت گاهی است.

طبق این بیان خداوند به تَبَع مسلمانان مکه به کفار مکه روزی داده است؛ حال در اینجا هم خدا به تبع مسلمانان به همه زینت می‌دهد.

این بیان نیز کامل نیست چون خداوند در این آیه ابراهیم را به صورت لطیف ادب کرد و گفت من به کافران هم روزی می‌دهم، ولی در آیۀ مورد بحث خودِ خدا به پیامبر(ص) می‌گوید: زینت‌ها مختص «الذین آمنوآ» یا همان مسلمانان است. در واقع وقتی حضرت ابراهیم به خدا گفت: خدایا به مؤمنان این سرزمین روزی بده، خدا او را به  گونه‌ای لطیف توبیخ کرد و گفت روزی‌ها برای کافران نیز هست ولی در اینجا خود خدا گفته که زینت‌ها مختص مسلمانان است؟

پس این بیان نیز کامل به نظر نمی‌رسد. به هر حال این گونه معنا کردن آیه مشکلاتی پیش می‌آورد.

نظری جدید در مورد معنای آیه 32 سوره اعراف

بد نیست به شأن نزول توجه کنیم که کلید داران کعبه می‌گفتند نباید در لباسی که در آن گناه کرده‌اید طواف کنید. اسلام این حرف‌ها را غلط دانست و در نتیجه مسلمانان از این رخصت بدون دغدغه استفاده کردند و گفتند: لباس برای ما حلال است. اما غیر مسلمانان طبق همان سنت‌های جاهلی، یا برهنه طواف می‌کردند یا بعد از طواف لباس خود را در آورده و لباس دیگری می‌پوشیدند. حال با توجه به شأن نزول به نظر می‌رسد مراد از آیه با تعبیر «الذین آمنوا» این است که مسلمانان بدون دغدغۀ ممنوعیت و حرمت از زینت‌ها بهره می‌بردند ولی غیرمسلمانان آن‌زمان چون به دنبال حرف‌های کلیدداران کعبه و حرف‌های پدرانشان بودند اگر لباس می‌پوشیدند دغدغۀ حرمت و ممنوعیت در وجودشان داشتند که نکند با پوشیدن لباس در حال طواف کار حرامی انجام می‌دهیم. پس آنها نگران بودند ولی مسلمانان به خاطر ایمان به خدا و پیامبر(ص) با آرامش خاطر از زینت‌ها بهره می‌بردند.

این در بارۀ زمان نزول و عصرهای نزدیک به آن، اما پس از آن و در زمان فعلی طبق عمومات قرآن و عقل رزق‌ها نه تکوینا و نه شرعا مخصوص مسلمانان نیست بلکه اگر رزقی باشد مسلمانان و غیر مسلمانان از آن استفاده می‌کنند.

نقد برخی از احکام مربوط به حج

بد نیست در همین‌جا به مناسبت، شبهه‌ای را که پیرامون برخی از احکام حج در ذهنم هست، مطرح کنم. فقهاء در احرام چیزهایی را برای مردان واجب یا حرام کرده‌اند مثل اینکه لباس احرام باید دو حولۀ ساده باشد، دوخته نباشد، چگونه پوشیده شود، نباید چفت و بست داشته باشد، نباید دکمه داشته باشد و …. با این سخت‌گیری‌ها خیلی از اوقات، حوله‌ها باز می‌شود و حتی اجزاء بدن مردان پیدا می‌شود. آیا رعایت فتوای فقیه بهتر است یا حفظ کامل پوشش عورت ولو با لباس دوخته؟

 به نظرم رسید که باید در این حکم‌ها شک کرد؛ زیرا چه بسا دلایلش ناقص یا قابل خدشه باشد. هرچه پیش می‌رویم در یقینیات قبلی خود شک می‌کنیم. حال چه اشکالی دارد که در مورد این احکام نیز شک کنیم؟

به هر حال قرآن در آیه 32 می‌گوید لباس برای مسلمانان حلال است و این حرف، هم لباس دوخته را شامل می‌شود و هم ندوخته را و اگر قرار است قید زده شود که در هنگام احرام نباید لباس، دوخته باشد دلیل یقینی می‌خواهد. به نظرم نباید روی روش احرام قبلی‌ها جمود داشت، بلکه باید راجع به این مباحث تحقیق دوباره صورت گیرد و چه بسا به نتایج جدیدی برسیم همانطور که بنده در دو مورد احکام حج تحقیق کردم و به نتایج جدیدی رسیدم. یکی در مورد قربانی خارج از منا است که حکام سعودی قربانی را به خارج منا منتقل کردند ولی فقهای شیعه تا چندین سال مخالفت کردند. بنده وقتی ادله را دیدم مشاهده کردم که در زمان گذشته در منا فضا به اندازۀ کافی بوده و افراد می‌خواستند در همان منا از گوشت‌ها استفاده کنند ولی الآن واقعا نمی‌شود در منا قربانی کرد و شرائط کاملا تغییر کرده است. و مقاله‌ای نوشتم که در فصلنامه فقه شماره 10 در سال 1375 ه. ش چاپ شد و مورد بعدی استظلال است که فقهاء شیعه می‌گویند وقتی حاجی، محرم شد نباید در طول روز زیر سایه برود و مراد از این فتوا در زمان‌های قبلی این بوده که اگر حاجی با شتر، اسب، قاطر سایر حیوانات به مکه می‌رود بر روی آن، سایه‌بان درست نکند. حال، فقها گفته‌اند طبق این حکم، ماشینی که حجاج در آن می‌نشینند باید بدون سقف باشد و به همین خاطر حاجیان را روزها در اتوبوس‌های بدون سقف می‌نشانند. این در حالی است که ماشین بدون سقف همان وانت یا کامیون و کمپرس است و اگر قرار باشد ماشین بدون سقف باشد بسیاری از امکانات ماشین از بین می‌رود و حتی خطر جانی برای مسافرانش دارد. به خاطر این فتوا بوده که سعودی ماشین‌های قراضه‌ای که بدون سقف است را انتخاب کرده و صندلی‌هایی در آن قرار داده تا زائران شیعه در آن سوار شوند. البته گروهی از فقهاء شیعه گفته‌اند این حکم مخصوص روز است ولی در شب می‌توان در ماشین بدون سقف نشست.

برای حل این مشکل ذهن من به آیه 189 سوره بقره معطوف شد که می‌فرماید:

وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهٰا وَ لٰكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقىٰ وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوٰابِهٰا وَ اتَّقُوا اللّٰهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ  ﴿البقرة، 189﴾

از تو درباره هلال‌های ماه می‌پرسند، بگو: آنها وسیله تعیین اوقات [برای امور دنیایی و نظام زندگی] مردم و [تعیین زمان مراسم] حج است. و نیکی آن نیست که به خانه‌ها از پشت آنها وارد شوید، [چنان که اعراب جاهلی در حال احرام حج از پشت دیوار خانه خود وارد می‌شدند نه از در ورودی] بلکه نیکی [روش و منشِ] کسی است که [از هر گناه و معصیتی] می‌پرهیزد. و به خانه‌ها از درهای آنها وارد شوید؛ و از خدا پروا کنید تا رستگار شوید.

با خواندن این آیه به ذهنم رسید این چه مسخره بازی است که سقف ماشین برداشته شود؟ و بررسی کردم و به این نتیجه رسیدم که دلایل این فتوا برای ماشین کافی نیست. اگر در قدیم گفته شده روی شتر سایه‌بان درست نشود به این خاطر بوده که چنین کاری طاغوتی حساب می‌شده ولی امروزه نشستن در اتوبوس طاغوتی نیست بلکه بر عکسش طاغوتی است مثل شیعیان کویت که در ماشین‌های سانروف‌دار سوار می‌شوند و در حین احرام سانروف را باز می‌کنند و باد خوبی هم به آنها می‌خورد. این است که اشکال دارد. مقاله‌ای از من در این مورد در مجلۀ فقه شماره 13 در سال 1376 ه.ش چاپ شد و در سال 1398 که به حج رفتم طبق فتوای خودم عمل کردم و در روز در ماشین‌های سقف‌دار نشستم.

پس خیلی از نظریاتی که امروزه به عنوان یقینیات مطرح می‌شود در واقع به خاطر جمود بر روی مطالب گذشته است در حالی که باید دائما بر روی مطالب گذشته تأمل دوباره کرد.

به هر حال با توجه به اینکه وقتی مواردی را بررسی کردم به نظرات جدیدی رسیدم به ذهنم می‌رسد در مورد لباس احرام نیز باید بررسی‌هایی صورت گیرد که آیا واقعا باید دو حُلّه باشد و آن خصوصیاتی که گفته شده است را داشته باشد؟ به جوانان و دانشجویان که به دنبال موضوع پایان‌نامه هستند پیشنهاد می‌دهم در این زمینه کار کنند.

به آیه برگردیم. تعبیر قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيٰاةِ الدُّنْيٰا خٰالِصَةً يَوْمَ الْقِيٰامَةِ اگر مصداق‌های «الذین آمنوا» مسلمانان یا مؤمنان در تمامی طول تاریخ باشد، نه تکوینا لباس‌ها و طعامهای طیّب به آنان اختصاص داشته است و نه شرعا؛ پس این آیه باید چیز دیگری را بگوید و به نظر بنده، می‌خواهد بگوید مسلمانان وقتی لباس دارند آن را بدون دغدغه در طواف و غیر طواف می‌پوشند و برایشان حلال است، بر خلاف کافران که به خاطر دنباله‌روی از خرافات پدران و کلیدداران کعبه که یا لباس‌هایی را در برخی مواقع نمی‌پوشند یا با دغدغه می‌پوشیده‌اند.

و اما اگر مراد از زینت، طلا و نقره و گردنبد باشد به مشکل برمی‌خوریم چون مسلمانان معمولا چنین چیزهایی نداشتند/ندارند، حال یا به این دلیل که کافران حقشان را می‌خوردند یا به این دلیل که در برخی زمان‌ها مسلمانان با یکدیگر و یا با استکبار درگیر بوده و امکاناتشان تلف شده است. پس معمولا مسلمانان چنین زینت‌هایی ندارند.

و اما تعبیر خٰالِصَةً يَوْمَ الْقِيٰامَةِ به این معناست که در روز قیامت زینت‌ها فقط برای مسلمانان است و در معنای این عبارت ظاهرا شک و شبهه‌ای نیست.

معیارهای اَلَّذِينَ آمَنُوا و نقدی بر ایمان‌های ظاهری

به این نکته نیز توجه شود که وقتی حرف از اَلَّذِينَ آمَنُوا می‌آید معمولا ما به خودمان می‌گیریم و می‌گوییم مصداقش ما هستیم، زیرا کشورهای اروپایی و آمریکایی کافر هستند و اهل سنت هم ایمانشان ظاهری است؛ در حالی که این مطلب درست نیست. آیا واقعا ما مصداق اَلَّذِينَ آمَنُوا هستیم؟ بد نیست چند معیار برای ایمان معرفی کنم تا متوجه شویم ما مصداق اَلَّذِينَ آمَنُوا هستیم یا نه؟

پیامبر اکرم(ص) نمازهایش را در 5 وعده می‌خواند و در عمرش حدود 8 بار نمازهایش را جمع خوانده است. حال ما شیعه که تا به حال شاید در عمرمان 8 بار نمازها را جداگانه نخوانده‌ایم مصداق اَلَّذِينَ آمَنُوا هستیم؟

جالب است بدانید که برخی دوستان به مراجع تقلید ایران پیشنهاد دادند که شما به حکومت سفارش کنید که در مشهد یا قم روزهای تابستان، اول ظهر نماز ظهر خوانده شود و چند ساعت بعد در وقت نماز عصر بخوانند. حتی پیشنهاد دادند که اول ظهر امام جماعتی نماز ظهر و عصر را بخواند و عصر نیز امام جماعت دیگری نماز ظهر و عصر بخواند، ولی هیچ‌یک چنین چیزی را قبول نکردند که عمل کنند یا پیشنهاد دهند یا آن را راجح بدانند.

این امر یا نشان می‌دهد کشور، خیلی خفقان است یا اهل فتوا خیلی ترسو هستند یا چنین چیزی را قبول ندارند و به هر حال نه مراجع و نه حکومت و نه مردم اهل جدا خواندن نمازهایی که پیامبر(ص) بر جدا خواندنش اصرار داشت، نیستند.

معیار دیگر این است که می‌گویند دروغگو دشمن خداست. به هر حال دروغ بدترین چیز است. آیا ما اَلَّذِينَ آمَنُوا هستیم و اینقدر دروغ می‌گوییم؟ متأسفانه هم مسئولانمان دروغ می‌گویند و هم مردم. گاهی بر سر هیچ دروغ می‌گوییم.

اگر می‌خواهیم مصداق اَلَّذِينَ آمَنُوا باشیم باید با پیروی از دین عملا این را نشان دهیم، در جامعۀ ما رسم است که وقتی می‌خواهند وارد خانۀ جدید شوند اول قرآن می‌برند یا افراد مذهبی اهل ریش گذاشتن هستند، در حالی که این چیزها علایم «الذین آمنوا» بودن نیست.

اینکه در جامعۀ ما فقر مطلق و غنای مطلق وجود دارد با یک جامعۀ ایمانی سازگار نیست. از آن طرف در کشورهایی که ما آنها را کافر قلمداد می‌کنیم این اندازه فاصلۀ طبقاتی وجود ندارد.

تفاوت فقه قرآنی با فقه روایی

فقه قرآنی با فقه روایی فرق دارد. فقه قرآنی عقلائی و عرف‌پذیر است ولی فقه روایی این گونه نیست. بارها شنیده‌ایم که برخی بزرگان گفته‌اند می‌شود کسی به حوزه بیاید و مجتهد و مرجع تقلید شود ولی لازم نباشد یک بار به قرآن مراجعه کند.

دنبالۀ این حرف، بنده اضافه می‌کنم: فقهی که با روایت پیش رفته در بسیاری از موارد با قرآن و عقل سازگار نیست. پس فتاواهایی که بدون قرآن داده شده/ می‌شود در بسیاری از موارد مخالف قرآن است. قرآن راه را باز کرده و فقیه راه را بسته است.

به نظر بنده بر طبق آیات قرآن اگر انسان طلا بپوشد ولی خود را وابسته نکند به گونه‌ای که خدا را فراموش کند، این اشکال ندارد مثل حضرت سلیمان یا حضرت یوسف که حکومت و زر و زیور داشتند ولی از خدا غافل نشدند ولی ما که ضعیف هستیم اگر طلا بپوشیم طاغوتی می‌شویم. پس آنچه که مشکل دارد طاغوتی شدن است نه زینت پوشیدن.

سه نظریه در مورد معنای كَذٰلِكَ نُفَصِّلُ الْآيٰاتِ

و اما به تعبیر كَذٰلِكَ نُفَصِّلُ الْآيٰاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ می‌رسیم. آیت الله جوادی تفصیل دادن را به معنای مُبَرْهَن ساختن معنا کرده است.

در ج28 تفسیر تسنیم، ص471 آمده است:

«تفصیل آیات مبرهن کردن مضامین آنها است.» همچنین در ص476 گفته است:

«تفصیل آیات همان مبرهن کردن مضامین آنهاست. گفتنی است که بخشی از احکام دین امضائی و بخشی تأسیسی هستند. در حکم امضائی به دلیل نقلی نیازی نیست و عقل در کشف حکم شرعی بس است، زیرا دلیل عقلی حجت خدا و ثواب و عقاب بر پایه آن است و در حجیت با نقل تفاوتی ندارد. پس همانگونه که نقل باید سند معتبر داشته باشد و از نظر جهت صدور و اعتبار دلالی و متشابه نبودن و نص و ظاهر بودن مشکلی نداشته باشد، عقل نیز باید مبادی مبرهن و یقینی خاص خود را داشته باشد.»(تفسیر تسنیم)

من از این عبارات نفهمیدم که تفصیل آیات بالاخره به چه معناست.

و اما در تفسیر التحریر و التنویر،ج8،ص75 عبارت «کذلک» در فراز كَذٰلِكَ نُفَصِّلُ الْآيٰاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ این‌گونه توضیح داده شده است که مراد از تفصیل مثل آن چیزی است که از آیات 26 تا اینجا بیان شده است یا شاید مراد، از آیه 3 به بعد سوره اعراف است که از آن آیه تا اینجا آیات تفصیل داده شد.(تفسیر التحریر و التنویر)

بنده كَذٰلِكَ را اینگونه توضیح می‌دهم: در داستان آدم و حوا امور به یکدیگر وصل و چسبیده بود، ولی بعد از آن خدا آن را تفصیل داد و مراد از تفصیل آیات همین است.

پس سه نظریه تا اینجا در مورد معنای تفصیل آیات بیان شد. آیت الله جوادی گفت تفصیل دادن یعنی با دلیل و برهان صحبت کردن، چون خدا هر حکمی را بیان کرد دلیلش را نیز ذکر کرد. از دید صاحب التحریر و التنویر تفصیل آیات به این معناست که خداوند قصۀ آدم را با چهار خطاب «یا بنی‌آدم» تفصیل داد. من نیز این‌گونه گفتم که ابتدا به صورت مجمل داستان آدم و حوا بیان گردید و سپس همان داستان تفصیل داده شد و احکام صادر شده از آن بیان گردید.

نکتۀ استفاده از واژۀ «قوم» در انتهای آیه

و اما تعبیر لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ در انتهای آیه جالب است. قوم به گروهی می‌گویند که قیام قبیله به آنهاست. مثلا اگر تمام یک گروه زن باشند به آنها قوم نمی‌گویند بلکه به گروهی می‌گویند که مردانی در آن هستند که قوام آن گروه به آن مردان است. حال طبق این آیه تفصیل آیات برای کسانی است که قوام و برپایی علم به پشتوانۀ آنهاست.

قانون حلیت طیبات و زینت‌ها

تعبیر قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اَللّٰهِ…. همان قانون حلیت است که در فقه از آن صحبت می‌شود. در فقه برخی قانون‌ها عام است مثل قانون طهارت که می‌گوید همه چیز پاک است الا اینکه دلیلی محکم بر نجاست چیزی داشته باشیم.

حال قانون حلیت طیبات نیز یک قانون عام است یعنی هر چه طیّب است یعنی لذیذ است و انسان از ان خوشش می‌آید حلال است و اگر قرار باشد چیزی از طیبات، حرام باشد باید دلیل محکم بر حرام بودن آن داشته باشیم مثل گوشت خوک که خدا آن را حرام اعلام کرده است.

حال اگر چیزی زینتی یا لذیذ بود و برخی آن را حرام می‌دانستند یا احتمال حرام بودنش را می‌دادند و دلیل محکمی بر حرام بودنش پیدا نشد با تأکید پرسش خدا در آیه را از او می‌پرسیم که چه کسی این طیّب یا این زینت را حرام کرده است؟ «مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اَللّٰهِ….چه کسی حرام کرده است؟

پس این آیه قاعدۀ حلیت در خوردنی‌ها را برای ما به ارمغان آورده است. همچنین قاعدۀ اولیه در حلال بودن زینت از این آیه استفاده می شود.

البته فراموش نکنیم که اگر زینت‌ها و خوراکی ها حلال است ذاتا حلال است و ممکن است عَرَضاً حرام باشد. مثلا استفاده از آن‌ها به شرطی حلال است که مال خودمان باشد نه دیگری. پس خوراکی یا زینتی که از طریق دزدی و اختلاس بدست آمده باشد حرام است که البته در این صورت حرام بودنش ذاتی نیست بلکه عرضی است.

بله در زینة الله قید دیگری غیر از ملکیت نیز هست و آن اینکه انسان را طاغوتی نکند. پس اگر شخصی آنقدر به خودش زینت کند که مثل لباس جبابره شود اشکال دارد مثل اینکه می‌گویند متلبس شدن به لباس کفار اشکال دارد.

بررسی روایات مجمع البیان در ذیل آیه 32 سوره اعراف

در مجمع البیان عربی، مجلد2 یا ج3 و 4، ص413 به بعد ذیل آیه 32 روایاتی آمده است که ما ترجمۀ آن روایات را می‌آوریم:

روایت اول: عياشى از حسين بن زيد و او از عمويش عمر بن على (ع) و او در بارۀ پدرش امام سجاد (ع) نقل، كرده است كه: حضرت، عبايى از خز به پنجاه دينار خريدارى كرد و همين كه فصل تابستان رسيد، صدقه داد و اين كار را بد نمى‌شمرد و مى‌فرمود:(قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ …)

توضیح روایت: دقت کنید که ما آخوندها امروزه اگر با لباس گران قیمت به مسجد رفتیم اشکال دارد چون فعلا حکومت دست آخوندهاست و مردمی که چه بسا حقوق ماهیانۀ آنها تا آخر ماه نمی‌رسد به ما ایراد می‌گیرند که شما آخوندها از کجا پول می‌آورید؟ اما امام سجاد(ع) در آن زمان حکومت نداشت، بلکه حاکم پدر و برادران و خویشاوندانش را کشته بود و خودش مخالف حاکم زمان خودش بود و اموال از دارایی‌های باقیمانده از کار و تلاشهای جدّش حضرت علی بود.

روایت دوم: عیاشی به اسناد خودش از يوسف بن ابراهيم نقل كرده كه گفت: بر امام باقر (ع) داخل‌ شدم در حالى كه لباس گشاد و بلندی از خز بر تن داشت. وقتى كه متوجه من شد، عرض كردم: جانم به قربانت، اين خز است؟ در بارۀ آن چه مى‌گوييد؟ فرمود: پوشيدن خز مانعى ندارد، عرض كردم: نخ آن ابريشم است. فرمود: عيبى ندارد. حسين (ع) را كشتند در حالى كه جبه‌اى از خز بر تن داشت. آن گاه فرمود: وقتى كه على (ع)، ابن عباس را بسوى خوارج فرستاد، بهترين لباسش را پوشيد و بهترين بوى خوش را بكار برد و بهترين مركبش را سوار شد و نزد آنها رفت. گفتند: پسر عباس، تو در ميان ما بهترين مردمى هستى. اكنون تو را در لباس جباران و بر مركب ايشان مى‌نگريم! ابن عباس همين آيه را خواند. تو هم لباس خوب بپوش و خود را زينت كن، كه خدا زيباست و زيبايى را دوست دارد، ولى از حلال باشد.

توضیح روایت: طبق این روایت امام حسین(ع) خز پوشیده بوده و اگر روایت صحیح باشد به هر حال مطلب ذکر شده در آن قابل تأمل است و طبق همین روایت خزی که نخ آن ابریشم باشد نیز پوشیدنش اشکال ندارد. باید بررسی کرد اینکه فقهاء در فقه می‌گویند پوشیدن لباس حریر و ابریشم اشکال دارد تا چه اندازه مستند است؟

بعد از این دو روایت صاحب مجمع می‌گوید:

«استفاده ديگرى كه از آيه مي‌شود، اين است كه همه چيز بنا بر اصل اولى براى انسان مباح است، زيرا جمله‌(مَنْ حَرَّمَ …) همين معنى را افاده مي‌كند. اينجاست كه عقل و شرع هماهنگ شده‌اند.»(مجمع البیان)

نکات تفسیر راهنما در مورد آیه 32 سوره اعراف

و اما در تفسیر راهنما ذیل آیه مورد بحث نکاتی آمده است که به آن اشاره می‌کنم و توضیحات خودم را نیز در ذیل هریک خواهم گفت:

معنای زینة الله

1.خداوند پدید آورندۀ زینت‌ها و روزی‌های پاکیزه.(تفسیر راهنما)

پس زینة الله به این معنا نیست که خداوند خودش را زینت کرده بلکه به این معناست که زینت‌ها را پدید آورده است.

  1. تحریم کنندگان زیبایی‌ها و زینت‌های خدادادی و روزی‌های پاکیزه مورد نکوهش و توبیخ خداوند هستند. (تفسیر راهنما)

کراوات زدن مصداق زینة الله و کاری پسندیده

بد نیست نکته‌ای در این زمینه بگویم. برخی می‌گویند عابدینی جرأت زیادی دارد و حرف‌هایی می‌زند که دیگران نمی‌گویند ولی من خودم می‌دانم که ترسو هستم و خیلی چیزها را نمی‌گویم اما در اینجا به این مطلب اشاره کنم که ما خودمان گاهی اوقات این مسائل را رعایت نمی‌کنیم. از جمله چیزهایی که غربی‌ها داشتند و خوب بود و زمان شاه نیز بوده ولی ما نگاه غضب‌آلود به آن کرده‌ایم و در جمهوری اسلامی از جامعه بیرون رفت کروات بود که زدنش کار خوبی است و ثمرات زیادی دارد از جمله اینکه موجب می‌شود انسان صاف بنشیند و صاف راه رود که برای سلامتی مفید است یا موجب می‌شود که یقۀ پیراهن صاف نگه داشته شود و گلوی انسان گرم بماند و سرما نخورد.

برخی گفتند کروات صلیب مسیحیان است یا نماد کفار است و از غرب آمده است و نباید پوشید. این در حالی است که اثبات این امور بسیار مشکل است. تازه بسیاری از لباس‌هایی که امروزه پوشیده می‌شود مثل کت و شلوار، با این قالب و شکل از غرب آمده است. بله گفتیم که اصل لباس از مسلمانان بوده ولی وقتی به غرب رفت شیک شد و دوباره به مسلمانان برگشت. پس این‌گونه نیست که اگر کسی کراوات زد دنباله‌رو غربی‌هاست.

بر عکس، کسانی که کراوات را تحریم می‌کنند چه بسا مصداق این آیه باشند که زیبایی‌ها را بدون دلیل تحریم می‌کنند. چرا باید کروات را تحریم کرد؟ پس کسانی که کراوات را بد می‌دانند مورد توبیخ هستند نه کروات زنندگان. متأسفانه خیلی چیزها در جامعۀ ما بر عکس شده است. گروهی از افراد مذهبی کسی که خودش را مزین می‌کند بد می‌دانند و بیشتر لباس‌های چروک و زشت را می‌پسندند. آقای قرائتی واقعا زحمت فراوانی کشید تا به ما حزب اللهی‌های اول انقلاب یاد داد که لباس تمیز پوشیدن مورد تمجید دین است و پیامبر در حجاز چهارده قرن پیش به ظاهرش می‌رسید.

  1. هدف از آفرینش زینت‌ها و روزی‌ها استفادۀ بندگان خداوند از آنهاست.(تفسیر راهنما)

لزوم استفاده از مواهب الهی

  1. استفادۀ بندگان از مواهب دنیا مورد ترغیب خداوند است.(تفسیر راهنما)

به قول آقای قرائتی هرجا دستور به خوردن است برای رعایت تعادل در کنارش به چیزهای دیگر سفارش کرده مثل عدم اسراف یا عبادت خدا ولی ما بیشتر به عدم اسراف و عبادت سفارش کردیم و این موجب شد که دستور به خوردن مورد تفریط قرار گیرد.

لزوم اشباع غریزۀ زیبایی‌خواهی

  1. زینت و زیبایی همچون غذای پاکیزه، بخشی از نیازهای آدمیان می‌باشد.(تفسیر راهنما)

زیبایی‌خواهی باید اشباع شود. بنابراین نباید این حس درونی انسان را سرکوب کرد. به طور کلی نباید چیزهایی که خدا در وجودمان قرار داده را سرکوب کنیم. بله افراط در آن بد است.

جمع‌آوری زینت از طریق مال حلال

 ممکن است کسی بگوید از مال حلال نمی‌شود زینت جمع کرد. این حرف اشتباه است. جامعۀ ما بسیاری از امکاناتش را به خاطر جنگ‌های مختلف از دست داده است. همچنین به خاطر دعواهای داخلی امکانات از بین رفته است. ندانم کاری‌های بسیاری نیز وجود دارد مثل تخریب ویلاهای بدون مجوز که تازه عامل از بین رفتن محیط زیست و سرمایه‌ها می‌شود. پس باید به جای تخریب کار دیگری کرد. چیزی که من می‌خواهم بگویم این است که خدواند همه چیز و همۀ امکانات را فراهم کرده است و چیزی کم نگذاشته است و عقل بشری نیز داده است که می‌توان از طریق آن کاری کرد که همه، زندگی خوبی داشته باشند ولی این خود ما هستیم که امکانات را از بین می‌بریم. پس اگر واقعا از امکانات به درستی استفاده شود می‌توان از طریق مال حلال، زینت جمع کرد و اشکالی هم ندارد.

قانون اولیه، حلال بودن همۀ چیزهاست

  1. حلیت، قانون اولی و اصلی و کلی در بهره‌گیری از زینت‌ها، خوراکی‌ها و نوشیدنی‌هاست.(تفسیر راهنما)

پس اگر چیزی قرار است حرام باشد باید دلیل متقن داشته باشد مثل گوشت خوک. اتفاقا در مورد زینت، چیزی در قرآن به عنوان حرام نداریم الا آیۀ فَخَرَجَ عَلىٰ قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ ﴿القصص‏، 79﴾ که در ادامه توضیح خواهم داد.

فرق «قانون حلیت» و «اَصالت حلیت»

بد نیست در همینجا به این نکته اشاره کنم که در فقه یک قانون حلیت وجود دارد و یک اصالت حلیت. همچنین یک قاعدۀ طهارت داریم و یک اصل طهارت. قانون با اصل متفاوت است. به قول آیت الله منتظری قانون دو مرحله قبل از اصل است.

قانون اولی حلال بودن همۀ اشیاء است غیر از آن چیزهایی که خود شرع حرام کرده مثل گوشت خوک. همانطور که قانون اولی این است که همه چیز پاک است و تنها برخی چیزها مثل خون و ادرار نجس است.

در مرحلۀ بعدی ممکن است اتفاقی بیفتد که برایمان شک ایجاد شود که مثلا فلان گوشت، گوشت خوک است یا نه یا ممکن است برای کسی شک ایجاد شود که اگر اسلام گوشت خوک را حرام دانسته به خاطر این بوده که خوک‌ها زمان قدیم کثیف بودند ولی امروزه خوک‌های پرورشی که واکسن زده می‌شوند شاید گوشتشان حرام نباشد. با این حرف ممکن است شک ایجاد شود که آیا گوشت چنین خوک‌هایی حرام است یا نه؟

در چنین مواردی نوبت به اصل می‌رسد. پس اصل مربوط به بعد از شک است. وقتی شک شد نوبت اصالة الحلیة یا اصالة الطهارة می‌رسد.

زیاد شدن حرام‌ها توسط افراد مقدس

  1. برخی از تحریم‌های ساختگی دوران جاهلی همچنان در افکار مسلمانان صدر اسلام بجا مانده بود و در میان آنها رواج داشت.(تفسیر راهنما)

این جملات را می‌توان مربوط به زمان حال نیز دانست. اگر در جاهلیت، بحیرة و سائبة حرام بود اسلام آن را منتفی اعلام کرد. به طور کلی در اسلام حرام‌ها کم بود ولی مقدسین حرام‌ها را زیاد کردند و گروهی فکر می‌کنند آدم خوب کسی است که دائما چیزها را حرام می‌داند در حالی که اتفاقا این امر مورد مذمت اسلام است.

پیامبر(ص) مأمور آزادی بندگان

  1. پیامبر(ص) مأمور مبارزه با بدعت‌ها و تحریم‌های ناشی از اوهام بشری بود.(تفسیر راهنما)

در آیه 157 سوره اعراف آمده است که پیامبر(ص) قرار است غل و زنجیرها را از گردن مردم باز کند تا آزاد باشند.

نقد مفصلی بر فیش نهم و دهم و یازدهم تفسیر راهنما در مورد آیه 32 سوره اعراف

  1. جواز استفادۀ مؤمن و کافر از زیبایی‌ها و روزی‌های پاکیزه خدا در دنیا. (کلمۀ خالصة حال برای «هِيَ» است و ذکر نشدن این کلمه در الْحَيٰاةِ الدُّنْيٰا حاکی از انحصاری نبودن مواهب دنیا برای غیر مؤمنان است یعنی قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَ لِغَیرِهِم فِي الْحَيٰاةِ الدُّنْيٰا وَ لَهُم خٰالِصَةً يَوْمَ الْقِيٰامَةِ). (تفسیر راهنما، ج5،ص518)

توضیح این حرف تفسیر راهنما این است که وقتی از واژۀ خالصة در آیه 32 استفاده شده که می‌گوید زینت‌ها در قیامت خالص و مخصوص مؤمنان است معلوم می‌شود در قسمت اول که گفته قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيٰاةِ الدُّنْيٰا، زینت‌ها در دنیا خالص برای مؤمنان نیست بلکه برای غیر آنها نیز هست و در این عبارت جملۀ «و لغیرهم» محذوف است.

البته باید دید که دلالت آیه چیست؟ در آیه از مؤمن و کافر استفاده نشده است و این استفاده‌ای که تفسیر راهنما کرده درست نیست. در آیه از عبارت اَلَّذِينَ آمَنُوا استفاده شده نه مؤمن. اَلَّذِينَ آمَنُوا تمام کسانی که مسلمان شده‌اند را شامل می‌شود و حتی ابوسفیان را نیز در بر می‌گیرد ولی مؤمن به فردی مثل حضرت علی(ع) گفته می‌شود.

و اما مقصود تفسیر راهنما از کافر، غیر مسلمان است و این نیز اشتباه است چرا که هر غیر مسلمانی کافر نیست و نمی‌توان به هر کسی که مسلمان نیست کافر گفت. کافر کسی است که حق را بفهمد و هیچ عیبی به حق نداشته باشد ولی عمدا منکر آن شود. پس کافر نیز مثل مؤمن کمیاب است.

بنابراین بهتر بود تفسیر راهنما از این عبارت استفاده می‌کرد: «جواز استفادۀ همۀ مردم از روزی‌های دنیا.»

و اما اینکه مسلمانان می‌توانند در دنیا از زینت‌ها استفاده کنند در آیه آمده است. حال غیر مسلمانان را چگونه می‌فهمیم؟ تفسیر راهنما می‌گوید از فراز خٰالِصَةً يَوْمَ الْقِيٰامَةِ می‌فهمیم که از دل قسمت اول «لِغَیرِهِم» بیرون می‌آید و عبارت در واقع چنین است: قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَ لِغَیرِهِم فِي الْحَيٰاةِ الدُّنْيٰا

به نظر من این برداشت از آیه هزینۀ زیادی دارد و نمی‌توان به راحتی از فراز خٰالِصَةً يَوْمَ الْقِيٰامَةِ جملۀ «لِغَیرِهِم» را بیرون آورد. چه بسا خٰالِصَةً يَوْمَ الْقِيٰامَةِ چیز دیگری بخواهد بگوید.

حرف مشهور مفسران همان بود که از تفسیر راهنما نقل شد.

احتمال دیگری هست که تفسیر راهنما نیز آن را آورده است و آن اینکه زینت‌ها و رزق‌های طیّب بالاصالة برای مؤمنان و بالتبع برای غیر مؤمنان است. پس خدا می‌خواهد مؤمنان استفاده کنند ولی به هر حال از باب ناچاری دیگران نیز به تبع استفاده می‌کنند.

این حرف نیز درست نیست. می‌گویند شخصی دکمه‌ای را به درب دکان خیاطی برده بود و می‌گفت کتی به آن بدوز. همه به این حرف می‌خندند چون کت اصل است و دکمه فرع.

حال اینکه خدا پیوسته از اول عالم به همه غذا دهد و هدفش فقط 14 نفر مؤمن واقعی باشد که در مجموع تنها در حدود 260 سال زندگی می‌کرده‌اند. این حرف و این کار عاقلانه نیست.

و اما فرض کنید بگوییم زمین و منظومه شمسی برای چهارده معصوم خلق شده است. کسی سؤال می‌کند اینقدر دنگ و فنگ فقط برای 14 معصوم خلق شده است؟ آیا این عاقلانه است؟ تازه گفته شده که صدها منظومۀ شمسی دیگر در عالم وجود دارد و اینکه بگوییم در هیچ یک از آنها انسانی نیست و همۀ اینها تنها برای چهارده نفر روی کرۀ زمین خلق شده است باز سؤال برانگیز است. اصلا چرا می‌خواهید بگویید تمام افلاک تنها برای خلقت این چهارده معصوم است؟ آیا اشکالی دارد که در کهکشان‌های دیگر 14 معصوم دیگری وجود داشته باشند؟

از امام صادق(ع) نقل شده است که: شاید شما گمان می‌كنید كه خدای عزّ وجلّ غیر از شما هیچ بشر دیگری را نیافریده است. نه، چنین نیست؛ بلكه هزار هزار آدم آفریده كه شما از نسل آخرین آنها هستید.(کتاب توحید شیخ صدوق، ج1،ص277)

اصلا مگر می شود خدا باشد و فیض نداشته باشد؟ چه بسا در کهکشان‌های دیگر آدم‌هایی زندگی می‌کنند.

مشاهده می‌کنید که به هر گونه‌ای قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا را معنا کنیم با اشکال مواجه می‌شویم. اگر بگوییم زینت‌ها فقط مخصوص مؤمنان است و بر کافران حرام است اشکال دارد که آیا اگر کافری لباس پوشید حرام شرعی است؟ اگر هم حرام تکوینی بگیریم یعنی نمی‌تواند بپوشد که خلاف واقع است. اگر تبعی گرفتیم اشکالاتی پیش می‌آید که بیان شد.

به دلیل این اشکالات بنده اینگونه آیه را معنا کردم که مسلمانان بدون استرس و بدون اضطراب در دنیا از زینت‌ها استفاده می‌کنند و نگران حرام بودن آنها نیستند بلکه مطمئن هستند که حلال است ولی غیر مسلمانان که در صدر اسلام بودند به خاطر فتوای علمای خود با استرس از زینت‌ها استفاده می‌کردند.

به هر حال عبارت مشکل است و هر گونه‌ای معنا شود با اشکالی رو به رو است. البته می‌توان گفت ما این جمله را نمی‌فهمیم و این جمله برای ما مجمل است چرا که با مبانی دین و مبانی عقل سازگار نیست.

در فیش شماره 10 از تفسیر راهنما آمده است:

  1. استفادۀ مؤمنان از زینت‌ها و نعمت‌ها مقصود اصلی از آفرینش است. (ذکر نکردن «لِغَیرِهِم» پس از لِلَّذِينَ آمَنُوا علی رغم مقصود بودن آن برای رساندن این معناست که زینت‌ها و طیبات بالاصالة برای مؤمنان آفریده شده است).(تفسیر راهنما)

نقدی بر حدیث لولاک

 عبارت هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيٰاةِ الدُّنْيٰا خٰالِصَةً يَوْمَ الْقِيٰامَةِ) با همان اشکالاتی رو به رو است که گفتیم ولی گویندگانی که می‌گویند حتما زینت‌ها و طیبات بالأصالة از مؤمنان است و به تَبَع آن به دیگران هم می‌سد، برای سخن خود ادله‌ای دارند مثل حدیث «لولاک لما خلقت الافلاک» که سند محکمی ندارد. یا می‌گویند حدیث داریم که «لولا فاطمه لما خلقتک» که وضعش از قبلی بدتر است.

این جملات ساختگی است و به نظر می‌رسد فرد غلو کننده‌ای میان مریدانش سینه‌اش گرم شده و کلمات غیر عاقلانه‌ای را ساخته است. حتی در کلیپی دیدم که آخوندی می‌گفت هر چه ائمه بخواهند خدا می‌خواهد و خواست خدا متوقف بر خواست ائمه است و مثلا چون علی(ع) خواست خدا موسی را پیامبر(ص) کرد. طبق این حرف، خدا زیر نظر حضرت علی(ع) کار می‌کند و خدا اختیاری ندارد و باید به حرف امام یا ابوالفضل گوش دهد. جل الخالق.

{پاورقی: در رابطۀ با سند عبارت (لولاک لما خلقت الافلاک) در کتاب صراط النجاة (للتبريزي)؛ ج‌5، ص: 377 اثر آیت الله جواد تبریزی سوالی راجع به سند این حدیث آمده است:

سوال: هل هذا الحديث القدسي المشهور (لولاك لما خلقت الأفلاك .. الحديث)، صحيح و بعد صحته فما معنى فقرأت الحديث؟

باسمه تعالى: في ثبوت الحديث القدسي إشكال.

همچنین در یکی از سایت‌های شیعه به نام احتجاج راجع به سند این روایت آمده است:

این عبارت از باب سند چنان مخدوش است که قدسی دانستن این عبارت و انتساب آن به خداوند متعال و این که کلام حضرت حق است، ممکن است که عواقب شرعی نیز داشته باشد.

و اما در برخی کتب در ادامۀ عبارت (لولاک لما خلقت الافلاک) آمده است: «لو لا علی لما خلقتک و لو لا فاطمه لما خلقتکما»

در همین سایت احتجاج راجع به سند این عبارت آمده است: سند این روایت چنان مخدوش است که منسوب کردن آن به رسول الله که از قول خداوند متعال، چنین مطلبی را فرموده باشند، کاملا محل اشکال است.

و اما راجع به محتوای این عبارت در این سایت شیعه آمده است:

از جهت محتوا نیز کاملا واضح است که این عبارات، خلقت نبی مکرم اسلام که اشرف همه مخلوقات بوده‌اند را به جهت خلقت امیر مؤمنان دانسته و آن‌چه واضح است آن‌که مقام حضرت رسول الله را پایین‌تر از مقام امیر مؤمنان قرار می‌دهد و مقام این دو بزرگوار را پایین‌تر از مقام حضرت صدیقه کبری و این بانوی مکرمه را که سیده زنان دو عالم است، علت غایی خلقت در بین مخلوقات معرفی می‌کند در حالی که کاملا اشتباه است.

هدفم از این نقل قول‌ها این بود که فکر نکنید تنها بنده به این حدیث نقد دارم بلکه خود شیعیان نیز این جملات را زیر سؤال برده‌اند.} (پایان پاورقی)

  1. ایمان عامل شایستگی انسان برای استفاده از نعمت‌های خدا.(تفسیر راهنما)

این برداشت یعنی دیگران شایستگی ندارند از نعمت‌های خدا استفاده کنند و این حرف، رنگ و بوی حرام دارد که ما به آن اشکال داشتیم.

تفاوت استفاده از نعمت‌ها در دنیا و آخرت

  1. استفاده از زینت‌ها و روزی‌ها در دنیا همواره آمیخته با رنج‌ها و کدورت‌هاست. برخی برآنند که فراز خٰالِصَةً يَوْمَ الْقِيٰامَةِ در آیۀ مورد بحث به معنای خلوص از ناملایمات و کدورت‌هاست. بر این مبنا چون این قید برای قیامت ذکر شده منظورش این است که در دنیا مواهب خدادادی آمیخته با رنج‌ها و کدورت‌هاست.(تفسیر راهنما)

این حرف تقریبا موازی نظری است که من دادم چرا که می‌گوید نعمت‌های دنیا در دنیا با دردسر استفاده می‌شود ولی در روز قیامت استفاده از آن دردسری ندارد. مثلا در دنیا اگر کسی بخواهد گلابی بخورد باید درخت گلابی بکارد و آن را آب دهد و هزاران تلاش باید برای بدست آوردن ثمرۀ آن انجام دهد اما در روز قیامت این سختی‌ها نیست.

طبق این حرف آیه کاری به مسلمان و غیر مسلمان ندارد و عبارت «للذین آمنوا» لغو می‌شود، مگر اینکه گفته شود چون کسانی که قرآن راقبول دارند مسلمانان هستند آیه آنان را مشمول عنایت قرار داده است و به آنها می‌گوید این زنیت‌های دنیا در اختیار شماست ولی برای بدست آوردن آن باید تلاش کنید ولی در قیامت همین چیزها را بدون دردسر به شما می‌دهند و لازم نیست برای بدست آوردن آن تلاش کنید.

  1. استفاده از زینت‌ها و روزی‌های پاکیزه در حیات آخرت در انحصار اهل ایمان خواهد بود.(تفسیر راهنما)
  2. کافران در قیامت از زینت‌های خدادادی و روزی‌های پاکیزه محروم خواهند بود.(تفسیر راهنما)

این مطلب همان است که در آیه‌ای از سوره اعراف با این بیان آمده است:

وَ نٰادىٰ أَصْحٰابُ النّٰارِ أَصْحٰابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنٰا مِنَ الْمٰاءِ أَوْ مِمّٰا رَزَقَكُمُ اللّٰهُ قٰالُوا إِنَّ اللّٰهَ حَرَّمَهُمٰا عَلَى الْكٰافِرِينَ  ﴿الأعراف‏، 50﴾

و دوزخیان بهشتیان را آواز می‌دهند که از آب [خوشگوار] یا از آنچه خدا روزی شما فرموده بر ما فرو ریزید. [بهشتیان] گویند: خدا آب و نعمت‌های بهشتی را بر کافران حرام کرده است.

چهار ناسازگاری در آیه 32 سوره اعراف

اگر بخواهم صریح و بدون تعارف بگویم اشکال آیه 32 این است که تعبیر این آیه با آیات دیگر قرآن ناسازگار است و خودش با خودش هم ناسازگار است. با وجدان عمومی مردم هم ناسازگار است. با تکوین هم ناسازگار است. جالب است که گاهی اوقات یک اشکال به عبارات قرآن وارد است ولی در اینجا چهار اشکال قوی مطرح است.

اگر این متن دارای چهار اشکال سخن یکی از بزرگان یا روایتی از روایات کتب روایی بود می‌گفتیم چون مخالف عقل و وجدان است آن را کنار می‌گذاریم ؛زیرا یا حدیث اشتباه است یا راوی اشتباه فهمیده است یا ناقل بد نقل کرده است یا… ولی اینجا آیۀ قرآن است و نمی‌توان گفت اشتباه شده است.

به هر حال این آیه با آیات دیگر قرآن ناسازگار است مثلا در آیه 168 سوره بقره آمده است:

يٰا أَيُّهَا النّٰاسُ كُلُوا مِمّٰا فِي الْأَرْضِ حَلاٰلاً طَيِّباً ﴿البقرة، 168﴾

ای مردم! از آنچه [از انواع میوه‌ها و خوردنی‌ها] در زمین حلال و پاکیزه است، بخورید.

اگر در آیۀ مورد بحث گفته است رزق‌ها تنها مخصوص «الذین آمنوا» است در آیه 168 سوره بقره گفته شده که رزق‌ها برای همۀ مردم است. از آن طرف قاعدۀ حلیت داریم که رزق‌ها برای همه حلال است. این ناسازگاری اول.

از آن طرف در خود آیه 32 سوره اعراف آمده است: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّٰهِ…. یعنی کسی نباید رزق‌ها و زینت‌ها را حرام کند. این در حالی است که در خود آیه با توجه به «هی للذین…) می‌گوید رزق‌ها مخصوص مسلمانان است و غیر مسلمانان نباید از آنها استفاده کنند.

ناسازگاری دیگری که آیه با خودش دارد مربوط به فراز خٰالِصَةً يَوْمَ الْقِيٰامَةِ است. همه می‌دانیم روز قیامت رزق‌ها مخصوص مؤمنان است. حال آیه با عبارت هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا می‌گوید در دنیا نیز مخصوص مؤمنان است. با این توضیح اصلا چرا عبارت خٰالِصَةً آورده شد؟ می‌توانست بگوید: قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيٰاةِ الدُّنْيٰا وَ يَوْمَ الْقِيٰامَةِ.

این ناسازگاری دوم.

و اما این آیه با وجدان عمومی نیز ناسازگار است. اگر گفتیم خداوند، عالَم را فقط برای اَلَّذِينَ آمَنُوا خلق کرده است این یعنی در زمان حضرت ابراهیم (ع) تمامی زمین برای ابراهیم و چند نفری که به او ایمان آورده‌اند حلال بوده و بر بقیه حرام بوده است.

وجدان عمومی این حرف را قبول نمی‌کند. این هم ناسازگاری سوم.

ناسازگاری چهارم با عالم تکوین است چون این آیه با عالم تکوین هم نمی‌سازد چرا که همه در حال استفاده از نعمت‌ها هستند. حال آیا همه به خاطر استفاده از نعمت‌های الهی اهل عذابند؟

راه چارۀ من برای از بین بردن ناسازگاری‌های آیه

پس باید آیه را به گونه‌ای معنا کرد که نه با وجدان ناسازگار باشد و نه با تکوین و نه با آیات دیگر و نه با صدر و ذیل خودش.

به همین خاطر بنده آیه را این گونه معنا کردم که: نعمت‌ها در دنیا بدون دغدغه برای مسلمانان است و در آخرت برای آنها خالص از هر عیب است.

چرا من اینگونه معنا کردم؟ چون با این معنا از آن چهار مشکل رد می‌شویم و اگر کسی به گونۀ دیگری می‌خواهد معنا کند باید جواب آن چهار مشکل را بدهد.

مطرح کردن شواهد معنای تبعی از آیه و نقد آن

و اما برخی معنای تَبَعی را در آیه پسندیده‌اند و گفته‌اند معنای آیه این است که خداوند به تَبَع مؤمنان به کفار روزی می‌دهد. این گروه برای تأیید حرفشان شاهد آورده‌اند که خداوند در قرآن گفته است من به تبعِ بچه‌ها به شما روزی می‌دهم. این گروه به آیات زیر تمسک کرده‌اند:

وَ لاٰ تَقْتُلُوا أَوْلاٰدَكُمْ مِنْ إِمْلاٰقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيّٰاهُمْ ﴿الأنعام‏، 151﴾

و فرزندانتان را از [ترسِ] تنگدستی نکشید، ما شما و آنان را روزی می‌دهیم.

وَ لاٰ تَقْتُلُوا أَوْلاٰدَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاٰقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيّٰاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كٰانَ خِطْأً كَبِيراً  ﴿الإسراء، 31﴾

فرزندانتان را از بیم تنگدستی نکشید؛ ما به آنان و شما روزی می‌دهیم، یقیناً کشتن آنان گناهی بزرگ است.

با کنار هم قرار دادن این دو آیه به لطافت و ظرافتی می‌رسیم و آن اینکه پدر و مادر فکر نکنند نان آور اصلی و همه‌کاره هستند بلکه این خداست که روزی بچه را می‌رساند و وقتی پدر و مادر بچه‌دار شدند خداوند به تبع بچه‌ها به پدر و مادر نیز روزی خواهد داد.

جواب من در مورد این استدلال این است: اینکه این مطلب ظریف را دلیل برای یک امر مشکل در آیۀ مورد بحث قرار دهیم صحیح نیست. دلیل باید دلالت کافی داشته باشد.

اینکه ما بخواهیم در آیۀ مورد بحث نظر اصلی و تبعی را قبول کنیم و بگوییم کفار به تبع مؤمنان روزی می‌خورند و دلیلش نکته‌ای است که در تفاوت دو آیۀ مربوط به رزق فرزند گفته شده جواب می‌دهیم که این نکته جزو لطائف است و درجه‌اش چند مرحله بعد از ظهور آیه است. استدلال باید روشن‌تر باشد تا بتواند آیۀ مورد بحث را شرح دهد.

توجه به درجات مختلف نص، ظاهر، اشارات و لطائف

من در کتاب ژرفائی قرآن گفته‌ام اشارات و لطائف قرآن هم حجت است به شرطی که با مرحلۀ قبلی‌اش مخالف نباشد مثلا اشاره وقتی قبول است که با ظاهر مخالف نباشد. همچنین ظاهر وقتی حجت است که با نص مخالف نباشد.

اول نصوص است و بعدا ظواهر و بعدا اشارات و بعدا لطائف. پس اگر آیه‌ای نص بود و آیه‌ای ظاهر و با هم مخالفت داشتند باید نص را گرفت و ظاهر را کنار گذاشت. به عنوان مثال وقتی قرآن می‌گوید يَدُ اَللّٰهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ(فتح-10) و در آیۀ دیگری که نص است می‌گوید لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ(شوری-11) باید نص را گرفت و فهمید که خدا دستی که عضو بدن باشد ندارد..

پس باید ترتیب این مراحل را مدّ نظر قرار داد.

با این توضیحات باید گفته شود که در آیۀ مورد بحث عبارت قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيٰاةِ اَلدُّنْيٰا ظهور دارد که طیبات و زینت‌ها برای اَلَّذِينَ آمَنُوا است ولی این ظهور با چند دلیلی که قبلا گفتیم ناسازگار است. حال این ناسازگاری را نمی‌توان از لطائفی که مربوط به رزق پدران به تَبَع رزق فرزندان است حل کرد.

اشکال دیگری که برخی مطرح می‌کردند این بود که گروهی رزق در دو آیۀ آورده شده را رزق معنوی گرفته و اولاد را نیز اولاد معنوی مثل شاگرد معنا می‌کنند.

در این زمینه باید گفته شود: درست است که اصل این معنا در برخی موارد صحیح است ولی این دو آیه مربوط به این معنا نیست و سیاق آیات اصلا با چنین برداشتی سازگار نمی‌باشد. پس آن معانی عرفانی در اینجا مطرح نیست.

اشکال دیگری به معنای بهرۀ تَبَعی غیر مسلمانان از خوراکی‌ها و زینت‌ها، از آیه

توضیح دادیم که اَلَّذِينَ آمَنُوا به حزب مسلمانان اطلاق می‌شود که در زمان حاضر حدود یک میلیارد نفر و بلکه بیشتر هستند. حال اینکه بگوییم جمعیت کرۀ زمین حدود هشت میلیارد نفر است و رزق‌های طیّب بالأصالة تنها برای یک میلیارد است و بقیه به صورت تبعی می‌خورند این درست نیست و عقل سلیم آن را نمی‌پذیرد. بدتر از این حرف این است که تازه اَلَّذِينَ آمَنُوا به شیعیان معنا شود که مثلا 200 میلیون هستند. این حرف بسیار اشتباه است. تازه اگر گفته شود مراد از اَلَّذِينَ آمَنُوا شیعیان خاص هستند که دوازده امامی‌ هستند، تعدادشان کمتر شده و معنا نیز بدتر خواهد شد و به طور کلی هرچه محدودۀ اَلَّذِينَ آمَنُوا خاص شود معنای برداشت شده از آن اشتباه‌تر خواهد شد مثل اینکه گفته شود مراد از اَلَّذِينَ آمَنُوا اهل ولایتی هستند که جزو سادات و یا آخوندها باشند.

نقد روایات مربوط به انحصارگرایی اموال زمین

شاید شما از این حرف‌ها تعجب کنید ولی جالب است بدانید روایاتی در کتاب‌ها نقل شده است که با هیچ عقل و منطقی سازگار نیست و تازه گروهی آمده‌اند و این روایات را به نفع خودشان مصادره کرده‌اند و می‌گویند کل اموال دنیا برای ما چند نفر آخوند است و اگر به دیگران می‌رسد از باب ناچاری است و اگر بتوان از آنها کَند و خودمان بخوریم حلال است. آنها می‌گویند اموال کافران را که هر طوری شد از آنها می‌گیریم. اموال مسلمانان شیعه نیز با عناوین مختلف مثل ردّ مظالم و خمس مربوط به ماست. این افکار در بین برخی آخوندها رو به رشد است و به روایاتی تمسک می‌کنند که بد نیست به آنها اشاره کنم:

در اصول کافی، ج1، ص407 تا 410 این روایات آمده است که تعدادش 8 عدد است. تیتر این روایات این است که: «ان الارض کلها للامام علیه السلام» یعنی کل زمین در ملک امام است.

به نظر من این روایات یا مقصود لیاقت حاکمیت است و اینکه باید حکم اموال عمومی از امام پرسیده شود یا اینکه این روایات کلش جعلی است یا مقداری از آن جعلی است.

به برخی از این روایات توجه کنید:

روایت پنجم: يونس بن ظبيان يا معلى بن خنيس گويد: به امام صادق (ع) گفتم: شما از اين زمين چه داريد؟ لبخندى زد و فرمود: به راستى خدا تبارك و تعالى جبرئيلش را فرستاد و به او فرمان داد تا با انگشت بزرگ خود هشت نهر در زمين ببُرد كه از آنها است سيحان و جيحان كه نهر بلخ است و خشوع و آن نهر شوش است و مهران و آن نهر هند است و نيل مصر و دجله و فرات، آنچه آب خورد يا آب داده شود همه از ما است و هر چه از ما است از آن شيعيان ما است و دشمن ما از آن بهره‌اى ندارد جز آنچه به زور ربايد و دوست ما در وسعتى پهن بین «اين» و «اين» است.[و با انگشت به زمین و آسمان اشاره کرد] یعنی در وسعتی ميان آسمان و زمين است. سپس اين آيه را خواند (32 سوره اعراف): «بگو از آن كسانى است كه ایمان آوردند در زندگانى دنيا (ولى از آنها به زور گرفته شده) و خالص است (براى آنها) در روز قيامت (بى‌زور بردن و غصب از آنها)

توضیح: با خواندن این روایت با خود می‌گویم این نهرها همگی در خاورمیانه است و از نهرهای اروپا در آن نیست و هنوز آمریکا و کانادا کشف نشده بود و الا رودخانه‌های آنجا را هم می‌گفت و از نیاگارا ذکری می‌کرد. از همین‌جا معلوم می‌شود این مطلب را امام نگفته بلکه کسی گفته که فکر می‌کرده در کل زمین تنها همین چند نهر محدود وجود دارد.

روایت ششم: محمد بن ريان گويد: به امام عسكرى (ع) نوشتم: قربانت روايت شده كه رسول خدا (ص) از دنيا جز خمس ندارد؟ جواب رسيد كه دنيا و آنچه بر آن مى‌گردد از رسول خدا است.

توضیح: آیا مراد از این روایت این است که همه چیز در ملک رسول است یا معنای روایت جواز فرمان‌روایی است؟

روایت هفتم: از امام باقر (ع) نقل شده كه رسول خدا (ص) فرمود: خدا آدم (ع) را آفريد و دنيا را به او واگذارد و هر چه از آن آدم بوده از آن رسول خدا (ص) است و هر چه از آن رسول خدا است (ص) همان از آن ائمه آل محمد است (ع).

توضیح: آیا بقیۀ فرزندان آدم حقی نداشته‌اند یا حق فرمان‌روایی نداشته‌اند؟

بقیۀ روایات این باب را نیز خودتان مطالعه کنید.

برخی آخوندها این روایات را اینگونه می‌فهمند که همه چیز روی زمین در ملک امام است و زمانی که امام از دنیا می‌رود از باب ارث به فرزندان معصومشان که امام بعدی است می‌رسد و بقیۀ فرزندان امام هم محروم می‌شود و پس از غیبت امام دوازدهم این اموال مال شیعیان اهل ولایت می‌شود.

و اما برای اینکه انحراف بیشتر روشن شود تا پس از آن به دنبال اصلاح برویم به این نکته نیز اشاره کنم که شخصی از مجتهدین قابل اعتماد می‌گفت خمس شخصی را حساب کردم و متوجه شدم چیزی بدهکار نیست. سپس او را به دفتر یکی از مراجع -سید صادق شیرازی- بردم و مشاهده کردم به زور می‌خواهند چیزی از او بگیرند. من گفتم چرا چنین می‌کنید؟ او که چیزی ندارد و واقعا بدهکار نیست؟ در خلوت به من گفتند: همۀ اموال مردم از آنِ ماست، چون ما اهل ولایتیم و چون همه‌اش را نمی‌توانیم بگیریم تا هر اندازه که بتوانیم می‌گیریم.

این حرف کج از برداشت اشتباه از همین روایات رخ داده است. اگر همه چیز در ملک ائمه است پس آیاتی که دلالت دارد همه چیز را مسخّر شما قرار دادیم یا همه چیز بر شما حلال است یا حاصل تلاش مردم از آنِ خودشان است یا مردم باید تلاش کنند را چه باید کرد؟ از باب نمونه مگر در سوره ملک نیامده است:

هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِي مَنٰاكِبِهٰا وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَ إِلَيْهِ النُّشُورُ  ﴿الملك‏، 15﴾

اوست که زمین را برای شما رام قرار داد، بنابراین بر اطراف و جوانب آن راه روید و از روزی خدا بخورید، و برانگیختن مردگان و رستاخیز به سوی اوست.

آیا با روایاتی مجمل که فهمش مشکل است می‌خواهید آیات صریح قرآن را قید بزنید؟ بر فرض که قید زدید و گفتید همه چیز زمین از آنِ امام است آیا اگر مردم خواستند همین اکنون از غصب خارج شوند و بمیرند قبرشان نیز در ملک ائمه است و در قبر غصبی دفن می‌شوند؟

ببینید چه فهم اشتباهی به وجود آمده که از فهم یهودیانی که از نیل تا فرات را می‌خواهند بدتر است. برخی از یهودیان می‌گویند انسان حقیقی ما هستیم و بقیۀ انسان‌ها نوکر ما هستند ولی این فکری که در شیعه آمده از آن بدتر است و با هیچ منطق و عقل و شعوری سازگار نیست؛ زیرا این فکر همۀ مردم را غاصب می‌داند که اگر روزی قدرت و زوری پیدا شد باید همۀ مردم را به خاطر غصبشان مجازات کرد

پس قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اَللّٰهِ…. باید به گونه‌ای فهمیده شود که با دلایل مختلفی که داریم که به طور مطلق می‌گوید «هر کسی مالک دست‌رنجش است و همه باید تلاش کنند» سازگار باشد.

اگر کفار و مشرکان نزد پیامبر(ص) مالی به امانت می‌گذاشتند ایشان به آنها پس می‌داد. سیرۀ پیامبر(ص) این بود که مال هرکسی مال خودش است.

طبق آیات سوره ممتحنه اگر زن مسلمانی از مکه به مدینه فرار کرد آن زن باید مهریه‌اش را به شوهر کافرش برگرداند.

پس حتی نباید حقی از کافران پایمال شود. حال چگونه افرادی پیدا شده‌اند که این حرف‌های بی‌ربط را می‌زنند؟ خدا می‌داند که شیطان چقدر اغواگر است.

نکند ما شیعیان و آخوندها مثل آن گروه از یهودیان شده باشیم که قرآن راجع به آنها می‌گوید:

وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينٰارٍ لاٰ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلاّٰ مٰا دُمْتَ عَلَيْهِ قٰائِماً ذٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قٰالُوا لَيْسَ عَلَيْنٰا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَ يَقُولُونَ عَلَى اللّٰهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ  ﴿آل‏عمران‏، 75﴾

و از اهل کتاب کسی است که اگر او را بر یک دینار امین شماری، آن را به تو بازنمی‌گرداند، مگر آنکه همواره بالای سرش بایستی [و مال خود را با سخت‌گیری از او بستانی]. این به خاطر آن است که آنان گفتند: [چون ما اهل کتابیم] رعایت کردن حقوق غیر اهل کتاب بر عهدۀ ما نیست، [و در ضایع کردن حقوق دیگران گناه و عقوبتی نداریم] و اینان [در حالی که باطل بودن گفتار خود را با وجدانشان] می‌دانند بر خدا دروغ می‌بندند.

نکتۀ جمع آمدن ضمیر در تعبیر كَذٰلِكَ نُفَصِّلُ اَلْآيٰاتِ

و اما جمع آمدن ضمیر در فراز كَذٰلِكَ نُفَصِّلُ اَلْآيٰاتِ همانطور که بارها در موارد مشابهش گفته شده، یا برای بیان عظمت است یا برای اشاره داشتن به خدا و علل و اسباب.

معنای تفصیل آیات

و اما تفصیل به چه معناست؟ گاهی از عبارت «مجمل و مُبَیّن» استفاده می‌شود مثل اینکه گفته شده پیامبر(ص) مُبَیِّن است و معلوم است که جاهایی از قرآن مجمل است و پیامبر(ص) باید آن را بیان کند. مثلا گفته می‌شود «موجودی را اکرام کنید.» این مبهم است و نیاز به بیان دارد و بیانش این است که «موجودی که عقل دارد را اکرام کنید.»

گاهی اوقات «مطلق و مقید» داریم. مطلق یعنی رها و مقید یعنی قیدی به آن زده شده است. مثلا جملۀ «انسان را اکرام کنید» مطلق است و جملۀ «انسان فارسی زبان را اکرام کنید» مقید است.

گاهی «عام و خاص» داریم مثل اینکه گفته می‌شود «انسان را اکرام کنید» و خاص آن این است که «ایرانی‌ها را اکرام کنید.»

حال باید بررسی شود که مفصل در مقابل چیست؟ آیا در مقابل مختصر است آیا در مقابل مجمل است؟ آیا مفصل از فصل می‌آید که مقابل وصل است که گفته شود چیزی را متصل به هم بیان کرده‌ایم و بعدا همان را منفصلش می‌کنیم یعنی قطعاتش را از هم جدا می‌کنیم؟ آیا در مقابل ممزوج است؟

به نظر می‌رسد تفصیل در مقابل اجمال است. خداوند قصۀ آدم را ابتدا به صورت اجمالی ذکر کرد و قصۀ خوردن او از درخت را بیان کرد. سپس از آیه 26 به بعد آن اجمال در قالب چندین خطاب «یا بنی‌آدم» توضیح داده شد.

آیات قرآنی مرتبط با فراز كَذٰلِكَ نُفَصِّلُ اَلْآيٰاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ و برداشتی مهم از آنها

بد نیست آیاتی از قرآن که با عبارت كَذٰلِكَ نُفَصِّلُ اَلْآيٰاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ شبیه هستند را بیاوریم و آنها را با یکدیگر مقایسه کنیم:

وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهٰا فِي ظُلُمٰاتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْآيٰاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ  ﴿الأنعام‏، 97﴾

و اوست که ستارگان را برای شما قرار داد تا به وسیله آنها در تاریکی‌های خشکی و دریا راه یابید؛ مسلماً ما آیات خود را برای قومی که دانایند تفصیل دادیم.

وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وٰاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآيٰاتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ  ﴿الأنعام‏، 98﴾

و اوست که شما را از یک گوهر آفرید، برخی [از شما] استقرار یافته و برخی به ودیعت نهاده شده‌اید، ما آیات خود را برای قومی که دقیق می‌فهمند، تفصیل داده‌ایم.

وَ هٰذٰا صِرٰاطُ رَبِّكَ مُسْتَقِيماً قَدْ فَصَّلْنَا الْآيٰاتِ لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ  ﴿الأنعام‏، 126﴾

و این [قرآن و اسلام] راه راست پروردگار توست؛ ما آیات را برای گروهی که متذکّر می‌شوند، تفصیل دادیم.

فَإِنْ تٰابُوا وَ أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ وَ آتَوُا الزَّكٰاةَ فَإِخْوٰانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ نُفَصِّلُ الْآيٰاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ  ﴿التوبة، 11﴾

پس اگر [از پیمان شکنی، قطع رحم، کفر و شرک] توبه کنند و نماز را بر پا دارند و زکات بپردازند، برادران دینی شمایند؛ و ما آیات خود را برای گروهی که [واقعیات را] می‌دانند، تفصیل می‌دهیم.

هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيٰاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنٰازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسٰابَ مٰا خَلَقَ اللّٰهُ ذٰلِكَ إِلاّٰ بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآيٰاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ  ﴿يونس‏، 5﴾

اوست که خورشید را فروزان و ماه را تابان قرار داد، و برای ماه منازلی [چون هلال، تربیع، بدر و محاق] مقدّر ساخت تا شمار سال و حساب [ماه، هفته، اوقات امور زندگی و تنظیم برنامه‌های معیشت] را بدانید. خدا آنها را جز به درستی و راستی نیافریده؛ او آیات را برای گروهی که دانایند تفصیل می‌دهد.

إِنَّمٰا مَثَلُ الْحَيٰاةِ الدُّنْيٰا كَمٰاءٍ أَنْزَلْنٰاهُ مِنَ السَّمٰاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبٰاتُ الْأَرْضِ مِمّٰا يَأْكُلُ النّٰاسُ وَ الْأَنْعٰامُ حَتّٰى إِذٰا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهٰا وَ ازَّيَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُهٰا أَنَّهُمْ قٰادِرُونَ عَلَيْهٰا أَتٰاهٰا أَمْرُنٰا لَيْلاً أَوْ نَهٰاراً فَجَعَلْنٰاهٰا حَصِيداً كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذٰلِكَ نُفَصِّلُ الْآيٰاتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ  ﴿يونس‏، 24﴾

در حقیقت، داستان زندگی دنیا [در زود گذر بودن] مانند آبی است که از آسمان نازل کردیم، پس گیاهان و روییدنی‌های زمین از آنچه مردم و چهارپایان از آن می‌خورند، با آن آب در آمیخت [و رشد و نمو یافت] تا آن گاه که زمین [سرسبزی و نهایت زیبایی و] زینتش را [از آن همه روییدنی‌های رنگارنگ هم چون عروس] بر خود گرفت، و اهل آن گمان کردند که قدرت [هر نوع بهره برداری را] از آن [چهره زیبا و آراسته] دارند، [که ناگهان] فرمان ما در شبی یا روزی [به صورت سرمایی سخت یا صاعقه‌ای آتش زا یا توفانی بنیان کن] به زمین رسید، پس همه گیاهان را به صورت گیاهان خشک درو شده درآوردیم که گویی دیروز [چنین زراعتی] وجود نداشته. این گونه نشانه‌ها [ی قدرت خود] را برای گروهی که می‌اندیشند، بیان می‌کنیم.

ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلاً مِنْ أَنْفُسِكُمْ هَلْ لَكُمْ مِنْ مٰا مَلَكَتْ أَيْمٰانُكُمْ مِنْ شُرَكٰاءَ فِي مٰا رَزَقْنٰاكُمْ فَأَنْتُمْ فِيهِ سَوٰاءٌ تَخٰافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ كَذٰلِكَ نُفَصِّلُ الْآيٰاتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ  ﴿الروم‏، 28﴾

خدا از [وضع و حال] خودتان برای شما مَثَلی زده است، آیا از بردگانتان در آنچه [از نعمت‌ها و ثروت‌ها] به شما روزی داده‌ایم، شریکانی دارید که شما در آن [نعمت‌ها و ثروت‌ها] با هم برابر و یکسان باشید، و همان گونه که از یکدیگر می‌ترسید [که یکی از شما نعمت و ثروت مشترک را ویژه خود کند] از بردگانتان هم بترسید؟ [بی‌تردید در میان آزاد و برده و مولا و عبد و مالک و مملوک چنین شرکتی وجود ندارد، پس چگونه ممکن است مملوک خدا در خدایی، ربوبیت، خالقیت و مالکیّت شریک او باشد؟!] این گونه آیات خود را برای مردمی که تعقّل می‌کنند، بیان می‌کنیم.

با توجه به این آیات می‌فهمیم که تفصیل آیات را همه نمی‌فهمند. باید گروه باشند و اهل علم یا اهل فقاهت یا اهل تفکر یا اهل تعقل، تا تفصیل آیات را بفهمند. اگر اهل فکر نباشیم از آیات قرآن چیزی نمی‌فهمیم.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی ترین
تازه‌ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات