شرح خطبه شانزدهم نهج البلاغه در تاریخ اول اسفند 1403

شرح خطبه شانزدهم نهج البلاغه در تاریخ اول اسفند 1403

برای شنیدن فایل صوتی شرح خطبه شانزدهم نهج البلاغه در تاریخ اول اسفند 1403 وارد لینک زیر شوید:

↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓

لینک این جلسه

(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید.)

متن پیاده شدۀ این جلسه

نکات درس نهج البلاغه در تاریخ 01/12/1403

شرح خطبه شانزدهم نهج البلاغه

آخرین قسمت

گفتیم این خطبه را حضرت علی (ع) در روزهای اول خلافتش خوانده است. در ابتدای حکومتش قصد آرام کردم همۀ مردم را داشت، هم انقلابیون و هم تودۀ مردم و هم بنی‌امیه. به همین خاطر است که کلمات این خطبه چون در روز اول خلافت حضرت بیان شده خیلی کلی و چند منظوره است و مردم آن زمان با توجه به روحیات و وضع و شرایط خود چه بسا این کلمات را به چند گونه و حتی کاملا متفاوت می‌فهمیدند.

 ممکن است ما در شرائط الآن معنای کلمات حضرت را به درستی نفهمیم ولی مردم آن زمان چون در جوّ قرار داشتند به هر حال معنای کلمات حضرت را متناسب با خود می‌فهمیدند.

مَنْ اَبْدى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَكَ.

ترجمه: «آن که در مقابل حق سینه سپر کند، به هلاکت رسد.»

در فرهنگ لاروس ص1321 آمده: ابدی له صفحته؛ برایش سینه سپر کرد

در مورد این جمله باید دانسته شود که دو گونۀ کاملا متفاوت معنا شده است: یکی اینکه هر کسی سینه سپر کند و در مقابل حق بایستد هلاک می‌شود و دیگری اینکه هر کسی سینه سپر کند و از حق دفاع کند هلاک می‌شود. در این صورت گفت شده که جملۀ «عند جهلة الناس‌» محذوف است یعنی هلاکتش نزد مردم جاهل است؛ زیرا مردم جاهل به دنبال حق نیستند بلکه به دنبال نفهمی خودشان هستند و اگر کسی برای آنها در جایی حق‌گوئی کند که خواهان حق نیستند، خودش را به نابودی کشانده است. عوام ممکن است به دنبال راهی بیفتند و شخصی هم سردمدار آنها شود و با کمک یکدیگر طرفداران حق را نابود کنند.

نمونۀ آن را اخیرا مشاهده کردید که مجمع محققین حوزۀ علمیۀ قم وقتی مشاهده کرد اسرائیل در حال نابودسازی فلسطینیان است بیانیه‌ای صادر کرد که باید راه حل دو کشوری را پیش گرفت. همین حرف موجب شد برخی از جَهَله با لباس طلبه بر علیه این مجمع موضع‌های تندی داشته باشند و نهایت آن شد که دیدیم اسرائیل پیش‌روی کرد و از فلسطین چیزی نماند.

مثال دیگر اینکه اگر کسی بگوید باید با کشورهای مختلف مذاکره کرد عده‌ای موضع تند می‌گیرند و همین موجب می‌شود که کسی حرف از لزوم مذاکره نزند و آمریکا و روسیه در عربستان به مذاکره بنشنند و هر تصمیمی می‌خواهند به نفع خودشان بگیرند و ما متضرر شویم.

پس این جمله جزو جملات دو پهلو است. البته جملات بعدی خطبه بیشتر احتمال دوم را تأیید می‌کند.

مثال دیگر: بیش از 14 سال پیش افراد محترمی نامزد انتخابات شدند و در آن انتخابات اتفاقاتی افتاد و چند نفر را حصر کردند و می‌شد موقت باشد و پس از یکی دوهفته آزاد شوند، اما در حصر ماندند و هزینه‌ها و آبروها و وقت‌های زیادی صرف این مسأله شد و هنوز ادامه دارد.

بنده در پیامی ویدئویی در 20 بهمن گفتم وقتی رزمندگان و آزادگان قصد تجمع در 25 بهمن را دارند تا حصر برداشته شود، بهتر است قبل از تجمع، حصر برداشته شود تا آبروها نرود، نیروها تلف نشود و…. وقتی مطالبۀ رزمندگان برآورده نشود این بردن آبروی کشور است. تازه به خاطر این تجمع چند نفر نیز دستگیر شده و دوباره ذهن‌ها و وقت‌ها و فرصت‌ها باید صرف این مسائل شود و اینگونه جامعۀ ما از پیشرفت باز می‌ماند.

متاسفانه بجای اینکه نیروهای امنیتی، خارج را رصد کنند داخلی‌های پایبند به نظام را رصد می‌کنند و این موجب شده که سوریه و لبنان به گونه‌ای شد که هواپیمای ایرانی را به آنجا راه نمی‌دهند.

مثال دیگر: راجع به پروندۀ خودم صحبت کنم که در آن از اطلاعات سپاه و ادارۀ اطلاعات و بسیج و حوزه و پلیس امنیت ملی و… گزارش فرستاده بودند، انگار همه برای من که رزمنده و دوستدار کشورم بسیج شده‌اند و  از دشمنان خارجی غافل شده‌اند و اینگونه کشور عقب می‌افتد.

مثال دیگر آقای دانش سرارودی یک رزمنده تمام وقت در جبهه است و همیشه به دنبال خدمت به کشور بوده و الآن می‌گوید باید این سه نفر محصور آزاد شوند ولی چه برخوردی با او شد؟!

همۀ جهان در حال فکر آبروی جهانی و قدرت جهانی هستند ولی ما مشغول به اذیت به خودمان هستیم. آنقدر دنیای ما کوچک شده است که فقط به دنبال زندان کردن این و آن هستیم.

ما ایرانیان زمانی اگر حرفی می‌زدیم دنیا بر روی حرفمان حساب می‌کردند ولی الآن به جایی رسیده‌ایم که به ما نظیر دزدان دریایی نگاه می‌شود. باید بازی‌های کوچک را رها کرد و همه با هم متحد شویم و مسیر علم و کمال را طی کنیم.

در صدر اسلام اینگونه بود که پیامبر(ص) دعواهای اوس و خزرج را تمام کرد و آنها را با یکدیگر متحد کرد ولی ما در اختلافات جزئی مانده‌ایم. خودمان را به مشکلات داخلی مشغول کرده‌ایم و از بیرون در حال خوردن ما هستند. خلاصه در مقابل حق سینه سپر نکنیم و حق‌پذیر شویم.

وَ كَفى بِالْمَرْءِ جَهْلاً اَنْ لايَعْرِفَ قَدْرَهُ.

ترجمه: «و در جهالت انسان همین بس که اندازه خود را نشناسد.»

این جمله را می‌توان با همۀ معانی گفته شده در جملۀ قبلی به ترتیب هماهنگ کرد:

گاهی انسان اندازۀ خودش را نمی‌فهمد و با هر کسی سرشاخ می‌شود و در هر موردی اظهار نظر می‌کند و همین نشناختن قدر خویش است. گاهی انسان قدر خودش را نمی‌شناسد و با عوام در می‌افتد. باید بفهمد که نباید با عوام در بیفتد و این موجب هلاکت می‌شود.

همچنین ما باید اندازه و قدر خودمان را بدانیم که مثلا در پیش جهانیان از نظر ثروت پایین هستیم و نخواهیم با قدرت‌های بزرگ سر شاخ شویم.

لايَهْلِكُ عَلَى التَّقْوى سِنْخُ اَصْل

ترجمه: «بیخ ریشه‌ای‌ که بر تقوا باشد نابود نگردد»

فرهنگ لاروس در ص 1218سنخ را به معنای بیخ و اصل دانسته است. بنابراین ممکن است در شرایطی قسمتی از ریشه از بین برود ولی اگر اساس بر تقوا باشد اصل ریشه باقی می‌ماند.

پس کار خوب برخاسته از تقوا در هر زمانی خوب است و هیچ‌گاه نابودی به همراه ندارد. بنابراین این جمله دعوت به کار خوب است که گم نخواهد شد. پس باید با هر کسی حتی بدترین فرد رفتار خوب کرد مثل امام حسین(ع) که به لشگر حرّ آب داد و همین ثمرات زیادی داشت از جمله اینکه موجب شد حرّ در آخرین لحظات برگردد.

پس تقوا اثر خود را دارد و حضرت با این جمله می‌خواهد به همۀ مردم زمان خودش بگوید باید کار خوب کرد.

مثال: در درختان درخت انار نخل و انگور دارای ریشه‌ ماندگار هستند ممکن است در خشک‌سالی شاخ و تنه و مقداری از ریشۀ آنها بخشکد ولی اصلِ ریشۀ آنها باقی خواهد ماند. تقوا نیز اصل ریشه‌اش باقی خواهد ماند.

وَلايَظْمَأُ عَلَيْها زَرْعُ قَوْم.

ترجمه: «و زراعت قومی‌ که بر تقوا بنا شده، تشنه نشود»

این جمله یک استعاره است و نمی‌خواهد بگوید افراد متقی هرجا چیزی کاشتند تشنه نمی‌شود و ثمره می‌دهد. باید دقت داشت که امور طبیعی برای همه یکسان است و وقتی باران ببارد زمین ظالم و مظلوم آب می‌خورد.

پس مراد جمله این است که اثر تقوا باقی خواهد ماند. حال این اثر ممکن است در دنیا باشد و یا در آخرت.

فَاسْتَتِرُوا بِبُيُوتِكُمْ

ترجمه: «پس (برای‌ دوری‌ از فتنه) درخانه ها بمانید»

شاید این نهیبی به بنی‌امیه باشد و شاید به رزمندگان باشد که دیگر بس است و از افراط‌کاریهایتان توبه کنید. بالاخره باید در جامعه آرامش باشد.

وَاَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ

ترجمه: «و امور بین خود را اصلاح کنید»

جالب است که در نامه 47 نهج البلاغه آمده است که اصلاح ذات البین از همۀ نماز و روزه‌ها بهتر است.

اصلا نماز و روزه برای این است که روحمان پرورش یابد تا بتوانیم با هم کنار بیاییم. پس ثمرۀ تقوا اصلاح است. اگر تقوا باشد همۀ این دعواهای سیاسی حلّ خواهد شد. متأسفانه ما تقوا نداریم که کشورمان چنین است. در واقع دعوا بر سر منیّت‌هاست و الا اینقدر دعوا نبود.

بنده در سخنرانی مربوط به عید مبعث در توضیح آیه 232 سوره بقره گفتم که برخی اختلافات به خاطر تفاوت فهم است و همانطور که هیچ‌گاه به خاطر تفاوت در قدّ افراد دعوا نمی‌کنیم باید بفهمیم که در تفاوت فهم نیز دعوا نکنیم. دعوا داشتن به خاطر هوای نفس است و البته دعوا نداشتن به معنای این نیست که افکارمان مثل هم باشد. خیر. هرکسی باید خودش، خودش باشد و بر سر فهم‌های مختلف دعوا نکنیم.

وَالتَّوْبَةُ مِنْ وَرائِكُمْ.

ترجمه: «توبه پیش روی‌ شماست.»

پس هم بنی‌امیه باید توبه کنند و هم انقلابیون و هم کسانی که قرار است اصلاح ذات البین بکنند.

وَلايَحْمَدْ حامِدٌ اِلاّ رَبَّهُ

ترجمه: «هیچ ستایشگری‌ جز خدا را نمی‌ستاید»

حمد ستایش بر جمیل اختیاری است یعنی اگر کسی کار خوبی را از روی اختیار انجام دهد مورد حمد قرار می‌گیرد مثل ستایش دانشجویی که به اختیار خودش به دنبال دانش رفته است. و اما مدح، ستایش بر زیبایی است چه اختیاری باشد و چه غیر اختیاری مثل مدح فردی به خاطر قدّ بلندش که در اختیار خودش نبوده است.

حال در اینجا گفته است حمد مخصوص خداست یعنی بدانیم هرچه زیبایی در جهان هست از جانب خداست. پس در واقع حمد کننده، تنها خدا را حمد می‌کند. بنابراین همۀ حمدها به خدا برمی‌گردد.

وَلايَلُمْ لائِمٌ اِلاّ نَفْسَهُ.

ترجمه: «و هیچ ملامتگری‌ جز خود را ملامت ننماید.»

پس هرچه بدی هست از جانب خود ماست. در سوره نساء آمده است:

مٰا أَصٰابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اَللّٰهِ وَ مٰا أَصٰابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ ﴿النساء، 79﴾

[ای انسان!] آنچه از نیکی به تو رسد، از سوی خداست و آنچه از بدی به تو رسد، از سوی خود توست.

پس چه عثمان که کشته شد و چه اطرافیان تنها باید خودشان را سرزنش کنند چون اگر اینقدر ظلم نکرده بودند مردم به علیه آنها قیام نمی‌کردند.

اگر حکومت زندگی عادی مردم را تأمین کند مردم کاری به او ندارند ولی وقتی به آنها ظلم کرد موجب قیام مردم می‌شود.

 خداوند کمبود و بدبختی نیاورده است و هر چیز مورد نیاز را به وفور آفریده است. این خود بشر است که کمبود ایجاد می‌کند و موجب ایجاد گرفتاری می‌شود.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی ترین
تازه‌ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات