تفسیر آیه 34 سوره اعراف

تفسیر آیه 34 سوره اعراف

تفسیر آیه 34 سوره اعراف

متن عربی آیه:

وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذٰا جٰاءَ أَجَلُهُمْ لاٰ يَسْتَأْخِرُونَ سٰاعَةً وَ لاٰ يَسْتَقْدِمُونَ  ﴿الأعراف‏، 34﴾

ترجمه آیه:

برای هر امتی زمانی [معین و اجلی محدود] است، هنگامی که اجلشان سرآید، نه ساعتی پس می‌مانند و نه ساعتی پیش می‌افتند.

ظاهر آیه این است که هر امتی عُمری و مرگی دارد که وقتی عمرش پایان یافت و زمان مرگش رسید از بین خواهد رفت.

دیدگاه علامه طباطبائی و آیت الله جوادی آملی در مورد حیات و ممات جامعه

آیت الله جوادی آملی در صفحه497 از جلد 28 تفسیر تسنیم در مورد معنای این آیه چنین گفته است:

از برخی تعبیرهای استاد علامه طباطبایی استظهار می‌شود که جامعه وجود جداگانه دارد در نتیجه حیات و مرگ و حساب و کتاب جدا نیز دارد. ایشان معتقدند که قرآن کریم جامعه را دارای سرنوشت مشترک، نامۀ عمل مشترک، فهم و شعور و طاعت و عصیان می‌داند.(المیزان، ج4،ص96) و ذیل آیۀ وَ تَرىٰ كُلَّ أُمَّةٍ جٰاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعىٰ إِلىٰ كِتٰابِهَا(جاثیه-28) می‌نویسد در قیامت دو کتاب است: کتاب افراد که اعمال و عبادات اشخاص در آن ثبت است و هر کس نامۀ عمل خود را دریافت می‌کند و کتاب جامعه که اعمال خود جامعه در آن نوشته شده است.(المیزان، ج18، ص177) لازم است عنایت شود که: 1.هر فردی حیثیتی اجتماعی دارد. 2. امت و جامعه وجود اعتباری دارد. در مباحث تفسیری آیۀ پایانی سوره آل‌عمران این بحث مطرح شده است. (تفسیر تسنیم)

وجود حقیقی جامعه

به عنوان لطیفه، فکر من این است که در جامعۀ ایران و مسئولان ما جامعه، وجودی قوی و بزرگ، غیر از وجود افراد دارد نه اینکه به قول آیت الله جوادی آملی اعتباری باشد چون مثلا وقتی از تک تک افراد یک نهاد و شورا پرسیده شود که شما با حجاب اجباری یا فیلترینگ یا … موافقید یا مخالف همه می‌گویند مخالفیم ولی وقتی در جلسه می‌نشینند امری بر خلاف آنچه خصوصی گفتند، را تصویب می‌کنند.

پس وجود شورا از وجود تک‌تک افراد قوی‌تر است به گونه‌ای که تک‌تک افراد با فیلتریگ یا حجاب اجباری مخالفند ولی وقتی در جلسه قرار می‌گیرند با آنها موافقت می‌کنند. پس یک چیز کلی وراء شورا هست که قدرتش بر تک‌تک افراد بالاتر است که باعث می‌شود افراد با وجود اینکه تک‌تک نظری دارند ولی وقتی شورا شدند نظر دیگری می‌دهند. اگر آن چیز تلفن و پیام مقام بالاتر باشد که معلوم می‌شود شورا و نظایر آن بازی است و اگر واقعا نظر خودشان است، پس اجتماع و اسم شورا قدرت و توانی غیر از نظر تک‌تک افراد دارد.

بنابراین وجود اعتباری جامعه که آیت الله جوادی گفت به نظر صحیح نیست و جامعه یک وجود حقیقی دارد که قوی‌تر از وجود افراد است.

به تعبیر دیگر یک شخصیت حقیقی داریم و یک شخصیت حقوقی. در مواردی شخصیت حقوقی از شخصیت حقیقی بالاتر است؛ مثلا اگر رئیس بانک برای ما یک میلیارد وام را امضاء کند ولی مهر بانک نباشد فایده‌ای ندارد. پس شخصیت حقوقی وراء از شخصیت حقیقی است و قدرتش بالاتر است.

حیات مستقل امّت‌ها و جامعه‌ها؟

دقت شود که طبق تعبیر آیه، امت مرگ دارد همانطور که انسان هم مرگ دارد. هر فرد انسانی می‌میرد و این مشخص است. نوع انسانی هم تصور مرگش امکان دارد چرا که در آستانۀ قیامت همه می‌میرند. و اما اینکه امت‌ها بمیرند با اینکه افراد آن باقی هستند دلالت دارد که امت حیات دارد.

این خودش بحثی است که باید مورد توجه قرار گیرد. آیت الله جوادی گفته است حیات امت اعتباری است ولی از جملات علامه بدست می‌آید که امت حیات حقیقی دارد.

در این زمینه باید گفته شود که حیات انواع مختلفی دارد: یکی حیات مادی است و آن همین است که همه می‌فهمیم که حرکت می‌کنیم، حرف می‌زنیم، تولید مثل می‌کنیم و … حیات معنوی و انسانی هم داریم که به فکر کردن و اجابت حرف خدا و رسول است همانطور که قرآن فرموده است:

يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّٰهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذٰا دَعٰاكُمْ لِمٰا يُحْيِيكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّٰهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ  ﴿الأنفال‏، 24﴾

ای مسلمانان! هنگامی که خدا و پیامبرش شما را به اموری که به شما حیات می‌بخشد، دعوت می‌کند اجابت کنید، و بدانید که خدا میان آدمی و دلش حایل می‌شود [تا حق را باطل و باطل را حق مپندارد] و مسلماً همه شما به سوی او گردآوری خواهید شد.

این آیه اشاره به مراحل والای حیات معنوی که بالاتر از اسلام و جهاد است، دارد. پس ما حیات نباتی، حیوانی و انسانی داریم. همچنین حیات معنوی داریم که دارای درجات متفاوتی است، اما از آیات قرآن فهمیده نمی‌شود که حیات اجتماع چگونه است و به کدام‌یک از حیاتهای مطرح شده شباهت دارد. بله آثار حیات اجتماعی را می‌بینیم، مثلا می‌فهمیم که اگر افراد با یکدیگر متحد باشند قدرتمند می‌شوند. همچنین می‌فهمیم که اگر در جامعه خوبی رشد کرد برای خودشان و آیندگان خوب خواهد شد و اگر بدی رشد کرد جامعه نابود خواهد شد. حال آیا خود اجتماع حیات واقعیی دارد که چون هم‌سنخ ما نیست ما از آن آگاهی نداریم یا حیاتش همان حیات اعتباری است؟ برای من روشن نشد.

بله اینکه جامعه حیاتی مثل حیات ما داشته باشد منتفی است. مثلا  اگر ده نفر انسان یک امت را تشکیل دهند خود امت به عنوان چیزی که حیات انسانی یازدهم را داشته باشد قابل قبول نیست. بله آن امت مسلما قدرت اعتباری دارد و قبلا گفتیم که کارهای زیادی از آن بر می‌آید. ولی سؤال این است که غیر از این وجود اعتباری آیا یک حیات حقیقی دیگری دارد یا نه؟

اگر حیاتی حقیقی باشد، چیزی وراء ماست و مشکل ما این است که نمی‌توانیم امور وراء خود را بفهمیم. هر انسانی در حدّ وجود خودش و وجودهای پایین‌تر از خودش را می‌تواند درک کند ولی اگر وجود بالاتری وجود داشته باشد آن را احساس نمی‌کند. بله آثار آن را درک می‌کند. پس اینکه بگوییم چنین حیات حقیقی هست و آثاری که می‌بینیم از آن اوست یا بگوییم آثاری که می‌بینیم از شخصیت اعتباری است برای بنده فعلا مجهول است. اگر قرآن همان گونه که وجود و زنده بودن فرشته و جن را گفته است، زنده بودن اجتماع را نیز با صراحت گفته بود قبول می‌کردیم، ولی آیه مرگ امت‌ها را گفته است نه حیاتشان را.

اگر دوستان یا اهل فن در این زمینه حرفی دارند خوشحال می‌شوم که برای من ارسال کنند تا در مورد آنها تأمل کنم.

به هر حال وقتی مشاهده می‌کنیم تک تک افراد یک شورا نظری دارند و زمانی که با هم جمع شوند و عقل‌های خود را روی هم بگذارند نظر دیگری خارج می‌شود این معلوم می‌شود که شورا دارای روح است. ما تا همین حدّ درک می‌کنیم. پس ما وجود اعتباری را قبول داریم ولی اینکه حیاتی غیر از اعتبار نیز دارد یا نه؛ نمی‌دانم.

 اشکالی پیرامون فراز لاٰ يَسْتَقْدِمُونَ و پاسخ آن

 فرض کنید امتی اجلش امروز باشد و از بین برود. در این صورت در روز اجل معنای لاٰ يَسْتَأْخِرُونَ سٰاعَةً مشخص است و دلالت دارد که نمی‌توان اجل یا مرگ امت اسلام را از آن لحظه تأخیر انداخت ولی معنای لاٰ يَسْتَقْدِمُونَ  روشن نیست چون وقتی اجل امتی امروز باشد معنا ندارد که پیش بیفتد، زیرا هیچ چیزی از امروز را نمی‌توان به زمان گذشته برد. مثلا وقتی روز کنکور می‌رسد درست است که گفته شود روز کنکور از امروز عقب نمی‌افتد ولی معقول نیست که کسی روز کنکور بگوید روز کنکور جلو نمی‌افتد.

پاسخ: معمولا بیانات الهی همین‌گونه است و خدا از اصطلاحات فلاسفه استفاده نمی‌کند مثلا قرآن نمی‌گوید فلان امر، محال یا ممتنع است. همچنین برای اشاره به ریزترین چیزها به اتم اشاره نکرده است.

به عنوان مثال خداوند زمانی که می‌خواهد بگوید رفتن ستمگران به بهشت محال است، بلکه گفته مثل رفتن شتر در سوراخ سوزن است. آیه ذیل را بنگرید:

إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيٰاتِنٰا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْهٰا لاٰ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوٰابُ السَّمٰاءِ وَ لاٰ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتّٰى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيٰاطِ وَ كَذٰلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ  ﴿الأعراف‏، 40﴾

قطعاً کسانی که آیات ما را تکذیب کردند، و از پذیرفتن آنها تکبّر ورزیدند، درهای آسمان [برای نزول رحمت] بر آنان گشوده نخواهد شد، و در بهشت هم وارد نمی‌شوند مگر آنکه شتر در سوراخ سوزن درآید!! [پس هم چنانکه ورود شتر به سوراخ سوزن محال است، ورود آنان هم به بهشت محال است؛] این گونه گنهکاران را کیفر می‌دهیم.

همچنین قرآن وقتی می‌خواهد بگوید خداوند اصلا ظلم نمی‌کند، می‌گوید همانند گودی روی هستۀ خرما ظلم نمی‌کند، آیۀ ذیل را بنگرید:

وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصّٰالِحٰاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثىٰ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولٰئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لاٰ يُظْلَمُونَ نَقِيراً  ﴿النساء، 124﴾

و کسانی از مردان یا زنان که بخشی از کارهای شایسته را انجام دهند، در حالی که مؤمن باشند، پس اینان وارد بهشت می‌شوند، و به اندازه گودی پشت هسته خرما مورد ستم قرار نمی‌گیرند.

پس تعابیر قرآن عرفی است و در اینجا می‌خواهد بگوید زمان مرگ امت‌ها محال است که تغییر کند و بجای کلمۀ «محال»از جملۀ لاٰ يَسْتَأْخِرُونَ سٰاعَةً وَ لاٰ يَسْتَقْدِمُونَ استفاده کرده است.

در صفحه499 از جلد 28 تفسیر تسنیم چنین آمده است:

«تأخیر اجل پس از فرا رسیدن آن فرض دارد اما تقدیم اجل هنگام رسیدن آن فرض ندارد. محتمل است این تقارن برای تفهیم امتناع تأخیر در فرض مذکور باشد یعنی عمر که پایان یافت همانگونه که تقدیم مردن فرض ندارد و محال است، تأخیر آن نیز ممتنع است و امکان ندارد.»

ارتباط آیه 34 با آیه 33

با خواندن آیه 34 سوره اعراف این سؤال به ذهن می‌آید که بحث این آیه چه ربطی دارد به آیۀ قبلی که پیرامون حرام‌های الهی بود؟ اگر بتوانیم ربط این دو آیه را پیدا کنیم معنای آیه در مورد مرگ امت‌ها نیز تا حدود زیادی حل خواهد شد.

برای رسیدن به نتیجه چاره‌ای نداریم که قدری از مباحث آیۀ قبلی را تکرار کنیم:

بررسی حدیثی با موضوع «نحوۀ برخورد مرد حین زنای همسرش»

آیت الله جوادی آملی در ص493 از جلد 28 تفسیر تسنیم در بحث روایی آورده است:

«غیرت الهی

سعد بن عباده گفت: اگر مردی را با همسرم در بستر دیدم او را با شمشیر می‌کشم. این حرف به رسول الله(ص) رسید و فرمود: آیا از غیرت سعد تعجب می‌کنید؟ سوگند به خدا من از سعد غیورتر هستم و خدا از من غیورتر است و به این خاطر فواحش ظاهر و باطن را حرام کرده است و هیچ شخصی از خدا غیورتر نیست.»(تفسیر تسنیم)

بررسی:

بنده در ذیل آیه 4 سوره نور بحث این روایت را مفصل آورده‌ام. در آن آیه آمده کسی که بدون آوردن 4 شاهد به کسی نسبت زنا بدهد باید 80 ضربه شلاق بخورد. در مورد این آیه شخصی سؤال کرد که اگر من وارد خانه شدم و همسرم را در حال زنا مشاهده کردم تا بروم 4 شاهد بیاورنم آن مرد رفته است، چه کنم؟ اتفاقا این واقعه اتفاق افتاد و کسی گفت من زنم را با مرد غریبه دیدم. از سعد سؤال کردند که اگر چنین اتفاقی برای تو افتاد چه می‌کنی؟ سعد گفت آنها را با شمشیر می‌کشم. پیامبر(ص) این را شنید و به تندی به سعد گفت پس 4 شاهد چه شد؟

با تندی پیامبر(ص) افراد از جانب سعد عذرخواهی کردند و گفتند سعد خیلی غیرت دارد.

بد نیست آنچه مجمع البیان در ذیل آیه 4 به بعد سوره نور در مجلد 4 ص127 و 128 آورده، بیاورم تا اشکال حدیثی که در تسنیم آمده واضح‌تر شود.

از ابن عباس نقل شده است كه چون اين آيه نازل شد، عاصم بن عدى به پيامبر عرض كرد: آيا اگر فردى از ما زنش را با مردى ببيند و خبر دهد، هشتاد تازيانه مي‌خورد؟ حال آنكه اگر بخواهد در آن حال چهار شاهد پيدا كند، آن مرد كار خود را تمام مي‌كند و مى‌رود. فرمود: خداوند اينطور فرموده است.

عاصم سخن پيامبر خدا را شنيد و رهسپار خانه شد. هنوز به خانه نرسيده بود كه هلال بن امية به او بر خورد و با ناراحتى به او اطلاع داد كه شريك بن سحما را روى شكم زنش خوله ديده است.

عاصم نزد پيامبر آمد و هلال ماجرا را به اطلاع پيامبر رسانيد. پيامبر خدا، همسر هلال را احضار كرد و از او پرسيد: شوهرت چه مي‌گويد؟ گفت: شريك بن سحما به خانه ما مى‌آمد و قرآن ياد مي‌گرفت. گاهى شوهرم او را با من تنها در خانه مي‌گذاشت.

نمي‌دانم غيرتش تحريك شده يا اينكه از تحمل مخارج من ناراحت است؟! پس آیۀ لعان نازل شد.

حسن مى‌گويد: وقتى كه آيه‌ وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنات نازل گرديد، سعد بن عبادة گفت: يا رسول اللَّه، اگر كسى مردى را با زن خود ديد و او را كشت، او را مي‌كشي و اگر از آنچه ديده است، خبر داد، هشتاد ضربه شلاق مى‌خورد؟ چرا باشمشیر او را نزند؟..

سعد بن عباده مى‌گويد: اگر مردى را بر ران زن ببينم، متعرض او نشوم‌ و در جستجوى چهار شاهد بر ‌آيم و الله هنوز چهار شاهد نياورده‌ام كه او كار خود را تمام كرده و رفته و اگر آنچه را بچشم ديده‌ام بگويم، هشتاد شلاق بر پشتم  مي‌خورد؟! پيامبر فرمود: اى جماعت انصار، آیا سخن رئيس خود سعد را نشنیدید؟

عرض كردند: يا رسول اللَّه، او را ملامت نكن كه مردى غيور است. هرگز جز با دوشيزه ازدواج نكرده و زنى را طلاق نداده كه كسى جرأت كند با او ازدواج كند.

سعد گفت: يا رسول اللَّه، پدر و مادرم فدايت. بخدا مي‌دانم كه اين حكم از خدا و حق است، لكن من از آن متعجبم. پيامبر فرمود: حكم خدا غير از اين نيست. سعد گفت: سخن خدا و پيامبر راست است.

طولى نكشيد كه پسر عم او هلال بن امية از باغ خود به خانه آمد و مردى را با زن خود ديد. فردا صبح نزد پيامبر خدا آمد و جريان را به عرض آن بزرگوار رسانيد. پيامبر از اين مطلب ناراحت شد و آثار ناراحتى در چهره مباركش آشكار گشت.

هلال گفت: در چهره شما اثر ناراحتى را مشاهده مي‌كنم. اما خدا مي‌داند كه راست مى‌گويم و اميدوارم كه خداوند فرجى كند.

پيامبر تصميم گرفت كه او را شلاق بزند. انصار جمع شدند و گفتند: به همان چيزى گرفتار شديم كه سعد مى‌گفت! آيا هلال شلاق مى‌خورد و شهادتش باطل مي‌شود؟

در اين موقع وحى نازل شد و همه به احترام نزول وحى سكوت كردند.

پيامبر به هلال مژده داد و فرمود: خداوند فرج كرد.

هلال گفت: من هم اميدوار بودم.

فرمود: زن را حاضر كنيد.

همين كه زن آمد، پيامبر خدا مراسم لعان را ميان آنها انجام داد و وقتی لعان منقضی شد، آنها را از يكديگر جدا كرد و… ( انتهای نقل از مجمع البیان)

از آنچه گذشت معلوم شد که مرد حق کشتن زن و زانی را ندارد. به خصوص اینکه ممکن است زن مجبور شده یا مرد زانی مجرد باشد که حکمش کشتن نیست بلکه حکمش صد ضربه شلاق است.

بله اگر شوهر واقعا در آن لحظه احساسی شده و اختیاری از خود نداشته باشد و عقلش کار ندهد و همسرش یا آن مرد یا هر دو را بکشد در این صورت قصاص نمی‌شود اگرچه باید دیه بدهد.

پس به نظر من این حدیث آن گونه نیست که آیت الله جوادی آورده است. در ذیل آیه 33 بحث غیرت سعد را مطرح کردیم و این جمله در آن بود که «فوالله لَاَنَا اغیر من سعد و الله اغیر منی؛ سوگند به خدا من با غیرت‌تر از سعد و خدا با غیرت‌تر از من است ‌». در ادامۀ این جمله آمده است که «من اجله حرم الفواحش ما ظهر منها و با بطن و لا شخص اغیر من الله؛ به خاطر غیرتش همۀ فاحشه‌های ظاهر و باطن را حرام کرد و کسی با غیرت‌تر از خدا نیست»

به هر حال همانطور که قبلا بیان شد قسمت اول این حدیث اشتباه است و پیامبر(ص) غیرت سعد را برای کشتن همسرش در فرض زنا تصدیق نکرد بلکه ساکت بود تا اینکه خدا احکام لعان را صادر کرد. پس جملۀ «فوالله لَاَنَا اغیر من سعد» نیز غلط است چرا که پیامبر(ص) مثل سعد نبود و هیچ‌گاه همسرش را بر فرض مشاهده زنا نمی‌کشته است و به همین خاطر در داستان تهمت به عایشه اتفاقا طبق آیات قرآن در مقابل تهمت زنندگان ایستاد.

قسمت آخر این حدیث نیز بی‌اشکال نیست چون این سؤال مطرح است که در جامعۀ ما که فواحش مثل دزدی و اختلاس زیاد است خدا که غیرت دارد چرا کاری در مقابل آن نمی‌کند؟

بله شاید بتوان با بیانی این قسمت آخر را توجیه کرد به این صورت که بگوییم منظور از غیور بودن خدا این است که او بندگانش را دوست دارد چه بندگان مؤمن را و چه بندگان کافر و بد را و خدا می‌خواهد آنها باقی باشند و این را از همان اول نشان داد چون وقتی ملائکه به خدا گفتند چرا موجودی می‌آفرینی که فساد می‌کند او گفت این موجود علم را پیش می‌برد و من می‌خواهم او را خلق کنم.

پس خداوند غیور است و می‌خواهد جوامع مختلف بشری از بین نروند و لو اینکه دستورات خدا را انجام ندهند. خداوند می‌خواهد انسان‌ها زنده بمانند و چون این را می‌خواهد فواحش را حرام کرده است. این بدان معناست که وقتی فواحش را مرتکب شدیم این فواحش سمّ مهلک جامعه است و خدا نمی‌خواهد جوامع نابود شوند. پس فرقی نمی‌کند که جامعه مسلمان باشد یا مسیحی یا کافر. اگر در جامعه کارهای زشت و قبیح رواج پیدا کرد جماعه می‌میرد. پس اگر خدا می‌گوید مشرک نباشید برای این است که جامعۀ مشرک نابود می‌شود. همچنین جامعه‌ای که حرف بدون علم به خدا نسبت می‌دهد نابود می‌شود.

با توجه به این توضیحات به ذهن من این‌گونه می‌آید که معنای آیۀ مورد بحث و ارتباطش با آیۀ قبل روشن است. خدا فواحش را حرام کرد تا جامعه نابود نشود و اگر جامعه‌ای مرتکب فواحش شد مرگ خود را نزدیک کرده است.

دقت شود مفسرانی که به نوشتۀ آنها دسترسی داشتم اصلا این بحث را نیاورده‌اند.

نزدیک شدن اجل به خاطر ارتکاب فواحش

ادعای بنده این است که اگر جامعه‌ای پنج گناه مطرح شده در آیۀ قبلی را مرتکب شود اجل یا مرگ آن جامعه خواهد رسید و جامعه به مرگ مبتلا خواهد شد.

البته من باید برای این ادعا دلیل بیاورم. باید بررسی کرد که آیا دلایلی هست که این ادعا را ثابت کند؟ در این زمینه می‌توان به چند آیه از قرآن اشاره کرد:

يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاٰ تَأْكُلُوا أَمْوٰالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبٰاطِلِ إِلاّٰ أَنْ تَكُونَ تِجٰارَةً عَنْ تَرٰاضٍ مِنْكُمْ وَ لاٰ تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللّٰهَ كٰانَ بِكُمْ رَحِيماً  ﴿النساء، 29﴾

ای مسلمانان! اموالتان را در میان خود به باطل مخورید، مگر آنکه تجارتی از روی خشنودی و رضایت طرفین انجام گرفته باشد. و خودکشی نکنید؛ زیرا خدا همواره به شما مهربان است.

نابودی جامعه به خاطر فساد اقتصادی

دقت شود که تراضی در این آیه به این معناست که همۀ افرادِ معامله متناسب با مقدار تلاش و فکر خود سود ببرند نه اینکه یک طرف سود کند و طرف مقابل از روی اضطرار راضی باشد. و اما در این آیه پس از بحث تجارت از روی تراضی به این اشاره شده که خود را نکشید. باید بررسی کرد که ارتباط بین تجارت و قتل نفس چیست؟

من در تفسیر این آیه گفته‌ام که اگر تجارت از روی تراضی نباشد جامعه کشته خواهد شد. جامعه‌ای که کشاورز و دامدار در آن زحمت بکشند و پولش در جیب بنگاهی برود، همچنین جامعه‌ای که در آن پول‌ها به جیب بازی‌گردانان دلار و ریال برود چنین جامعه‌ای نابود خواهد شد.

پس جامعه زمانی باقی می‌ماند که تجارت در آن از روی تراضی باشد و الا اگر حق عده‌ای در جیب دیگری برود چنین جامعه‌ای کشته خواهد شد. درواقع جامعۀ ناعادلانه قابلیت ماندن ندارد.

نابودی جامعه به خاطر بی‌عدالتی نسبت به ایتام

آیۀ دیگری که می‌توان در موضوع بحث به آن اشاره کرد آیه 9 سوره نساء است که می‌فرماید:

وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعٰافاً خٰافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللّٰهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلاً سَدِيداً  ﴿النساء، 9﴾

و کسانی که اگر فرزندانی ناتوان پس از خود به جای می‌گذارند، بر آنان [از ضایع شدن حقوقشان] بیم دارند، باید [از اینکه حقوق یتیمان دیگران را ضایع کنند] بترسند. پس لازم است [نسبت به شأن یتیمان] از خدا پروا کنند، و [درباره آنان] سخنی درست و استوار گویند.

طبق این آیه اگر حق یتیمان خورده شد در آینده حق بچه‌های خودمان خورده خواهد شد. پس نباید هنگام نوشتن قانون، نفع شخصی در نظر گرفته شود چون اگر چنین شد در آینده با چرخش روزگار اوضاع به ضرر خودمان خواهد شد.

إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوٰالَ الْيَتٰامىٰ ظُلْماً إِنَّمٰا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نٰاراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً  ﴿النساء، 10﴾

بی‌تردید کسانی که اموال یتیمان را به ستم می‌خورند، فقط در شکم‌های خود آتش می‌خورند، و به زودی در آتش فروزان در آیند.

طبق این آیه وقتی جامعه ناامن شد برای همه ضرر خواهد داشت و جامعه به نابودی کشیده خواهد شد.

از این نوع آیات در قرآن باز می‌توان پیدا کرد.

مقایسۀ دو نوع جامعه

آنچه می‌خواهم بگویم این است که فرض کنید دو جامعه داریم که ده درصد هریک از آنها فقیر هستند. یکی از این دو جامعه سعی می‌کند با صدقه و کمک کردن به فقرا، جبران ضعف آن ده درصد را بکند ولی جامعۀ دیگر شروع به سوء استفاده کرده و می‌گوید الآن که ده درصد فقیر هستند باید از آنها ربا گرفت. با این کار، آن ده درصد فقیر گرفتاری بیشتری پیدا کرده و در نتیجه شروع به دزدی و زورگیری می‌کنند و در این صورت نیاز به زندان و قفل و قوۀ قضائیه و پلیس و دادگاه و وکیل و… پیدا می‌شود. پس درست است که در این جامعه، مال آن عدۀ ثروتمند زیاد شد ولی اموال زیادی را باید برای حفظ آن پول‌ها خرج کنند. در این صورت جامعه به دو گروه فقیرِ فقیر و پولدارِ پولدار تقسیم شده و با یکدیگر درگیر می‌شوند و آرام آرام نابود خواهند شد.

بنابراین به ذهن می‌آید که اگر خدا فواحش را حرام کرده برای این است که فواحش جامعه را از بین می‌برد.

حال آیه 34 می‌گوید هر امتی اجل دارد و زمانی که فریب خورد و به خاطر زینت داده شدن فواحش مرتکب آنها گردید آن اجل فرا خواهد رسید.

امسال در نشست داووس میلیونرهای دلاری گفته بودند اموال ما زیاد شده است و دولت باید از ما مالیات بگیرد. مشاهده می‌کنیم جوامعی هستند که واقعا عاقلند و زمانی که پولشان زیاد شد می‌گویند این پول زیاد، نسل ما را نابود می‌کند. این است که چنین جوامعی پیشرفت می‌کند ولی جوامعی مثل ما اینها را نمی‌فهمند و با تصمیمات اشتباه بازی ریال و دلار و بورس و پول‌سازی جامعه را به نابودی می‌کشانند. پس اجتماع حیات و مرگ دارد و من از همین آیات این را بیرون می‌کشم.

مختصر گوئی تفاسیر المیزان و تسنیم و التحریر و التنویر در مورد آیه

علامه طباطبائی در تفسیر المیزان، ج8، ص86 گفته است:

«این یک حقیقتی است که از ذیل قصۀ آدم و حوا بیرون می‌آید نظیر بقیۀ احکام که توضیح داده شد و مفاد این آیه این است که امت‌ها و اجتماع‌ها دارای اجل یا مرگ هستند مثل اجل خود انسان‌ها.»(تفسیر المیزان)

علامه تنها همین را گفته و رد شده و بحث دیگری را مطرح نکرده که چه چیزی عامل مرگ امت می‌شود و چگونه می‌توان جلو مرگ امت‌ها را گرفت؟

دقیقا همین مطلب را آیت الله جوادی آملی در تفسیر تسنیم آورده و مطلب اضافی بیان نکرده است. در جلد 28 تفسیر تسنیم، ص496 آمده است:

«در آیات 24 و 25 که به آدم و حوا و شیطان فرمود قرارگاه شما تا قیامت در زمین است سخن از زندگی، مرگ و برانگیخته شدن هر فرد بود. این آیه از مدت‌دار بودن حیات امت‌ها و مرگ ملت‌ها خبر می‌دهد.»(تفسیر تسنیم)

کتاب دیگری که معمولا من آن را می‌بینم تفسیر التحریر و التنویر است که در بارۀ مرگ جامعه‌ها چیز خاصی نیامده است و تنها گفته است: اجل دو معنا دارد: یکی مدت عمر و یکی پایان عمر و هر دو معنا در این آیه مطرح است. اجل اولی به معنای مدت عمر است و اجل دومی به معنای پایان عمر. (التحریر و التنویر، ج8،ص79)

مراد از امت در آیه، امت حق نیست

نکتۀ دیگری که این تفسیر گفته این است که مراد از «امة» در این آیه امت حق نیست چون امتی که راه حق را برود همیشه باقی خواهد ماند و اجل ندارد. پس مراد، امت‌های تکذیب کننده هستند.

مجمع البیان همین حرف را با بیان دیگری گفته است به این صورت که این آیه تسلی و آرامشی به پیامبر(ص) است و به او می‌گوید نگران نباش چون بالاخره این جامعۀ تکذیب‌گر از بین خواهد رفت.

آیه 34 سوره اعراف عامل تسلی و آرامش به پیامبر(ص)

بنابراین خداوند در این آیه به پیامبر(ص) می گوید این مشرکان اگر چه متحد هستند و تصمیم می‌گیرند شما را شکنجه دهند و با شما معامله نکنند و اگر چه در شرکشان امتی یک پارچه حساب می‌شوند ولی اجلی دارند و زمانی که اجلشان رسید نابود خواهند شد.

پس خدا به پیامبر(ص) می‌گوید تو راه حق خودت را ادامه بده تا آرام آرام آن امت باطل نابود شده و تو پیروز خواهی شد و دقیقا همین‌گونه شد و امت شرک شکسته شد تا جایی که در فتح مکه توان دفاع از خودشان را نداشتند.

جالب است که مشرکان حدود دو سال قبل از فتح مکه در قضیۀ حدیبیه انسجام داشتند و اجازه ندادند مسلمانان وارد مکه شوند ولی بعد از دو سال انسجامشان از بین رفت. حال جالب است که آیۀ سوره اعراف خیلی قبل از آن زمان است و طبق نظر مشهور مربوط به حدود سال پنجم یا طبق نظر بنده سال هشتم بعثت است. پس هنوز حدود ده سال تا فتح مکه مانده است ولی خدا وعده داده است این امت متحدی که می‌بینی اجلی دارد چون فسادهایی دارند که موجب نابودی آنها خواهد شد. از آن طرف حرف‌ها و کارهای خوبی که تو داری موجب خواهد شد که مردم به سمت تو بیایند.

نظر مشترک قرآن و علم در نابودی جوامع

با این صحبت آخر این نتیجه را می‌گیریم که اگر می‌خواهیم باقی بمانیم باید امت حق باشیم نه امت پر از شرک و ظلم و فواحش و تکذیب؛ چرا که اینها چیزهایی است که جامعه را نابود می‌کند. پس نابودی جامعه به واسطۀ خودش اتفاق می‌افتد.

اینکه عده‌ای فکر کنند مال دیگران را می‌خوریم و بقیه زیر دست ما باشند این فکر درستی نیست و به نتیجۀ مدّ نظر آنها نخواهد رسید. اینگونه نیست که طاغوتیان بمانند و مستضعفان از بین بروند.

این مسأله را علم روز و اقتصاد دان‌ها پیش‌بینی می‌کنند و می‌گویند: اگر مستضعفان روز به روز بیشت و بیشتر شدند طبقۀ سرمایه‌داری را از بین خواهند برد. این بحث‌ها به نام جنگ فقیر و غنی یا نهضت پابرهنگان یا.. در علم روز هست و به نظر من قرآن نیز همین را می‌گوید. اینکه بعد از بحث حرمت فواحش بحث نابودی امت‌ها بیان شده دلالت دارد که فاحشه عامل نابودی امت‌هاست.

به عنوان مثال واژۀ «اثم» را به معنای تأخیر در کار خیر معنا کردیم و در صورتی که در جامعه چنین امری اتفاق افتاد و مثلا دادن امکانات به مردم با تأخیر فراهم شد جامعه خواهد مرد.

باید توجه داشت که کارهای شایسته و خوب، غذای جامعه است که موجب حیات جامعه خواهد شد و اگر از بین رفت جامعه می‌میرد. همچنین اگر در جامعه بغی اتفاق افتاد و مثلا سلطان ظالم سر کار آمد او نیز جامعه را از بین خواهد برد.

البته همانطور که قبلا بحث شد من دقیقا نمی‌دانم جامعه غیر از حیات اعتباری، حیات حقیقی نیز دارد یا خیر؟ ما حیات فردی خود را می‌فهمیم و درک می‌کنیم ولی چون ما جامعه نیستیم حیات جامعه را درک نمی‌کنیم. بله ممکن است جامعه، حیات حقیقی داشته باشد اگرچه ما درک نمی‌کنیم. جامعه حتما حیات اعتباری دارد چون می‌فهمیم که زور جماعت بیشتر است همانطور که چوب‌های زیاد وقتی روی هم قرار داده شد به راحتی شکسته نمی‌شوند و افراد جامعه نیز وقتی متحد شدند پیروز شده ولی وقتی متفرق شوند شکست خواهند خورد. البته شاید حیات جامعه حقیقی باشد ولی نوعش را ما نتوانیم تشخیص دهیم.

نقدی بر سیاسیون و علماء

 به مناسبت به این نکته اشاره کنم که ما اول انقلاب با یکدیگر متحد بودیم و پیشرفت‌های خوبی داشتیم ولی متأسفانه به خاطر مقام‌طلبی، انحصارطلبی، تنگ‌نظری، حسادت و نفهمی به جامعۀ متفرق تبدیل شده‌ایم و هر آنی احتمال دارد ما را بشکنند.

حال با این اوضاع کسی نگوید برای حل مشکل باید حول نظر فلانی متحد شد. نخیر. بجای گوش دادن به حرف یک نفر باید همه به حرف هم گوش دهیم. عقلاء جامعه باید دست به دست هم دهند تا امت از مرگ نجات پیدا کند. امروزه ما امتی داریم که به تمامی گناهان آیۀ 33 گرفتار است. فواحش ظاهر و باطن الی ما شاء الله وجود دارد. شرک در جامعۀ ما الی ما شاء الله گسترش پیدا کرده است. همه شفا دهنده و حلّال مشکلات شدند الا خدا. دائما در دعاهای آخر روضه‌ها از غیر خدا حاجت خواسته می‌شود در حالی که در دعای انبیاء که در قرآن آمده اصلا خواست از غیر خدا وجود ندارد. از آن طرف نسبت دادن احکامی به خدا بدون علم نیز بسیار زیاد است و شما اگر مسأله به مسألۀ رساله‌های عملیۀ مراجع را بررسی کنید و دلیل بخواهید به این موضوع پی خواهید برد.

تعدادی از علماء گفته‌اند امکان دارد کسی مجتهد و مرجع شود بدون اینکه به قرآن مراجعه کند. این حرف صحیح است و من آن را اینگونه کامل می‌کنم که تازه بسیاری از چیزهایی که این مجتهدان و مراجع گفته‌اند خلاف قرآن است.

پس هم بدون قرآن گفته‌اند و هم خلاف قرآن گفته‌اند.

با این اوضاع اگر از راه خطا برنگردیم زمینۀ نابودی امت را فراهم می‌کنیم چون عملا در حال ارتکاب همۀ حرام‌ها هستیم. اگر می‌خواهیم امتی شویم که بمانیم باید این مسائل حل شود. اختلاس، تقلب، رانت، شرک، فتوای بدون علم و … باید از بین برود.

وجود این چیزها مساوی با نابودی امت اسلامی است. البته اسلام نابود نخواهد شد چرا که پس از فتح مکه کافران از نابودی اسلام ناامید شدند. این ما هستیم که باید از اشتباهات خود برگردیم. روحانیون باید اشتباهات خود را بپذیرند چرا که مُروّج شرک بوده‌اند و برای رسیدن به پول، هر روضه‌ای را خوانده‌اند در حالی که رسیدن به پول متوقف بر روضۀ دروغ نیست.

اختلاس‌گر نیز باید دست از اختلاس بردارد و بداند زندگی خوب متوقف بر اختلاس نیست.

پس باید جامعه‌ای شویم که به درد یکدیگر برسیم. باید جامعه‌ای شویم که اگر مال زیاد داریم خودمان بخواهیم از ما مالیات بگیرند تا خرج آبادی شهر و فرهنگ شود. خیریه‌ها تنها یک گوشه را درست می‌کند. امروزه دولت درست شده که فراگیر باشد. معنا ندارد دولت کارش را ناقص انجام دهد و خیریه‌ها بخواهند آن را جبران کنند. مشاهده می‌کنیم که غرب این را فهمیده و ما باید همین‌گونه باشیم.

وقتی جهان صنعتی شد صنعت جای کارگر را گرفت و عده‌ای مثل مارکس پیش‌بینی کردند که غرب از هم می‌پاشد چون کارگران فقیر شده و قیام خواهند کرد. اینجا بود که سرمایه‌داران به فکر افتادند و قبل از اینکه کارگران قیام کنند تصمیم گرفتند برای آنها حقوق و بیمه قرار دهند. پس انسان‌های مالدار فکر کردند که اگر بخواهیم مسیر خود را ادامه دهیم نابود می‌شویم.

ما در ایران کارمان بر عکس است و مثلا ارگان‌های زیر نظر رهبری مالیات نمی‌دهند. مگر قرار نیست جامعه متعادل بماند؟ چرا عده‌ای غول شوند و عده‌ای فقیر؟ همۀ ارگان‌ها باید مالیات دهند. چرا قرار است کاری کنیم که امت نابود شود؟ بیاییم دست به دست هم دهیم تا زنده شویم. یادمان نرود که قرآن گفته است هر امتی که اهل فحشاء باشد از بین خواهد رفت. ما باید امت مسلمان و موحد و خوب و پاک شویم تا زنده بمانیم.

با ایجاد هلال شیعی و گروه مقاومت در کشورهای مختلف زنده نمی‌مانیم بلکه با حق گرا بودن و پاک زیستی زنده می‌مانیم.

دقت شود که برخی چیزها فرد را از بین برده و برخی چیزها نوع را از بین می‌برد و اگر می‌خواهیم جامعه از بین نرود باید پیشگیری کنیم و از فواحشی که در آیه 33 آمده دوری کنیم.

مرگ یک امت، مرگ اهداف مشترک است

 دقت شود که مهم نیست اسم امت، مسلمان باشد یا غیر مسلمان. مهم این است که اگر این فسادها وجود داشت امت بودن از بین می‌رود. بله ممکن است افراد باقی بمانند ولی دیگر یک امت واحد و متحد نخواهند بود و چه بسا افراد به امت‌های دیگر ملحق شوند. پس مرگ امت‌ها در اینجا مرگ افراد نیست بلکه مرگ اهداف مشترک است.

انقراض امت‌های حیوانی

و اما در قرآن در آیات متعددی در مورد امت صحبت شده است مثلا در آیه 38 سوره انعام آمده است:

وَ مٰا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لاٰ طٰائِرٍ يَطِيرُ بِجَنٰاحَيْهِ إِلاّٰ أُمَمٌ أَمْثٰالُكُمْ مٰا فَرَّطْنٰا فِي الْكِتٰابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلىٰ رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ  ﴿الأنعام‏، 38﴾

و هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست، و نه هیچ پرنده‌ای که با دو بال خود پرواز می‌کند، مگر آنکه گروه‌هایی مانند شمایند؛ ما چیزی را در کتاب [تکوین از نظر ثبت جریانات هستی و برنامه‌های آفرینش] فروگذار نکرده‌ایم، سپس همگی به سوی پروردگارشان گردآوری می‌شوند.

با توجه به این آیه این سؤال پیش می‌آید که آیا آیۀ مورد بحث که پیرامون انقراض امت‌ها سخن می‌گوید مخصوص انسان است یا با توجه به امت بودن حیوانات و پرندگان، آنها نیز انقراض پیدا خواهند کرد؟ می‌توان برای تأیید اینکه این آیه برای حیوانات نیز هست دایناسورها را مثال زد که نسلشان منقرض شده و امروزه نیز برخی از حیوانات انقراض پیدا می‌کنند.

البته طبیعتا علت انقراض انسان‌ها با حیوانات متفاوت است. علت انقراض امت‌های انسانی همان گناهانی است که در آیه 33 بیان شد ولی علت انقراض حیوانات را دقیقا نمی‌دانیم. قرآن در مورد علت انقراض انسان‌ها سخن گفته ولی علت انقراض حیوانات را نگفته چون برای ما اهمیتی نداشته است.

به هر حال خدا قصد دارد انسان‌ها باقی بمانند و به همین خاطر علت از بین رفتن امت‌های انسانی را گفته است تا ما مرتکب نشویم و از بین نرویم.

پس مواظب باشیم گناهان را با توجیه انجام ندهیم چرا که توجیه کردن گناه مانع از بین رفتن نمی‌شود. مثلا امروزه با اسم تورم و چاپ پول ارزش پول مردم کم می‌شود که همان دزدی است. باید بدانیم انجام گناه چه علنی و چه با توجیه، موجب از بین رفتن امت خواهد شد.

و اما در سوره نحل به انقراض حیوانات اشاره شده است. به این آیه توجه کنید:

وَ لَوْ يُؤٰاخِذُ اللّٰهُ النّٰاسَ بِظُلْمِهِمْ مٰا تَرَكَ عَلَيْهٰا مِنْ دَابَّةٍ وَ لٰكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذٰا جٰاءَ أَجَلُهُمْ لاٰ يَسْتَأْخِرُونَ سٰاعَةً وَ لاٰ يَسْتَقْدِمُونَ  ﴿النحل‏، 61﴾

ترجمۀ آقای صالحی نجف آبادی از این آیه چنین است:

و اگر خدا مردم را به سزای ستمشان مؤاخذه می‌کرد، هیچ جنبندۀ ستمکاری بر روی زمین باقی نمی‌گذاشت، ولی آنان را تا مدتی معین مهلت می‌دهد، پس هنگامی  که اجلشان سرآید، نه ساعتی پس می‌مانند و نه ساعتی پیش می‌افتند.

مرحوم آقای صالحی «دابة» را به انسان‌های ستمگر معنا کرده است ولی ظاهر عبارت این است که «دابة» قید ظالم را ندارد و در نتیجه به هر جنبنده‌ای اشاره دارد. حال با این معنا این سؤال مطرح است که چرا وقتی انسان‌ها ظلم می‌کنند بقیۀ جنبندگان نابود شوند؟

جواب این است که ظلم ما گاهی اوقات طبیعت را نیز در بر می‌گیرد و مثلا بشر کارهایی می‌کند که طبیعت و حیوانات نیز از بین می‌روند. به عنوان مثال بشر با آزمایشات هسته‌ای کارهایی کرده است که حیوانات آن منطقه از بین رفته یا ناقص الخلقة به وجود می‌آیند. پس ظلم ما به خودمان موجب از بین رفتن حیوانات نیز می‌شود.

و اما به این نکته توجه شود که قبلا گفتیم آیه 34 سوره اعراف تسلی خاطری به پیامبر(ص) است و خدا می‌خواهد به پیامبر(ص) بگوید مشرکان اگرچه ظاهرا متحد هستند ولی وقتی اجلشان رسید نابود خواهند شد. طبق این تفسیر مراد از امت در آیۀ مورد بحث امت حیوانی نیست چرا که از بین رفتن امت حیوانی ارتباطی با پیامبر(ص) و تسلی دادن به ایشان ندارد.

آیات مرتبط با آیه 34 سوره اعراف

آیاتی در قرآن وجود دارد که مطلبش بسیار شبیه مطلب آیۀ مورد بحث است که بد نیست به آنها اشاره شود:

یکی از آن آیات آیه 61 سوره نحل است که به آن اشاره شد. در ادامه به دیگر آیات اشاره می‌کنم:

قُلْ لاٰ أَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرًّا وَ لاٰ نَفْعاً إِلاّٰ مٰا شٰاءَ اللّٰهُ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذٰا جٰاءَ أَجَلُهُمْ فَلاٰ يَسْتَأْخِرُونَ سٰاعَةً وَ لاٰ يَسْتَقْدِمُونَ  ﴿يونس‏، 49﴾

بگو: من برای خود قدرت دفع زیان و جلب سود ندارم، مگر آنچه را که خدا بخواهد؛ [وظیفه من فقط ابلاغ پیام خداست] برای هر امتی سرآمدی معیّن و اجلی محدود است، هنگامی که اجلشان سرآید، نه لحظه‌ای پس می‌مانند و نه پیش می‌افتند.

مٰا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهٰا وَ مٰا يَسْتَأْخِرُونَ  ﴿الحجر، 5﴾

هیچ ملتی از اجل معین خود نه پیش می‌افتد و نه پس می‌ماند.

مٰا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهٰا وَ مٰا يَسْتَأْخِرُونَ  ﴿المؤمنون‏، 43﴾

هیچ امتی از اجلِ [معینِ] خود نه پیش می‌افتد و نه پس می‌ماند.

قُلْ لَكُمْ مِيعٰادُ يَوْمٍ لاٰ تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سٰاعَةً وَ لاٰ تَسْتَقْدِمُونَ  ﴿سبإ، 30﴾

بگو: وعده‌گاه شما روزی است که نه ساعتی از آن تأخیر می‌کنید و نه بر آن پیشی می‌گیرید.

چرایی مرگ افراد انسانی؟

به مناسبت اینکه در این آیه از مرگ امت‌ها صحبت شده بد نیست راجع به مرگ افراد نیز صحبتی بکنم. آیت الله ایزدی وقتی برای سخنرانی به مراسم مرگ افراد دعوت می‌شد در همین زمینه صحبت می‌کرد که چرا انسان می‌میرد؟

ایشان می‌گفت: نظرات مختلفی در این زمینه وجود دارد:

برخی می‌گویند روح انسان از عالم بالا آمده و به زور در این بدن قرار داده شده و دوست دارد از آن جدا شود و مرگ به همین علت رخ می‌دهد. بیت زیر همین دیدگاه را بیان می‌کند:

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک     دو سه روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم

(غزلیات همام تبریزی – شماره 142)

نظر دیگر این است که جان به خاطر ضعف جسم آن را رها کرده و قصد رفتن از بدن را دارد همانطور که شاعر گفته است:

جان عزم رحیل کرد، گفتم که مرو      گفتا چه کنم خانه فرو می‌آید

(رباعیات خیام – رباعی شماره 67)

سپس ایشان قول ملاصدرا را می‌پسندید که قائل است نفس از تطورات ماده است و ماده روز به روز متکامل شده و از درونش نفس انسانی به وجود می‌آید و آن نیز متکامل می‌شود. وقتی متکامل شد اگر هنوز متوجه بدن باشد زنده است ولی وقتی کلا توجهش از عالم ماده قطع شد مرگ رخ می‌دهد، مانند کسی که سوار بر کشتی می‌شود و وقتی به مقصد می‌رسد کشتی را رها می‌کند و می‌رود و کشتی به خاطر رسیدگی نشدن به آن می‌پوسد.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی ترین
تازه‌ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات