سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
برای شنیدن فایل صوتی جلسه سی و دوم تفسیر سوره فتح مربوط به آیات 20 تا 22 این سوره وارد لینک زیر شوید:
↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓
(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)
متن پیاده شدۀ این جلسه
نکات درس تفسیر در تاریخ 01/12/1403
تفسیر آیات 20 تا 22 سوره فتح
وَعَدَكُمُ اللّٰهُ مَغٰانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَهٰا فَعَجَّلَ لَكُمْ هٰذِهِ وَ كَفَّ أَيْدِيَ النّٰاسِ عَنْكُمْ وَ لِتَكُونَ آيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ وَ يَهْدِيَكُمْ صِرٰاطاً مُسْتَقِيماً ﴿الفتح، 20﴾
خدا غنیمتهای فراوانی را به شما وعده داده است که به دست میآورید، و این [= آرامش پس از بیعت یا صلح حدیبیه] را برای شما پیش انداخت، و دستهای مردم[=کافران مکه] را از شما باز داشت [تا به فوایدی برسید] و برای مؤمنان آیهای باشد و تا شما را به راهی استوار[= فواید صلح] هدایت کند.
وَ أُخْرىٰ لَمْ تَقْدِرُوا عَلَيْهٰا قَدْ أَحٰاطَ اللّٰهُ بِهٰا وَ كٰانَ اللّٰهُ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيراً ﴿الفتح، 21﴾
و [چیزهای] دیگری[هست] که شما تا کنون بر آنها دست نیافتهاید، بیتردید خدا بر آنها احاطه دارد [و به آسانی میتواند در دسترس شما قرار دهد]؛ و خدا همواره بر هر کاری تواناست.
وَ لَوْ قٰاتَلَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبٰارَ ثُمَّ لاٰ يَجِدُونَ وَلِيًّا وَ لاٰ نَصِيراً ﴿الفتح، 22﴾
اگر کافران با شما جنگیده بودند حتماً پشت کنان گریخته بودند، آن گاه سرپرست و یاوری [که از آنان دفاع کند] نمییابند/نمییافتند.
نکته 1: مطالب این جلسه به نظرم جالب و قابل تأمل است. باید دقت داشت که معمولا افراد فتح را با غنیمت همراه میدانستند و به همین خاطر در این آیات به دنبال فتح از غنیمت صحبت شد. البته غنیمت در این آیات کلی است و همۀ مصادیق آن را شامل میشود.
اگر مراد از فَعَجَّلَ لَكُمْ هٰذِهِ صلح حدیبیه باشد این حرف ابتدائا با غنیمت سازگار نیست چون این صلح غنیمتی ملموس در پی نداشت. ظاهرا به همین خاطر از عبارت فَعَجَّلَ استفاده شده است یعنی عجالتا این چیز با عجله به شما رسید و ثمراتش در آینده ظاهر خواهد شد.
نکته 2: مراد از عبارت كَفَّ أَيْدِيَ النّٰاسِ عَنْكُمْ این است که خداوند در قضیۀ حدیبیه کاری کرد که مردم مکه نتوانند به شما دست درازی کنند.
نکته 3: در آیه 20 همۀ افعال به صورت ماضی بیان شد ولی در عبارت وَ لِتَكُونَ آيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ فعل به صورت مضارع بیان شده است. تازه قبل از آن لام تعلیل آمد و قبل از آن نیز واو آمد که همگی نکته دارد. تازه جملات قبلی همگی «کُم» داشت که خطاب و به معنای «شما» است ولی این جمله «کُم» ندارد.
اینها اموری است که در مورد عبارت وَ لِتَكُونَ آيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ وجود دارد. بله در مورد فراز وَ يَهْدِيَكُمْ صِرٰاطاً مُسْتَقِيماً تنها یک سؤال هست که چرا به صورت مضارع آمده و شاید جوابش این است که هدایت الهی ادامهدار است ولی عبارت وَ لِتَكُونَ آيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ چندین نکته دارد که باید بحث شود.
اولا آمدن واو در عبارت وَ لِتَكُونَ آيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ دلالت بر علتهای دیگر دارد که بیان نشده است و در واقع واو عطف به محذوف است. بله عطف به علتهای محذوف در قرآن مثال مشابه دارد مثل این آیه:
وَ كَذٰلِكَ نُرِي إِبْرٰاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ ﴿الأنعام، 75﴾
و اینگونه فرمانروایی و مالکیّت و ربوبیّت خود را بر آسمانها و زمین به ابراهیم نشان میدهیم [تا به حقایقی برسد] و تا از یقینکنندگان شود.
در این آیه واو در عبارت وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ دلالت بر علتهای دیگر دارد. در آیۀ مورد بحث نیز واو دلالت دارد که علتهای دیگر هست که تنها یکی از آنها که آیه بودن برای مؤمنین است بیان گردیده است ولی امور دیگری نیز هست. در واقع با صلح حدیبیه و اینکه دست مشرکان مکه از شما کوتاه شد اموری ثابت میشود از جمله اینکه میخواهد بگوید شما همیشه با جنگ که با کشته شدن و جراحت و خستگی همراه است غنیمت بدست میآوردید ولی در قضیۀ حدیبیه بدون جنگ غنیمت بدست آمد.
دقت شود که عربها اگرچه اهل جنگ بودند ولی سالی یک بار جنگ میکردند تا در طول سال بتوانند چیزهای از دست رفته را جبران کنند. مثلا وقتی جنگ بدر تمام شد، بلفاصله جنگ احد شروع نشد بلکه یک سال بعد شروع شد و وقتی جنگ احد تمام شد مشرکان یک سال بعد دوباره به جنگ مسلمانان آمدند تا در طول این یک سال با وجود اینکه پیروز شده بودند جبران مافات کنند.
پس جنگهای آن زمان غنیمت داشت ولی بیچارگی هم داشت که باید یک سال آن را جبران میکردند. حال در آیۀ مورد بحث خداوند میگوید شما بدون این سختیها پیروزی بدست آوردید و خداوند اجازه نداد جنگ اتفاق بیفتد تا نیروهایتان باقی بماند و نشاط داشته باشید تا بتوانید به سمت خیبر بروید. پس علتهای نیاورده شده در این آیه از این قبیل است که مثلا نیروهایتان سالم و قدرتتان باقی بماند تا بتوانید به سمت خیبر بروید.
و اما ضمیر در لِتَكُونَ به چند چیز برمیگردد: یکی فتح قریب که صلح حدیبیه باشد. دیگری نگه داشتن و جلوگیری مردم از حمله کردن به مسلمانان و سومی باقی ماندن نیرو برای جنگ بعدی که مجموع اینها نشانهای برای مؤمنین است. پس آیندگان دقیقا میفهمند که خداوند چه خوب برنامهریزی کرده است که جنگی رخ ندهد و صلح شود و فتح اتفاق بیفتد و غنیمت آن همان سلامت بدن است که میتوانند به مدینه برگردند و دو ماه بعد جنگ دیگری بکنند. از آن طرف همین که دشمن میتوانست با آنها بجنگد ولی نجنگید این نیز نشانۀ دیگری است. خود فتح نیز علامتی بزرگ است. پس مجموع این امور «آیه» است همانطور که در آیه 50 سوره مؤمنون، عیسی و مریم جمعا نشانه معرفی شدهاند:
وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ آيَةً وَ آوَيْنٰاهُمٰا إِلىٰ رَبْوَةٍ ذٰاتِ قَرٰارٍ وَ مَعِينٍ ﴿المؤمنون، 50﴾
و پسر مریم و مادرش را نشانه [قدرت و رحمت خود] قرار دادیم و آن دو را در سرزمینی بلند که [دارای] جایگاهی مستقر [و امن] و آبی روان بود، جای دادیم.
در آیۀ مورد بحث نیز مجموع سه مورد گفته شده «آیة» دانسته شده است.
و اما با این حرف ممکن است مشرکین با خود فکر کنند که چون قرآن گفته «خدا دست مردمان را از شما باز داشت»، پس ای کاش به مسلمانان حمله کرده بودیم. به خصوص اینکه این آیات در راه مکه به مدینه نازل شده و چه بسا کسی این آیات را به گوش مشرکان رسانده است. این گونه مشرکان ممکن است احساس ضرر کنند و همان موقع جنگی بر علیه مسلمانان به راه بیندازند.
چون چنین احتمالی هست بلافاصله در آیه 22 خداوند اعلام کرد که اگر مشرکان به شما حمله کرده بودند حتما شکست خورده بودند.
البته مطلب آیه 22 حرف خداست و مثل حرف فرماندهان جنگی زمان ما نیست که تنها بلوف میزنند و ادعا میکنند. این آیه حرف خداست و عین واقعیت است و دلالت دارد که اگر مشرکان به حدیبیه آمده بودند حتما فرار میکردند.
جالب است که در آیه 21 از مردم مکه با عنوان «ناس» یاد شد ولی در آیه 22 عنوان «الذین کفروا» آمده و این دلالت دارد که اگر مشرکین میخواستند با حدیبیهایها جنگ کنند همۀ مردم مکه به جنگ نمیآمدند بلکه تنها کافرانشان میآمدند. دلیل نیامدن مردم این بود که مکه باید برای اعمال حج شهر امن بود و مسلمانان نیز برای اعمال حج رفته بودند و برای جنگ نرفته بودند. همین امور موجب میشد که بسیاری از مردم از جمله احابیش بگویند چرا بجنگیم و نخواهند در جنگ شرکت کنند چون پیامبر(ص) همۀ امور مثل آوردن شتر قربانی را رعایت کرده بود و اصلا برای جنگ نیامده بود. پس اگر جنگ میشد همۀ مردم مکه به جنگ نمیآمدند و از آن طرف مسلمانان که چارهای جز جنگ نداشتند تمام توان خود را میگذاشتند و به همین خاطر پیروز میشدند و زمانی که کفار مکه شکست میخوردند به مکه برگشتند مردم مکه نیز از آنها حمایت نمیکردند و به آنان میگفتند نباید با زائر خانۀ خدا میجنگیدید. به همین خاطر در انتهای آیه 22 آمده است که ثُمَّ لاٰ يَجِدُونَ وَلِيًّا وَ لاٰ نَصِيراً یعنی مردم مکه از شکستخوردهها حمایت نمیکردند چون از اول گفته بودند که این جنگ اشتباه است.
پیروزی مسلمانان بر مشرکان سابقه داشت. مسلمانان سلاح جنگی نداشتند ولی سلاح مسافر داشتند و در جنگ بدر نیز مسلمانان با اینکه سلاح جنگی نداشتند بر مشرکان با وجود قوت و قدرتی که داشتند پیروز شدند چون مسلمانان تمام توان خود را گذاشتند. در حدیبیه نیز اگر جنگ میشد همین اتفاق میافتاد.
نکته 4: باید بررسی شود که عبارت وَ أُخْرىٰ لَمْ تَقْدِرُوا عَلَيْهٰا در آیه 21 که به صورت کنایه بیان شده به چه چیزی اشاره دارد؟ مفسران گفتهاند مراد از «اخری» غنیمتهای دیگر مثل غنیمتهای ایران و طائف و … است ولی در این صورت این تکرار مکررات است چون در آیات 19 و 20 به غنیمت اشاره شده است. همچنین در انتهای آیه از قدرت خدا صحبت شده یعنی خداوند خیلی برای چنین امری اهمیت قائل است و به نظر میرسد تنها اشاره به غنائم مادی نداشته باشد.
این سؤالی است که باید به آن جواب داد و من به خیال خودم با کشف جواب این سؤال توانستم باب تازهای در تفسیر این آیات باز کنم.
به نظر بنده مراد از وَ أُخْرىٰ لَمْ تَقْدِرُوا عَلَيْهٰا هیئتهای عام الوفود است. بله عربها که روحیۀ تکبر و غرور بودند و حتی حاضر به خم کردن سر خود برای ورود به یک مکان در میهمانی نبودند بعد از صلح حدیبیه و فتح مکه در سال عام الوفود به صورت گروههای مختلف یا مسلمان شدند و یا مثل وفد نجران اعلام حسن همجواری با مسلمانان کردند.
پس خداوند علاوه بر غنیمت، دلهای افرادی را به سوی اسلام متمایل کرد یا دلهایی را ترساند تا با مسلمانان نجنگند و به نظر من مراد از عبارت مورد بحث همین است.
دقت شود که مسلمانان نسبت به برخی چیزها قدرت نداشتند ولی تصور آن را میکردند مثلا در جنگ خندق وقتی در کندن خندق با سنگی بزرگ رو به رو شدند پیامبر(ص) بر آن ضربتی زد و با شکستن آن سنگ گفت من برقی دیدم که قصرهای پادشاهان ایران را میگیریم و سپس قصرهای رومیان را میگیریم.
این مطلب یعنی کشورگشائی به ذهن و تصور افراد میآید، ولی برخی چیزها اصلا به ذهن نمیآید مثل اینکه افرادی مغرور سر تسلیم فرو آورند. به خصوص اینکه آن زمان مثل زمان ما نبود که کشورها به یکدیگر وابسته باشند بلکه هرکسی برای خود کوس استقلال میزد. آن زمان کسی از مسلمانان تصور نمیکرد که گروههایی بدون جنگ و خونریزی و شکست بیایند و تسلیم اسلام شوند. اینکه دلهای عربها متمایل به اسلام شد کار خدا بود و با عبارت وَ أُخْرىٰ لَمْ تَقْدِرُوا عَلَيْهٰا قَدْ أَحٰاطَ اللّٰهُ بِهٰا به آن اشاره کرده است.
نظیر چنین تصرفی در دل مردم مدینه شد و خدا در سوره انفال به آن تصریح کرد:
وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ مٰا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مٰا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لٰكِنَّ اللّٰهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴿الأنفال، 63﴾
و میان دلهایشان الفت و پیوند برقرار کرد که اگر همه آنچه را در روی زمین است، هزینه می کردی نمی توانستی میان دل هایشان الفت اندازی، ولی خدا میان آنان ایجاد الفت کرد؛ زیرا خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است.
تألیف قلوب غیر از آتشبس و یا صلح است. طبق این آیه و فهم حقیقی تألیف قلوب واقعا کار خدا بوده و هست. و در آیۀ مورد بحث نیز تسلیم شدن عربها و آمدن به مدینه در عام الوفود واقعا کار خدا بوده و اصلا تصورش هم برای مسلمانان آن زمان راحت نبود.
با این توضیح متوجه شدیم که موصوف «اخری»، «مغانم» نیست بلکه این اموری است که بیان شد.