سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
برای شنیدن فایل صوتی شرح خطبه هفدهم نهج البلاغه در تاریخ 19 اسفند 1403 وارد لینک زیر شوید:
↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓
(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)
متن پیاده شدۀ این جلسه
نکات درس نهج البلاغه در تاریخ 19/12/1403
شرح خطبه هفدهم نهج البلاغه
این خطبۀ هفدهم را باید به گونهای معنا کرد که هم مربوط به زمان خودش باشد و هم مربوط به زمان حال تا برای دو زمان مفید باشد و ما چون چنین کردیم شرح این خطبه طول میکشد.
به عنوان مثال در مورد عبارت جَلَسَ بَيْنَ النّاسِ قاضِياً توضیح دادیم که شاید به امثال ابوموسی اشعری اشاره دارد ولی برای اینکه خطبه تاریخی صِرف نباشد و به درد امروز نیز بخورد، جَلَسَ را میتوان یَجلِسُ معنا کرد و گفت امروزه نیز افرادی مثل ابوموسی اشعری وجود دارند که جاهلند ولی بین مردم مینشینند و قضاوت میکنند.
به هر حال میخواهم بگویم تمام جملات این خطبه دو بار باید معنا شوند: یکی معنای زمان خودش و دیگری اینکه آیا در زمان ما مصداق دارد یا نه؟
يُذْرِى الرِّواياتِ اِذْراءَ الرّيحِ الْهَشيمَ.
ترجمه: «روایات را [در هوا] میپراکند همانگونه که باد کاهها را در هوا میپراکند.»
هشیم صفت مشبهه است. دقت کنید که هاشم به معنای خوردکننده است و اگر به جدّ پیامبر(ص) هاشم اطلاق میشده لقب او بوده چرا که نان خشک برای حاجیان خورد میکرده تا درون آبگوشت بریزند و بخورند. اما هشیم صفت مشبهه و به معنای اسم مفعول یعنی خورد شده است. مثلا برگهایی که در پاییز روی زمین ریخته و حیوانات روی آن راه رفته و خورد شدهاند و باد آنها را در فضا میپراکند.
حال در این عبارت میگوید این گروه فضا را پُر از روایت میکنند و تند تند برای مردم روایت میخوانند ولی نمیتوانند بفهمند که مقصود از آن روایات چیست.
دقت کنید شخصی مثل حضرت علی(ع) که پیامبر(ص) را در شرائط مختلف درک کرده است کاملا به معنای روایات واقف است و اگر روایات متعارضی شنید دقیق بیان میدارد که هریک در چه شرائطی صادر شده است.
به عنوان مثال آیت الله خمینی در بهشت زهرا گفته است «من در دَهَن این دولت میزنم» که اشاره به دولت بختیار داشته است و یک ماه بعد گفته است من این دولت را تأیید میکنم که اشاره به دولت بازرگان دارد. حال کسی که در جریان این امور نباشد این دو جمله را تناقض میفهمد ولی کسی که در جریان امور بوده میفهمد که تناقضی در کار نیست.
حال برخی افراد روایات را از پیامبر(ص) نقل میکنند ولی وجه صدور آنها را نمیدانند و در نتیجه فضا را از روایات پر میکنند همانگونه که برگهای پاییزی فضا را پر میکند.
در زمان ما متأسفانه مصداق این جمله زیاد است و آخوندهای کامپیوتری زیاد شدهاند و با یک کلیک انواع روایات را پیدا میکنند و از شرق و غرب روایت میخوانند و ممکن است عدهای از مردم آنها را عالم بپندارند و در منصب قضاوت و حکمرانی قرار دهند.
لامَلىءٌ وَ الله بِاِصْدارِ ما وَرَدَ عَلَيْهِ
ترجمه: «به خدا قسم از نظر علمی در حل مسائلی که بر او وارد می شود پر دانش و علم نیست»
طبق این تعبیر چنین کسی پُر از علم نیست اگر چه فضا را پُر از روایت میکند. پس نباید فریب طبلهای تو خالی را بخوریم که سرو صدا دارند و اقیانوس مینمایند ولی عمق یک سانتی دارند.
وَلا هُوَ اَهْلٌ لِما فُوِّضَ اِلَيْهِ
ترجمه: «و نه شایسته مسندی است که به او واگذار شده»
بد نیست نکاتی در مورد این جملات بیان کنم تا متوجه شویم علم حضرت علی(ع) چقدر با علم عالمنماها متفاوت است.
حضرت علی(ع) قضاوتهای زیرکانهای انجام داده است مثلا دو نفر که یکی برده و دیگری مولی بود نزد حضرت آمدند چرا که برده ادعا کرده بود که من مولی هستم و بر سر این اختلاف شده بود و برای قضاوت حضرت علی(ع) را حَکَم قرار دادند.
نقل میکنند که به دستور حضرت دیواری گلی را دو سوراخ زدند و به آنها گفتند سر خود را وارد این سوراخها کنید. سپس ناگهان بلند صدا زد که قنبر سر غلام را بزن. با این حرف کسی که غلام بود سرش را بیرون آورد و معلوم شد که چه کسی غلام و برده است.
پس معلوم میشود که حضرت در هر شرائطی میداند که چه کند.
باز داستان دیگری نقل میکنند که دو زن را که بر سر اینکه کدامیک مادر بچهای هستند نزد حضرت آوردند. حضرت دستور داد که بچه را دو نیم کنید و هر نیمه را به یکی از آنها بدهند. وقتی این را گفت مادر حقیقی گفت نه بچه را نکشید، من مادر او نیستم و با همین ترفند معلوم شد که همین زن، مادر حقیقی او بوده است.
پس کسی که پُر از علم است سر وقت خود میفهمد که چه باید بکند ولی ما چنین چیزی را نمیدانیم.
داستان دیگر اینکه در زمان حضرت، فردی که قصاب بود و در دستش چاقوی پر از خون بود برای ادرار کردن وارد خرابهای شد و همان لحظه جسد فرد کشتهشدهای را در آنجا دید. در آن لحظه چند نفر رسیدند و او را متهم به قتل کردند و او نیز از روی ترس کتک خوردن، اقرار به قتل کرد. او را نزد حضرت علی(ع) آوردند و ماجرا را برای ایشان گفتند. در همین لحظه شخصی دوان دوان آمد و گفت او قاتل نیست و من قاتل هستم. حضرت فرمود این واقعه را نزد حسن(ع) ببرید. وقتی نزد امام حسن(ع) رفتند امام گفت این قصاب که قاتل نیست آزاد شود و آن قاتل واقعی را نیز فرمود که آزاد شود؛ زیرا وجدانش اجازه نداده که شخصی بیگناه بجای او کشته شود. امام فرمود و دیۀ مقتول را نیز از بیت المال بدهید.
جالب است که در قانون مجازات اسلامی در کشور ما از روی این حادثه قانون نوشته بودند که اگر کسی به قتلی اعتراف کرد و هنگام اجرای حکم دیگری خود را معرفی کرد، هیچکدام نباید مجازات شوند در حالی که چه بسا در مواردی بین دو نفر تبانی شده باشد.
به هر حال قاضی باید زیرکی داشته باشد و حتی فهمش از مرجع تقلید بالاتر باشد در حالی که در کشور ما قاضیانی وجود دارند که با حکم دادنشان کل جهان را بر علیه ما همصدا کردهاند.
باید با علت مبارزه کرد نه معلول. در بحث حقوق زن و مرد علت، تبعیض زن و مرد است. زنها تبعیض بین خودشان و مردها را نمیپذیرند خصوصا که در انقلاب از آنها استفاده شد و سپس درس خواندند. با این شرائط قبول نمیکند که در خانه بنشیند. پس باید تبعیض زن و مرد برداشته شود و برداشتن تبعیض خلاف دین نیست. واقعا چرا در جامعۀ ما، زن نمیتواند رئیس جمهور شود؟ در دنیا این اتفاق افتاده است و نتایج خوبی داشته است. حتی ولیّ فقیه ضرورتا نباید مرد باشد و آلت رجولیت دخالتی در این مسأله ندارد. علم، زن و مرد نمیشناسد و اگر کسی گفت علم زن حجت نیست همۀ جهان به این حرف میخندند. علم با آلت رجولیت ارتباطی ندارد. اگر زنان ما روسری از سر بر میدارند به خاطر مخالفت با قانونهای اشتباه است نه مخالفت با روسری. حتی برخی زنان کارزاری به راه انداختهاند که ما نیز میخواهیم به سربازی برویم و با این روش میخواهند بگویند مردها نباید بر ما منت بگذارند که امنیت شما زنان در دست ماست.
در قضیۀ سند 2030 من گفتم که این سند حداقلِ حقوق زنان را بیان کرده و دینْ حقوق بیشتری به زن داده است.
و اما دقت شود که اگر خداوند هیچ زنی را به مقام پیامبری نرسانده دلیلش این بود که پیامبری در آن زمان علاوه بر مقام علمی، یک مقام اجرایی و سخت افزاری بوده و نمیتوان از این مطلب برای این زمان که کارها، نرم افزاری شده استفاده کرد.
امروزه اگر میخواهیم بدانیم چه کسی برتر است باید از هر گروهی تست گرفت نه این با ریش و هیکل و آلت رجولیت، به گروهی برتری داد.
همۀ حرف این است که تبعیض جنسیتی و نژادی و دینی و شهرستانی صحیح نیست. اگر این تبعیضها برطرف شود مشکلات حل خواهد شد ولی متأسفانه مجلس و بالاتر از آن این مطلب را نمیفهمند و در نتیجه ممکن است شامل گروه دوم بیان شده در این خطبه باشند. و اگر بفهمند و عمل نکنند جزء گروه اول این خطبه میشوند.
لايَحْسَبُ الْعِلْمَ فى شَىْء مِمَّا اَنْكَرَهُ
ترجمه: «علمی را در چیزی که برخلاف انکار او باشد گمان نمیبرد»
یعنی میگوید علم همان است که من میگویم و مثلا مردان باید مرجع تقلید شوند و اگر کسی خلاف آن گفت حاضر به مباحثه و مناظره با او نمیشود.
وَلايَرى اَنَّ مِنْ وَراءِ ما بَلَغَ مَذْهَباً لِغَيْرِهِ.
ترجمه: «و بالاتر از آنچه علم خودش به آن رسیده، برای دیگری علم و روشی نمی بیند.»
یعنی فکر میکند راه همین است که او میگوید و اصلا به ذهنش نمیرسد که راه دیگری هم باشد. الآن مسئولان ما همینگونه هستند و تنها یک راه را معرفی میکنند و آراء دیگران را قبول ندارند و به صاحبان آراء دیگر توجه نمیکنند، بلکه صاحبان آراء دیگر را محکوم به زندان میکنند.
وَ اِنْ اَظْلَمَ عَلَيْهِ اَمْرٌ اكْتَتَمَ بِهِ لِما يَعْلَمُ مِنْ جَهْلِ نَفْسِهِ.
ترجمه: «چون امری بر او تاریک گردد بر آن سرپوش نهد زیرا به نادانی خود واقف است.»
مثلا مسئولان و قاضیان مشاهده میکنند که اعدام و شلاق زدن اثری نداشته است و نمیدانند که چه باید بکنند ولی این ندانستن خود را کتمان میکنند. قاضی حاضر نیست بگوید نمیدانم تا دیگران به او یاد دهند بلکه چون متکبر است حاضر نیست بگوید نمیدانم. حاضر نیست بگوید من مجازات کردم و بدتر شد. پس او جاهلی است که خود را عالم میداند. وقتی یک قاضی القضات مریدانی دارد و القاب متعددی برای او چیده شده دیگر نمیتواند به جهل خود اعتراف کند.
تَصْرُخُ مِنْ جَوْرِ قَضائِهِ الدِّماءُ، وَ تَعِجُّ مِنْهُ الْمَواريثُ.
ترجمه: «از داوریهای ظالمانهاش خونهایی که به قضاوت او ریخته شده فریاد میزنند، و میراثهای به غارت رفته فریادها دارند.»
این تعابیر خیلی عجیب است و در آن مجاز بکار رفته است یعنی با حکم او آنقدر خون ریخته شده که خونها مانند سیلاب فریاد میکشند. البته خونخواهان فریاد میزنند ولی از باب مجاز انگار که آنقدر زیاد خون ریخته شده که سیل خروشانی شده و نعره میزند.
بد نیست برای فهم بهتر مثالی بزنم. در سوره یوسف آمده است:
وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنّٰا فِيهٰا وَ الْعِيرَ الَّتِي أَقْبَلْنٰا فِيهٰا وَ إِنّٰا لَصٰادِقُونَ ﴿يوسف، 82﴾
حقیقت را از شهری که در آن بودیم [و در و دیوارش گواه است] و از کاروانی که با آن آمدیم بپرس؛ و یقیناً ما راستگوییم.
طبق این آیه فرزندان یعقوب به پدرشان میگویند اینکه بنیامین دزدی کرده را از شهر بپرس یعنی آنقدر دزدی او واضح بوده که در و دیوار شهر بر این امر شهادت میدهد. در اینجا نیز میخواهد بگوید آنقدر خون ریخته شده که انگار خود خونها فریاد میزنند.
دقت شود که تَعِجُّ از عجّ به معنای بلند شدن صوت است همانطور که در دعای عرفۀ امام حسین(ع) آمده است:
الیک عجب الاصوات بصنوف اللغات یعنی صوتهای مختلف با لغات گوناگون به سوی تو بلند است.
پس تَعِجُّ مِنْهُ الْمَواريثُ یعنی مواریثی که به ناحق تقسیم شده صدایشان بلند است.
به هر حال امروزه در جوامعی مثل ما به گونهای اعدام و مجازات میکنند که غرب و شرق به ما اعتراض میکنند مثلا کسی ترانهای خوانده با عنوان «روسریتو در بیار» و شلاقهای متعددی به او زدهاند و تازه او طرفدار پیدا کرده است. میدانید چرا؟
مشکل این است که زنان را از اجتماع کنار زدند و موجب این ترانهها شدند. جالب است در صدر اسلام زنانی مسلمان شدند و عدهای از آنها به حبشه مهاجرات کردند. 11 مرد و 4 زن از بین مسلمانان به حبشه رفتند. آنها بیش از ده سال در حبشه بودند و بعد از فتح خیبر برگشتند. زن جعفر طیار وقتی برگشت به پیامبر(ص) گفت همۀ آیات قرآن مردانه است. پس زنان چه میشوند؟ اینجا بود که این آیه از سوره احزاب نازل شد:
إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمٰاتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنٰاتِ وَ الْقٰانِتِينَ وَ الْقٰانِتٰاتِ وَ الصّٰادِقِينَ وَ الصّٰادِقٰاتِ وَ الصّٰابِرِينَ وَ الصّٰابِرٰاتِ وَ الْخٰاشِعِينَ وَ الْخٰاشِعٰاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقٰاتِ وَ الصّٰائِمِينَ وَ الصّٰائِمٰاتِ وَ الْحٰافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحٰافِظٰاتِ وَ الذّٰاكِرِينَ اللّٰهَ كَثِيراً وَ الذّٰاكِرٰاتِ أَعَدَّ اللّٰهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً ﴿الأحزاب، 35﴾
مسلماً خدا برای مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ایمان، و مردان و زنان عبادت پیشه، و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان شکیبا، و مردان و زنان فروتن، و مردان و زنان صدقه دهنده، و مردان و زنان روزهدار، و مردان و زنان حفظکننده خود از پلیدیهای جنسی، و مردان و زنانی که بسیار یاد خدا میکنند، آمرزش و پاداشی بزرگ آماده کرده است.
و خدا و دین راحت زنان را متساوی مردان قرار داد حتی در لفظ و بیان؛ ولی ما حاضر نیستیم به زنان حقوقی نظیر مردان بدهیم.
قرآن بعد از آن در سوره توبه و مائده نیز دائما در کنار مردان، به زنان اشاره کرده است. پس قرآن قبول دارد که زن با مرد مساوی است. بله در ابتدای دعوت پیامبر(ص) چون بحث توحید و عدالت مطرح بود بیان بحث تساوی زن و مرد چندان اولویت نداشت ولی وقتی این بحث و اشکال از سوی همسر جعفر مطرح شد اسلام تساوی زن و مرد را بیان کرد و به جایی رسید که حتی به زن ولایت داد. در سوره توبه آمده است:
وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنٰاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيٰاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاٰةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكٰاةَ وَ يُطِيعُونَ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ أُولٰئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللّٰهُ إِنَّ اللّٰهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴿التوبة، 71﴾
مردان و زنان با ایمان سرپرست یکدیگرند؛ همواره به کارهای نیک و شایسته فرمان میدهند و از کارهای زشت و ناپسند بازمیدارند، و نماز را برپا میکنند، و زکات میپردازند، و از خدا و پیامبرش اطاعت مینمایند؛ یقیناً خدا آنان را مورد رحمت قرار میدهد؛ زیرا خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است.
طبق این آیه زنان دارای ایمان میتوانند بر زنان و مردان دارای ایمان ولایت داشته باشند. بنده این بحث را مفصلا در مقدمۀ ابتدای تفسیر سوره نساء بیان کردهام که قرآن آرام آرام زنان را بالا آورد تا جایی که به آنها مقام ولایت داد.
پس قرآن با ولایت زن هیچ منافاتی ندارد ولی افرادی که جاهلند فکر کردند اینکه همۀ پیامبران مرد بودهاند دلالت دارد که ولایت مخصوص مردان است.
تازه بنده با مطالعاتم به این نتیجه رسیدم که دین حقوق بیشتری برای زنان قائل شده تا جبران ضعف قدرت جسمی آنان بشود.