شرح خطبه هفدهم نهج البلاغه در تاریخ بیست و ششم اسفند 1403

شرح خطبه هفدهم نهج البلاغه در تاریخ بیست و ششم اسفند 1403

برای شنیدن فایل صوتی شرح خطبه هفدهم نهج البلاغه در تاریخ بیست و ششم اسفند 1403 وارد لینک زیر شوید:

↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓

لینک این جلسه

(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید.)

متن پیاده شدۀ این جلسه

نکات درس نهج البلاغه در تاریخ 26/12/1403

شرح خطبه هفدهم نهج البلاغه

در خطبه 17 از دو دسته افراد سخن گفته شده: یکی عالمانی که با وجود علم منحرف بودند که شاید مقصود آن عثمان باشد که مطالب را می‌دانست ولی با این حال منحرف بود. دوم جاهلانی که خیال می‌کنند عالمند که شاید مقصود از آن ابوموسی اشعری باشد.

این مطلب مربوط به هر زمانی است و در زمان ما نیز مصادیق فراوانی دارد. پس باید این خطبه را به روز کرد تا برای امروز نیز فایده داشته باشد.

آخرین جمله‌ای که توضیح دادیم این عبارت بود:

تَصْرُخُ مِنْ جَوْرِ قَضائِهِ الدِّماءُ، وَ تَعِجُّ مِنْهُ الْمَواريثُ.

ترجمه: «از داوریهای‌ ظالمانه‌اش خونهایی‌ که به قضاوت او ریخته شده فریاد می‌زنند، و میراثها[ی‌ به ناحق تقسیم شده] فریادها دارند.»

آیت الله منتظری در ذیل این جملات اهل سنت را مثال زده‌اند که آنها ارث را بر اساس عول و تعصیب تقسیم می‌کنند.

عول مربوط به کم آمدن ارث است که مثلا اگر مردی از دنیا برود و از خود پدر و مادر و همسر و دو دختر بجا بگذارد طبق آیات قرآن، هریک از پدر و مادر یک ششم می‌برند، دختران دو سوم ارث را می‌برند و همسر نیز یک هشتم می‌برد و در این صورت ارث کم می‌آید.

اهل سنت می‌گویند در این فرض از همۀ طرف‌ها به نسبتی که دارند کم می‌شود. روایت‌های شیعه می‌گوید این حرف باطل است و خدایی که تعداد شن‌های بیابان را می‌داند چگونه ممکن است در اینجا اشتباه کرده باشد؟

شیعه با توجه به این روایات می‌گوید آنها که خدا مقدم کرده باید مقدم شوند و ارثشان کامل داده شود و آنها که خدا آنها را مؤخر کرده باید تتمۀ ارث به آنها داده شود.

تعصیب نیز مربوط به وقتی است که ارث زیاد می‌آید مثل اینکه کسی بمیرد و تنها دو دختر از خود بجا بگذارد که دو سوم ارثش به این دو دختر می‌رسد و یک سوم زیاد می‌آید. اهل سنت می‌گویند در اینجا زیادی مال باید به عصبه یعنی به خویشاوندان مرد میت داده شود ولی شیعه می‌گوید اضافه باید به همان وارثان داده شود و در مثال زده شده می‌گویند باید به همان دو دختر داده شود.

پس آیت الله منتظری این نظرات اهل سنت را مثالی برای ارث‌های به ناحق مصرف شده دانسته است.

در اینجا به مناسبت عرض کنم که این اختلافات شیعه و سنی قابل حل است و هر دو طرف چون روایاتی دارند که یقین‌آور نیست پس می‌توانند به گونه‌ای عاقلانه اختلافات خود را حل کنند اگرچه عده‌ای نمی‌خواهند این مشکلات حل شود چون نان عده‌ای از این اختلافات تأمین می‌شود.

بنده با وجود اینکه از دهۀ هشتاد پرونده‌ در دادگاه ویژه داشتم ولی اینکه اخیرا مرا خواستند به این خاطر بود که مصاحبه‌ای با شبکۀ کلمه داشتم و کم‌کم اختلافات در حال حل شدن بود. با این بیان که هم ما و هم آنها باید قبول کنیم که برخی امور را نمی‌دانیم ولی در این صورت روضه‌ها و راه درآمدها با مشکل رو به رو می‌شود. این است که مرا محکوم کردند و بهانۀ آن را نظریۀ من در مورد پاک دانستن سگ معرفی کردند در حالی که در طول تاریخ این چنین فتاوایی داده شده است. مشکل اینجاست که من عملا قصد ایجاد وحدت شیعه و سنی را داشتم و دارم.

جالب است که به خاطر این کار من، حتی دوستانم عکس العملشان این بود که مرا به جلسه‌ای که به صورت دوستانه دور هم بودیم دعوت نکردند. پس معلوم است که مشکل از جای دیگری است.

و اما پیرامون عبارات مورد بحث تنها نباید به اهل سنت اشکال گرفت، بلکه اگر بخواهیم مثال امروزی بزنیم می‌توان قانون مدنی جمهوری اسلامی ایران را مثال زد که اگرچه علماء بزرگ پشتش هستند ولی می‌تواند مصداق تَعِجُّ مِنْهُ الْمَواريثُ باشد.

فرض کنید پیرمردی دو پسر دارد که هر کدام از آنها دو فرزند دارند. اگر یکی از آن پسرها بمیرند طبق شرع، دو ششم مال ارث او به پدر و مادرش می‌رسد و زمانی که پدر و مادر مردند ارثشان به آن تک پسر که زنده مانده است می‌رسد.

در این فرض دو بچۀ یتیم باقی می‌مانند که چیزی در اختیار ندارند و پول هنگفتی در جیب آن برادر و فرزندانش می‌رود.

حال آیا این فتوا مصداق تَعِجُّ مِنْهُ الْمَواريثُ نیست؟ برداشت فقهاء این است که تا وقتی ولد هست نوبت به ولدِ ولد نمی‌رسد و این ظلم بزرگ و واضحی است.

گفته نشود که از راه وصیت به یک سوم پدربزرگ و مادربزرگ می‌توانند این مشکل را حل کنند ولی ممکن است پدر بزرگی نخواهد چنین وصیتی کند و نتیجه‌اش این می‌شود که چیزی به آن ایتام نرسد و با این وضع، آن بچه‌ها به دین بدبین می‌شوند و مشکل روحی پیدا می‌کنند مثل هیتلر که از همین باب هیتلر شد.

بنده مقاله‌ای با عنوان «ارث یتیمان از جد» نوشته‌ام و بر روی سایتم موجود است ولی متأسفانه هیچ قانون‌گذاری اعتنا نکرد و مقالۀ مرا به عنوان یک مطلب علمی که عدالت را گسترش می‌دهد و از ضجه زدن ارث جلوگیری می‌کند مورد دقت قرار ندادند.

اِلَى الله اَشْكُو مِنْ مَعْشَر يَعيشُونَ جُهّالاً، وَ يَمُوتُونَ ضُلاّلاً.

ترجمه: «از این طایفه‌ای‌ که نادان زندگی‌ می‌‌کنند، و گمراه می‌میرند به خداوند شکایت می‌برم.»

واژۀ معشر ممکن است از عشیرة و طائفه گرفته شده باشد یعنی کسانی که با هم زندگی می‌کنند و ممکن است از عشر به معنای ده گرفته شده باشد. به هر حال این واژه در فارسی معمولا به معنای گروه معنا می‌شود.

لَيْسَ فيهِمْ سِلْعَةٌ اَبْوَرُ مِنَ الْكِتابِ اِذا تُلِىَ حَقَّ تِلاوَتِهِ،

ترجمه: «به نزد این بی‌مایگان متاعی‌ بی‌ارزش‌تر از قرآن نیست آن‌گاه که به شیوه صحیح معنی‌ شود»

حق تلاوت قرآن آن است که قرآن را برای فهمیدن بخوانیم و برای فهم آن تلاش کنیم و آیات محکمش را محکم بدانیم و متشابهات را به محکمات ارجاع دهیم. مثلا قرآن آمده تا عدالت ایجاد شود و کسی شب، سر گرسنه بر روی بالش نگذارد. حال اگر قرآن اینگونه خوانده شد که باید عدالت باشد کسی زیر بار آن نمی‌رود.

وَلاسِلْعَةٌ اَنْفَقُ بَيْعاً وَلا اَغْلى ثَمَناً مِنَ الْكِتابِ اِذا حُرِّفَ عَنْ مَواضِعِهِ،

ترجمه: «و هیچ کالایی‌ پررونق‌تر و گرانبهاتر از قرآن نیست زمانی‌ که [از نظر معنایی] تحریف شود [و بر اساس هوا و هوس معنی شود].»

طبق این فراز اگر کتاب خدا تحریف شود همه جا آن را می‌خوانند.

پس از کتاب خدا دو گونه می‌توان بهره برد: اگر از قرآن عدالت و مهربانی فهمیده شود بازارش کساد است ولی اگر از قرآن پارتی‌بازی و امثال آن فهمیده شود همه قرآن را دوست دارند.

بد نیست مثالی بزنم: بنده دو مقاله نوشته‌ام که هر دوی آنها را در یک کتاب چاپ کرده‌ام ولی قبل از آن یکی از مقالات همه‌جا چاپ شد ولی دیگری هیچ‌کجا -جز در مجلۀ فقه- چاپ نشد. موضوع مقالۀ اول پیرامون این بود که اگر پولی به کسی قرض دادیم با توجه به سقوط ارزش پول، قرض گیرنده باید به قیمت روز آن را برگردند. این مقاله مورد توجه قرار گرفت و حتی در مجلس هم به عنوان قانون تصویب شد. موضوع مقالۀ دوم ضمان سقوط پول بود یعنی کسانی که موجب سقوط پول می‌شوند همگی ضامنند و باید جبران کنند، پس سخنرانی که با صحبتش موجب تورم می‌شود یا کسی که پول اضافه چاپ می‌کند یا کسی که موشک هوا می‌کند و عامل گرانی می‌شود همۀ اینها نسبت به سقوط پول مردم ضامن هستند، و کسانی که از بازار آشفته استفاده کرده‌اند نیز ضامن هستند. من در آن مقاله تمام این موارد را به همراه دلایل و تمام شقوقش ذکر کردم ولی این مقاله جایی چاپ نشد. زیرا کسی که فقیر است نمی‌تواند چنین مقاله‌هایی را چاپ کند و آنها که از راه‌های گفته شده پولدار شده‌اند هیچ‌گاه حاضر به چاپ این مقاله نمی‌شوند.

حال طبق عبارت مورد بحث در مورد قرآن نیز چنین دوگانگی در رفتار وجود دارد.

وَ لا عِنْدَهُمْ اَنْكَرُ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَلااَعْرَفُ مِنَ الْمُنْكَرِ.

ترجمه: «و برای‌ اینان چیزی‌ زشت‌تر یا ناشناس‌تر از معروف، و مسأله‌ای‌ زیباتر از منکر نیست.»

معروف آن چیزی است که نزد شرع و عرف و عقل پسندیده است و منکر چیزی است که نزد شرع و عرف و عقل ناشناخته و زشت است.

این جمله در زمان ما خودش جزو مشکلات شده است چرا که برخی آخوندهای سنتی می‌گویند بی‌حجابی و بدحجابی منکری است که معروف شده است و عابدینی را مصداق این می‌دانند که منکر را معروف معرفی کرده است در حالی که بنده بر عکس می‌گویم.

دعوا بر سر این است که باید با علت مبارزه کرد نه معلول. خانمی که موهای خود را بیرون می‌گذارد می‌گوید اسلام شما مرا بدبخت کرده است و ظلم را گسترش داده است پس از اسلام خوشم نمی‌آید و برای لجبازی با چنین اسلامی موهای خود را بیرون می‌گذارد.

پس نباید فقط معلول یعنی بدحجابی را دید بلکه باید دید مشکل از کجا ایجاد شده است؟ اینکه شخصی زمینی در بهترین جای شهر را به نام خود بزند و هنوز خطبه بخواند و مردم را به تقوا دعوت کند این مشکل است و باید برای آن راه چاره اندیشید. پس زاهدی که خود را عالم می‌داند با دیدن بدحجاب عصبانی می‌شود ولی عالم واقعی می‌گوید دین با اختلاس‌ها از بین می‌رود و برای اختلاس باید عصبانی شد و جلوی آن را گرفت تا مشکل بی‌حجابی حل شود.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی ترین
تازه‌ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات