تفسیر سوره فتح – جلسه سی و هفتم

تفسیر سوره فتح – جلسه سی و هفتم

برای شنیدن فایل صوتی جلسه سی و هفتم تفسیر سوره فتح مربوط به آیات 25 و 26 این سوره وارد لینک زیر شوید:

↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓

لینک این جلسه

(ممکن است برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)

متن پیاده شدۀ این جلسه

نکات درس تفسیر در تاریخ 06/01/1404

تفسیر آیات 25 و 26 سوره فتح

هُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرٰامِ وَ الْهَدْيَ مَعْكُوفاً أَنْ يَبْلُغَ مَحِلَّهُ وَ لَوْ لاٰ رِجٰالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِسٰاءٌ مُؤْمِنٰاتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَؤُهُمْ فَتُصِيبَكُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ لِيُدْخِلَ اللّٰهُ فِي رَحْمَتِهِ مَنْ يَشٰاءُ لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذٰاباً أَلِيماً  ﴿الفتح‏، 25﴾

آنان کسانی هستند که کفر ورزیدند و شما را از [ورود به] مسجدالحرام باز داشتند و نیز نگذاشتند قربانی‌های  بازداشته شده به محل قربانی برسد، و اگر مردان و زنان مؤمن ناشناسی در میان مکه نبودند، که جنگ شما سبب کشته شدن آن بی‌گناهان شود و در نتیجه امر ناملایم و مکروهی [چون دیه و ناراحتی‌های روحی] گریبان شما را بگیرد [شما را از جنگ باز نمی‌داشتیم، ولی بازداشتیم] تا خدا هرکه را بخواهد در رحمتش درآورد. [و] اگر مؤمنان از کافران جدا بودند یقیناً کافران از آنان را به عذابی دردناک عذاب می‌کردیم.

إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجٰاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللّٰهُ سَكِينَتَهُ عَلىٰ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوىٰ وَ كٰانُوا أَحَقَّ بِهٰا وَ أَهْلَهٰا وَ كٰانَ اللّٰهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً  ﴿الفتح‏، 26﴾

[یاد کنید] هنگامی را که کافران [در جریان قرارداد صلح حدیبیه] دل‌هایشان را از تعصّب و خشم شدید جاهلی آکنده کردند، پس خدا هم آرامشش را بر پیامبرش و مؤمنان نازل کرد و روح تقوا را ملازم آنان نمود، و آنان به [روح تقوا] سزاوارتر و شایستۀ آن بودند؛ و خدا همواره به هر چیز داناست.

نکته 1: سؤالی پیرامون آیه 25 سوره فتح پرسیده شده که چرا آیه از مردان و زنان مؤمن صحبت کرده است؟ دقت کنید که آیه گفته که چون مردان و زنان مؤمنی در مکه هستند که در صورت جنگ کشته می‌شدند ما اجازۀ جنگ صادر نکردیم. حال چرا آیه از مستضعفان و بچه‌ها سخن نگفته است؟ بالاخره در جنگ، بچه‌ها و زن‌هایی کشته می‌شوند. چرا قرآن از آنها سخنی نگفته است؟ آیا اخلاق قرآن پیروگرایی است و برای غیر پیرو ارزشی قائل نیست؟

به این سؤال می‌توان چند جواب داد:

اولا پیامبر(ص) قبل از هر جنگی سفارش می‌کرد که مواظب باشید به زن‌ها و کودکان و پیران و دیرنشینان و راهبان کاری نداشته باشید و تنها با رزمندگانی که مقابل شما می‌جنگند بجنگید. تازه پیامبر(ص) دستور می‌داد با فراریان و مجروحان نیز کاری نداشته باشید. پس از آداب جنگیدن در اسلام این است که مظلومان کشته نشوند. بنابراین طبق آن گفته‌ها اگر در جریان حدیبیه با مکیان جنگ و درگیری می‌شد مسلمانان مواظب مظلومان و مستضعفان بودند. حتی در مسیر مدینه به سمت حدیبیه وقتی پیامبر(ص) دید سگی در حال شیر دادن به بچه‌هایش است شخصی را در آنجا قرار داد که سپاه برای این سگ اذیتی درست نکنند. پس پیامبر(ص) به افراد یاد می‌داد که حتی نسبت به یک حیوان نباید مزاحمت ایجاد کرد. بنابراین اگر جنگی اتفاق می‌افتاد در این جنگ مسلمانان به مظلومان و مستضعفان ضرر نمی‌زدند تا بعدش پشیمان شوند.

نکتۀ دیگر در جواب سؤال مطرح شده مربوط به دنبالۀ خود آیه است که می‌فرماید: لِيُدْخِلَ اللّٰهُ فِي رَحْمَتِهِ مَنْ يَشٰاءُ

وقتی جنگ نشد نه مردان و زنان مؤمن کشته می‌شوند و نه مظلومان و همگی داخل رحمت خدا خواهند شد. یکی از رحمت‌های خدا این است که کسی زخمی نشود و نیروها تلف نگردد. پس با جنگ نشدن، همه داخل رحمت خدا شدند. با صلح حدیبیه حتی برخی گروه‌ها و قبیله‌ها با مسلمانان صلح کردند و آنها نیز داخل رحمت خدا شدند. با صلح حدیبیه گروهی مسلمان شدند آنان نیز در رحمت داخل شدند.

نکته 2: دقت شود که مشیت خدا در عبارت لِيُدْخِلَ اللّٰهُ فِي رَحْمَتِهِ مَنْ يَشٰاءُ بدون حکمت نیست. خدا کسانی را داخل رحمتش می‌کند که خودشان نیز بخواهند. خدا بر اساس حکمت و رحمت و علمش و همچنین خواست مردم عمل می‌کند.

خدا رحمتش بر غضبش مقدم است و دوست دارد همه به رحمت برسند ولی افرادی هستند که خودشان رحمت را نمی‌خواهند مثل بارانی که می‌بارد و برخی افراد خودشان ظرفشان را وارونه می‌کنند.

نکته 3: یکی از مصادیق عبارت لِيُدْخِلَ اللّٰهُ فِي رَحْمَتِهِ مَنْ يَشٰاءُ این است که هرکسی بخواهد مسلمان شود راحت بتواند مسلمان شود. تا قبل از صلح حدیبیه مسلمان شدن سخت و با شکنجه همراه بود ولی بعد از صلح حدیبیه عطش، غضب و تعصب مشرکان مکه کم‌تر شد و مسلمان شدن آسان‌تر گردید. این در حالی است که اگر بجای صلح، جنگ می‌شد کینه‌ها شدت می‌یافت و رگهای گردن‌ها متورم‌تر می‌شد و مسلمان شدن سخت‌تر می‌شد.

نکته 4: ابتدای آیه 25 بحث در مورد کافران بود و از عبارت هُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا استفاده شد. طبیعتا در انتهای آیه باید عبارت، به این صورت می‌آمد: لَعَذَّبْنَاهُم ولی بجای آن از عبارت لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ استفاده شده است.

برخی گفته‌اند علت استفاده از عبارت لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ این است که علت حکم را بیان کند و بگوید علت عذابشدنشان، کفر آنهاست. این حرف خوبی است ولی مطلب دیگری نیز می‌توان گفت و آن اینکه کافران درجات مختلفی دارند همانطور که مسلمانان و مؤمنان نیز درجات مختلفی دارند. اول آیه که از هُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا صحبت شده منظور مطلق کافران است ولی مراد از کافران در عبارت لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ کافران خاصی است که در اوج کفر هستند. طبق این بیان اگر بجای صلح، جنگ شده بود این دسته از کافران که در اوج کفر بودند عذاب می‌شدند. پس قرار نیست خدا همۀ کافران را عذاب کند بلکه کافران هفت خط را عذاب می‌کند. از همین‌جا باز مهربانی خدا را متوجه می‌شویم که حتی در آیات مربوط به جنگ و عذاب، رحمت الهی مشهود است.

و اما دقت شود که هر غیر مسلمانی کافر نیست و هر کافری کافر حربی نیست چرا که برخی از غیر مسلمانان جاهل یا غافل هستند. کسی کافر است که حقیقت را دریافته ولی مسلمان نمی‌شود. چنین کسی که حق را می‌پوشاند کافر است. تازه همین کافر اگر اهل جنگ نباشد کافر حربی نیست. پس مراد از عذاب شدنِ کافران، عذاب شدنِ هر کافری نیست.

نکته 5: مراد از عذاب دردناک در عبارت لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عذاباً الیما، یا کشته شدن در جبهه است یا زخمی شدن است یا حتی پیروز شدن مسلمانان است که موجب آتش گرفتن درون کفار است. پس عذاب ضرورتاً کشته شدن نیست.

نکته 6: إِذْ در ابتدای آیه 26 بیان کنندۀ زمان کارهای بدی است که مشرکان طبق آیه 25 مرتکب می‌شدند یعنی زمانی که کافران در قلوبشان غیرت جاهلی را پرورش دادند این کار موجب شد کارهای بدی که در آیه 25 بیان شد را مرتکب شوند.

نکته 7: مراد از حمیت در آیه 26 این است که مشرکان با خود گفتند ما چندین سال با مسلمانان جنگیده‌ایم و اگر بخواهیم اجازه دهیم به مکه بیایند برای ما کسر شأن است. در واقع حمیت آنها نوعی حماقت بود.

نکته 8: مقابل حمیت جاهلی آرامش مسلمانان است و به همین خاطر در آیه 26 نقطۀ مقابل حمیت، سکینه و آرامش بیان شده است.

نکته 9: در عبارت فَأَنْزَلَ اللّٰهُ سَكِينَتَهُ عَلىٰ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ ابتدا از آرامش رسول صحبت شد تا دلالت داشته باشد سکینه ابتدا بر رسول نازل شده و از طریق ایشان به مؤمنان رسیده است. پس پیامبر(ص) ابتدا آرامش یافته و برای مسلمانان صحبت کرده و گفته است که صلح امر خوبی است و خودش به رسمیت شناختن ماست. همچنین جملات آرامش بخشی در مقابل غضبناک بودن مسلمانان می‌گفت. پیامبر(ص) با این صحبت‌ها آرامش را به جمع مسلمانان آورد. بنابراین رسیدن آرامش به مسلمانان از طریق گفتار و عمل پیامبر(ص) و بیان نتایج صلح بوده است.

نکته 10: مراد از کلمۀ تقوا در آیه 26 همان خویشتن‌بانی است یعنی هرجایی مواظب خودمان باشیم و مصداقش در قصۀ حدیبیه به نظر بنده، عصبانی نشدن و آدم نکشتن و فحش ندادن بود.

نکته 11: اشاره به علیم بودن خدا در انتهای آیه 26 می‌تواند به این علت باشد که اگر قرار بود مسلمانان با امنیت، عمره انجام دهند باید زمینه‌هایش که صلح است ایجاد می‌شد و الا اگر بدون این قرارداد به عمره می‌رفتند در خطر بودند و احساس آرامش نمی‌کردند. حال، خداوند که عالم به همه چیز است این قرارداد را ایجاد کرد تا مسلمانان با امنیت وارد مکه شوند.

دقت شود که مشرکان با وجود شرک ولی طبق آنچه در نامه 53 نهج البلاغه آمده به قراردادهایشان پایبند بودند. بنابراین خداوند با علمش، این قرارداد را عملی کرد تا مسلمانان بتوانند در سال آینده با امنیت عمره را انجام دهند.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی ترین
تازه‌ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات