پاسخ به سؤالاتی پیرامون کامل بودن اسلام و قرآن

پاسخ به سؤالاتی پیرامون کامل بودن اسلام و قرآن

گپ و گفتی دوستانه با استاد عابدینی پیرامون معنای کامل بودن قرآن و دین اسلام

سؤال: معمولا برای ما گفته شده که قرآن کتاب کاملی است. این در حالی است که بسیاری از قوانین مورد احتیاج بشر امروز در قرآن نیامده است؟ جواب شما به این تناقض چیست؟

جواب: آیا قرآن باید همه چیز را بگوید یا چیزهایی که نمی‌دانیم را می‌گوید؟ به قول مرحوم آیت الله حاج شیخ عباس ایزدی قرآن نمی‌گوید نانواها نان بپزند چون مردم، خودشان این را انجام می‌دهند. دین قرار است اموری که مردم به دنبال آن نمی‌روند را بگوید مثل مسائل غیبی و معنوی؟ قرآن در مورد اینترنت و هوش مصنوعی چیزی نگفته چون بشر خود به خود به دنبال آن می‌رود. پس کامل بودن دین به این معنا نیست که همۀ قوانینی که بشر برای زندگی دنیوی به آن احتیاج دارد را بگوید، بلکه به این معناست که دین باید همۀ مسائلی که در حیطۀ فهم انسان نیست یا نسبت به آن غفلت می‌کند را بیان کند. به عبارت دیگر حیطۀ دین در مورد مسائلی است که مردم یا اصلا نمی‌توانند به آن برسند یا نمی‌خواهند به آن برسند. بسیاری از جوامع هستند که تنها به دنبال زندگی خوش دنیا هستند و کاری به معنویت ندارند. دین در چنین مواردی وارد شده تا آنها را متوجه معنویت کند. بنابراین اگر قرآن خود را تبیان کل شیء معرفی کرده در حیطه‌ای است که گفته شد و نباید توقع داشت که قرآن همۀ احکام فردی و اجتماعی الی یوم القیامه را بیان کرده باشد.

سؤال: با این حرف شما این سؤال پیش می‌آید که پس چرا قرآن برخی از قوانین دنیوی مثل مجازات دزد یا حتی غذا خوردن در خانۀ عمه و خاله را گفته است؟

جواب: اولا گفتن این قوانین منافاتی با جواب بنده ندارد. من نمی‌گویم قرآن اصلا به قوانین اجتماعی اشاره نکرده است. ثانیا قرآن کتابی همراه مردم بوده و در مواردی نیاز شده که از قوانین اجتماعی نیز برای اصلاح جامعۀ خود صحبت کند ولی هدف اصلی‌اش این نبوده است. شما ببینید مثلا «اطیعوا الرسول» که مربوط به امور حکومتی است در آیات مکی وجود ندارد و تنها در آیات مدنی آمده است. پس اینها اضافه و فضل است. کم گفتن اشکال دارد نه اضافه گفتن. پس اگر قرآن به مقتضای شرائط، قانونی را گفته ولی به قانونی که احتیاج نبوده اشاره‌ای نکرده است این اشکالی ندارد. وظیفۀ قرآن اصلا بیان قوانین اجتماعی نیست ولی در مواردی که نیاز بوده، اشاراتی کرده است تا مشکلاتی حل شود.

سؤال: طبق حرف شما قرآن در مواردی از روی فضل قوانین اجتماعی را بیان کرده ولی همین‌ها امروزه مشکل‌ساز شده است مثل قطع دست دزد یا مجازات محارب که اجرای آن در زمان کنونی با مشکلاتی رو به رو است.

جواب: این حکم‌ها ضرورتا دائمی و ابدی نیستند بلکه مربوط به زمانی است که خشونت جزو لا ینفک زندگی مردم بوده است. این قوانین موضوعیت ندارند بلکه طریقیت دارد و برای جلوگیری از دزدی بوده است. حال وقتی امروزه می‌توان از طریق دوربین یا پا بست جلو دزدی را گرفت باید از قانون جدید استفاده کرد.

دقت کنید پیامبر(ص) وقتی به مدینه آمد یک مسئولیت اجتماعی نیز پیدا کرد و در نتیجه خدا او را برای ادارۀ بهتر اجتماع کمک کرد و برای او قوانینی صادر کرد ولی جایی نگفته که باید تا ابد همین قوانین اجرا شود. پس همۀ احکام موضوعیت ندارد. بله نماز خواندن یا خداشناسی موضوعیت دارند ولی مجازات کردن موضوعیت ندارد. پس احکام اجتماعی قرآن را نباید دائمی دانست. دین در محیط مرد سالارانۀ آن روز قوانین ارث را آورد ولی اگر جامعه‌ای به گونه‌ای دیگر ارث را تقسیم کرد که عادلانه بود و رضایت جامعه را به همراه داشت، اشکالی ندارد. اصلا شاید بتوان گفت هدف دین این بوده که از این طریق به زنان ظلم نشود ولی اگر جامعه‌ای حق بیشتری به زن داد بهتر است.

به این نکته نیز توجه شود که بیان آیات مجازات برای ترساندن نیز بوده است و قرینۀ قطعی برای موضوعیت داشتن اجرای آن وجود ندارد و باز دلیل قطعی بر اجرا شدنش توسط پیامبر(ص) وجود ندارد.

سؤال: چرا قرآن مسائلی پیش پا افتاده مثل حیض را آورده ولی مسائل مهم اجتماعی امروز را اشاره نکرده است؟

جواب: وقتی مردم، پیامبر(ص) را انتخاب کردند و از او توقعاتی برای صدور قانون داشتند خدا او را کمک کرد تا در نماند و حتی سؤالات پیش پا افتاده را نیز جواب داد.

سؤال: شما در یکی از صحبت‌هایتان برای عدم دخالت دین در امور شخصی قرینۀ محکمی آوردید و به آیه 37 سوره احزاب اشاره کردید که دین حق دخالت در امور شخصی مردم را ندارد. حال آیا برای این حرفتان که می‌گویید دین مأمور به بیان قوانین اجتماعی نیست و قوانین جزایی قرآن موضوعیت ندارند قرینه‌ای دارید؟

جواب: بله چه بسا بتوان قرائنی برای این مطلب پیدا کرد. به هر حال برخی از دستورات دین آلی و ابزاری است و برخی موضوعیت دارد. مثلا مجازات‌ها ابزاری است برای رسیدن به هدف. مثلا در زمان‌های قدیم کاروان‌هایی که به حج می‌رفتند برای اینکه مورد حمله قرار نگیرد نگهبان داشتند. این نگهبانان در حج دخالتی ندارند ولی اگر نباشند حج محقق نمی‌شود. روشن است که آنچه موضوعیت دارد حج است ولی نگهبانان نیز باید بودند تا مردم  به مکه برسند. دین نیز یک پوسته دارد و یک مغز که به هر دو نیاز است و با اینکه مغز اصل است ولی اگر پوسته نباشد آن مغز به وجود نخواهد آمد.

پس در دین پوسته‌هایی وجود دارند مثل همین قوانین جزایی که وظیفۀ حفاظت از مغز و لب دین را بر عهده دارند. حال اگر در زمانی از راه دیگری پوسته درست شد طبیعتا باید سراغ پوستۀ جدید رفت مثل امروزه که با توجه به تغییر شرائط، دیگر نگهبانانی به شکل قدیم برای کاروان‌های حج وجود ندارد بلکه همه‌جا با توجه به قراردادهای بین کشورها امنیت بر قرار شده است. پس همانطور که نگهبانان موضوعیت نداشتند پوسته‌های دین نیز موضوعیت ندارند.

وقتی قرآن به همراه عقل بشر معنا شود پس باید از عقل نیز برای فهم قوانین مجازاتی قرآن استفاده کرد و اینگونه فهمید که بسیاری از این قوانین ابزار است. پس باید روح قوانین را دید. دین مجموع عقل و قرآن و عترت است. پس نباید عقل را نادیده گرفت.

بد نیست مثالی بزنم. حکومت امر مهمی است و الآن شاهدیم که با یک تغییر رویکرد چقدر در قیمت طلا و ارز اثر گذاشته است ولی در قرآن از حکومت با وجود این همه ارزش صحبت چندانی به میان نیامده است.

می‌توان گفت که این مسأله به عقل و عقلا واگذار شده است. پس در موارد دیگر نیز باید عقل را مدّ نظر قرار داد. بله اگر در قرآن قوانین حکومتی به صورت محدود بیان شده این بیان، عقل را تقویت کرده است.

این نکته نیز دقت شود که بنده گاهی اوقات از خود سؤال می‌کنم که اگر حوادث زمان پیامبر(ص) پیش نمی‌آمد لبّ قرآن چه بود؟

به نظر می‌رسد در این صورت لبّ قرآن آن آیاتی بود که شأن نزول ندارد و به خودی خود نازل شده است و همانهاست که محکمات و اساس قرآن است ولی آیاتی که با توجه به اتفاقات آن زمان نازل شده لبّ قرآن نیست مثلا اگر مشرکان برای جنگ احد نمی‌آمدند آیات جنگ احد نازل نمی‌شد یا اگر مردی زنش را ظهار نمی‌کرد آیات سوره مجادله به این شکل نازل نمی‌شد.

همچنین در این بحث توجه به این آیه از سوره مائده لازم است:

يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاٰ تَسْئَلُوا عَنْ أَشْيٰاءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْهٰا حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللّٰهُ عَنْهٰا وَ اللّٰهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ  ﴿المائدة، 101﴾

ای اهل ایمان! از احکام و معارفی [که شریعت اسلام از بیان آنها خودداری می‌کند و خدا هم به خاطر آسان گرفتن بر بندگانْ نهی و امری نسبت به آنها ندارد] مپرسید؛ که اگر برای شما آشکار شود، غمگینتان کند. و اگر هنگامی که قرآن نازل می‌شود از آنها بپرسید، برای شما روشن می‌شود. خدا از [اینکه شما را به] آن احکام و معارف [که باعث غم و اندوه شماست مُکلّف کند] گذشت کرد؛ و خدا بسیار آمرزنده و بردبار است.

بنده در تفسیر این آیه گفته‌ام که در طول 23 سال رسالت پیامبر(ص) سؤالاتی از ایشان پرسیده شده که اگر این سؤالات مطرح نشده بود قرآن در جواب آنها چیزی نازل نکرده بود و مشکلی نیز وجود نداشت.

حال می‌توان گفت این سؤالات اگر چه در قرآن آمده ولی برای ما تکلیف ایجاد نمی‌کند و به گردن همان‌هاست که سؤال کردند. ما که سؤال نکردیم پس بر ما مسئولیتی نیست.

پس برخی از آیات اجتماعی قرآن مرتبط با سؤالات مردم بوده است و «یسئلونک‌»ها در قرآن جزو این موارد است.

سؤال: بنده وقتی به آیات مربوط به قوانین اجتماعی قرآن می‌رسد برایم جذابیتی ندارد بر خلاف آیات مکی و اعتقادی که واقعا برایم جذاب است. آیا شما نیز چنین حسی دارید؟

جواب: بین آیات قرآن تفاوت وجود دارد و این قابل انکار نیست و من نیز چنین امری را حس می‌کنم.

سؤال: مجازات قطع دست دزد با یک مشکل اساسی رو به رو است و آن اینکه با این کار نشانه‌ای بر روی فرد تا آخر عمر باقی می‌ماند که او زمانی دزدی کرده است.

جواب: بنده در تفسیر این آیه گفته‌ام که در زمان رسول الله(ص) مقطوع الید بودن دست افراد ضرورتا دلالت بر دزدی نمی‌کرده چون در اتفاقات مختلفی دست افراد قطع می‌شده است. علاوه بر این طبق توضیحاتی که دادم این حکم عملا از سوی رسول الله و حضرت علی(ع) اجرا نمی‌شده و بیشتر تهدیدی بوده است. تازه آیۀ مربوط به قطع دست دزد مجمل است چون اولا مشخص نکرده که از کجا قطع شود و ثانیا در سوره یوسف از عبارت قَطَّعنَ اَیدِیَهُنَّ برای بریده شدن دست زنان مصری استفاده شده است. پس قطع ضرورتا به معنای قطع کامل پوست و گوشت و استخوان نیست بلکه به معنای بریدن و خراشیدن نیز هست، به خصوص اینکه در سوره یوسف برای قطع دست زنان از تقطیع که از باب تفعیل است استفاده شده که دلالت بر قطع شدید دارد ولی تنها بریدن را می‌رساند. حال در آیۀ مربوط به مجازات دزد که از باب تفعیل استفاده نشده پس دلالت دارد که شدت بریدنش کمتر است.

سؤال: شما در ابتدای سوره نساء بیان کردید که آیات قرآن تضادی با نظریۀ تکامل ندارد ولی دو آیه در قرآن خیلی با نظریه تکامل تعارض دارد. این دو آیه را در اینجا اشاره می‌کنم:

إِنَّ مَثَلَ عِيسىٰ عِنْدَ اللّٰهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ قٰالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ  ﴿آل‏عمران‏، 59﴾

قطعاً داستان عیسی نزد خدا [از نظر چگونگی آفرینش] مانند داستان آدم است که [پیکر] او را از خاک آفرید، سپس به او فرمود: [موجود زنده] باش؛ پس بی درنگ [موجود زنده] شد.

خَلَقَ الْإِنْسٰانَ مِنْ صَلْصٰالٍ كَالْفَخّٰارِ  ﴿الرحمن‏، 14﴾

انسان را از گلی خشکیده مانند سفال آفرید.

توجیه شما برای این دو آیه چیست؟

جواب: بنده در تفسیر آیه 59 سوره آل‌عمران، از آیه ظهوری نگرفتم که خلاف نظریه تکامل باشد. علاوه بر این، این احتمال هست که تشبیه آدم به عیسی در این آیه از باب جدل باشد چون مسیحیان اعتقاد داشتند آدم مستقیما از خاک آفریده شده و قرآن از این اعتقاد آنها استفاده کرده و گفته که اگر عیسی پدر ندارد آدم نه پدر دارد و نه مادر. پس هیچ‌یک فرزند خدا نیستند. با این حرف، ظاهر این آیه مراد نیست بلکه دلالت التزامی آن مراد است.

و اما در مورد آیه 14 سوره الرحمن باید گفته شود که شاید این آیه می‌خواهد بگوید خاکی که آدم از آن خلق شده قاطی نداشته و کاملا نرم بوده است. پس تشبیه به سفال اشاره به بی‌عیب بودن است.

آقای ید الله سحابی و آقای مشکینی کتاب‌هایی نوشته‌اند و امثال این آیات را با نظریۀ تکامل هماهنگ کرده‌اند.

سؤال: در آیه‌ای از سوره احزاب چنین آمده است:

وَ إِذٰا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتٰاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَرٰاءِ حِجٰابٍ ذٰلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ ﴿الأحزاب‏، 53﴾

و زمانی که از همسران پیامبر(ص) متاعی خواستید از پشت پرده و حجابی از آنان بخواهید، که این برای قلب شما و قلب های آنان پاکیزه تر است.

به نظر شما چرا قرآن این چنین حساسیت نشان داده است؟ چه اشکالی دارد که افراد وقتی می‌خواهند چیزی از همسر پیامبر(ص) بگیرند او را نگاه کنند؟ آیا این آیات عاملی نشده که عده‌ای افراطی در مورد حجاب سخت‌گیر شوند؟

جواب: شما باید زمان و فضای نزول این آیات را در نظر بگیرید. در زمان ما به خاطر عوض شدن فرهنگ، مرزها بین زن و مرد رعایت می‌شود و برخورد زن و مرد محترمانه است بر خلاف زمان قبل که این چنین نبوده است و مسلمانان ضعیف الایمان یا یهودیان دوست داشتند تعرضاتی به زنان پیامبر(ص) داشته باشند. به همین خاطر قرآن در این زمینه سختگیری کرده تا جلو تعرضات را بگیرد.

امروزه در کشورهای پیشرفته اگر کوچکترین حرفی زده شود که اذیت جنسی حساب شود با شخص متعرض برخورد می‌شود ولی قبلا چنین نبوده و این آیات برای جلوگیری از چنین تعرضاتی نازل شده است.

پس این آیه را نیز باید طبق فرهنگ آن زمان مشاهده کرد. مشکلات زنان در گذشته زیاد بوده است و به همین خاطر برای تأمین امنیت آنها قوانینی از طرف قرآن صادر شد.

5 1 رای
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی ترین
تازه‌ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات