شرح خطبه هجدهم نهج البلاغه در تاریخ 27 فروردین 1404

شرح خطبه هجدهم نهج البلاغه در تاریخ 27 فروردین 1404

برای شنیدن فایل صوتی شرح خطبه هجدهم نهج البلاغه در تاریخ 27 فروردین 1404 وارد لینک زیر شوید:

↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓

لینک این جلسه

(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)

متن پیاده شدۀ این جلسه

نکات درس نهج البلاغه در تاریخ 27/01/1404

شرح و نقد خطبه نوزدهم نهج البلاغه

ابتدا متن خطبه را همراه با ترجمه مرور کنیم:

وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ – قالَهُ لِلاْشْعَثِ بْنِ قَيْس. وَ هُوَ عَلى مِنْبَرِ الْكُوفَةِ يَخْطُبُ

از سخنان آن حضرت است به اشعث بن قیس در حالی که [امام] بر منبر کوفه سخنرانی‌ می‌ فرمود،

فَمَضى فى بَعْضِ كَلامِهِ شَىْءٌ اعْتَرَضَهُ الاْشْعَثُ

در ضمن گفتارش مطلبی‌ عنوان کرد که اشعث بر آن حضرت اعتراض نموده،

فَقالَ: يا اَميرَالْمُؤْمِنينَ هذِهِ عَلَيْكَ لاَ لَكَ.

گفت: ای امیر مؤمنان این مطلب به زیان توست نه به سودت.

فَخَفَضَ عَلَيْهِ السَّلامُ اِلَيْهِ بَصَرَهُ ثُمَّ قالَ: –

امام نگاهش را به او دوخت و فرمود:

ما يُدْريكَ ما عَلَىَّ مِمّا لى؟ عَلَيْكَ لَعْنَةُ الله وَلَعْنَةُ اللاّعِنينَ،

چه چیزی تو را به سود و زیان من آگاه کرد؟ لعنت خدا و لعنت کنندگان تنها بر تو باد،

حائِك ابْنُ حائِك مُنافِقٌ ابْنُ كافِر!

 بافندۀ پسر بافنده، منافق فرزندِ‌کافر!

توضیح: اشعث یمنی بوده و کار یمنی‌ها بافندگی بوده و شاید در این جمله او به شغلش مورد تحقیر قرار گرفته  و شاید حائک به معنای متکبر باشد پس به خُلق بدش مذمت شده است.

وَ الله لَقَدْ اَسَرَكَ الْكُفْرُ مَرَّةً وَ الاْسْلامُ اُخْرى

به خدا سوگند یک بار کفر  تو را اسیر کرده است‌ و بار دیگر اسلام.

توضیح: یک بار در دورۀ کافر بودنت اسیر شدی و یک بار در دوره مسلمانیّت

فَما فَداكَ مِنْ واحِدَة مِنْهُما مالُكَ وَلاحَسَبُكَ.

و تو را مال و تبارت در هیچ‌یک از دو مرتبه فدیه نداد.

وَ اِنَّ امْرَءاً دَلَّ عَلى قَوْمِهِ السَّيْفَ، وَ ساقَ اِلَيْهِمُ الْحَتْفَ لَحَرِىٌّ اَنْ يَمْقُتَهُ الاْقْرَبُ، وَلايَأْمَنَهُ الاْبْعَدُ.

مردی‌ که عشیرۀ خود را به دم شمشیر بسپارد، و مرگ را به سوی‌ آنان کشانَد حق اوست که نزدیکانش با او دشمنی‌ ورزند، و بیگانگان از او ایمن نباشند.

تا اینجا متن خطبه تمام شد. بعد از این جملات، سید رضی در توضیح این خطبه چنین گفته است:

اَقولُ: يُريدُ عليه السّلام اَنَّهُ اُسِرَ فِى الْكُفْرِ مَرَّةً وَ فِى الاْسْلامِ مَرَّةً.

می‌گویم: مقصود امام از عبارت  [لَقَدْ اَسَرَكَ الْكُفْرُ مَرَّةً وَ الاْسْلامُ اُخْرى] این است که اشعث یک بار در کفر و بار دیگر در اسلام به اسارت رفت.

وَ اَمّا قَولُهُ:دَلَّ عَلى قَوْمِهِ السَّيْفَ فَاَرادَ بِهِ حَديثاً كانَ لِلاْشْعَثِ مَعَ خالِدِ بنِ الْوَليدِ بِالْيَمامَةِ،

و این که فرمود: «عشیرۀ خود را به دم شمشیر سپرد» منظورش برنامه‌ای‌ است که اشعث در یمامه با خالد بن ولید داشته

غَرَّ فيه قَوْمَهُ وَ مَكَرَ بِهِمْ حَتّى اَوْقَعَ بِهِمْ خالِدٌ. وَ كانَ قَوْمُهُ بَعْدَ ذلِكَ يُسَمُّونَهُ  عُرْفَ النّارِ، وَ هُوَ اسْمٌ  لِلْغادِرِ عِنْدَهُمْ.

اشعث قوم خود را فریب داد تا خالد بر آنان هجوم کرد. از آن پس قوم اشعث او را «عُرفُ النار» نامیدند، و این سخن در نزد عرب اصطلاحی‌ است برای‌ آدم دغلباز.

توضیح کلی

می‌توان این خطبه را در به سه قسم تقسیم کرد: قسمت اول مربوط به توضیحات قبل از خطبه است که در کجا خوانده شده است. قسمت دوم خود خطبه است و قسمت سوم توضیحات سید رضی در مورد برخی از عبارات خطبه است.

در کتاب ترجمۀ نهج البلاغه از آقای محمود صلواتی که معمولا در ابتدای خطبه‌ها سند آنها را می‌آورد هیچ سندی برای این خطبه نقل نکرده و فقط توضیح داده که حضرت این سخن را تقریبا در چه زمانی گفته است و همچنین ایشان فضای صدور خطبه را نیز بیان کرده‌اند. در صفحه 145 از این کتاب در پاورقی آمده است:

پس از پایان کار خوارج حضرت بر منبر کوفه سخن می‌گفت. شخصی برخواست و گفت شما ما را از حکمیت باز داشتید. آنگاه بدان امر فرمودید. کدامیک از این دو موضع درست است؟

حضرت دو دستش را به هم کوبید و فرمود: این جزای کسی است که دست از امام خود بردارد که مورد اعتراض اشعث واقع شد. تاریخِ این کلام را باید پس از جنگ نهروان و در سال‌ها 38 و 39 هجری قمری دانست.(ترجمه نهج البلاغه محمود صلواتی)

حضرت علی(ع) در سال 40 هجری شهید شده و در 5 سال حکومتش جنگ جمل و صفین و نهروان را داشته است و بعد از جنگ با خوارج تقریبا حکومت حضرت به هم ریخته بود، چرا که از طرفی لشگریان معاویه حملاتی به قریه‌ها انجام می‌دادند و از طرف دیگر خوارج نیز در داخل کوفه اذیت می‌کردند. آقای صلواتی می‌گوید این صحبت حضرت مربوط به چنین زمانی است.

بررسی: باید دقت داشت که از این خطبه عصبانیت کاملا مشهود است، چرا که در آن لعنت کردن اشعث آمده و او حتی به خاطر شغلش تحقیر شده و پدرش کافر دانسته شده است.

البته آیت الله منتظری در شرح این کلام در جلد دوم «درسهایی از نهج البلاغه» در صفحه 318 می‌گوید: حائک اگر از مادۀ «حیک» باشد به معنای متکبر است و اگر از مادۀ «حوک» باشد به معنای بافنده است.(پایان)

به نظرم معنای اول با سیاق جملات سازگارتر است، چون جملۀ قبل از آن، لعنت و جملۀ بعد از آن اشاره به منافق بودن او دارد؛ پس بعید نیست که جملۀ وسط صفت بد روحی او را بگوید و حیثیتش را به باد انتقاد بگیرد و او را متکبر بداند.

و اما در شرح ابن ابی الحدید، مجلد اول، ص292 و 293 چنین آمده است که:

قبیلۀ مرادی پدر اشعث را کشتند و اشعث برای انتقام خون پدرش قیام کرد و طائفه‌اش نیز به او کمک کردند. او بجای حمله به قبیلۀ مرادی اشتباها به قبیلۀ دیگری حمله کرد و شکست خورد و اسیر گردید. وقتی اسیر شد قومش برای آزادی او 3000 شتر دادند. جالب است که در مورد دیه انسان طبق داستان عبد المطلب گفته‌اند که او دیه را به100 شتر ارتقا داده است، ولی در مورد اشعث 3000 شتر داده شده است و همین امر بین عرب‌ها ضرب المثل شد که دیه‌ای بالاتر از دیۀ اشعث وجود ندارد و قبل و بعد از اشعث کسی این مقدار دیه برای فردی قرار نداده است.

طبق این نقل‌ها اموال و طائفۀ اشعث در زمان کفر برایش منفعت داشته در حالی که در این خطبه خلاف این گفته شده است و این یکی از نقدهای بنده به محتوای این خطبه است.

و اما اشعث که از قبیلۀ کنده بود در سال‌های آخر عمر پیامبر(ص) مسلمان شد. قبیلۀ او پس از رحلت پیامبر(ص) مرتد شدند و ابوبکر گروهی را برای جنگیدن با این قبیله فرستاد. اشعث با فرماندۀ لشگر مسلمانان صحبت کرد که اگر به خودش و ده نفر از قومش امان بدهند او دروازۀ قریه را باز می‌کند و وقتی چنین شد او دروازه را باز کرد و مسلمانان به آن قبیله حمله کردند و آنها را کشتند. اشعث را نزد ابوبکر آوردند و ابوبکر خواهر خود ام فروه را به ازدواج او در آورد و اشعث از این زن سه بچه آورد: یکی محمد بن اشعث، یکی جعده و دیگری عثمان بن اشعث. محمد بن اشعث سرداری بود که در کربلا با لشگر امام حسین(ع) جنگید و در شهید کردن امام حسین(ع) نقش داشت. جعده کسی بود که با ابن ملجم برای کشتن حضرت علی(ع) همکاری کرد و همچنین امام حسن(ع) را سمّ داد. عثمان بن اشعث نیز در کربلا بود و افتخارش این بود که سرهای شهدا را به کوفه نزد ابن زیاد برد.

پس اشعث در اسلام نیز اسیر شد ولی حَسَبَش برایش نفع داشت و موجب شد که خلیفه خواهرش را به ازدواج او درآوَرَد. همچنین چون اشعث پولدار بود بعد از عروسی شترهای مردم را نحر می‌کرد و پولش را می‌داد و گوشتش را به مردم می‌داد و می‌گفت این ولیمۀ عروسی من است.

پس دوباره این مطلب خلاف آن چیزی است که در خطبه 19 آمده است. در این خطبه آمده که حسب و مال اشعث برایش نفعی نداشت در حالی که اتفاقا برای او نفع داشته است.

همچنین اینکه اشعث دروازۀ قریه را بر روی لشگر ابوبکر باز کرد کار منفی نبوده است. اگر او اول مرتد شده بوده ولی بعدا برگشته است این را نباید به عنوان کار بد تلقی کرد. بله اگر مسلمانان وارد شهر شدند و مردم قریه را کشتند این اشتباه آنها بوده نه اشتباه اشعث.

و اما اینکه سید رضی توضیح داد که اشعث در یمامه خالد بن ولید را کمک کرد تا بر قومش هجوم برد اشتباه است چون طبق گفتۀ ابن‌ابی‌الحدید اشعث اصلا در یمامه نبوده است و این مطلبی که گفته ربطی به خالد بن ولید ندارد چون تسلیم شدن اشعث در برابر لشگر ابوبکر نه در یمامه بوده و نه فرماندهی لشگر ابوبکر با خالد بن ولید بوده است.

پس این قسمت آخر که توضیح سید رضی است نیز اشکال دارد.

بنابراین مطالب خطبه با دو اشکال تاریخی رو به رو است از جمله آنچه در این خطبه به حضرت علی(ع) نسبت داده شده که گفته حَسَب و مال اشعث برای او نفعی نداشت اشتباه است چون حسب اشعث در زمان مسلمان بودش به نفعش بود و مالش نیز در زمان کُفرش برای او نفع داشت. همچنین توضیح سید رضی نیز بر خلاف آن چیزی است که در تاریخ ذکر شده است.

با این توضیحات به نظر می‌رسد که این جملات اصلا از حضرت علی(ع) نیست. حرف‌هایی که محتوایش غلط است چگونه از حضرت صادر شده باشد؟

علاوه بر این حضرت در طول زندگی تندخو و عصبانی نبوده است. اگر اشعث اعتراضی کرده حتما حضرت محترمانه جواب او را ‌داده است؛ ولی اینکه او را مورد لعنت قرار دهد و با عنوان‌هایی مثل کفر و نفاق و …. مورد خطاب قرار دهد با روش حضرت سازگار نیست.

در مورد جنگ جمل حضرت ملاحظات فراوان می‌کرد و حال طلحه و زبیر و عایشه را مراعات می‌کرد و با اسراء به خوبی برخورد می‌کرد و حتی عایشه را با احترام به مدینه فرستاد. حتی در مورد جنگ صفین وقتی دید کسانی به لشگر معاویه فحش می‌دهند آنها را از این کار نهی کرد و فرمود: اِني أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِينَ(خطبه 206) و این امور با کلمات این خطبه سازگار نیست.

همچنین ما حضرت علی(ع) را طبق آیۀ مباهله نفس رسول الله(ص) و دست پروردۀ ایشان می‌دانیم و مسلّم است که پیامبر(ص) تند خو نبود. پیامبر(ص) در مقابل منافقان و یهودیان که اذیت بسیاری می‌کردند کاملا با رعایت اخلاق عمل می‌کرد و مثلا با عبد الله ابن اُبیّ که سر دستۀ منافقان بود هیچ‌گاه تندی نکرد.

او در جنگ احد خیانت کرد تا جایی که یک سوم لشگر مسلمانان را برگرداند. همچنین در جنگ‌های با یهودیان علیه پیامبر(ص) با یهودیان همکاری می‌کرد ولی پیامبر(ص) با او مدارا کرد. بعد از جنگ بی المصطلق وقتی او می‌خواست وارد مدینه شود به خاطر اینکه قبلش توهینی به رسول الله کرده بود پسرش جلو دروازۀ مدینه ایستاده بود و گفت تا وقتی پیامبر(ص) اجازه ندهد نمی‌گذارم وارد شهر شوی. و همچنین این پسر نزد پیامبر(ص) رفت و گفت: اگر خواستی پدر مرا بکشی به خودم بگو تا او را بکشم و این مأموریت را به دیگری نده؛ زیرا اگر کس دیگری پدرم را کشت ممکن است تعصب جاهلی مرا فرا بگیرد و کشندۀ پدرم را بکشم ومسلمانی را به قصاص منافقی یا کافری کشته باشم.

 البته پیامبر(ص) هیچ‌گاه دستوری برای کشتن عبد الله ابن ابیّ یا توهین و تحقیر او نداد.  خلاصه با اینکه جوّ کاملا بر علیه عبد الله ابن ابیّ بود ولی پیامبر(ص) با او تا هنگام مرگش مدارا کرد.

و طبق خبرهایی که در کتب حدیثی و روایی آمده هنگام مرگش پسر او به پیامبر(ص) گفت پیراهنت را برای تبرک بده تا به تن پدرم کنم و پیامبر(ص) پیراهن خود را داد. وقتی عبد الله ابن ابیّ مُرد پیامبر(ص) برای نماز او رفت. -اگر چه طبق آیۀ 84 سورۀ توبه خدا به پیامبر(ص) دستور داده بود که نباید بر سر قبر منافقین بروی و برایشان دعا کنی؛ ولی پیامبر(ص) بر سر جنازۀ عبد الله ابن ابیّ رفت. اینجا بود که عمر گفت مگر خدا نگفته که نباید چنین بکنی؟ پیامبر(ص) در جواب او گفت: تو چه می‌دانی که من چه دعایی کردم. به هر حال پیامبر(ص) با وجود آیۀ قرآن ولی چنین فهمیده بود که بر سر قبر عبد الله ابن ابیّ برود.

حال اگر اشعث در جنگ نهروان و صفین خیانت‌هایی کرده باشد چطور حضرت علی(ع) که نفس پیامبر(ص) است و اخلاق ایشان را یاد گرفته با اشعث بر روی منبر و آن هم در حضور مردم این گونه برخورد کرده است؟! وقتی پیامبر(ص) با چنان منافقی تا آخر مدارا کرد بعید است که حضرت علی(ع) با اشعث مدارا نکرده باشد.

البته مرحوم آیت الله منتظری سعی کرده توجیهاتی برای این‌گونه سخن گفتن حضرت علی(ع) بیاورد که مثلا وجود برخی افراد مضرّ است و شخصیت آنها باید له شود و الا به ضرر اسلام است.

به نظر من این حرف درست نیست چون اگر اشعث قبیلۀ بزرگی داشته و این گونه توهین آمیز با او برخورد شده باشد مردم بر علیه حضرت می‌شورند در حالی که عقلا باید به گونه‌ای برخورد کرد که مردم از اشعث دور شوند نه از حضرت علی(ع). وقتی طبق نقل‌های بیان شده طائفۀ او فشارآوردند تا حَکَمیت قبول شود چگونه می‌نشینند تا حضرت علی(ع) این چنین بر روی منبر به او توهین کند؟

تازه اگر این خطبه واقعا کلام حضرت علی(ع) باشد توجیهی برای کارهای فرزندان اشعث می‌شود به این صورت که آنها کینۀ حضرت را به دل گرفتند و جعده با ابن ملجم برای کشتن حضرت همکاری کرد و همچنین با معاویه برای کشتن امام حسن(ع) همکاری کرد. همچنین پسران اشعث نیز به خاطر کینۀ از حضرت علی(ع) با یزید در کشتن امام حسین(ع) همکاری کردند.

مگر نمی‌گویند زخم‌های زبان بدتر از زخم‌های شمشیر است؟ حال وقتی حضرت با زبان شخصیت اشعث را له کرد این موجب کینه شد تا جایی که بچه‌های اشعث، هم خود حضرت را کشتند و هم دو فرزند ایشان را.

پس این خطبه اولا با روش پیامبر(ص) سازگار نیست. ثانیا با روش یک سیاستمدار با تجربه که می‌خواهد کشوری را اداره کند سازگار نیست. ثالثا با کلمات دیگر خود حضرت علی(ع) در جاهای دیگر که از فحش دادن نهی کرده نمی‌سازد. رابعا چنین بیانی تازه عاملی برای ایجاد کینه شده و عواقب آن بسیار بد خواهد بود. خامسا محتوای این خطبه صحیح نیست که باید توضیح دهم.

 به نظر بنده، این خطبه از طرف یک شخص عصبی و بی‌اخلاق مثل زیاد بن ابیه بیان گردیده است و سید رضی اشتباها آن را به حضرت علی(ع) منسوب کرده است. از لحاظ دینی و سیاسی و خلق و خو اصلا نمی‌توان این خطبه را کلام حضرت دانست.

مولوی در اشعارش آورده است که حضرت علی(ع) حتی عمرو بن عبد ودّ را که در صورت ایشان آب دهان انداخت بلافاصله نکشت تا عصبانیتش فرو کش کند تا برای خدا عمرو را بکشد.

حال چگونه ممکن است حضرت بر روی منبر در مقابل مردم این چنین حرف بزند و حرف بد را قانونی کند و دشمنی را علیه خودش علنی نموده و مردم را تحریک نماید؟

بنده هر چقدر این خطبه را می‌خوانم نمی‌توانم باور کنم که کلام حضرت علی(ع) باشد.

به هر حال نقد کلام مورد توصیه روایات است و بنده در اینجا همین کار را انجام داده‌ام و از خوانندگان تقاضا دارم کلام من را نیز نقد کنند.

در این خطبه اشعث با عنوان منافق بن کافر خطاب شده است یعنی پدرش کافر معرفی شده است. حال باید بررسی کرد که پدر اشعث کافر بوده یا غیر مسلمان؟

آن زمان که پیامبر(ص) تازه مبعوث شده و هنوز حرفش به گوش قیس، پدر اشعث نرسیده آیا می‌توان قیس را کافر دانست؟ کافر به معنای حق‌پوش است یعنی حق به گوش کسی رسیده باشد و آن را فهمیده باشد، ولی عمدا قبول نکرده باشد. حال با کدام دلیل می‌توان ثابت کرد که پدر اشعث چنین ویژگی‌هایی را داشته و کافر بوده است؟

این اشکال در مورد خود اشعث نیز وجود دارد. چرا که در این خطبه گفته شده که اشعث در زمانی کافر بوده و در آن زمان اسیر شده است. اسیر شدن و غیرمسلمان بودنش در زمان اسارتش روشن است ولی کفرش در آن زمان نیازمند دلیل است؛ زیرا بارها توضیح داده‌ام که کافر با غیرمسلمان متفاوت است و نمی‌توان هر غیرمسلمانی را کافر قلمداد کرد و در اینجا نیز اشعث اگرچه در زمانی غیرمسلمان بوده ولی این دلیل نمی‌شود که کافر هم بوده باشد.

به هر حال سر تا پای این خطبه عیب است و صدورش از حضرت علی(ع) کاملا بعید است.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی ترین
تازه‌ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات