سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
تفسیر آیات 38 تا 41 سوره اعراف
متن و ترجمۀ آیات:
قٰالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِي النّٰارِ كُلَّمٰا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهٰا حَتّٰى إِذَا ادّٰارَكُوا فِيهٰا جَمِيعاً قٰالَتْ أُخْرٰاهُمْ لِأُولاٰهُمْ رَبَّنٰا هٰؤُلاٰءِ أَضَلُّونٰا فَآتِهِمْ عَذٰاباً ضِعْفاً مِنَ النّٰارِ قٰالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لٰكِنْ لاٰ تَعْلَمُونَ ﴿الأعراف، 38﴾
[خدا] فرمود: در میان گروههایی از جن و انس که پیش از شما بودند در آتش درآیید، هرگاه گروهی وارد شوند، هم مسلکان خود را لعنت کنند تا آنکه همه [با خفت و خواری در آتش] جمع شوند، آن گاه پیروانشان درباره پیشوایانشان گویند: پروردگارا! اینان ما را به گمراهی کشیدند، پس عذابشان را از آتش، دو چندان گردان؛ [خدا] فرمود: برای هر کدام دو چندان است، ولی نمیدانید.
وَ قٰالَتْ أُولاٰهُمْ لِأُخْرٰاهُمْ فَمٰا كٰانَ لَكُمْ عَلَيْنٰا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذٰابَ بِمٰا كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ ﴿الأعراف، 39﴾
و پیشوایانشان به پیروانشان گویند: شما را بر ما هیچ برتری و امتیازی نیست [که علیه ما سخنی بگویید یا عذابتان کمتر باشد]. پس به کیفر آن اعمال زشتی که مرتکب میشدید، عذاب را بچشید.
إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيٰاتِنٰا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْهٰا لاٰ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوٰابُ السَّمٰاءِ وَ لاٰ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتّٰى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيٰاطِ وَ كَذٰلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ ﴿الأعراف، 40﴾
قطعاً کسانی که آیات ما را تکذیب کردند، و از پذیرفتن آنها تکبّر ورزیدند، درهای آسمان [برای نزول رحمت] بر آنان گشوده نخواهد شد، و در بهشت هم وارد نمیشوند مگر آنکه شتر در سوراخ سوزن درآید!! [پس هم چنانکه ورود شتر به سوراخ سوزن محال است، ورود آنان هم به بهشت محال است؛] این گونه گنهکاران را کیفر میدهیم.
لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهٰادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَوٰاشٍ وَ كَذٰلِكَ نَجْزِي الظّٰالِمِينَ ﴿الأعراف، 41﴾
برای آنان بستری از دوزخ و بر فرازشان پوششهایی از آتش است، و ما این گونه ستمکاران را پاداش میدهیم.
نمود بارز انذار در آیات سوره اعراف
سوره اعراف سورۀ انذار و هشدار بود و از همان ابتدا در آیۀ دوم این سوره به این مطلب اشاره شد که کتاب آسمانی برای انذار نازل شده است. داستان آدم و حوا هم چه حقیقت باشد و چه تمثیل نوعی هشدار بود تا به ما بفهماند آن دو با اشتباهِ مرتکب شده، چه سرنوشتی پیدا کردند. باز با چهار خطاب «یا بنیآدم» به نسل انسانها هشدار داده شد که چه باید بکند و چه نباید بکند. این بحثها به آیه 37 رسید و با لحنی شدید ظالمترین افراد را که مفتریان و مکذبان هستند معرفی کرد. در توضیح این آیه گفتیم که نباید فقط مشرکان زمان پیامبر(ص) را مصداق این آیه دانست بلکه خود ما نیز چنین هستیم و در بسیاری از موارد مردم عادی و آخوندها و مسئولان به خدا دروغ میبندند. با این توضیحات وارد آیه 38 میشویم که آن نیز نوعی انذار است.
بررسی فاعل «قال» در آیه 38
در رابطۀ با آیه 38 سؤالاتی مطرح است از جمله اینکه فاعل «قال» کیست؟ در آیۀ قبلی به دو گروه مفتریان و مکذبان اشاره شد که مثنی هستند و همچنین به رسولان اشاره شد که جمع است. این در حالی است که ضمیر در «قال» مفرد است و در نتیجه فاعل آن نمیتواند این گروهها باشد. با توجه به اینکه حاکم بر بهشت و جهنم خداست میتوان گفت که فاعل در «قال» خداوند است.
مخاطب در ادْخُلُوا
و اما خطاب در ادْخُلُوا به مفتریان و مکذبان است، همان کسانی که طبق آیه 37 حتی در هنگام مرگ حاضر به توبه نشدند و هنوز به یاد بتهای خود بودند. البته برخی گفتهاند با توجه به جملات انتهایی آیۀ قبلی خطاب در ادْخُلُوا به مشرکان و کافران است ولی اگر چنین گفتیم اگرچه درست است، ولی انگار میخواهیم خود را تبرئه کنیم و بگوییم ما خوب هستیم در صورتی که اگر گفتیم خطاب به مفتریان و مکذبان است موجب میشود که خودمان نیز مواظب باشیم این صفات را نداشته باشیم.
متأسفانه خود ما آخوندها خدایی به مردم نشان دادهایم که خدایی خشن است به گونهای که از همان کودکی به بچهها گفتیم اگر فلان کار را کردی خدا تو را سنگ میکند. از طرف دیگر به گونهای اولیای الهی را نشان دادهایم که جوانها میگویند ما نمیخواهیم به بهشت برویم چون در بهشت اولیای الهی هستند و ما باید دو زانو جلوی آنها بنشینیم. پس ما، هم لفظا و هم عملا به خدا افتراء بستهایم. در واقع لفظ و اعمالی داشتهایم که از طریق آن، دینی معرفی کرده و به دیگران نشان دادهایم که دلالت دارد برای رفتن به بهشت باید مثل ما باشید و همین موجب شده که افراد از دین دور شوند چون الفاظ و اعمال ما منطقی نبوده است.
جالب است که در تفسیر راهنما، ج5، ص533 آمده است: «خداوند در روز قیامت کافران را فرمان میدهد تا در آتش درآیند و به جمع دوزخیان بپیوندند.»
اینگونه بیان همان مشکلی را که گفتیم ایجاد میکند. درست است که در انتهای آیۀ قبل از کافران سخن گفته شده ولی نباید فراموش کرد که کافران همان مفتریان هستند. موضوع آیۀ قبلی مفتریان و مکذبان بود که با توضیحات داده شده شامل حال ما نیز میشد.
معنای نسبت داده شدن قول به خدا
و اما با توجه به اینکه فاعل «قال» خداست این سؤال پیش میآید که آیا خدا مثل ما نطق دارد و بدون واسطه با جهنمیان سخن گفته است؟ بارها گفتهایم که ما انسانها چون ضعیف هستیم خدا مستقیما با ما سخن نمیگوید و به همین خاطر وحی را از طریق جبرئیل بر پیامبران میفرستد. حال چگونه بدکاران توان شنیدن صحبت بدون واسطۀ خداوند را دارند؟ خداوند حتی با پیامبرش حرف نزده بلکه به او وحی کرده است. حال چگونه است که خداوند برای صحبت با بدکاران از «قال» استفاده کرده است؟
در این زمینه باید گفته شود که «قال» و «ادْخُلُوا» در اینجا گفتن با زبان لفظ و مستقیم نیست بلکه تکوینی است. دقت شود که گفتنها و دستورها در دنیا انواع مختلفی دارد: گاهی دستوری لفظی است مثل گفتن پلیس که به رانندگان میگوید از این مسیر عبور نکنید. گاهی گفتن ارشادی است مثل گفتنی که نرم افزار نشان یا بلد به ما میگوید و به ما آدرس میدهد که امر مولوی نیست بلکه تنها آدرس میدهد. حال گفتن در آیۀ مورد بحث نه مولوی است نه ارشادی. «قال ادْخُلُوا» در اینجا مثل گفتنهای دنیوی نیست که مولوی یا ارشادی باشد بلکه تکوینی است. پس «قٰالَ ادْخُلُوا» یعنی آنها را به جهنم میبرند. بنابراین گفتن در اینجا لفظی نیست و کسی لفظی تلفظ نمیکند بلکه منظور این است که اتفاقی میافتد و آن اتفاق، بردن بدکاران به آتش است و این حادثه به زبان دنیوی و گفتنیِ ما با عبارت قٰالَ ادْخُلُوا …. بیان شده است. پس عبارت مورد بحث زبان قال نیست بلکه زبان حال است. به عبارت دیگر قول و امر خدا در اینجا همان فعل خداست.
بد نیست برای وضوح مطلب مثالی بزنم: وقتی نمرودیان ابراهیم را در آتش انداختند آیا خدا در آسمان صدا زده است که ای آتش سرد شو؟ خیر، چنین چیزی نیاز نیست. خداوند آتش را سرد کرد ولی برای اینکه ما بفهمیم با این عبارت آورده است که:
قُلْنٰا يٰا نٰارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاٰماً عَلىٰ إِبْرٰاهِيمَ ﴿الأنبياء، 69﴾
گفتیم: ای آتش! برابر ابراهیم سرد و بی آسیب باش!
گفتن خدا در اینجا گفتن تکوینی است نه لفظی یعنی عملا کاری کرد که ابراهیم در آتش نسوزد. در آیۀ مورد بحث نیز همینگونه است یعنی خدا کاری کرده است که بدکاران داخل در آتش شوند.
در جلد 28 تفسیر تسنیم، ص521 در اینباره چنین آمده است:
«خدای سبحان پس از توفّی کافران و انتقال آنها به آخرت با خطاب تکوینی، آنان را یکی پس از دیگری به آتش دوزخ فرا میخواند.»
سپس در ص524 نیز گفته است:
«پس از پایان نشئۀ دنیا و ورود به آخرت ناگزیر همۀ اوامر و نواهی نشئۀ آخرت تکوینی هستند مانند قٰالَ ادْخُلُوا»
توضیحاتی پیرامون گفتار تکوینی
بد نیست معنای تکوینی را بیشتر توضیح دهیم. در دنیا ما معمولا با زبان قال با یکدیگر سخن میگوییم. ولی گاهی اوقات شخصی را میبینیم که چهرۀ برافروختهای دارد و با وجود اینکه حرفی نمیزند میگوییم او به ما میگوید که تشنهام و چهرهاش داد میزند که آب میخواهد. یا مثلا وقتی سقفی نم داده و از آن خاک میریزد میگوییم این سقف به ما میگوید در حال افتادن است.
در داستان سمّ دادن زن یهودی به پیامبر(ص) نیز از ایشان نقل شده که فرمودند: این گوشت به من میگوید که من مسمومم.(کتاب زندگانی حضرت محمد(ص) اثر هاشم رسولی محلاتی) این همان زبان تکوینی است یعنی چون طعم گوشت خوب نبود پیامبر(ص) که مزاجی سالم داشت از آن فهمید که مسموم است.
باز در کتاب بحار الانوار آمده است که شخصی گاوش گم شده بود و دنبال آن میگشت. وقتی صدای گاو را شنید گفت: گاو به من میگوید که من آنجا هستم. این نیز زبان تکوینی است نه اینکه گاو با زبان عربی واقعا حرفی زده باشد.
علت بکار بردن گفتار تکوینی
حال اینکه چرا گاهی اینگونه سخن گفته میشود خودش نکته دارد. مثلا گاهی اوقات نکتۀ تربیتی دارد مثل همین تعبیر قٰالَ ادْخُلُوا.
بد نیست برای توضیح بیشتر داستانی نقل کنم:
شخصی در کنار دریا ماهی میفروخت و در کنارش تابلو زده بود که «در این مکان ماهی به فروش میرسد» شخصی اشکال کرد که این تابلو برای چیست؟ کسی که در کنار دریا ماهی ریخته است و میفروشد لازم نیست بگوید در این مکان ماهی به فروش میرسد. ماهی فروش با حرف او، عبارت «در این مکان را» حدف کرد. سپس آن شخص اشکال دیگری مطرح کرد و گفت معلوم است که در حال فروختن ماهی هستی. پس عبارت «ماهی به فروش میرسد» را هم نمیخواهد. با این حرف، جمله کاملا حذف شد ولی آیا این اشکالات صحیح است؟
به هر حال برای اینکه شخص بتواند مشتری جذب کند باید چیزی بنویسد. حال در اینجا نیز برای اینکه خدا به ما بفهماند سرانجام افترا زدن دخول در آتش است و افترا زنندگان قبلی به جهنم رفتهاند چارهای ندارد که این مطلب را با عبارتی بیاورد و با این بیان نکتۀ تربیتی خود را برساند.
لزوم مطرح کردن سؤال در مورد آیات قرآن
از آنچه بیان شد فهمیدیم که نباید از عبارات قرآن به راحتی عبور کرد. آنچه با این بحثها میخواهم بگویم این است که بفهمیم کلام خدا را به راحتی نمیفهمیم. پس باید با مطرح کردن سؤالاتی سعی کنیم گوشههایی از حقایق کتاب الهی را بررسی کنیم. مطرح کردن سؤال، خودش قسمتی از علم است و عاملی برای رشد و تعالی است. باید ذهن را پرورش داد تا باب بحث برای خود و آیندگان را باز کنیم.
نباید به راحتی مطلبی را صراحتا به خدا نسبت داد
با توجه به این مطلب میفهمیم که نباید زود به خدا نسبت ندهیم که خدا چنین میگوید. حتی در مواردی که خوب، آیات را فهمیدهایم نباید به راحتی به خدا نسبت دهیم که منظورش چیست؟ چون در همان آیات نیز سؤالات متعددی مطرح است. پس نباید به صراحت گفت خدا چنین میگوید بلکه باید گفت ما این چنین فهمیدهایم ولی مجال برای فهمهای دیگر نیز هست. با این روش به راحتی کسی را تکفیر و طرد نمیکنیم و حتی خودمان را در مضیقه قرار نمیدهیم. آنچه که خدا صریح گفته این است که دروغ نگوییم و شرک نورزیم و افترا نزنیم و تکذیب نکنیم.
پس اگر به سؤالات مطرح شده جواب دادیم باز فکر نکنیم جوابمان حتما درست است یا جواب، منحصر در همین است که ما گفتیم. خیر. چه بسا بتوان جوابهای بهتری پیدا کرد.
وجه استفاده از فعل ماضی در مورد قیامت
سؤال دیگر این است که مطالب این آیه پیرامون قیامت است و به همین خاطر باید از «یقول» که فعل مضارع است استفاده میکرد ولی چرا از «قال» که فعل ماضی است استفاده شده است؟
باید جواب این سؤال را نیز بررسی کرد. معمولا گفتهاند مستقبل محقق الوقوع به صورت ماضی آورده میشود یعنی چیزی که حتما در آینده واقع میشود به صورت فعل ماضی آورده میشود. برخی دیگر نیز مثل دکتر سروش گفتهاند قرآن خوابنامه است و مواردی که در مورد قیامت است رؤیاست و پیامبر(ص) در حالت خواب بهشتیان و جهنمیان را دیده است. حتی ممکن است گفته شود پیامبر(ص) در معراج چنین چیزهایی را دیده است و آنچه در آیۀ مورد بحث گفته شده مشاهدات پیامبر(ص) است و به همین خاطر از فعل ماضی استفاده شده است.
سه تصور از زمان قیامت
تصور ما از قیامت این است که زمانش بعد از زمان همۀ ماست یعنی وقتی تمامی بشر پس از سالها مُردند قیامت بپا میشود. تصور دیگر از قیامت این است که قیامت نزدیکتر است و حدیثی میگوید من مات فقد قامت قیامته(بحارالانوار، ج58، ص7) یعنی قیامت مربوط به بعد از مرگ بشر نیست که بگوییم بعد از ظهور امام زمان و رجعت بپا میشود بلکه هریک از ما وقتی مردیم قیامت ما برپا میشود. حال در مورد آیۀ مورد بحث هر دو احتمال بیان شده است یعنی ممکن است زمان این آیه مربوط به مرگ هر فردی باشد و ممکن است مربوط به بعد از نسل بشر باشد.
احتمال دیگر این است که قیامت باطن این عالم باشد یعنی همین الآن نیز ما در قیامت قرار داریم و دنیا در دل آخرت است و ما الآن در دل قیامت قرار داریم. به عنوان مثال بچهای که در شکم مادرش است و هنوز به دنیا نیامده است در عین اینکه در شکم مادر است ولی در دنیا نیز هست چرا که شکم مادر جزئی از دنیاست ولی بین بچه و بیرون شکم مادر پردهای قرار دارد. جنین از دنیا کاملا بیخبر است و نمیتواند نسبت به آن درکی داشته باشد ولی در عین حال جزئی از دنیاست و اگر پردۀ شکم مادر کنار رود میتواند دنیا را حسّ کند. حال دنیا و قیامت نیز همینگونه هستند و اگر پردۀ این دنیا که در آن غذا میخوریم و نفس میکشیم کنار رود ما آخرت را درک میکنیم نه اینکه آخرت نباشد. قیامت و بهشت و جهنم همین الآن موجود است ولی بین ما و آن پردهای قرار دارد و اگر کنار رفت میتوانیم آن را درک کنیم. پس قیامت بعدا ایجاد نمیشود. قیامت هست ولی ما بعدا آن را مییابیم. و علت ندیدن امروزیمان همان پردهای است که بین ما و قیامت وجود دارد.
طبق این بیان، عالَم قیامت عالَمی است که همین الآن هست و ما در عین حال که در دنیا هستیم، در قیامت نیز هستیم ولی بین ما و آخرت پردهای وجود دارد همانند پردۀ شکم مادر و آن پرده، پردۀ غفلت و این جهانی بودن ماست.
استعمال دو «فی» با دو معنا در آیه
دقت کنید که در ابتدای آیه در فراز «قٰالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِي النّٰارِ» دو بار حرف جرّ «فی» آمده است که اولی به معنای معیت است و دومی ظرف است. البته میتوان «فی» اولی را به معنای ظرفیت نیز گرفت.
بررسی معنای واژۀ «امت»
امم جمع امت و از امّ به معنای مادر و اصل و ریشه است. در مفردات راغب در مورد این واژه گفته شده که امت هر جماعتی است که چیزی آنها را دور هم جمع کرده است، یا دین واحد یا زمان واحد یا مکان واحد و فرقی ندارد چیزی که آنها را جمع کرده آنها را تسخیر کرده یا آنها اختیارا جمع شدهاند.(مفردات راغب – ذیل ریشۀ امّ)
طبق این حرف اگر ما برای تفسیر دور هم جمع شدهایم یک امت هستیم. طلبهها یک امت هستند. دانشگاهیها برای خود امتی هستند. مردم عصر تمدن برای خود امتی هستند.
معنای امت در آیۀ مورد بحث
حال مراد از امت در آیۀ مورد بحث این است که قبل از شما گروههایی بودند که همگی با هم مشترک بودند و وارد جهنم شدند و کارشان این بود که اهل افترا و تکذیب بودند. پس امت بودن آنها به خاطر اشتراکشان در این گناهان بوده است.
البته دقت شود که هر امتی به گونهای به خدا افترا میزده است. برخی در بت پرستی و برخی در جنگ طلبی و برخی در خشن جلوه داده خدا.
حال اگر ما نیز مثل امتهای قبلی باشیم خطاب ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ شامل حال ما خواهد شد. پس، هم گذشتگان جهنمی بودهاند و هم ممکن است ما جهنم برویم. بنابراین کسی نگوید ما به جهنم نمیرویم.
تطبیق آیه 38 با آیه 35
و اما بد نیست آیه را از بُعد دیگری نیز معنا کنیم. در آیه 35 مطلبی گفتیم که در اینجا میتواند منشأ فهم جدیدی باشد. در ذیل آن آیه اگر کسی گفت خطاب يٰا بَنِي آدَمَ إِمّٰا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ همۀ انسانها از اول تا آخر دنیا را شامل میشود این سؤال پیش میآید که در آیۀ مورد بحث این مطلب که امتهایی قبل از شما بودند و به جهنم رفتهاند معنا نمیدهد.
برای خروج از این مشکل دو راه حلّ وجود دارد:
ممکن است کسی بگوید هیچ کس از جمله امتهای قبلی هنوز جهنم نرفتهاند و زمانی که قیامت شد در آن موقع همه با هم به جهنم خواهند رفت. پس کسی الآن در جهنم نیست.
تصور دیگر این است که بگوییم قبل از آدم آدم دیگری و قبل از او نیز آدم دیگری بود و از نسل هر کدام انسانهایی بوجود آمدند. آنگاه انسانهای بدی که از اول تا آخر جهان هستند مورد خطاب ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ هستند و مراد از امتهای قبل، انسانهایی هستند که قبل از آدم و حوا بودهاند همانطور که در حدیثی داریم قبل از آدم، آدم بوده و قبل از آن آدم نیز آدم دیگری بوده و خلاصه تا خدا خدایی میکرده موجودات عاقلی بودهاند.(توحید صدوق،ج1،ص277) پس همانطور که افراد بد امتهای قبلی وارد جهنم شدند افراد بد امت این آدم نیز وارد جهنم خواهند شد.
این معنا مؤید قرآنی هم دارد و آن اینکه طبق آیه 30 سوره بقره وقتی خدا به ملائکه گفت میخواهم در زمین خلیفهای قرار دهم آنها از خدا سؤال کردند که آیا میخواهی کسی را در زمین قرار دهی که فساد میکند و خونریزی میکند؟ میتوان گفت علم ملائکه به این مطلب به دلیل مشاهدۀ نسلهای آدمهای قبلی بوده است.
طبق این صحبتها، خطاب ادْخُلُوا میتواند به کل نسل آدم و حوا باشد و در نتیجه مراد از أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ نسلهای بد آدمهای قبل از آدم و حوا هستند.
احتمال دیگر این است که رسل در آیه 35 علاوه بر رسولان الهیِ بیواسطه به رسولان تبلیغی نیز اشاره داشته باشد و در نتیجه مشکل حل میشود به این صورت که ادْخُلُوا به بدکاران امت پیامبر(ص) میخورد و مراد از أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ بدکاران امتهای قبل از اسلام است.
مراد از خواهر در عبارت كُلَّمٰا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهٰا
دقت شود مراد از خواهر در عبارت كُلَّمٰا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهٰا خواهر نَسَبی نیست بلکه چیزی مثل خواهرخوانده است مثلا ما در سفر اروپا شنیدیم که شهر فرایبورگ با اصفهان خواهرخوانده هستند. پس اینها تعابیری است که اشاره به جهت مشابه در دو طرف دارد.
حال در آیۀ مورد بحث امتها جهت مشابهی با یکدیگر دارند و به همین خاطر خواهر همدیگر نامیده شدهاند. جهت مشابه این امتها این است که استاد و شاگرد هستند به این صورت که رهبران، اهل یاد دادن افترا و پیروان اهل افترا زدن بودند. حال وقتی پیروان، وارد جهنم میشوند بر رهبران لعنت میفرستند که شما عامل جهنمی شدن ما شدید چون شما به ما افترا یاد دادید.
مقایسۀ اوضاع بهشتیان و جهنمیان
دقت شود که این آیات برای انذار است تا مواظب باشیم ما به این جهنمدره با این اوضاع دچار نشویم. این اوضاع جهنمیان است بر خلاف بهشتیان که قرآن در مورد آنها میفرماید:
وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّٰهِ أَمْوٰاتاً بَلْ أَحْيٰاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ﴿آلعمران، 169﴾
و هرگز گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شدند مردهاند، بلکه زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.
فَرِحِينَ بِمٰا آتٰاهُمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاّٰ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاٰ هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿آلعمران، 170﴾
در حالی که خدا به آنچه از بخشش و احسان خود به آنان عطا کرده شادمانند، و برای کسانی که از پی ایشانند و هنوز به آنان نپیوستهاند [و سرانجام به شرف شهادت نایل میشوند] شادی میکنند، که نه بیمی بر آنان است ونه اندوهگین میشوند.
يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّٰهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللّٰهَ لاٰ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿آلعمران، 171﴾
[شهیدان] به نعمت و فضلی از سوی خدا و اینکه خدا پاداش مؤمنان را تباه نمیکند، شادمان و مسرورند.
این اوضاع انسانهای خوب در بهشت است و آن اوضاع بدکاران در جهنم است. مشاهده میکنید که تفاوت از کجا تا به کجاست.
جهنم اینگونه است که هرگاه جهنمیهای جدید وارد میشوند جهنمیهای قبلی را لعن میکنند واین دلالت بر مصیبت بزرگ جهنم دارد. دقت شود که معمولا وقتی کسی وارد مجلسی میشود اهل مجلس ابتدا با یکدیگر سلام و خوش و بش میکنند ولی در جهنم به محض ورود بر یکدیگر لعنت میفرستند و این بدی اوضاع جهنم را میرساند.
مصداقشناسی به روز آیه
با توجه به عبارت كُلَّمٰا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهٰا خودمان باید مواظب باشیم که در روز قیامت در جهنم یکدیگر را لعنت نکنیم. متأسفانه کارهای این 46 سال موجب شده که افراد از دین متنفر شوند. در زمان شاه نماز رونق بیشتری داشت و لااقل کسی از دین متنفر نبود. از اینجا متوجه میشویم که خود ما ممکن است مصداق این عبارت باشیم. پس فکر نکنیم این آیات حتما غیر ما را میگوید و ما شیعیان حتما بهشتی هستیم و مشکلی نداریم. متأسفانه کاری کردهایم که آب و برق و گاز و محیط زیست را فاسد کردهایم و تازه خود را بهترین خلق روی زمین میدانیم.
معنای لعن در آیه
و اما به مناسبت شایسته است معنای لعن را مطرح کنیم. لعن در دنیا لفظی است مثل اینکه میگوییم لعنت بر شیطان. حال آیا لعن در آیۀ مورد بحث نیز لفظی است یا به گونۀ دیگری است؟
به نظر میآید که مراد از لعن در این آیه که مربوط به قیامت است لعن لفظی نیست. البته تفاسیری که من خواندهام این مطلب را توضیح ندادهاند ولی بنده با مطالعۀ دیگر آیات اینگونه میفهمم که هر فردی با ورود به جهنم اذیتی برای دیگر جهنمیان ایجاد میکند و مثلا جای دیگران تنگتر میشود یا عذابشان زیاد میگردد. پس لعنت در جهنم یک امر لفظی نیست بلکه یک حقیقت است. در سوره فرقان آمده است:
إِذٰا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكٰانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهٰا تَغَيُّظاً وَ زَفِيراً ﴿الفرقان، 12﴾
وقتی [آن آتش سوزان] آنان را از مکانی دور ببیند، از آن [نعره] خشم و خروشی هولناک بشنوند
وَ إِذٰا أُلْقُوا مِنْهٰا مَكٰاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنِينَ دَعَوْا هُنٰالِكَ ثُبُوراً ﴿الفرقان، 13﴾
و هنگامی که آنان را در حالی که با غل و زنجیر به هم بسته شدهاند در مکانی تنگ از آن آتش سوزان بیفکنند، در آنجا فریاد مرگ خواهی سر دهند.
در ذیل این آیات روایاتی هست که میگوید ورود جهنمیان در جهنم مثل ورود یک میخ در چوب یا دیوار است. (تفسیر مجمع البیان، ذیل آیات) پس جهنم آنقدر پُر است که جهنمی به زور وارد جهنم میشود و خودِ این نوعی عذاب است و شاید معنای لعنت همین است. در واقع هر گروهی که وارد جهنم میشود عذابی به جهنمیان دیگر اضافه میشود چون جهنم تنگ است و با ورود دیگری، بر تنگی فضای جهنمیان افزوده میشود.
پس نباید لعن را لفظی معنا کرد. خداوند برای جهنمیان مستجاب الدعوة نیست که دعای آنها را برآورده کند. بنابراین مراد از لعنت همان عذاب جهنمیان است.
جالب است که در برخی روایات آمده که شخص جهنمی به خدا میگوید فرد کنار من را از من دور کن و عذاب او را به من بده. این امر، هم به خاطر تنگی مکان در جهنم است و هم به این خاطر است که صفات بد جهنمیان عامل ناراحتی برای دیگران است.
ضرورت توبه برای همه به خصوص مسئولان کشور
خلاصه اینکه جهنم جای بدی است. پس باید توبه کنیم. توبه کردن و اقرار به اشتباه بهتر از گرفتاری در جهنم است. امیدوارم همۀ ما و مسئولان ما که کشور را به اینجا کشاندهاند راه توبه را بجای جهنم انتخاب کنند. متأسفانه ما بجایی رسیدهایم که قیمت دلار بالا رفته، هر لحظه احتمال جنگ هست، آب و برق و گاز کمبود دارد و حتی دینداری مردم با اوضاع بدی رو به رو است.
با این اوضاع چرا مسئولان به فکر مذاکره نیستند؟ اگر پیامبر(ص) در صدر اسلام با ابوسفیان مذاکره کرد پس میشود با دشمن مذاکره کرد. ابوسفیان کسی بود که تمام جنگها بر علیه مسلمانان را آغاز کرد ولی پیامبر(ص) با او مذاکره کرد. در جریان صلح حدیبیه پیامبر(ص) انواع امتیازات را داد تا جنگ نشود. حال ما 40 سال کشور را به بن بست رساندهایم و با این حال فکر میکنیم شش گوشۀ بهشت مخصوص ماست.
معنای واژۀ ادّٰارَكُوا
دقت شود که واژۀ ادّٰارَكُوا در واقع تدارکوا بوده که تاء به دال تبدیل شده و در هم ادغام گردیده و چون قابل خواندن نبوده یک همزه در ابتدایش اضافه شده است. تدارک باب تفاعل است که معنای دو طرفی میدهد مثل تصادف که دو طرف به یکدیگر زدهاند. تدارک یعنی هر دو گروه یکدیگر را درک میکنند و همگی در یک سطح قرار میگیرند که میتوانند درکی از یکدیگر داشته باشند.
مراد از اخراهم و اولاهم
مراد از اُخراهم طبق سیاق آیات پیروان هستند که بعد از اولیها که مستکبران هستند وارد جهنم شدهاند.
تفاوت معنای لام در آیات 38 و 39
دقت شود که لام در عبارت قٰالَتْ أُخْرٰاهُمْ لِأُولاٰهُمْ در آیه 38 به معنای «دربارۀ» است و عبارت اینگونه معنا میشود: آخریها دربارۀ اولیها گفتند.
و اما لام در عبارت وَ قٰالَتْ أُولاٰهُمْ لِأُخْرٰاهُمْ در آیه 39 به معنای «به» است و عبارت اینگونه معنا میشود: اولیها به آخریها گفتند.
پس دو لام در دو آیه معانی متفاوتی دارند.
گفتن تکوینی و بدون زمان در عبارت «قٰالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ»
دقت کنید که «قال» در عبارت «قٰالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ» مثل همان «قال» در ابتدای آیه، تکوینی است یعنی اشاره به حالت دارد. توجه شود که «قال» در اینجا منسلخ از زمان است یعنی زمان ندارد و زبان حال را بیان میکند.
تفاوت نظر تفسیر المنار با دیگر تفاسیر در معنای لِكُلٍّ ضِعْفٌ
در مورد آیه 38 بیشتر مفسران گفتهاند لِكُلٍّ ضِعْفٌ به کل پیروان و رهبران میخورد یعنی هر دو گروه عذابشان دو برابر است. در عبارت لِكُلٍّ ضِعْفٌ که مضاف الیهِ کُلّ حذف شده مفسران گفتهاند مضاف الیه حذفشده رهبران و پیروان هستند.
با این تفسیر اینکه چرا رهبران عذابشان دو برابر است مشخص است چون هم خودشان گمراه شدند و هم دیگران را گمراه کردند. و اما در مورد پیروان مسأله فرق میکند. برخی گفتهاند دو برابر عذاب شدن پیروان به این دلیل است که هم گمراه شدند و هم تملق رهبران را گفتند.
تفسیر المنار در منظور از «لکلٍ ضعفٌ» حرف متفاوتی زده و گفته است مضاف الیه حذفشده، رهبران هستند و لِكُلٍّ ضِعْفٌ یعنی هریک از رهبران کفر و شرک و …. عذابشان دو برابر است نه پیروان. بله، پیروان عذاب خودشان را دارند ولی این رهبران هستند که عذابشان دو برابر است.
بنده هرچقدر فکر میکنم به ذهنم میآید که حق با تفسیر المنار است و منظور آیه این است که انواع و اقسام رهبران کفر عذابشان دو برابر است نه پیروان.
مؤیداتی بر نظر تفسیر المنار
تأیید حرف المنار این است که اولا عقلا معلوم است که گناه رهبران بالاتر از پیروان است. اگر انسان کمی با خود حساب کند میفهمد که اگر جامعهای بدبخت است رهبرانشان بد هستند. وقتی رهبران، مستکبر باشند با تبلیغات، مردم را فریب میدهند و بالاخره مردم اگرچه تقصیر خود را دارند ولی مقصر اصلی رهبران هستند. پس به ذهن میآید که عادلانه این باشد که رهبران عذابشان مضاعف باشد یا مضاعف بشود نه پیروان. به این نکته نیز توجه شود که عذاب رهبران به خاطر دعای پیروان مضاعف نمیشود بلکه واقعا عذابشان مضاعف است.
مؤید دیگر، آیۀ چهلم همین سوره است که میفرماید:
إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيٰاتِنٰا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْهٰا لاٰ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوٰابُ السَّمٰاءِ وَ لاٰ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتّٰى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيٰاطِ وَ كَذٰلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ ﴿الأعراف، 40﴾
قطعاً کسانی که آیات ما را تکذیب کردند، و از پذیرفتن آنها تکبّر ورزیدند، درهای آسمان [برای نزول رحمت] بر آنان گشوده نخواهد شد، و در بهشت هم وارد نمیشوند مگر آنکه شتر در سوراخ سوزن درآید!! [پس هم چنانکه ورود شتر به سوراخ سوزن محال است، ورود آنان هم به بهشت محال است؛] این گونه گنهکاران را کیفر میدهیم.
این آیه پیرامون رهبران کفر است و تعابیر شدید آن مربوط به رهبران است نه پیروان.
تحلیلی اجمالی پیرامون آیه 40 سوره اعراف
توجه شود مراد از سماء در آیۀ 40 سوره اعراف از سموّ است و ظاهرا به معنای والایی است نه آسمان جسمی. پس مراد از ابواب السماء دربهای رحمت الهی است که بر روی مستکبران باز نمیشود. در واقع هر چقدر انسان متکبر باشد و خود را بالا بداند اتفاقا بالا نمیرود و نزد خدا ارزش ندارد.
حال وقتی بحث آیه 40 پیرامون مستکبران است از آن استشمام میشود که امید است دربهای رحمت بر روی مستضعفان باز شود. به هر حال آیه عدم رسیدن رحمت الهی به مستکبران را میرساند و نسبت به پیروان مستضعفشان ساکت است. آیه میتوانست بگوید دربهای رحمت بر روی جهنمیان باز نمیشود ولی چنین نگفت و بسته بودن را برای مستکبران آورد.
بدسلیقگی
یادم هست در ذیل آیاتی که شفاعت در آنها نفی شده گفتهام که اگر کسی در ذیل این آیات بحث شفاعت پیامبر(ص) و امامان را مطرح کند بیسلیقگی کرده است چون خدا در این آیات میخواهد مردم را بترساند تا راه درست را بروند. حال ممکن است همین اشکال را به من بکنید و بگویید خدا میخواهد مستکبر و مستضعف را بترساند تا همه مواظب باشند جهنمی نشوند. چرا تو در اینجا بحث مستضعفان را مطرح میکنی و میگویی ممکن است آنها از جهنم نجات یابند؟ این هم بیسلیقگی است.
این اشکال درست است ولی به هر حال برای معنا کردن عبارت «و لِكُلٍّ ضِعْفٌ» چارهای جز این بحثها نداریم. البته باید به این نکته اشاره کرد که اگر میگوییم شاید مستضعفان از جهنم نجات پیدا کنند دلیل نمیشود که ما خود را مستضعف قرار دهیم و فریب مستکبران را بخوریم. جهنم حتی یک لحظهاش نیز بد است. هدف ما این است که بگوییم حرف المنار در اینجا میتواند درست باشد و به هرحال از پیروان مستضعف بودن نیز بسیار بد است. نباید اجازه دهیم دیگران سوار ما شوند. خداوند به ما عقل داده و کتاب قرآن را فرستاده است. پس باید عقلمان را بکار بگیریم و بر روی قرآن فکر کنیم تا دیگران نتوانند ما را فریب دهند.
دقت شود مثالی که در آیه 38 زده شده همان معنای محال بودن را میرساند که مستکبران محال است وارد بهشت شود ولی این مطلب در قالب یک مثال بیان گردیده است. جمل شتر نر را میگویند که بزرگتر از شتر ماده است و چون زنده و زوردار است تحت تسلط ما نیست که بتوان آن را داخل سوراخ سوزن کرد برخلاف نخ که بیجان و باریک و تحت سلطۀ ماست. البته در لغتنامهها جمل را به معنای طناب کلفت هم معنا کردهاند، آن هم طنابهایی که به وسیلۀ آن کشتیها را کنار ساحل میبندند. این معنا نیز باز دلالت بر امر محال دارد.
برخی از مفسران گفتهاند مناسب با سوزن خیاطی همان معنای دوم است ولی به ذهن میآید که معنای اولی محال بودن را بهتر میفهماند و این نکته نیز قابل توجه است که آیات قرآن ابتدائا عربها را در نظر داشته که بیشتر با شتر درگیر بودند تا کشتی و چه بسا بسیاری از آنها اصلا کشتی ندیده باشند ولی همواره شتر را در بیابان میدیدند. پس در هر صورت همان معنای اول جمل بیشتر قابل قبول است. به هر حال هر چه که باشد آیه میگوید مستکبران هیچ وقت وارد بهشت نمیشوند.
مهم آن است که بگوییم عذاب مستکبران و مستضعفان با یکدیگر متفاوت است چرا که در آیه 38 در مورد مستکبران گفته شده که به هیچ وجه وارد بهشت نمیشوند ولی در مورد پیروان مستضعف چنین چیزی نگفته است و همین به ذهن میآورد که مجازات پیروان کمتر است و احتمال نجاتشان وجود دارد.
اجتماعی بودن انسان و اجتماعی بودن عذاب آنها
با توجه به اینکه انسان موجودی اجتماعی است انسانها بر یکدیگر اثر میگذارند و برخی حق دیگران را میخورند. با این اوضاع نمیتوان گفت وقتی مردیم نابود شدهایم بلکه انسانها در قیامت مثل دنیا با یکدیگر سر و کار دارند و مثلا مستکبر و مستضعف کنار هم هستند. پس چون در دنیا به یکدیگر نیاز داشتیم بعد از مرگ نیز در کنار هم خواهیم بود.
مستکبران حتی در جهنم خدا را صدا نمیزنند
مطلبی که با مقایسۀ آیات 38 و 39 سورۀ اعراف جلب توجه میکند این است که مستضعفان در جهنم طبق آیه 38 با خدا حرف زدند و گفتند رَبَّنٰا هٰؤُلاٰءِ أَضَلُّونٰا ولی مستکبران طبق آیه 39 با خدا حرف نزدند و ربنا نگفتند بلکه مستضعفان را خطاب قرار دادند. از این تفاوت میتوان برداشت کرد که مستکبران چه در دنیا و چه در آخرت با خدا کاری ندارند بر خلاف مستضعفان که بالاخره خدا را صدا میزنند.
اتفاقا در آیۀ دیگری داریم که:
وَ نٰادَوْا يٰا مٰالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنٰا رَبُّكَ قٰالَ إِنَّكُمْ مٰاكِثُونَ ﴿الزخرف، 77﴾
و فریاد میزنند: ای مالکِ [دوزخ! بگو:] پروردگارت ما را بمیراند [تا از این عذاب نجات یابیم]. [مالک] میگوید: یقیناً شما ماندنی هستید.
در اینجا نیز مشاهده میشود که بجای صدا زدن خدا، مالک جهنم صدا زده شده است.
اینکه طبق آیه 40 دربهای رحمت خدا بر مستکبران باز نمیشود یکی از دلایلش این است که آنها حتی در جهنم نیز از استکبار خود دست برنداشته و خدا را صدا نمیزنند. پس روحیۀ استکبار در جهنم نیز از آنها جدا نمیشود. در واقع آنها در دنیا کاری به خدا نداشتند و در قیامت نیز با همین روحیه محشور میشوند.
سؤالی پیرامون جملۀ قٰالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ
باید دقت کرد که آوردن جملۀ قٰالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ چه دخالتی در عذاب جهنمیان دارد؟
آیا نقش بیشتر شدن عذاب را دارد؟ آیا میخواهد بگوید جنهمیانِ صدر عالم تا انتهای عالم با هم هستند؟
در آیات قرآن مربوط به جهنمیان که تا اینجا خواندهایم همه جا بحث عذاب جهنمیان و مخاصمۀ آنها با یکدیگر بود ولی جمله قٰالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ تنها در اینجا آمده است. باید بررسی کرد که این جمله چه نکتهای در این آیه دارد. این مطلب نیازمند تحقیق و بررسی بیشتر است.
مرحوم علامه طباطبائی در توضیح حروف مقطعه گفته است حروف مقطعۀ هر سوره خلاصۀ آن سوره است و محتوای سوره اعراف که با المص شروع شده مجموع محتوای سورههایی است که «الم» و «ص» دارند. حال ممکن است با خواندن آن سورهها مطلبی در مورد تعبیر مورد بحث به ذهن آید. پس جواب این سؤال را به آینده موکول میکنیم.
وجه استفاده از عناوین مختلف برای جهنمیان
در آیات متعدد قرآن تعابیر متفاوتی برای گروههای مختلف در جهنم ذکر شده است. در آیات مورد بحث از تعبیر اولی و اخری استفاده شده است. در جای دیگر تابعان و متبوعان آمده. در برخی آیات مستضعفان و مستکبران آمده است. حال آیا این تعابیر همگی به یک حقیقت اشاره دارند و به اصطلاح عنوان مشیر هستند یا اینکه از باب تعلیق حکم بر وصف هریک اشاره به حقیقتی دارند؟
توضیح اینکه گاهی اوقات ما برای اشاره به کسی میگوییم او عینک دارد یا پیراهن سفید دارد. این صفات دخالتی در حرفی که میخواهیم راجع به او بزنیم ندارد و تنها برای اشاره است. و اما گاهی اوقات صفتی که از فرد میگوییم در حرفی که میخواهیم راجع به او بزنیم دخالت دارد مثلا میگوییم دانشمند را احترام کن که در اینجا دانشمند بودن در وجوب احترام دخالت دارد.
حال باید بررسی شود که در آیات مورد بحث استفاده از عنوان اولیها و آخریها دخالتی در حکم دارد یا نه؟
در آیات دیگر که از عنوان مستکبر و مستضعف استفاده شده حتما در حکم دخالت دارد یعنی چون مستکبر و مستضعف هستند عذاب میشوند ولی در رابطۀ با عنوان اولی و آخری ممکن است کسی بگوید در حکم دخالتی ندارد. البته این احتمال نیز هست که گفته شود اشاره به اولی و آخری نیز در حکم دخالت دارد و میخواهد بگوید بدون فکر و تأمل دنبال کسی راه نیفتید مثل جامعۀ ما که زمانی میگفتند بچۀ کمتر زندگی بهتر. و با این حرف، همۀ قوانین کشور در همین مسیر قرار گرفت ولی یک روز گفتند باید بچههای متعدد داشته باشید و همۀ قوانین به آن سمت رفت. انگار که افراد از خودشان فهم و شعور ندارند و با حرف یک نفر باید کل قوانین، یک شبه عوض شود.
به هر حال این بحث جای دقت بیشتری دارد. معمولا افراد در مباحث قرآنی پیرامون امور دنیایی تحقیق و بررسی کردهاند و گفتهاند قرآن کتاب زندگی است. این در حالی است که قرآن کتاب هشدار نیز هست و اصلا چه بسا بیشتر باید در مورد هشدارها تحقیق کرد.
در مورد امور دنیایی افراد خودشان دنبال آن میروند چون، هم نیاز زندگی آنهاست و هم برایشان نفع مادی دارد. پس قرار نیست خدا بگوید عدهای باید نانوا و عدهای قصاب بشوند. این امور خود به خود انجام خواهد شد. ولی کسی معمولا به دنبال امور معنوی نمیرود. مثلا بسیاری از روستاها اصلا روحانی ندارند و دغدغهای هم برای دعوت روحانی ندارند. در واقع اگر معنویت تعطیل شد کسی احساس نیاز به آن نمیکند. این در حالی است که وقتی چند نسل سپری شد و معنویتی در کار نبود اخلاق از بین خواهد رفت.
بررسی متعلق وَ لٰكِنْ لاٰ تَعْلَمُونَ در انتهای آیه 38
در انتهای آیه 38 چنین آمده است که: قٰالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لٰكِنْ لاٰ تَعْلَمُونَ. در این عبارت متعلق لاٰ تَعْلَمُونَ نیامده است. طبق نظر مشهور که دو برابر شدن عذاب را برای رهبران و پیروان دانستهاند لاٰ تَعْلَمُونَ یعنی همۀ شما دو برابر عذاب میشوید ولی این را نمیدانید. طبق نظر صاحب المنار که دو برابر شدن عذاب را برای همۀ رهبران دانست معنا چنین میشود که همۀ انواع رهبران منحرف دو برابر عذاب دارند ولی شما نمیدانید.
و اما آقای بهبودی ترجمه و تفسیری به نام معانی القرآن دارد. ایشان کسی هستند که جرأت کردند کتابی به نام الصحیح من الکافی بنویسند. او در این کتاب احادیث کتاب کافی کلینی را پاکسازی و اعلام کرد احادیث ضعیفی در آن آمده است و در کتابش تنها احادیث صحیح کافی را جمع آوری کرد. البته ایشان با این کار مورد هجمه قرار گرفت و یادم هست حتی مرحوم آیت الله منتظری نیز به ایشان برای این کار انتقاد کرده بود.
حال ایشان آیات قرآن را ترجمۀ تفسیری کرده و اسم کتابش را معانی القرآن گذاشته است و عبارت وَ لٰكِنْ لاٰ تَعْلَمُونَ را اینگونه ترجمه و تفسیر کرده که شما سرّ این مسأله را نمیدانید یعنی اگر چه شما همه دو برابر عذاب میشوید ولی سرّ اینکه چرا دو برابر عذاب میشوید را نمیدانید.
بررسی فاعل و مخاطب وَ لٰكِنْ لاٰ تَعْلَمُونَ
در اینجا این سؤال پیش میآید که مخاطب وَ لٰكِنْ لاٰ تَعْلَمُونَ چه کسانی هستند؟ آیا مخاطب این جمله، همۀ انسانها از جمله ما خوانندگان قرآن هستیم یا اینکه مخاطب این جمله همان جهنمیان پیرو هستند یا همۀ جهنمیان؟
در کتاب القرائات العشر فی هامش القرآن مشاهده کردم که در بین قاریان قرآن تنها یک نفر وَ لٰكِنْ لاٰ یَعْلَمُونَ خوانده است که در این صورت ممکن است فاعل آن عذاب شدگان باشد و ممکن است مردم صدر اسلام باشد.
به هر حال آیۀ مورد بحث هشدار است و ما را از عذاب میترساند ولی مسائلی نیز در ضمن آن آمده است که ما دقیقا نمیفهمیم.
گاهی اوقات طلاب و دانشجویان میگویند ما نمیدانیم در چه موردی تحقیق کنیم ولی با این مطالبی که گفته میشود موضوعات متعددی برای تحقیق بدست میآید.
نکتۀ «مِن» در تعبیر فَمٰا كٰانَ لَكُمْ عَلَيْنٰا مِنْ فَضْلٍ
در تعبیر فَمٰا كٰانَ لَكُمْ عَلَيْنٰا مِنْ فَضْلٍ در آیه 39 استفاده از حرف جرّ «مِن» تأکید را میرساند یعنی رهبران به پیروان میگویند شما کوچکترین فضلی بر ما ندارید.
گویندۀ جملۀ فَذُوقُوا الْعَذٰابَ بِمٰا كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ در آیه 39
در مورد تعبیر فَذُوقُوا الْعَذٰابَ بِمٰا كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ در آیه 39 این سؤال مطرح است که آیا این جمله ادامۀ صحبت رهبران کفر در جهنم است یا اینکه این جمله را خدا گفته است؟
در تفسیر تسنیم که بسیار طولانی است و ظاهرا بیش از 80 جلد است تعبیر فَذُوقُوا الْعَذٰابَ بِمٰا كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ اصلا معنا و تفسیر نشده است. این در حالی است که این جمله فوق العاده مهم است و سؤالاتی در ضمن آن مطرح است که در تفسیر تسنیم اصلا مطلبی در این زمینه نیامده است.
ظاهراً این جمله در قرآن ادامۀ گفتۀ رهبران به پیروان است ولی اگر این باشد این سؤال پیش میآید که مگر در آخرت جهنمیان میتوانند چنین حرفی بزنند؟ این حرف از تیپّ حرفهای خداست. اگر بگوییم این حرف را جهنمیان مستکبر زدهاند دقیقا حرفی را زدهاند که حرف خدا و دین است یعنی مطلب دقیقی مربوط به عذاب اتحادی را بیان کردهاند. تفسیر التحریر و التنویر گفته است که این جمله، هم میتواند کلام خدا باشد و هم کلام جهنمیان. ظاهر ترجمۀ آقای بهبودی نیز این است که این جمله را جهنمیان گفتهاند ولی به ذهن من میآید که جملۀ فَذُوقُوا الْعَذٰابَ بِمٰا كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ حتما حرف خداست. در واقع این جمله مثل جملۀ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ در ابتدای آیه 38 است. پس باید بر سر جملۀ فَمٰا كٰانَ لَكُمْ عَلَيْنٰا مِنْ فَضْلٍ علامت وقف لازم گذاشت تا بر سر آن وقف شود و در نتیجه جملۀ فَذُوقُوا الْعَذٰابَ بِمٰا كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ عطف بر آیۀ قبلی باشد. طبق این بیان جملۀ وَ قٰالَتْ أُولاٰهُمْ لِأُخْرٰاهُمْ فَمٰا كٰانَ لَكُمْ عَلَيْنٰا مِنْ فَضْلٍ جملۀ معترضه است.
تفاوت عذاب هریک از جهنمیان
و اما به این بحث برسیم که عذاب هریک از گروههای جهنم چقدر است؟ اگر جهنم تنگ است و پیروان و رهبران در جهنم کنار هم به نوعی پِرِس شدهاند آیا عذابهایشان مثل هم است یا اینکه عذابهایشان متفاوت است؟
ممکن است کسی بگوید چون آنها در کنار هم هستند عذابهای مشابهی دارند در حالی که چنین نیست. افراد طبعهای مختلفی دارند. در خود دنیا هرکسی توان خاص خود را دارد و مثلا یک نفر اگر در حمامی با 60 درجه باشد نمیتواند تحمل کند ولی شخص دیگری در همین دما بهترین شرائط را تجربه میکند. در امور دیگر نیز همینگونه است. ممکن است کسی مطلبی را به گونهای بفهمد و دیگری به گونۀ دیگر. متأسفانه حکومتها فکر میکنند همۀ مردم باید مثل آنها بفهمند در حالی که چنین نیست و فهمها مثل هم نیستند.
حال در جهنم نیز اگر دو نفر کنار هم بودند ضرورتا عذابشان مثل هم نیست و بستگی دارد که هریک در دنیا چگونه بودهاند. علاوه بر این، عذابهای آخرتی تنها جسمی نیست. اگر عذابها فقط جسمی بود دو نفر که کنار هم بودند عذابشان مثل هم بود ولی عمدۀ عذابهای آخرتی درونی است. در سوره همزه آمده است:
كَلاّٰ لَيُنْبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ ﴿الهمزة، 4﴾
این چنین نیست، بیتردید او را در آن شکننده، اندازند؛
وَ مٰا أَدْرٰاكَ مَا الْحُطَمَةُ ﴿الهمزة، 5﴾
و تو چه میدانی آن شکننده چیست؟
نٰارُ اللّٰهِ الْمُوقَدَةُ ﴿الهمزة، 6﴾
آتش برافروخته خداست
اَلَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ ﴿الهمزة، 7﴾
[آتشی] که بر دلها برآید و چیره شود.
در این آیات از آتشی صحبت شده که بر دلها برآید نه جسمها. پس ممکن است دو نفر در جهنم کنار هم باشند ولی عذابهای دلهای آنها متفاوت باشد. بنابراین اگر مستکبران و مستضعفان در جهنم کنار هم باشند هریک عذاب خود را دارند.
قبلا گفتهام که اگر در قرآن آمده است «فاغسلوا وجوهکم» به این معناست که هرکسی صورت خودش را بشوید. در اینجا نیز وقتی گفته است: فَذُوقُوا الْعَذٰابَ بِمٰا كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ به این معناست که هرکسی عذاب خودش را بچشد.
وجه استفاده از واژۀ فَذُوقُوا در آیه 39 اعراف
و اما باید بررسی کرد که چرا در عبارت فَذُوقُوا الْعَذٰابَ بِمٰا كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ از ذوق به معنای چشیدن استفاده شده که غیر از خوردن است؟ چشیدن مربوط به زبان است و کاری به حلق ندارد بر خلاف خوردن که باید از حلق پایین برود. در واقع چشیدن، مقدمۀ خوردن است و نسبت به خوردن یک هزارم هم نمیشود. حال در عبارت مورد بحث از دریافت عذاب صحبت نکرده و تنها چشیدن عذاب را بیان کرده است. با این وصف، اینکه دریافت عذاب چیست دقیقا نمیفهمیم. البته این احتمال هست که ذوق عذاب کنایه از مطلق عذاب شدن باشد نه اینکه مراحل اولیۀ عذاب را برساند. این مطلب نیاز به بررسی دقیقتری در کتب تفسیری و لغوی دارد که استعمالات واژۀ ذوق در متون مختلف دیده شود و نتیجهگیری گردد.
موضوعاتی تحقیقی برای پایاننامه
در تفسیر این آیات مطالبی بیان گردید و سؤالاتی مطرح شد که با ابهاماتی نیز رو به رو بود. هریک از این ابهامات و سؤالات میتواند موضوعی برای پایان نامه قرار گیرد و مورد تحقیق و بررسی واقع شود. بنابراین شما میتوانید موضوعات مطرح شده در این آیات را به عنوان یک موضوع تحقیقی انتخاب و بر روی آن کار کنید.
پاسخ به سؤالی پیرامون عدالت خدا در مورد آیات 38 و 39
پرسش: اگر خدا عادل است باید هرکسی را بر طبق گناه خودش جزاء دهد. حال اگر یک گروه جهنمی از خدا بخواهند گروه جهنمی دیگری را دو برابر عذاب کند چرا خدا باید این حرف را گوش دهد و آن گروه را دو برابر عذاب دهد؟
پاسخ: بارها بیان شده که خدا دعاهای خوب را مستجاب میکند ولی خدا لعن و دعای برای عذاب یا شدت عذاب دیگران را اجابت نمیکند و عذاب افراد را به خاطر دعای دیگران زیاد نمیکند. اگر خدا بخواهد کسی را بیشتر عذاب کند با عدالتش سازگار نیست چرا که خدا در پاداش دادن محسن است ولی در عذاب کردن عادل است.
در جواب این سؤال باید گفته شود همانطور که در مورد جملۀ قٰالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ گفتیم که این جمله تکوینی است در مورد دو برابر عذاب شدن نیز همینگونه است یعنی دو برابر عذاب شدن به خاطر مستجاب شدن دعای یک گروه بر علیه گروه دیگر نیست بلکه یک واقعیت است که گروهی عذابشان دو برابر است. تازه این دو برابر عذاب شدن، قرار دادی نیست بلکه اتحادی است. پس دو برابر عذاب شدن گروهی در جهنم دقیقا با اعمال آنها در دنیا مرتبط است. در واقع دو برابر عذاب شدن این دسته از جهنمیان یک واقعیت است و خدا برای توجه دادن ما به این مطلب آن را با بیانی که در این آیه آمده بیان نموده است.
آیا جملۀ فَمٰا كٰانَ لَكُمْ عَلَيْنٰا مِنْ فَضْلٍ مورد تأیید خداوند است؟
مطلبی که مستکبران طبق آیه 39 گفتهاند این است که: فَمٰا كٰانَ لَكُمْ عَلَيْنٰا مِنْ فَضْلٍ یعنی شما بر ما فضلی ندارید و اگر ما رهبران ستمگر بودیم شما پیروان ستمگر بودید. ما رئیس و شما طرفدار ما بودید و ظلم را تأیید میکردید. پس شما بر ما برتری ندارید. حال آیا این جمله مورد تأیید خداست؟ به هر حال خداوند این جمله را آورده و ردّ نکرده است. قبلا گفتهایم که قرآن کتاب قصه نیست بلکه کتاب حقیقت است و اگر مطلبی را از قول کسی نقل کرد و رد نکرد یعنی آن را قبول دارد. حتی در مواردی خداوند حرفهای پیامبرانش را با حرفهای خودش در کنار هم میآورد که دلالت دارد همۀ آنها مورد تأیید خداوند است.
حال در عبارت مورد بحث مستکبران گفتهاند مستضعفان بر ما فضلی ندارند. حال آیا خداوند این حرف مستکبران را تأیید کرده است؟
به ذهن من چنین میآید که اینگونه نیست. باید دقت داشت که اگر در قرآن کلام پیامبران نقل شد و نقدی نشد دلالت بر تأیید خدا دارد. حتی اگر کلام فردی عادی مثل یک مرد یا یک زن نقل شد و نقد نگردید آن نیز مورد تأیید خداست مثل گفتار پادشاه سبأ که یک زن بود و گفت:
قٰالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذٰا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهٰا وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهٰا أَذِلَّةً وَ كَذٰلِكَ يَفْعَلُونَ ﴿النمل، 34﴾
گفت: همانا پادشاهان هنگامی که [با زور ] وارد شهری میشوند، آن را تباه میکنند و عزیزان اهلش را به ذلت و خواری مینشانند و [آنان] همواره چنین میکنند!
در اینجا خداوند حرف یک پادشاه زن را آورده و رد نکرده است. پس مورد تأیید خداوند است.
اما اگر در قرآن حرف افرادی بدکار مثل مستکبران یا شیاطین نقل شود که گوینده افرادی منفی هستند خود این عناوین دلالت بر رد حرف آنها دارد. پس رد کردن حرفی در قرآن همواره به این نیست که خداوند کلامی را نقل کند و سپس بگوید این کلام باطل است بلکه همین که بگوید این کلام را ظالمان گفتند یعنی حرف بدی زدهاند. در اینجا نیز جملۀ فَمٰا كٰانَ لَكُمْ عَلَيْنٰا مِنْ فَضْلٍ را اولیها یعنی مستکبران گفتهاند و خود این دلالت بر بطلان حرف آنها دارد. پس در نتیجه هرکسی درجۀ خودش را دارد و طبق همان عذاب میشوند.
ماضی استمراری در انتهای آیه 39
عبارت كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ در انتهای آیه 39 ماضی استمراری است که دلالت دارد جهنم مربوط به کسانی است که کارهای بد را پیوسته انجام میدادند و کسی یک بار گناهی کرده قابل آمرزش است.
وجه استفاده از عنوان تکذیب و استکبار در آیه 40
اینکه در آیه 40 بجای «اِنَّهُم» از عنوان تکذیب و استکبار استفاده شد دلالت دارد که آنچه موجب میشود دربهای بهشت بر روی کسی اصلا باز نشود تکذیب و استکبار است. پس افرادی که گنهکارند ولی اهل تکذیب و استکبار نیستند ممکن است به رحمت الهی دست پیدا کنند.
جواب به اشکالی پیرامون خوفنامه بودن قرآن
برخی با شنیدن این بحثها میگویند مباحث جهنم را رها کنید و جلو بروید. چرا اینقدر از جهنم میگویید؟ حتی دکتر سروش گفته بود قرآن خوفنامه و مثنوی طربنامه است. به هر حال این اشکالی است که برخی به قرآن گرفتهاند که چرا اینقدر انسان را از جهنم میترساند؟
در جواب این اشکال باید بررسی کرد که چرا قرآن خوفنامه است؟ دقت کنید قرآن در زمانی نازل شده که عدهای زوردار و ظالم و عدهای مستضعف پیرو بودند. با اینها چه باید کرد؟ آیا باید همۀ آنان را کشت؟ این روش عاقلانه نیست. پس باید راه دیگری را پیش گرفت. خداوند از طریق ترساندن از جهنم، هم مستضعفان را بیدار کرده که پیرو ظالمان نباشند و هم خود ظالمان را اصلاح کرده است. پس در آن زمان چنین بیانی لازم بوده است. در زمان ما نیز هر کدام از خود ما مستکبر هستیم و اگر در خانه نمیتوانیم استکبار کنیم به این دلیل است که ما را از مردیّت انداختهاند و الا قبلا که مردسالاری بود مردها در خانهها ظلم میکردند. اگر ما الآن ظلم نمیکنیم به خاطر این است که نمیتوانیم ظلم کنیم نه اینکه خوی استکباری ما گرفته شده باشد. امروزه اگر کسی بچهاش را بزند بچه یا مادر سریع آن را در فضای مجازی منتشر میکنند و آبروی ما برده میشود. پس به این دلیل است که ظلم نمیکنیم و گرنه طبیعت ما همان طبیعت ظالمانه است.
مثال دیگر، بچهها هستند که با فضای مجازی زورشان زیاد شده است ولی آیا خوب زندگی میکنند؟ وقتی آمار طلاق را میبینیم میفهمیم که آنها نیز خوب زندگی نمیکنند. کسانی که ازدواج کردهاند درصد بالایی از آنها جدا میشوند و آنها که مجرد ماندهاند میدانند که اگر ازدواج کنند با همسرشان مشکل پیدا میکنند.
پس خوی استکباری در همه وجود دارد و به همین دلیل بحثهای اخلاقی از نیازهای ضروری جامعه است و زمانی این مباحث اثر میکند که بفهمیم کار بد برای خود ما گرفتاری ایجاد میکند و خودش عذاب ماست؛ مثل حسادت که حسود ضررش را خودش میبرد.
آیات قرآت اصرار دارد انسان را بترساند تا خوی استکباری او فروکش کند و به ما بفهماند اثرات اعمال ما همان ملکات روحی ماست و باید اصلاح شود.
شما ببینید پیامبرانی مثل حضرت نوح و لوط زنان بدی داشتند ولی با آنها میساختند چون روحیۀ قوی داشتند. پیامبر اسلام(ص) نیز با زنان خود با وجود ناسازگاری عجیب آنان میساخت چون روح خود را ساخته بود. همچنین زن فرعون با وجود ظلم فراوان فرعون، چون مؤمن است به وظایف ایمانی خود عمل میکند. او نه از فرعون جدا میشود و نه ایمانش را از دست میدهد بر خلاف امروزه که افراد بر سر یک امر بسیار جزئی سریع از همسران خود جدا شده و حتی ممکن است دین خود را کنار بگذارند.
پس اینکه هر روز آیات قرآن را میخوانیم و تکرار میکنیم برای این است که بر خودمان اثر کند و باید این آیات را برای مردم خواند تا از روحیۀ تکبر دست بردارند تا دیگران بتوانند آنها را نقد کنند. خانواده باید به گونهای باشد که زن و فرزند و همسایه بتوانند مرد را توبیخ و نقد کنند. اینکه کسی بگوید من چون زور و پول دارم هر کاری میکنم صحیح نیست.
پس قرار است با این آیات آدم شویم و روحیۀ استکباری را کنار بگذاریم تا اگر قانونی وجود نداشت یا جهنمی نبود یا فضای مجازی نبود باز انسان عادلی باشیم و به کسی ظلم نکنیم مثل پیامبر(ص) که عادل و فوق عادل بود. قرینهاش این که وقتی ایشان به همسرانش گفت اگر خواستید بیایید تا شما را طلاق دهم هیچیک از آنها تقاضای طلاق نداد چون نمیتوانستند از اخلاق خوب پیامبر(ص) بگذرند بر خلاف زنان ما که اگر آنها را در طلاق مخیر کنیم حتما از ما جدا میشوند چون ما واقعا بد هستیم.
به هر حال این آیات، مستکبران مکه را رام کرد و ما را نیز میتواند رام کند.
محال بودن ورود مکذبان و مستکبران به بهشت از سه جهت
مَثَل زده شده در آیه 40 دلالت دارد که ورود مکذبان و مستکبران به بهشت از سه جهت محال است: یکی بزرگی بیش از حدّ شتر نسبت به سوراخ سوزن، دوم بد قواره بودن شتر و سوم زنده بودن شتر و توان تخلف و لجبازی.
همۀ اینها دلایلی است که نمیشود شتر از سوراخ سوزن عبور کند و در نتیجه دلالت دارد مکذبان و مستکبران نیز نمیتوانند وارد بهشت شود.
مراد از ابواب آسمان
همانطور که قبلا گفتیم مراد از آسمان، آسمان جسمی نیست بلکه آسمان معنوی و والایی مراد است. حال وقتی آسمان را اینگونه معنا کردیم طبیعتا ابواب را نیز باید هماهنگ با آن معنا کنیم. مثلا در عبارت «انا مدینة العلم و علیّ بابها» مراد از باب، درب علم است. در آیۀ مورد بحث نیز باب باید به گونهای معنا شود که با سماء هماهنگ باشد. در آیات متعددی از قرآن از باب صحبت شده است از جمله: رعد-23، حجر-44، حدید-13، نحل-29، ص-50، زمر-72، غافر- 76
بد نیست به برخی از این آیات اشارهای داشته باشیم:
لَهٰا سَبْعَةُ أَبْوٰابٍ لِكُلِّ بٰابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ ﴿الحجر، 44﴾
برای جهنم هفت در است، برای هر دری گروهی از پیروان شیطان تقسیم شدهاند.
اُدْخُلُوا أَبْوٰابَ جَهَنَّمَ خٰالِدِينَ فِيهٰا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ ﴿غافر، 76﴾
از درهای دوزخ وارد شوید که در آن جاودانهاید؛ پس چه بد است اقامت گاه متکبران.
مراد از دربهای جهنم در این آیات میتواند این باشد که هرکسی از راه گناهی جهنمی میشود مثل شرک، استکبار، حسد و …. پس مراد از دربهای جهنم راهها و گناهانی است که انسان از طریق آن جهنمی میشود.
ضرورت دوری از تکذیب و استکبار
یکی از مستکبران در زمان ما نتانیاهو است که نسلکشی کرده ولی اصلا به روی خودش نمیآورد و من احتمال میدهم که حتی عملیات هفتم اکتبر نقشۀ خود اسرائیل بوده است تا از طریق آن فلسطینیان را نابود کنند. البته وقتی از مکذبان و مستکبران صحبت میشود نباید مصداقش را فقط در دیگران جستجو کرد بلکه مواظب باشیم خودمان چنین نباشیم و مثلا در خانه مستکبر نباشیم یا نسبت به زیردستان تکبر نکنیم. باید نفس خودمان را خُرد کنیم و برای خود القاب نتراشیم. بد نیست اگر غرور ما را فرا گرفت به مرگ و بیماری و گرفتاری افراد بالاتر از خود نگاه کنیم که آنها نیز به سستی مبتلا شدند یا به قبرستان برویم تا مردن آنان را به یادآوریم و متواضع شویم و بفهمیم زوردارترین و ثروتمندترین افراد نتوانستند در مقابل مرگ مقاومت کنند. پس مواظب باشیم با کبر و غرور راه سعادت خود را نبندیم.
تأملی دوباره در عبارت حَتّٰى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيٰاطِ
عبارت حَتّٰى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيٰاطِ معرکۀ آراء شده است چرا که «حتی» معانی گوناگونی دارد مثلا وقتی گفته میشود «اکلت السمکة حتی رأسها» به چند صورت معنا شده است:
ماهی را خوردم حتی سرش را – ماهی را تا سرش خوردم یعنی سرش خورده نشد
حال در اینجا به نظر من آیه میخواهد بگوید محال است تکذیبگران و مستکبران وارد بهشت شوند. بارها گفتهام که زبان قرآن زبان فلسفی نیست. مثلا در زبان فلسفی از عناوین وجوب، ضرورت، امکان محال و ممکن استفاده میکنیم یا میگوییم ظلم برای خدا محال است ولی قرآن بجای این عناوین بیان دیگری دارد و مثلا گفته است:
وَ لاٰ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً ﴿النساء، 49﴾
به اندازه رشته میان هسته خرما مورد ستم قرار نمیگیرند.
حال خداوند در اینجا میخواهد بگوید مستکبران و تکذیبگران اصلا وارد بهشت نمیشوند و برای رساندن این معنا از این عبارت استفاده کرده است که همانطور که شتر وارد سوزن نمیشود این گروهها نیز وارد بهشت نمیشوند. دقت شود که عربهای آن زمان با شتر ملازم بودند و همچنین سوزنهایی داشتهاند و قرآن از همین چیزهای عرفی استفاده کرده تا محال بودن ورود در بهشت را برساند.
و اما افرادی برای اینکه مهربانی خدا را نشان دهند «حتی» را به گونۀ دیگری معنا کرده و گفتهاند این گروهها وارد بهشت نمیشوند تا زمانی برسد که شتر وارد سوراخ سوزن شود و شتر وقتی مُرد و کرم افتاد در آن زمان میتواند وارد سوراخ سوزن شود چون اجزاء کوچک شدۀ او از سوراخ سوزن رد میشود.
این بیسلیقگی است چون در ذیل آیهای که خدا قصد ترساندن دارد نباید بحث مهربانی خدا را مطرح کرد. بله خدا ارحم الراحمین است و کسی منکر این نیست ولی نباید تهدید خدا را سوراخ کرد. خداوند در این آیه به گونهای سخن گفته که مستکبر دست از استکبار بردارد ولی اگر آیه را آن گونه که برخی مفسران آوردهاند معنا کنیم این هدف محقق نمیشود.
عبور شتر از سوراخ سوزن در انجیل
جالب است که مَثَل عبور شتر از سوراخ سوزن در انجیل های (متی، باب نوزدهم آیه ۲۴؛ مرقس، باب دهم آیه ۲۵؛ لوقا، باب هجدهم آیه ۲۵) مطرح شده است. ظاهرا انجیل می گوید که عبور شتر از سوراخ سوزن راحتتر از ورود فردی ثروتمند به قلمرو بهشت است.
به نظر میرسد این مَثَل که برای ثروتمندان زده شده منافاتی با آیۀ قرآن ندارد چون معمولا مستکبران و تکذیبگران جزو ثروتمندان بودهاند.
معنای تأویلی از آیه و نقدی بر آن
برخی خواستهاند با توجه به مَثَل زده شده در آیه بگویند داشتن ویژگی شتر عاملی برای ورود به بهشت است مثلا کسی که مثل شتر بردبار و صبور باشد و چشمش را از بدیها بپوشاند وارد بهشت خواهد شد. پس مراد از شتر در آیه انسان صبور است.
من بارها گفتهام که تفسیر با تأویل فرق دارد. تفسیر به معنای پردهبرداری از خود الفاظ است که شاید ما بتوانیم در این زمینه به نتیجهای برسیم ولی تأویل کار کسانی است که علمهای دیگری نیز دارند مثلا از پیامبر(ص) علوم را به ارث بردهاند مثل ائمه که میتوانند تأویل کنند. اگر ما باب تأویل را باز کردیم و گفتیم شتر اشاره به انسان صبور دارد دیگری نیز برای خودش تأویل دیگری میکند و در این صورت باب تفهیم و تفهم بسته میشود. اما وقتی قاعدۀ زبانِ عرفی ملاک شد معنای حقیقی و مجازی الفاظ مورد توجه قرار میگیرد و تفسیر، قاعدهمند میشود. پس تأویل را به اهلش واگذار کنیم و تفسیر را ادامه دهیم.
عنوان «مجرمین» در آیات مربوط به جهنم
در انتهای آیه 40 در عبارت وَ كَذٰلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ از عنوان «مجرم» استفاده شده است. مجرم در قیامت عذابی از بیرون نمیچشد بلکه همان عمل خودش را میبیند. عبد العلی بازرگان گفته است که ریشۀ جرم به معنای قطع است چرا که اینها خودشان را از وحی الهی و حرفهای رسولان قطع کردند.
اشاره به بستر و رو انداز جهنمیان در آیه 41
آیه 41 دلالت دارد که بستر زیر پای جهنمیان آتش و رو انداز آنها نیز از جنس آتش است. پس اطراف آنها را آتش فرا گرفته است و این تجسم عمل آنها در دنیاست که از هر طرف، تکذیب و استکبار داشتند.
وجه اشاره به جهنم قبل از اشاره به بهشت
با اینکه رحمت خدا بر غضبش سبقت دارد ولی اینجا قبل از ورود به بحث بهشت که در آیات بعدی خواهد آمد، ابتدا در آیات مورد بحث از جهنمیان صحبت شد تا اوج خطر را دریابیم و بفهمیم اگر به حرف پیامبران گوش ندادیم و اصلاح نشدیم سر و کارمان با عذاب است. پس این مجموعه از آیات با آیات قبلی که پیرامون داستان آدم و خطابات «یا بنیآدم» بود مرتبط است و میخواهد بگوید اگر فرزندان آدم از پیامبران تبعیت نکردند سر و کارشان با جهنم خواهد بود.
بررسی آیات مربوط به خصومت جهنمیان با یکدیگر
طبق آیات متعدد قرآن جهنمیان با یکدیگر خصومت دارند و بد نیست بررسی کنیم که مردم زمان پیامبر(ص) از این آیات چه میفهمیدند. در آیات متعددی دعوای جهنمیان با یکدیگر بیان شده است. بنده این آیات را طبق ترتیب نزول از دیدگاههای مختلف از جمله کتاب تاریخ قرآن دکتر رامیار بررسی کردم. به نظر میرسد اولین سورهای که در آن این بحث مطرح شده سوره ق است و دومی سوره ص و سومی سوره اعراف است و همینطور دیگر سورهها. بد نیست جدول ترتیب این سورهها طبق نظرات مختلف را در اینجا بیان کنم:
جدول ترتیب نزول سورههای مربوط به بحث خصومت جهنمیان
دکتر
رامیار |
علی بن ابی طالب | مقاتل | ابن عباس
(1) |
ابن عباس(2) | ابن عباس(3) | جابر بن زید | ابن الندیم | ||
اعراف | 39 | 37 | 109 | 38 | 37 | 36 | 39 | 38 | 87 |
ص | 38 | 36 | 29 | 37 | 36 | 35 | 38 | 40 | 59 |
سبأ | 58 | 56 | 46 | 57 | 55 | 54 | 58 | 56 | 85 |
زمر | 59 | 57 | 73 | 58 | 56 | 55 | 59 | 58 | 80 |
عنکوبت | 85 | 82 | 74 | 84 | 82 | 83 | 84 | 83 | 79 |
شعراء | 47 | 45 | 37 | 46 | 44 | 43 | 47 | 45 | 56 |
ق | 34 | 32 | 26 | 33 | 32 | 31 | 34 | 33 | 54 |
بقره | 87 | 85 | 80 | 86 | 84 | 85 | 86 | 87 | 91 |
در سوره ق آمده است:
وَ قٰالَ قَرِينُهُ هٰذٰا مٰا لَدَيَّ عَتِيدٌ ﴿ق، 23﴾
و [فرشته] همراهش میگوید: این است نامه اعمالش که همراه من آماده است.
………
قٰالَ قَرِينُهُ رَبَّنٰا مٰا أَطْغَيْتُهُ وَ لٰكِنْ كٰانَ فِي ضَلاٰلٍ بَعِيدٍ ﴿ق، 27﴾
همنشین آن بدکار [از میان شیطانها] میگوید: پروردگارا! من او را به سرکشی و طغیان وا نداشتم، او خودش [به میل خود] در گمراهی دور و درازی بود.….
قٰالَ لاٰ تَخْتَصِمُوا لَدَيَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُمْ بِالْوَعِيدِ ﴿ق، 28﴾
[خدا] میگوید: در پیشگاه من با یکدیگر ستیزه مکنید، بیتردید من تهدید [به عذاب] را پیش از این [از طریق وحی و پیامبران] به شما اعلام کرده بودم.
مٰا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ وَ مٰا أَنَا بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِيدِ ﴿ق، 29﴾
نزد من فرمان [به اینکه هر کس با حال کفر و شرک وارد آخرت شود حتماً دوزخی است] تغییر نمییابد و من نسبت به بندگان، ستمکار نیستم.
از آیه 23 معلوم میشود که افراد در قیامت قرین یا همراه دارند. اینکه این قرین شیطان است یا دیگری نمیدانیم ولی قرین در این آیه، احتمالا اعمال و عقائد فرد است. در جوانی در کتاب پروازی در ملکوت از آیت الله خمینی چنین خواندهام که وقتی انسان از قبر بیرون میآید اگر اعمالش خوب باشد قرینش جوانی خوشسیماست و اگر اعمالش بد باشد قرینش یک سگ سیاه و زشت است. حال، چه آن جوان خوشسیما و چه آن سگ سیاه اعمال خود فرد هستند که قرین او میباشند.
به نظر میرسد قرین در آیه 23 غیر از قرین در آیه 27 است. قرین در آیه 27 را برخی مثل آقای صالحی نجف آبادی شیطان دانستهاند.
دقت شود ظاهر آیات قرآن این است که شیطان غیر از هوای نفس است اگر چه برخی میخواهند شیطان بیرونی را انکار کنند. در سوره ق نیز ظاهرا دو واژۀ قرین به دو معنا هستند.
در مجموع از آیات سوره ق بدست میآید که ما یک قرین داریم که اعمال ماست و یک قرین داریم که شیطان است و قرین شیطانی در روز قیامت با ما خصومت میکند.
و اما سوره بعدی که گفتگوی جهنمیان را آورده است سوره ص است. در این سوره چنین آمده است:
هٰذٰا وَ إِنَّ لِلطّٰاغِينَ لَشَرَّ مَآبٍ ﴿ص، 55﴾
این [همه برای پرهیزکاران است] ، و مسلماً برای سرکشان، بدترین بازگشتگاه خواهد بود.
جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهٰا فَبِئْسَ الْمِهٰادُ ﴿ص، 56﴾
دوزخ که در آن وارد میشوند و چه بد آرامگاهی است!
هٰذٰا فَلْيَذُوقُوهُ حَمِيمٌ وَ غَسّٰاقٌ ﴿ص، 57﴾
این آب جوشان و مایع چرکین متعفّن است که باید آن را بچشند،
وَ آخَرُ مِنْ شَكْلِهِ أَزْوٰاجٌ ﴿ص، 58﴾
و [جز اینها] عذابهای دیگری مانند آن دارند.
هٰذٰا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَكُمْ لاٰ مَرْحَباً بِهِمْ إِنَّهُمْ صٰالُوا النّٰارِ ﴿ص، 59﴾
[چون پیشوایان کفر به دوزخ درآیند، و پیروانشان را نیز راهی دوزخ کنند ندا رسد:] این گروهی [از پیروان شما] هستند که با فشار و زور با شما وارد دوزخ میشوند. [پیشوایان کفر در پاسخِ ندا دهنده گویند:] خوش آمد و گشایشی بر آنان [که پیروان ما بودند] مباد، بیتردید آنان به آتش خواهند سوخت.
قٰالُوا بَلْ أَنْتُمْ لاٰ مَرْحَباً بِكُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنٰا فَبِئْسَ الْقَرٰارُ ﴿ص، 60﴾
[پیروان به پیشوایان] گویند: بلکه بر شما خوش آمد و گشایشی مباد، شما این عذاب را از پیش برای ما فراهم کردید، و چه بد قرارگاهی است.
قٰالُوا رَبَّنٰا مَنْ قَدَّمَ لَنٰا هٰذٰا فَزِدْهُ عَذٰاباً ضِعْفاً فِي النّٰارِ ﴿ص، 61﴾
میگویند: پروردگارا! هر کس این عذاب را از پیش برای ما فراهم آورده است، برای او در آتش عذابی دو چندان بیفزا.
وَ قٰالُوا مٰا لَنٰا لاٰ نَرىٰ رِجٰالاً كُنّٰا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرٰارِ ﴿ص، 62﴾
و میگویند: ما را چه شده که [مردان مؤمن و شایسته] ای که از اشرارشان میشمردیم، نمیبینیم.
أَتَّخَذْنٰاهُمْ سِخْرِيًّا أَمْ زٰاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصٰارُ ﴿ص، 63﴾
آیا ما آنان را [به ناحق] به مسخره گرفتیم [و اکنون در بهشت جای دارند] یا [در دوزخاند و ] دیدگان ما به آنان نمیافتد؟!
إِنَّ ذٰلِكَ لَحَقٌّ تَخٰاصُمُ أَهْلِ النّٰارِ ﴿ص، 64﴾
این گفتگو و مجازات اهل آتش حتمی و واقع شدنی است.
اقتحام در آیه 59 یعنی چیزی را با زور در جایی وارد کردن و این خود قرینهای بر تنگ بودن فضای جهنم است که جهنمیان به زور وارد آن میشوند.
لطیفهای در مورد کلمۀ اقتحام: مرحوم آیت الله ایزدی از قول آیت الله مطهری در معنای واژۀ اقتحام چنین میگفت: در مجالسی که در مساجد و حسینیههای قم فاتحه میگیرند در قسمتی از مجلس، علماء و مراجع تقلید مینشینند. افرادی دیگری که رتبۀ پایینتری دارند دوست دارند در همان قسمت بنشینند تا بگویند ما نیز عالم هستیم و در حال رسیدن به مقام مرجعیت هستیم. آنگاه در آن قسمت چون فضا کم است و علمائی که میآیند میخواهند خود را به زور در آن قسمت جا دهند اقتحام لازم میآید. مرحوم مطهری میگفت آنجا اقتحام است که شخص، میخواهد به زور خودش را در آن قسمت جا دهد.
طبق این آیات انسانهایی که در دنیا چه بسا با یکدیگر رفیق بودند و با مشارکت یکدیگر حق مردم را میخوردند در جهنم با یکدیگر دشمن هستند. در سوره زخرف آمده است:
اَلْأَخِلاّٰءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِينَ ﴿الزخرف، 67﴾
در آن روز دوستان دشمن یکدیگرند مگر پرهیزکاران.
کسانی سالم هستند که بر اساس تقوا با یکدیگر دوست باشند. جالب است که حتی امام جماعت و بازاریها گاهی تعاملشان از روی تقوا نیست. امام جماعت تابع آنان است و رباهواری آنان را توجیه میکند و سخنان خود را با آنها تنظیم میکند و آنان نیز پولهایی به امام جماعت میدهند برای اینکه او را برای خود نگه دارند تا مؤیدی برای آنها باشد و حتی در ادارات بتوانند پارتی داشته باشند.
و اما در همین سوره ص آیات دیگری نیز هست که با موضوع بحث مرتبط است:
قٰالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ ﴿ص، 84﴾
[خدا] گفت: سوگند به حق و فقط حق را میگویم
لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ ﴿ص، 85﴾
که بیتردید دوزخ را از تو و آنان که از تو پیروی کنند، از همگی پر خواهم کرد.
در آیه 85 دقت بر روی «مِنْهُمْ» شایسته است که دلالت دارد چه مستکبران و چه مستضعفان در جهنم هستند ولی اینکه درجۀ هریک چقدر است و هریک چقدر عذاب دارند در سورههای بعدی مثل سوره اعراف بیان گردیده است.
در سوره شعراء که تقریبا سوره شماره 47 است بحث گفتگوی مستکبران و مستضعفان به این صورت آمده است:
وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغٰاوِينَ ﴿الشعراء، 91﴾
و آتش برافروخته برای گمراهان آشکار شود،
دقت شود که غاوین غیر از ضالین هستند و به کسانی گفته میشود که هدفشان را گم کردهاند بر خلاف کسانی که هدفشان مشخص است ولی راه را نمیدانند که ضالین هستند.
وَ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ مٰا كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ ﴿الشعراء، 92﴾
مِنْ دُونِ اللّٰهِ هَلْ يَنْصُرُونَكُمْ أَوْ يَنْتَصِرُونَ ﴿الشعراء، 93﴾
و به آنان گویند: آنچه را به جای خدا میپرستیدید، کجایند؟
آیا شما را [برای رهایی از آتش] یاری میدهند؟ یا از خود میتوانند دفع عذاب کنند؟
فَكُبْكِبُوا فِيهٰا هُمْ وَ الْغٰاوُونَ ﴿الشعراء، 94﴾
پس آن معبودان و گمراهان [که آنها را میپرستیدند] به رو در آتش افروخته افکنده میشوند،
وَ جُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ ﴿الشعراء، 95﴾
با همه سپاهیان ابلیس،
قٰالُوا وَ هُمْ فِيهٰا يَخْتَصِمُونَ ﴿الشعراء، 96﴾
در حالی که در آن [آتش افروخته] با هم ستیز و نزاع میکنند [و به معبودان] میگویند:
تَاللّٰهِ إِنْ كُنّٰا لَفِي ضَلاٰلٍ مُبِينٍ ﴿الشعراء، 97﴾
به خدا سوگند که ما در گمراهی آشکاری بودیم،
إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعٰالَمِينَ ﴿الشعراء، 98﴾
که شما را با پروردگار جهانیان برابر قرار میدادیم،
وَ مٰا أَضَلَّنٰا إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ ﴿الشعراء، 99﴾
و ما را جز مجرمان گمراه نکردند،
فَمٰا لَنٰا مِنْ شٰافِعِينَ ﴿الشعراء، 100﴾
در نتیجه برای ما نه شفیعانی است،
وَ لاٰ صَدِيقٍ حَمِيمٍ ﴿الشعراء، 101﴾
و نه یک دوست نزدیک و صمیمی ،
فَلَوْ أَنَّ لَنٰا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿الشعراء، 102﴾
پس ای کاش برای ما بازگشتی [به دنیا] بود تا از مؤمنان میشدیم.
إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيَةً وَ مٰا كٰانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ ﴿الشعراء، 103﴾
بی تردید در این مطلب، عبرتی بزرگ وجود دارد، و بیشترشان مؤمن نبودند،
وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ﴿الشعراء، 104﴾
و یقیناً پروردگارت همان توانای شکست ناپذیر و مهربان است.
در این آیات به سه گروه اشاره شده است: رهبران، گمراهان و جنود ابلیس و هر سه گروه با یکدیگر دعوا دارند. در سوره ق انسان و اعمالش بود و همچنین به انسان و قرینش که شیطان بود اشاره شد ولی در اینجا به سه گروه اشاره شده است. همچنین از آیه 99 بدست میآید که مجرمان همان مستکبران هستند.
سورۀ دیگری که در آن بحث مستکبران و مستضعفان آمده سورۀ سبأ است که شماره نزولش تقریبا 58 میباشد. در این سوره چنین آمده است:
وَ قٰالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهٰذَا الْقُرْآنِ وَ لاٰ بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لَوْ تَرىٰ إِذِ الظّٰالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلىٰ بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْ لاٰ أَنْتُمْ لَكُنّٰا مُؤْمِنِينَ ﴿سبإ، 31﴾
و کافران گفتند: ما به این قرآن و کتابهایی که پیش از آن بوده است، هرگز ایمان نمیآوریم. و اگر ستمکاران را زمانی که در پیشگاه پروردگارشان بازداشته شدهاند، ببینی در حالی که هر کدام گناه و بدبختی خود را بر عهده دیگری میاندازد [امر عجیبی میبینی] مستضعفان به مستکبران میگویند: اگر شما سر راه ما نبودید یقیناً ما مؤمن بودیم.
قٰالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْنٰاكُمْ عَنِ الْهُدىٰ بَعْدَ إِذْ جٰاءَكُمْ بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمِينَ ﴿سبإ، 32﴾
مستکبران به مستضعفان میگویند: آیا ما شما را از هدایت الهی بعد از آنکه به شما رسید باز داشتیم؟ [نه، باور نداریم] بلکه شما خودتان مجرم بودید.
وَ قٰالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَ النَّهٰارِ إِذْ تَأْمُرُونَنٰا أَنْ نَكْفُرَ بِاللّٰهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْدٰاداً وَ أَسَرُّوا النَّدٰامَةَ لَمّٰا رَأَوُا الْعَذٰابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلاٰلَ فِي أَعْنٰاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا كٰانُوا يَعْمَلُونَ ﴿سبإ، 33﴾
مستضعفان به مستکبران میگویند: بلکه نیرنگهای [پیگیر شما در] شب و روز که به ما فرمان میدادید به خدا کافر شویم و همتایانی برای او قرار دهیم [ما را گمراه کرد]. و هنگامی که عذاب را ببینند، اظهار پشیمانی کنند [شاید نجات یابند]. و ما در گردن کافران غل و زنجیر مینهیم؛ آیا جز آنچه را انجام میدادند جزا داده میشوند؟
تعمیم در معنای بشیر و نذیر بودن پیامبر(ص)
در سوره سبأ، قبل از این آیات به بشیر و نذیر بودن پیامبر(ص) اشاره شده است که لازم میدانم صحبتی اجمالی در رابطۀ با آن داشته باشم:
اینکه پیامبر(ص) بشیر و نذیر است میتواند بیانی دینی از نظرات دانشمندان غربی باشد که گفتند باید به کارگر رسید تا بر علیه کارفرما قیام نکند. حال دین نیز میگوید به افراد پایینتر رسیدگی کنید تا جامعهای سالمتر داشته باشید. وقتی به زیر دست رسیدگی شد او در حدّ خود بالا میآید و در نتیجه دزدی نمیکند و آدم نمیکشد. پس بشیر و نذیر بودن پیامبر(ص) را نباید تنها در ارتباط با قیامت معنا کرد بلکه در خود دنیا نیز مصداق دارد. در دنیا اگر انسانوار زندگی کرده و به فقراء کمک کردیم آنها نیز به وقتش به ما کمک میکنند ولی اگر کمک نکردیم آنها به وقتش ضربه خواهند زد. پس قیامت باطن همین عالم است و در همین عالم نیز باید متوجه ثمرات قوانین دین باشیم.
چگونگی دعوت مستکبران به شرک و کفر
و اما به بررسی کوتاه آیات مورد بحث میپردازیم. باید توجه داشت مراد از جملۀ إِذْ تَأْمُرُونَنٰا أَنْ نَكْفُرَ بِاللّٰهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْدٰاداً این نیست که مستکبران همیشه و به صورت علنی مردم را به کفر دعوت میکردند بلکه گاهی مراد این است که به مردم القاء میکردند که رزق و روزی شما در دست ماست مثلا فرعون به مردم میگفت:
يٰا قَوْمِ أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هٰذِهِ الْأَنْهٰارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَ فَلاٰ تُبْصِرُونَ ﴿الزخرف، 51﴾
ای قوم من! آیا حکومت و پادشاهی مصر ویژۀ من نیست و این نهرها از زیر [کاخهای] من به فرمان من روان نیستند؟ آیا [عظمت و حشمت من و فقر و تهیدستی موسی را] نمیبینید؟!
أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هٰذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَ لاٰ يَكٰادُ يُبِينُ ﴿الزخرف، 52﴾
مگر نه این است که من از این کسی که خوار و بیمقدار است و نمیتواند روشن و گویا سخن گوید، بهترم؟
فَلَوْ لاٰ أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جٰاءَ مَعَهُ الْمَلاٰئِكَةُ مُقْتَرِنِينَ ﴿الزخرف، 53﴾
[اگر موسی، عزت، سربلندی، کرامت و شخصیت داشت] پس چرا دستبندهای زرین و طلا بر او آویخته نشده است؟ یا چرا فرشتگانی [برای اثبات نبوتش] همراه او نیامدهاند؟
با این حرفها مردمی که مستحق یک لقمه نان هستند حرف فرعون را درست میپندارند و فرعون را عملا شریک خدا قرار میدهند. وقتی مستکبران مال و توان و دارایی خود را مطرح کنند موجب میشوند که خدا از صحنه بیرون رود.
معنای عبارت وَ أَسَرُّوا النَّدٰامَةَ
و اما فراز وَ أَسَرُّوا النَّدٰامَةَ لَمّٰا رَأَوُا الْعَذٰابَ در آیه 33 سبأ دو گونۀ متفاوت معنا شده است:
معنای اول: آنها پشیمانی خود را پنهان میکنند.
معنای دوم: آنها پشیمانی خود را آشکار میکنند.
در حقیقت، واژۀ أَسَرُّوا از کلمات اضداد است یعنی دو معنای کاملا متفاوت دارد.
تفاوت راه مستکبران و حقطلبان
فراز هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا كٰانُوا يَعْمَلُونَ دلالت بر جزای اتحادی دارد. اگر راه انبیاء که همان راه انسانیت است را رها کنیم و برای تکهای نان دنبال مستکبران برویم، درست نیست. اتفاقا راه راست و لو گرسنگی دارد ولی استقلال دارد بر خلاف مستکبران که انسان را در اسارت قرار میدهند.
توجه شود که وقتی مسلمانان صدر اسلام مسلمان شدند با وجود شکنجه شدن ولی وضع مادی بدتری نسبت به قبل پیدا نکردند و در عوض استقلال پیدا کردند. آنها با وجود هجرت به مدینه و سختی فراوان ولی به هر حال در راه تلف نشدند و در مدینه هم از گرسنگی نمردند و کمکم وضع دنیوی آنها خوب شد و حتی اسم و رسم آنها باقی ماند تا جایی که در قرآن دائما از مهاجران تعریف شده است. از آن طرف کسانی که زیر دست ابوسفیان ماندند مثل وحشی زندگی بهتری نداشتند.
پس مراد از اغلال در عبارت جَعَلْنَا الْأَغْلاٰلَ فِي أَعْنٰاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا غل و زنجیر اسارت است که در گردن کافران قرار دارد و جزای آنها همین غل و زنجیر است.
پس یادمان باشد اهل تقلب و دزدی و خیانت نباشیم. نگوییم دیگران خوردند و بردند و ما نیز باید مثل آنها باشیم. بالاخره اگر خدا و دینی هست و اگر وجدانی داریم دلیلی ندارد راه کج برویم. اگر اکثریت، راه کج میروند دلیلی نیست که ما نیز بیدین شویم.
جالب است که در ادامۀ این آیات سوره سبأ چنین آمده است:
وَ مٰا أَرْسَلْنٰا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلاّٰ قٰالَ مُتْرَفُوهٰا إِنّٰا بِمٰا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كٰافِرُونَ ﴿سبإ، 34﴾
در هیچ شهری هیچ بیم دهندهای نفرستادیم مگر آنکه خوش گذرانانِ مغرور و سرمستِ آنان گفتند: ما به آنچه شما را به آن فرستادهاند، کافریم!
وَ قٰالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوٰالاً وَ أَوْلاٰداً وَ مٰا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ ﴿سبإ، 35﴾
و گفتند: اموال و فرزندان ما از شما بیشتر است و [این دلیل توجه ویژه خدا به ماست؛ بنابراین اگر عذابی هم باشد] ما را عذاب نخواهند کرد.
قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشٰاءُ وَ يَقْدِرُ وَ لٰكِنَّ أَكْثَرَ النّٰاسِ لاٰ يَعْلَمُونَ ﴿سبإ، 36﴾
بگو: یقیناً پروردگارم روزی را برای هر کس بخواهد وسعت میدهد یا تنگ میگیرد، ولی بیشتر مردم [نسبت به مصلحت خدا] معرفت و آگاهی ندارند.
تفاوت بیان دین و دانشمندان در مواجهه با قشر مستکبر و مستضعف
تجربۀ تاریخی و دانشمندان میگویند اگر به فقراء و مردم رسیدگی نشد آنها قیام میکنند و چه بسا کار به خون و خونریزی میکشد. این در حالی است که دین از جنگ مستضعفان نمیگوید چون انگار گفتن این امر موجب تحریک آنها میشود. هدف دین این است که از طرفی وجدان مستضعفان را بیدار کند تا کار بد نکنند و از طرف دیگر مستکبران را با ترساندن از جهنم بیدار کند. پس دین میخواهد در جامعه، جنگ و خونریزی نباشد و به همین خاطر مستضعفان را تحریک میکند که اگر خوب شدید وضعتان بهتر میشود و مستکبران را میترساند تا آنها نیز متواضع شوند.
پس از منظر دین نباید مستکبران را از طبقۀ مستضعفان ترساند چون این روش خودش راهی تحریک آمیز است که چه بسا به جنگ منجر شود.
توجه کنید که این بحثها را مفسران نگفتهاند بلکه نظر خودم است و هدفم این است که احتمالی در ذهن شما ایجاد شود تا چه بسا نتایج مطلوبی حاصل گردد.
و اما سورۀ دیگری که پیرامون جهنمیان است و اشاره به آن مناست میباشد سوره زمر است که سوره شماره 39 میباشد. در این سوره چنین میخوانیم:
وَ سِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلىٰ جَهَنَّمَ زُمَراً حَتّٰى إِذٰا جٰاؤُهٰا فُتِحَتْ أَبْوٰابُهٰا وَ قٰالَ لَهُمْ خَزَنَتُهٰا أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آيٰاتِ رَبِّكُمْ وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقٰاءَ يَوْمِكُمْ هٰذٰا قٰالُوا بَلىٰ وَ لٰكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذٰابِ عَلَى الْكٰافِرِينَ ﴿الزمر، 71﴾
و کافران گروه گروه به دوزخ رانده میشوند، چون به دوزخ رسند درهایش گشوده شود و نگهبانانش به آنان گویند: آیا پیامبرانی از جنس خودتان به سویتان نیامدند که آیات پروردگارتان را بر شما بخوانند و شما را به دیدار این روزتان بیم دهند؟ گویند: آری، [آمدند] ولی فرمان عذاب بر کافران محقق و ثابت شده است.
قِيلَ ادْخُلُوا أَبْوٰابَ جَهَنَّمَ خٰالِدِينَ فِيهٰا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ ﴿الزمر، 72﴾
[به آنان] گویند: از درهای دوزخ درآیید در حالی که در آن جاودانهاید؛ پس جایگاه متکبران چه بد جایگاهی است؛
وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتّٰى إِذٰا جٰاؤُهٰا وَ فُتِحَتْ أَبْوٰابُهٰا وَ قٰالَ لَهُمْ خَزَنَتُهٰا سَلاٰمٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهٰا خٰالِدِينَ ﴿الزمر، 73﴾
و کسانی که از پروردگارشان پروا کردند گروه گروه به بهشت رانده میشوند، چون به آن رسند در حالی که درهایش از پیش گشوده شده است، نگهبانانش به آنان گویند: سلام بر شما، پاکیزه و نیکو شدید، پس وارد آن شوید که [در آن] جاودانهاید.
وَ قٰالُوا الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِي صَدَقَنٰا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشٰاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعٰامِلِينَ ﴿الزمر، 74﴾
میگویند: همه ستایشها ویژه خداست که درباره ما به وعدهاش وفا کرد، و زمین [بهشت] را به ما میراث داد که هر جای از بهشت را بخواهیم، جای خود قرار میدهیم. چه نیکوست پاداش عمل کنندگان.
وَ تَرَى الْمَلاٰئِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قِيلَ الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِينَ ﴿الزمر، 75﴾
و فرشتگان را میبینی که پیرامون عرش حلقه زدهاند، پروردگارشان را همراه ستایش تسبیح میگویند، و در میانشان به حق داوری شود، و [پس از پایان کار قیامت] گویند: همه ستایشها ویژه خداست که پروردگار جهانیان است.
دقت شود که عبارت وَ فُتِحَتْ أَبْوٰابُهٰا در آیه 73 که پیرامون بهشتیان است بر خلاف آیه 71 که مربوط به جهنمیان است، یک واو اضافه دارد که دلالت دارد درب بهشت برای بهشتیان از قبل باز است.
و اما مراد از ارض در آیه 74 زمین بهشت است. این احتمال نیز هست که مراد زمین دنیا باشد چرا که اگر خوب باشیم دنیای خوبی خواهیم داشت. پس نباید فقط به اموال مستکبران نگاه کرد و فریب خورد بلکه باید خوب باشیم و رفتارمان نیکو باشد تا دنیای نیکویی داشته باشیم حتی اگر از لحاظ مالی کمبود داشته باشیم.
به هر حال اگر کار خوب کردیم در دنیا و آخرت جزایش را میبینیم و اگر کار بد کردیم آن را نیز خواهیم دید. پس اعمال ما همان سرنوشت ماست. به قول فردوسی:
اگر بار خارست خود کشتهای و گر پرنیانست خود رشتهای.
(شاهنامه فردوسی – بخش 20)
البته طبیعتا در قسمت پاداش، خداوند از فضل خودش بیشتر میدهد بر خلاف عذاب که خدا کسی را بیشتر از عملکردش جزاء نمیدهد.
ترتیب نزول سوره نحل تقریبا شماره 70 است و در آن نیز به گفتگوی جهنمیان با یکدیگر اشاره شده است:
وَ يَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً ثُمَّ لاٰ يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَ لاٰ هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ ﴿النحل، 84﴾
و روزی را [یاد کن] که از هر امتی گواهی برمیانگیزیم، سپس به کافران نه اجازه [عذر خواهی] میدهند، و نه از آنان میخواهند که [برای به دست آوردن خشنودی خدا] عذرخواهی کنند!
وَ إِذٰا رَأَى الَّذِينَ ظَلَمُوا الْعَذٰابَ فَلاٰ يُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَ لاٰ هُمْ يُنْظَرُونَ ﴿النحل، 85﴾
و چون که ستمکاران عذاب را ببینند [مییابند که هیچ راه گریزی از آن ندارند] پس [به کیفر ستمشان] نه عذاب از آنان سبک میشود، و نه مهلتشان دهند.
وَ إِذٰا رَأَى الَّذِينَ أَشْرَكُوا شُرَكٰاءَهُمْ قٰالُوا رَبَّنٰا هٰؤُلاٰءِ شُرَكٰاؤُنَا الَّذِينَ كُنّٰا نَدْعُوا مِنْ دُونِكَ فَأَلْقَوْا إِلَيْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّكُمْ لَكٰاذِبُونَ ﴿النحل، 86﴾
و زمانی که مشرکان [در عرصه قیامت] شریکهایشان را که شریکان خدا قرار داده بودند ببینند، میگویند: پروردگارا! اینان شریکانی هستند که ما آنها را به جای تو میپرستیدیم [و اینان سبب گمراهی ما شدند.] ولی شریکان به آنان پاسخ میدهند: یقیناً شما دروغگویید [؛ زیرا سبب گمراهی شما هوای نفس، کبر و لجاجت شما بود.]
وَ أَلْقَوْا إِلَى اللّٰهِ يَوْمَئِذٍ السَّلَمَ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ مٰا كٰانُوا يَفْتَرُونَ ﴿النحل، 87﴾
و در آن روز همه [مشرکان] در پیشگاه خدا سر تسلیم فرود آورند و آنچه را که همواره به دروغ [به عنوان شریک خدا] بر خدا میبستند [گم شده] از دستشان میرود.
معنای شهید در آیات قرآن
در آیه 84 از عنوان شهید استفاده شده است و آیت الله جوادی آملی و خود من در کتاب ژرفائی قرآن استفاده میکردم که پیامبر(ص) شاهد اعمال امت است ولی پس از تحقیقات به نتیجۀ دیگری رسیدم و آن اینکه مراد از شاهد، شاهد بر توان و قدرت است یعنی در روز قیامت امتی را میآورند و آنها برای کارهای بد خود توجیه میآورند و مثلا میگویند در روزگار ما همه ظلم و دزدی و اختلاس میکردند و دروغ میگفتند و اگر ما این کارها را نمیکردیم از زندگی عقب میافتادیم. در اینجاست که خدا پیامبر(ص) را شاهد میآورد که در بدترین محیط رشد کرده و حتی پدر و مادر و حامی نداشته ولی اهل دروغ و دزدی و خیانت نبود؛ شما هم توان داشتید که مثل او باشید. از همینجا میفهمیم که همه توان دارند که در هر شرائطی خوب باشند. بنابراین شاهد بودن به معنای این است که افرادی در هر زمانی هستند و شاهدند بر اینکه میتوان خوب بود.
دروغگویی مشرکان در ادعای پرستش معبودان
طبق آیه 86 سوره نحل شرکاء که چه بسا شرکاء مثبت مثل حضرت عیسی و حضرت علی باشند به مشرکان میگویند شما در ادعای خود که میگویید ما را پرستش میکردید دروغگو هستید. دلیل این امر با توجه به آیات دیگر این است که آنها در واقع هوای نفسشان را میپرستیدند. مثلا وقتی به علیّ اللهیها گفته شود که خدا قدرت دارد و همه چیز را آفریده است، هیچ نمیگویند و احساساتی از خود نشان نمیدهند ولی وقتی از حضرت علی(ع) برای آنها سخن گفته شود شروع به نعره کشیدن و کارهای هیجانی میکنند. این تفاوت دلالت دارد که آنها به دنبال هوای نفس هستند. با این حساب مشرکان دستشان خالی میماند و معبودان خیالی اصلا آنها را یاری نمیکنند و معنای عبارت ضَلَّ عَنْهُمْ مٰا كٰانُوا يَفْتَرُونَ همین است.
نفی عبادت مشرکان توسط معبودان در آیات قرآن
اتفاقا آیات دیگری نیز در قرآن این معنا را بیان کرده که شرکاء اعلام میکنند مشرکان ما را نمیپرستیدند بلکه دنبال هوای نفسشان بودند. بد نیست به این آیات اشاره کنم. در سوره مریم آمده است:
وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا ﴿مريم، 81﴾
و به جای خدا معبودانی گرفتند تا برای آنان مایه عزت و توانمندی باشد.
كَلاّٰ سَيَكْفُرُونَ بِعِبٰادَتِهِمْ وَ يَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا ﴿مريم، 82﴾
چنین نیست، به زودی [آن معبودان] پرستش آنان را انکار میکنند و دشمنشان خواهند شد.
یادآوری: کسانی که فکر میکنند پیامبر(ص) و ائمه مثل پادشاهان هستند که از تعریف و تمجید مشرکانه، خوششان میآید در اشتباه هستند و در روز قیامت همین اولیای الهی بر طبق این آیات ضد چنین تمجیدگرانی میشوند.
باز در سوره فاطر در این زمینه آمده است:
يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهٰارِ وَ يُولِجُ النَّهٰارَ فِي اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى ذٰلِكُمُ اللّٰهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مٰا يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ ﴿فاطر، 13﴾
[خدا] شب را در روز فرو میبرد و روز را در شب فرو میبرد، و خورشید و ماه را مسخّر و رام کرده است که هر کدام تا سرآمدی معین روانند. این است خدا پروردگار شما، فرمانروایی، ویژۀ اوست و کسانی را که به جای او میپرستیدید، مالک پوست هسته خرمایی هم نیستند.
إِنْ تَدْعُوهُمْ لاٰ يَسْمَعُوا دُعٰاءَكُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجٰابُوا لَكُمْ وَ يَوْمَ الْقِيٰامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَ لاٰ يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ ﴿فاطر، 14﴾
اگر آنها را بخوانید، خواندنتان را نمیشنوند و اگر [بر فرض محال] بشنوند، پاسختان را نمیدهند، و روز قیامت شرک شما را انکار میکنند؛ و هیچ کس مانند [خدایِ] آگاه تو را [از حقایق] خبردار نمیکند.
در سوره یونس نیز آمده است:
وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا مَكٰانَكُمْ أَنْتُمْ وَ شُرَكٰاؤُكُمْ فَزَيَّلْنٰا بَيْنَهُمْ وَ قٰالَ شُرَكٰاؤُهُمْ مٰا كُنْتُمْ إِيّٰانٰا تَعْبُدُونَ ﴿يونس، 28﴾
و [یاد کن] روزی را که همه آنان را [در قیامت] جمع میکنیم، آن گاه به مشرکان میگوییم: شما و شریکانتان در جایگاه خود بایستید؛ پس میان آنان جدایی میاندازیم، و شریکانشان به آنان خطاب میکنند: شما در دنیا ما را نمیپرستیدید [بلکه هوای نفس خود را میپرستیدید.]
فَكَفىٰ بِاللّٰهِ شَهِيداً بَيْنَنٰا وَ بَيْنَكُمْ إِنْ كُنّٰا عَنْ عِبٰادَتِكُمْ لَغٰافِلِينَ ﴿يونس، 29﴾
پس خدا میان ما و شما از جهت شهادت کافی است که ما یقیناً از پرستش شما نسبت به خود بیخبر بودیم. طبق این آیات بزرگانی مثل حضرت عیسی(ع) و حضرت علی(ع) در روز قیامت اعلام میدارند که ما خدا را عبادت میکردیم و اصلا از اینکه کسی ما را عبادت کند خبر نداشتیم.
و اما سورۀ دیگری که در آن بحث جهنمیان با یگدیگر بیان شده سوره ابراهیم است که در آن چنین آمده است:
وَ بَرَزُوا لِلّٰهِ جَمِيعاً فَقٰالَ الضُّعَفٰاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنّٰا كُنّٰا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنّٰا مِنْ عَذٰابِ اللّٰهِ مِنْ شَيْءٍ قٰالُوا لَوْ هَدٰانَا اللّٰهُ لَهَدَيْنٰاكُمْ سَوٰاءٌ عَلَيْنٰا أَ جَزِعْنٰا أَمْ صَبَرْنٰا مٰا لَنٰا مِنْ مَحِيصٍ ﴿إبراهيم، 21﴾
و [در عرصه قیامت] همگی در پیشگاه خدا ظاهر میشوند؛ پس ناتوانانِ[پیرو مستکبران] به مستکبران میگویند: ما پیروِ شما بودیم، آیا امروز چیزی از عذاب خدا را [به پاداش آنکه از شما پیروی کردیم] از ما برطرف میکنید؟ میگویند: اگر خدا ما را هدایت کرده بود، همانا ما هم شما را هدایت کرده بودیم، [اکنون که همه سرمایههای وجودی ما و تلاش و کوششمان بر باد رفته] چه بیتابی کنیم وچه شکیبایی ورزیم، برای ما یکسان است، ما را هیچ راه گریزی نیست.
وَ قٰالَ الشَّيْطٰانُ لَمّٰا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللّٰهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ مٰا كٰانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطٰانٍ إِلاّٰ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلاٰ تَلُومُونِي وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ مٰا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ مٰا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِمٰا أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظّٰالِمِينَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِيمٌ ﴿إبراهيم، 22﴾
و شیطان [در قیامت] هنگامی که کار [محاسبه بندگان] پایان یافته [به پیروانش] میگوید: یقیناً خدا [نسبت به برپایی قیامت، حساب بندگان، پاداش و عذاب] به شما وعده حق داد، و من به شما وعده دادم [که آنچه خدا وعده داده، دروغ است، ولی میبینید که وعده خدا تحقّق یافت] و [من] در وعدهام نسبت به شما وفا نکردم، مرا بر شما هیچ غلبه و تسلّطی نبود، فقط شما را دعوت کردم [به دعوتی دروغ و بی پایه] و شما هم [بدون اندیشه و دقت دعوتم را] پذیرفتید، پس سرزنشم نکنید، بلکه خود را سرزنش کنید، نه من فریادرس شمایم، و نه شما فریادرس من، بی تردید من نسبت به شِرکورزی شما که در دنیا درباره من داشتید [که اطاعت از من را هم چون اطاعت خدا قرار دادید] بیزار و منکرم؛ یقیناً برای ستمکاران عذابی دردناک است.
و اما بد نیست در همینجا به آیاتی از سوره ملک نیز به مناسبت اشاره کنم. به این آیات توجه کنید:
وَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذٰابُ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ ﴿الملك، 6﴾
و برای کسانی که به پروردگارشان کافر شدند، عذاب دوزخ است و بد تحولی است.
إِذٰا أُلْقُوا فِيهٰا سَمِعُوا لَهٰا شَهِيقاً وَ هِيَ تَفُورُ ﴿الملك، 7﴾
هنگامی که در آن افکنده شوند از آن در حالی که در جوش و فوران است، صدایی هولناک و دلخراش میشنوند.
تَكٰادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ كُلَّمٰا أُلْقِيَ فِيهٰا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهٰا أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ ﴿الملك، 8﴾
نزدیک است که از شدت خشم متلاشی و پاره پاره شود. هرگاه گروهی در آن افکنده شوند، نگهبانانش از آنان میپرسند: آیا شما را بیم دهندهای نیامد؟
قٰالُوا بَلىٰ قَدْ جٰاءَنٰا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنٰا وَ قُلْنٰا مٰا نَزَّلَ اللّٰهُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ فِي ضَلاٰلٍ كَبِيرٍ ﴿الملك، 9﴾
گویند: چرا، بیم دهنده آمد، ولی او را انکار کردیم و گفتیم: خدا هیچ چیز نازل نکرده است؛ شما [بیم دهندگان] جز در گمراهی بزرگی نیستید؛
وَ قٰالُوا لَوْ كُنّٰا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مٰا كُنّٰا فِي أَصْحٰابِ السَّعِيرِ ﴿الملك، 10﴾
و گویند: اگر ما [دعوت سعادت بخش آنان را] شنیده بودیم، یا [در حقایقی که برای ما آوردند] تعقّل کرده بودیم، در میان همراهان آتش سوزان نبودیم.
فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحٰابِ السَّعِيرِ ﴿الملك، 11﴾
پس به گناه خود اعتراف کردند. و مرگ و دوری از رحمت بر اهل آتش سوزان باد.
از آیه 10 بدست میآید که انسان باید عقلش را بکار بگیرد. جهنمیان از این تأسف میخورند که چرا عقل خود را بکار نگرفتند و حرف پیامبران را گوش ندادند و جهنمی شدند.
و اما به سوره قصص برسیم و آیات این سوره پیرامون موضوع مورد بحث را بخوانیم:
وَ يَوْمَ يُنٰادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكٰائِيَ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ﴿القصص، 62﴾
و [یاد کن] روزی را که [خدا] آنان را ندا میدهد و میگوید: کجایند شریکانی که میپنداشتید [شریکان من در ربوبیت] هستند؟
قٰالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنٰا هٰؤُلاٰءِ الَّذِينَ أَغْوَيْنٰا أَغْوَيْنٰاهُمْ كَمٰا غَوَيْنٰا تَبَرَّأْنٰا إِلَيْكَ مٰا كٰانُوا إِيّٰانٰا يَعْبُدُونَ ﴿القصص، 63﴾
کسانی که عذاب بر آنان حتمی و لازم شده [از سردمداران شرک و کفر که مردم را به اطاعت و بندگی خود واداشتند] میگویند: پروردگارا! اینانند [مطیعان ما] که گمراهشان کردیم، همانگونه که [به اختیار خود] گمراه شدیم آنان را نیز [به اختیار و انتخاب خودشان] گمراه کردیم، [از آنان] به سوی تو بیزاری میجوییم، ما را نمیپرستیدند، [بلکه هوای نفسشان را میپرستیدند]
وَ قِيلَ ادْعُوا شُرَكٰاءَكُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَ رَأَوُا الْعَذٰابَ لَوْ أَنَّهُمْ كٰانُوا يَهْتَدُونَ ﴿القصص، 64﴾
و [به مطیعان] گفته شود: شریکان خود را [که میپرستیدید] بخوانید. پس آنها را میخوانند ولی آنها پاسخشان را نمیدهند، و عذاب را میبینند و آرزو میکنند که ای کاش هدایت مییافتند،
وَ يَوْمَ يُنٰادِيهِمْ فَيَقُولُ مٰا ذٰا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِينَ ﴿القصص، 65﴾
و روزی که [خدا] آنان را ندا میدهد و میگوید: چه پاسخی به پیامبران دادید؟
فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ الْأَنْبٰاءُ يَوْمَئِذٍ فَهُمْ لاٰ يَتَسٰاءَلُونَ ﴿القصص، 66﴾
پس در آن روز [به خاطر ترس و هراس فراگیر و به سبب محجوب بودن دلهایشان و قطع رابطه آنان با علل و اسباب، همه] اخبار [واقعی] بر آنان پوشیده ماند [و راه نجات از همه طرف بر آنان مسدود است] ، بنابراین از یکدیگر پرسش [هم] نمیکنند،
و اما سوره بعدی که در اینجا باید به آیات آن اشاره کنیم سوره صافات است:
فَإِنَّمٰا هِيَ زَجْرَةٌ وٰاحِدَةٌ فَإِذٰا هُمْ يَنْظُرُونَ ﴿الصافات، 19﴾
جز این نیست که آن یک فریاد عظیم است که [وقتی واقع شود] ناگاه [همه زنده میشوند و حیرت زده منظره قیامت را] مینگرند،
فلاسفه تعبیری دارند که «صفحات الاعیان عند الله کصفحات الاذهان عندنا» یعنی جهان خارج نزد خدا مثل جهان ذهن نزد ماست. ما در ذهنمان به راحتی چیزی را تصور میکنیم و همین تصور، ساختن آن تصورات است و خدا همینگونه راحت جهان هستی را میسازد. بنابراین ایجاد قیامت برای خدا بسیار راحت است و اصلا سخت نیست. وقتی خدا میخواهد ما را دوباره در قیامت خلق کند با یک صدا خلق خواهیم شد.
وَ قٰالُوا يٰا وَيْلَنٰا هٰذٰا يَوْمُ الدِّينِ ﴿الصافات، 20﴾
و میگویند: ای وای بر ما! این روز جزاست!
هٰذٰا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ ﴿الصافات، 21﴾
[آری] این همان روز جدایی [میان حق و باطل] است که همواره آن را تکذیب میکردید.
اُحْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ أَزْوٰاجَهُمْ وَ مٰا كٰانُوا يَعْبُدُونَ ﴿الصافات، 22﴾
[آن گاه ندا رسد:] ستمکاران و هم ردیفان آنان و معبودهایی را که همواره به جای خدا میپرستیدند، گرد آورید.
مراد از ازواج در این آیه همسران نیست بلکه همتیپها و همردیفان است که همگی ظالم هستند با این تفاوت که یکی رهبر و یکی پیرو است.
مِنْ دُونِ اللّٰهِ فَاهْدُوهُمْ إِلىٰ صِرٰاطِ الْجَحِيمِ ﴿الصافات، 23﴾
پس همه را به سوی راه دوزخ راهنمایی کنید.
وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ ﴿الصافات، 24﴾
آنان را نگه دارید که حتماً مورد بازپرسی قرار میگیرند.
مٰا لَكُمْ لاٰ تَنٰاصَرُونَ ﴿الصافات، 25﴾
[به آنان گویند:] شما را چه شده که یکدیگر را [برای رهایی از عذاب] یاری نمیدهید؟
بَلْ هُمُ الْيَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ ﴿الصافات، 26﴾
[نه اینکه نمیتوانند یکدیگر را یاری دهند] بلکه آنان امروز فروتنانه تسلیم [قدرت حق] هستند،
وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلىٰ بَعْضٍ يَتَسٰاءَلُونَ ﴿الصافات، 27﴾
به یکدیگر رو کرده از هم میپرسند: [این چه وضعی است؟]
قٰالُوا إِنَّكُمْ كُنْتُمْ تَأْتُونَنٰا عَنِ الْيَمِينِ ﴿الصافات، 28﴾
[پس پیروان گمراه به پیشوایان گمراه کننده] میگویند: همانا شما از راه خیرخواهی به سوی ما میآمدید، [ولی کارتان جز فریب و نیرنگ نبود!]
قٰالُوا بَلْ لَمْ تَكُونُوا مُؤْمِنِينَ ﴿الصافات، 29﴾
میگویند: [ما را تقصیری نیست] بلکه خود شما اهل ایمان نبودید،
وَ مٰا كٰانَ لَنٰا عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطٰانٍ بَلْ كُنْتُمْ قَوْماً طٰاغِينَ ﴿الصافات، 30﴾
و ما را بر شما هیچ تسلطی نبود، بلکه شما مردمی طغیانگر و سرکش بودید.
فَحَقَّ عَلَيْنٰا قَوْلُ رَبِّنٰا إِنّٰا لَذٰائِقُونَ ﴿الصافات، 31﴾
اکنون فرمان عذاب پروردگارمان بر ما محقق و ثابت شد یقیناً همۀ ما چشندگان عذاب خواهیم بود.
فَأَغْوَيْنٰاكُمْ إِنّٰا كُنّٰا غٰاوِينَ ﴿الصافات، 32﴾
[سبک مغزی و تعصّب شما زمینه گمراهی شما شد] پس ما شما را گمراه کردیم؛ زیرا خودمان گمراه بودیم،
فَإِنَّهُمْ يَوْمَئِذٍ فِي الْعَذٰابِ مُشْتَرِكُونَ ﴿الصافات، 33﴾
پس بیتردید همه آنان در آن روز در عذاب شریکاند،
إِنّٰا كَذٰلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ ﴿الصافات، 34﴾
ما با مجرمان اینگونه رفتار میکنیم؛
إِنَّهُمْ كٰانُوا إِذٰا قِيلَ لَهُمْ لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اللّٰهُ يَسْتَكْبِرُونَ ﴿الصافات، 35﴾
زیرا آنان چنین بودند که هر زمان به آنان گفته میشد: معبودی جز خدا نیست، تکبّر میکردند،
وَ يَقُولُونَ أَ إِنّٰا لَتٰارِكُوا آلِهَتِنٰا لِشٰاعِرٍ مَجْنُونٍ ﴿الصافات، 36﴾
و [همواره] میگفتند: آیا باید به خاطر شاعری دیوانه معبودان خود را رها کنیم؟!
بَلْ جٰاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِينَ ﴿الصافات، 37﴾
[چنین نیست که میپندارید] بلکه او حق را آورده و پیامبران را تصدیق کرده است.
إِنَّكُمْ لَذٰائِقُوا الْعَذٰابِ الْأَلِيمِ ﴿الصافات، 38﴾
بیتردید شما [کوردلان] عذاب دردناک را خواهید چشید،
وَ مٰا تُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿الصافات، 39﴾
و جز آنچه که همواره انجام میدادید، پاداش داده نمیشوید.
توضیح: از این آیۀ آخر بدست میآید عذابها عمل خودمان است و جهنم خودمان است که ما را میسوزاند.
به آیات سوره زخرف برسیم:
وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمٰنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطٰاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ ﴿الزخرف، 36﴾
و هر کس خود را از یاد [خدای] رحمان به کوردلی و حجاب باطن بزند، شیطانی بر او میگماریم که آن شیطان ملازم و دمسازش باشد.
وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ ﴿الزخرف، 37﴾
و بیتردید شیطانها چنین کسانی را از راه خدا باز میدارند، در حالی که [با این گمراهی سخت] گمان میکنند راه یافتگان واقعی آنانند؛
حَتّٰى إِذٰا جٰاءَنٰا قٰالَ يٰا لَيْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ ﴿الزخرف، 38﴾
تا زمانی که [در قیامت] نزد ما آیند [به شیطانش] گوید: ای کاش میان من و تو فاصله و دوری مشرق و مغرب بود، پس بد همنشینی بودی!
وَ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْيَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّكُمْ فِي الْعَذٰابِ مُشْتَرِكُونَ ﴿الزخرف، 39﴾
و [به آنان گفته شود: امروز آرزوی دوری از شیطان] هرگز به شما سودی نمیدهد؛ زیرا [در دنیا] ستم ورزیدید [و] اکنون همه با هم در عذاب مشترک خواهید بود؛
در آیاتی از سوره بقره که یک سوره مدنی است چنین آمده است:
وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللّٰهِ أَنْدٰاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّٰهِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّٰهِ وَ لَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذٰابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّٰهِ جَمِيعاً وَ أَنَّ اللّٰهَ شَدِيدُ الْعَذٰابِ ﴿البقرة، 165﴾
و برخی از مردم به جای خدا معبودهایی انتخاب میکنند که آنها را آن گونه که سزاوار است خدا را دوست داشته باشند، دوست میدارند؛ ولی آنان که ایمان آوردهاند، محبت و عشقشان به خدا بیشتر و قویتر است. و اگر کسانی که ستم روا داشتند، هنگامی که عذاب را ببینند، بیتردید بفهمند که همه قدرت ویژه خداست [و معبودهای باطل، هیچ و پوچاند] و خدا سختکیفر است.
إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذٰابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبٰابُ ﴿البقرة، 166﴾
در آن هنگام پیشوایانِ [باطل] از پیروانشان بیزاری جویند، و عذاب را مشاهده کنند، و همه دست آویزها و پیوندها از آنان بریده شود.
وَ قٰالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنٰا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمٰا تَبَرَّؤُا مِنّٰا كَذٰلِكَ يُرِيهِمُ اللّٰهُ أَعْمٰالَهُمْ حَسَرٰاتٍ عَلَيْهِمْ وَ مٰا هُمْ بِخٰارِجِينَ مِنَ النّٰارِ ﴿البقرة، 167﴾
و آن پیروان گویند: کاش برای ما بازگشتی [به دنیا] بود تا ما هم از آنان[= پیشوایان باطل] بیزاری میجستیم، همان گونه که آنان از ما بیزاری جستند. خدا این گونه اعمالشان را که برای آنان مایه اندوه و دریغ است، به آنان نشان میدهد و اینان هرگز از آتش بیرون آمدنی نیستند.
اینکه طبق آیه 166 رهبران از پیروان تبری جستهاند احتمالا برای نجات خودشان است چون وقتی عذاب مضاعف را میبینند با تبری جستن از پیروان قصد میکنند عذاب خود را کم کنند.
با خواندن این آیات باید یاد بگیریم که اعمالمان در روز قیامت عامل حسرت ما نشود. تبعیت کورکورانه از کدخدای ظالم، عاملی برای حسرت خوردن در روز قیامت خواهد شد.
و اما به سوره احزاب میرسیم:
إِنَّ اللّٰهَ لَعَنَ الْكٰافِرِينَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِيراً ﴿الأحزاب، 64﴾
همانا خدا کافران را لعنت کرده، و آتشی افروخته برای آنان آماده کرده است.
خٰالِدِينَ فِيهٰا أَبَداً لاٰ يَجِدُونَ وَلِيًّا وَ لاٰ نَصِيراً ﴿الأحزاب، 65﴾
همیشه در آن جاودانهاند، و سرپرست و یاوری [که آنان را نجات دهد] نیابند.
يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النّٰارِ يَقُولُونَ يٰا لَيْتَنٰا أَطَعْنَا اللّٰهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ ﴿الأحزاب، 66﴾
روزی که چهرههایشان در آتش از سویی به سویی گردانده میشود، [و] میگویند: ای کاش ما [در دنیا] از خدا و پیامبر اطاعت کرده بودیم،
وَ قٰالُوا رَبَّنٰا إِنّٰا أَطَعْنٰا سٰادَتَنٰا وَ كُبَرٰاءَنٰا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلاَ ﴿الأحزاب، 67﴾
و میگویند: پروردگارا! همانا ما از فرمانروایان و بزرگانمان اطاعت کردیم، در نتیجه گمراهمان کردند.
رَبَّنٰا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذٰابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً كَبِيراً ﴿الأحزاب، 68﴾
پروردگارا! آنان را از عذاب دو چندان ده، و کاملاً از رحمتت دورشان ساز.
بد نیست در همین زمینه به آیاتی از سوره واقعه اشاره کنم:
وَ أَصْحٰابُ الشِّمٰالِ مٰا أَصْحٰابُ الشِّمٰالِ ﴿الواقعة، 41﴾
و شقاوتمندان، چه [دون پایه]اند شقاوتمندان!
فِي سَمُومٍ وَ حَمِيمٍ ﴿الواقعة، 42﴾
در میان بادی سوزان و آبی جوشان [قرار دارند،]
وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ ﴿الواقعة، 43﴾
و سایهای از دودهای بسیار غلیظ و سیاه،
لاٰ بٰارِدٍ وَ لاٰ كَرِيمٍ ﴿الواقعة، 44﴾
نه خنک است و نه آرام بخش،
إِنَّهُمْ كٰانُوا قَبْلَ ذٰلِكَ مُتْرَفِينَ ﴿الواقعة، 45﴾
اینان پیش از این از نازپروردگان خود کامه و سرکش بودند،
وَ كٰانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيمِ ﴿الواقعة، 46﴾
و همواره بر گناهان بزرگ پافشاری داشتند،
وَ كٰانُوا يَقُولُونَ أَ إِذٰا مِتْنٰا وَ كُنّٰا تُرٰاباً وَ عِظٰاماً أَ إِنّٰا لَمَبْعُوثُونَ ﴿الواقعة، 47﴾
و پیوسته میگفتند: آیا هنگامی که مردیم و خاک و استخوان شدیم، آیا به راستی برانگیخته میشویم؟!
أَ وَ آبٰاؤُنَا الْأَوَّلُونَ ﴿الواقعة، 48﴾
و آیا پدران گذشته ما نیز برانگیخته میشوند؟!
قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ ﴿الواقعة، 49﴾
بگو: بی تردید همه پیشینیان وهمه پسینیان،
لَمَجْمُوعُونَ إِلىٰ مِيقٰاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ ﴿الواقعة، 50﴾
برای وعده گاه روزی معین گرد آورده خواهند شد.
ثُمَّ إِنَّكُمْ أَيُّهَا الضّٰالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ ﴿الواقعة، 51﴾
آن گاه شما ای گمراهان انکار کننده!
لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ ﴿الواقعة، 52﴾
قطعاً از درختی که از زقّوم است [و دارای مایعی جوشان و بسیار بدمزه و بدبوست] خواهید خورد؛
فَمٰالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ ﴿الواقعة، 53﴾
و شکم ها را از آن پر خواهید کرد،
فَشٰارِبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْحَمِيمِ ﴿الواقعة، 54﴾
و روی آن از آب جوشان خواهید نوشید،
فَشٰارِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ ﴿الواقعة، 55﴾
مانند نوشیدن شترانی که به شدت تشنه اند؛
هٰذٰا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ ﴿الواقعة، 56﴾
این است پذیرایی ابتدایی از آنان در روز جزا.
در آیه 56 بعد از بیان انواع عذابهای جهنمیان از نُزُل سخن گفته شده است. نُزُل به چیزی گفته میشود که ابتدائا و دست به نقد برای مهمان آورده میشود و غیر از پذیرائی اصلی است. توجه شود، این همه عذاب که در این آیات بیان شده به عنوان نُزُل معرفی گردیده است که دلالت دارد عذابهای اصلی چیز دیگری است.
در ادامۀ سوره واقعه نیز چنین آمده است:
وَ أَمّٰا إِنْ كٰانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضّٰالِّينَ ﴿الواقعة، 92﴾
و اما اگر از انکار کنندگان [حقایق و] گمراه باشد،
فَنُزُلٌ مِنْ حَمِيمٍ ﴿الواقعة، 93﴾
پذیرایی ابتدایی از او با آب جوشان است،
وَ تَصْلِيَةُ جَحِيمٍ ﴿الواقعة، 94﴾
و وارد شدن به دوزخ است.
إِنَّ هٰذٰا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ ﴿الواقعة، 95﴾
[آنچه درباره این سه طایفه بیان شد،] بیتردید این است همان حقّ یقینی.
اشاره به سه مرحلۀ یقین
در آیۀ 95 سورۀ واقعه از حق الیقین صحبت شده است. مرحلۀ اول یقین، علم الیقین است مثل اینکه از دود پی به آتش ببریم. مرحلۀ بعد، عین الیقین است که خود آتش دیده شود. و اما مرحلۀ سوم، حق الیقین است که شخص در آتش بیفتد و بسوزد.
آیت الله جوادی آملی در اینباره این شعر را میخواند:
خود هنر دان دیدن آتش عیان نی گپ دلّ علی النار الدخان
(مثنوی معنوی – دفتر ششم – بخش 83)
هنر این است که تا در دنیا هستیم به مرحلهای از معنویت برسیم که آتش دوزخ را به عیان ببینیم نه مرحلۀ علم الیقین که تنها از راه علل و اسباب به وجود آتش پیببریم.
علت تکرار گفتگوی خصمانۀ جهنمیان با یکدیگر در آیات قرآن
در مجموعه آیاتی که گذشت، بیش از ده مرتبه گفتگوی جهنمیان با یکدیگر بیان شد. اینکه در قرآن بیش از ده بار مطلبی با بیانهای مختلف مطرح شود دلالت بر اهمیت آن دارد. این اهمیت میتواند برای انسانسازی باشد تا با شنیدن گرفتاریهای جهنم و جهنمیان، انسان شویم و دست از کبر و غرور و گناه و خوردن حق دیگران دست برداریم. به خصوص این آیات مربوط به گناهان اجتماعی و حقّ الناس است تا مواظب باشیم به زیردستان ظلم نکنیم. امروزه از کارگر و کارفرما سخن گفته میشود. در کشورهای غربی برای کارگران حقوقی قرار دادهاند تا به هر حال آنها را راضی کنند تا قیام نکنند. در کشور ما که انقلابمان برای عدالت بود، در ابتدای انقلاب به نفع کارگران شعار میدادیم ولی کمکم به خاطر ندانستگی و قوانین اشتباه اتفاقاتی افتاد که حقوق آنها بیش از پیش ضایع شد و تنها نان بخور و نمیری به آنها رسید. حال، قرآن این مطلب را بیان کرده که قیامتی هست و در آنجا، زیردستان و کارفرمایان به هم میرسند. بنابراین یکی از ثمرات این مباحث این است که میخواهد بگوید در دنیا ظالم نباشید.
قرآن، راه اتصال بین ما و قیامت
برخی از مباحث مطرح شده در این آیات را نمیفهمیم چون مربوط به عالم آخرت است و ما به آن دسترسی نداریم و همانگونه که جنین در شکم مادر در این دنیاست و از این دنیا خبر ندارد، زیرا در پَس پردۀ شکم مادر است، ما نیز در عالَم آخرت هستیم و از آن بیخبریم؛ زیرا نظیر همان پردهای که میان جنین و دنیا هست، میان ما و قیامت وجود دارد و به همین خاطر به آن عالم دسترسی نداریم جز همین الفاظی که در قرآن آمده است.
مقایسۀ آیات 36 و 40 سوره اعراف
جالب است که عبارت الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيٰاتِنٰا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْهٰا، هم در آیه 40 آمده و هم در آیه 36 با این تفاوت که در آیه 40 حرف اِنَّ در ابتدای آن آمده است. به متن دو آیه توجه کنید:
متن آیه 36:
وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيٰاتِنٰا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْهٰا أُولٰئِكَ أَصْحٰابُ النّٰارِ هُمْ فِيهٰا خٰالِدُونَ ﴿الأعراف، 36﴾
و آنان که آیات ما را تکذیب کردند، و از پذیرفتن آنها تکبّر ورزیدند اهلِ آتش و در آن جاودانهاند.
متن آیه 40:
إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيٰاتِنٰا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْهٰا لاٰ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوٰابُ السَّمٰاءِ وَ لاٰ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتّٰى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيٰاطِ وَ كَذٰلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ ﴿الأعراف، 40﴾
قطعاً کسانی که آیات ما را تکذیب کردند، و از پذیرفتن آنها تکبّر ورزیدند، درهای آسمان [برای نزول رحمت] بر آنان گشوده نخواهد شد، و در بهشت هم وارد نمیشوند مگر آنکه شتر در سوراخ سوزن درآید!! [پس هم چنانکه ورود شتر به سوراخ سوزن محال است، ورود آنان هم به بهشت محال است؛] این گونه گنهکاران را کیفر میدهیم.
خبر بیان شده در آیات 36 و 40 از لحاظ محتوایی یکی هستند اگرچه الفاظشان با هم متفاوت است. در آیه 36 بحث بر سر این بود که تکذیبگران و مستکبران در آتش جاودان هستند. در آیه 40 همین مطلب با تأکیدی بیان شد و البته برای بیان جاودانه بودن در جهنم از بیان دیگری استفاده گردید.
به هر حال عبارات آیات 40 و 41 دقیقا همان مطلب آیۀ 36 را میفهماند که فرموده است: أُولٰئِكَ أَصْحٰابُ النّٰارِ هُمْ فِيهٰا خٰالِدُونَ. پس این دو دسته از آیات مکمل و تأکید کنندۀ هم هستند و علت این تأکید چه بسا این باشد که گروهی میخواهند خدا را بهگونهای مهربان معرفی کرده که بگویند مکذبان و متکبران نیز بالاخره به بهشت میروند.
عدهای میخواهند بگویند عذاب برای مستکبران پایان میپذیرد. این یک بدسلیقگی است که افرادی بخواهند این آیات را به گونهای معنا کنند که از آن بدست بیاید که جهنم پایانپذیر است. این در حالی است که در آیه 36 خلود مستکبران و مکذبان را گفت و سپس با تأکید بیشتری در آیه 40 آن را تثبیت کرد. پس لزومی ندارد در ذیل این آیات از رحمت خدا برای فرعونیان سخن بگوییم. آنچه با خواندن این آیات باید مدّ نظر قرار دهیم این است که همگی نگران باشیم و اهل تکذیب آیات خدا واستکبار نباشیم.
ویزای ورود به بهشت
دقت شود وقتی کسی بخواهد به جایی برود مراحلی دارد مثلا کسی که بخواهد به کشوری خارجی برود باید ویزا بگیرد و همچنین بلیط هواپیما تهیه کند. اگر این کارها را نکند نمیتواند به آن کشور سفر کند. حال رفتن به بهشت نیز مراحلی دارد و خداوند با عبارت لاٰ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوٰابُ السَّمٰاءِ این نکته را میرساند که مکذبان و مستکبران ویزای ورود به بهشت را ندارند.
دقت شود که بهشت والا و بالاست و به همین خاطر در عبارت مورد بحث از تعبیر أَبْوٰابُ السَّمٰاءِ برای آن استفاده شده است که اگر کسی میخواهد وارد بهشت شود باید پرواز کند ولی کسی که بالا نمیرود به طرف پایین سقوط کرده به جهنم خواهد رفت.
تکوینی بودن معنای لاٰ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوٰابُ السَّمٰاءِ
دقت شود اینکه آیه گفته است درب آسمان به رویشان باز نمیشود، مقصود این است که. کسانی که در عالم تکوین، مسیر سرازیری و سقوط را انتخاب میکنند عملا راه بالا برایشان بسته است. تکذیبگر اقتضائات رفتن به سمت بالا را برای خود نابود کرده است. بالا رفتن با گوش دادن به کلام حق حاصل میشود نه با تکذیب آن.
پس بسته بودن دربهای آسمان را اعتباری معنا نکنیم که فکر کنیم در آسمان درهای مادی وجود دارد و شخصی جلو آن ایستاده و نمیگذارد مستکبران از آن عبور کنند و شاید بتوان پولی داد و از آن عبور کرد. خیر، این تعابیر همگی حقیقی و تکوینی معنا میشوند.
پس کلید رفتن به بالا به دست خود افراد است. اگر افراد دست از تکذیب و استکبار برداشتند دربهای آسمان عملا و خود به خود برای آنها باز خواهد شد.
ضرورت معنای استعاری از آیه
با این توضیحات متوجه شدیم مراد از درب و آسمان در تعبیر مورد بحث مادی نیست. این عبارت باید به صورت استعاره معنا شود. البته استعارهای که برای عرف قابل قبول باشد و قرینه داشته باشد نه استعارهای که تفهیم و تفهم را به هم بزند.
دقت شود که ما معمولا با شنیدن الفاظی نظیر آسمان یا درب، معانی مادی به ذهنمان میآید و با خواندن این آیه به ذهنمان میرسد که در بالای آسمان دربهایی هست و دربانهایی نیز هستند که اجازه نمیدهند کافران از آن عبور کنند در حالی که اینگونه نیست. مراد از درب آسمان چیزهایی است که موجب والا شدن انسان میشود مثل تواضع که عاملی برای والا شدن انسان است ولی کسی که کبر میورزد این راه را بر روی خود میبندد و در نتیجه والا نمیشود.
قرائات مختلف در عبارت لاٰ تُفَتَّحُ
در تفسیر مجمع البیان،ج2،ص417 در ذیل آیه 40 آمده است که عبارت لاٰ تُفَتَّحُ چند گونه خوانده شده است:
حمزه و کسائی و خَلَف «لا یُفْتَحُ» خواندهاند. ابوعمرو «لا تُفْتَحُ» خوانده است. بقیۀ قاریان «لاٰ تُفَتَّحُ» خواندهاند.
«لاٰ تُفَتَّحُ» از باب تفعیل است و یکی از معانی این باب تأکید است. پس این قرائت تأکید بیشتری دارد یعنی به هیچ وجه دربهای آسمان رحمت بر آنها باز نمیشود. به هر حال از این تعبیر استفاده میشود که در جهنم هیچ راه نفس کشیدنی برای تکذیبگران و مستکبران وجود ندارد.
و اما دقت کنیم که فَتَّحَ الباب دو معنا ممکن است داشته باشد: یا به این معناست که حتما درب را باز کرد یا به این معناست که درب را بسیار باز کرد. معنای دوم به این صورت است که درب به اصطلاح به صورت چهار طاق باز شد نه اینکه تنها لای درب باز شده باشد.
حال در آیۀ مورد بحث اگر «لاٰ تُفَتَّحُ» خوانده شود یعنی دربهای آسمان اصلا به روی آنها باز نخواهد شد. دقت شود که این معنا نمیخواهد بگوید دربهای آسمان برای اینها کمی باز است بلکه میخواهد طرف مقابلش را بگوید یعنی برای افراد خوب و صالح دربهای آسمان به صورت کامل و چهارطاق باز است.
قرائات مختلف در عبارت يَلِجَ الْجَمَلُ و معنای هر قرائت
در تفسیر مجمع البیان،ج2، ص417 در همان بحث قرائات آورده است:
در قرائات شواذ یعنی قرائاتی که قاعدهمند نیست برخی مثل ابن عباس، سعید بن جبیر، عکرمه، مجاهد، شعبی، ابن الشخیر، واژۀ «جمل» در عبارت حَتّٰى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيٰاطِ را «جُمَّل» خواندهاند. برخی دیگر مثل سعید بن جبیر، عبد الکریم و حنظله «جُمَل» خواندهاند. باز از ابن عباس نیز «جُمْل» روایت شده است. باز از روایت دیگری از ابن عباس «جُمُل» خوانده شده است. از ابن السماک نیز «جَمْل» روایت شده است.
به هر حال قاریان معروف همگی «جَمَل» خواندهاند ولی در قرائات شواذ، شش گونۀ دیگر نیز خوانده شده است.
اگر جُمَّل یا جُمَل خوانده شد این دو واژه به معنای طناب کلفت است و اگر جَمَل خوانده شد به معنای شتر است. تازه معنای دقیقش طناب کلفتی است از جنس گیاه نه هر طناب کلفتی. پس جنس این طناب از جنس نبات و گیاه است که انعطافپذیر نیست. البته گفته شده به طنابی میگویند که با آن کشتی بسته میشود.
و اما جُمْل جمع جَمَل و به معنای شتر است مثل اُسْد که جمع اَسَد است.
و اما جَمْل بعید است که مخفف جَمَل باشد. بنابراین یا غلط است یا به معنای همان طناب است.(مجمع البیان)
با این توضیحات مجمع البیان میفهمیم که اگر خواستیم جَمَل را به معنای طناب بگیریم باید قرائتش را عوض کنیم مثل اینکه آفتاب به معنای آفتاب است و نمیتوان آن را به معنای آفتابه معنا کرد الا اینکه لغتش عوض شود.
به هر حال به نظر میرسد چون عربها با شتر سر و کار داشتند مثالی که در قرآن زده شده از همین نوع است ولی غیر عربها که با شتر سر و کاری نداشتند سعی کردهاند آن را عوض کنند تا برایشان مفهوم شود.
در تفسیر مجمع البیان،ج2، 419 آمده است که کسی از ابن مسعود پرسید جَمَل به چه معناست؟ او تعجب کرد که معلوم است جَمَل شتر نر است. در واقع ابن مسعود به گونهای جواب داد که دلالت بر جهالت سؤال کننده داشته است و میخواسته بگوید همه، معنای جَمَل را میدانند. پس برای چه سؤال میکنی؟
مَثَل بیان شده در آیه و محال بودن ورود مستکبران و مکذبان به بهشت
تفسیر مجمع البیان در ادامه گفته است:
این مثال محال بودن را میرساند همانطور که در مَثَل دیگری آمده است: لا افعل کذا حتی یشیب الغراب یعنی من فلان کار را انجام نمیدهم تا کلاغ [از پیری پرهایش] سفید شود یا میگویند لا افعل کذا حتی یبیض القار یعنی فلان کار را انجام نمیدهم تا قیر سفید شود. یا میگویند لا افعل کذا حتی یؤوب القارضان یعنی هرگاه آن دو فرد که برای دباغی رفته بودند [و مفقود شدند] برگشتند من فلان کار را انجام میدهم. این مَثَلها همگی محال بودن را میرساند.(مجمع البیان)
در فارسی نیز خود ما میگوییم من فلان کار را نُهشَنبه انجام میدهم یعنی اصلا انجام نخواهم داد. به هر حال در اینجا نیز محال بودن ورود مکذبان و مستکبران به بهشت رسانده شده است.
وظیفۀ ما با وجود علم اندک نسبت به قیامت
البته دقت شود که قیامت جهان دیگری است و ما دقیقا نمیدانیم در آنجا چه اتفاقی میافتد مثل جنینی که در رحم مادر است و اصلا از دنیا خبری ندارد. قوانین قیامت با قوانین دنیا متفاوت است. ما از ظاهر الفاظ قرآن تنها برخی از قوانین قیامت را میفهمیم ولی نسبت به بیشتر از آن علمی نداریم.
فرض کنید به جنین گفته شود مواظب باش کیسۀ آب پاره نشود و الا میمیری یا اگر نافی که از آن غذا میخوری قطع شود میمیری. حال ممکن است آن کیسه پاره شود ولی به هر دلیلی آن جنین نمیرد ولی این دلیل نمیشود که ما رعایت امور لازم برای جنین را نکنیم و بگوییم چون فلان جنین با وجود اینکه کیسهاش پاره شده ولی سالم به دنیا آمده دیگر رعایت برخی امور لازم نیست.
همینطور ممکن است برخی از مستکبران و مکذبان نیز در قیامت به جهنم بروند ولی بالاخره به هر دلیلی در آخر وارد بهشت شوند ولی این دلیل نمیشود که ما دنبال تکذیب و استکبار برویم. ما باید تبلیغ کنیم که نباید تکذیب و استکبار داشت و باید هر طور که شده از این دو گناه دوری کنیم ولی در عین حال قرار نیست بگوییم خدا زیر نظر ما و فکر ما عمل میکند. اینکه خدا نهایتا چه میکند به اختیار خود اوست.
بدسلیقگی برخی از مفسران ذیل این آیه
این خیلی بد سلیقگی است که در ذیل این آیه که خدا میخواهد ما را از تکذیب و استکبار نهی کند این بحث را مطرح کنیم که شاید مستکبران و مکذبان نجات پیدا کنند.
وقتی دکتر سفارش میکند که باید فلان امور بهداشتی را رعایت کنید در همان حین کسی سؤال نمیکند که فلان شخص بهداشت را رعایت نکرده و سالم مانده است.
معمولا علما و مفسران شیعه خلط بزرگی دارند و هر جا که خدا میگوید شفاعت نیست تا افراد را بترساند تا خوب شوند، همانجا بحث میکنند که شفاعت ائمه هست. بله ما هم قبول داریم که شفاعت ائمه هست ولی جای بحثش در ذیل آیاتی نیست که خدا شفاعت را نفی کرده است.
و عجیبتر این است که در تفسیر تسنیم،ج28،ص545 به نقل از کتاب رحمة من الرحمن، ج2، ص144 آورده است:
«برخی از اهل معرفت که آیات قرآن را بیشتر بر اساس محبت و رحمت تفسیر میکنند این آیه را در ردیف امیدوار کنندهترین آیات قرآن میشمارند. زیرا ولوج و داخل شدن شتر در سوراخ ریز سوزن محال عادی است نه عقلی. آفرینش حیوانی که همۀ ویژگیهای شتر را داشته باشد ولی بسیار کوچک باشد و بتواند از سوراخ سوزن بگذرد برای خدا آسان است مانند آفرینش پشه که همۀ خصوصیات فیل را دارد. آنگاه چون معلق علیه حاصل است معلق نیز حاصل میشود»( انتهای عبارت تسنیم)
خیلی عجیب است. این حرف باید در ذیل آیات رحمت زده شود نه اینجا که بحث محال بودن ورود مکذبان و مستکبران به بهشت بیان شده است. علاوه بر این باید به گوینده و ناقل محترم چنین گفت که فیل، فیل است و چیزی که همۀ خصوصیات فیل را دارد و کوچک است پشه است نه فیل. شتر نیز حیوانی است که چند برابر هیکل انسان است و اگر حیوانی بود که همۀ خصوصیات شتر را داشت ولی کوچک بود دیگر اسمش شتر نیست بلکه حیوان دیگری است و قرآن از شتر صحبت کرده است، همان حیوان نر قویی که عرب با آن سر و کار داشته است، نه حیوانی که بسیار کوچک است و یژگیهای شتر را دارد و مثل شتر است؛ قرآن گفته تا اینکه شتر از سوراخ ته سوزن خیاطی رد شود نه مثل شتر.
آیا ممکن است روز قیامت خدا تکذیب و استکبار را ببخشد؟
و اما شخص دیگری به این آیه اشاره کرده است که:
إِنَّ اللّٰهَ لاٰ يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مٰا دُونَ ذٰلِكَ لِمَنْ يَشٰاءُ ﴿النساء، 48﴾
مسلماً خدا اینکه به او شرک ورزیده شود را نمیآمرزد، و غیر آن را برای هر کس که بخواهد میآمرزد.
گفته شده که طبق این آیه شرک بدون توبه بخشیده نمیشود ولی پایینتر از آن ممکن است بدون توبه بخشیده شود. پس تکذیب و استکبار که پایینتر از شرک هستند ممکن است بخشیده شوند.
پاسخ این است که این آیه تعبدی نیست که بگوییم خدا با مشرکان لجبازی میکند بلکه کسی که مشرک است معلوم است که اصلا عقلش را بکار نبرده است. پس اگر خدا مشرک را نمیبخشد به این خاطر است که از عقل خدادادی استفاده نکرده است. حال تکذیبکنندۀ آیات از مشرک بدتر است چون به خاطر منافع مادی خود با وجود اینکه آیات الهی را میفهمد تکذیب میکند. پس تکذیبگر، عقلش را اسیر نفسش کرده و راهی به بهشت ندارد و نمیتواند مصداق يَغْفِرُ مٰا دُونَ ذٰلِكَ لِمَنْ يَشٰاءُ باشد. تکذیب و استکبار ما فوق شرک است نه ما دون شرک. بنابراین نمیتوان این آیه را قرینهای گرفت و گفت ممکن است خدا مستکبران و مکذبان را ببخشد. البته دقت کنید که بحث در آیۀ 40 سوره اعراف پیرامون مکذبان و مستکبران نسبت به آیات الهی است نه مکذبان و مستکبرانی که در مورد امور دنیوی تکذیب و استکبار دارند.
به هر حال این آیه، آیهای است که میخواهد ما را به شدت از جهنم بترساند تا خود را اصلاح کنیم.
و اما اگر کسی مکذب و مستکبر بود و از دنیا رفت آیا ما یقینا باید بگوییم که او حتما جهنمی است؟ خیر، ما نمیتوانیم چنین نظر دهیم. چه بسا عوامل دیگری در کار باشد که جهنم نرود و در نتیجه ما نمیتوانیم از جانب خدا حرف بزنیم. بله میتوان گفت طبق علم ما به آیات قرآن فلان شخص چون تکذیبگر آیات الهی بوده، جهنمی است ولی اینکه این علم عین واقعیت باشد و آن شخص واقعا در جهنم بسوزد، ما نمیدانیم. مثل اینکه طبق نظر یک متخصص میگوییم جنینی که کیسۀ آبش پاره شده زنده به دنیا نمیآید ولی به هر حال ممکن است اتفاقی رخ دهد که استثنائا همین جنین زنده به دنیا بیاید.
به هر حال این آیه شدیدترین آیه برای مستکبران و مکذبان است تا همگی بفهمند راه نجاتی جز دستبرداشتن از تکذیب و استکبار ندارند. بله وقتی وارد جهان دیگری شدیم اینکه خدا چه میکند الله اعلم.
معنای عبارت سَمِّ الْخِيٰاطِ
لغت سَمِّ همان معنای فارسی را میدهد یعنی چیزی که انسان میخورد و مسموم میشود. ریشۀ سَم به معنای سوراخ بسیار ریز است و اگر به سُم حیوانات سُم گفته میشود به این خاطر است که سوراخهای بسیار ریز دارد.
مجمع البیان، ج2، ص418 گفته است السَّم یا السُّم به معنای سوراخ است و سم کشنده نیز از همینجا گرفته شده چون از روی لطافتش وارد سوراخهای ریز بدن میشود تا به قلب برسد و بنیۀ قلب را بشکند و از بین ببرد. و هر سوراخی که در بدن باشد و بسیار ریز باشد به آن السُّم و السَّم میگویند.(پایان عبارت مجمع البیان)
طبق این صحبت معنای حقیقی سم، سوراخ است و سم کشنده معنای مجازی است از باب علاقۀ حال به محل یعنی به چیزی که وارد سوراخ بسیار ریز میشود نیز سم گفته شده است.
و اما در مورد خیاط در همین مجمع البیان آمده است که: خِیاط و مِخیط به معنای سوزن هستند مثل لحاف و مِلْحَف و مثل قناع و مِقْنَع و مثل ازار و مِأزَر.
ولوج نیز به معنای دخول به سختی است.
بنابراین جملۀ يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيٰاطِ به معنای ورود شتر با سختی در سوراخ سوزن است.
وجه استفاده از عنوان مجرمین در انتهای آیه 40
استفاده از عنوان مجرمین در انتهای آیه 40 دلالت دارد که مکذبان آیات خدا و مستکبران مصداق واضحی از مجرمین هستند.
بررسی لغت جهنم
برخی گفتهاند جهنم یک لغت فارسی است که معرب شده و به معنای آتش است.
برخی دیگر گفتهاند جهنم یک کلمۀ عربی است. مجمع البیان گفته است: جهنم نامی از نامهای آتش است و اشتقاق آن از جهومة به معنای غلظت است. برخی نیز گفتهاند: اصل جهنم از بئر من جِهِنّام آمده یعنی چاهی که قعرش بعید است.(مجمع البیان)
برخی نیز مثل کتاب واژههای دخیله در قرآن گفتهاند اصل جهنم عبری بوده به این صورت که پشت بیت المقدس درهای بوده که کثافتها در آنجا ریخته میشده و آشغالها را در آنجا آتش میزدند و به آن مکان، جهنم میگفتند.
معنای عبارت لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهٰادٌ
اگر آیه گفته بود لَهُمْ فِی جَهَنَّمَ مِهٰادٌ معنایش راحت بود و دلالت داشت که برای آنها بستری در جهنم مهیا کردهاند ولی عبارت لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهٰادٌ معنا را سخت کرده و به همین خاطر نظرات مختلفی در مورد آن داده شده است.
طبق معنایی که مجمع البیان از جهنم بیان کرد و گفت جهنم یکی از اسماء آتش است مشکل عبارت حل میشود چرا که عبارت لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهٰادٌ به معنای لَهُمْ مِنْ النَّارِ مِهٰادٌ میشود یعنی آنان از آتش بستری دارد به این معنا که جنس بستر مکذبان و مستکبران از آتش است. اگر در دنیا جنس درختخواب آنها از پر قو بوده در جهنم جنس رختخواب آنها از جهنم و خشونت است.
معنای عبارت مِنْ فَوْقِهِمْ غَوٰاشٍ
غواش جمع غاشیه به معنای فراگیر است و این جمله به قرینۀ جملۀ قبل محذوفی دارد و در واقع چنین است: مِنْ فَوْقِهِمْ غَوٰاشٍ مِنْ جَهَنَّمَ یعنی روانداز جهنمیان از آتش است.
مکذبان و مستکبران غرق در آتش جهنم
پس زیر انداز و رو انداز جهنمیان از آتش است. حال بد نیست این معنا را با صحبتهایی که قبلا پیرامون جهنم کردهایم جمع کنیم. قبلا گفته بودیم که جهنم جای بسیار تنگی است و جهنمیان با فشار وارد جهنم میشوند به گونهای که علاوه بر عذابهای جهنم از تنگی مکان نیز زجر میکشند. وقتی این صحبت را در کنار آیه 41 سوره اعراف قرار دهیم متوجه میشویم که مکذبان و مستکبران در آتش غرق هستند. پس کسی فکر نکند در جهنم تختی هست که آنها روی آن نشسته یا خوابیدهاند. در برخی روایات هست که از بالا غواش و از پایین مهاد بر جهنمیان فشار میآورند و آنها مثل اینکه بین این دو فشار پِرِس میشوند. خدا این جهنم را نصیب هیچکس نکند.
معنای ظالم بودن مکذبان و مستکبران
با توجه به اینکه در انتهای آیه 41 از صفت ظالم استفاده شده دلالت دارد که مستکبران و مکذبان ظالمند همانطور که در آیه 40 به مجرم بودن آنها اشاره شد. این افراد حداقل به خودشان ظلم کردهاند ولی بالاتر به دیگران نیز ظلم کردهاند. از آیه 37 نیز ظالم بودن آنان استفاده شد.
کسی که تکذیب میکند حتما برایش منافعی دارد و الا برای چه با وجدان خود مبارزه کند؟ حال میتوان گفت که آن منافع، خوردن از جیب مردم است. پس مکذبان و مستکبران حتما ظالم به مردم نیز هستند.
بحث روایی و نتیجهگیری
حال که به انتهای تفسیر این مجموعه از آیات میرسیم اتفاقا در درس نهج البلاغه نیز به خطبه 20 رسیدهایم. در بحث تفسیر قرآن حدود سه هفته آیات 38 تا 41 سوره اعراف را توضیح دادم و در بحث نهجالبلاغه نیز به خطبۀ 20 رسیدهایم و مثل اینکه حضرت علی(ع) بحث آن آیات را دیده و نتیجۀ آن آیات را در این خطبه 20 بیان کرده است. شاید همزمانی تمام شدن بحث این آیات و شروع این خطبه از الطاف الهی باشد. خطبه 20 هشداری پس از تفسیر آن آیات و انذاری مهم به همۀ مردم است.
در اینجا متن این خطبه آورده میشود:
فَاِنَّكُمْ لَوْ عايَنْتُمْ ما قَدْ عايَنَ مَنْ ماتَ مِنْكُمْ لَجَزِعْتُمْ وَ وَهِلْتُمْ وَ سَمِعْتُمْ وَ اَطَعْتُم
اگر شما آنچه را مردگان شما دیدند مشاهده میکردید به شیون مینشستید و اندیشناک میشدید، و مستمع حق گشته به اطاعت برمیخاستید،
وَلكِنْ مَحْجُوبٌ عَنْكُمْ ما قَدْ عايَنُوا، وَ قَريبٌ ما يُطْرَحُ الْحِجابُ.
ولی آنچه آنان دیدند از دید شما پوشیده است، و به زودی پردهها برداشته میشود.
وَ لَقَدْ بُصِّرْتُمْ اِنْ اَبْصَرْتُمْ، وَ اُسْمِعْتُمْ اِنْ سَمِعْتُمْ، وَ هُديتُمْ اِنِ اهْتَدَيْتُمْ.
کاملا بینا شدید اگر بنگرید، و شنوا شدید اگر بشنوید، و هدایتتان شدید اگر هدایت پذیرید،
از قسمت اول این عبارت به دست میآید که اگر دقت کنیم و چشمانمان را تیز کنیم حقیقت را خواهیم دید. البته دیدن، واقعا سخت است. به همین خاطر در قسمت دوم از شنیدن سخن گفته که به هر حال وقتی آیات مختلف قرآن را در مورد حوادث بعد از مرگ شنیده باشیم میتوانیم متذکر شویم.
بِحَقٍّ اَقُولُ لَكُمْ: لَقَدْ جاهَرَتْكُمُ الْعِبَرُ،
به درستی میگویم: عبرتها برای شما آشکار است،
خاقانی در دیوان اشعارش چنین آورده است:
هان! ای دلِ عبرتبین! از دیده عِبَر کن! هان! ایوانِ مدائن را آیینهٔ عبرت دان!
(دیوان اشعار خاقانی – شماره 168)
شاعر میگوید اگر به ایوان مدائن رفتی فقط خرابیها را نبین بلکه از آن عبور کن و به هزاران سال پیش برو که چه شاهانی در اینجا بودند که مردم را اسیر کرده و به آنها زور میگفتند. ببین آنها چگونه زمین خوردند. این همان عبرت است یعنی باید از مشاهدۀ صحنهای عبور کنی و واقعیت را ببینی.
یادم هست فردی زمانی در درس تفسیر شرکت میکرد. کتاب قلعۀ حیوانات را به او دادم و بعد که خوانده بود به او گفتم چه فهمیدی؟ او شروع کرد قصههای کتاب را توضیح داد که اسبی بود و الاغی بود و گرازی و …. به او گفتم از این داستان چیز دیگری نفهمیدی و میخواستم بدانم مطلب سیاسی و اجتماعی کتاب را فهمیده است یا نه ولی متوجه شدم او اصلا مطلب اصلی کتاب که هدف نویسنده بوده را نفهمیده است.
این شخص فقط مطالب را دیده ولی از آنها عبور نکرده است. کتاب قلعۀ حیوانات برای این است که از آن عبور کنیم و به حکومتهای دیکتاتوری برسیم. در واقع خرگوش و اسب و الاغ در این کتاب موضوعیت ندارند و باید از آنها عبور کرد.
پس وقتی گفته میشود ایوان مدائن را ببینید به این معنا نیست که برویم و خاک و کلوخ ببینیم بلکه باید از اینها عبور کنیم و بفهمیم چه شاهانی در اینجا بودند و چگونه ذلیل و خوار شدند و از بین رفتند.
حال در اینجا حضرت میخواهد بگوید این همه از اطرافیان شما مُردند. اینها همه عبرت است که کاملا آشکار است.
وَ زُجِرْتُمْ بِما فيهِ مُزْدَجَرٌ،
و به چیزهایی که عامل بازدارنده است بازداشته شدید،
این تعبیر به این معناست که آن کس و آنچه باید شما را از بدیها نهی کند آمده است.