سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
تفسیر آیات 42 و 43 سوره اعراف
متن آیات به همراه ترجمه:
وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ لاٰ نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاّٰ وُسْعَهٰا أُولٰئِكَ أَصْحٰابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهٰا خٰالِدُونَ ﴿الأعراف، 42﴾
و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند -هیچکس را جز به مقدار وُسعش تکلیف نمیکنیم- اهل بهشتاند و در آن جاودانهاند.
وَ نَزَعْنٰا مٰا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهٰارُ وَ قٰالُوا الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِي هَدٰانٰا لِهٰذٰا وَ مٰا كُنّٰا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لاٰ أَنْ هَدٰانَا اللّٰهُ لَقَدْ جٰاءَتْ رُسُلُ رَبِّنٰا بِالْحَقِّ وَ نُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهٰا بِمٰا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿الأعراف، 43﴾
و هر کینهای را که در سینههایشان بود، بَرکندیم [تا در خوشی و سلامت کامل کنار هم زندگی کنند؛] از زیر[کاخها]شان نهرها جاری است و گفتند: همه ستایشها ویژه خداست که ما را به این [سعادت] هدایت کرد، و اگر خدا ما را هدایت نکرده بود، هدایت نیافته بودیم، مسلماً پیامآوران پروردگارمان حق را به سوی ما آوردند، و ندا داده شدند [این] آن بهشت است که به پاداش اعمال شایستهای که همواره انجام میدادید، به ارث بردید.
مشخص کردن رابطۀ آیات 35 تا اینجا
این آیات مقابل آیات قبلی است که پیرامون جهنمیان بود. دقت شود که بحث از آیه 35 شروع شد که پیامبران از طرف خدا ارسال شدند. گروهی تابع رسولان شده و به درجۀ متقین و مصلحین رسیدند و عاقبتشان این شد که خوف و حزنی نخواهند داشت. گروهی نیز تکبر و استکبار کردند و به جهنم دچار شدند. در آیات 36 تا 41 پیرامون این گروه مستکبران و عاقبت آنها سخن گفته شد. حال از آیه 42 به بعد پیرامون گروه اول سخن میگوید. پس ابتدا در آیات 35 و 36 اجمالی پیرامون دو گروه گفته شد و سپس در پنج آیه ابتدا از گروه دوم که بدها باشند سخن گفت و الآن از آیه 42 به بعد مفصل در مورد خوبان صحبت میکند. این میشود لف و نشر مشوش یعنی ابتدا به صورت اجمالی، از دو گروه سخن گفته شد و سپس در توضیح تفصیلی آن، بر خلاف ترتیب اجمالی تفصیل داده شد.
تقابل زیبای آیات مربوط به بهشتیان و جهنمیان
جالب است که آیات مربوط به بدان و خوبان از لحاظ لفظی در مقابل هم قرار گرفتهاند به این صورت که در مورد جهنمیان گفته است: أُولٰئِكَ أَصْحٰابُ اَلنّٰارِ هُمْ فِيهٰا خٰالِدُونَ ﴿الأعراف، 36﴾ و در مورد بهشتیان گفته است: أُولٰئِكَ أَصْحٰابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهٰا خٰالِدُونَ ﴿الأعراف، 42﴾
پس جملات به گونهای مقابل هم آمدهاند که وقتی یکی از آنها خوانده شود دیگری نیز به ذهن بیاید.
خصومت جهنمیان با یکدیگر و دوستی بهشتیان با یکدیگر
در مورد جهنمیان توضیح دادیم که آنها از یکدیگر متنفرند و در آیات قبلی مشخص شد که خصومت زیادی با هم دارند و آیات متعدد قرآن در مورد نزاعهای جهنمیان با یکدیگر بیان گردید. حال در مقابل آنها بهشتیان طبق تعبیر وَ نَزَعْنٰا مٰا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ کوچکترین کینهای نسبت به هم ندارند. دقت کنید که در این تعبیر غِلٍّ مفعول نَزَعْنٰا است و اگر مِنْ بر سر آن آمده دلالت دارد که حتی کوچکترین کینهای بین آنها نیست. اینکه بهشتیان انسانهایی شدهاند که نسبت به هم هیچ کینهای ندارند بسیار مهم است. امروزه میبینیم که اسرائیل نسبت به فلسطینان و بر عکس کینههای عمیقی نسبت به هم دارند. تازه در خود فلسطینیان گروههای مختلفی هستند که نسبت به هم کینه دارند. در اسرائیل نیز همینگونه است. در کشور خودمان مذهبیهای سنتی نسبت به جوانان طرفدار زن، زندگی، آزادی کینه دارند. حتی در یک خانه افراد خانواده ممکن است با یکدیگر کینه داشته باشند. اما بهشت خدا و بهشتیان از همۀ این کینهها خالی است. به طور کلی صفات و رذائل اخلاقی از بهشتیان کنده میشود.
راه رسیدن به بهشت
برای رسیدن به بهشتی که آیه 43 وصف کرده باید اهل ایمان و عمل صالح باشیم. پس اولا باید ایمان به خدا و پیامبران بیاوریم و ثانیا تمامی کارهای صالح را انجام دهیم.
معنای دقیق واژۀ «الصالحات»
دقت شود که واژۀ «الصالحات» جمع مُحَلّی به الف و لام است و در اصول فقه که در واقع اصول زبان است و در مورد قرآن هم کاربرد دارد گفته شده که جمع دارای الف و لام افادۀ عموم میکند مثلا «الرجال» یعنی همۀ مردان. حال در اینجا «الصالحات» که جمع است و الف و لام دارد به معنای تمامی کارهای خوب است. بله اگر از واژۀ «صالحاً» استفاده شده بود دلالت بر کوچترین کار خوب میکرد. پس «الصالحات» با «صالحا» متفاوت است.
سؤالی پیرامون معنای «عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ»
حال با توجه به اینکه الف و لام در «الصالحات» عمومیت را میرساند این سؤال پیش میآید که آیه کسی را اصحاب الجنة میگوید که همۀ اعمال صالح را انجام دهد ولی ما نمیتوانیم همۀ اعمال صالح را انجام دهیم مثلا اگر میخواهیم علم کسب کنیم نمیتوانیم در همان حال به فقیر کمک کنیم. پس اعمال صالح با یکدیگر جمع نمیشوند و نمیتوان همۀ آنها را با هم انجام داد. علاوه بر این ما به خاطر محدودیتی که داریم نمیتوانیم تمام کارهای خوب را انجام دهیم و مثلا هم مدرسه بسازیم و هم مسجد بسازیم و هم به فقراء کمک کنیم و … پس بهشتی که شرطش انجام تمام صالحات است دست یافتنی نیست و حتی پیامبر اکرم(ص) نیز نمیتواند همۀ صالحات را انجام دهد.
انجام صالحات به اندازۀ وسع
ظاهرا به همین خاطر است که بلافاصله بعد از بحث عمل صالح جملۀ «لاٰ نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاّٰ وُسْعَهٰا» به صورت معترضه میان مبتدا و خبر آمده و میخواهد بگوید هرکسی به مقدار وسعش مکلف است. پس قرار نیست انسان برای رسیدن به بهشت اصلا استراحت نکند. وُسع یعنی انسان به کارهای مهمش برسد و در کنارش به کارهایی که احتیاجات ضروری است نیز برسد و باز وقت اضافی داشته باشد. خدا همین را از ما میخواهد. امروزه میگویند هرکسی 8 ساعت کار کند و بقیۀ ساعات شبانه روز به استراحت و کارهای شخصیاش بپردازد. همچنین میگویند در هفته یکی دو روز تعطیل باشد نه اینکه همهاش کار باشد. در ماه و سال نیز مرخصیهایی قرار داده میشود تا افراد بتوانند به مسافرت بروند.
حال خداوند نیز همین روش را برگزیده است. پس مراد از انجام صالحات این نیست که انسان به دنبال احتیاجات ضروری زندگیاش نرود و استراحت و تفریح و ورزش نکندو 24 ساعت فقط عمل صالح انجام دهد.
پس کارهای خیر باید جزء برنامههای ما باشد و در کنارش کارهای دیگر را نیز انجام دهیم.
بنابراین جملۀ «لاٰ نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاّٰ وُسْعَهٰا» معترضه است که برای رفع اشکال مقدر است که کسی میگوید انجام تمام کارهای خیر ممکن نیست و حتی انجام بیشترین کارهای خیر نیز طاقتفرساست و قرآن جواب میدهد که خدا حتی به اندازۀ توان از شما تکلیف نمیخواهد بلکه به اندازۀ وسع تکلیف میخواهد.
معنای وُسع و فرق آن با توان
وُسع به این معناست که انسان به همۀ کارهایش برسد و به کاری که قصدش را دارد نیز برسد. پس باید بدانیم وسع به چه معناست. در بحث روزه که میگویند باید به وُسعِ روزهگیرنده نگاه شود به این معنا نیست که یک بچه یا پیرمرد باید در حدّ مرگ روزه بگیرد، بلکه به این معناست که باید یک بچه بازی بکند و درسش را بخواند و باز بتواند روزه بگیرد.
عبارت تسنیم در بارۀ وُسع
در جلد 28 تفسیر تسنیم، ص557 آمده است: تکلیفهای دینی به اندازۀ وسعند یعنی توان مکلف وسیعتر از مورد تکلیف است به شکلی که پس از انجام دادن دستور اندازهای از توان میماند. تکلیف بیش از وسع و طاقت قبیح است و صدورش از خدا محال. تکلیف به اندازۀ توان شدنی است ولی غالبا منتفی است و معنای آن این است که مکلف همۀ توان خود را باید بکار گیرد تا آن کار را انجام دهد به گونهای که پس از انجام دادن آن کار ناتوان شود.(پایان)
پس دین به اندازۀ وسع تکلیف خواسته است نه به اندازۀ توان؛ مگر در موارد خاص که جان افراد در میان باشد که در آنجا در حدّ توان باید تلاش کرد.
معنای عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ در آیات مختلف قرآن
«عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» در هر آیهای ممکن است معنایش با آیۀ دیگر متفاوت باشد. در برخی آیات ممکن است به معنای بهترین کار خوبی باشد که در شرائط خاصی از ما خواسته شده است. در برخی آیات بیشترین کار خوب مراد است و در جایی ممکن است مجموعۀ کارهای خوب از مجموع جامعه خواسته شده باشد.
خلاصه هر جایی سر جای خود باید معنا شود. در آیۀ مورد بحث به قرینۀ جملۀ «لاٰ نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاّٰ وُسْعَهٰا» شاید مراد انجام کارهای خوبی است که یک فرد میتواند انجام دهد و در عین حال برای انجام استراحت، ورزش و کارهای مباحی که دوست دارد توان داشته باشد. اما اینکه چقدر باید توان بماند خداوند دقیق مشخص نکرده است و آن را به عهدۀ خود انسان گذاشته است.
متعلق ایمان در آیه
و اما مراد از ایمان در آیه چیست؟ آیا ایمان به تمام چیزهایی است که مورد نیاز است مثل توحید و نبوت و امامت و… و آنقدر متعلقش زیاد است که تنها افراد محدودی وارد بهشت میشوند؟ آیا حتی ایمان به امام زمان و ولایت فقیه را نیز شامل میشود؟ به نظرم چنین نیست و مراد از «آمَنُوا» چون در مقابل تکذیبگران است مراد ایمان اجمالی است. در ابتدای سوره بقره از ایمان به غیب صحبت شد یعنی اجمالا ایمان داشته باشیم که ماوراء دنیا و مادیات چیزهایی وجود دارد. به نظرم همین مقدار برای اصحاب الجنة شدن کافی است و کسی که قبول داشته باشد وراء جهان ماده نیروی غیبی دیگری نیز وجود دارد که در دسترس ما نیست برایش کافی است.
نکتۀ حذف متعلق ایمان در آیه
ممکن است کسی بگوید متعلق ایمان حذف شده و حذف متعلق برای این است که ذهن به هر جایی برود تا هم حداقل را بگیرد و هم حداکثر را. پس مبهم گفتن «آمَنُوا» و ذکر نشدن متعلق آن برای این است که ذهن انسان به هر جایی برود و در نتیجه زمینۀ رشد برای افراد مختلف فراهم شود و مثلا کسی که ایمان کمی دارد با خود میگوید اگر ایمان بالاتری پیدا کنم بهتر است.
پس حذف متعلق برای این است که بتواند به همه امید دهد و در عین حال دلالت بر عمومیت کند و انواع ایمان را شامل شود ولی اگر گفتیم برای اصحاب الجنة شدن بالاترین مراتب ایمان را میخواهد تنها شامل پیامبر(ص) میشود.
آیا ایمان به اندازۀ وسع لازم است؟
ممکن است کسی بگوید همانطور که در عبارت «عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ»، صالحات را به کارهای خوبی که در وسع شخص است معنا کردید اینجا نیز بگویید مراد ایمانی است که در وسع افراد است. پس هر فردی باید بالاترین ایمانی که در وسعش هست را بیاورد.
شاید تفسیر تسنیم منظورش همین باشد. در جلد 28 این تفسیر، ص557 آمده است:
ایمان به همۀ اصول و عمل به همۀ دستورات
حذف متعلق ایمان از آغاز آیه مفید عموم است یعنی ایمان به همۀ رهاورد پیامبر اکرم(ص) لازم است.(پایان)
بررسی: اگر یادتان باشد قبلا معنای «یا ایها الذین آمنوا» را گفتهایم که به معنای «ای مسلمانان» است. این عبارت در مکه گفته نمیشد و این تعبیر مخصوص مدینه است که در مقابل «الذین هادوا» و «النصاری» و «الصابئین» بود. مسلمانان در مدینه تشکلی داشتند و نامشان «الذین آمنوا» بود و در بین آنها انواع مسلمان وجود داشت؛ از مؤمن درجۀ بالا مثل حضرت علی(ع) گرفته تا مؤمن ضعیف الایمانی که تازه از شرک به اسلام آمده است ولی همگی مصداق «الذین آمنوا» بودند.
و اما در مکه وقتی پیامبر(ص) ندای توحید سر داد افرادی به پیامبر(ص) ایمان آوردند که به آنها «الذین آمنوا» گفته شد و آنها ایمان به چیزهایی داشتند که پیامبر(ص) میگفت و اجمالا به آنچه بعدا خواهد گفت نیز ایمان داشتند. البته هرکسی در مکه ایمان میآورد ایمانش واقعی و محکم بود چون تحت فشار بود که مسلمان نشود. حال درست است که سوره اعراف سورهای مکی است ولی اینکه بگوییم «الذین آمنوا» قضیۀ خارجیه است و قدر متیقن از مصداق آن فقط مسلمانان مکی است معلوم نیست و شاید به عموم لفظ و اطلاق مقامی و نیاوردن قیدی دیگر، شامل مسلمانانی که اعتقاداتشان قوی نیست نیز بشود.
به نظرم مراد از «آمَنُوا» در اینجا هر آن چیزی است که پیامبر(ص) در مکه، تبلیغ آن را کرده است و در نتیجه متعلقش چیزهایی که در مدینه تبلیغ شده نیست و تازه ایمان اجمالی به آن چیزها کافی است.
به بیان دیگر «یا ایها الذین آمنوا» تنها مخصوص سورههای مدنی است ولی «الذین آمنوا» در سورههای مکی نیز آمده و مراد از آن اجمالا ایمان به غیب است. حتی میتوان گفت این عنوان منحصر به مسلمانان مکه نبوده است بلکه حتی در دوران مکی اگر یهودیان و مسیحیان ایمان به غیب داشتند به آنها نیز «الذین آمنوا» گفته میشده است.
بررسی معانی لغات «نَزع» و «غلّ»
در رابطۀ با تعبیر وَ نَزَعْنٰا مٰا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ دو لغت را باید با دقت معنا کنیم. یکی «نزع» و دیگری «غلّ». در کتاب التحریر و التنویر این دو واژه این گونه معنا شدهاند:
نزع، کندن چیزی از جایش است و نزعِ غلّ از قلوب بهشتیان یعنی آن کینهای که در قلبهای آنها در دنیا بوده کنده میشود.
غلّ نیز به معنای کینه است و آن حالتی است که در دل انسان حاصل میشود وقتی ادراک کند کاری را که غیر، انجام میدهد و او خوشش نمیآید؛ و با حسد متفاوت است. حسود ممکن است کاری انجام دهد که ارتباطی با ما نداشته باشد ولی کینه، آن کاری است که من فکر میکنم برای من بد است مثل کینهای که دانشآموز از معلم به خاطر تنبیه به دل میگیرد اگرچه ممکن است معلم از تنبیه، منفعت دانشآموز را بخواهد.(پایان)
به نظر میرسد نزع و غل وقتی با هم میآیند مثل اینکه کینه به سختی به کسی چسبیده و باید به زور آن را کند.
و اما در تفسیر مجمع البیان، مجلد 2، ص419 چنین آمده است:
غِلّ کینه است یعنی چیزی که به خاطر لطافت در درون دل نفوذ میکند. پس کینه، لطیف و ظریف است و در قلب نفوذ میکند و اگر به خیانت غُلول میگویند برای این است که انسان با حیله و ریزهکاری در خیانتِ دقیق و ظریفی فرو میرود که کسی نفهمد. غُلّ نیز به زنجیری میگویند که به وسیلۀ آن دست کسی به گردن بسته میشود.(پایان)
پس غِل از درون دست و پای انسان را میبندد که به خاطر کینه نمیتوانیم با طرف مقابل ارتباط بگیریم و غُلّ از بیرون دست و پای انسان را میبندد.
و اما در تفسیر تسنیم آیت الله جوادی، ج28، ص555 آمده است:
غُلالة لباسی واسطه میان دو لباس است و اگر در دل کسی وصف ناروا و ارادۀ ناپسندی دربارۀ فردی پدید آید آن را غِل نامند و رشا و اختلاس را از همین رو غُلول مینامند چون مخفیانه انجام میشود. مهار کنندۀ بیرونی را غُلّ و وصفی که از درون، انسان را گرفتار کند غِلّ میخوانند.(پایان)
پس وصفی که در درون و دل انسانهاست غِلّ است که در بهشت کنده میشود. البته اینکه چگونه کنده میشود نمیدانیم. آیا مثل آهنی است که زنگ زده و آن را در درون کورۀ آتش میگذارند تا زنگارهایش کنده شود؟ الله اعلم.
معنای عبارت تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهٰارُ
در قرآن 40 مورد «تجری» و «الانهار» آمده است که 35 موردش عبارت تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ است و 4 موردش تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهٰارُ است. اگر اولی باشد معمولا مفسران در ترجمۀ آن واژۀ «درختان» را اضافه کردهاند و گفتهاند از زیر درختانش نهرها جاری است. اگر دومی باشد مراد این است که از زیر کاخهای بهشتیان نهرها جاری است. برای فهم این مطلب میتوان از حرف فرعون استفاده کرد. فرعون وقتی میخواهد از خودش تعریف کند چنین جملهای را بکار برده است:
وَ نٰادىٰ فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قٰالَ يٰا قَوْمِ أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هٰذِهِ الْأَنْهٰارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَ فَلاٰ تُبْصِرُونَ ﴿الزخرف، 51﴾
و فرعون در میان قومش ندا داد: گفت: ای قوم من! آیا حکومت و پادشاهی مصر ویژه من نیست و این نهرها از زیر [کاخهای] من [به فرمان من] روان نیستند؟ آیا [عظمت و حشمت من و فقر و تهیدستی موسی را] نمیبینید؟!
معلوم است که فرعون کاخهایی ساخته بوده که نهرها از زیر آن رد میشدند. حال در اینجا نیز یعنی باغهای بهشتی به گونهای است که نهرها از زیر کاخهایشان روان است. پس همانطور که در ترجمۀ عبارت اولی واژۀ «درختان» اضافه شد در اینجا نیز واژۀ «کاخها» اضافه میشود به این صورت: تَجْرِي مِنْ تَحْتِ [قصور]هِمُ الْأَنْهٰارُ
پاسخ به سؤالی پیرامون ثمره و فایدۀ بحث بهشت و جهنم
سؤال: این بحثها که بهشت یا جهنم چگونه است به چه درد ما میخورد؟ علم آن است که برای بشر مفید باشد مثل علم فیزیک و شیمی و اینترنت که عاملی برای زندگی بهتر بشر است. بحثهای شما دردی را از جامعۀ ما دوا نمیکند.
جواب: قرآن کتابی نیست که فقط برای امروز باشد بلکه برای گذشته و آینده است. از جمله چیزهایی که انسان را فریب میدهد این است که وقتی میبینیم کسی پولی دارد و قدرتی برای حفظ آن ندارد ممکن است با خود بگوییم پول او را برداریم. یا عربی در بیابان وقتی میبیند دیگری شتری دارد و ضعیفتر از اوست او را کشته و شترش را تصاحب میکند. یا عدهای برای دیگران پرونده سازی کرده و آنها را از صحنۀ روزگار محو میکنند.
چگونه میشود جلوی جنایات این افراد را گرفت؟
یکی از راهها که قرآن انجام داده و مؤثر بوده است بحث قیامت و مردن و حوادث پس از مرگ است. ترغیب به کارهای خوب برای رسیدن به بهشت و جلوگیری از جنایت با ترساندن از جهنم است. پس قرآن اولا اثبات میکند که بهشت و جهنم وجود دارد و با زیبا جلوه دادن بهشت و بد جلوه دادن جهنم کاری میکند تا انسانها از درون، انگیزۀ خوب بودن و دوری از بدی را پیدا کنند. به همین خاطر قرآن از باغهایی صحبت کرده که از زیرش نهرها جاری است.
تفاوت بهشت با باغهای دنیا
البته ممکن است کسی که در اروپا یا شمال ایران زندگی میکند بگوید چنین باغهایی را خودمان داریم و لازم نیست برای رسیدن به باغهای بهشتی انسان خوبی باشیم. اینجاست که از آیات مربوط به بهشت چیزهای دیگری بدست میآید که معلوم میشود بهشتِ وعده داده شده توسط قرآن با باغهای اروپا و شمال ایران متفاوت است. باید دقت داشت که درخت زیبا و جویهای آب نیست که انسان را شاداب میکند بلکه شادابی واقعی آن است که انسان کینه نداشته باشد همانطور که در آیه 43 عبارت «وَ نَزَعْنٰا مٰا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ» به این مطلب اشاره دارد. پس باید در ریزهکاریهای این 40 موردی که «تجری» و «الانهار» در قرآن آمده است دقت داشته باشیم و فکر نکنیم تکرار این موارد فایدهای ندارد.
دین متکفل امور معنوی است نه دنیوی
و اما اینکه کسی بگوید بجای این مباحث بهتر است به دنبال پول در آوردن برویم تا دنیای خود را بسازیم در اینباره باید توجه شود که خود انسانها طبیعتا به دنبال امور دنیایی میرود. به هر حال انسان نسبت به دنیا حساس و نیازمند است و به دنبال آباد کردن دنیا میرود ولی خود به خود به دنبال آباد کردن آخرت نمیرود و دین متکفل این قسمت است و راههای مقابله با هوای نفس را میآموزد تا کینه را کنار بگذارد. بله دین متکفل امور دنیوی نیست.
بحثی پیرامون مرجع ضمیر «ها» در عبارت تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ
سؤال: آیا میتوان در عبارت تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ ضمیر «ها» را به زنان برگرداند و از آن طرف ضمیر «هم» در عبارت تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهٰارُ را به مردان؟
جواب: این حرف صحیح نیست چون زنان عاقل هستند و اگر قرار بود ضمیر به آنها برگردد باید عبارت به این صورت بود: تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِنَّ الْأَنْهٰارُ.
البته به نظر بنده ضمیر «ها» در عبارت تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ میتواند به جنت یا به زمین بهشت برگردد و چنین گفته شود همانگونه که امروزه برای آبیاری، لولههایی از زیر زمین میکشند تا آبیاری قطرهای انجام گیرد، این نوع آبیاری به ذهن من آورد که شاید در بهشت آنقدر درختانش بلند است و ریشههایش در عمق زمین فرو رفته که نهرهای آب، چند متر زیر زمین جاری است و ریشهها از آنجا آب میخورند. با این احتمال اتفاقا بهشت آخرتی را نمیتوان در دنیا تصور کرد و فوق تصور ماست و باغهای بهشتی اصلا با شمال ایران و اروپا قابل مقایسه نیست. به عنوان مثال یک جنین در شکم مادر شاید ده گرم غذا میخورد ولی در دنیا ده گرم اصلا چیزی نیست. درختان بهشتی نیز با درختان دنیوی تفاوت زیادی دارند و اصلا مثل هم نیستند.
ستایش به خاطر هدایت الهی و دوری از کینه
طبق عبارت وَ قٰالُوا الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِي هَدٰانٰا لِهٰذٰا بهشتیان حمد و ثنای خدا را میگویند و علت این حمد این است که خدا آنها را هدایت کرده است. به هر حال خدا پیامبرانی را فرستاد و وقتی افرادی در راه انبیاء قدم گذاشتند خدا قدم به قدم دست آنها را گرفت. پس خدا، هم ارائۀ طریق کرد و هم هدایتشدگان را مرحله به مرحله پیش برد تا آنها را به بهشت رساند و آنها در بهشت، خدا را به خاطر این هدایت ستایش میکنند.
همچنین حمد بهشتیان برای این است که رذائل اخلاقی از آنها کنده شده و با درونی پاک به بهشت آمدهاند که از دیدن یکدیگر لذت میبرند. در سوره حجر آمده است:
وَ نَزَعْنٰا مٰا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوٰاناً عَلىٰ سُرُرٍ مُتَقٰابِلِينَ ﴿الحجر، 47﴾
و هر کینهای که در سینههایشان بوده برکندیم تا برادروار بر تختهایی روبروی یکدیگر باشند.
پس بهشتیان متقابلین هستند نه متدابرین و مثل دنیا نسبت به هم پشت نکردهاند که بگویند اگر فلانی در باغ باشد ما نمیآییم.
وابستگی تام به خدا در هر چیز
دقت شود که عبارت وَ مٰا كُنّٰا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لاٰ أَنْ هَدٰانَا اللّٰهُ دلالت دارد که مؤمنان این را میفهمند که خودشان به خودی خود هیچ هستند و اگر هدایت شدهاند به برکت کمک خداست. پس نباید تکبر کنیم بلکه باید همیشه متوجه توجهات الهی باشیم. بنابراین حتی غرور دینی هم نباید داشته باشیم که بگوییم من بودم که هدایت شدم. حال کسانی که این چنین هستند و هدایت را از خدا میدانند مسلما چیزها دیگر را از خدا میدانند.
بله وقتی هدایت را که خودمان در آن نقش داشتهایم از خدا بدانیم مسلما چیزهای دیگر را که در آن نقش نداشتهایم از خدا میدانیم.
مرجع هذا در عبارت «الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِي هَدٰانٰا لِهٰذٰا»
اسم اشارۀ «هذا» در عبارت «الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِي هَدٰانٰا لِهٰذٰا» مجموعۀ عوامل از جمله کارهایی است که بهشتیان انجام دادهاند که آنها را به بهشت رسانده است. اینکه خدا به آنها قلب سلیم داده و پیامبرانی فرستاده و آنها گوش دادهاند و مجموع این عوامل آنها را بهشتی کرده است.
رعایت حقوق دیگران در گفتگوی بهشتیان و خدا
جملۀ «مٰا كُنّٰا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لاٰ أَنْ هَدٰانَا اللّٰهُ لَقَدْ جٰاءَتْ رُسُلُ رَبِّنٰا بِالْحَقِّ » به این معناست که اگر رسولان الهی نبودند در توان ما نبود که خود به خود هدایت شویم. دانشجویی را تصور کنید که در دانشگاه تهران در رشتۀ پزشکی قبول شده و جعبۀ شیرینی به دست گرفته و سراغ معلمان دبیرستانش میرود و میگوید زحمات شما بود که موجب شد من در رشتۀ پزشکی قبول شوم و اگر شما دبیران نبودید و اینقدر زحمت نمیکشید من نمیتوانستم قبول شوم. در این صورت معلمان به او میگویند: خوبی از خودت بود چون از بین این همه دانشآموز، تو قبول شدی و این دلالت دارد که زحمات خودت موجب موفقیت تو شد.
حال همینگونه جملات را به بهشت ببریم. بهشتیان وقتی وارد بهشت میشوند میگویند ما این بهشت را مدیون خدا هستیم که ما را هدایت کرد و ما را به بهشت رساند و اگر هدایتهای لحظه به لحظۀ خدا نبود و رسولان را نفرستاده بود و فطرت پاک و حافظهای که خود خدا به ما داده، نبود ما به بهشت نمیرسیدیم. پس بهشتیان هر آنچه بدست آوردهاند را حاصل زحمات دیگران میدانند. در واقع بهشتیان غرور ندارند که بگویند ما با زحمات خودمان از جمله نماز شب و مدرسه ساختن و… به بهشت رسیدیم.
اینجاست که در جواب این تواضع بهشتیان اینگونه به آنها ندا داده میشود که: أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهٰا بِمٰا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. پس مثل همان جواب معلمان در اینجا نیز به بهشتیان جوابی محترمانه داده میشود.
وقتی دانشآموز تواضع کرد و همه چیز را از معلمان دانست معلمان نیز به او احترام گذاشته و زحمات خودش را یادآور میشوند. حال اگر کار بر عکس باشد و دانشجوی پزشکی بیادبی کند و به معلم بیاحترامی نماید اینجاست که معلم نیز به او میگوید اگر من به تو درس نمیدادم به جایی نمیرسیدی.
پس اگر با ادب باشیم و حقوق دیگران را گرامی بداریم یک گونه جواب میشنویم و اگر بیادب باشیم و حقوق دیگران را پایمال کنیم به گونۀ دیگری جواب میشنویم.
عدم رعایت ادب در گفتار قارون و فرعون
بد نیست مثالی قرآنی از بیادبی برخی افراد بزنم. در سوره قصص از قارون چنین نقل شده است:
قٰالَ إِنَّمٰا أُوتِيتُهُ عَلىٰ عِلْمٍ عِنْدِي أَ وَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللّٰهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثَرُ جَمْعاً وَ لاٰ يُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ ﴿القصص، 78﴾
قارون گفت: جز این نیست که این [ثروت و مال انبوه] را بر پایه دانشی که نزد من است به من داده شده است. آیا نمیدانست که خدا پیش از او اقوامی را هلاک کرده است که از او نیرومندتر و ثروت اندوزتر بودند؟ و مجرمان از گناهانشان بازپرسی نمیشود.
بله، نباید خودمان را بالا بگیریم و زحمات دیگران را هیچ بپنداریم. اتفاقا فرعون هم همینگونه بود. در آیاتی از سوره زخرف چنین آمده است:
وَ نٰادىٰ فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قٰالَ يٰا قَوْمِ أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هٰذِهِ الْأَنْهٰارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَ فَلاٰ تُبْصِرُونَ ﴿الزخرف، 51﴾
و فرعون در میان قومش ندا داد: گفت: ای قوم من! آیا حکومت و پادشاهی مصر ویژه من نیست و این نهرها از زیر [کاخهای] من [به فرمان من] روان نیستند؟ آیا [عظمت و حشمت من و فقر و تهیدستی موسی را] نمیبینید؟!
أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هٰذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَ لاٰ يَكٰادُ يُبِينُ ﴿الزخرف، 52﴾
مگر نه این است که من از این کسی که خوار و بیمقدار است و نمیتواند روشن و گویا سخن گوید، بهترم؟
فَلَوْ لاٰ أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جٰاءَ مَعَهُ الْمَلاٰئِكَةُ مُقْتَرِنِينَ ﴿الزخرف، 53﴾
[اگر موسی، عزت، سربلندی، کرامت و شخصیت داشت] پس چرا دستبندهای زرین و طلا بر او آویخته نشده است؟ یا چرا فرشتگانی [برای اثبات نبوتش] همراه او نیامدهاند؟
همانطور که مشاهده میکنید قارون و فرعون همه چیز را از جانب خودشان میدانستند ولی عاقبتشان این شد که یکی به زیر زمین فرو رفت و دیگری در دریا غرق شد.
آموختن ادب از قرآن حتی برای غیر معتقدان
بنابراین به جوان امروزی گفته میشود: فرض کنید نه بهشتی باشد و نه جهنمی و قرآن هم کتاب قصه و اسطوره باشد، ولی همین نحو. گفتگو در آیه 43 ادب بزرگی به ما یاد داده است. انسان فهیم این مطلب را از این آیه میفهمد که شخص عاقل با ادب است و چیزهایی که دارد را از جانب خود نمیپندارد. حال کسی که ادب را رعایت میکند دیگران نیز با او ادب را رعایت میکنند. به قول شاعر:
این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آیا نداها را صَدا
(مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش9)
پس اگر حرف خوب زدیم به خودمان برمیگردد و همچنین بر عکس. امروزه برخی میگویند من بهشت و جهنم را قبول ندارم؛ در این صورت بد نیست آداب حرف زدن قرآن در همین آیۀ مورد بحث را برای آنها بگوییم که در این کتاب که تو آن را قبول نداری، جهنمیان و بدان با بیادبی با هم حرف میزنند ولی بهشتیان با رعایت ادب صحبت میکنند. حال اگر قیامت را قبول نداری ولی ادب را که میفهمی، پس خوب است که آن را رعایت کنی. بله میتوان برای او از این طریق خوبیها را تبلیغ کرد.
توصیه به مبلغان دینی پیرامون استفاده از زبان روز برای هدایتگری
متأسفانه مذاق مردم جامعۀ ما غیر دینی شده و مسائل دینی را پس میزنند ولی اگر از اخلاق و معنویت صحبت کردیم قبول میکنند. میشود مسائل اخلاقی و معنوی را از قرآن یاد بگیریم و بدون اسم دینی به مردم یاد دهیم. به هر حال باید بدانیم با چه زبانی مردم را هدایت کنیم. ما باید بدانیم در چه زمانی هستیم و چگونه از آیات قرآن برای هدایت مردم استفاده کنیم. اگر امروزه جوانان میگویند ما نقد را میگیریم نه نسیه را میتوان به آنها گفت پس طبق این آیات قرآن همین الآن با ادب باشید. این نقد است و همین موجب هدایت است.
تشکر بهشتیان از خدا و پیامبران
در صحبت بهشتیان ابتدا از هدایت الهی سخن گفته شده و سپس از آمدن رسولان و هدایتگری آنها. پس بهشتیان هم از خدا تشکر میکنند و هم از پیامبران.
بدست آوردن معنای فناء فی الله از آیات مورد بحث
اینکه گاهی در عرفان از فناء فی الله صحبت میشود برخی اشتباها میگویند یعنی نابود شویم ولی این صحیح نیست. فناء فی الله این است که بفهمیم و بلکه بیابیم که در مقابل خدا هیچ هستیم نه اینکه خودمان را نابود کنیم. پس باید بیابیم ذرهای هستیم که خود خدا ما را پرورش میدهد مثل پرتو خورشید. حال میتوان گفت این آیات فنای فی الله را به ما یاد میدهد. پس اینکه بیابیم هیچ هستیم و هرچه هست لطف و عنایت خداست و قطرهای هستیم که با عنایت او به جایی میرسیم این میشود فناء فی الله. پس عارف نمیگوید من خدا هستم بلکه میگوید من هر چه دارم و هر که هرچه دارد از خداست و با این اعتقاد ذرهای غرور ندارد. متأسفانه بعضا عوام حرف عرفاء را بد متوجه میشوند و به خاطر بیسوادی، آنها را کافر و مشرک قلمداد میکنند.
قصه: عارفی، کشاورزی را به غذا دعوت کرد ولی کشاورز گفت تو نجس هستی و من با تو غذا نمیخورم. او گفت: چرا؟ کشاورز گفت تو میگویی منِ کشاورز خدا هستم. آن عارف به او گفت: بیا غذایت را بخور؛ من تو را خر هم حساب نمیکنم؛ بیا غذا بخور.
تحلیلی دنیایی و این جهانی از آیات
در عبارت «الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» میتوان گفت که جمع در مقابل جمع است یعنی جامعهای که همۀ افراد، همۀ کارهای خوبِ متناسب با خود را انجام میدهند و مثلا قصاب گوشت خوب به مشتری میدهد و معلم، خوب به دانشآموزانش درس میدهد و نانوا نان خوب به دست مردم میدهد و …. چنین جامعهای بهشتی خواهد شد. پس میتوان آیه را فردی معنا کرد و گفت اگر همه بد هستند هر فردی باید برای خود خوب باشد و به مقدار وسعش کار خوب انجام دهد تا به بهشت برود. همچنین میتوان آیه را جمعی معنا کرد و گفت همانطور که در امر «فاغسلوا وجوهکم» هرکسی موظف به شستن صورت خودش است در اینجا نیز هرکسی موظف است کار صالحی که در توان و تخصص اوست و به عهدۀ او گذاشته شده است را انجام دهد. کسی که تخصص کاری را دارد و در عین حال به آن علاقهمند است و طبیعتا آن کار بر عهدۀ او گذاشته شده، کار را به راحتی به بهترین نحو انجام میدهد.
اگر چنین شود تمامی کارهای خوب در جامعه شکل خواهد گرفت و هر فرد و ارگانی وظیفۀ خود را به بهترین نحو انجام خواهد داد. حال چنین جامعهای که مردمش اهل ایمان هستند و همۀ کارهای شایسته را انجام میدهند جامعه را بهشت خواهند کرد. پس لازم نیست تنها در آخرت به دنبال بهشت بگردیم بلکه همین دنیا نیز میتواند بهشت باشد. در این صورت عبارت هُمْ فِيهٰا خٰالِدُونَ نیز به این معناست که مادامی که آنها در جامعه اهل تقلب نیستند و کارهای صالح انجام میدهند در بهشتند.
پس لزومی ندارد آیه را تنها آخرتی معنا کنیم. بله معنای آخرتی از آیه درست است و نوعی تشویق افرادی است که برای اصلاح جامعه توان ندارند مثل زن فرعون که در خانۀ فرعون اسیر شده و به او گفته میشود اگر ایمانت را نگه داری و اهل بیشترین یا بهترین عمل صالح باشی در آخرت به بهشت میروی. بهترین کار صالح زن فرعون همین بود که اجازه ندهد موسی کشته شود.
با این صحبتها متوجه شدیم علاوه بر اینکه میتوان آیه را فردی و مربوط به آخرت دانست میتوان آن را جمعی و مربوط به دنیا نیز دانست.
عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ و کارهای شایستۀ اجتماعی
به این نکته نیز توجه شود که عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ تنها کارهای عبادی مثل نماز و روزه نیست. اصلا نماز و روزه جزو اعمال فردی است و شاید مصداق عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ در آیه نیست بلکه عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ یعنی کارهای شایستهای که در جامعه رخ میدهد و برای افراد جامعه مفید است. حال اگر جامعه مجموع کارهای شایسته را انجام داد در همین دنیا در بهشتند و در آخرت نیز به بهشت میروند. پس تشکیل یک جامعۀ خوب جزو کارهای صالح و مصداق عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ است. حال وقتی در جامعهای مثل ایرانِ زمان ما، به خاطر شرایط پیشآمده، هر چه اسم اسلام بر آن گذاشته شود پس میزنند، میتوان اصلا از عناوین دینی استفاده نکرد و تنها از اخلاقیات صحبت کرد و گفت بیایید با هم کمک کنیم تا جامعه اصلاح شود و به بهشت تبدیل گردد.
تفاوت رویکرد قرآن و کمونیستها برای ایجاد جامعۀ خوب
البته این حرفها با حرفهای کمونیستها فرق دارد که میگفتند هرکسی به اندازۀ توانش کار کند و به اندازۀ نیازش مصرف کند. با این رویکرد انباشت سرمایۀ اضافه رخ میداد و به فساد منجر میشد. ولی قرآن میگوید هرکسی به اندازۀ وسعش کار کند و قرار نیست هرکسی به اندازۀ نیازش مصرف کند بلکه همه میتوانند در حدی که اسراف نباشد از امکانات جامعۀ بهشتی استفاده کنند.
وجه ماضی بودن فعل «نَزَعْنٰا» در آیه 43
در عبارت وَ نَزَعْنٰا مٰا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ فعل «نَزَعْنٰا» ماضی است و با توجه به اینکه مربوط به قیامت است ماضی محقق الوقوع میباشد یعنی حتما قبل از ورود به بهشت، کینهها از سینۀ بهشتیان کنده میشود تا در بهشت کسی نسبت به دیگری کینه نداشته باشد. حال اینکه این کینهها چگونه از درون بهشتیان کنده میشود یا به این صورت است که آنها اصلا کینه ندارند و یا اینکه ابتدائا به جهنم میروند تا پاک شوند و سپس بدون کینه وارد بهشت شوند.
و اما اگر این آیات را به بهشت دنیا معنا کردیم لزومی ندارد فعل «نَزَعْنٰا» را ماضی محقق الوقوع بدانیم بلکه واقعا ماضی است یعنی جامعهای که همه در آن کارهای صالح انجام میدهند یک جامعۀ بدون کینه است.
جامعۀ خوب، جامعۀ بدون کینه
وقتی هر کسی وظیفۀ خودش را که به آن علاقه دارد انجام دهد و نیازها و آرزوهایش به طور کامل برآورده شود، زمینۀ کینهتوزی در آن جامعه وجود ندارد و در آن کینه رشد نمیکند و با اندک خودسازی آن جامعه یک جامعۀ بدون کینه میشود. تشکیل یک جامعۀ خوب عاملی برای زدودن کینه از درون انسانهاست و اگر میخواهیم جامعهای بدون کینه داشته باشیم باید اهل ایمان و کارهای شایسته شویم یعنی هر فردی به کاری که دوست دارد و تخصص آن را دارد گمارده شود تا هم خودش سود ببرد و هم به جامعه سود برساند.
وقتی جامعهای جهنم میشود که دو نفر یک چیز را دوست دارند و از آن چیز تنها یکی وجود دارد که طبیعتا به یکی از آنها میرسد و همین موجب میشود که دیگری کینه پیدا کند. پس باید سعی کرد باعث بیرونی کینه را از بین ببریم اگرچه ممکن است باعث درونی برای کینه در افراد وجود داشته باشد. خلاصه اینکه برای ایجاد مدینۀ فاضله در دنیا باید ایمان و عمل صالح را گسترش داد.
راه رسیدن به بهشت، خالی شدن از هر نوع کینه
وقتی قرآن میفرماید هر نوع کنیهای از بهشتیان کنده میشود مثل این است که گفته شود هر آبی از بدن مادر به جنین باشد موقع ورودش به دنیا شسته میشود. مقصودم این است: انسانی که قرار است بالا برود و والا شود نباید کینه داشته باشد. این هشداری به همۀ ماست. ریش و عبا و عمامه و پست مهم نیست. اگر کینه داشته باشیم بهشتی نیستیم چون هنوز تمیز نشدهایم و باید خوب شسته شویم تا بالا رویم. اگر کینه داشتیم از همان اول که وارد برزخ میشویم عذاب است تا این ناپاکیها زدوده شود. پس اگر میخواهیم بعد از مرگ گرفتاری نداشته باشیم باید در همین دنیا هر نوع کینهای را از خود دور کنیم. برخی میگویند کینۀ انقلابی داریم؛ فرقی ندارد کینه کینه است انقلابی و ارتجاعی ندارد.
خاطره: یادم هست در سال 1398 وقتی به سمت منی میرفتیم سربازان سعودی به ما «حجکم مقبول» میگفتند و ما جواب آنها را با لبخند یا تشکر میدادیم. روحانی کاروان از این کار ما عصبانی شد و گفت اینها ملعون هستند و نباید جوابشان داده شود. او میگفت ما باید نسبت به آنها کینۀ انقلابی داشته باشیم.
او باید بداند تا وقتی که کینۀ انقلابی یا هر کینهای داشته باشیم بهشت نمیرویم. مِن غِلٍّ نکره است و تمامی کینهها را در برمیگیرد. آیه میگوید اول باید تمامی کینهها کنده شود تا بعد وارد بهشت شویم. اگر میخواهیم بدانیم بهشتی هستیم یا نه باید دید کینه داریم یا نه؟ اگر در دنیا کینه را کندیم آن طرف راحت هستیم و الا بعد از مرگ با آلت و ابزار آن جهانی کینهها از ما کنده میشود. حتی نسبت به کفار نباید کینه داشته باشیم بلکه باید آنها را دوست داشته باشیم و آنها را هدایت کنیم. بله اگر کافری خواست ما را بکشد با او از روی ناچاری میجنگیم و الا ما کفار را نیز دوست داریم و آرزو داریم که آنها هدایت شوند. انبیاء همۀ مردم را دوست داشتند ولی متأسفانه ما در جمهوری اسلامی نسبت به دولتها یا ملتهایی کینه داریم و در عین حال فکر میکنیم بهشتی هستیم.
پس اولین مرحله برای ورود به بهشت این است که کینه را از خود دور کنیم. باید توجه داشته باشیم که حتی اگر با کسی قهر هستیم و کینه داریم این مانع ورود به بهشت است و تا وقتی کینه هست بهشت نیست.
به این نکته نیز دقت شود کسانی که کینه دارند معمولا حسادت هم دارند. پس وقتی قرار است برای ورود به بهشت کینه از بین رود طبیعتا چیزهای دیگر مثل حسادت نیز باید از بین برود. بنابراین برای اصحاب الجنة شدن باید مراحلی را طی کرد.
حمد خدا به خاطر هدایت الهی با وجود رنگارنگی خلقت
وقتی طبق آنچه گفتیم جامعهای بهشتی تشکیل شد افراد آن جامعه میگویند: الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِي هَدٰانٰا لِهٰذٰا یعنی حمد مخصوص خدایی است که ما را به تشکیل چنین جامعۀ خوبی هدایت کرد. هدایت خدا این گونه بوده که اگر هزار نفر بودیم خدا هزاران گونه علاقه و هزاران گونه کار قرار داد و در نتیجه هرکسی به علاقهاش میرسد. پس خدا جهان رنگارنگی ایجاد کرده است. اتفاقا خلقت خدا متنوع است و آیات مختلفی تنوع در خلقت را میرساند که بد نیست به برخی از آنها اشاره کنم:
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّٰهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً فَأَخْرَجْنٰا بِهِ ثَمَرٰاتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوٰانُهٰا وَ مِنَ الْجِبٰالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوٰانُهٰا وَ غَرٰابِيبُ سُودٌ ﴿فاطر، 27﴾
آیا ندانستهای که خدا از آسمان آبی نازل کرده است، پس به وسیله آن میوههایی که رنگهایش گوناگون است، پدید آوردهایم، و در برخی از کوهها راههایی است به رنگهای مختلف: سپید و سرخ و سیاه پر رنگ،
وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجٰاوِرٰاتٌ وَ جَنّٰاتٌ مِنْ أَعْنٰابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِيلٌ صِنْوٰانٌ وَ غَيْرُ صِنْوٰانٍ يُسْقىٰ بِمٰاءٍ وٰاحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَهٰا عَلىٰ بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيٰاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ﴿الرعد، 4﴾
در زمین قطعههایی مختلف و گوناگون، و باغهایی از انگور و کشتزار و درختان خرمایی است که بر یک ریشه و غیر یک ریشه [میرویند]. ما برخی از آنان را در میوه و محصول با آنکه از یک آب سیراب میشوند بر برخی دیگر برتری میدهیم. بیتردید در این امور برای مردمی که تعقّل میکنند، نشانههایی [بر توحید، ربوبیّت و قدرت خدا] ست.
وَ مِنْ آيٰاتِهِ خَلْقُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلاٰفُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوٰانِكُمْ إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيٰاتٍ لِلْعٰالِمِينَ ﴿الروم، 22﴾
و از نمونههای [قدرت و ربوبیت] او آفرینش آسمانها و زمین و اختلاف و گوناگونی زبانها و رنگهای شماست؛ بیتردید در این [واقعیات] آیاتی است برای دانایان،
در یک باغ، درختان و گیاهان مختلفی وجود دارد و هریک کار خود را میکنند. همین تنوع در انسانها نیز هست و هیچ دو انسانی عین هم نیستند. پس خداوند جهان طبیعت و انسان را متفاوت آفرید. حال وقتی با وجود این تفاوتها خدا ما را به سمت یک جامعۀ هماهنگ و خوب هدایت کرده باید حمد خدا را بجا آوریم.
شانس یا تفضل خدا؟
باید توجه داشت که هیچچیزی در این جهان شانسی نیست بلکه هر چیزی روی حساب و کتاب است. مثلا ممکن است ما آب چشمهای را بر روی زخممان بزنیم و خوب شود و بگوییم شانس ما بود که این اتفاق افتاد که به سمت چشمه کشیده شدیم ولی باید دقت داشت که این خدا بوده که ما را به سمت آن چشمه هدایت کرده و بهشتیان نیز طبق آیه 43 سوره اعراف از شانس سخن نمیگویند بلکه هدایت خود به سمت بهشت را از تفضل خدا میدانند.
هدایت رسولان الهی با توجه به تفاوت فهم مردم
تعبیر لَقَدْ جٰاءَتْ رُسُلُ رَبِّنٰا بِالْحَقِّ به این معناست که رسولان الهی حق را آوردند و فهمیدند درون و علاقۀ انسان مُثمر است و این علاقه در جهان اثر خودش را دارد. آیت الله ایزدی چنین مثال میزد که در طبیعت گوسفند وجود دارد که باید علف بخورد و این علفها در شکمش هضم میشود و مقداری از آن شیر و مقداری پشکل میشود. حیوان دیگر باید گوشت بخورد و دندانهایش برای همین مناسب است و خوراک این حیوان نیز در طبیعت وجود دارد. پس گوسفند دنبال غذای خودش میرود و گرگ هم دنبال غذای مناسب خودش میرود. پس هر موجودی غذایی را که میخواهد در طبیعت دنبال میکند و مییابد. حال وقتی رسولان آمدند هرکسی را به هر گونه که برایش مناسب بود هدایت کردند. در حدیثی از رسول الله نقل شده است که:
إنّا مَعاشِرَ الأنبياءِ اُمِرنا أن نُكلِّمَ النّاسَ على قَدرِ عُقولِهِم . (بحارالانوار، ج19،ص140)
ترجمه: «ما جماعت پيامبران، فرمان داريم كه با مردم به فراخور فهم و خردهايشان سخن بگوييم.»
پیامبر(ص) با اصحاب خودش به خاطر سطحهای مختلفی که داشتند به صورت گوناگون سخن میگفت و مثلا ابوذر و سلمان و حضرت علی(ع) در یک سطح نبودند.
لزوم توجه به سطوح مختلف مردم در تبلیغ دین با نقل یک خاطره
ما هم باید همینگونه باشیم و در تبلیغ دین سطح هر فرد را در نظر بگیریم. پس برای تبلیغ دین، انسان شناسی لازم است و اگر میبینیم کارها در کشور ما خراب شده ما آخوندها هم مقصر هستیم چرا که هر حرفی را هر جایی زدیم در حالی که اشتباه بود.
یادم هست برای تشویق ما به نماز شب در اوایل طلبگی این داستان را میگفتند که محقق اردبیلی شبی برای نماز شب از خواب بیدار شد و بر سر چاه رفت تا از آن آب بکشد. وقتی دلو را از چاه بیرون کشید پر از طلا بود. دلو را در چاه برگرداند و گفت من طلا نمیخواهم و آب برای وضوء میخواهم. این قصه را برای ما طلبهها میگفتند تا به نماز شب تشویق شویم. من در همان زمانها این داستان را در جلسهای برای تعدادی دانشآموز گفتم و آنها اشکال کردند که این کار محقق اردبیلی غیر عقلائی بوده و نباید طلاها را در چاه میریخت و من جوابی نداشتم. شخص دیگری میگفت این خبر را در آن تاریکی شب چه کسی دیده و نقل کرده است؟ اگر خودش گفته شاید ریاکار بوده است.
به هر حال این داستان یا حقیقت نداشته یا برای جوان امروز مناسب نبود ولی ما بدون دقت در چنین مسائلی آنها را نقل میکردیم. این قصه شاید آنروز برای ما طلاب که بیاعتنا به دنیا شده بودیم خوب بود ولی همین قصه برای دانشآموزان و مردم جامعه خوب نیست. البته به این نکته نیز اشاره کنم که وقتی حکومت به دست ما آخوندها افتاد معلوم شد که ما نیز بیاعتنا به دنیا نشده بودیم و این قصه برای ما آخوندها نیز مناسب نبوده و اثری نداشته است.
پس اگر در آیۀ مورد بحث گفته میشود رسولان الهی حق را آوردند یعنی برای هرکسی مناسب با خودش حق را آوردند و این گونه است که جامعه اصلاح میشود مثل زمان پیامبر(ص) که همه او را دوست داشتند، چون ایشان با هر کسی به اندازۀ عقلش سخن میگفت و از هرکسی به اندازۀ وُسعش توقع داشت ولی ما این گونه نبودیم و روانشناسی را علم نمیدانستیم و به آن بیتوجه بودیم و به همین خاطر مردم از ما رو گرداندند.
ندای دنیایی به مؤمنان برای به ارث بردن بهشت
با توجه به اینکه آیات مورد بحث را دنیایی نیز معنا کردیم عبارت وَ نُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهٰا بِمٰا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ را نیز میتوان دنیایی معنا کرد و گفت این ندا در دنیا است. حال این ندا ممکن است یک ندای تکوینی باشد و ممکن است یک ندای آسمانی باشد و مراد از تِلْكُمُ الْجَنَّةُ میتواند جامعۀ خوبی باشد که هرکسی در جای خود قرار دارد و نزاع و اختلافی در آن نیست. طبق این بیان جملۀ أُورِثْتُمُوهٰا بِمٰا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ به این معناست که نتیجۀ کارهای شما عاملی برای ایجاد یک جامعۀ صالح شد. با این توضیحات حتی میتوان گفت مراد از ندا این است که کشورهای دیگر وقتی چنین جامعۀ صالحی را مشاهده میکنند ندا میدهند که آفرین به شما به خاطر این جامعۀ خوبی که درست کردهاید.
معنای باء در عبارت أُورِثْتُمُوهٰا بِمٰا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
دقت شود که در عبارت تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهٰا بِمٰا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ، باء سببیت آمده است یعنی این بهشت به سبب کارهای شماست ولی در مورد جهنمیان بعضا باء آورده نشده و مثلا از عبارت هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ(نمل-90) استفاده شده است که دلالت دارد جزاء عمل جهنمیان همان عمل آنهاست.
وجه استفاده از واژۀ «ارث» در مورد بهشتیان
در انتهای آیه 43 از ارث سخن گفته شده است که سؤال برانگیز است. مؤمنان برای بدست آوردن بهشت زحمت کشیدهاند و خود آیه میگوید رسیدن به بهشت به خاطر عمل خودشان بوده است. حال چرا آیه از واژۀ ارث استفاده کرده است؟ مگر کسی مرده است که بهشتش به عنوان ارث به مؤمنان رسیده است؟ بهشت به هر معنا که باشد این سؤال مطرح است که از چه کسی به مؤمنان ارث رسیده است؟
ممکن است کسی بگوید این تعبیر مجازی و نوعی استعاره است ولی جواب این است که خداوند بر روی واژۀ «ارث» عنایت دارد و به همین خاطر در چندین آیۀ دیگر آن را آورده است که بد نیست به آن آیات توجه کنیم:
مورد اول:
جَنّٰاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمٰنُ عِبٰادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كٰانَ وَعْدُهُ مَأْتِيًّا ﴿مريم، 61﴾
بهشتهای جاویدی که [خدای] رحمان به بندگانش وعده داده در حالی که اکنون از نظرها پنهان است، یقیناً وعده خدا آمدنی است.
لاٰ يَسْمَعُونَ فِيهٰا لَغْواً إِلاّٰ سَلاٰماً وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهٰا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا ﴿مريم، 62﴾
در آنجا کلام لغو و بیهودهای نمیشنوند، بلکه آنچه میشنوند فقط سلام و درود است؛ و در آنجا صبح و شام، رزقشان برای آنان [آماده] است.
تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبٰادِنٰا مَنْ كٰانَ تَقِيًّا ﴿مريم، 63﴾
این است بهشتی که به هر کس از بندگان خود که پرهیزکار باشد، به میراث میدهیم.
مورد دوم:
رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصّٰالِحِينَ ﴿الشعراء، 83﴾
ابراهیم چنین دعا کرد: پروردگارا! به من حکمت بخش، و مرا به شایستگان ملحق کن.
وَ اجْعَلْ لِي لِسٰانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ ﴿الشعراء، 84﴾
و برای من در آیندگان نامی نیک و ستایشی والا مرتبه قرار ده،
وَ اجْعَلْنِي مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ ﴿الشعراء، 85﴾
و مرا از وارثان بهشت پرنعمت گردان،
مورد سوم:
وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتّٰى إِذٰا جٰاؤُهٰا وَ فُتِحَتْ أَبْوٰابُهٰا وَ قٰالَ لَهُمْ خَزَنَتُهٰا سَلاٰمٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهٰا خٰالِدِينَ ﴿الزمر، 73﴾
و کسانی که از پروردگارشان پروا کردند گروه گروه به بهشت رانده میشوند، چون به آن رسند در حالی که درهایش از پیش گشوده شده است، نگهبانانش به آنان گویند: سلام بر شما، پاکیزه و نیکو شدید، پس وارد آن شوید که [در آن] جاودانهاید.
وَ قٰالُوا الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِي صَدَقَنٰا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشٰاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعٰامِلِينَ ﴿الزمر، 74﴾
میگویند: همه ستایشها ویژه خداست که درباره ما به وعدهاش وفا کرد، و زمین [بهشت] را به ما میراث داد که هر جای از بهشت را بخواهیم، جای خود قرار میدهیم. چه نیکوست پاداش عمل کنندگان.
مورد چهارم:
اُدْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْوٰاجُكُمْ تُحْبَرُونَ ﴿الزخرف، 70﴾
[ندا آید:] شما و همسرانتان در نهایت خوشحالی و شادمانی به بهشت درآیید؛
يُطٰافُ عَلَيْهِمْ بِصِحٰافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَكْوٰابٍ وَ فِيهٰا مٰا تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَ أَنْتُمْ فِيهٰا خٰالِدُونَ ﴿الزخرف، 71﴾
ظرفهایی از طلا [که پر از طعام است] و جامهایی [زرین که پر از شراب طهور است] گرداگرد آنان میگردانند، و در آنجا آنچه دلها میخواهد و چشمها از آن لذّت میبرد، آماده است، و شما [ای پرهیزکاران!] در آن جاودانهاید.
وَ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوهٰا بِمٰا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿الزخرف، 72﴾
این بهشتی است که شما به پاداش اعمالی که همواره انجام میدادید، میراث یافتید.
پس در چندین مورد از آیات قرآن از بهشت به عنوان ارث یاد شده است و باید بررسی شود که چرا قرآن چنین گفته است؟
دیدگاه نگارنده پیرامون معنای ارث بودن بهشت
مفسران در اینباره نظرات مختلفی دارند. به نظر من گاهی اوقات برخی کارها را خودمان از صفر تا صد انجام میدهیم که آن کار دقیقا کار خود ما حساب میشود ولی گاهی کارهایی اتفاق میافتد که دیگرانی انجام دادهاند و ما تنها گوشهای از آن یا گوشۀ آخر آن بودهایم. در چنین مواردی کلمۀ ارث بکار میرود تا قدر کار دیگران هم دانسته شود.
یکی از دانشمندان غربی گفته است: ما بر شاخ غولان نشستهایم یعنی دانشمندان از قبل کار کردهاند تا اینکه ما نیز به خاطر زحمات آنها توانستهایم چیزهایی کشف کنیم.
با این صحبتها اگر ما به بهشت برویم فکر نکنیم فقط کار خودمان است بلکه زحمات انبیاء و حتی مؤمنان در بهشت رفتن ما مؤثر بوده است و به قول شاعر:
رنجها بسیار بردند انبیاء تا که در گردش فتاد این آسیا
پس دیگرانی نیز در بهشت رفتن ما نقش داشتهاند.
توضیح بیشتر اینکه ارث در قرآن برای چیزهای خوب آمده است مثلا برای بهشت از ارث استفاده شده ولی در مورد جهنم از تعبیر ارث استفاده نشده است. همچنین میتوان گفت ارث آن چیزی است که لحظهای ایجاد نمیشود بلکه زمان میبرد. پس وقتی بخواهیم جامعهای بهشتی ایجاد کنیم طبیعتا باید عوامل متعددی دست به دست هم بدهد تا آن بهشت ایجاد شود. در واقع نقش ما درصد کمی از ایجاد بهشت را دارد. به هر حال ارث بهرهای است که تقریبا مجانی به دست ما میرسد ولی مجموع عوامل در اینکه به ما برسد نقش دارند. مثلا اگر قرار است ارث پدر به ما برسد ما باید فرزندی باشیم که شرائط ارث بردن را داشته باشیم و الا اگر بد عمل کردیم ممکن است پدر، ما را از ارث محروم کند. به هر حال ارث به گونهای نیست که مُورّث دستش نسبت به آن بسته باشد بلکه میتواند قبل از مرگ کل مالش را به دیگری ببخشد و حتی برای بعد مرگش وصیت کند که یک سوم مالش به فلانی نرسد. پس اگر ما خوب باشیم امکان اینکه ارث به ما برسد بیشتر است.
حال اگر قرار باشد ما به بهشت دنیایی یا اخروی برویم عوامل دیگر در رسیدن به این بهشت مؤثر هستند. پس نباید غرور ما را فراهم بگیرد و بگوییم آنچه داریم از خودمان است. خیر، علل و عوامل دیگر نیز دخیل هستند. ما در رسیدن به بهشت دنیایی و بهشت اخروی مستقل نیستیم و مثلا بهشت اخروی بسیار بالاتر از اعمال ماست و خدا از باب تفضل به ما داده است و در نتیجه معنای ارث به آن صدق میکند. حتی فردی مثل زن فرعون با وجود اینکه بسیار اهل صبر بوده ولی در مقابل بهشت ابدی اعمالش ناچیز است. پس باز ارث معنا پیدا میکند. شخص بهشتی مناسبتی با بهشت دارد ولی آنچه در بهشت به او میدهند بسیار بالاتر از زحماتش است و به همین دلیل به بهشت ارث اطلاق شده است، چون ارث آن نوع دارایی است که به انسان برسد و او در آن نقش کمی داشته باشد و دیگران نیز در آن نقش داشته باشند و البته با ما مرتبط باشند و به خاطر این ارتباط ثمرات و زحمات آنها در جیب ما برود دقیقا مثل ارث مالی که زحمات پدر به جیب فرزند میرود ولی اگر ارتباط پدر و پسر از بین برود این ارث نیز از بین خواهد رفت.
بد نیست این را با مثالی علمی واضحتر کنیم. بنده تفسیر میگویم و گاهی مطلبی نوی بیان میکنم. حال اگر غرور مرا فرا بگیرد که من اولین کسی هستم که این مطلب را گفتهام اشتباه است چون اگر حرفهای قبلیها نبود من هم نمیتوانستم این حرف نو را بزنم. دیگران بودند که قدم قدم علم را به اینجا رساندند و ما به خاطر زحمات آنها میتوانیم مطالب نو بفهمیم. این علوم آنها ارثی است که ما از آنها گرفتهایم و با عمل خودمان پر بارش میکنیم.
نظر المیزان و مفردات راغب راجع به معنای ارث بودن بهشت
و اما بد نیست نظرات دیگران را نیز در این باره بررسی کنیم. علامه طباطبائی در تفسیر المیزان، ج8، ص117 در ذیل همین آیات مورد بحث نظر خودش و نظر مفردات راغب را این چنین آورده است:
ترجمۀ المیزان
در اينجا سؤالى پيش مىآيد و آن اينكه چرا اين آيه بهشت را در مقابل اعمال صالحشان ارث آنان قرار داده؟ و حال آنكه معناى ارث تملك مال و يا هر چيز قابل انتفاعى است از كسى كه قبلا او مالك بوده و با زوال، ملك او به ديگرى منتقل شده، مانند فرزند كه از پدر ارث مىبرد يعنى پدر مىميرد و مالى باقى مىگذارد و فرزند آن را ارث مىبرد، و يا انبيا كه از دنيا مىروند و علم را براى بازماندگان و ورثه خود يعنى علما به ارث باقى مىگذارند و يا مردم مىميرند و زمين و آنچه را كه در آن است براى مالك اصليش خداى تعالى به ارث باقى مىگذارند. در همه اين موارد معناى انتقال از غير در كلمه ارث نهفته است. جواب اين سؤال اين است كه در آيه مورد بحث نيز مىتوان اين معنا را اعتبار كرد، براى اينكه خداى تعالى بهشت را آفريد تا تمامى بندگانش با سرمايه عمل صالح آن را بدست آورند، ولى كفار با ارتكاب شرك و معاصى، خود را از آن محروم ساختند در نتيجه بهشت به ارث مؤمنين در آمد، پس در حقيقت مؤمنين با عمل صالح خود آن را از ديگران ارث بردهاند چنان كه مىفرمايد: أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ و از قول اهل جنت مىفرمايد: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاء
نظر راغب در مفردات در باره ارث
ارث و وراثت به معناى انتقال قهرى و بدون معامله دسترنج كسى است به غير، و به همين جهت مالى را كه از ميت به وارثش منتقل مىشود ميراث – با قلب واو بالف- و تراث – با قلب واو به تاء- گويند، مانند آيه وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ و روايت اثبتوا على مشاعركم فانكم على ارث ابيكم و قول شاعر:
فتنظر فی صحف کالرباط فیهن ارث کتاب محی
كه در آن ارث به معناى اصل و بقيه آمده است. راغب اضافه كرده كه اين كلمه به معناى منافعى كه در تحصيلش رنج و زحمتى تحمل نشده نيز آمده، و در آيه تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوها و آيه أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ الَّذِينَ يَرِثُونَ به معناى نعمت گوارا است، و منظور از ارث در آيه وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ نبوت و فضيلت است، نه مال دنيا، چون مال دنيا در نظر انبيا (ع) ارزش آن را ندارد كه دل بر او ببندند و به آن افتخار كنند، كمتر كسى از انبيا در صدد تحصيل مال بر آمده، هم چنان كه رسول خدا فرمود: كسى از ما گروه انبيا ارث نمىبرد و آنچه از خود باقى گذاريم صدقه است يعنى آنچه از ما بماند علم است كه صدقهاى است مشترك ميان همه امت. و نيز فرموده علما ورثه انبيايند كه از آنان علم و فضيلت را به ارث مىبرند.
و اگر لفظ ارث را به كار برده براى اين است كه اين علم و فضيلت را بدون ثمن و منتى بدست مىآورند. و نيز به على (رضى اللَّه عنه) فرمود: تو اى على! برادر و وارث منى پرسيد از تو چه چيز ارث مىبرم؟ فرمود همان چيزى كه من از انبياى قبل از خودم ارث بردم، تو نيز از من كتاب خدا و سنت مرا ارث مىبرى و اگر خداى تعالى در قرآن كريم خود را وارث خوانده براى اين است كه بازگشت جميع موجودات به سوى اوست خواننده محترم با مقايسه آنچه كه ما گفتيم با آنچه وى در باره معانى اين كلمه گفته به خوبى مىفهمد كه بيان ما روشنتر است، زيرا معانيى كه او براى اين كلمه كرده به يك اصل واحدى بر نمىگردد.(پایان ترجمۀ المیزان)
دیدگاه مفردات راغب پیرامون معنای ارث بودن بهشت به همراه توضیحات بنده
از آنچه خواندیم معلوم شد که طبق نظر مفردات راغب، ارث انتقال مالی به سوی تو از غیر توست بدون اینکه عقد یا تجارتی در کار باشد و آنچه از میت منتقل میشود از همین جهت ارث و میراث و تراث نامیده میشود و به هر چیزی که برای انسان بدون دردسر حاصل شود و برای او گوارا باشد ارث میگویند. سپس به آیاتی از قرآن اشاره کرده است مثل این آیات:
وَ إِنِّي خِفْتُ الْمَوٰالِيَ مِنْ وَرٰائِي وَ كٰانَتِ امْرَأَتِي عٰاقِراً فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا ﴿مريم، 5﴾
و همانا من پس از خود از خویشاوندانم بیمناکم، و همسرم [از شروع زندگی] نازا بوده است، پس مرا از سوی خود فرزندی عطا کن.
يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا ﴿مريم، 6﴾
که از من و خاندان یعقوب ارث ببرد، و او را پروردگارا! [از هر جهت] مورد رضایت [خود] قرار ده.
آیا حضرت زکریا بچه میخواست تا مالهایش به او برسد یا میخواست آثار نبوت و علم رسالت از بین نرود و به دیگران برسد؟ همانطور که در مفردات آمده مراد، وراثت نبوت و علم و فضیلت است نه مال چون مال آنقدر ارزشمند نبوده است که پیامبران بخواهند بر سر آن نَفَس نَفَس بزنند و دعا کنند بلکه انبیاء اصلا مال زیاد جمع نمیکردند. سپس در این کتاب به این حدیث از پیامبر(ص) اشاره کرده است که:
نَحْنُ مَعاشِرَ الْأَنْبِیاءِ لا نُوَرِّثُ ما تَرَکْناهُ صَدَقَةٌ: ما پیامبران ارثى از خود به یادگار نمىگذاریم، و آنچه از ما بماند باید به عنوان صدقه در راه خدا مصرف شود.
همچنین از پیامبر(ص) نقل شده است که علماء وارثان انبیاء هستند یعنی علم انبیاء را به ارث میبرند و علماء بدون هیچ مال و منتی علم انبیاء را گرفتهاند و به همین خاطر به آن ارث گفته شده است.
و پیامبر(ص) به حضرت علی(ع) فرمود: تو برادر و وارث من هستی. حضرت فرمود من چه چیزی از تو به ارث میبرم و پیامبر(ص) به او جواب داد: تو کتاب و سنت را به ارث میبری.
همچنین خداوند خودش را وصف کرده که وارث است و همۀ جهان را به ارث میبرد.(پایان عبارت مفردات راغب)
خلاصۀ حرف مفردات راغب این است که وقتی چیزی بدون دردسر به دیگری برسد ارث است.
دیدگاه علامه طباطبائی پیرامون معنای ارث بودن بهشت طبق ترجمه و توضیح بنده
علامه طباطبائی به نکتۀ دیگری اشاره کرده و در همان آدرسِ گفته شده چنین بیان کرده است:
قرآن بهشت را به عنوان ارث در مقابل عملشان قرار داد و ارث در جایی محقق میشود که کسی مالی یا چیزی شبیه مال که نفعی به آن محقَّق میشود داشته باشد و الا اگر کسی چیزی نداشته باشد ارث محقق نمیشود. حال وقتی چیزی مثل مال از کسی که مرده است به دیگری برسد و در واقع مالکش عوض شود به آن ارث گفته میشود. وقتی گفته میشود علماء وارث انبیاء هستند به این معناست که علماء به آنچه انبیاء وا گذاشتهاند اختصاص دارند. و ارث بردن خدا از زمین به این معناست که وقتی همه مردند زمین به خدا میرسد و وقتی گفته میشود بهشت ارث بهشتیان است به این معناست که زمین بهشت در واقع برای مؤمن و کافر خلق شده است ولی کافر به خاطر شرک ورزیدن، رفتن به بهشت را از دست میدهد و مؤمن، بهشت کافر را به ارث میبرد. این مطلب از آنچه راغب گفته واضحتر است.(پایان عبارت تفسیر المیزان)
نقدی بر دیدگاه علامه طباطبائی پیرامون معنای ارث بودن بهشت
به نظر میرسد المیزان این تعبیر را از روایات گرفته است چون برخی روایات این بیان را مطرح کردهاند که همۀ انسانها جایگاهی در بهشت و جایگاهی در جهنم دارند و کسی که کافر میشود مکان بهشتی خود را از دست میدهد و مؤمن آن را به ارث میبرد. به این روایت توجه کنید:
حدیثی نقل شده است که امام صادق(ع) میفرماید: «خداوند هیچکس را نیافریده است، مگر اینکه براى او خانهاى در بهشت و خانهاى در دوزخ قرار داده است. هنگامى که بهشتیان در بهشت و دوزخیان در دوزخ جاى مىگیرند، منادى ندا میدهد: اى اهل بهشت! نظر افکنید. پس جملگى سر برمیآورند و به دوزخ نظر میافکنند. در این هنگام، جایگاهشان در آتش برایشان آشکار میشود، و به آنان گفته میشود: این است خانههاى شما که اگر خدا را نافرمانى میکردید به آن درمىآمدید. پس اگر بنا بود کسى در آنجا از شدّت خوشحالى بمیرد، قطعاً بهشتیان در آن روز به سبب اینکه عذاب از آنها برگشته است از شدّت خوشحالى جان میباختند. سپس ندا میکنند: اى گروه دوزخیان! سر بردارید و به خانههاى خود در بهشت نظر بیفکنید. آنان سربرمیآورند و خانههاى خود را با تمام نعمتهایى که در آنها است میبینند. به آنان گفته میشود: این است خانههاى شما که اگر خدا را اطاعت میکردید به آن داخل میشدید. آنگاه امام (ع) فرمود: اگر چنان بود که کسى از شدّت اندوه بمیرد، قطعاً دوزخیان در آن روز از شدّت اندوه میمردند: فَیُورَثُ هَؤُلَاءِ مَنَازِلَ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ مَنَازِلَ هَؤُلَاء»
(شیخ صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 258، دار الشریف الرضی للنشر، قم، چاپ دوم، 1406ق.)
این مطلب اشکال دارد چون طبق این بیان باید گفته شود کسی که مؤمن میشود مکان جهنمیاش را از دست میدهد و کافر آن را به ارث میبرد ولی برای افراد جهنمی اصلا از تعبیر ارث در قرآن استفاده نشده است. پس چه بسا آن روایت از لحاظ محتوایی دقیق نباشد.
به نظرم همان مطلب و بیان بنده بهتر است و با آن بیان از طرفی ما را غرور فرا نمیگیرد و ثانیا میفهمیم که برای رسیدن به بهشت باید تلاش کرد و چیزی که در بهشت به ما میدهند به هر معنا که باشد بسیار بیشتر از زحمات ماست.
به هر حال سه دیدگاه در مورد ارث بودن بهشت در اینجا بیان گردید تا خوانندگان در مورد هریک از این دیدگاهها تأمل کنند و شاید دیدگاه چهارم و پنجمی مطرح شود.
آیا بهشت را به بها میدهند یا به بهانه؟
بحثی مطرح است که آیا بهشت را به بها میدهند یا به بهانه و به نظر من هر دو درست است. آن قسمت که زحمات قبلیهاست بهانه است که تعبیر أُورِثْتُمُوهٰا بر آن دلالت دارد و آن قسمت که زحمات خودمان است بهاء است که تعبیر بِمٰا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ بر آن دلالت دارد.
معنای دنیایی از عبارت تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهٰارُ
عبارت تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهٰارُ صرف نظر از اینکه ضمیرش چه باشد 40 مورد در قرآن آمده است که بیشترش مربوط به بهشت است ولی برخی از آنها عام است و مربوط به بهشت دنیوی نیز میتواند باشد از جمله در آیۀ مورد بحث میتوان این عبارت را دنیوی نیز معنا کرد و گفت وقتی جامعۀ خوبی تشکیل شد و جهانی ساخته شد که بسیار آباد بود پیوسته نهرهای آب در آنجا جاری است. پس اگر درست عمل شود همان حجاز را نیز میتوان بهشت کرد.
تطبیق آیه
یادمان نرود که این آیات مکی است و در نتیجه اگر از مسلمانان مدینه مطلبی گفتیم تطبیق این آیات میشود نه تفسیر آن. بله وقتی بگوییم افراد یا قبایلی بودند مثل اوس و خزرج که قبل از مسلمان شدن با هم کینه داشتند ولی بعد از مسلمان شدن با یکدیگر برادر شدند میتواند مصداق وَ نَزَعْنٰا مٰا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ باشد. اصحاب الجنه بودن این مسلمانان نیز معلوم است چون در کنار پیامبر(ص) هستند. و اما عبارت تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهٰارُ میتواند به این معنا باشد که وقتی افراد، کینه را کنار گذاشتند در کنار هم با صفا و صمیمیت زندگی میکنند وحتی میتوانند حجاز را جنگلی کنند. همچنین امروزه از این صحبت میشود که انرژیِ مثبت دادن حال افراد را بهتر میکند. حال وقتی مسلمانان با هم خوب هستند و در کنار هم زندگی میکنند و به هم عشق میورزند این موجب انرژی مثبت است که حتی موجب جذب باران میشود و در نتیجه نهر از زیر آنها جاری میشود. دقت شود که تَجْرِي مضارع است و دلالت بر استمرار دارد. پس قرار است جامعهای ایجاد شود که فناوری داشته باشد تا بتوان کاری کرد که مثلا آبها بخار نشود و همیشه جریان آب وجود داشته باشد.
تفاوت آیاتی که «تجری» و «الانهار» دارند
بنده یک دور آیاتی که «تجری» و «الانهار» دارد را بررسی کردم و به نظرم میرسد مواردی که عبارت به صورت تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ است محض بهشت است ولی آیاتی که تعابیر دیگری مثل تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهٰارُ یا تَجْرِي مِنْ تَحْتِی دارد میتواند مربوط به دنیا نیز باشد. البته این بحث نیاز به بررسی و تأمل بشتر دارد که در جای خود بیان خواهد شد. به این نکته نیز توجه شود که «تجری» مضارع آمده است و دائمی بود جریان نهرها را میرساند.
وجه مجهول آمدن فعل ندا در انتهای آیه 43
ندا در انتهای آیه 43 به همۀ بهشتیان با اختلاف درجات هریک از آنهاست. در عبارت وَ نُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهٰا بِمٰا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ فعل ندا مجهول آمده تا حتی شامل پیامبر(ص) نیز بشود. پس به همۀ بهشتیان ندا داده میشود که این بهشت، ارثی است که به خاطر اعمالتان به شما رسیده است. پس همۀ بهشتیان به خاطر اعمالشان بهشتی شدهاند و همانطور که اعمال هریک از آنها فرق دارد درجۀ بهشتشان نیز متفاوت است و همانطور که ارثها در دنیا متفاوت است بهشت نیز با تفاوت به بهشتیان میرسد.
نگاهی دوباره به آیات 42 و 43 با نیمنگاهی به آیه 46 و بحث اصحاب اعراف
بد نیست با توجه به نکاتی که از آیه 46 سوره اعراف در بحث اصحاب اعراف بدست میآید نگاهی دوباره به آیات مورد بحث داشته باشیم:
مراد از حجاب در آیه 46 حجاب مادی نیست
مراد از حجاب در عبارت وَ بَيْنَهُمٰا حِجٰابٌ حجاب و پردۀ مادی نیست. اگر همان معنای دنیایی از آیات را در نظر بگیریم وقتی مثلا مسلمانان در کنار پادشاهان ایران نشستهاند بین آنها حجاب مادی وجود ندارد. پس مراد این است که یکی در عالم ملکوت سیر میکند و دیگری در عالم ناسوت. پس حجاب، حجاب جهل و علم یا حجاب ایمان و کفر است. وقتی گفته میشود بین عالم و جاهل حجاب است این حجاب، مادی نیست بلکه مراد حجاب فهمیدن و نفهمیدن یا کفر و ایمان است.
بررسی مصداقیِ عبارت لَمْ يَدْخُلُوهٰا وَ هُمْ يَطْمَعُونَ
در عبارت لَمْ يَدْخُلُوهٰا وَ هُمْ يَطْمَعُونَ در آیه 46 ضمیر «ها» به بهشت برمیگردد یعنی آنها طمع بهشت را دارند ولی هنوز داخل بهشت نشدهاند. آنچه مهم است این است که این عبارت چه کسانی را میگوید؟
دو احتمال در اینجا هست: ممکن است اشاره به بهشتیان داشته باشد یعنی آنها که اهل بهشتند هنوز وارد بهشت نشدهاند ولی طمع ورود به بهشت را دارند. پس تعدادی از اصحاب الجنه اگر چه بهشتی هستند ولی هنوز وارد بهشت نشدهاند.
تقویت احتمال معنای بهشت دنیوی در آیات
اگر این احتمال قبول شود لازم است بحثهای قبلی پرورش داده شود.
در تفسیر آیات 42 و 43 این بحث مفصلا مطرح شد که مراد از بهشت در این مجموعه از آیات میتواند بهشت دنیوی باشد و وقتی مردم یک جامعه سالم باشند و سالم زندگی کنند جامعۀ آنها بهشتی میشود.
این حرف را با ترس و لرز بیان میکردیم و دائما میگفتیم که معنای آخرتی از این آیات قطعی است ولی بالاخره این احتمال را نیز گوشۀ ذهن خود بگذارید که شاید مراد، بهشت دنیوی باشد. حال با توجه به احتمالی که در اینجا در مورد تعبیر لَمْ يَدْخُلُوهٰا وَ هُمْ يَطْمَعُونَ داده شد، آن احتمال بیشتر تقویت میشود. توضیح اینکه گفتگوی مربوط به اصحاب اعراف با بهشتیان مربوط به قبل از ورود به بهشت است. پس کسی فکر نکند وقتی از عنوان اصحاب الجنة استفاده میشود به این معناست که آنها حتما بهشت نیز رفتهاند بلکه ممکن است در خود دنیا به شخصی، اصحاب الجنة گفته شود. بنابراین آن احتمال با توجه به نکتۀ مطرح شده تقویت شد.
البته ممکن است کسی بگوید احتمال دیگری در مورد عبارت لَمْ يَدْخُلُوهٰا وَ هُمْ يَطْمَعُونَ هست و آن اینکه این تعبیر مربوط به اصحاب اعراف است نه اصحاب الجنة و وقتی احتمال آمد آن استدلال قبلی باطل میشود. پس این عبارت به این معناست که اصحاب اعراف بر بهشتیان سلام کرده و با اینکه هنوز اصحاب اعراف وارد بهشت نشدهاند ولی طمع دارند که به بهشت بروند.
دقت شود که این احتمال را نمیتوان منکر شد ولی به نظر من احتمال اولی قویتر است. بله شاعر در مورد اعراف گفته است:
حوران بهشتی را دوزخ بود اعراف از دوزخیان پرس که اعراف بهشت است
(گلستان سعدی – باب اول – حکایت شماره 7)
در این شعر اعراف میانه تصور شده یعنی برزخ یعنی جایی بین بهشت و جهنم. در واقع برخی اعراف را مادی تصور کردهاند که نه دوزخ است و نه بهشت ولی بنده میخواهم بگویم اعراف اینگونه نیست و اعراف را بلندای دیوار بین بهشت و جهنم تصور نکنیم بلکه اعراف جایگاه والا و بالایی است که بهشتیان را در بهشت و جهنمیان را در جهنم میبینند. بنابراین اعراف از بهشتیان بالاتر هستند. خود لغت اعراف نیز به معنای بلندی است. همچنین تنوین رِجٰالٌ در عبارت وَ عَلَى الْأَعْرٰافِ رِجٰالٌ برای تعظیم است و اشاره به عظمت این گروه دارد. پس آنها کسانی هستند که مسلط بر بهشتیان و جهنمیان هستند و جملۀ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسِيمٰاهُمْ دلالت بر همین مطلب دارد.
و اما «سیما» به معنای علامت است و علامت ایمان در چهره مشخص نیست و چهرۀ ظاهری مؤمن و غیر مؤمن فرقی ندارد. اینکه فکر کنیم اگر مؤمن شدیم نور از سرمان میبارد اینگونه نیست. خود پیامبر(ص) وقتی در کنار اصحابش مینشست مثل بقیه بود و کسی نمیتوانست ایشان را بشناسد. معلوم است که ایشان مثل بقیه بوده و مثل ما آخوندها نه لباس خاصی داشته و نه ریشش بلندتر بوده است. حضرت عیسی(ع) نیز همینگونه بود و به همین خاطر وقتی رومیان میخواستند ایشان را بکشند نمیتوانستند بین 12 نفر، او را تشخیص دهند تا اینکه یکی از صحابۀ ایشان نفاق ورزید و حضرت را به گونهای معرفی کرد. پس چهرۀ همۀ پیامبران مثل بقیۀ مردم بوده است.
حال وقتی قرآن میگوید يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسِيمٰاهُمْ به این معنا نیست که اصحاب اعراف از ظاهر، بهشتیان و جهنمیان را میشناسند بلکه درون افراد را میبینند. پس اصحاب اعراف افرادی والا و بالا هستند که بهشتیان و جهنمیان را از علامتهای درونی آنها میشناسند.
در جمهوری اسلامی افرادی که این چنین باشند و افراد را واقعا بشناسند نداشتهایم بلکه همه از بالا تا پایین دائما گفتهاند که ما فلان شخص را درست نشناختیم و به او پست و مقام دادیم و فاسد بود.
پس به نظر من ضمیر در لَمْ يَدْخُلُوهٰا وَ هُمْ يَطْمَعُونَ به اصحاب اعراف نمیخورد چون آنها بالاتر از بهشتیان هستند و طمع به بهشت ندارند بلکه از بهشت مستغنی هستند.
با این صحبتها حرفهای مشهوری که گفته میشود اصحاب اعراف انسانهای متوسطی هستند که میان بهشت و جهنمند درست نیست. معروف است که اصحاب اعراف کسانی هستند که نه گناهان بزرگی دارند و نه حسنات خیلی خوبی و بین بهشت و جهنم سرگردانند ولی این معنا به نظرم با آیات مورد بحث هماهنگ نمیباشد.
اثر سلام اصحاب اعراف به بهشتیان
سلام در عبارت نَادَوْا أَصْحٰابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلاٰمٌ عَلَيْكُمْ مثل سلامهای ما نیست بلکه وقتی اصحاب اعراف این را میگویند این سلام واقعا موجب سلامتی طرف مقابل میشود مثل اینکه حالتی تکوینی ایجاد شود و وقتی به آنها سلام گفته شود آنها غرق در سلامتی میشوند.
سلام اصحاب اعراف، مرحلۀ بعد از نُزُل
قبلا در مورد معنای نُزُل صحبت کردیم و گفتیم به ابتداییترین چیزی گفته میشود که برای مهمان آورده میشود و جالب است این همه نعمتهایی که قرآن از بهشت بیان کرده تازه، آنها را نُزُل نامیده است. شاید سلام اصحاب اعراف به بهشتیان مرحلۀ بعد از نُزُل باشد و تازه بعد از آن قرار است بهشت اصلی شروع شود.
مراحل مختلف بهشت
با این توضیحات میتوان گفت یک سعادت و خوشبختی وجود دارد و یک بهشت. کسانی که اهل ایمان و عمل صالحند در همین دنیا خوش هستند و پس از مرگ نیز خوش هستند و هرچه بالاتر میروند خوشی بهتری نصیبشان میشود تا به بهشت اصلی برسند.
گاهی اوقات برخی افراد تصور میکنند بهشت مکانی است که در آنجا نعمتهای زیادی وجود دارد. با این وصف این سؤال پیش میآید که انسان در بهشت حوصلهاش سر میرود. اینکه همیشه انسان مشغول خوردن و آشامیدن باشد موجب عادت و سلب لذت میشود.
من فکر میکنم این سؤالات به خاطر عدم فهم صحیح از بهشت است. حور العین و شراب و … همان نُزُل است یعنی همان چیز ابتدایی است که تمام میشود و سپس سلام اصحاب اعراف پیش میآید و بهشت اصلی بعد از آن است.
اگر به یاد داشته باشید دنیا را نسبت به آخرت به جنین در شکم مادر نسبت به دنیا تشبیه کردیم و گفتیم قوانین شکم مادر با قوانین موجود در دنیا متفاوت است. اولین ساعاتی که بچه به دنیا میآید اگر با سنین بالاتر مورد مقایسه شود اصلا قابل تصور نیست. حال میتوان گفت نهر و جوی و حور العین و …. همان لحظات اولی است که انسان صالح وارد آخرت میشود ولی با مراحل بعدی بسیار متفاوت است.
به نظرم با این ذهنیت باید وارد آیات شویم نه با تصور شهوی عربی. پس آیات قرآن دورنمایی از بهشت به ما نشان میدهد که بفهمیم نمیفهمیم.
درجات مختلف اصحاب الجنة
با توجه به احتمالی که در آیه 46 سوره اعراف تقویت کردیم میتوان گفت اصحاب الجنة به کسانی گفته میشود که بالاخره به بهشت خواهند رفت. حال ممکن است اصحاب الجنة کسانی باشند که همان ابتدای بهشت هستند و ممکن است کسانی باشند که در بالاترین درجات بهشت هستند. پس فکر نکنیم همۀ اصحاب الجنة در یک سطح هستند بلکه هریک درجۀ خاص خود را دارند. حتی ممکن است برخی از اصحاب الجنة کسانی باشند که پس از جهنم و زدوده شدن گناهان از آنها وارد بهشت شوند.
قصه: مرحوم آیت الله سید علی آیت نجف آبادی که جدّ مادری من بود، مجتهدی بوده که فلسفه و کلام و فقه درس میداده است تا جایی که برخی او را اعلم زمان خود میدانستند. ایشان گاهی اوقات در مسجد محلۀ خود نماز میخوانده و سخنرانی میکرده است و در بحث بهشت و جهنم پیرمردی به او گفته بود آیا من را به بهشت میبرند؟ ایشان گفته بود: خیر و او باز سؤال کرده بود مرا به جهنم میبرند؟ و ایشان گفته بود نه. پیرمرد سؤال کرده بود پس مرا کجا میبرند؟ ایشان گفته بود تو را جایی میبرند که پر از آب و چمن و گل است. همچنین نقل است که میرزا علی آقای شیرازی استاد مرحوم آیت الله منتظری شبی خواب چنین بهشتی را دیده و ناراحت بوده و با خود میگفته: این بهشت، بهشت الاغ است و الا بهشت انسانها بالاتر است.
پس باید سراغ مراحل بالاتر رفت. درجات بهشت با هم تفاوت و فاصلۀ زیادی دارند و باید در دنیا با تلاش فراوان سعی کنیم به درجات عالیه برسیم.
بررسی عبارت تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ اَلْأَنْهٰارُ در قرآن
با توجه به اینکه در آیه 43 سوره اعراف به تعبیر تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ اَلْأَنْهٰارُ رسیدیم و واژههای «تجری» و «تحت» و «الانهار» 40 بار در قرآن تکرار شده چه بسا نکتههایی داشته باشد به خصوص اینکه در آیۀ مورد بحث مِنْ تَحْتِهِمُ است ولی بیشتر موارد مِنْ تَحْتِهَا است و حتی در برخی موارد «مِن» ندارد یا برخی از آنها مِنْ تَحْتِی است. حتی مواردی مربوط به دنیاست و مواردی مربوط به آخرت. با توجه به این تفاوتها بد نیست مجموع آنها را مورد بررسی قرار دهیم. البته بیشتر موارد مربوط به آخرت است ولی در بین آنها مواردی نیز مربوط به دنیاست.
مورد اول: وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ ﴿البقرة، 25﴾
و مردمانی را که ایمان آوردهاند و تمامی کارهای شایسته را انجام داده اند، مژده ده که بهشتهایی ویژه آنان است که از زیرِ آنها نهرها جاری است.
این آیه در بارۀ مردمانی است که در یک جامعۀ ایمانی زندگی میکنند که مجموع آن جامعه، مجموع کارهای نیک و پسندیده را انجام میدهند، پاداش خاص چنین جامعهای بهشتهایی است که از زیر خود آن بهشتها نهرها جاری است. شاید مراد این است که از زیر درختانش و شاید از زیر زمینش آب جاری است. مثلا شاید 10 متر یا بیشتر زیر زمین آب جاری باشد که به ریشۀ درختان که در اعماق زمین هستند آب برسد.
البته در ترجمهها معمولا گفتهاند از زیر درختانش آب جاری است و در واقع ذهنیت خودشان از آنچه در باغهای دنیا دیدهاند را بر آیه تحمیل کردهاند و تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ را به معنای تَجْرِي مِنْ تَحْتِ اَشجَارِهَا الْأَنْهٰارُ معنا کردهاند ولی دلیلی ندارد که این عبارت را اینگونه معنا کنیم.
مورد دوم: أَ يَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَ أَعْنٰابٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ … ﴿البقرة، 266﴾
آیا یکی از شما دوست دارد که او را بوستانی از درختان خرما و انگور باشد که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است.
تعبیر این آیه مربوط به دنیاست و زمانی که این تعبیر برای عربهای آن زمان گفته میشده مراد از آن حتما از زیر درختان آن بوده است؛ زیرا آنان این آگاهی و توان را نداشتهاند که لولۀ آب از زیر زمین به ریشۀ درختان برسانند. پس در این آیه باید اشجار را در تقدیر گرفت ولی ضرورت ندارد که در آیات مربوط به بهشت اخروی، اشجار در تقدیر بگیریم.
مورد سوم: قُلْ أَ أُنَبِّئُكُمْ بِخَيْرٍ مِنْ ذٰلِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّٰاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ خٰالِدِينَ فِيهٰا وَ أَزْوٰاجٌ مُطَهَّرَةٌ ﴿آلعمران، 15﴾
بگو: آیا شما را به بهتر از این [امور] خبر دهم؟ برای آنان که [در همه شؤون زندگی] پرهیزکاری پیشه کردهاند، در نزد پروردگارشان بهشتهایی است که از زیرِ آنها نهرها جاری است، در آنها جاودانهاند و [نیز برای آنان] همسانانی پاکیزه است.
از این آیه بدست میآید هرچه در دنیا باشد در بهشت بهترش موجود است. و اما مراد از ازواج ضرورتا همسر نیست بلکه چه بسا بتوان به همسان نیز معنا کرد. پس ضرورتا بحث شهوترانی مطرح نیست. مثلا شخص عالِم شاید همسانی همجنس خود دارد تا به بحثهای علمی بپردازند.
مورد چهارم: أُولٰئِكَ جَزٰاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنّٰاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ خٰالِدِينَ فِيهٰا وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعٰامِلِينَ ﴿آلعمران، 136﴾
پاداش آنان آمرزشی است از سوی پروردگارشان، و بهشتهایی که از زیرِ آنها نهرها جاری است، در آنها جاودانه اند؛ و پاداش عمل کنندگان، نیکوست.
عبارت تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ 35 بار در کل آیات قرآن آمده است و نمیتوان قبول کرد که در تمام این موارد درختان را در تقدیر گرفت. پس بهتر است بگوییم از زیر همان جنات نهرها جاری است.
مورد پنجم: فَالَّذِينَ هٰاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيٰارِهِمْ وَ أُوذُوا فِي سَبِيلِي وَ قٰاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئٰاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ ثَوٰاباً مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ وَ اللّٰهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوٰابِ ﴿آلعمران، 195﴾
پس کسانی که [برای خدا از غیرایمان به ایمان] هجرت کردند، و از خانههایشان رانده شدند، و در راه من آزار دیدند، و جنگیدند و کشته شدند، قطعاً بدیهایشان را محو خواهم کرد و آنان را به بهشتهایی که از زیرِ آن نهرها جاری است، وارد میکنم [که] پاداشی است از سوی خدا و خداست که پاداش نیکو نزد اوست.
مورد ششم: لٰكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنّٰاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ خٰالِدِينَ فِيهٰا نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ وَ مٰا عِنْدَ اللّٰهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرٰارِ ﴿آلعمران، 198﴾
کسانی که از پروردگارشان پروا کردند [و فریفته زرق و برق زندگی مادی نشدند] برایشان بهشتهایی است که از زیرِ آنها نهرها جاری است، در آنها جاودانهاند. [این به عنوان آغاز] پذیرایی از سوی خداست، و آنچه [غیر از این بهشتها] نزد خداست، برای نیکوکاران بهتر است.
تفاوت این آیه با آیۀ قبلی این است که در اینجا میگوید چنین باغهایی مخصوص آنهاست ولی در مورد قبلی میگفت آنها را داخل چنین باغهایی میکنم و از این تفاوت به نظر میآید مقام گروهی که در آیه 198 مطرح شده بالاتر از گروهی است که در آیه 195 مطرح شده است چون تعبیر لَهُمْ جَنّٰاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ خٰالِدِينَ به این معناست که چنین باغهایی مخصوص آنان یا حق آنان است ولی تعبیر لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ شاید این نکته را تداعی کند که چنین باغهایی حق این گروه نیست ولی خدا از فضلش آنها را داخل این باغها میکند. البته از متکلم وحده آمدن فعل لَأُدْخِلَنَّهُمْ و از تأکیدهای فراوانش نیز نباید غافل شد.
به هر حال جالب است که در هرآیهای معمولا عبارت جَنّٰاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ با جملاتی همراه شده که با دیگر آیات متفاوت است.
مورد هفتم: تِلْكَ حُدُودُ اللّٰهِ وَ مَنْ يُطِعِ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ خٰالِدِينَ فِيهٰا وَ ذٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴿النساء، 13﴾
اینها حدود خداست، و هر که از خدا و رسولش اطاعت کند، خدا او را به بهشت هایی که از زیر آنها نهرها جاری است درآورد؛ در آنها جاودانهاند، و آن است کامیابی بزرگ.
در این آیه از فعل «یُدْخِلُ» استفاده شده است و تأکیدی هم ندارد.
مورد هشتم: وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ خٰالِدِينَ فِيهٰا أَبَداً لَهُمْ فِيهٰا أَزْوٰاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَلِيلاً ﴿النساء، 57﴾
و مردمانی که ایمان آوردهاند و تمامی کارهای شایسته را انجام دادهاند، به زودی آنان را در بهشتهایی که از زیرِ آنها نهرها جاری است، وارد میکنیم، در آنها جاودانهاند؛ آنان را در آنجا همسانانی پاکیزه است، و آنان را در زیر سایهای پایدار [و دلپذیر، آرام بخش و خنک] درآوریم.
مراد از أَزْوٰاجٌ مُطَهَّرَةٌ ممکن است همسران پاکیزه باشد و ممکن است همسانان پاکیزه باشد و در احتمال دوم، مؤنث بودن مُطَهَّرَةٌ به اعتبار جمع مکسر بودن أَزْوٰاجٌ است.
مورد نهم: وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ خٰالِدِينَ فِيهٰا أَبَداً وَعْدَ اللّٰهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّٰهِ قِيلاً ﴿النساء، 122﴾
و مردمانی که ایمان آوردهاند و تمامی کارهای شایسته را انجام دادهاند، به زودی آنان را در بهشتهایی که از زیرِ آنها نهرها جاری است، درآوریم، در آنها جاودانهاند. وعده خدا حق است، و راستگوتر از خدا در گفتار کیست؟
با خواندن این آیات میفهمیم که سراسر قرآن تشویق به ایمان و عمل صالح است و چون هر فرد نمیتواند همۀ اعمال صالح را انجام دهد به نظر میرسد مراد از این آیات جامعۀ خوب است که هریک از افراد آن، کار صالح مربوط به خود را به درستی انجام دهد.
مورد دهم: وَ لَقَدْ أَخَذَ اللّٰهُ مِيثٰاقَ بَنِي إِسْرٰائِيلَ وَ بَعَثْنٰا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً وَ قٰالَ اللّٰهُ إِنِّي مَعَكُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاٰةَ وَ آتَيْتُمُ الزَّكٰاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِي وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْتُمُ اللّٰهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُكَفِّرَنَّ عَنْكُمْ سَيِّئٰاتِكُمْ وَ لَأُدْخِلَنَّكُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ فَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذٰلِكَ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوٰاءَ السَّبِيلِ ﴿المائدة، 12﴾
خدا از بنی اسرائیل [بر لزوم اطاعت از آیینش و پیروی از موسی] پیمان گرفت، و از میان آنان دوازده سرپرست برانیگختیم [تا هر یک عهده دار امور قبیلهای از قبایل بنیاسرائیل باشد] ، و خدا به آنان فرمود: یقیناً من با شمایم، اگر نماز را برپا دارید، و زکات بپردازید، و به پیامبرانم ایمان آورید، و آنان را تقویت و یاری کنید و به خدا وامی نیکو دهید، مسلماً گناهانتان را محو میکنم، و شما را در بهشتهایی که از زیرِ آنها نهرها جاری است در میآورم؛ پس هر که از شما بعد از این کافر شود، یقیناً راه راست را گم کرده است.
طبق این آیه جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ نصیب هرکسی نخواهد شد بلکه به کسانی خواهد رسید که ایمان داشته باشند و میثاق الهی را وفا کنند و کارهای شایستۀ بیان شده را انجام دهند.
مورد یازدهم: فَأَثٰابَهُمُ اللّٰهُ بِمٰا قٰالُوا جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ خٰالِدِينَ فِيهٰا وَ ذٰلِكَ جَزٰاءُ الْمُحْسِنِينَ ﴿المائدة، 85﴾
پس خدا به پاس این سخنان [و عقاید صادقانه] به آنان بهشتهایی پاداش داد که از زیرِ آنها نهرها جاری است، در آنها جاودانهاند؛ و این است پاداش نیکوکاران.
این آیه با آیات قبلش مرتبط است و مربوط به مسیحیان حقشناس است.
مورد دوازدهم: قٰالَ اللّٰهُ هٰذٰا يَوْمُ يَنْفَعُ الصّٰادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنّٰاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ خٰالِدِينَ فِيهٰا أَبَداً رَضِيَ اللّٰهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴿المائدة، 119﴾
خدا فرمود: این روزی است که راستان را راستی و صدقشان سود دهد. برای آنان بهشتهایی است که از زیرِ آنها نهرها جاری است، همیشه در آنها جاودانهاند، خدا از آنان خشنود و آنان هم از خدا خشنودند؛ این است رستگاری بزرگ.
مورد سیزدهم: أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنٰا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَكَّنّٰاهُمْ فِي الْأَرْضِ مٰا لَمْ نُمَكِّنْ لَكُمْ وَ أَرْسَلْنَا السَّمٰاءَ عَلَيْهِمْ مِدْرٰاراً وَ جَعَلْنَا الْأَنْهٰارَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْنٰاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَنْشَأْنٰا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ ﴿الأنعام، 6﴾
آیا ندانستهاند که پیش از ایشان چه بسیار از ملتها و اقوام را هلاک کردیم؟ که به آنان در پهنه زمین، نعمتها و امکاناتی دادیم که به شما ندادیم، و بر آنان بارانهای پی در پی و پر ریزش فرستادیم و نهرهایی از زیر [پای] آنان جاری ساختیم [ولی ناسپاسی کردند]؛ پس آنان را به کیفر گناهانشان هلاک کردیم، و بعد از آنان اقوامی دیگر را پدید آوردیم.
این مورد مربوط به دنیاست و ظاهرا مراد از وَ جَعَلْنَا الْأَنْهٰارَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمْ این است که کاخهایی میساختند که رودخانهها از زیرش روان بوده است.
مورد چهاردهم: وَ نَزَعْنٰا مٰا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهٰارُ ﴿الأعراف، 43﴾
و آنچه از کینه و خشم در سینه های آنان است، بَر میکنیم [تا در بهشت با خوشی و سلامت کامل کنار هم زندگی کنند؛] از زیر [کاخ ها و عمارتهای بهشتی] آنان نهرها جاری است.
این آیه مربوط به آخرت است و مراد از این آیه گروهی از بهشتیان است که تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهٰارُ نصیب آنها میشود. دقت شود که در سورۀ اعراف به گروههای مختلف بهشتیان اشاره شده و اصحاب الجنة عرض عریضی یا گسترۀ زیادی دارد. برخی از آنها مثل کاخنشینهای دنیا هستند که از زیر کاخشان نهرها جاری است که همین آیه مربوط به آنهاست. برخی دیگر تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ نصیبشان میشود که از زیر باغهایشان نهرها جاری است تا آب به ریشۀ درختان برسد. این احتمال نیز هست که گروهی از آنها تَجْرِي مِنْ تَحْتِ اَشجارِهَا الْأَنْهٰارُ نصیبشان شود. به هر حال ما نمیتوانیم احتمالات مختلف را نفی کنیم یا صد درصد احتمالی را ثابت کنیم. به هر حال آخرت با دنیای ما هم سنخ نیست و ما همانند جنینی در شکم مادر هستیم که از عالم بیرون خبری ندارد و تنها فهممان از الفاظ را بیان میکنیم.
مورد پانزدهم: وَعَدَ اللّٰهُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنٰاتِ جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ خٰالِدِينَ فِيهٰا وَ مَسٰاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنّٰاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوٰانٌ مِنَ اللّٰهِ أَكْبَرُ ذٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴿التوبة، 72﴾
خدا به مردان و زنان با ایمان بهشتهایی را وعده داده که از زیرِ آنها نهرها جاری است؟ در آنها جاودانهاند، و نیز سراهای پاکیزهای را در بهشت های ابدی [وعده فرموده] و هم چنین خشنودی و رضایتی از سوی خدا [که از همه آن نعمتها] بزرگتر است؛ این همان کامیابی بزرگ است.
مورد شانزدهم: أَعَدَّ اللّٰهُ لَهُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ خٰالِدِينَ فِيهٰا ذٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴿التوبة، 89﴾
خدا برای آنان بهشتهایی را آماده کرده که از زیر آنها نهرها جاری است، در آنها جاودانهاند، این است کامیابی بزرگ.
این آیه مربوط به مجاهدان است که چنین باغهایی نصیب آنها میشود.
مورد هفدهم: وَ السّٰابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهٰاجِرِينَ وَ الْأَنْصٰارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسٰانٍ رَضِيَ اللّٰهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهٰارُ خٰالِدِينَ فِيهٰا أَبَداً ذٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴿التوبة، 100﴾
پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی و درستی از آنان پیروی کردند، خدا از ایشان خشنود است و آنان هم از خدا راضی هستند؛ برای ایشان بهشت هایی آماده کرده که زیرِ آنها نهرها جاری است، در آنها برای ابد جاودانهاند؛ این است کامیابی بزرگ.
در کل قرآن تنها همین آیه است که عبارت به صورت جَنّٰاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهٰارُ بدون «مِن» آمده است و باید بررسی کرد که آیا نکتهای دارد یا نه؟
گفته شده که «من» برای تأکید است و این عبارت به مقدار کافی تأکید دارد، همچنین گفته شده بهشت این افراد از سایر بهشتها برتر است. شاید نیامدن «من» برای ایجاد حساسیت باشد تا همه با دقت به این آیه بنگرند و درجۀ بالای پیشگامان از مهاجرین و انصار را بفهمند تا اگر امثال معاویه خواستند بین آنان اختلاف بیندازند مسلمانان با هوشیاری چنین توطئهای را خنثی کنند و ندای تفرقه افکن میان پیشگامان اولی را در نطفه خفه کنند.
مورد هجدهم: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمٰانِهِمْ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهٰارُ فِي جَنّٰاتِ النَّعِيمِ ﴿يونس، 9﴾
بیتردید مردمانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته انجام داده اند، پروردگارشان آنان را به سبب ایمانشان به بهشتهای پر نعمت که نهرها از زیر [قصرهایِ] آنها جاری است، راهنمایی میکند.
تعبیر این آیه با دیگر آیات متفاوت است و به افراد خاصی با ویژگیهای خاص اشاره دارد که از آیۀ بعدی و حمدو ثنا گویی آنان در بهشت روشن میشود.
مورد نوزدهم: مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ أُكُلُهٰا دٰائِمٌ وَ ظِلُّهٰا تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَى الْكٰافِرِينَ النّٰارُ ﴿الرعد، 35﴾
مَثَلِ بهشتی که به پرهیزکاران وعده داده شده [چنین است که] از زیر آن نهرها جاری است، میوهها و سایهاش همیشگی است. این عاقبت و فرجام کسانی است که [در همه امور زندگی] پرهیزکاری کردند و فرجام کافران آتش است.
این آیه نکتهای دارد که راهی را باز میکند چون از مَثَل سخن گفته است یعنی تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ را مَثَل معرفی کرده تا به ما بفهماند با زبان دنیایی با ما صحبت شده است و واقع بهشت، چیزی بالاتر و والاتر است که ما در دنیا نمیتوانیم بفهمیم و به همین خاطر مَثَلش برایمان گفته شده است که مثلا برای یک عرب، حتی یک لیوان آب خنک یا یک درخت سایهدار مهم بوده است و خداوند با توجه به ذهنیت یک عرب این را به عنوان مَثَل گفته است. پس چیزهایی که به ما وعده داده شده به زبان ماست و الا در آنجا چیزهایی که هست بسیار بالاتر از تصور و نیاز ماست. وقتی در قرآن در آیه 133 سوره آلعمران میگوید عرض بهشت به اندازۀ آسمانها و زمین است خود این برای ما قابل تصور نیست. پس آنچه در قرآن در وصف بهشت گفته شده مَثَل بهشت است نه خود بهشت.
جالب است که این کلمۀ مَثَل تقریبا در وسط موارد چهلگانه آمد.
مورد بیستم: وَ أُدْخِلَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ خٰالِدِينَ فِيهٰا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِيَّتُهُمْ فِيهٰا سَلاٰمٌ ﴿إبراهيم، 23﴾
و مردمانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، به بهشتهایی درآورده شدند، که از زیرِ آنها نهرها جاری است، در آنها به اجازه پروردگارشان جاودانهاند، و درودشان در آنجا سلام است.
در بیشتر آیاتی که بحث بهشت است به ایمان وعمل صالح اشاره شده که دلالت دارد بهشت را مفت و مجانی به کسی نمیدهند. بله بهشت بالاتر از اعمال ماست ولی به هر حال مجانی به کسی داده نمیشود.
مورد بیست و یکم: جَنّٰاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهٰا تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ لَهُمْ فِيهٰا مٰا يَشٰاؤُنَ كَذٰلِكَ يَجْزِي اللّٰهُ الْمُتَّقِينَ ﴿النحل، 31﴾
[سرای پرهیزکاران] بهشتهای جاویدانی [است] که وارد آنها میشوند، از زیرِ آنها نهرها جاری است، در آنجا هر چه بخواهند برای آنان فراهم است؛ خدا پرهیزکاران را این گونه پاداش میدهد.
در این آیه از عبارت لَهُمْ فِيهٰا مٰا يَشٰاؤُنَ استفاده شده که دلالت دارد در بهشت هرچه بخواهند هست. پس کسی فکر نکند بهشت فقط مخصوص انسانهایی است که به فکر شهوت هستند.
مورد بیست و دوم: أُولٰئِكَ لَهُمْ جَنّٰاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهٰارُ يُحَلَّوْنَ فِيهٰا مِنْ أَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ يَلْبَسُونَ ثِيٰاباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَّكِئِينَ فِيهٰا عَلَى الْأَرٰائِكِ نِعْمَ الثَّوٰابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً ﴿الكهف، 31﴾
برای آنان بهشتهای جاودانی است که از زیرِ آنها نهرها جاری است، با دستبندهایی از طلا آراسته میشوند، و جامههایی سبز از دیبای نازک و سِتبر میپوشند، در حالی که در آنجا بر تختها تکیه دارند. چه پاداش خوبی و چه آسایش گاه نیکویی.
شاید عبارت تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهٰارُ دلالت داشته باشد که افراد مورد بحث در این آیه و آیات مشابه، افراد خاصی هستند.
تذکر: جالب است که در سوره مریم با وجود اینکه لفظ جنات آمده ولی جملۀ جَنّٰاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ در آن نیست.
مورد بیست و سوم: جَنّٰاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ خٰالِدِينَ فِيهٰا وَ ذٰلِكَ جَزٰاءُ مَنْ تَزَكّٰى ﴿طه، 76﴾
[و آن] بهشتهای پایداری است که از زیرِ آنها نهرها جاری است که در آنها جاودانهاند؛ و این است پاداش کسانی که خود را [با ایمان و عمل صالح از آلودگیها] پاک کردهاند.
مورد بیست و چهارم: إِنَّ اَللّٰهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ إِنَّ اللّٰهَ يَفْعَلُ مٰا يُرِيدُ ﴿الحج، 14﴾
یقیناً خدا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، در بهشتهایی در میآورد که از زیرِ آنها نهرها جاری است؛ مسلماً خدا هر چه را بخواهد انجام میدهد.
مورد بیست و پنجم: إِنَّ اللّٰهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ يُحَلَّوْنَ فِيهٰا مِنْ أَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فِيهٰا حَرِيرٌ ﴿الحج، 23﴾
بی تردید خدا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، در بهشتهایی درمیآورد که از زیرِ آن نهرها جاری است، در آنجا با دستبندهایی از طلا و مروارید آرایش میشوند، و لباسشان در آنجا حریر است.
مورد بیست و ششم: تَبٰارَكَ الَّذِي إِنْ شٰاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْراً مِنْ ذٰلِكَ جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ وَ يَجْعَلْ لَكَ قُصُوراً ﴿الفرقان، 10﴾
همیشه سودمند و بابرکت است آن کس که اگر بخواهد بهتر از آن را [در دنیا] برای تو قرار میدهد، بوستانهایی که از زیرِ آنها نهرها جاری باشد، و قصرهایی [استوار و مجلل] برای تو مقرّر مینماید.
با توجه به آیات قبل از این آیه به نظر میرسد تعبیر جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ در این آیه مربوط به دنیاست.
مورد بیست و هفتم: وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ خٰالِدِينَ فِيهٰا نِعْمَ أَجْرُ الْعٰامِلِينَ ﴿العنكبوت، 58﴾
و مردمانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند حتماً آنان را در قصرهایی رفیع و با ارزش از بهشت که از زیرِ آنها نهرها جاری است، جای خواهیم داد، در آنها جاودانهاند؛ چه نیکوست پاداش عمل کنندگان.
در این آیه ضمیر «ها» در غُرَفاً تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ به غُرَف برمیگردد یعنی از زیر آن قصرها و غرفهها نهرها جاری است و این معنا کمک میکند که در تعابیر جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ گفته شود مراد این است که از زیر زمین آن بهشتها نهرها جاری است، نه از زیر درختان.
مورد بیست و هشتم: لٰكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِهٰا غُرَفٌ مَبْنِيَّةٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ وَعْدَ اللّٰهِ لاٰ يُخْلِفُ اللّٰهُ الْمِيعٰادَ ﴿الزمر، 20﴾
ولی کسانی که از پروردگارشان پروا داشتند، برای آنان غرفههایی است که از فراز آنها غرفههایی دیگر بنا شده و از زیر آنها نهرها جاری است. خدا این وعده را داده است؛ خدا خلف وعده نمیکند.
مورد بیست و نهم: وَ نٰادىٰ فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قٰالَ يٰا قَوْمِ أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هٰذِهِ الْأَنْهٰارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَ فَلاٰ تُبْصِرُونَ ﴿الزخرف، 51﴾
و فرعون در میان قومش ندا داد: گفت: ای قوم من! آیا حکومت و پادشاهی مصر ویژه من نیست و این نهرها از زیر [کاخ های] من [به فرمان من] روان نیستند؟ آیا [عظمت و حشمت من و فقر و تهیدستی موسی را] نمیبینید؟!
این آیه مربوط به دنیاست و اینکه فرعون میگوید نهرها از زیر من جاری است شاید مرادش از زیرِ کاخهای او باشد و شاید مرادش، تحت فرمان او باشد.
مورد سیام: إِنَّ اللّٰهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكُلُونَ كَمٰا تَأْكُلُ الْأَنْعٰامُ وَ النّٰارُ مَثْوىً لَهُمْ ﴿محمد، 12﴾
بیتردید خدا مردمانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، در بهشتهایی که از زیرِ آنها نهرها جاری است در میآورد، و در حالی که کافران همواره سرگرم بهره گیری از [کالا و لذت های زودگذر] دنیایند و میخورند، همان گونه که چهارپایان میخورند و جایگاهشان آتش است.
معمولا عبارت جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ برای کسانی آمده که اهل ایمان و عمل صالح هستند و بحث حورالعین در جاهای دیگر آمده است. شاید بتوان مجموع این آیات را دنیوی نیز معنا کرد و گفت اگر انسانهای خوبی شدیم میتوان جهان را گلستان کرد. پس هر کجای جهان آباد شد خداوند باران میفرستد و لو در کویر باشد. امروزه از انرژی مثبت صحبت میشود. پس حتی اگر در بیابان، کشت و کار کردیم ابرها جذب میشود. پس جمع شدن جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ با الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ چه بسا این نکته را داشته باشد.
مورد سی و یکم: لِيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنٰاتِ جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ خٰالِدِينَ فِيهٰا وَ يُكَفِّرَ عَنْهُمْ سَيِّئٰاتِهِمْ وَ كٰانَ ذٰلِكَ عِنْدَ اللّٰهِ فَوْزاً عَظِيماً ﴿الفتح، 5﴾
تا مردان و زنان مؤمن را در بهشتهایی درآورد که از زیرِ آنها نهرها جاری است در حالی که در آنها جاودانهاند، و گناهانشان را از آنان محو کند، و این [سرانجام نیک] نزد خدا کامیابی بزرگ است.
در این آیه اگر چه اسم کارهای شایسته نیامده ولی با توجه به اینکه مربوط به صلح حدیبیه است حتما عمل صالح در ایمانشان نهفته است.
مورد سی و دوم: لَيْسَ عَلَى الْأَعْمىٰ حَرَجٌ وَ لاٰ عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لاٰ عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَ مَنْ يُطِعِ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ وَ مَنْ يَتَوَلَّ يُعَذِّبْهُ عَذٰاباً أَلِيماً ﴿الفتح، 17﴾
بر نابینا و لنگ و بیمار [اگر در جنگ شرکت نکنند] گناهی نیست. و کسی که از خدا و پیامبرش اطاعت کند، او را در بهشت هایی درآورد که از زیرِ آنها نهرها جاری است، و هر کس روی بگرداند او را به عذابی دردناک عذاب میکند.
مورد سی و سوم: يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنٰاتِ يَسْعىٰ نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمٰانِهِمْ بُشْرٰاكُمُ الْيَوْمَ جَنّٰاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ خٰالِدِينَ فِيهٰا ذٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴿الحديد، 12﴾
[این پاداش نیکو و باارزش در] روزی [است] که مردان و زنان باایمان را میبینی که نورشان پیش رو و از جانب راستشان شتابان حرکت میکند، [به آنان گفته میشود:] امروز شما را مژده باد به بهشتهایی که از زیرِ آن نهرها جاری است، در آنها جاودانهاید، این است آن کامیابی بزرگ.
مورد سی و چهارم: لاٰ تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوٰادُّونَ مَنْ حَادَّ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كٰانُوا آبٰاءَهُمْ أَوْ أَبْنٰاءَهُمْ أَوْ إِخْوٰانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولٰئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمٰانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ خٰالِدِينَ فِيهٰا رَضِيَ اللّٰهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولٰئِكَ حِزْبُ اللّٰهِ أَلاٰ إِنَّ حِزْبَ اللّٰهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿المجادلة، 22﴾
گروهی را که به خدا و روز قیامت ایمان دارند، نمییابی که با کسانی که با خدا و پیامبرش دشمنی و مخالفت دارند، دوستی برقرار کنند، گرچه پدرانشان یا فرزاندانشان یا برادرانشان یا خویشانشان باشند. اینانند که خدا ایمان را در دلهایشان ثابت و پایدار کرده، و به روحی از جانب خود نیرومندشان ساخته، و آنان را به بهشت هایی که از زیرِ آنها نهرها جاری است درمیآورد، در آنها جاودانهاند، خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند. اینان حزب خدا هستند، آگاه باش که بیتردید حزب خدا همان رستگارانند.
مورد سی و پنجم: يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ يُدْخِلْكُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ وَ مَسٰاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنّٰاتِ عَدْنٍ ذٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴿الصف، 12﴾
تا گناهتان را بیامرزد، و شما را در بهشتهایی که از زیرِ آنها نهرها جاری است و خانههای پاکیزه در بهشتهای جاویدان، درآورد؛ این است کامیابی بزرگ.
این آیه با توجه به آیات قبلی مربوط به کسانی است که اهل ایمان و عمل صالح هستند و در راه خدا مجاهدت میکنند و…
مورد سی و ششم: يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذٰلِكَ يَوْمُ التَّغٰابُنِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللّٰهِ وَ يَعْمَلْ صٰالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئٰاتِهِ وَ يُدْخِلْهُ جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ خٰالِدِينَ فِيهٰا أَبَداً ذٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴿التغابن، 9﴾
[بیتردید برانگیخته میشوید در] روزی که شما را در روز اجتماع [که روز قیامت است] جمع میکند، آن روز، روز غبن و خسارت است؛ و هرکس به خدا ایمان بیاورد و کار شایسته انجام دهد، خدا گناهانش را از او محو میکند، و او را به بهشتهایی که از زیرِ آنها نهرها جاری است، درمیآورد، در آنها جاودانهاند. این است کامیابی بزرگ.
مورد سی و هفتم: رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آيٰاتِ اللّٰهِ مُبَيِّنٰاتٍ لِيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ مِنَ الظُّلُمٰاتِ إِلَى النُّورِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللّٰهِ وَ يَعْمَلْ صٰالِحاً يُدْخِلْهُ جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ خٰالِدِينَ فِيهٰا أَبَداً قَدْ أَحْسَنَ اللّٰهُ لَهُ رِزْقاً ﴿الطلاق، 11﴾
[و آن] پیامبری [است] که آیات روشن خدا را بر شما میخواند، تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند از تاریکیها به سوی نور بیرون آورد. و هر کس به خدا ایمان بیاورد و کار شایسته انجام دهد، او را در بهشتهایی که از زیرِ آنها نهرها جاری است، درآورد، در حالی که در آنها جاودانه اند. همانا رزق و روزی را برای او نیکو قرار داده است.
در این آیه و آیۀ قبل «صالحا» به صورت مفرد آمده نه جمع که نیازمند بررسی بیشتری است. احتمالا وقتی جامعه خوب نیست و فرد خودش خوب باشد و کار خوب کند باز وعدۀ بهشتی شاملش میشود.
مورد سی و هشتم: يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللّٰهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسىٰ رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئٰاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ ﴿التحريم، 8﴾
ای مسلمانان! به پیشگاه خدا توبه کنید، توبهای خالص [که شما را از بازگشت به گناه بازدارد]؛ امید است پروردگارتان گناهانتان را از شما محو کند و شما را به بهشتهایی که از زیرِ آن نهرها جاری است، درآورد.
مورد سی و نهم: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ لَهُمْ جَنّٰاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ ذٰلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ ﴿البروج، 11﴾
بیتردید کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند بهشتهایی که از زیرِ آنها نهرها جاری است، ویژه آنان است، این است کامیابی بزرگ.
مورد چهلم: جَزٰاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّٰاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ خٰالِدِينَ فِيهٰا أَبَداً رَضِيَ اللّٰهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذٰلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ ﴿البينة، 8﴾
پاداششان نزد پروردگارشان بهشتهای پایندهای است که از زیرِ آنها نهرها جاری است، در آنها جاودانهاند، خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند؛ این [پاداش] برای کسی است که از پروردگارش بترسد.
این آیه با توجه به آیۀ قبلی مربوط به جامعۀ دارای ایمان و کارهای شایسته است.
با بررسی تمام موارد متوجه شدیم که بیشتر آیات مربوط به دارندگان ایمان و کارهای شایسته بود و قرینهای نبود که بخواهیم لفظ اشجار در این آیات در تقدیر بگیریم. امروزه همین مطلبی که آیه گفته قابل تصور است که مثلا آب از زیر خود زمین بهشت جاری است و یا حتی میتوان مثل شهر ونیز تصور کرد که آب کاملا بین خانههای مردم جریان دارد.
ممکن است به هر فرد بهشتی باغی بدهند و ممکن است به هر یک چندین باغ بدهند و ممکن است از زیر هر باغی یک نهر جاری باشد و ممکن است چندین نهر. اگر جامعهای یا مردمانی همۀ کارهای خوب را در همین دنیا انجام دهند ممکن است همینجا نیز برایشان بهشت شود و اگر تنها فردی خوب بود و جامعه با او در خوبی همراهی نکرد، بهشت آخرتی را حتما دارد.