تفسیر سوره فتح – جلسه سی و نهم

تفسیر سوره فتح – جلسه سی و نهم

برای شنیدن فایل صوتی جلسه سی و نهم تفسیر سوره فتح مربوط به آیه 26 این سوره وارد لینک زیر شوید:

↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓

لینک این جلسه

(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)

متن پیاده شدۀ این جلسه

نکات درس تفسیر در تاریخ 27/01/1404

تفسیر آیه 26 سوره فتح

إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجٰاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللّٰهُ سَكِينَتَهُ عَلىٰ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوىٰ وَ كٰانُوا أَحَقَّ بِهٰا وَ أَهْلَهٰا وَ كٰانَ اللّٰهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً  ﴿الفتح‏، 26﴾

[یاد کنید] هنگامی را که کافران [در جریان قرارداد صلح حدیبیه] دل‌هایشان را از تعصّب و خشم شدید جاهلی آکنده کردند، پس خدا هم آرامشش را بر پیامبرش و مؤمنان نازل کرد و روح تقوا را ملازم آنان نمود، و آنان به [روح تقوا] سزاوارتر و شایستۀ آن بودند؛ و خدا همواره به هر چیز داناست.

نکته 1: اینکه در ابتدای آیه از کلمۀ إِذْ استفاده شده معلوم است که نیاز به متعلق دارد یعنی امری اتفاق افتاده که این کلمه آمده است. متعلق إِذْ می‌تواند منع از مسجد الحرام در آیۀ قبل باشد یعنی آنها شما را از مسجد الحرام باز داشتند، چون در قلب‌های آنان غیرت و حمیت جاهلیت ظاهر شد. پس خادمان مکه که همیشه مردم را به مکه دعوت می‌کردند اگر آن زمان جلو مسلمانان را گرفتند به خاطر این بود که غیرتی شدند و غیرتشان اجازۀ این کار را نداد.

نکته 2: واژۀ حمیت از ریشۀ «حُمّی» به معنای تب است و همانطور که انسان در تب می‌سوزد حمیت نیز یعنی داغ شدن برای چیزی. انسان وقتی تصمیمات عاقلانه بگیرد به آن حمیت نمی‌گویند ولی کسی که مثلا به خاطر توهین جوش می‌آورد یا صورتش سرخ می‌شود و در آن حال، کاری انجام می‌دهد به آن حمیت می‌گویند.

حال حمیت اگر در راه حق باشد خوب است ولی معمولا حمیت در امور جاهلی است یعنی غیرت‌های از روی تعصب و جهالت مثل اینکه در دعواها بجای اینکه طرف حق باشیم طرف خویشاوندان را می‌گیریم. پس اینکه انسان دنبال راه حق نرود و به خاطر خویشاوندی، غیرت نشان دهد درست نیست. حتی گاهی این غیرت در مورد شهر و دیار است و شخص می‌خواهد هر طور که شده از شهر یا کشور یا حاکمان خود دفاع کند.

اگر غیرت داریم باید در مسیر خوب غیرت داشته باشیم نه غیرت‌های از روی تعصب و جهل. پس اگر قرار است غیرت دینی و غیرت ملّی داشته باشیم نباید به خاطر چنین غیرتی کار بد انجام دهد یا از ظالم دفاع کنیم.

خاطره: یادم هست در سال 98 مکه بودیم و می‌خواستیم در صبح روز عید از مزدلفه به منی برویم. در مسیر، سربازان سعودی ایستاده بودند و به ما می‌گفتند: «حجکم مقبول» و ما جواب آنها را می‌دادیم. روحانی کاروان ما عصبانی شد که چرا جواب آنان را می‌دهید؟ اینها همان‌ها هستند که حاجیان ما را چند سال قبل کشتند. این همان حمیت جاهلیت است و متأسفانه برخی روحانیون از هر جاهلی جاهل‌ترند. اصلا باید گفت مقصر آن حادثۀ منی نیز خود ایرانی‌ها بودند که با بی‌نظمی و رعایت نکردن ساعت رفتن به رمی جمرات موجب آن حادثه شدند و تازه آن حادثه نیز از روی یک جهالت دیگر بوده و آن اینکه بعثه به کسانی که زودتر از احرام در بیایند جایزه می‌داد و این امر باعث می‌شد که رکن اصلی حج از بین برود چون در مزدلفه باید تا طلوع آفتاب وقوف داشته باشیم ولی کاروان‌های ایرانی در رفتن از مزدلفه عجله می‌کنند و حتی ممکن است قبل از طلوع از مزدلفه خارج شوند تا زود به رمی جمرات برسند. یعنی چیزی که باید با دقت انجام داد را از روی جهالت عمدا در آن بی‌دقتی می‌کنند تا به جایزه برسند.

متأسفانه سازمان حج این همه بودجه دارد ولی افرادی جاهل و متعصب می‌پروراند. حتی به مردم یاد نمی‌دهند که در حین طواف اذکار توحیدی بگویند بلکه دائما آنها را به این متذکر می‌شوند که شانه‌هایتان کج نشود یا به آنها یاد می‌دهند که حین طواف اسم ائمه را ببرند. همچنین مردم را به وحشت می‌اندازند که اینها وهابیت هستند و با شما دشمنند ولی با ورود به سعودی کاملا خلاف آن مشاهده می‌شود.

نکته 3: می‌توان بجای حمیت از لفظ انقلابی بودن که برای ما آشناتر است استفاده کنیم. انقلابی‌گری جاهلانه اصلا درست نیست. اینکه انسان داغ باشد و بخواهد جاهلانه عکس العمل از خود نشان دهد نه تنها خوب نیست بلکه تبعات بسیار منفی دارد.

نکته 4: در این آیه از کلمۀ جعل استفاده شده است یعنی کافران مکه در قلبشان حمیت را قرار دادند. حال آیا حمیت در قلب آنها نبود و بعدا آن را در قلب خود قرار دادند یا اینکه حمیت در قلبشان بود ولی آن را تقویت کردند. هر دو احتمال در آیه وجود دارد.

نکته 5: در مقابل کافرانی که حمیت جاهلانه داشتند مسلمانانی بودند که بجای انقلابی‌گریِ جاهلانه، آرامش عاقلانه داشتند. مشرکان با وجود اذیت و بی‌احترامی فراوان نسبت به مسلمانان ولی باز پیامبر(ص) و مسلمانان آرامش داشتند. قبلا توضیح دادیم که مشرکان حتی برای بی‌احترامی به پیامبر(ص) در هنگام مذاکره ریش ایشان را می‌کشیدند؛ با اینکه پیامبر(ص) رهبر مسلمانان و فرماندۀ جنگ بود و شاید مشرکان ریش ایشان را می‌گرفتند تا او عصبانی شود ولی ایشان آرامش خودش را داشت و کار را عاقلانه پیش می‌برد. این خیلی مهم است که رهبر جامعه در هر حالی آرامش داشته باشد و آرامش توزیع کند و تصمیم‌های عاقلانه بگیرد، نه اینکه به مریدانش بگوید به من توهین کرده‌اند و دین از دست رفت و باید حمیت به خرج دهید و…

نکته 6: در جملۀ فَأَنْزَلَ اللّٰهُ سَكِينَتَهُ عَلىٰ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ برای مؤمنین جداگانه «علی» بکار رفته است بر خلاف عبارت «اللهم صلّ علی محمد و آل محمد» که صلوات بر آل محمد دقیقا به صلوات بر محمد چسبیده و با حرف «علی» جدا نشده است و با این اتصال دلالت دارد که محمد و آل محمد یک جریان هستند.

حال در عبارت مورد بحث نزول آرامش بر رسول از نزول آرامش بر مؤمنین جدا شده است و این دلالت دارد که آرامش ابتدا بر پیامبر(ص) نازل شد و سپس پیامبر(ص) با اعمال و رفتار و سخن آرامش را بین مؤمنان توزیع کرد. پس پیامبر(ص) آرامش را بین مردم پخش کرد بر خلاف رهبران و مسئولان جامعۀ ما که چه در دوران جنگ و چه در دوران 46 سالۀ حکومت جمهوری اسلامی پیوسته احساسات را بین مردم پخش کردند. از همان اول که جنگ شروع شد گفتند جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم یا گفتند رهبر ما آن طفل 13 ساله است که بعد معلوم شد تمامی آن جریان نارنجک به خود بستن و زیر تانک رفتن دروغ بوده است. سپس از آتش زدن قطع‌نامه سخن گفتند و ….

یعنی حرف‌های رهبران ما بجای آرامش دادن به مردم دائما گروهی را برای کارهای غیرعاقلانه تحریک می‌کند و در دل گروهی دیگر دلهره می‌اندازند. بله، آنهایی که باید آرامش دهند و کار رسول اللهی بکنند نه خودشان آرامش دارند و نه آرامش می‌دهند و در نتیجه معلوم می‌شود که مورد عنایت خدا نیستند بر خلاف پیامبر(ص) که دائما آرامش داشت و هر چه مشرکان کاری می‌کردند که تنشی ایجاد شود ایشان اجازه نمی‌داد.

ما قبول داریم که آمریکا زورگو است ولی در مقابل این زورگو چه باید کرد؟ مگر مشرکان صدر اسلام بدتر از آمریکا نبودند؟ مکی‌ها جنایات زیادی بر علیه پیامبر(ص) و مسلمانان کردند ولی پیامبر(ص) هدفش این بود که جنگ‌ها پایان یابد. اینکه گاهی اوقات می‌گویند ما به دشمن اعتماد نداریم و نمی‌توانیم با آنها صلح کنیم مگر مسلمانان به مشرکان صدر اسلام اعتماد داشتند؟! ولی پیامبر(ص) با همین‌ها قرار داد بست و وقتی آنها پیمان شکستند همه فهمیدند که حق با پیامبر(ص) است. اگر ما اصلا سر میز مذاکره نرویم دنیا از کجا خوب و بد را بفهمد؟

نکته 7: در عبارت فَأَنْزَلَ اللّٰهُ سَكِينَتَهُ عَلىٰ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ از واژۀ مؤمنین استفاده شده نه ناس. پس خدا آرامش را بر مؤمنان نازل کرد. مؤمنان کسانی بودند که با وجود احتمال خطر شدید باز به سمت مکه بدون اسلحۀ جنگی راه افتادند. همچنین آنها بی‌پولی شدیدی داشتند؛ زیرا در جریان جنگ احزاب وقتی قرار شد خندقی بکنند طبیعتا باید کشاورزی و کار خود را مدتی کنار می‌گذاشتند. حتی نقل شده که چندین نفر یک خرما می‌خوردند. پس وضع مالی بسیار بدی داشتند. با این حال پس از جنگ خندق برای عمره راه افتادند و 70 شتر نیز برای قربانی آوردند. آیا مؤمن‌تر از اینها وجود دارد؟ پس کسانی که در آن واقعه بودند واقعا مؤمن بودند. حتی در مورد یک نفر که با پیامبر(ص) بیعت نکرد کسی نگفته که او مؤمن نبوده و فاسق بوده است.

نکته 8: گروهی هستند که هرچقدر از صلح بگوییم آن را قبول نمی‌کنند و این امر دلایل مختلفی دارد از جمله اینکه برخی از آنها احساسی هستند یعنی اگرچه انسان‌های خوب و مخلصی هستند ولی آنقدر تبلیغات شده که نمی‌توانند از احساساتشان بگذرند و می‌گویند حاضریم کشته شویم و صلح را نبینیم. برخی از این گروه چون شهید داده‌اند، فکر می‌کنند اگر صلح شود خون شهیدشان پایمان شده است. به اینها باید گفت صلح حدیبیه پایمال کنندۀ خون حمزه و سایر شهدای اُحُد نبود بلکه زنده کنندۀ خون او بود، بنابراین صلح به خودی خود بد نیست. به هرحال ما با اینها کاری نداریم و خداوند نیز با رحمانیت و رحیمیت با آنها برخورد می‌کند. و اما گروهی کاسبان تحریم هستند یعنی منافعشان به این است که همیشه حالت نزاع و جنگ باشد تا کشور تحریم شده و آنها مخفیانه نفت بفروشند و به کسی حساب دقیق پس ندهند و بتوانند سودهای فراوان ببرند. پس گذشتن از این سود برایشان سخت است و به همین خاطر می‌خواهند کشور همیشه بین مذاکره و جنگ باشد. اینها ممکن است موکبی هم در مسیر کربلا بزنند یا مسجدی در پارک بسازند ولی خرج این چیزها پول خوردۀ آنها نیز نمی‌شود.

و اما گروه دیگر که با صلح مخالفند نیروهای وابسته به روسیه هستند. به قول آیت الله جوادی روسیۀ روسیاه. این گروه به روسیه وابسته‌اند و از آنجا دستور می‌گیرند. به هر حال روسیه مهره‌های خود را در ایران چیده است که در دم بزنگاه با ترور یا بالا کردن موشک یا ایجاد انفجار یا تظاهرات و… جلوی صلح را بگیرند.

پیامبر(ص) در قضیۀ صلح حدیبیه نیروهای مخلص و فداکاری داشت ولی کشور ما همه چیز در آن هست. همانطور که کشور ما از لحاظ آب و هوایی تنوع دارد و افراطی و تفریطی است مردممان نیز همین گونه هستند. گروهی وابسته به روسیه و گروهی طرفدار غرب هستند.

ما کسانی داریم که اگر عالَم و آدَم بگویند حق چیست باز اینها خلافش را می‌گویند. مثلا اگر به آنها گفته شود شعارهای شما برای فلسطین موجب شد که اصلا غزه و فلسطینی وجود نداشته باشد موضع می‌گیرند و باز می‌گویند ما پیروزیم.

اینکه من گفتم برای صلح دعا کنیم برای این است که دست ما کوتاه است و حتی ممکن است موقع امضاء قرار داد صلح یک دفعه از طریق هوش مصنوعی یا هر چیز دیگری جلو آن گرفته شود. حتی می‌توان گفت پیامبر(ص) و مسلمانان در آن زمان دستشان برای صلح بازتر بود و حداقل، آن 1400 نفر واقعا مؤمن بودند ولی ما نمی‌دانیم حتی کسی که برای مذاکره می‌فرستیم جاسوس است یا نه؟ پس ما خیلی چیزها را نمی‌دانیم و تنها دستمان به دعاست چون مضطر هستیم. پس باید دعا کنیم و البته تا جایی که می‌توانیم نصیحت‌گری داشته باشیم.

نکته 9: مفسران در اینکه مراد از کلمۀ تقوی چیست درمانده‌اند که چه بگویند. یکی از معانی «کلمه» وجود است مثلا عیسی طبق آیات قرآن کلمة الله است یعنی وجودی خدایی. یا در سوره بقره آمده است:

وَ إِذِ ابْتَلىٰ إِبْرٰاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمٰاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قٰالَ إِنِّي جٰاعِلُكَ لِلنّٰاسِ إِمٰاماً قٰالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قٰالَ لاٰ يَنٰالُ عَهْدِي الظّٰالِمِينَ  ﴿البقرة، 124﴾

کلمات در این آیه به معنای اموری وجودی است که ابراهیم توسط آن امتحان شد.

باز در سوره کهف و لقمان آمده است:

قُلْ لَوْ كٰانَ الْبَحْرُ مِدٰاداً لِكَلِمٰاتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِمٰاتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنٰا بِمِثْلِهِ مَدَداً  ﴿الكهف‏، 109﴾

وَ لَوْ أَنَّ مٰا فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلاٰمٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مٰا نَفِدَتْ كَلِمٰاتُ اللّٰهِ إِنَّ اللّٰهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ  ﴿لقمان‏، 27﴾

کلمات در این دو آیه وجود موجودات است.

حال کلمۀ تقوا یعنی وجود تقوا نه شعار تقوا و نه تظاهر به تقوا نظیر پیشانی‌هایی که توسط مهر داغ شده باشد. پس کلمۀ تقوا به قیافه و ریش و لباس نیست بلکه چیزی در وجود انسان است و در آیۀ مورد بحث به این معناست که آنها در وجودشان کلمۀ تقوا بود که دست از پا خطا نمی‌کردند مثلا در قضیۀ حدیبیه با وجود اینکه تعدادی از مشرکان را دستگیر کردند ولی نکشتند بلکه آنها را نزد پیامبر(ص) آوردند و او آنان را رها کرد.

حتی در آیه‌ای از سوره مائده که مربوط به شکار در قضیۀ حدیبیه است چنین آمده که حیوانات فراوانی اطراف مسلمانان بودند و مسلمانان می‌توانستند به راحتی آنها را شکار کنند و بخورند ولی چون محرم بودند کلمۀ تقوا اجازۀ شکار به آنها نداد. به این آیه دقت کنید:

يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللّٰهُ بِشَيْءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنٰالُهُ أَيْدِيكُمْ وَ رِمٰاحُكُمْ لِيَعْلَمَ اللّٰهُ مَنْ يَخٰافُهُ بِالْغَيْبِ فَمَنِ اعْتَدىٰ بَعْدَ ذٰلِكَ فَلَهُ عَذٰابٌ أَلِيمٌ  ﴿المائدة، 94﴾

ای مسلمانان! بی‌تردید خدا شما را به چیزی از شکار [حیوانات در حالی که مُحرم هستید] آزمایش می‌کند، چه شکاری که دست شما به آن برسد، و [چه شکاری که] نیزه‌های شما [آن را صید می‌کند؛] تا خدا کسی را که در نهان از او می‌ترسد، معلوم نماید. و هر که پس از این [امتحان از حدود خدا] تجاوز کند [و در حال احرام به شکار برخیزد] برای او عذابی دردناک است.

پس صلح حدیبیه رایگان بدست نیامد. آنها واقعا نیکو بودند و دعا کنید که ما هم در حدّ خود نیکو باشیم. با این توضیحات معنای كٰانُوا أَحَقَّ بِهٰا وَ أَهْلَهٰا را بهتر می‌فهمیم که مؤمنان در آن زمان واقعا اهل تقوا بودند.

نکته 10: برخی گفته‌اند در عبارت «كٰانُوا أَحَقَّ بِهٰا وَ أَهْلَهٰا» بهتر بود اهل مقدم بر احقّ باشد چون ابتدا انسان باید اهل چیزی باشد و سپس سزاوار آن شود ولی به نظر می‌رسد مراد این تعبیر این است که آنها شایسته‌ترین افراد به تقوا بودند و بالاتر از شایسته‌ترین بودن، اصلا آنان تمامی وجودشان تقوا بود. یعنی همانطور که اهل انسان جزء وجود انسان است اینها کاری کرده بودند که تقوا جزء وجودشان شده بود. پس ابتدا ملازم تقوا بودن را گفت و بعدا بالاتر رفت و فرمود که آنها اهل تقوا شدند یعنی تقوا جزء وجودشان شده است. بله در اینجا ابتدائ گفته شد که کلمۀ تقوا همراه و ملازمشان بود و بعدا بالاتر را گفته که تقوا جزو وجودی آنها بود.

نکته 11: آیۀ مورد بحث همۀ مسلمانان حاضر در حدیبیه را مؤمن دانسته است. پس اینکه برخی شیعیان می‌گویند چند نفر از بین این گروه مؤمن نبوده‌اند حرف‌های صحیحی نیست.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی ترین
تازه‌ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات