سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
برای شنیدن فایل صوتی جلسه چهلم تفسیر سوره فتح مربوط به آیه 27 این سوره وارد لینک زیر شوید:
↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓
(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)
متن پیاده شدۀ این جلسه
نکات درس تفسیر در تاریخ 17/02/1404
تفسیر آیه 27 سوره فتح
لَقَدْ صَدَقَ اللّٰهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيٰا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرٰامَ إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ لاٰ تَخٰافُونَ فَعَلِمَ مٰا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذٰلِكَ فَتْحاً قَرِيباً ﴿الفتح، 27﴾
بیتردید خدا در آن رؤیا به پیامبرش راست گفت و آن را حق قرار داد: قطعاً اگر خدا بخواهد وارد مسجدالحرام خواهید شد، در حالی که امنیت دارید، سرهایتان را تراشیدهاید و [موهایتان را] کوتاه کردهاید و بیمی ندارید، خدا آنچه را که شما نمیدانستید [که راه ایجاد امنیت چگونه است] دانست و پیش از آن پیروزی نزدیکی [= صلح حدیبیه یا فتح خیبر] را قرارداد.
بحث پیرامون این بود که صلح حدیبیه اینگونه برقرار شد که پیامبر(ص) خوابی دید که او و مسلمانان دور خانۀ کعبه طواف میکنند و سر میتراشند و… آن خواب را به مسلمانان گفت و آنها آماده شدند به سمت مکه برود. عدهای تعجب کردند که تازه جنگ احزاب تمام شده و چرا خودتان با پای خود وارد دهان گرگ میشوید؟ ولی همین خواب باعث شد که پیامبر(ص) و مسلمانان با 70 شتر برای عمره به سمت مکه راه بیفتند و البته تنها اسلحۀ مسافر با خود بردند. در این سفر جنگی رخ نداد و زیارت خانۀ خدا نیز اتفاق نیفتاد ولی صلح حدیبیه رخ داد که در راه برگشت آیات سوره فتح نازل شد و آن را فتح نامید. در راه برگشت افرادی از مسلمانان به شک افتادند و این سؤال برایشان پیش آمد که خواب پیامبر(ص) چه شد؟ مگر پیامبر(ص) خواب ندیده بود که به مکه میرویم و زیارت میکنیم و سر میتراشیم؟ پس اگرچه فتح مبین بودن صلح حدیبیه را قبول کردند ولی در مورد خوابی که پیامبر(ص) دیده بود سؤال داشتند.
البته گروهی که در راه برگشت این شبهه برایشان پیش آمد منافق نبودهاند بلکه اتفاقا مؤمن بودند و در آیات مختلف سوره فتح از آنها تعریف و تمجید صورت گرفت که قبلا توضیح دادهایم. پس فکر نکنیم هرکسی سؤالی کرد از دایرۀ ایمان خارج شده است. حتی سؤال مسلمانان از پیامبر(ص) در مورد تعبیر خواب، دلالت بر ضعف ایمان آنها ندارد.
برخی گفتهاند این سؤال را از پیامبر(ص) یا ابوبکر پرسیدند و شاید پیامبر(ص) جواب داده که من نگفتم امسال خوابم تعبیر میشود.
برخی قانع شدند و برخی قانع نشدند و خلاصه جرّ و بحث شد و پیامبر(ص) طبق آنچه در کتاب «محمد بر پایۀ کهنترین منابع» خواندیم گفت: چه کسی از من شنیده که من گفته باشم امسال وارد مکه میشویم؟ و معلوم شد هیچ کسی چنین چیزی نشنیده بود. سپس پیامبر(ص) فرمود پس آن خواب در وقت خودش محقق خواهد شد.
حال آیۀ مورد بحث همین را میگوید که خدا به پیامبر(ص) راست گفته است. درست است که در ذهن مسلمانان به صورت طبیعی این بود که امسال وارد مکه خواهند شد ولی باید توجه داشت که نه خدا به مسلمانان دروغ گفته و نه پیامبر(ص). حتی شاید مسلمانان تا آخرین لحظه امید داشتهاند که به مکه بروند ولی به هر حال برگشتند و در راه برگشت شبهۀ آنها پاسخ داده شد.
آقای صالحی نجف آبادی عبارت لَقَدْ صَدَقَ اللّٰهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيٰا بِالْحَقِّ را اینگونه ترجمه کرده است: به راستی خدا رؤیای پیامبرش را [که دیده بود] تحقق بخشید.
به ذهن میآید که این ترجمه دقیق نیست چون این آیه مربوط به بعد از ورود به مسلمانان به مکه نیست بلکه مربوط به مسیر بازگشت مسلمانان از حدیبیه است.پس منظور از این عبارت این است که: خدا به پیامبر(ص) خواب راستی را القاء کرد یعنی خوابی که پیامبر(ص) دید راست است.
پس عبارت لَقَدْ صَدَقَ اللّٰهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيٰا بِالْحَقِّ جواب سؤال مسلمانان است که نسبت به تحقق خواب پیامبر(ص) به شک افتاده بودند و خدا پاسخ داد که حتما آن خواب همانگونه که دیده شده و گفته شده است، در عالَم خارج واقع خواهد شد.
من در مورد این عبارت خیلی مطالعه کردم و شاید بهترین کسی که آن را خوب توضیح داده تفسیر المیزان است. در این تفسیر آمده است:
«گفته شده: فعل صَدَقَ و كَذِبَ كه فعل ثلاثى مجردش تشديد ندارد، دو جور مىتواند هر دو مفعول خود را بگيريد. يك جور با حرف فى مثل اينكه بگويى صدقت زيدا فى حديثه و يا كذبت زيدا فى حديثه و نيز بدون حرف مثل اين كه گفته مىشود: صدقت زيدا الحديث و كذبته الحديث؛ یعنی به زید راست گفتم یا به او دروغ گفتم و اما اگر همين دو كلمه به باب تفعيل برود، و تشديد بردارد، آن وقت تنها یک مفعول و حتما با حرف فى مىگيرد، مثلا مىگويى صَدَّقْتُ زيدا فى حديثه و كَذَّبْتُه فى حديثه؛ یعنی او را در سخنش تصدیق کردم یا تکذیب کردم.» ( تفسیر المیزان، ج18، 290)
طبق این بیان عبارت لَقَدْ صَدَقَ اللّٰهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيٰا بِالْحَقِّ به این معناست که خدا به رسولش در مورد آن رؤیا راست گفت.
دقت شود که الف و لام در الرُّؤْيٰا الف و لام عهد است. در زبان عربی چند نوع الف و لام وجود دارد: یکی الف و لام جنس مثل الف و لام در آیۀ «ان الانسان لفی خسر» که مراد از انسان جنس انسان است. نوع دوم الف و لام این است که در مورد فردی یا چیزی بحثی شده و سپس با الف و لام به همان اشاره میشود مثل این آیه:
…. أَرْسَلْنٰا إِلىٰ فِرْعَوْنَ رَسُولاً
به سوی فرعون، رسولی فرستادیم؛
فَعَصىٰ فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْنٰاهُ أَخْذاً وَبِيلاً ﴿المزمل، 16﴾
پس فرعون از آن رسول نافرمانی کرد، پس او را به عذابی سخت گرفتیم.
الف و لام در الرسول در آیه 16 اشاره به رسول در آیه 15 دارد.
حال میتوان گفت الف و لام در الرؤیا از همین نوع است و اشاره به آن رؤیایی دارد که قبلا پیامبر(ص) دیده بود و خبرش بین مسلمانان پیچیده شده بود و آنها فکر میکردند همین امسال انجام خواهد شد.
و اما اینکه رسول الله(ص) نیز فکر میکرد همین امسال حج انجام خواهد شد یا نه من نمیدانم. هرچه که باشد پیامبر(ص) تنها خواب را تعریف کرده بود و نگفته بود امسال ولی اینکه ذهن خودش چه باشد نمیدانیم.
اتفاقا شبیه این اجمال در جای دیگر نیز بوده است. در سوره انفال آمده است:
وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللّٰهُ إِحْدَى الطّٰائِفَتَيْنِ أَنَّهٰا لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذٰاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ يُرِيدُ اللّٰهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمٰاتِهِ وَ يَقْطَعَ دٰابِرَ الْكٰافِرِينَ ﴿الأنفال، 7﴾
و [یاد کنید] هنگامی را که خدا پیروزی بر یکی از دو گروه [سپاه دشمن یا کاروان تجارتی قریش] را به شما وعده داد، و شما دوست داشتید بر کاروان تجارتی قریش دست یابید، ولی خدا میخواست با کلمات خود حق را تثبیت و ریشۀ کافران را قطع کند.
در این آیه خدا گفته یا کاروان تجاری را بدست خواهید آورد و یا پیروزی نظامی را. پس در اینجا نیز خدا مطلب را مبهم بیان کرده اگرچه در ذهن مسلمانان این بود که کاروان تجاری را بدست خواهند آورد. اینکه در ذهن پیامبر(ص) چه بوده دقیقا نمیدانیم اگرچه قرائنی هست که از آن بدست میآید پیامبر(ص) میدانست که قرار است با سپاه نظامی رو به رو شوند مثل اینکه وقتی مسلمانان، اسیرانی را گرفتند و آنها گفتند ما از لشگر قریش هستیم مسلمانان باور نکردند و شروع به زدن آنها کردند ولی پیامبر(ص) گفت شاید راست میگویند و از آنها پرسید روزی چند شتر میکشید؟ آنها گفتند برخی روزها نه شتر و برخی روزها ده شتر. اینجا بود که پیامبر(ص) شاد شد چون میدانست مواجهه با لشگر قریش بهتر از غارت کاروان تجاریست و وجهۀ بهتری برای مسلمانان دارد و علاوه بر این با توجه به وعدۀ مجمل الهی مطمئن بود پیروز میشوند. پس پیامبر(ص) کمکم مسلمانان را متوجه کرد که قرار است با سپاه نظامی قریش رو به رو شوند ولی قبل از آن شاید خودش هم نمیدانست.
حال در بحث آیات سوره فتح نیز پیامبر(ص) خواب دید ولی زمانش مجمل بود و مسلمانان فکر کردند همان سال تعبیر میشود و زمانی که همان سال تعبیر نشد شبهه پیدا کردند و آیۀ مورد بحث جواب آن شبهه بود.
دقت شود که کار پیامبر(ص) مثل کار ما مسلمانان نیست که از خدا توقع داریم زود حاجات ما را بدهد و میگوییم الساعة الساعة حاجات ما را بده. پیامبر(ص) زمان تعبیر خوابش را به خدا واگذار کرد.
نکتۀ دیگر اینکه باید توجه داشت اگر قرار باشد به طور طبیعی جملۀ «آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ لاٰ تَخٰافُونَ» محقق شود قبلش باید قراردادی بین مسلمانان و مشرکان باشد تا بتوانند با امنیت و بدون ترس وارد مکه شوند و الا قبل از قرار داد چنین امکانی وجود نداشت.
و اما در مورد لزوم عمل به قرارداد و اینکه مشرکان هم به قرارداد پایبند بودند باید توجه شود که حضرت علی(ع) در نامه به مالک اشتر به او میگوید قراردادها را حتی مشرکان رعایت میکردند چون عاقبت نقض قرارداد را دیده بودند. پس خود بشر به مسائلی پی خواهد برد و نیاز به امر مولوی ندارد. امر أَوْفُوا بِالْعُقُودِ مولوی نیست، بلکه ارشاد است به بقاء جامعه، و حتی مشرکان نیز این را میفهمیدند. این در حالی است که ما در اوایل انقلاب میگفتیم باید قراردادهایی را که شاه بسته زیر پا گذاشت و یکطرفه آنها را فسخ کرد و فکر نمیکردیم که حتی مشرکان نیز به قراردادها عمل میکردند.
با این توضیحات معنای فَعَلِمَ مٰا لَمْ تَعْلَمُوا نیز مشخص میشود یعنی چیزی که امنیت میآورد قرار داد است و شما این را نمیدانستید ولی خدا امسال قرار داد را برای شما ایجاد کرد تا سال دیگر بتوانید با امنیت وارد مکه شوید. و اما مراد از فتح قریب در عبارت فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذٰلِكَ فَتْحاً قَرِيباً طبق توضیحات گفته شده صلح حدیبیه است یعنی این صلح امنیت شما برای ورود به مکه را تأمین کرد. به خصوص اینکه ماضی بودن فَجَعَلَ نیز میتواند مؤیدی بر این معنا باشد.
البته برخی مفسران گفتهاند مراد از فتح قریب، فتح قلعههای خیبر است. به نظر میرسد کسانی که چنین نظری دادهاند نظرشان این بوده که فتح حتما با جنگ بدست میآید و فکر نمیکردند که با صلح نیز میتوان فتح را بدست آورد.
البته اگر فَیَجعَل بود بعید نبود که مراد از فتح قریب، فتح قلعههای خیبر باشد چون بالاخره مشرکان خود را قویتر از مسلمانان میدانستند به خصوص اینکه در سفر به حدیبیه مسلمانان 70 شتر نیز از دست دادند و ظاهر قرارداد نیز دلالت بر ضعف مسلمانان داشت ولی فتح خیبر موجب میشد که مسلمانان هم از لحاظ اقتصادی برایشان جبران شود و هم نشانهای از قدرت بود تا به مشرکان بفهمانند ما ضعیف نیستیم و فکر نکنید میتوانید پیمان شکنی کنید؛ اما عبارت موجود در قرآن که در آن «جَعَلَ» ماضی است با صلح حدیبیه سازگارتر است.
نکتۀ بعدی این است که در جملۀ «آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ لاٰ تَخٰافُونَ»، امنیت غیر از ترس نداشتن است. یادم هست در جبهه با اینکه به ما میگفتند فلان مسیر امن است ولی برخی از رزمندهها در طول مسیر میترسیدند. پس ممکن است مسیر امن باشد ولی در دل افراد خوف باشد. از آن طرف ممکن است مسیری امن نباشد ولی افراد خوفی نداشته باشند. مثلا در جبههها در شب عملیات امنیتی نبود ولی افراد بدون ترس جلو میرفتند. به هر حال میخواهم بگویم امنیت داشتن و خوف نداشتن دو چیز است و در تعبیر مورد بحث ابتدا به امنیت اشاره شده و سپس به خوف نداشتن.
در رابطۀ با امنیت مسلمانان برای رفتن به مکه باید توجه شود که امنیت با صلح ایجاد شد ولی خوف نداشتن آنها ممکن است به گونۀ دیگری ایجاد شده باشد. دقت شود که مسلمانان درست است که امنیت داشتند ولی این احتمال وجود داشت که به خاطر سابقۀ مشرکان، از آنان خوف داشته باشند. به همین خاطر پیامبر(ص) کاری کرد که این خوف نیز از بین برود. کار پیامبر(ص) این بود که دستور داد اسلحههای فراوانی با فرماندهی محمد بن مسلمة در سفر مکه بیاورند و نزدیک مکه پیامبر(ص) دستور داد اسلحهها را در فلان دره بگذارند و همه با احرام و شمشیر در غلاف وارد مکه شدند. پس از طرفی اسلحهها را آوردند تا مشرکان نخواهند پیمان شکنی کرده و قرار داد را به هم بزنند و از طرف دیگر آن اسلحهها را به مکه نیاوردند تا دلالت بر جنگ نداشته باشد. اینگونه بود که برای مسلمانان ترسی به وجود نیامد. البته ترس نداشتن مسلمانان بیشتر به خاطر عنایت خدا بود که سکینۀ خود را بر قلب آنان نازل کرده است.