سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
برای شنیدن فایل صوتی شرح خطبه بیست و دوم نهج البلاغه در تاریخ 24 اردیبهشت 1404 وارد لینک زیر شوید:
↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓
(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)
متن پیاده شدۀ این جلسه
نکات درس نهج البلاغه در تاریخ 24/02/1404
شرح خطبه 22 نهج البلاغه
قبلا توضیح دادم که خطبه 22 با خطبه 10 یک مطلب است با دو بیان. شاید سید رضی دو بیان یافته است و یکی را در خطبه 10 آورده و یکی را در خطبه 22.
خطبههای 22 و 10 و دو خطبۀ دیگری که ابن ابی الحدید در کتابش با همین موضوع نقل کرده و خطبهای که در کتاب کلمات سید العرب باز با همین موضوع نقل شده با وجود اینکه موضوع همگی مشترک است ولی زمانی که این نقلها را در کنار هم بگذاریم متوجه میشویم که بیشتر از 5 درصد الفاظ مشترک نیستند، یعنی حضرت یک سخنرانی کرده و 5 نفر این سخنرانی را نقل کردهاند و الفاظ مشترک آنها به بیش از 5 درصد نمیرسد و این خیلی عجیب است. این مطلب از این باب مهم است که وقتی میگوییم قرآن کلام خداست و 999 درهزار حروف و کلماتش مشترک است و تنها برخی کلمات، اختلاف قرائت دارند معلوم میشود که قرآن چقدر عظمت دارد و دست نخورده است و باید بر روی آن خوب سرمایهگذاری کرد چون این قرآن در دست ما حاوی عین کلماتی است که پیامبر(ص) از طرف خدا آورده است. ولی کلمات نهج البلاغۀ حضرت علی(ع) این گونه نیست و مشاهده میکنیم که 5 روایت از یک سخنرانی ایشان نقل شده و اشتراکاتش بسیار کم است.
خطبه دهم تقریبا یک چهارم خطبه 22 است. خطبه 22 این گونه شروع میشود:
اَلا وَ اِنَّ الشَّيْطانَ قَدْ ذَمَرَ حِزْبَهُ، وَ اسْتَجْلَبَ جَلَبَهُ،
ترجمه: «هشدار که شیطان گروهش را برانگیخته، و طرفداران خود را از هر سو گرد آورده»
جَلَب به معنای طرفداران است. در خطبه 10 شبیه این عبارت به این صورت آمده است:
اَلا وَ اِنَّ الشَّيْطانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ، وَ اسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَ رَجِلَهُ،
ترجمه: «هشدار که شیطان حزبش را گرد آورده، و سوار و پیاده اش را فرا خوانده،»
مشاهده میکنید که این جمله با جملۀ اول خطبه 22 شبیه هستند ولی برخی کلمات با هم فرق دارند. و اما بقیۀ خطبۀ 10 اگر چه محتوایش با محتوای خطبه 22 کمی شبیه است ولی در مجموع، بقیۀ الفاظ خطبه 22 با خطبه 10 متفاوت است و لفظ مشترکی بین آنها نیست.
و اما در ادامۀ خطبه 22 چنین آمده است:
لِيَعُودَ الْجَوْرُ اِلى اَوْطانِهِ، وَ يَرْجِعَ الْباطِلُ اِلى نِصابِهِ.
ترجمه: «تا انحراف به محلش برگردد و باطل به اصل و ریشهاش بازگردد.»
در زمان پیامبر(ص) حق در جایگاهش قرار داشت. پس از او در زمان دو خلیفۀ اول اگرچه کمی انحراف پیش آمد و مشکلاتی بود ولی در مجموع، مسلمانان مسیر صحیحی را رفتند. و اما عثمان اگرچه خوبیهایی داشت ولی بدیهایش بیشتر از خوبیهایش بود، چون بنیامیه را حاکم کرد و آنها به مردم ظلم میکردند و مردم خشمگین شدند و قیام کردند و افرادی مثل طلحه و زبیر و عایشه نیز مردم را به این کار تحریک میکردند و با این کار میخواستند به اهداف دنیوی خود برسند. در اینجا بود که مردم به یاد زمان پیامبر(ص) افتادند و برای بازگشت به زمان پیامبر(ص) سراغ حضرت علی(ع) رفته و با اصرار او را به حکومت رساندند و با این کار طلحه و زبیر و عایشه احساس کردند که به اهداف خود نرسیدند و به همین خاطر به فکر ساقط کردن حکومت حضرت علی(ع) افتادند تا دوباره انحراف و ظلم به محل خودش یعنی به آنچه در زمان قبل بود برگردد، البته این بار انحراف به نفع این افراد باشد.
شاید مراد از شیطان در ابتدا خطبۀ مورد بحث کنایه از طلحه و زبیر و عایشه باشد که هر چه نیرو داشتند به بصره بردند تا ظلم و ستم دوباره برگردد و عدالت حضرت علی(ع) از بین برود.
وَ الله ما اَنْكَرُوا عَلَىَّ مُنْكَراً، وَلا جَعَلُوا بَيْنى وَ بَيْنَهُمْ نَصِفاً،
ترجمه: «به خدا سوگند آنان ناشایستهای از من ندیدند، و بین من و خودشان انصاف ندادند»
جالب است که وقتی نقلهای مربوط به این خطبه که در شرح ابن ابی الحدید آمده است را مطالعه کنیم خواهیم فهمید که سید رضی بسیاری از مطالب را در اینجا حذف کرده است.
به هر حال در این جمله حضرت اعلام میکند که آنها نمیتوانند منکری را به من نسبت دهند و در نتیجه انصاف را در مورد من رعایت نکردند.
وَ اِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَكُوهُ، وَ دَماً هُمْ سَفَكُوهُ.
ترجمه: «و آنان از من حقی را میخواهند که خودشان آن را ترک کردهاند، و خونی را میجویند که خودشان ریختهاند.»
مراد از حق در این تعبیر ممکن است حق مادی باشد یعنی آنها خودشان از ظلم عثمانیان گریختند ولی الآن همان را طلب میکنند. طبق این معنا مراد از حق، حق واقعی نیست بلکه حقی است که آنها خیال میکنند حق است. ممکن هم هست مراد از حق، حق واقعی باشد که خودشان با آن مخالفت میکنند.
فَلَئِنْ كُنْتُ شَريكَهُمْ فيهِ فَاِنَّ لَهُمْ لَنَصيبَهُمْ مِنْهُ،
ترجمه: «اگر در این خونریزی همکارشان بودم پس یقینا و یقینا خودشان هم از این خونریزی نصیب دارند»
لام تأکید یا لام قسم بر سر این جمله مربوط به جواب شرط و برای تأکید آن است که چون خود جواب، لام قَسَم داشته است لام قَسَم بعدی بر سر جملۀ شرط آمده است؛ زیرا روشن است که حضرت نمیخواهد جملۀ شرط را تأکید کند.
پس این جمله میخواهد بگوید اگر بر فرض، من در ریختن خون عثمان شریک بودهام حتما و حتما و حتما نصیب آنها از این کار بیشتر بوده است.
وَ لَئِنْ كانُوا وَلُوهُ دُونى فَمَا التَّبِعَةُ اِلاّ عِنْدَهُمْ،
ترجمه: «و اگر بدون دخالت داشتن من خودشان عهده دار آن بودند عقوبت و تبعاتش جز بر آنان نیست»
معمولا افراد برای اینکه از انقلاب سهم بیشتری ببرند کارهای انقلابی را به خودشان نسبت میدهند. مثلا سالهای اول انقلاب ایران چون سالهای اول بود و افراد فکر میکردند که انقلاب خیلی خوب است هرکسی کارهای فراوانی را به خودش نسبت میداد. حال که سالها از زمان انقلاب گذشته و مشکلات روشن شده همان انقلابیون نمیخواهند هیچ کاری را به خود نسبت دهند.
حال در بحث قتل عثمان نیز همه جمع شدند تا عثمان را بکشند و حتی خود عاشیه پیراهن پیامبر(ص) را در مقابل عثمان عَلَم کرد و گفت: این پیراهن هنوز کهنه نشده و عثمان سنت پیامبر(ص) را ترک کرده است و طبق نقلی گفت «اقتلوا نعثلا» که نعثل یک پیرمرد یهودی بود که ریش درازی داشت و ریش عثمان هم شبیه او بود و عایشه با تشبیه عثمان به نعثل مردم را تحریک کرد که او را بکشید.
حال که هدفشان شکست خورده و نتوانستند بجای عثمان به حکومت برسند آن قضیۀ قتل عثمان را منکر میشوند و به همین خاطر حضرت علی(ع) به آنها یادآوری میکند که بر فرض من هم انقلابی بودهام و در قتل عثمان شرکت داشتم شما هم حتما و حتما شرکت داشتید و اگر تنها شما انقلابی بودهاید و من در قتل عثمان شرکت نداشتم مسلما شما شرکت داشتید و تبعاتش با شماست.
تبعات در این تعبیر یعنی دیه، قصاص گناه و همچنین تمام خونهایی که در بصره ریخته میشود به عهدۀ شماست چون خودتان در قتل عثمان مقصر بودند و باید خودتان را تسلیم قصاص کنید یا دیه بدهید. ولی اکنون به جای این کار مردم را برای جنگ تحریک میکنید.
وَ اِنَّ اَعْظَمَ حُجَّتِهِمْ لَعَلى اَنْفُسِهِمْ.
ترجمه: «و بزرگترین دلیلشان به ضرر خود آنهاست»
این جمله به این معناست که اگر بگویند عثمان ظلم کرد و به این دلیل نابودش کردیم خودشان بعد از او با بیعت شکنی ظلم میکنند. اگر بگویند عثمان مظلوم بود، بازخواست میشوند که چرا از او دفاع نکردند؟ اگر بگویند خونریزی و جنگ بد است خودشان پیگیر آن هستند. پس در هر صورتی دلایل زیادی بر علیه آنهاست.
يَرْتَضِعُونَ اُمّاً قَدْ فَطَمَتْ،
ترجمه: «از پستان مادری که شیرش خشک شده شیر می خواهند»
شاید سید رضی به خاطر این ضرب المثل این خطبه را در نهج البلاغه آورده است.
حضرت با بیان این ضرب المثل میخواهد حکومت را به پستانی که شیر ندارد تشبیه کند و بگوید میخواهند از حکومت مال به جیب خود بزنند در حالی که مردم، حکومت را به من دادهاند و من قراراست به عدالت رفتار کنم. حکومت عثمان از بین رفت و بیعدالتیهایش تمام شد و دیگر نمیتوان از حکومت مال به جیب زد همانطور که پستان خشک شده، شیر ندارد.
وَ يُحْيُونَ بِدْعَةً قَدْ اُميتَتْ.
ترجمه: «و بدعتی را زنده میکنند که یقینا مرده است.»
مراد از بدعت میتواند همان پارتیبازی و ظلم در حکومت باشد که حضرت علی(ع) خبر از مردن آن میدهد.
ياخَيْبَةَ الدّاعى!
ترجمه: «آه چه زیانی دعوت کننده را فراگرفته است!
معمولا در منادی افراد صدا زده میشوند ولی در اینجا یک صفت صدا زده شده یعنی ای زیانکاری و در قرآن نیز شبیه آن در سوره یس به این صورت آمده است:
يٰا حَسْرَةً عَلَى اَلْعِبٰادِ ﴿يس، 30﴾
ای دریغ و افسوس بر این بندگان.
حال در اینجا عبارت ياخَيْبَةَ الدّاعی اضافۀ صفت به موصوف است یعنی ای دعوت کنندهای که سرتاسر خسارت و ناامیدی هستی. در واقع باید دعوت کنندۀ خسارت دیده صدا زده شود ولی بر عکس شده تا تأکید را برساند یعنی آن وصف آنقدر بالا آمده که انسان زیر این وصف گم شده است.
بد نیست به برخی از ترجمههای این عبارت اشارهای داشته باشم:
محمود صلواتی: ای آنکه به زیانکاری فرا میخواند.
جعفر شهیدی: وه که دعوت کننده چه زیانی نمود.
آیت الله منتظری: ای ناامیدی و شکست دعوت کننده.
به هر حال منظور این است که دعوتکننده دعوتش بجایی نرسید و بسیار خسارت دید به گونهای که به جای آمدن ندا بر سر شخص، ندا بر سر خسارت آمد.
مَنْ دَعا؟ وَ اِلامَ اُجيبَ؟
ترجمه: «دعوت کننده کیست؟ و به چه چیز اجابت شد؟»
این جمله به این معناست که چه کسی دعوت کرد که عثمان کشته شود یا چه کسی دعوت کرد که علیه حضرت علی(ع) قیام شود یا چه کسی دعوت کرد که حضرت علی(ع) کشندۀ عثمان معرفی شود؟ به هر حال چند احتمال در اینجا هست.
شاید این سؤال نوعی تحقیر است که چه کسی دعوت کرد و دعوتش به کجا رسید؟ شاید میخواهد بگوید کار دعوتکننده به جایی نرسید.
وَاِنّى لَراض بِحُجَّةِ الله عَلَيْهِمْ، وَ عِلْمِهِ فيهِمْ.
ترجمه: « حتما من به حجت خدا درباره اینان و آگاهی او به قصد آنان راضی هستم.»
یعنی خدا خودش میداند که اینها خودشان عثمان را کشتهاند ولی الآن شلوغ میکنند در حالی که مسأله آنقدر روشن است که نیاز به توضیح ندارد.
فَاِنْ اَبَوْا اَعْطَيْتُهُمْ حَدَّ السَّيْفِ، وَ كَفى بِهِ شافِياً مِنَ الْباطِلِ، وَ ناصِراً لِلْحَقِّ.
ترجمه: «اگر [از حق] سر برتابند تیغ تیز حواله آنان میکنم، که درمان ایشان از باطل است، و یاری دهنده حق.»
یعنی اگر از تسلیم شدن در برابر حق ابا کنند کارشان با شمشیر است.
و مِنَ الْعَجَبِ بَعْثُهُمْ اِلَىَّ اَنْ اَبْرُزَ لِلطِّعانِ، وَ اَنْ اَصْبِرَ لِلْجِلادِ!
ترجمه: «شگفتا! از من میخواهند به میدان جنگ آیم، و در نبرد با آنان صبر ورزم! »
افرادی که در بصره جمع شده بودند حضرت علی(ع) را تهدید کردند که یا حکومت را تحویل بده و یا آمادۀ جنگ بشو و حضرت از این تهدید تعجب کرده و میگوید من هیچ زمانی از جنگ نمیترسیدم.
هَبِلَتْهُمُ الْهَبُولُ، لَقَدْ كُنْتُ وَ ما اُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ، وَلاَ اُرْهَبُ بِالضَّرْبِ.
ترجمه: «مادر به عزایشان بنشیند تاکنون از نبرد ترسانده نشدهام، و از شمشیر به وحشت انداخته نشدهام»
در این جملات حضرت اعلام میکند که چرا اینها مرا از جنگ میترسانند در حالی که تا به حال کسی جرئت چنین تهدیدی را نداشته است.
وَ اِنِّى لَعَلى يَقين مِنْ رَبّى، وَ غَيْرِ شُبْهَة مِنْ دينى.
ترجمه: «من به پروردگارم یقین دارم، و شبههای در دینـم نـدارم.»
این پایان خطبه 22 در نهج البلاغه بود. و اما در کتاب کلمات سید العرب مطالبی آمده که بد نیست به آن اشاره کنم و آن اینکه در این جریانات حضرت علی(ع) به عایشه و طلحه و زبیر نامه نوشته و خطبهای در روز جمل خوانده است. در ص233 تا 235 این کتاب چنین آمده است:
نامه حضرت به طلحه و زبیر:
فقد علمتما اني لم ارد الناس حتي ارادوني و لم ابايعهم حتي اکرهوني. و انتما ممن اراد بیعتی فبایعوا و لم تبايعني لسلطان غالب و لا لعرض حاضر، فان کنتما بايعتماني طائعين، فتوبا الی الله وارجعا عما انتما علیه و ان کنتما بايعتماني مکرهين، فقد جعلتما لي السبيل علیکما باظهارکما الطاعه و کتمانکما المعصيه و انت یا زبیر فارس قریش و انت یا طلحه شیخ المهاجرین و دفعکما هذا الأمر قبل ان تدخلا فیه کان اوسع لکما من خروجکما منه بعد اقرارکما.
و قولکما انی قتلت عثمان فبینی و بینکما من یخلف عنی و عنکما من اهل المدینه ثم یلزم کل امرئ مااحتمل و هؤلاء بنوعثمان فلیقروا بطاعتی ثم یخاصموا قتلة ابیهم الیّ. و بعد فما انتما و عثمان -إن قتل مظلوما کما تقولان؟- انتما رجلان من المهاجرین بایعتمانی و اخرجتما امکما من بیتها الذی امر الله ان تقر فیه والله حسیبکما (پایان عبارت)
ترجمه: «شما میدانید که من سراغ مردم نرفتم تا سراغم آمدند و بیعتشان قبول نکردم تا اینکه مرا مجبور کردند و شما دو نفر هم جزو آنها بودید که خواستار بیعت با من بودید. همه بیعت کردند. و شما دو نفر بخاطر تسلطی از ناحیۀ من و نه به خاطر پیشکشی که تقدیم کرده باشم بیعت نکردید. [پس بیعتتان از روی ترس نبود و هدفتان از بیعت، دنیا نبود]. اگر واقعا شما با من از روی میل و رغبت بیعت کردهاید [و الآن بیعت شکستید] پس توبه کنید و از آن راه انحرافی که اکنون بر آن هستید برگردید و اگر از بیعت اکراه داشتهاید خودتان راه قانونی برایم علیه خودتان قرار دادهاید چون اظهار اطاعت کردهاید و در قلبتان قصد معصیت کردهاید. ای زبیر تو اسب سوار عرب بودی و ای طلحه تو پیرمرد مهاجران بودی. اگر شما از همان اول بیعت نکرده بودید برایتان راحتتر بود تا اینکه بخواهید بعد از بیعت کردن از آن خارج شوید. و اینکه میگویید من عثمان را کشتهام قاضی بین من و شما کسانی از اهل مدینه باشند که نه طرفدار من هستند و نه طرفدار شما. و هرکسی را به قدری که دخالت داشته محکوم کرد و این پسران عثمان باید اقرار به اطاعت از من کرده و سپس در محکمه شکایت کنند و پیگیر خون پدرشان باشند. اصلا شما را چه به خونخواهی عثمان، اگرچه طبق گفتۀ شما مظلوم کشته شده باشد. [آیا شما فرزندان عثمان یا بنیامیهای هستید؟ اگر عثمان مظلوم کشته شده کاری به شما ندارد و دیگری باید خونخواهی کند]. شما دو نفر از مهاجران هستید که با من بیعت کردهاید و مادرتان [عایشه] را از خانهاش که خدا امر کرده در آن قرار داشته باشد، خارج کردید. خدا به حساب شما خواهد رسید. (پایان)
نامه حضرت علی (ع) به عایشه:
اما بعد فانک خرجت من بیتک عاصیة لله تعالی و لرسوله صلی الله علیه و آله تطلبین امرا کان عنک موضوعاً، ثم تزعمین انّک تریدین الاصلاح بین المسلمین. فخبّرینی ما للنّساء و قود العساکر و الإصلاح بین الناس؟ و زعمت انک طالبة بدم عثمان و عثمان رجل من بنیامیه و انت امراة من بنیتیم بن مرة، و لعمری ان الذی عرضک للبلاء و حملک علی المعصیة لأعظم ذنباً من قتلة عثمان، و ما غضبت حتی اغضبت و لاهجت حتی هیجت، فاتقی الله یا عایشه! و ارجعی الی منزلک. والسلام.
ترجمه: «تو از خانهات در حالی که معصیت خدا و رسول را کردهای خارج شدهای. میخواهی چیزی را طلب کنی که ربطی به تو ندارد. فکر میکنی که میخواهی بین مسلمین اصلاح کنی. به من خبر بده که زنان را با قصاص کردن لشگریان و اصلاح میان مردم چه کار؟ گمان میکنی طالب خون عثمان هستی در حالی که عثمان مردی از بنیامیه بوده و تو از بنیتیم بن مره هستی. سوگند به جان خودم چیزی که تو را در معرض بلا قرار داده و تو را به معصیت وادار کرده، گناهش از قاتلان عثمان بیشتر است. [چون قاتلان عثمان عذری داشتند ولی تو هیچ عذری نداری.] تو غضب نکردهای مگر اینکه تو را به غضب آوردهاند و به خودی خود تهییج نشدهای تا اینکه تحریکت کردهاند. پس ای عایشه از خدا تقوا پیشه کن و به خانهات برگرد.»(پایان)
سخنی دیگر به عایشه:
حضرت علی(ع) عبد الله بن عباس و زید بن صوحان را خواست و به آنها گفت نزد عایشه بروید و به او بگویید:
الم یأمرک الله ان تقری فی بیتک فخدعت و انخدعت و استنفرت فنفرت فاتقی الله الذی الیه مرجعک و معادک و توبی الی الله فانه یقبل التوبه عن عباده و لا یحملنک قرابة طلحه و حبّ عبد الله بن زبیر علی الاعمال التی تنتهی بک الی النار.
ترجمه: «آیا خدا به تو امر نکرده که در خانهات بنشینی؟ خدعه شدهای و دیگران را به خدعه انداختهای. از تو طلب شده که برای جنگ حرکت کنی و حرکت کردهای. پس از خدایی که تو را آفریده وبازگشتت به سوی اوست بترس و توبه کن که او توبۀ بندگانش را میپذیرد. خویشاوندی با طلحه و علاقهات به عبدالله پسر زبیر موجب نشود اعمالی انجام دهی که سرانجامت آتش باشد.»(پایان)