تفسیر سوره فتح – جلسه چهل و یکم

تفسیر سوره فتح – جلسه چهل و یکم

برای شنیدن فایل صوتی جلسه چهل و یکم تفسیر سوره فتح مربوط به آیات 27 و 28 این سوره وارد لینک زیر شوید:

↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓

لینک این جلسه

(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)

متن پیاده شدۀ این جلسه

نکات درس تفسیر در تاریخ 24/02/1404

تفسیر آیات 27 و 28 سوره فتح

لَقَدْ صَدَقَ اللّٰهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيٰا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرٰامَ إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ لاٰ تَخٰافُونَ فَعَلِمَ مٰا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذٰلِكَ فَتْحاً قَرِيباً  ﴿الفتح‏، 27﴾

بی‌تردید خدا در آن رؤیا به پیامبرش راست گفت و آن را حق قرار داد: قطعاً -ان شاء الله- وارد مسجدالحرام خواهید شد، امنیت دارنده، سرهایتان را تراشنده و [موهایتان را] کوتاه کننده، بیمی ندارید، خدا دانست آنچه [= راه ایجاد امنیت] را که شما نمی‌دانستید، به همین خاطر پیش از آن پیروزی نزدیکی [= صلح حدیبیه یا فتح خیبر] را قرارداد.

هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدىٰ وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفىٰ بِاللّٰهِ شَهِيداً  ﴿الفتح‏، 28﴾

اوست که پیامبرش را با هدایت خاص و دین حق فرستاد تا آن را بر همۀ ادیان پیروز کند، و کافی است که خدا [بر وقوع این حقیقت] گواه باشد.

نکته 1: در رابطۀ با عبارت لَقَدْ صَدَقَ اللّٰهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيٰا بِالْحَقِّ لازم است در مورد بِالْحَقِّ دقت بیشتری بکنیم. گاهی اوقات خداوند حادثه‌ای را در خواب یا بیداری به رسولش نشان می‌داد که آن اتفاق امر مطلوب و حقی نبود مثل اینکه طبق روایات ذیل آیۀ 60 سورۀ اسراء رسول الله(ص) مشاهده کرد که بوزینه‌ها از منبرش بالا می‌روند که تعبیر به حاکم شدن بنی‌امیه داشت و طبیعتا امری کاملا ناحق بود. همچنین طبق شأن نزول ذیل آیۀ 3 تحریم پیامبر(ص) به یکی از زنان خود به نام حفصه خبر داد که بعد از من ابوبکر و سپس پدر تو عُمَر حاکم می‌شوند که این امر نیز، از نظر شرعی مطلوب نبوده است. همچنین طبق نقل‌ها، پیامبر(ص) از کشته شدن امام حسین(ع) خبر داده است و آن نیز ناحق بوده است ولی در آیۀ مورد بحث رؤیای رسول امری حق بوده است.

نکته 2: با توجه به اینکه حلق و تقصیر آخرین مرحلۀ اعمال عمره است از عبارت مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ بدست می‌آید که اعمال قبلی نیز انجام خواهد شد. همچنین با توجه به اینکه تراشیدن سر بر کوتاه کردن موهای سر مقدم شده می‌توان گفت که تراشیدن موی سر بهتر از کوتاه کردن آن است مگر در عمرۀ تمتع که نباید سر را تراشید تا پس از اعمال حج تراشیده شود.

نکته 3: عبارت مُقَصِّرِينَ به معنای کوتاه کنندگان موی سر است و عرفا به این معناست که تمام موی سر یعنی قسمت اعظم موها کوتاه شود. بله اگر شرائطی پیش آمد که حاجی در اضطرار باشد و چند تار موی خود را کوتاه کرد اشکالی ندارد ولی در شرائط عادی شایسته است که همۀ موهای سر کوتاه شود. همچنین در شرائط اضطراری اگر حاجی ناخن یکی از انگشتانش را بگیرد کافی است.

 بد نیست برای فهم مطلب مثالی بزنم. در زمان قدیم مُحرم بودن چند روز طول می‌کشیده است و چه بسا به مرد به خاطر دوری از همسرش فشار می‌آمد و به همین خاطر سریع چند عدد از موهای خود را می‌کند و سراغ همسرش می‌رفت و امام این را بلااشکال دانسته است. این همان اضطرار است ولی فقیه شیعه از این تجویز قانون فهمیده و گفته است همۀ حاجیان وقتی به کوه مروه رسیدند وقتی دو عدد مو بچینند کافی است در حالی که چنین نیست و نباید دین را اینگونه فهمید. چنین دینی، دین کاریکاتوری است. مراد از تقصیر این است که عرفا موها کوتاه یا پیرایش شود نه اینکه دو تار مو کنده شود. پس امام می‌خواسته راه چاره‌ای برای مضطر باز کند ولی نمی‌توان آن را قانونی عام تلقی کرد. متأسفانه به خاطر همین گونه فتاواست که فقه شیعه با اشکال رو به رو شده است.

البته از این نمونه‌ها زیاد است که فقیه سخن امام که تنها برای شرایط خاص بوده را گرفته و از آن حکمی عام فهمیده است. مثلا در مورد طواف نیز همین‌گونه شده است. امام وقتی می‌دیده عده‌ای جدای از دیگران با فاصله از کعبه طواف می‌کردند: فرمود در فاصلۀ بین بیت و مقام ابراهیم طواف کنید تا نزدیک کعبه شلوغ باشد ولی فقیه چنین فهمیده که همۀ افراد باید داخل این فاصلۀ کم طواف کنند و وقتی می‌گوییم در زمان حاضر ممکن نیست جواب قانع کننده‌ای نمی‌دهند.

مثال دیگرش بحث استظلال است. امروزه حتی اسب را سوار ماشینی می‌کنند که سقف دارد تا اسب اذیت نشود ولی حاجیان شیعه باید سوار اتوبوس بی‌سقف شوند.

باید توجه داشت که در صدر اسلام پولداران بر روی شتر خود کجاوه می‌گذاشتند و امام این را نهی کرد و گفت حاجی کجاوه نداشته باشد تا مردم مثل هم باشند. فقهاء این را به اتوبوس سرایت داده و گفته‌اند حاجی باید در اتوبوس بدون سقف یا در کامیون و وانت و.. سوار شود. جالب است که از طرفی می‌گویند مُحرم احترام دارد تا جایی که قتل او دیۀ مغلظه دارد ولی از طرف دیگر چنین نظراتی می‌دهند که خلاف کرامت مُحرم است.

امروزه اگر کسی محرم شود و طاغوتی باشد و سوار ماشینی شود که ساندروف دارد فقیه ما می‌گوید حجش صحیح است و اگر با اتوبوس معمولی رفت حجش اشکال دارد و باید بر کامیون یا اتوبوس بدون سقف به مکه برود. البته دلیلهای فقهی سخنم را 28 سال پیش در فصلنامه فقه اسلامی شماره 13 بیان کرده‌ام و فقیهان فتوای خود را تغییر داده و نه کسی پاسخی به آن مقاله داده است.

حال در بحث تقصیر نیز قرار است موها کاملا کوتاه شود تا حاجی از حالت خاک آلودگی خارج شود و نباید به دو عدد مو کندن اکتفا کرد.

البته موارد دیگری نیز هست که سعودی به زور آن را حل کرده است. مثلا فقهاء می‌گفتند قربانی باید در منی باشد در حالی که با این جمعیت اگر قربانی در منی باشد آنجا به گند کشیده می‌شود و به همین خاطر دولت سعودی قربانی را به خارج منی برد و فقهاء شیعه در ابتدا مخالفت کردند ولی بعدا راضی شدند.

همچنین در مورد طواف در طبقات مختلف مسجد الحرام فقهاء گفته‌اند صحیح نیست. این در حالی است مأموران سعودی اصلا اجازۀ طواف در طبقۀ پایین را در برخی شرائط نمی‌دهند. به هر حال فقهاء ما باید خود را به روز کنند تا جوانان از دین خارج نشوند. باید متوجه باشند که دین اگر دستوری داده واقعا به دنبال چه بوده نه اینکه تنها در الفاظ روایات متوقف شویم.

نکته 4: در مورد آیه 28 ابتدا باید ارتباط این آیه با آیۀ قبل را پیدا کنیم. برخی مفسران چنین گفته‌اند که طبق آیه 27 خدا در خواب به رسولش راست گفت؛ پس کسی نباید فکر کند خدا می‌خواسته پیامبر(ص) را سر کار بگذارد. حال، آیه 28 تأکید آیه قبلی است و می‌گوید قرار است دین اسلام بر بقیۀ ادیان غلبه کند. اگر خواب رسول غلط باشد پیامبر(ص) حتی در برابر مریدان خودش مفتضح شده و آنها پیامبر(ص) را رها می‌کنند چه برسد به اینکه دین او بخواهد رشد کند. پس خدا، رسولش را دوست دارد و او را فرستاده است و خواب راستی به او نمایانده است و نه تنها آن خواب اتفاق خواهد افتاد بلکه دینش بر بقیۀ ادیان غلبه پیدا خواهد کرد.

نکته 5: نکتۀ جالب توجهی که می‌توان در اینجا بیان کرد این است که پیامبران قبلی نیز خواب می‌دیدند ولی خواب آنها تعبیر یا تأویل می‌شد و خود خواب عیناً اتفاق نمی‌افتاد مثلا حضرت یوسف خواب دید که خورشید و ماه و یازده ستاره بر او سجده می‌کنند و زمانی که پدر و مادر و برادرانش به او سجده کردند گفت این تأویل رؤیای من است. حتی خواب ابراهیم نیز اتفاق نیفتاد. پس خواب‌ها همه تعبیر می‌خواست یعنی باید از آن عبور می‌شد و به چیز دیگری رسید ولی خواب پیامبر اسلام خودش محقق شد.

حال می‌توان گفت خداوند اینگونه دین حقش را فرستاده است تا همه چیز در این دین روشن باشد.

در دعایی که انتهای سوره بقره آمده چنین می‌خوانیم:

رَبَّنٰا وَ لاٰ تَحْمِلْ عَلَيْنٰا إِصْراً كَمٰا حَمَلْتَهُ عَلَى اَلَّذِينَ مِنْ قَبْلِنٰا ﴿البقرة، 286﴾

پروردگارا! تکالیف سنگینی برعهده ما مگذار، چنان که بر عهده کسانی که پیش از ما بودند گذاشتی.

با خواندن این دعا این سؤال پیش می‌آید که آیا خداوند بر امت‌های قبلی تکلیف به محال کرده است؟ این قبیح است. باید بررسی کرد که این دعا به چه معناست. جالب است که در باب اول وسائل الشیعه آمده است که امت‌های قبلی اگر جایی از بدنشان نجس می‌شد باید آن را می‌بریدند ولی شما می‌توانید آن را با آب پاک کنید.

این روایت مسلما غلط است و در آن تحریفی رخ داده است و بر فرض گفته شود مراد، لباس و فرش بوده نه بدن ولی همین کار نیز اگرچه محال عقلی نیست ولی محال عرفی است.

حال بنده می‌خواهم چیز دیگری بگویم و آن اینکه امت‌های قبلی وقتی قربانی می‌کردند آن قربانی از بین می‌رفت مثلا طبق آیه 183 سوره آل‌عمران وقتی قربانی انجام می‌شد اگر مورد قبول خدا قرار می‌گرفت آتشی می‌آمد و آن را می‌سوزاند یا اگر کسی گندم انفاق می‌کرد باید آن را می‌سوزاند. این در حالی است که بر ما وسعت داده شده و مثلا زکات به فقراء داده می‌شود که یک امر عقلائی است. این همان برداشتن اصری است که خدا بر قبلی‌ها تحمیل کرده است. با اینکه خدا چون مولای ماست می‌توانست چنین دستوری دهد. بله ادیان روز به روز تکمیل شده و امور تعبدی و تحمیلیش کم شده است؛ مثال به روزش این است که دانش‌آموز سال سوم دبستان اعداد را به گونه‌ای جمع و تفریق می‌کند که برای دانش‌آموز سال ششم لزومی ندارد و اگر دانش‌آموز سال ششم بخواهد مثل دانش‌آموز سال سوم جمع و تفریق کند برایش اصر است.

حال من فکر می‌کنم غلبۀ اسلام از همین طریق است یعنی سخنانش عاقلانه و غیر تحمیلی است و به همین دلیل بر سایر ادیان پیروز می‌شود، نه اینکه فکر کنیم باید با ساخت بمب اتم دین پیامبر را غالب کنیم!!

دین اسلام قرار نیست با زور بر دیگر ادیان غلبه پیدا کند. تعبیر لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ که علاوه بر آیۀ مورد بحث در آیه 33 سوره توبه و آیه 9 سوره صف نیز آمده به این معنا نیست که باید به اجبار مردم جهان را مسلمان کرد. خیر، دین اسلام عاقلانه است و با ادلۀ عقلی، خود به خود غلبه پیدا می‌کند. پس در امت‌های قبلی اصر یا تحمیل وجود داشت ولی در اسلام اصری نیست. بنابراین اگر فقیه یا مفسر به گونه‌ای دین را فهمید که عاقلانه نباشد و تحمیلی و نیاز به توجیهاتی داشته باشد که خودش نوعی اصر است این دین صحیح نیست و بر ادیان دیگر غلبه پیدا نخواهد کرد.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی ترین
تازه‌ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات