سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
برای شنیدن فایل صوتی جلسه چهل و ششم تفسیر سوره فتح مربوط به آیه 29 این سوره وارد لینک زیر شوید:
↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓
(ممکن است به خاطر ضعیف بودن اینترنت برای ورود به این لینک قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلترشکن خود را خاموش کنید)
متن پیاده شدۀ این جلسه
نکات درس تفسیر در تاریخ 18/04/1404
تفسیر آیه 29 سوره فتح
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّٰهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ رُحَمٰاءُ بَيْنَهُمْ تَرٰاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّٰهِ وَ رِضْوٰاناً سِيمٰاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذٰلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرٰاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوىٰ عَلىٰ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرّٰاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفّٰارَ وَعَدَ اللّٰهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً ﴿الفتح، 29﴾
محمّد، فرستاده خداست و کسانی که با او هستند بر کافران سرسختند [و] در میان خودشان با یکدیگر مهربانند، همواره آنان را در رکوع و سجود میبینی، پیوسته فضل و خشنودی خدا را میطلبند. نشانه والایی آنان در چهرهشان از اثر سجود [پیدا]است، این است وصف آنان در تورات. و وصفشان در انجیل همچون کِشتهای است که جوانههای خود را رویانده پس تقویتشان کرده تا ستبر شده، بهگونهای که بر ساقههایش استوار ایستاده است، به طوری که دهقانان را [از رشد و انبوهی و راستقامتی خود] به تعجب میآورد تا [خدا] به وسیلۀ آنان کافران را به خشم آورد. [و] خدا به کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، از آنان، آمرزش و پاداشی بزرگ وعده داده است.
نکته 1: قبلا در مورد عبارت مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّٰهِ و وجه آوردن آن صحبت کردیم که چرا بعد از 20 سال پیامبری حضرت محمد(ص) تازه خداوند در اینجا میگوید محمد رسول خداست؟ نکتههایی در این زمینه گفتیم ولی احتمال دیگری نیز هست که در اینجا بیان میکنم و آن اینکه مسلمانان از همان اول که به پیامبر(ص) ایمان آوردند به خاطر همین شهادت به رسالت محمد(ص) زیر شکنجه بودند. آنها به خاطر اقرار به توحید و رسالت سختیهای فراوانی دیدند تا اینکه وقت صلح حدیبیه رسید و نمایندۀ مشرکان از پیامبر(ص) خواست عنوان (رسول الله) پاک شود و هیچکس حتی حضرت علی(ع) که گوش به فرمان پیامبر(ص) و کاتب قرارداد بود قبول نکرد که این عنوان را پاک کند تا اینکه خود پیامبر(ص) آن را پاک کرد. حال، آیا مسلمانان حق دارند به شک بیفتند یا نه؟ آنها میگویند ما اینقدر برای رسول الله بودن تو شکنجه دیدیم؛ پس چرا در اینجا دستور میدهی که این عنوان پاک شود، بلکه خودت به راحتی آن را پاک میکنی؟
جواب این است که مسلمانان ظاهر امر را میدیدند ولی پیامبر(ص) این حقیقت را میدید که قرارداد صلح مهمتر از این است که عنوان رسول الله در قرارداد بیاید یا نیاید. مسلمانان قالبگرا بودند و پیامبر(ص) لُبّ و مغزگرا بود.
متأسفانه امروزه ما نیز همینگونه هستیم و بجای فهم محتوا به قالب توجه داریم. دائما میگوییم که در جنگ صفین قرآنها را سر نیزه کردند ولی در عمل به این نکته دقت نداریم که نباید ظاهرگرا باشیم و بر سر قالب و شکل، وقت خود و دیگران را تلف کنیم. پس پیامبر(ص) عنوان «رسول الله» را که نقشی روی کاغذ بود پاک کرد تا صلح ایجاد شود و در عالَم واقع نام اسلام و صلح و نام او بماند. بله او برای ایجاد نوشته نام خود را از قرارداد صلح حذف کرد ولی خداوند در آیه 29 سوره فتح او را رسول الله نامید تا برای ابد همه متوجه شویم نوشته نشدن رسول الله حقیقت را تغییر نمیدهد. به هر حال چون مردم در رسول اللهی پیامبر(ص) به شک افتادند نیاز بود که محمد رسول الله گفته شود تا شک آنها بر طرف شود.
البته احتمالات دیگر نیز بود که قبلا بیان گردید.
نکته 2: شخصی سؤال میکرد که تفسیر سورۀ فتح تمام شد؟ به او گفتم بر فرض هم بگویم تمام شد. شما نباید قانع شوید؛ زیرا 20 سال است که بنده حرف از اسلام رحمانی میزنم و عدهای در رحمانی بودن اسلام به خاطر جملۀ أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ شبهه دارند. پس باید در مورد این جمله حسابی وقت گذاشت تا معنای آن فهمیده شود.
نکته 3: قبلا بیان شد که عبارت أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ ممکن است تنها مخصوص همراهان پیامبر(ص) باشد نه خود ایشان چون پیامبر(ص) هیچگاه بر کافران شدید احساسی نبود. البته این احتمال نیز هست که أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ وصف پیامبر(ص) و همراهان او جمعا باشد.
اگر «محمد» مبتدا یا نهاد جمله باشد و «رسول الله» خبر آن باشد جملۀ اول در همین جا تمام شده است و تنها خبر میدهد که «محمد پیامبر خداست». و بعد جملۀ دوم با «الذین معه» که مبتداست شروع میشود و در این صورت «اشداء علی الکفار» خبر آن است و معنایش این میشود که همراهان حضرت محمد علیه کافران شدیدند.
اما اگر «رسول الله» وصف یا عطف بیان «محمد» باشد و «الذین معه» عطف به آن باشد و «اشداء علی الکفار» خبر برای آن باشد معنا چنین میشود: محمد که رسول خداست و [همچنین] کسانی که با او هستند [همه] علیه کفار شدید هستند.
نکته 4: مراد از الَّذِينَ مَعَهُ ممکن است کسانی باشند که در صلح حدیبیه به همراه پیامبر(ص) بودند. همچنین ممکن است مراد از این تعبیر علاوه بر مؤمنان حاضر در حدیبیه مسلمانانی که در مدینه بودند نیز باشد که به دلایلی نتوانستند در حدیبیه حاضر شوند. این احتمال هم هست که مراد هر کسی باشد که شهادتین گفته است یعنی جمیع صحابه. حتی ممکن است کسی بگوید این عبارت مختص صحابه نیست بلکه تابعان را نیز شامل میشود و حتی همۀ مسلمانان امروز را نیز در بر میگیرد. باید در مورد این احتمالات فکر کرد تا بفهمیم کدامیک بهتر است.
نکته 5: آیا تعبیر أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ تکلیفی بر مسلمانان واجب کرده است که همۀ مسلمانان باید چنین باشند یعنی در کنار نماز و روزه باید أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ نیز باشند؟ یا اینکه تکلیف نیست بلکه اشاره به حالت درونی دارد یعنی وقتی کسی مسلمان شد و با خشونت کافران مواجه شد بر آنها شدید میشود؟ به نظر میرسد تعبیر أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ بستگی به نوع برخورد کافران دارد. مثلا فرض کنید کافرانی هستند که کاری به مسلمانان ندارند. در چنین فرضی معلوم نیست در درون خود بر آنها شدید باشیم. اصلا در این فرض این سؤال مطرح است که به چنین افرادی کافر اطلاق میشود یا نه؟ در این زمینه شک وجود دارد. چنین افرادی غیر مسلمان هستند نه کافر. کافر کسی است که حقی را بپوشاند نه چنین افرادی که کاری به مسلمانان ندارند.
به نظر میرسد شدید بودن بر کسی بستگی به اذیتی دارد که به ما میرساند. چرا ما باید به کسی که کاری به ما ندارد شدید باشیم؟ ما حتی نسبت به حیوانات نباید شدید و خشن باشیم چه برسد به انسانی که کاری به ما ندارد. بله اگر کافرانی بودند که به ما اذیتی رساندند طبیعتا ما نسبت به آنها ناراحت میشویم و هرچه بیشتر اذیت کنند بیشتر ناراحت و شدید میشویم.
با این وصف میفهمیم کسانی که همراهان پیامبر(ص) هستند هریک در مورد أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ درجهای دارند. مثلا کسانی که بیشتر شکنجه شدهاند أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ بودن آنها بیشتر از کسانی است که دیرتر مسلمان شده و کمتر اذیت کشیدهاند، کمتر علیه کفار شدیدند. مثلا بلال حبشی شدتش نسبت به کافران زیادتر از مسلمانانی بود که در مدینه مسلمان شدند. بلال بدترین شکنجهها را از ابوجهل دید و به همین خاطر در جنگ بدر وقتی ابوجهل اسیر شد عدهای از مسلمانان که توسط ابوجهل شکنجه نشده بودند قصد داشتند او را نگه دارند تا از طریق آزادی او، فدیۀ خوبی بدست آورند ولی بلال محکم ایستاد و گفت: (ما نجوتُ ان نجی) و با این حرف ابوجهل کشته شد.
پس أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ یک حکم تعبدی نیست که بگوییم مثل نماز و روزه واجب است بلکه یک حالت روحی است و هر کافری که بیشتر اذیت کرده باشد مسلمانان بیشتر از دست او عصبانی هستند. مثلا امروزه مسلمانان نسبت به نتانیاهو بالاترین درجۀ شدت را دارند ولی نسبت به یک یهودی دیگر -حتی در خود اسرائیل- اینگونه نیستند.
هرچقدر کسی در زمان پیامبر(ص) بیشتر به آن حضرت، نزدیک بود ضربۀ بیشتری از کفار میدید و در نتیجه أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ بودن او بیشتر بود. همچنین کسی که برده بود و مسلمان میشد شکنجههای زیادی از طرف کفار میدید. از آن طرف کسی که ضربۀ کمتری از کفار خورده بود درجۀ أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ بودن او کمتر بود مثل حمزه که به خاطر موقعیتش در مکه کمتر مورد اذیت کفار قرار میگرفت.
با این توضیحات میفهمیم امروزه نمیتوان گفت هرکسی که مسلمان است باید نسبت به هرکسی که غیر مسلمان است أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ باشد. خیر، این یک حکم تعبدی نیست. فرض کنید مسلمانی در خارج کشور شاگرد یک غیر مسلمان است. چرا باید بگوییم این شاگرد باید نسبت به معلمش کینه داشته باشد؟ حتی اگر آن معلم بر ضد اسلام حرف بزند باز نمیتوان گفت حتما باید نسبت به او شدت عمل داشته باشیم چون اگر کسی بر علیه اسلام از لحاظ زبان شدید است ما نیز باید از لحاظ زبان با او شدید شویم و جواب او را به صورت علمی بدهیم نه اینکه با او برخورد فیزیکی داشته باشیم. از همینجا میفهمیم که أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ بودن به این معنا نیست که باید با کفار از لحاظ نظامی بجنگیم یا به آنها فحش دهیم یا آنها را ترور کنیم.
جالب است که در تفسیر روح المعانی،ج14، ص187 از حسن بصری نقل کرده است که از تشدد مسلمان بر کفار این است که مواظب بودند لباسشان به لباس آنها برخورد نکند و بدنشان به بدن کفار نخورد. تفسیر مجمع البیان ج 10 -9 ص127 نیز همین مطلب را با تفاوت اندکی نقل کرده است. جالب است نهایت چیزی که مفسران گفتهاند همین است و دیگر کتب تفسیر نیز مصداقی برای این امر بیان نکردهاند.
همچنین در تفسیر التحریر و التنویر ج 26 ص 172 آمده است که بین نفوس فرقۀ مسلمان و کافر تضاد کامل وجود دارد و روز صلح حدیبیه اگر مسلمانان نمیخواستند صلح شود و میخواستند اسیرانی که در حدیبیه گرفته بودند بکُشند، به خاطر کینهای بود که نسبت به کفار داشتند و مصلحت برتر از جنگ و کشتن که برای پیامبر(ص) روشن و واضح بود که موجب شد پیامبر(ص) آن را برگزیند برایشان ظاهر و روشن نبود. (پایان).
نکته 6: پیامبر(ص) اگر أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ بود عاقلانه عمل میکرد به گونهای که دو سال پس از صلح حدیبیه کفار مکه یا مسلمان شدند یا فرار کردند، ولی اگر طبق احساسات مسلمانان عمل میشد همانجا در حدیبیه کشته میشدند و اثر مثبتی از آنها در تاریخ باقی نمیماند. پس خشم و غضب و از جمله أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ باید زیر مجموعۀ عقل باشد. باید بجای شعار دادن عاقلانه عمل کرد. بنابراین أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ بودن با عقل است نه با شعار و احساسات.
پیامبر(ص) با کارش کافران را به زانو در آورد ولی بسیاری از شهدایی که در طول تاریخ داشتیم به خاطر احساسی بودن، نه تنها کافران را به زانو در نیاوردند بلکه خود را به کشتن دادند. پس برای أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ بودن باید علم و تخصص یاد گرفت نه اینکه با احساسات أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ باشیم.
خاطره: یادم هست در جبهه یکی از رزمندگان -طلبه- از دشمن عصبانی شده بود و با همان حال نارنجکتفنگی به طرف دشمن پرتاب کرد و بعد که من به سنگر جلویی رفتم مشاهده کردم یکی از رزمندگان -آن هم طلبه و اتفاقا طلبۀ خوبی بود- توسط همان نارنجکتفنگی شهید شده بود.
از این موارد در جنگ خودمان زیاد بود که اشداء بودند ولی احساسی. اگر عاقلانه رفتار کرده بودیم جنگ زودتر تمام شده بود و این همه شهید نیز نداده بودیم. مقصر مسئولان هستند که افراد را عاقل بار نمیآوردند بلکه با حرفهای احساسی مردم را اینگونه رشد میدهند.
به طور کلی هر جا عقل و احساسات بود حق با عقل است. در حکمت 86 نهج البلاغه آمده است که:
رَأْیُ الشیخ اَحَبُّ اِلَیَّ مِنْ جَلَدِ الغُلامِ
ترجمه: «نظر پیر برای من از چالاکی جوان بهتر است»
پس نباید کارها احساسی باشد. در کشور ما بیشتر عقل نیاز است ولی متأسفانه عاقلان کشور یا مهاجرت کردند یا زندان هستند یا در خانه محصور و مطرود هستند و چند نفر احساساتی تصمیمگیر شدهاند و ما نیز کاری نمیتوانیم بگنیم و به قول مولوی: پره کاهیم در مصاف تند باد.