سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
چرا زبان قرآن، عربی است؟
این پرسش را چند گونه میتوان مطرح كرد و جوابهای متفاوت نیز خواهد داشت:
1. گاهی پرسش اینگونه مطرح میشود كه چرا حضرت محمّد(ص) كه شخصی عرب بود و در مكه مبعوث شد قرآنی به زبان عربی آورد؟ در این صورت جواب روشن است، زیرا كه هر پیامبری باید به زبان قومش سخن بگوید تا مردم آن سخنان را بشنوند و پیرامون آن بیندیشند؛ و راه برای ایمان به آن یا تكذیب آن باز شود. بنابراین، در اینجا، به طور كلی جای این سئوال نیست كه چرا پیامبر عرب، به زبان غیر عربی كتاب نمیآورد. بلكه برعكس اگر كسی بخواهد آوردن كتاب به زبان دیگری را وظیفهی او بداند باید دلیل بیاورد. به عبارت دیگر تناسب حكم و موضوع، تناسب ظرف و مظروف و تناسب حالّ و محلّ همه اقتضا میكند كه پیامبر عرب، دارای كتاب عربی و پیامبر فارس مثلاً دارای كتاب فارسی و… باشد. قرآن نیز میفرماید: «و ما ارسلنا من رسول الاّ بلسان قومه لیبیّن لهم» (ابراهیم، 14/4) «ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا [حقایق را] برای آنان بیان كند.» بنابراین توافق زبان هر پیامبر با زبان پیام و زبان پیامپذیر، امری مورد قبول بلكه لازم است و گرنه تفهیم و تفهّم صورت نمیپذیرد.
2. ولی گاهی پرسش به گونهی دیگری مطرح میشود و آن اینكه چرا آخرین پیامبر خدا، عرب زبان بود تا به دنبال آن كتابش نیز به زبان عربی باشد؟ چرا این توفیق شامل فارسها، تركها و… نشد؟ جواب این پرسش با پاسخ پرسش نخستین كاملاً متفاوت است. در اینجا باید جهات و امور گوناگونی را در نظر گرفت تا پاسخ، كامل و جامع باشد. از جمله:
الف) وقتی سخن از آخرین پیامبر و آخرین پیام است، طبعاً باید بشر را اجمالاً در سطحی از آگاهی و شعور دانست كه قدرت دریافت آخرین پیام را داشته باشد، و حدّاقل طایفه یا گروهی از آنان بتوانند آن پیام را دریافت كنند و از آن نگهبانی كنند تا به نسلهای بعدی برسد.
ب) اگرچه برخی از مردم قابلیت دریافت، فهم، نگهداری و عمل به آخرین وحی را پیدا میكنند ولی به طور مسلّم، گروه بیشتر و بزرگتری با امكانات فراوان و قدرت و مكنت بیشتری، دین جدید و آخرین پیام را برنمیتابند و درصدد از بین بردن آن و از میان برداشتن معتقدان ، حافظان و نگهبانان آن هستند ـهمانگونه كه در طول تاریخ، انبیا، به چنین گروههایی گرفتار بودهاندـ بنابراین باید راهكاری برای مقابله با این مشكل اندیشیده شود.
ج) با اذعان به این مطلب كه بنا نیست، پیوسته با معجزه و كارهای خارقالعاده از دین و قرآن حمایت شود، بهویژه وقتی كه آخرین پیامبر و آخرین پیام میخواهد به بشریت عرضه شود باید بهگونهای عمل شود كه دین خاتم خودبهخود، و بدون توسل به معجزات و امور غیبی حفظ گردد و نگهبان و حافظ بیرونی نیاز نداشته باشد. با در نظر گرفتن نكات یاد شده، به سراغ انسانها و محیط زندگی آنان میرویم تا ببینیم در كدام محیط و كدام شرایط آن نكات، خصوصاً بند ج بیشتر قابل تحقق است.
اولاً: عربها مردمانی هستند كه بر زبان، راه و روش، آیین و نسب خود تعصب خاصی دارند، بهگونهای كه نمیتوان آنان را بهراحتی از زبان و فرهنگ خود جدا كرد. حتی در این دوره كه تبلیغات رسانهها همه را از حالت اولیهی خود خارج كرده است ولی اكثر عربها حتی حاضر نیستند لباس سنتی خود را كنار بگذارند تا چه رسد به زمانهای سابق كه تبلیغات انترناسیونالیستی وجود نداشته، بلكه همهی تبلیغات بر حفظ ملیّت بوده است.
ثانیاً: عربهای حجاز بهطور ویژه در شرایطی بودند كه نه تنها از زبان خود دست بردار نبودند بلكه حكومتها و سلطههای خارجی نیز نمیتوانستند، آنان را مجبور كنند كه از زبان و فرهنگ خود دستبردارند زیرا آنان از قید و بند مسایل حكومتی آزاد بودند و در بادیه بهسر میبردند و منطقهی وسیع حجاز آنقدر گرم، سوزان، بیآب و علف و امكانات بوده كه حتی حكومتهای مقتدرِ آن زمان، نظیر ایران و روم به آنجا رغبتی نشان نمیدادند و آنجا را جزو گسترهی حكومت خود به حساب نمیآوردهاند و بر فرض اگر تصمیم میگرفتند كه مردم آن سرزمین را نابود یا از زبان اصلی و فرهنگ خودشان برگردانند نمیتوانستند، زیرا آنان در یك نقطه و یك منطقهی خاص ساكن نبودند. بنابراین خداوند قرآن را به زبان عربی نازل كرد و عربهای حجاز را با آن آشنا كرد تا از خطر درونی و برونی محفوظ بماند، زیرا نه عربها دست از زبان خود برمیداشتند و نه امكان نابودی زبان آنان برای سلطههای خارجی فراهم بود.
ثالثاً: زبان عربی با توجه به كثرت ضمایر، تفاوت ضمیرهای تثنیه، مفرد و جمع، تفاوت صیغههای مذكر و مؤنث، داشتن انواع گوناگون جمع (نظیر جمع قِلّه، كثرت، صحیح)، داشتن كنایات، استعارههای فراوان و بالاخره تفاوت معنای یك لفظ در قبایل مختلف، از امكانات فراوانی برای بیان بیشترین حجم از مطالب در كمترین حجم از الفاظ، بدون ابهامگویی و نارسایی برخوردار بوده است. با توجه به این نكات، برای بقای دین خاتم و ویژگیهای مطرح شده در قوم عرب، سرزمین حجاز و زبان عربی، بهترین راه دفاع طبیعی و غیر خارق العاده از دین و بیمه كردن بقای آن برای نسلهای آینده و بیان بیشترین حجم از مطالب در كمترین لفظ، بدون ابهام و پیچیدگی، اقتضا میكرد كه پیامبر اكرم(ص) از بین عربها مبعوث شود و قرآن به زبان عربی آورده شود، تا آن حضرت به مرور زمان، روش و آیین مردم را به سوی اسلام سوق دهد و قرآن با جاذبههای درونی خود، آوا و آهنگ دلپذیر آن، در ذهنهای اعراب بادیه كه دوستدار كلام موزون و فصیح بودند جای باز كند و در نتیجه از خطر انواع تحریفهای لفظی نیز در امان بماند.
بنابراین میتوان گفت كه مكان نزول و زبان قرآن اینگونه قرار داده شده تا قرآن دارای نگهبانی طبیعی برای حفظ خود باشد و به نگهبان خارجی نیاز نداشته باشد. به بیان دیگر اگر این دین، خاتم ادیان و برنامهی كامل زندگی بشر است، باید باقی بماند و بقای دین به باقی ماندن كتاب آن، وابستگی كامل دارد. نمیتوان گفت دینی كاملاً باقی مانده است در حالی كه هیچ اثری از كتاب آن باقی نمانده یا كتابش تحریف شده و تغییر یافته موجود باشد، به همین جهت خداوند اصرار دارد كه «انا نحن نزّلنا الذكر و انا له لحافظون» (حجر،15/9) «بیتردید ما این قرآن را نازل كردهایم و قطعاً نگهبان آن خواهیم بود.» روشن است كه حفظ قرآن همیشه در گرو حفظ با معجزه یا عذابِ معارضان و مخالفان آن نیست بلكه راه طبیعی این است كه خداوند ویژگیهای داخلی و خارجی، محیطی و اجتماعی و… را بهگونهای قرار دهد كه با آن ویژگیها قرآن خودبهخود و به طور طبیعی حفظ شود. همانگونه كه در بحث امامت و ولایت گفته شده: اسم حضرت علی(ع) به عنوان ولیّ مؤمنان و وصیّ پیامبر اكرم(ص) و همچنین اسامی سایر ائمه «علیهم السلام» به این جهت در قرآن تصریح نشده كه داعی و انگیزهای برای تحریف در قرآن موجود نباشد، تا قرآن حفظ شود. حتّی گفته شده كه فراز «الیوم اكملت لكم دینكم» در وسط آیهی 3 از سورهی مائده كه صدر و ذیل آن آیه دربارهی حرمت خوردن گوشت مردار است، قرار داده شده تا تابلو نباشد و مخالفان به فكر حذف آن نیفتند.
به همین دلایل میتوان گفت كه نازل شدن قرآن به زبان عربی برای حفظ و صیانت ابدی آن بوده است، زیرا تعصّب خاص عربی و قبیلهای اعراب باعث میشود كه هیچوقت و هیچگاه و به هیچكس اجازه ندهند كه زبان عربی را از آنان بگیرد، و اساساً كاری كه آتاتورك در تركیه انجام داد و خطّ آنان را عوض كرد و یا در ایران بنا بود كه انجام بشود ولی شكست خورد، در كشورهایی مثل حجاز بهطور كلی، حتی طرح آن نیز مطرح نشد. زیرا كه روشن بود علاوه بر تعصّب خاصی كه قوم عرب بر زبان خویش دارند و خود از عوامل بقای قرآن و از وسایل «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون» است؛ و وجود مردمی با نام «بَدوُ» كه زبان و فرهنگ خود را حفظ میكنند نیز باعث میشود كه هیچ حاكم و فرمانروایی نتواند زبان بومی و اصلی آن مردم را از بین ببرد. بنابراین در یك جمله میتوان گفت یكی از علل و انگیزههای آمدن آخرین رسول و آخرین كتاب، از بین عرب زبانها و خصوصاً مردم حجاز، برای این بوده كه این كتاب برای همیشه جاویدان بماند و خواستهی خداوند بر حفاظت از قرآن از طریق عادی و غیر معجزهای محقق شود.
برای روشن شدن بحث میتوان سرگذشت تورات و انجیل را به میان كشید كه در طول زمان، به جهت اینكه گروهی از یهودیان اسیر شدند و مدتها دور از خانه و كاشانهی خود بودند و در آن مدت خودشان و بهدنبال آن فرزندانشان زبان دیگری، متفاوت با زبان كتاب مقدس، پیدا كردند. مبلّغان مذهبی جهت تبلیغ و آسانی كار، كتاب مقدس را به زبان جدید ترجمه كردند و كمكم كتاب اوّلی از دست رفت و مردم ماندند با كتاب مُتَرجَم، كه انطباق آن با كتاب مقدس در گرو فهم صحیح ترجمه كننده از كتاب الهی و قدرت او بر ترجمه است. به هر حال كتاب ترجمه شده هیچگاه نمیتواند تمامی فضا، فرهنگ و محتوای كتاب اصلی را داشته باشد. بنابراین كتابهای مقدس با تغییر از زبان اصلی به زبان دیگر، اصالت خود را از دست داده و بر فرض كه ترجمه كنندگان از روی عمد بر آن دستبرد نزده باشند و كم و زیاد عمدی صورت نگرفته باشد، نفس ترجمه، كتاب را از اصالت میاندازد. ولی انگیزهی اصلی ترجمه كنندگان این بود كه دیدند یهودیان اسیر شده زبانشان تغییر یافته و متن اصلی تورات را نمیفهمند و یهودیان اسیر نشده، پیران و فرتوتها بودند كه در شُرف نابودی قرار داشتند. خلاصه اینكه قوم یهود چون اصالت زبان خود را از دست دادند، اصالت كتابشان نیز از بین رفت. ولی در بحث عربی بودن قرآن، میتوان گفت كه خداوند خواسته است قرآن را به زبان افرادی بفرستد كه تعصب آنان، بر زبان و فرهنگ، و پراكندگیشان در محیطی بسیار وسیع موجب شود كه این زبان و بهدنبال آن قرآن برای همیشه باقی بماند و ترجمههای گوناگون، نسخهی اصلی آن را بیرنگ یا كمرنگ نكند.
نكته دیگری كه اشاره به آن خالی از لطف نیست اینكه تعصب عربها بر زبان و فرهنگ خودشان اگرچه یك ویژگی مثبت برای حفظ قرآن بود ولی از طرف دیگر یك ویژگی منفی نیز به حساب میآمد زیرا كه:
اولاً: تغییر فرهنگ آنان به فرهنگ اسلامی بسیار بهكندی صورت گرفت و نیروها و وقت زیادی برای اینكار مصرف شد، مثلاً سیزده سال زحمت پیامبر اكرم(ص) در مكه ثمرهی بسیار كمی داشت.
ثانیاً: تعصب آنان باعث میشدكه اگر قرآن به غیر عربی نازل میشد یا پیامبر آن غیر عرب بود آنان به او ایمان نیاورند. قرآن از روی این حقیقت پرده برداشته است و فرموده: «و انه لتنزیل رب العالمین… بلسان عربی مبین… و لو نزلناه علی بعض الاعجمین. فقراه علیهم ما كانوا به مؤمنین» (شعراء، 26/192، 195، 198، 199) و راستی این قرآن وحی پروردگار جهانیان است… به زبان عربی روشن… و اگر قرآن را به برخی از غیر عرب زبانان نازل میكردیم و [پیامبر] آن را برایشان میخواند به آن ایمان نمیآوردند.
از اینجا میتوان نتیجه گرفت كه عربی بودن قرآن، لطف و مرحمتی به عرب زبانان بوده است و شاید بتوان گفت كه اگر قرآن به غیر عربی نازل میشد عرب زبانان كه قشر وسیعی نیز هستند به هیچ نحوی به آن ایمان نمیآوردند و زمینه برای جهانی شدن آن هیچگاه فراهم نمیشد. پس عربی بودن قرآن وسیلهای در راه جهانی شدن عملی قرآن نیز هست.