سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
نکات درس نهج البلاغه در تاریخ 13/9/1400
استاد عابدینی – شرح خطبۀ همام – جلسه سوم
در جلسۀ گذشته گفتیم که تعبیر فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ دلالت دارد که خدا وسائل زندگی را برای ما قرار داده است. البته این وسائل زندگی در تمام نقاط کرۀ زمین قرار داده شده است. پس یک کشور نمیتواند ارتباطش را با جهان قطع کند و بعد بگوید چیزی نداریم. باید با همۀ مردم جهان رابطه داشت و چیزی گرفت و چیزی داد.
این تعبیر را در جلسۀ گذشته توضیح دادیم.
و اما تعبیر وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْيَا مَوَاضِعَهُمْ را برخی مثل آیت الله منتظری به استعدادها معنا کرده است که هر شخصی استعداد خاصی دارد و معناي عبارت اين ميشود كه خداوند برای هر شخصی استعدادی خاص قرار داده است.
حال که بحث استعداد مطرح شد خوب است در این زمینه، بیشتر توضیح دهیم.
غربیها بچههای خودشان را مدت زیادی در مدرسه و مهد کودک و …. معطل میکنند تا استعدادیابی بکنند تا بفهمند آنها در چه چیزی استعداد دارند و در همان زمینه برای او سرمایهگذاری میکنند.
در کشورهای عقبافتاده بیشتر به فکر پول هستند و از همان اول به فکر دکتر شدن هستند و اگر نشد شغلهای پایینتر را انتخاب میکنند. پس در کشورهای عقبافتاده اگر شغل دکتری را میخواهند به دلیل پول آن است نه اینکه واقعا علاقه یا استعداد آن را داشته باشند.
امروزه در وکالت هم پول زیادی هست و بسیاری از افراد برای پول وارد این شغل میشوند نه اینکه واقعا به وکالت علاقه داشته باشند.
پس افراد به فکر پول هستند نه به فکر استعداد و نیاز. این یک روش غلطی است. وقتی جهان پیشرفته شده است همۀ استعدادها باید وجود داشته باشند. ما در جامعه، هم نانوا میخواهیم و هم دکتر و هم رفتهگر.
آموزش و پرورش باید اولا استعدادیابی کند و ثانیا دانشآموزان را به سمت استعداد، سوق دهد ولی متأسفانه هیچیک از این کارها در کشور ما نیست.
بد نیست در این زمینه مثالی بزنم: نوۀ بنده که تابستان هنوز یک سالش نشده بود و از خارج کشور آمده بود یک جعبۀ مداد رنگی داشت و آنها را خالی کرد و بعدا به صورت کاملا منظم هریک از مدادها را سر جای خود قرار میداد. این در حالی است که اگر به بچۀ کلاس چهارم ابتدایی جعبه مداد رنگي را بدهيم منظم چنین کاری را انجام نميدهد.
خود ما پس از سالها زندگی هنوز نظم را به خوبی یاد نگرفتهایم و از کودکی رعایت نظم را به ما یاد ندادند. اصلا در مورد ما استعدادیابی نشد. خود من زمانی که دبیرستان بودم به دایی خود نگاه کردم که دبیر فیزیک بود و همین موجب شد که وارد رشتۀ فیزیک شوم.
اصلا اینکه من به چه دردی میخوردم روی اینها کار نشده بود. بسیاری از افراد با خود میگویند باید بازنشسته شویم تا ببینیم بعد از آن چه کنیم. این رویکرد موجب تلف شدن وقت ما میشود و استعداد يابي را به زمان ناتواني خود حواله ميدهيم.
خداوند طبق تعبیر مورد بحث استعدادها را کاملا در جای خود قرار داده است ولی ما نتوانستیم آن را شکوفا کنیم.
و اما برسیم به تعبیر بعدی که میفرماید: الْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ
مرحوم آیت الله منتظری آیۀ 13 سوره حجرات را در اینجا آورده است و راجع به آن توضیح داده است ولی به نظر من در اینجا نکتههای دیگری جای گفتن دارد از جمله اینکه باید معنای فضیلت را در اینجا به خوبی بفهمیم.
برای توضیح معنای فضیلت باید مثالی بزنم: شخصی که معلول است از لحاظ جسمی، ناقص معرفی میشود. اما کسی که جسمش همۀ چیزهای لازم را دارد کامل است. حال فضیلت داشتن علاوه بر کامل بودن خلقت جسم و روح، چیزهایی اضافه دارد از جمله مثلا ممکن است کسی از لحاظ مالی فضیلت داشته است مثل ابوبکر طبق آنچه در شأن نزول آيه سوره نور آمده است. یا شخصی مثل علی(ع) در علم و تقوا فضیلت داشته است. پس فضیلت به چیزهایی گفته میشود که نبودش نقص نیست ولی بودنش بهتر است.
بنابراین تا فضائلی برای خود کسب نکنیم متقی نیستیم. باید سعی کنیم فضیلتها را برای خودمان ایجاد کنیم.
مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ
اولین صفت و فضائل متقیان که در این خطبه بیان شده است این است که صحبت کردن آنها درست است. معمولا ذیل این تعبیر گفتهاند که متقیان دروغ نمیگویند، غیبت نمیکنند و …
من میخواهم این تعبیر را کاربردی کنم که چرا ما اینگونه نیستیم؟ چرا با وجود این همه منبر و کتاب و سخنرانی باز مردم جامعه، در حرف زدن رعایت صواب را نمیکنند؟
در این زمینه باید گفته شود که متأسفانه ما دو مشکل داریم: یکی مشکل فردی و دیگری مشکل اجتماعی.
واقعا ما کجا به افراد یاد دادهایم که درست حرف بزنند؟ اگر میخواهیم کشور ما اهل تقوا باشد یعنی باید برنامهای در کشور ریخته شود که حرف زدن خوب را به مردم بیاموزند.
خود من نمیتوانم به صورت کتابی و دقيق صحبت کنم چرا که به من چنین چیزی را یاد ندادند و اصلا تمرین درست حرف زدن یاد داده نشده است. تازه این موارد، فردی است ولی امور اجتماعی مهمی وجود دارد که متأسفانه کمتر بر روی آن کار شده است.
واقعا اگر کسی در جامعه کاری داشته باشد آیا کارش با غیر دروغ حل میشود؟ اصلا خود فردِ مسئول، به مردم میگوید دروغ بگویید.
به عنوان مثال بانک، وامی برای یخچال میدهد و خودش به من میگوید تو این وام را بگیر و از شخصی که وسائل خانگی میفروشد فاکتور صوری بگیر و برو خانهات را تعمیر کن. در شهرداری نیز همین اتفاق به گونۀ دیگری میافتد. بسیاری از کارهایی که در کشور ما هست، دروغ جزو لا ینفک آن است. بجای اینکه راستگویی یاد دهند دروغگویی یاد میدهند.
حتی بچۀ درون خانه با خود میگوید اگر راست بگویم مرا دعوا میکنند و به همین خاطر دروغ میگوید. دانشآموز جرأت ندارد صادقانه بگوید من از فلان درس خوشم نمیآید. حال هر چقدر من در سخنرانیهایم بگویم دروغ نگویید ولی جامعه به گونهای است که باید دروغ گفت.
در زمان شاه نمیتوانستیم خود شاه را نقد کنیم و به همین خاطر نخست وزیر و وزراء نقد میکردیم و میگفتیم شاه خوب است. در حالي كه مسؤل همه امور خود او بود و او فراقانوني عمل ميكرد. به هرحال این هم دروغ است که کسی را که بد است از روي ناچاري باید خوب معرفی کرد و کسی که مقصر نیست را باید مقصر معرفی کرد.
من در کانادا مشاهده کردم که هیچ کسی حق نداشت بچهاش را تهدید کند و الا بچه میتوانست به پلیس زنگ بزند و از پدرش شکایت کند. وقتی من اعتراض کردم که چرا اینگونه است گفتند میخواهیم بچهها دروغگو بار نیایند. اگر بچه بترسد يا تهدید شود مجبور به دروغ میشود.
ما اینجا کاری میکنیم که پدر اقتدار داشته باشد تا بچه از پدر بترسد و این گونه فرزند دروغگو بار میآید.
در آنجا پسر و دختر 13 ساله میخواهند با هم باشند و پدر نمیتواند او را از این کار منع کند. در آنجا هیچگونه تحمیلی وجود نداشت و به همین خاطر به گونهای آموزش میدادند که خود بچه به دنبال علاقهاش برود.
البته من نمیگویم این راه درست است ولی به هر حال این گونه بچه را از دروغگویی دور کردهاند.
در مهد کودکهای آنجا دقیقا مشخص میکنند که بچه در هر روز در مهد كودك چه كردهاند. حال آیا ما این گونه دقیق عمل میکنیم؟
چند سال پیش که مکه بودم شخصی میگفت ما کانالی در فضای مجازی زدهایم به نام قول سديد. من گفتم این کار نیاز به مطالعۀ زیاد دارد و قول سديد گفتن به این راحتی نیست که با یک کانال محقق شود. متقی اهل مطالعه و پرسش است تا بتواند قول سديد بگوید. حال ما چقدر اهل مطالعه و تحقیق هستیم؟
اصلا شرائط محیط به ما اجازۀ تحقیق و پرسش یا گفتن قول سديد نمیدهد.
به هر حال شرائط محیط ممکن است انسان را به افراط و تفریط بکشاند. مثلا در برخی محیطها انسان خشن رشد میکند و باید پیوسته او را نصیحت کرد تا از خشونت دور شود. یا وقتی پدر و مادر عصبی هستند احتمال عصبی شدن فرزندان زیاد است. اگر ناظم در مدرسه بر سر بچهها داد میزند نمیتوان گفت بچهها نباید داد بزنند.
پس باید شرائط جامعۀ خوب را فراهم کرد تا اوضاع خوب شود.
و اما تعبیر بعدی از صفات متقیان مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ است یعنی متقیان، لباس در حد وسط میپوشند. در اینجا باید بحث کنیم که لباس وسط چیست و چگونه باید بشویم تا بتوانیم لباس متوسط بپوشیم؟
برخی از ما آنقدر محرومیت کشیدهایم که در مورد لباس خوب به افراط میرویم. عقدۀ نداری و فقر موجب شده که در مواردی لباس فاخر بپوشیم یا دوست داشته باشیم ماشین فاخری سوار شویم. عقدهها از یک طرف و عدم خودساختگی درونی از طرف دیگر، ما را به اینجا کشانده است.
مسئولان حکومتی که آخوند هستند قبلا آنقدر محروم بودند و حسرت روزهاي خوش را داشتند که وقتی پست و مقام پیدا کردند به اسرافگرایی رسیدند. از آن طرف چند نفر ترور شدند و این بهانهای شد برای استفاده از ماشینها ضد گلوله یا زندگی در خانههای شمال شهر همراه با محافظ و …. و با این روش عقدۀ حقارت و فقر آزاد گشت. پس هم محیط بیرون اثر داشته و هم خودساختگی، کم بوده است و همۀ اینها موجب شد که رو به افراطگرایی و مصرفگرایی بیاوریم.
حال وقتی مسئولان یک کشور این صفت ميانهروي را ندارند طبیعتا جامعه نیز این صفت را نخواهد داشت و با خود فکر میکنند داشتن فلان ماشین و اقامت در فلان هتل فضیلت است و از این طریق جامعه از تقوا دور میشود.
وقتی جامعه متقی نشد تقوای فردی نیز سخت خواهد شد. بله اگر حضرت علی(ع) باشد در متقي شدن و متقي ماندن کاری به مردم ندارد ولی دیگران چون مورد تمسخر قرار میگیرند نمیتوانند این تمسخر را تحمل کنند و آنها نیز خلاف تقوا رفتار میکنند.
به هر حال هم مشکلات فردی داریم و هم مشکلات اجتماعی.
یادم هست چند ماه درس آیت الله وحید خراسانی میرفتم و در فاصله زماني ميان درس ايشان و نماز مغرب با چهار نفر از دوستان مباحثه ميكرديم و سپس نماز مغرب و عشاء را پشت سر آیت الله شبیری زنجانی میخواندم. شبی مشاهده کردم که هرکسی رد میشد به من دست میداد و تقبل الله میگفت. با خود گفتم چه اتفاقی افتاده است تا اینکه متوجه شدم چون من لباس روحانیت داشتم و اطرافم آن دوستانم با أوركت نشسته بودند مردم فکر میکردند من شخصیتی هستم و اطرافیانم محافظان من هستند.
این است رویکردهای مردم جامعۀ ما. افراد دوست دارند خودشان را به شخصیتها بچسبانند. چون احساس حقارت از درون میکنیم و از درون خالی هستیم یا از درون خالی نشانمان دادهاند به همین خاطر دوست داریم چیزهای دیگران را به خود بچسبانیم. وقتی انسان احساس حقارت کرد فکر میکند این گونه جبران میشود که با فلانی دست بدهد یا عکس بگیرد. يا دوست داريم قبل از ناممان عنوان دكتر، مهندس، حجت الإسلام و.. گفته شود
باید بفهمیم مشکلاتمان بر سر جهالت است. به آخوند یاد دادهاند که عبارات کفایه را چگونه بخواند و به معلم نیز یاد دادند که فلان کتاب را مو به مو درس دهد ولی مسیر زندگی را به ما یاد ندادهاند.
سوالات مطرح شده در پایان جلسه سوم:
سوال اول: چرا حضرت علی(ع) این حرفها را تنها به همام گفته است؟
جواب: در جلسات قبل توضیح دادم که همام معلوم نیست فردی واقعی بوده باشد. بنابراین حضرت علی(ع) صفات متقیان را برای یک فرد نگفته بلکه دردهای جامعه را برای همه بیان کرده است.
سوال دوم: آیا بهتر نیست مردم جامعه را به جای متقی کردن، قانونمند کنیم تا جامعه اداره شود؟
جواب : اگر مراد از تقوا نماز شب و ذکر باشد بله با چنین تقوایی جامعه اداره نمیشود ولی تقوایی که من میفهمم قانونمندی جزء آن است. تقوا یعنی اینکه از روز اولی که بچه به دنیا میآید به صورت منظم و قانونمند مورد تربیت قرار گیرد و استعدادیابی شود. پس تقوایی که من میگویم تقوای فردی نیست بلکه تقوای اجتماعی است.