سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
باسلام. سوالی خدمتتون داشتم. اینکه فرمودید: اگر حضرت امیرالمومنین علیه السلام حکومت را الهی میدانستند آن را تشبیه به آب دماغ بز نمیکردند. آیا هیچ حکومت الهی اساسا وجود ندارد؟ آیا حضرت امیر که در خطبه ۲ میفرماید(الان اذ رجع الحق الی اهله و نقل الی منتقله) آیا این دلالت بر الهی بودن حکومت نیست؟چون میفرماید حق به حق دار رسید! چرا که در غدیر منصوب الهی بود و سپس غصب حق شد و بعد از عثمان خلافت به حضرتش رسید لذا فرمود حق به حق دار رسید. حق در حقیقت همان معنای عدالت است و عدالت یعنی(جعل کل شیئ فی محله) پس حق حکومت به محل خود یعنی به حضرت امیر رسید. و از طرفی چرا حضرت میفرماید: حق به حقدار رسید؟ این حق را چه کسی به حضرت داده بود؟آیا این حق را خود حضرت به خودش داده بود؟ یا اینکه مردم این حق را به حضرت دادند؟ یا اساسا حق، چیزی است که خدا داده است؟چون خدا فعال مایشاء هست و طبق قران خدا خودش می داند که رسالت را در چه کسی قرار بدهد! اساسا غیر خدا مگر حقی دارند که به کسی بدهند یا بگیرند؟ اگر بفرمایید حق را مردم داد خب این حق را به مردم چه کسی داده است؟ در اول خطبه ۳میفرماید : من مدار اسلام هستم(ان محلی منها محل القطب من الرحی). در خطبه ۲ باز میفرماید: هم اساس الدین و عمود الیقین الیهم یفیئ الغالی وبهم یلحق التالی و لهم خصائص حق الولایة و فیهم الوصیة و الوراثة: اهل بیت اساس و بنیه ی اسلام هستند و ستون یقین اند و عقب مانده باید به ما برسند و جلوافتاده ها باید به برگردند و حق حکومت مخصوص اهلبیت است و در انها وصیت و وراثت است. در خطبه۶ میفرماید: حضرت امیرالمومنین (علیهالسّلام) در خطبه ششم للّه علیه و سلّم حتّی یوم النّاس هذا؛ به خدا سوگند از هنگام مرگ پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تا هم اکنون از حق خویشتن محروم ماندهام، و دیگران را به ناحق بر من مقدم داشتهاند”. در خطبه۷۳ میفرماید: لقد علمتم انی احق الناس بها من غیری: خوب می دانید که من ازهرکسی برخلافت لایق ترم. لذا اگر حکومت را مردمی می دانست نمی فرمود: ۱.الان اذ رجع الحق الی اهله ونقل الی منتقله. ۲.لهم خصائص الولایه. (ولایت یعنی حکومت یعنی حکومت را الهی می دانست و انتصابی نه مردمی و انتخابی)
بحثها باید از هم جدا شود. حکومت الهی یعنی حاکمش را الله مشخص کرده مثل رسالت که راهش فرستادن کتاب و معجزه است تا مشخص شود فلان شخص، رسول خداست اما حاکم و اینکه چه کسی حق یا احقّ است بستگی به شرائط دارد مثلا کسی که عالمتر است سزاوارتر است. پس حضرت علی(ع) چون عالمتر بوده و حتی شجاعترین و مدیرترین بوده و خلاصه بهترین بوده پس او احقّ به حکومت بوده است. حال وقتی مردم سزاواترین را رها کنند و سراغ دیگری بروند میتوان گفت که حق ایشان را ندادهاند ولی این دلالت بر حکومت الهی نمیکند. حکومت الهی یعنی خدا به خصوص کسی را حاکم قرار دهد و این امر به نظر بنده نه برای حضرت علی(ع) و نه برای پیامبر(ص) وجود نداشته است. رسول الله(ص) را مردم مدینه حاکم قرار دادند. حکومت داشتن نه جزوی از رسالت است و نه میتوان به الله نسبت داد. بله اگر کسی مثل رسول الله(ص) بر مردم حاکم شود که به وحی متصل است پس حکومتش دقیقا درست است. حضرت علی(ع) نیز اگر حکمی را اجرا کرد یقینا درست است ولی اینکه بگوییم حکومتش الهی است دلیل دیگری غیر از دلایلی که شما آوردید میخواهد.
در بحث اینکه اساسا حکومت الهی وجود دارد یا نه به نظر من اصلا وجود ندارد و اگر وجود داشته باشد باید مثل حضرت خضر باشد که دستش دست خدا بود به گونهای که هر کاری میکرد خدا آن را قبول داشت ولی وقتی حاکمی را مردم انتخاب کرده باشند ممکن است کار خدایی بکند که درست باشد مثل پیامبر(ص) یا اینکه کارش اشتباه باشد مثل حاکم شدن ما.
در این حال این حکومت، الهی نمیشود. درست است که علم پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) خدایی است ولی آیا حکومتشان نیز الهی است؟ این دلیل میخواهد.
آیا خدا مثل عبارت «محمد رسول الله» که مستقیما و بدون واسطه او را رسول قرار داده و دلایلش را نیز مثل معجزه آورده در جایی گفته است که «محمد حاکم من الله»؟
چنین چیزی راجع به پیامبر(ص) و دیگری نداریم. بله اگر در آیه 251 سوره بقره در مورد حضرت داود داریم که خدا به او مُلک داد در مورد نمرود نیز در آیه 258 سوره بقره دقیقا همین تعبیر آمده است که خدا به نمرود ملک داد.
این جملات هیچیک الهی بودن حکومت داود و نمرود را نمیرساند. بله داود کارهایش درست بوده و نمرود خیر.
و اما ولایت که در خطبۀ غدیر آمده نه به معنای دوستی است و نه به معنای حکومت. طبق تحقیقات من، ولایت به معنای سرپرستی است که سرپرستی خود را دوستانه اِعمال میکند بر خلاف قَیّم که اگرچه سرپرست است ولی ضرورتا سرپرستی خود را دوستانه اعمال نمیکند.
حال اگر میگوییم حضرت علی(ع) ولایت دارد به این دلیل است که ایشان در نماز به فقیر انگشتر داد و از این رفتار ایشان معلوم میشود که او واقعا دوست مردم است تا جایی که نمیتواند کمک به فقیر را به بعد از نماز موکول کند. به همین خاطر خدا او را در آیه 55 سوره مائده به عنوان ولیّ معرفی کرده است.
پس خدا میگوید اگر ولیّی میخواهید که به شما زور نگوید بلکه دوستانه بر شما سرپرستی کند علی(ع) مصداق آن است. در غدیر نیز همین مطلب بیان شده است. عبارت «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» یعنی همانطور که من مهربانانه شما را به سر منزل رساندم علی(ع) نیز همینگونه است.
حال همانطور که مردم پیامبر(ص) را به حکومت رساندند باید حضرت علی(ع) را نیز به حکومت میرساندند ولی این کار را نکردند و دودش در چشم همه رفت.
به هر حال حکومت دادن به حضرت علی(ع) باید از طرف مردم میبود ولی لیاقتش امری ذاتی بوده و هیچ کسی جز علی(ع) نمیتوانسته ولیّی باشد که به صورت دوستانه مردم را به سر منزل برساند.
پس اگر شما ولایت را به معنای حکومت میفهمید من چنین چیزی نمیفهمم بلکه به معنای سرپرست دوستانه میفهمم.
همچنین ولایت به معنای دوست تأثیرگذار نیز هست یعنی کسی که انسان را به حرکت و فعالیت وا دارد ولی به معنای قَیّم و ناصر نیست.
به نظر میرسد شیعه چون از حکومت دور بوده خیلی دوستار حکومت شده و به همین خاطر متون دینی را با همین سمت و سو معنا میکند در حالی که حکومت به خودی خود ارزشی ندارد الا اینکه حقی را به پا دارد. پس آنچه موضوعیت دارد به پا داشتن حق است نه حکومت. حال اگر کسی دید حکومت ندارد ولی قدرت معنوی دارد و میتواند از طریق آن، اِعمال نظر کند همین کافی است مثل میرزای شیرازی که وقتی نظر داد همه حرفش را گوش دادند.
انسان دنبال این مقام معنوی برود بهتر است تا اینکه بخواهد به حکومتی برسد که بخواهد نظرش را به زور اِعمال کند.
پس نباید به زور برای حضرت علی(ع) مقام حکومت درست کرد. معمولا امامان ما قدرت معنوی داشتهاند و هرچه میگفتند طرفداران آنها گوش میدادند.
حکومت واقعی این است که شخصی بر قلب مردم حاکم شود.
لطفا جهت ثبت نام ابتدا وارد شوید یا ثبت نام کنید.