در قرآن به داستانهایی اشاره شده است که عقل نمیتواند آنها را بپذیرد. خوب است به چند مورد اشاره کنم:
مثال اول: طبق آیه 14 سوره سبأ وقتی سلیمان از دنیا رفت بر روی عصایش تکیه داده بود و تا وقتی جنبندهای عصای او را نخورد او همینطور مانده بود به گونهای که حتی اجنه نیز به مرگ او پی نبرده بودند؟
حال واقعا عقل این سوالات را مطرح میکند که آیا اطرافیان سلیمان اصلا به او سر نمیزدهاند تا به مرگ او پی ببرند؟ آیا اینکه شخصی مدتها بر روی عصا تکیه داده باشد برای کسانی که او را ثابت میبینند شک ایجاد نمیکند؟
آیا واقعا این داستان باور کردنی است؟
مثال دوم: در قرآن داستان یونس اشاره شده است که یک ماهی او را بلعید. حال واقعا از لحاظ علمی چگونه ممکن است یک انسان بتواند در شکم یک ماهی زنده بماند؟
مثال سوم: در آیه 31 سوره یوسف آمده است که وقتی زنان مصری، یوسف را دیدند دستان خود را به شدت بریدند. دقت کنید که در آیه از تعبیر قَطَّعنَ استفاده شده که دلالت بر شدت بریدن دارد. آیا این حرف باور کردنی است؟ حتی اگر مردی خیلی زیبا باشد اینکه زنان حاضر دستان خود را ببرند امری غیر قابل باور است؟
مثال چهارم: طبق آیه 166 سوره اعراف عدهای به خاطر ماهی گرفتن در روز شنبه به میمون تبدیل شدند. آیا در این مثال جرم و مجازات با یکدیگر سازگار است؟ چطور خدا به کسانی که امروزه هزاران انسان میکشند کاری ندارد ولی کسانی را که در روز شنبه ماهی گرفتهاند به بدترین وجه عذاب میکند؟ آیا این خدا مشکل روحی ندارد؟
داستانهای قرآن لازم نیست همۀ قسمتهایش واقعی باشد بلکه برخی قسمتهایش سمبلیک است مثلا در داستان آدم و حوا قسمتهایی از آن قابل توجیه نیست و علامه طباطبایی و آیت الله جوادی آملی برخی قسمتهای آن را سمبلیک میدانند. مثل اینکه وقتی میخواهیم برای بچه خطر رفتن بر سر سماور را بگوییم داستانی میسازیم تا از آن داستان عبرت بگیرد. حال مثلا داستان از گل درست شدن آدم معلوم نیست حقیقی باشد.
خدا نمیخواسته متن علمی بنویسد بلکه با متنی که همۀ افراد میفهمند صحبت کرده است. مهم این است نکات اصلی داستان را بفهمیم.
حال در مورد سوال شما میتوان گفت اصل در این قسمت از داستان سلیمان این است که بفهمیم سلیمان چنان مقتدر بوده که جنیها زیر دست او کار میکردند و حتی مرگ سلیمان را نفهمیدند.
همچنین این نکته مهم است که اطلاع از مرگ انسانی با این قدرت به وجود یک موریانه بستگی دارد.
مثل اینکه امروزه میگوییم انسانی که به کرات آسمانی میرود توانایی مقابله با یک ویروس را ندارد.
پس داستان واقعی است ولی ممکن است قسمتهایی از آن را ندانیم یا سمبلیک معنا کنیم.
رفتن یونس در دهان نهنگ هم همینطور است. یک احتمال ضعیفی هست که بگوییم ممکن است یک انسان در بدن ماهی زنده بماند. ممکن هم هست سمبلیک باشد چرا که در این آیات از درخت کدو سخن گفته شده که بر یونس رویانده شد. در حالی که کدو، درخت ندارد، بلکه بوته است. کلیت داستان این است که بفهمیم برای هدایت مردم باید صبور بود. اما واقعا خود یونس از دهان ماهی بیرون افتاد یا سلولی از او دوباره رشد یافت یا چیز دیگری اتفاق افتاد واقعا معلوم نیست.
بریدن دست زنان در داستان یوسف نیز ممکن است سمبلیک باشد و میخواهد اوج زیبایی یوسف را برساند. البته این احتمال نیز هست که واقعی باشد. هریک از ما مواردی را شنیدهایم که حادثهای برای شخصی اتفاق افتاده ولی آن شخص چون غرق در کاری بوده سختی آن حادثه را در ابتدا نفهمیده است مثلا شب آنقدر خسته بوده که پایش توسط کرسی سوخته ولی او نفهمیده است. یادم هست در قدیم وقتی میخواستند کار دردآوری را روی ما انجام دهند سرمان را به چیزی گرم میکردند تا آن کار را انجام دهند.
شخصی انگشت دستش کج بود و میگفت دلیل آن این است که در حال مشاهدۀ فوتبال بودم و همان لحظه شخصی درب اتاق را باز کرد و دستم زیر در له شد ولی من چون غرق مشاهدۀ فوتبال بودم اصلا نفهمیدم.
و اما در مورد داستان بوزینه شدن ماهیگیران در روز شنبه، معلوم نیست که آنها واقعا بوزینه شده باشند بلکه چه بسا مراد از بوزینه شدن ایجاد شدن حسّ تقلیدگری در آنها باشد چون میمون موجود تقلیدگری است. پس معلوم نیست واقعا به شکل بوزینه شده باشند. البته امروزه آثاری از آنان باقی نیست که بخواهیم این امر را ثابت یا رد کنیم. این داستان وقتی مطرح شد یهودیان زمان پیامبر(ص) آن را تکذیب نکردند. پس چنین چیزی بین آنها مطرح بوده است. حال قرآن با آوردن این داستان میخواهد بگوید تقلب کردن ممنوع است. آنچه که در این داستان مهم است این است ولی ما اصل را رها میکنیم و به دنبال جزئیات میگردیم.
لطفا جهت ثبت نام ابتدا وارد شوید یا ثبت نام کنید.