چه تفاوتی بین اعتماد به قرآن و اعتماد به روایات وجود دارد؟
روایات را باید به قرآن برگشت داد چرا که کلمات قرآن عین آن چیزی است که از دو لب پیامبر(ص) صادر شده است. قرآن به خاطر ويژگيهايي كه داشته، افراد دائما آن را میخوانده و حفظ میکردهاند. مثلا قرآن آهنگین است و محتوای عالی داشته و پيامبر به حفظ آن سفارش كرده و همینها موجب شده که عین الفاظ قرآن به ما برسد. اما الفاظ روایات اینگونه نبوده است و به همین خاطر در آن اختلافهای گوناگونی وجود دارد.
باید توجه داشت که شنونده با توجه به معلوماتی که دارد و با توجه به چیزهایی که از قبل در ذهنش نقش بسته است سخنِ گوینده را میشنود و نقل میکند. امروزه با وجود اینکه ضبط صوت وجود دارد ولی باز شنوندگان، صحبتها را مختلف میفهمند. شما اگر به تقریرات دروس یک استاد مراجعه کنید کمی متوجه می شوید.تازه اینها معمولا هم مشرب هستند.
شخصی که درسهای من را پیاده میکند با اینکه کلمات من کاملا معلوم و مشخص است ولی باز اشتباهاتی رخ میدهد و کلمات در مواردی جا به جا فهمیده میشود مثل اینکه من در کلامم از آقای فتاح المنان صحبت کرده بودم و ایشان فتاح الجنان نوشته بود یا در مواردی از قول سدید سخن گفته بودم و او قول سلیم نوشته بود.
پس شنونده با ذهنیتی که خودش دارد کلمه را میشنود. بنابراین اگر میخواهیم بدانیم روایات چگونه نقل شده حتما باید ذهنیت راوی را بدانیم که او با چه کلماتی انس دارد و چه چیزهایی برایش مهم است؟ و البته فهم این چیزها خیلی مشکل است.
بنابراين بر فرض که سند حدیث درست باشد و راوی همانجا نوشته باشد باز اینکه بدانیم راوی درست نوشته است یا نه این امر خیلی سخت است و نمیتوان مطمئن شد.
تا بحال در دروس حوزه به ما گفته بودند که راوی باید عادل و ضابط باشد. اینها درست است ولی بنده میخواهم نکتۀ دیگری را نیز اضافه کنم و آن افکار،عقاید،شغل،منطقه،محدوده لغات و به طور کلی ذهنیت راوی است. ذهنی که میشنود با توجه به ذهن خودش آن کلام را میشنود. حال اگر کلام نزد گوینده برگشت، گوینده اصلاح میکند و اگر برنگشت همان ذهنیت شنونده در کلام منعکس شده است،نه ذهنیت گوینده و در نتیجه باید در درایة الحدیث به این نکته توجه داشت.
اتفاقا مواردی از این قبیل در خود کتب روایی دیده میشود. به این حدیث توجه کنید:
قلت لأبي عبدالله حديث روي لنا أنک قلت: إذا عرفت فاعمل ما شئت! فقال: قد قلتُ ذلک. قال قلتُ: و إن زنوا أو سرقوا أو شربوا الخمر؟! فقال لي: إنا لله و إنا إليه راجعون. و الله ما أنصفونا أن نکون اخذنا بالعمل و وضع عنهم، إنما قلت: إذا عرفت فاعمل ما شئت من قليل الخير و کثيره فإنه يقبل منک(الكافي ج 2 ص 464)
محمد بن مارد گفت به ابو عبدالله صادق عرض کردم حديثي از شما براي ما روايت شده که گفتهايد: چون به معرفت دست يافتي هر چه ميخواهي عمل کن! امام پاسخ داد: آري من اين سخن را گفتهام. محمّد بن مارد گفت پرسيدم: و اگر چه زنا کنند يا دزدي کنند يا باده گساري کنند؟! امام به من فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» به خدا سوگند با ما به انصاف رفتار نكردند كه خود ما به كردارمان مؤاخذه شويم ولى تكليف از آنها برداشته شده باشد. چيزي که من گفتم جز اين نبود که چون به معرفت دست يافتي هر گونه که ميخواهي عمل کن، کار نيکويت اندک باشد يا بسيار، البته از تو پذيرفته ميشود.
از این روایت میفهمیم که ممکن است امام کلامی بگوید ولی راوی برداشت خودش را داشته باشد که وقتی روایت به امام برمیگردد امام از آن برداشت تعجب کرده و آن را تصحیح میکند.
با این حرفها متوجه میشویم که به راحتی نمیتوان گفت فلان روایات، اقوال ائمه است. تازه روایت را یک راوی نقل کرده و 40 واسطه خورده تا اینکه به دست ما رسیده است و حتی بر فرض که تمامي راویان، ثقه باشند ما نمیدانیم آن کلمه را امام گفته یا شنونده اين گونه شنیده است.
با این توضیحات وقتي میبینیم بسیاری از روایات با قرآن سازگار نیست در این صورت باید قرآن را اصل قرار دهیم. تازه قرآن کلام خدایی است که از زمین و زمان با خبر است ولی روایات از امام صادر شده است که امام شرائط شنونده را در نظر میگیرد.
لطفا جهت ثبت نام ابتدا وارد شوید یا ثبت نام کنید.